Borna66
09-06-2009, 08:48 PM
تشيع بصره در قرون نخستين
مصطفى سلطانى
منابع تاريخى بصره را شهرى سنى و طرفدار عثمان معرفى كرده اند, در حالى كه بصره قديم فى الجمله شيعه عثمان بوده نه بالجمله. استعمال واژه شيعه على(ع) در مقابل شيعه عثمان در محاورات مردم بصره و... گوياى اين مدعا است كه شيعيان از آغاز در حيات سياسى ـ مذهبى شهر تإثير گذار بوده اند; از اين رو بايد پيشينه تشيع بصره را همگام با تولد شهر دانست, هر چند اين گروه از جمله اقليت هاى مذهبى شهر به شمار مىآمدند. در قرن پنجم, تفكر شيعى در اين شهر بسط و گسترش يافت و مذهب غالب شهر شد. مقاله حاضر به ارائه شواهدى در اثبات وجود تشيع در بصره در قرون نخستين مى پردازد.
واژه هاى كليدى: بصره, تشيع, شيعه على(ع), شيعه عثمان, قيام.
مقدمه
شيعه به معناى پيرو است كه در ادبيات اسلامى بر پيروان على(ع) و محبان آن حضرت اطلاق مى شود, البته اين واژه در قرون نخستين بر كسانى كه به تقدم على بن ابى طالب(ع) بر عثمان باور داشتند يا قائل به افضليت على(ع) بر خلفا بودند يا اطاعت و پيروى تام از ائمه مى كردند نيز اطلاق مى شد و گاه افرادى را شيعه مى خواندند كه جنبه لاهوتى به ائمه مى دادند. مقاله حاضر در جستجوى شواهد و قرائنى است كه نشان از وجود تشيع در بصره در قرن هاى اوليه اسلام (تا سال 400 ق) دارد. مورخين عموما اين شهر را عثمانى مى دانند اما شواهد و قرائن فراوانى نشان مى دهد كه در سده هاى نخست قمرى شيعيانى در اين شهر سكونت داشته اند. به نظر نگارنده, حكم به عثمانى مذهب بودن عموم ساكنان بصره مى تواند ناشى از تإثير عثمانى ها بر تاريخ نگارى باشد(2) چون مى توان گفت آغاز و رشد شيعه امامى در بين قبائل عراق از نواحى بصره و كوفه و حله بوده است. در هر حال در بين قبايل مختلف گرايش به شيعه وجود داشته و عده زيادى از اهالى شهر دوستدار اهل بيت بوده اند. بصره امروز هم از جمله شهرهاى شيعه نشين عراق مى باشد, هر چند اقليت هاى مذهبى ديگرى نيز در اين شهر زندگى مى كنند; به هر حال درباره مذهب اين شهر دو فرضيه قابل طرح و بررسى است:
1. در قرون نخستين اين شهر عثمانى مذهب بوده و با امامت على بن ابى طالب(ع) مخالفت مى كرد.(3) اصمعى معتقد است ((البصره كلها عثمانيه)).(4) حماد بن ابى سليمان نيز معتقد است اين شهر عثمانى بوده است, او مى گويد ((بصره قطعه اى از شام است كه در ميان ما فرود آمده است)).(5) ماسينيون مى گويد ((بصره موطن اهل جماعت بود)).(6) حسين جعفرى مى گويد ((در بصره به طور كلى جو ضد تشيع حاكم بود)).(7) شارل پلا معتقد است تا زمان مرگ عثمان در بصره شيعه اى وجود نداشت.
2. با وجود حاكميت حاكمان عثمانى اين شهر نيز چون شهرهاى ديگر شيعه داشته است.
مقاله حاضر قصد ندارد وجود عثمانى مذهبان را در بصره نفى كند, بلكه همگام با مورخين معتقد است مذهب غالب در بصره عثمانى گرى بوده است, اما در پى آن است با غبار روبى از فرضيه دوم بدون نظر به گونه هاى مختلف تشيع شواهد و قرائنى را ارائه نمايد كه از وجود تشيع در اين شهر حكايت دارد.
پيشينه تحقيق
درباره اين موضوع (تشيع بصره) كمتر كند و كاو شده و مطالبى هم كه در منابع تاريخى آمده پراكنده و گاه مختصر است, البته كتاب هايى مستقل به اين بحث پرداخته اند كه شمارشان از انگشتان دست تجاوز نمى كند, از جمله:
شارل پلا صفحاتى از كتاب الجاحظ فى البصره و بغداد و سامرإ را به اين مهم اختصاص داده است; كتاب پلا را دكتر ابراهيم الكيلانى به عربى ترجمه كرده و در سال 1406ق در بصره به زيور چاپ آراست. نوشتار دوم كتاب مختصر البصره فى نصره الامام الحسين(ع) است كه نزار منصورى تإليف كرده است. منصورى در كتاب خود, نيم نگاهى به تشيع بصره و نقش آن ها در قيام عاشورا و خونخواهى سالار شهيدان دارد. اين كتاب نيز در سال 1421ق در قم به چاپ رسيد. گفتنى است در بعضى منابع سخن از كتبى به ميان آمده كه از تشيع بصره بحث كرده اند كه متإسفانه به دلايل مختلفى در دسترس ما نيستند.
سابقه تاريخى شهر بصره قبل از اسلام
قبل از اسلام به آن منطقه اليصير مى گفتند. در زمان كلدانيان اين شهر داراى نام هايى چون; تدمر و تروم و ترون بود. اين نام ها برگرفته از زبان آرامى هاست كه كلدانيان بر اين شهر نهادند.(8) در عهد كورش, عجم به قصد نابودى دولت كلدانى به عراق حمله برد و با تصرف شهرهاى عراق دولت كلدانى حاكم بر عراق فرو پاشيد. عجم بعد از تسلط بر عراق نام جديد ((هستاباد اردشير)) را بر اين شهر نهاد. بعد از حمله عجم به عراق به دليل نبود دولتى مستقل و تاخت و تاز فارس ها و دولت روم, خرابى كامل بر شهر استيلا يافت; از اين رو نام اين شهر را الموتكفه نهادند.
بصره بعد از اسلام
تاريخ تإسيس
در تاريخ تإسيس اين شهر اختلاف نظر وجود دارد. عده اى بر اين باورند بصره در سال چهاردهم قمرى به دستور عمر و به وسيله عتبه بن غزوان ساخته شد.(9) گروه ديگرى قائلند بصره در سال پانزدهم هجرى قمرى ساخته شد. در نظر عده اى از مورخان, اين شهر در سال شانزدهم هجرى قمرى تإسيس شد.(10) برخى منابع گزارش از احداث بصره در سال هفدهم هجرى قمرى مى دهند.(11) گروهى معتقدند بصره شش ماه قبل از كوفه تإسيس شد,(12) نيز گفته اند كوفه در سال هفدهم يا هجدهم هجرى قمرى تإسيس شد.
نتيجه اين كه در بين منابع تاريخى, اجماع و اتفاقى درباره تإسيس اين شهر وجود ندارد, اما مى توان گفت اين شهر بين سال هاى چهاردهم تا هجدهم بنا شده است.
بصره قديم (تا قرن چهارم قمرى)
اين عنوان در جغرافياى عراق بر بصره از زمان تإسيس تا اواخر قرن چهارم اطلاق مى شود. مراد از آن شهرى است كه در سال شانزدهم هجرى قمرى به دستور عمر و به وسيله عتبه بن غزوان ساخته شد كه بر اساس آمار ارائه شده از سوى امويان حدود سى و پنج هزار نفر در آن زندگى مى كردند. بر پايه همين گزارش بافت جمعيتى شهر قديم بصره عبارت بود از مسيحيانى كه حدود شش هزار نفر بودند و فارس ها كه آن ها نيز حدود شش هزار نفر از جمعيت شهر را تشكيل مى دادند, بقيه جمعيت بصره قديم متشكل از اعرابى بود كه عده كثيرى از آن ها عثمانى مذهب بودند, هر چند عده قليلى از شيعه مذهبان و نژاد ترك نيز در بافت جمعيتى بصره وجود داشته اند.
بصره شناسان معتقدند روستاى الزبير كنونى نشانه اى از بصره قديم است. اين شهر به دلايل مختلفى چون حمله تاتار و مغول ... و اعراب باديه نشين و آتش سوزىها(13) و امراض و بيمارىهايى چون طاعون و... كاملا از بين رفته است. از شهر قديم بصره آثارى چون مسجد على(ع) و قبر طلحه و زبير و ابن سيرين و حسن بصرى باقى مانده است.(14)
بصره جديد (از قرن چهارم به بعد)
از قرن چهار قمرى به بعد مراد از شهر بصره در جغرافياى عراق شهرى است كه در دوره ((شيخ عبدالسلام عباسى)) كه به ((آل باش اعيان العباسى))مشهور بوده است تإسيس شد. اين شهر در هفت مايلى شرق بصره قديم در حوالى ابله باستانى بنياد نهاده شد. مورخين بناى بصره امروزى را در سال 375ق مى دانند كه در آغاز بصيره (بصره كوچك) ناميده مى شد. اين شهر كم كم توسعه يافت و به شهر بزرگى تبديل شد كه امروزه به بصره مشهور شده است.(15)
بافت جمعيتى شهر (بصره قديم)
جمعيت بصره از پنج قبيله مهم تشكيل مى شد كه عبارتند از:
1. بكر بن وائل كه در مركز و بخش شرقى بصره و در دو محل البطنيه و الزابوقه زندگى مى كردند.
2. قبيله عبدالقيس, كه در شرق و شمال در محلى در نزديكى البورت سكونت داشتند وعده كثيرى از آن ها شيعه بودند.
3. بنى تميم, كه در غرب و جنوب غربى اين شهر و در منطقه اى از مربد تا جامع زندگى مى كردند.
4. قبيله ازد, كه در شمال غربى و در منطقه حدان و هداد زندگى مى كردند.
5. اهل العاليه, كه افراد آن متشكل از قبائل بنى قيس و قريش و كنانه و بجيله و خثعم و مزينه و اسد بودند كه در بخش مركزى شهر و در بين الجامع و البطنيه زندگى مى كردند.(16)
ماسينيون معتقد است تمام افراد قبيله بكر و عبدالقيس شيعه بودند, اما اكثر طوائف تميم ضد تشيع بودند به جز طائفه اى از بنى سعد كه متمايل به تشيع بودند; در ديدگاه وى به جز موالى از طائفه بنى اسد همه آن ها ضد تشيع بودند.
شواهد تاريخى وجود تشيع در بصره
نشانه هاى وجود تشيع در نيمه اول قرن نخست
ادله قاطعى در نيمه اول قرن اول قمرى بر تشيع بصره وجود ندارد, ولى بعضى از شواهد نشان از ظهور و بروز گرايش به تشيع است. زمان عثمان در وقت جمعآورى قرآن و يكى كردن نسخ آن بعضى از شيعيان كوفه و بصره بر عثمان خرده گرفتند كه چرا نسخه قرآن عثمانى با نسخه اى كه به خط على است تفاوت دارد.(17) اين اعتراض و توجه به قرآن اميرمومنان(ع) مى تواند علامتى بر وجود علويان (در مقابل عثمانيان) در بصره باشد.
مورخان نقل مى كنند در سال 35ق مالك بن حارث نخعى و مالك اشتر با دويست نفر از اهالى كوفه و حكيم بن جبله عبدى با صد نفر از اهل بصره و عبدالرحمن بن عديس بلوى با سيصد نفر از مصر براى اعتراض به عملكرد عثمان و حكام او به طرف مدينه حركت كردند و در محلى به نام ذى خشب مستقر شدند;(18) در نهايت اين حركت به قتل عثمان انجاميد. نتيجه اين كه شركت صد نفر از اهالى بصره در اين اعتراض و محاصره خانه عثمان و قتل وى مى تواند نشانه اى از وجود تشيع در اين شهر باشد.
وقتى عثمان از ورود شورشيان به ذى خشب آگاه مى شود على(ع) را به نزد آن ها مى فرستد و شورشيان با وساطت حضرت منصرف مى شوند و به بلاد خويش برمى گردند. پذيرش وساطت على(ع) از سوى شورشيان مويد تمايل آن ها به على و تشيع است.(19)
مورخان مى نويسند زمانى كه عايشه آهنگ بصره نمود دعوتنامه اى براى قبيله بنى سعد فرستاد و آن ها را به همكارى و شركت در جنگ جمل دعوت نمود, اما قبيله بنى سعد از يارى عايشه خوددارى كردند و به منطقه الحلجا كه در دو فرسخى بصره بود كوچيدند. مهم تر اين كه احنف بن قيس نامه اى به اين مضمون براى على(ع) نوشت: يا اميرالمومنين قبيله ما آماده يارى رساندن به شما هستند, اگر اجازه دهى با صد سوار به سوى شما آييم و اگر اجازه ندهى ما (بنى سعد) وارد معركه جمل نمى شويم. در نهايت آن ها به دستور على(ع) در جنگ شركت نكردند, زيرا على(ع) به آن ها گفت: مصلحت در اين است كه شما در جنگ شركت نكنيد.(20) برخورد بنى سعد با عايشه و ارسال نامه به على(ع) نشان از وجود شيعه در اين شهر دارد, در حالى كه خيلى از قبايل بصره به عايشه پيوستند و خليفه زمان خويش را تنها گذاشتند. اين عكس العمل بنى سعد را اگر به حب تعبير نكنيم نشان از اين واقعيت است كه از على(ع) بغض نداشته اند.
از جمله شواهد تشيع بصره تا واقعه جمل (36يا 35ق) گزارش ابوعمر است, مبنى بر اين كه وقتى طلحه و زبير به بصره نزديك شدند عثمان بن حنيف با استعداد هفتصد نفر كه عمدتا از قبيله ربيعه بودند سپاهى تشكيل داد و حكيم بن جبله العبدى و بكر بن وائل را به فرماندهى انتخاب كرد و به سوى آن ها گسيل داشت. اين لشكر در الزابوقه با سپاه عايشه برخورد كردند. بين دو جبهه جنگى سخت شعله ور شد. معروف است در آن معركه حكيم بن جبله مى گفت: اللهم اشهد, اللهم اشهد. او مى گفت در جنگ با طلحه و زبير هيچ شك و ترديدى ندارم, هر كس در ستيز با اين دو مردد است برگردد.(21) بر اساس اين گزارش شيعيانى قبل از جنگ جمل در بصره زندگى مى كردند و از نماينده على(ع) نيز اطاعت مى كردند.
نشانه ديگر پيروى بصرىها از على(ع) رواياتى مى باشد كه حاكى از وجود تصورى كلى از واژه دين على در مقابل واژه دين عثمان است, از جمله اين روايات داستان اسارت عمرو بن يثربى ضبى است. گفته شده كه در جنگ جمل يكى از ياران عايشه به نام عمرو بن يثربى ضبى اسير سپاهيان على(ع) شد. او سه نفر از مردان جنگجوى على(ع) را به شهادت رسانده بود. وى هنگام اسارت شعرى به اين مضمون سرود كه من بر دين عثمانى هستم. على(ع) دستور قتل او را صادر نمود. وقتى از علت حكم پرسيدند. حضرت على(ع) فرمود: او مى گويد سه نفر از پيروان دين على را كشته است.
عبدالوهاب الخيرو در اين زمينه مى گويد: بعد از سقيفه على(ع) ياران و پيروانى در بصره داشت كه بعد از قتل عثمان و بيعت مهاجر و انصار با على(ع) به شيعه على(ع) مشهور شدند.(22) شارل پلا هم مى گويد: قبل از مرگ عثمان عده اى از قبيله بكر بن وائل و الزط وسيابجه و بنى عبدالقيس در صف ياران و انصار على(ع) بودند كه بعد از جنگ جمل با على(ع) بيعت كردند.(23)
گفته مى شود بعد از شكست مصر, عمرو بن حمق , حجر بن عدى, حبه بن جوين عرنى بجلى, حارث بن اعور همدانى و عبدالله بن سبإ همدانى نزد على(ع) آمدند و نظرش را درباره ابوبكر و عمر و... پرسيدند. على(ع) جوابيه اى براى آن ها نوشت. در بخشى از جوابيه آمده است... شنيدم آن ها به مكه رفتند و با سپاهى كه يك يك آن ها با من بيعت كرده بودند آهنگ بصره كردند, اين دو بر نماينده من و نگهبانان بيت المال تعرض كردند و بر مردم شهرى كه همه در بيعت من بوده اند تاختند... آن ها به شيعيان من هجوم آوردند و شيعيان مرا زير شكنجه و حبس و تبعيد قرار دادند و عده اى از آن ها را به شهادت رساندند... ;(24) لفظ شيعه در كلام حضرت مى تواند نشانى از تشيع در بصره باشد.
در جنگ جمل عده اى مإمور پى كردن شتر عايشه شدند, از جمله عدى بن حاتم الطائى, ابوظريف, مالك اشتر, عمار بن ياسر, المثنى بن مخرمه العبدى. به نظر بلاذرى مثنى ابن مخرمه از شيعيان بصره بوده است.(25) همچنين گفته مى شود رزمنده اى كه به دستور على(ع) با شمشيرش پاى شتر عايشه را قطع كرد اعين بن ناحيه تميمى دارمى بود, وى از شيعيان بصره و از طايفه شاعر مشهور بصرى فرزدق بوده است و هم اكنون قبر وى در بصره زيارتگاه شيعيان است.(26)
شيعيان بصره و جنگ صفين
شركت شيعيان بصره در پيكار صفين خود نشانى از وجود تشيع در اين شهر است.(27) بنابه نقل مجلسى(ره) وقتى على(ع) از بصره به سوى كوفه حركت كرد عده اى از بزرگان بصره, چون احنف بن قيس و جاريه بن قدامه و حارث بن زيد و زيد بن جبله و اعين بن ضبيعه با عده زيادى از اشراف بنى تميم همراه على(ع) بودند; به گزارش وى احنف بن قيس خطاب به على(ع) گفت: اى اميرالمومنين اگر بنى سعد در جنگ جمل شما را يارى نكردند با دشمن شما نيز همراه نبودند... اى اميرالمومنين بستگان ما در بصره زندگى مى كنند, اگر ما را به سوى آن ها بفرستى عده زيادى از آن ها همگام با ما به يارى تو خواهند پرداخت و كوتاهى گذشته را جبران خواهند كرد. همو مى افزايد وقتى سخن احنف به پايان رسيد على(ع) به احنف بن قيس فرمود: نامه اى براى قوم خود بنويس و آن ها را به قيام عليه معاويه دعوت كن. او نيز به دستور اميرالمومنين(ع) عمل نمود و فردى به نام حارث نامه احنف را به بستگان بصرى وى رساند. گفته مى شود وقتى نامه احنف به بستگانش رسيد اكثر اهالى بصره به قصد يارى على(ع) به كوفه آمدند.(28) علاوه بر نامه احنف بن قيس, نامه على(ع) به ابن عباس (فرماندار بصره) شاهد گويايى بر وجود تشيع در بصره قبل از جريان صفين است; بنا به گزارش اسكافى وقتى على(ع) مصمم بر جنگ با ناكثين شد نامه اى به فرماندار شيعى بصره (عبدالله بن عباس) نوشت واز او خواست فردى را جانشين خود نمايد و به حضرت ملحق شود تا با هم به جنگ معاويه بروند. اين نامه بيانگر وجود حكومت شيعى در بصره است و نشان از وجود شيعيان در اين شهر دارد, چون فرد شيعى بايد به جاى ابن عباس معرفى شود تا نماينده على(ع) در بصره شود. همچنين گزارش مى شود در صفين مضريان از كوفه و بصره در ميانه و قلب لشكر على(ع) مى جنگيدند و احنف بن قيس فرماندهى تميميان بصره را به عهده داشت. حضين بن منذر فرمانده بكريان و جاريه بن قدامه سعدى فرمانده بنى رباب و اعين بن ضبيعه فرماندهى بنى حنظله بصره را به عهده داشتند. اسكافى در ادامه گزارش مى گويد خالد بن معمر فرماندهى زهل بصره و حريث بن جابر حنفى فرماندهى لهازم بصره و عمروبن حنظله فرمانده عبد قيس بصره و حارث بن نوفل هاشمى فرماندهى قريش بصره و قبيصه بن شداد هلالى فرماندهى بنى قيس بصره را به عهده داشتند. علامه مجلسى هم از شركت قبيله ربيعه در جنگ صفين خبر مى دهد. وى از بسيارى بزرگان چون خالد بن العمر الذهلى, على بن بكر بن وائل, عمرو بن مرجوم العبدى از عبدالقيس, صبره بن شيبان الازدى(29) و شريك بن الاعور الحارثى از اهل العاليه وا حنف بن قيس و...(30) نام مى برد.
هاشم عثمان از ((الهدايه الكبرى)) نوشته ابن حمدان خصيبى نقل مى كند: وقتى جنگ بين على(ع) و معاويه به پايان رسيد على(ع) دستور داد تا اهالى عراقين (كوفه و بصره) دست از جنگ بردارند, على(ع) به رزمندگان خطاب كرد ((...انكم معاشر شيعتنا طالبتمونا بالمراجعه عن قتال معاويه والهدنه)). گفته شده وقتى پيام على(ع) به رزمندگان رسيد حدود سه هزار نفر رزمنده شيعى ـ كه همه آن ها اهل كوفه و بصره بودند ـ دست از جنگ كشيدند و در نزد اميرالمومنين اجتماع كردند.(31)
شيعيان بصره و امام حسن(ع)
صلح امام حسن(ع) و بازتاب آن نيز از وجود شيعيان در بصره خبر مى دهد. سليمان بن صرد بعد از صلح امام حسن(ع), خدمت امام رسيد و گفت: صلح شما باعث تعجب ما شد, چرا كه چهل هزار جنگجو از اهل كوفه و جمعى از شيعيان بصره با تو بودند.(32) استعمال لفظ شيعه در اين گفتگو دال بر وجود شيعيانى در بصره است.
گفتگوى عمرو بن عاص با معاويه بن ابوسفيان شاهد ديگرى بر وجود تشيع در بصره است; علامه مجلسى نقل مى كند در زمان امام حسن(ع) احنف بن قيس و صعصعه بن صوحان به نمايندگى از مردم بصره نزد معاويه رفتند, عمروعاص به معاويه گفت: اين دو نفر از شيعيان على(ع) هستند و على را در جنگ جمل و صفين يارى كردند.(33)
در نقل ديگرى آمده است مغيره تصميم داشت با لشكرى بر خوارج بتازد, فردى از ياران وى گفت: افراد اين لشكر را از شيعيان انتخاب كن. او با استعداد حدود سه هزار نفر كه همه از شيعيان بصره بودند به جنگ خوارج رفت.(34) به بيان ((مادلونگ)) وقتى بصريان ماجراى صلح امام حسن(ع) را شنيدند و از رفتار معاويه در كوفه آگاه شدند خلافت معاويه را نپذيرفتند و دست به قيام و انقلاب زدند.
از سوى ديگر ابن قتيبه گزارش مى دهد بعد از صلح امام حسن(ع) عده قليلى از شيعيان شهرهاى مدينه و مكه و يمن و بصره صلح را نپذيرفتند و نزد محمدبن حنفيه رفتند و با او دست بيعت دادند و زكات مال خود را به او مى پرداختند, وى نيز براى شهرهاى مختلف نماينده تعيين كرد; از اين رو شيعيان شهرهاى مذكور نظام اموى را تحمل نكردند و عليه آنان دست به قيام زدند.(35) شيعيان بصره مرتبا از اطاعت امويان سرباز زدند تا اين كه در سال 45ق زياد بن ابيه والى بصره شد و كشتار فجيعى بين شيعيان به راه انداخت و مجددا بصره را به حكومت امويان برگردانيد. (36) آنچه ذكر شد اگرچه ادله قاطعى بر وجود تشيع در بصره نيست, اما مى تواند نشانه اى از آن باشد.
شيعيان بصره و امام حسين(ع)
هر چند در زمان قيام سالار شهيدان حاكمان بصره راه هاى خروجى شهر را به شدت تحت كنترل قرار دادند و از خروج بصريان ممانعت مى كردند,(37) اما منابع تاريخى بيان از آن دارند كه هوشيارى و بيدارى تشيع از دوره امامت امام حسن(ع) تا دوره ولايت و امامت امام حسين(ع) همچنان ادامه يافت و عده كثيرى از شيعيان بصره در واقعه طف به يارى سالار شهيدان شتافتند. گفته شد وقتى كوفيان سالار شهيدان را به كوفه دعوت كردند حضرت در روز ترويه سال 60ق رهسپار عراق شد, در حالى كه عده اى از اهالى مكه و حجاز و جمعى از اهالى بصره سالار شهيدان را همراهى مى كردند.(38) بصرىهايى كه حضرت را همراهى مى كردند در مكه به او ملحق شدند كه يزيد بن بثيط و فرزندان عبدالله و... از آن جمله اند.
در تاريخ آمده, سالار شهيدان نامه اى خطاب به بزرگان شيعه بصره نوشت و آن ها را به اطاعت و يارى خود دعوت كرد, رجال و بزرگانى چون مالك بن مسمع البكرى, احنف بن قيس, منذر بن الجارود و... مخاطب نامه بوده اند. وقتى نامه امام حسين(ع) به اهالى بصره رسيد يزيد بن مسعود عده اى از قبايل مختلف را ـ كه از بنى تميم و بنى حنظله و بنى سعد... و بنى عامر بودند ـ جمع نمود و نامه سالار شهيدان را براى آن ها قرائت كرد و سپس براى آن ها سخن گفت.
وى ضمن سخنانى معاويه و حسين(ع) را معرفى كرد و مردم را به يارى حسين(ع) تشويق نمود. بنابر نقل مورخان, اهالى بصره دعوت سالار شهيدان را پذيرفتند و يزيد بن مسعود طى نامه اى ـ كه حجاج بن بدر السعدى آن را خدمت امام برد ـ خبر قبول ولايت سالار شهيدان از جانب بصرىها را به امام رساند.(39) ما براى جلوه بهتر بحث به مطالبى چند اشاره مى نمائيم:
شهداى شيعى بصره در واقعه كربلا
1. ادهم بن اميه العبدى البصرى, او از جمله صحابيانى بود كه در مكه به سالار شهيدان پيوست.(40)
2. حجاج بن بدر التميمى السعدى البصرى.(41)
3. سيف بن مالك العبدى البصرى.(42)
4. سالم مولى عامربن مسلم البصرى العبدى.(43)
5. عامربن مسلم بن حسان بن شريح العبدى البصرى.(44)
6. عبدالله بن يزيد بن ثبيط العبدى البصرى.(45)
7. الهفهاف بن المهند الراسبى البصرى.(46)
8. يزيدبن ثبيط العبدى بن عبدالقيس البصرى.(47)
راويان شيعى بصره و امام حسين(ع)
بصره از جمله شهرهاى مهم عراق و عدل كوفه بود. در اين شهر راويان شيعى فراوانى به سماع و نقل حديث مشغول بودند; در اين قسمت به نام چند راوى شيعى كه از امام حسين(ع) نقل حديث نمودند اشاره مى شود:
ابان بن العياش, الاحنف بن قيس بن معاويه, ظالم بن عمرو بن سفيان بن جندل,(48) عبدالله بن حكيم بن جبله العبدى البصرى,(49) قيس بن الهيثم,(50) ماريه بنت منفذ العبدى بن عبدالقيس البصرى,(51) المثنى بن مخرمه العبدى البصرى,(52) مسعود بن عمرو ابوقيس الازدى البصرى,(53) نضره الازديه البصريه,(54) يزيد بن مسعود ابوخالد النهشلى البصرى.(55)
بازتاب شهادت سالار شهيدان در بصره
مورخان و مقاتل نويسان مى نويسند زمانى كه سالار شهيدان رهسپار كربلا شد نامه اى به سران بصره نوشت.(56) وقتى نامه سالار شهيدان به بصره رسيد عبيدالله مردم را از يارى سالار شهيدان منع كرد و دستور داد تا مرزبانان راه هاى خروجى شهر را با دقت كنترل كنند و از خروج شيعيان جلوگيرى نمايند; از اين رو اكثر شيعيان بصره توفيق يارى حسين(ع) را نيافتند.(57) بعد از شهادت سالار شهيدان كوفيان پشيمان شدند و در صدد خونخواهى حسين(ع) برآمدند. كوفيان قبل از هر اقدامى, نامه دعوتى براى شيعيان بصره نوشتند تا بصرىها نيز در خونخواهى حسين(ع) شيعيان كوفه را يارى كنند. نامه كوفيان به دست ((المثنى بن مخرمه العبدى)) از قبيله بنى تميم رسيد. المثنى جوابيه اى خطاب به سليمان بن صرد خزاعى نوشت و در آن جوابيه گفت: نامه شما را خوانديم و با فكر شما (خونخواهى حسين) موافقيم. به نقل طبرى بعد از مدت بسيار كوتاهى, المثنى بن مخرمه با سيصد نفر از اهالى بصره براى خونخواهى حسين(ع) راهى كوفه شد;(58) نتيجه اين كه در زمان شهادت سالار شهيدان و بعد از آن شيعيانى در بصره بودند.
هر چند اين عده به دلايلى در واقعه كربلا حضور فعالى نداشتند, اما در خونخواهى سالار شهيدان ايفاى نقش كردند. به گزارش ((الكساندر آدامون)) شيعيان بصره بعد از مرگ يزيد از فرصت استفاده كردند و به قيام و انقلاب دست زدند. در اين قيام حدود ده هزار مسلح شركت داشتند. اين لشكر به قصد انتقام از عبيدالله بن زياد به سوى شام حركت كرد. ثمره اين قيام فرار عبيدالله از بصره بود. گفته مى شود مروان بن حكم با فرستادن لشكرى انقلاب بصرىها را سركوب كرد.(59)
جلوه هاى شيعى بصره در قرون اوليه اسلام
قيام هاى شيعى بصره
وقوع قيام هاى شيعى در بصره خود نشانى از وجود تشيع در سده هاى نخست در اين شهر است; با توجه به اين كه در ضمن مباحث به قيام هاى به وجود آمده در قرن نخست اشاره مى شود در اين قسمت به قيام هاى به وجود آمده از قرن دوم قمرى به بعد اشاره مى كنيم:
1. قيام زيد بن على بن الحسين در كوفه
از جمله شواهد تاريخى تشيع در بصره, شركت شيعيان بصره در قيام زيد بن على بن الحسين است. به گزارش مورخان از جمله قيام هاى علوى كه نيمه اول قرن دوم قمرى در كوفه به وقوع پيوست قيام زيد بن على بن الحسين بود كه ماهيتى شيعى و ضد اموى داشت. وقتى زيد تصميم به قيام گرفت ياران شيعى كوفى وى به او گفتند: صدهزار نفر از شيعيان كوفه و بصره و خراسان با تو بيعت و از تو حمايت مى كنند. به گزارش ابومخنف فقط پانزده هزار نفر از رزمندگان زيد كوفى بوده اند و بخش عمده نيروى رزمى زيد را شيعيانى از مدائن و بصره و واسط و موصل و خراسان و جرجان تشكيل مى دادند.(60)
مويد كلام فوق سخن عبدالله فياض است كه مى گويد: در قرن اول و دوم قمرى در مناطق شرقى سرزمين هاى اسلامى تشيع به فرقه زيديه گرايش داشته اند. از اين رو وقتى قيام زيد بن على در كوفه ظهور مى كند عده زيادى از شيعيان بلاد ديگر به او ملحق مى شوند كه در بين آنان شيعيانى از بصره نيز وجود داشته اند.(61)
2. قيام ابراهيم بن عبدالله
از جمله قيام هاى شيعى كه در نيمه قرن دوم در بصره به وقوع پيوست قيام ابراهيم بن عبدالله بود. اين قيام را محافل زيدى و تشيع معتزلى كوفه و بصره پشتيبانى كردند. مويد سخن فوق اين است كه در ديوان ابراهيم نام عده كثيرى از اهالى بصره ثبت شده است. گفته شده ابراهيم در سال 145ق به بصره رسيد, اما چنين به نظر مى رسد كه وى بعد از انجام حج در سال 142ق در بصره اقامت داشت و در طى اقامتش در بصره, كاتب ابراهيم كه از قبيله بنى عبدالقيس بود نامه اى براى وى نوشت. وى در اين نامه به تبيين جايگاه وى در بصره پرداخت و خطاب به او نوشت: تو در بصره از جايگاه بلندى بهره مندى , عده زيادى از انصار با تو همراه هستند و خوارج نيز به يارى تو همت گماشتند. وى با تكيه بر اين دو عامل قيام كرد. به هر حال حركت وى از وسيع ترين حركت هاى شيعى بصره بود كه با تكيه بر تعلقات شيعى به وقوع پيوست. در مراحل اوليه نهضت عده اى از رجال بصرى چون بشير الرحال واعمش سليمان بن مهران و عباد بن منصور القاضى و المفضل بن محمد و... با او بيعت كردند و در جنگ, با وى همراه بودند. منابع تاريخى جريان قيام را اين گونه حكايت مى كنند:
وقتى نفس زكيه در سال 145 در مدينه دست به قيام زد برادرش ابراهيم بن عبدالله در بصره مستقر شد, چرا كه عمده اهالى اين شهر شيعه بودند. وى در سال 145ق اقدام به قيام و انقلاب نمود. گفته مى شود علويون كه حدود چهارده هزار نفر آن ها از بصره بودند نقش تعيين كننده اى در قيام وى ايفا نمودند. بعد از شكست نفس زكيه منصور تصميم گرفت با ابراهيم بجنگد, از اين رو لشكرى را به فرماندهى عيسى بن موسى به جنگ وى فرستاد. دو لشكر در باخمرى با هم روبه رو شدند كه با شكست ابراهيم و شهادت وى جنگ به پايان رسيد.(62) مسلم بن قتيبه الباهلى و محمدبن سليمان پس از ابراهيم به ترتيب فرماندار بصره شدند. محمد بن سليمان بيش از سه هزار خانه و صد هزار نخل خرما را كه متعلق به شيعيان بود از بين برد و پنج نفر از برجستگان شيعه را در بصره به دار آويخت. دعبل خزائى قصيده بلندى در رثاى محمد بن سليمان دارد.(63) گفتنى است در قيام ابراهيم بيست هزار جنگجوى بصرى به شهادت رسيدند. (64)
3. قيام هاى ديگر
از قيام هاى شيعى بصره مى توان به قيام ابن طباطبا استناد كرد كه مدتى در بصره حكومت شيعى برقرار كرد. قيام صاحب زنج در سال 255ق كه ادعاى تشيع داشت يكى ديگر از نشانه هاى وجود تشيع در بصره است.
نشانه هاى تشيع در ميراث فرهنگى بصره
فرهيختگان شيعى بصره
وجود رجال شيعى در بصره گواه ديگرى بر وجود تشيع در اين شهر است, در صفحاتى كه پيش روى شماست به تعدادى از رجال فرهيخته شيعى اين شهر اشاره مى كنيم:
1. إبوالاسود الدوئلى
وى در طبقه اول راويان حديث بصره قرار دارد كه علاوه بر حديث, شعر و حكمت نيز مى دانست.(65) او از جمله ثقات و تابعينى بود كه از على(ع) و ابوذر و ابن عباس... نقل روايت نموده است. او از بزرگان سادات شيعى و از طايفه قريش بصره بود كه در محبت به على(ع) زبانزد عموم بوده است. در جنگ جمل و صفين همگام با على(ع) جنگيد و در زمان حكومت ابن عباس بر بصره كاتب وى و قاضى شهر بود(66) و بعد از ابن عباس نماينده على(ع) در بصره شد. او بعد از شهادت على(ع) از مردم براى امام حسن مجتبى(ع) بيعت گرفت و هنگام دعوت مردم به بيعت با امام مجتبى(ع) مى گفت: او از سوى پدر به وصايت و امامت رسيده است. گفته شده وى از اصحاب اميرالمومنين على(ع) و امام حسن و امام حسين و امام سجاد(ع) بوده است و در سال 69ق از دنيا رفت.
2. الخليل بن احمد الفراهيدى
گفته شده كه وى در سال صد قمرى متولد شد و در سال 175 در بصره درگذشت. مورخين درباره نحوه تفكر و مذهب وى اختلاف نظر دارند. عده اى بر اين نظرند كه وى پيرو تفكر خوارج بوده است, گروهى ديگر بر اين عقيده اند كه وى اباضى مذهب بوده و ديدگاه ديگرى حكايت از تشيع وى دارد. مخزومى كه در شناخت خليل و ارائه نظرهاى وى تلاش گسترده اى كرده مى گويد: وى از جمله خوارج و اباضى مذهب بود, اما بعدا تحت تإثير استاد خود ايوب سختيانى از اباضى گرى عدول كرد و به مذهب اهل سنت روى آورد; وى پس از مدت كوتاهى مجددا به اباضى گرى برگشت و در نهايت از اباضى گرى به تشيع روى آورد و با تفكر شيعى بدرود حيات گفت. اعتقاد خليل به ((امر بين امرين)) شاهدى بر تشيع وى است. سخن وى به شاگردانش بر تشيع وى صحت مى نهد. گفته شده كه يكى از شاگردان وى از او پرسيد: چرا على(ع) امام الكل فى الكل است. وى جواب داد: چون مجموعه هستى به على(ع) محتاج اند, در حالى كه على نيازمند به چيزى نيست. در سوال ديگرى از وى پرسيدند كه چرا مردم از ابوبكر پيروى مى كنند, در حالى كه على(ع) افضل از اوست, وى جواب داد: بهر نوره نورهم وغلب ظهوره ظهورهم والناس إميل بإمثالهم.(67)
همچنين گزارش مى شود كه از وى درباره فضائل على(ع) سوال شد, وى جواب داد: در حق كسى كه دوست دارانش از ترس دشمن و دشمنانش از روى حسد و بغض فضائل وى را كتمان مى كنند چه بگويم, همين قدر بگويم كه فضائل وى مغرب و مشرق عالم را مسخر كرده است.
همچنين از خليل نقل شد بهترين مشوق انسان در طلب علم سخن على(ع) است كه مى گويد: قدر كل إمر ما يحسن.
گفتنى است كه روضات الجنات مى گويد: او هم عصر با امام صادق(ع) و از جمله اصحاب وى بوده است. محسن امين نيز گزارش مى دهد كه وى امام باقر(ع) را درك كرده است.(68)
3. فرزدق شاعر ابو فراس همام بن غالب التميمى الدارمى
وى در سال نوزدهم قمرى در بصره متولد شد. اجداد او از فصحاى عرب بودند. وى شيعه مذهب بود, اما در زمان بنى اميه تشيع خود را كتمان مى كرد و در عهد هشام كه مراحل پايانى حيات خود را مى گذراند عقيده خود را اظهار نمود و به اتهام شيعه گرى به دستور هشام زندانى شد. به گزارش منتهى المقال وى از اصحاب على بن الحسين(ع) بوده است. قصيده ميميه وى در مدح امام سجاد(ع) مشهور است(69) و گفتگوى وى با امام حسين(ع) نيز بيانگر محبت وى به اهل بيت(ع) است. وى در سن نود سالگى در بصره به ديار معبود شتافت.
4. سيد حميرى, اسماعيل بن محمد بن يزيد بن ربيعه المعروف بالسيد الحميرى
وى در سال 105ق در عمان متولد شد و زندگى خود را در بصره گذراند و در سال 173در بغداد درگذشت. وى از اصحاب امام صادق(ع) بود و امام كاظم(ع) را نيز درك نموده است. او در اوائل زندگى خود از جمله خوارج بوده است, اما با گذشت زمان به مذهب كيسانيه گرايش يافت و بعد از آن مذهب شيعه امامى را برگزيد. گفته مى شود كه پدر و مادر وى پيرو فرقه اباضيه بودند و در خانه محقرى در محله بنى ضبه بصره زندگى مى كردند. احمد كمال زكى مى گويد: وجود شاعر شيعى بزرگى چون سيد حميرى در بصره سبب افتخار علويان بصرى بوده است.(70) او در مدح اهل بيت(ع) سروده هاى فراوانى دارد, قصيده بائيه يا مذهبه وى كه حاوى 117 بيت و در مدح اهل بيت(ع) است زبانزد اهل ادب است. اين قصيده از اهميت ويژه اى برخوردار بود, از اينرو سيد مرتضى علم الهدى, محمد باقر مجلسى و نورالله شوشترى و سيد محمد مسدد شرحى بر آن نگاشتند.
5. ابان, بكر بن محمد بن حبيب بن بقيه ابو عثمان المازنى
وى از قبيله مازن بنى شيبان است و در علم نحو و لغت تبحر داشت و زندگى را در بصره سپرى نمود و از علماى اماميه بصره به شمار مىآمد. عده زيادى از رجاليون وى را از جمله ثقات شمرده اند. گفته شده كه وى قائل به ارجإ بود. علماى علم رجال درباره تولد وى سكوت اختيار نموده اند و در سال وفات وى نيز اختلاف دارند. چنين گزارش شده كه وى در سال 247 تا 249ق درگذشت, در حالى كه به گزارش ((روضات)) ابوعبدالله عبدون مدعى بود كه به خط ابوسعيد السكرى ديده است كه ابوعثمان در سال 284ق به رحمت خدا رفت و ((معجم الادبإ)) مى گويد كه وى در سال 230ق دعوت حق را اجابت كرد.(71)
كمال زكى گزارش مى دهد بكربن محمد خود شيعى مذهب بود, در قبيله اى شيعى زندگى مى كرد, اما در نزد دشمنان شيعه خود را مخالف شيعه خصوصا شيعيان كوفه معرفى مى كرد.(72)
6. محمد بن احمد بن عبيدالله الكاتب
وى معروف به ((المفجع)) و ((مضراب اللبن)) مى باشد كه شاعرى شيعى و اهل بصره بوده است. او قصيده اى در مدح على(ع) دارد كه به ((قصيده الاشباه)) معروف است. در علت نام گذارى قصيده آمده است كه روزى رسول خدا(ص) با اصحاب خود نشسته بود, در آن انجمن رسول خدا(ص) فرمود: اگر مى خواهيد در علم آدم و همت نوح و اخلاق ابراهيم و مناجات موسى و سنت عيسى و صبر محمد(ص) خلاصه شويد به كسى كه الان وارد انجمن مى شود بنگريد. لحظاتى از كلام رسول الله(ص) نگذشته بود كه على(ع) وارد مجلس شد. مفجع هم چكيده اين نقل را در قصيده خود به نظم درآورده است, لذا قصيده خود را به ((الاشباه)) ناميده. گفته شده كه وى قبل از سال 330ق به رحمت خدا شتافت. به نظر حاجى خليفه وى در سال 320ق درگذشت.(73)
مصطفى سلطانى
منابع تاريخى بصره را شهرى سنى و طرفدار عثمان معرفى كرده اند, در حالى كه بصره قديم فى الجمله شيعه عثمان بوده نه بالجمله. استعمال واژه شيعه على(ع) در مقابل شيعه عثمان در محاورات مردم بصره و... گوياى اين مدعا است كه شيعيان از آغاز در حيات سياسى ـ مذهبى شهر تإثير گذار بوده اند; از اين رو بايد پيشينه تشيع بصره را همگام با تولد شهر دانست, هر چند اين گروه از جمله اقليت هاى مذهبى شهر به شمار مىآمدند. در قرن پنجم, تفكر شيعى در اين شهر بسط و گسترش يافت و مذهب غالب شهر شد. مقاله حاضر به ارائه شواهدى در اثبات وجود تشيع در بصره در قرون نخستين مى پردازد.
واژه هاى كليدى: بصره, تشيع, شيعه على(ع), شيعه عثمان, قيام.
مقدمه
شيعه به معناى پيرو است كه در ادبيات اسلامى بر پيروان على(ع) و محبان آن حضرت اطلاق مى شود, البته اين واژه در قرون نخستين بر كسانى كه به تقدم على بن ابى طالب(ع) بر عثمان باور داشتند يا قائل به افضليت على(ع) بر خلفا بودند يا اطاعت و پيروى تام از ائمه مى كردند نيز اطلاق مى شد و گاه افرادى را شيعه مى خواندند كه جنبه لاهوتى به ائمه مى دادند. مقاله حاضر در جستجوى شواهد و قرائنى است كه نشان از وجود تشيع در بصره در قرن هاى اوليه اسلام (تا سال 400 ق) دارد. مورخين عموما اين شهر را عثمانى مى دانند اما شواهد و قرائن فراوانى نشان مى دهد كه در سده هاى نخست قمرى شيعيانى در اين شهر سكونت داشته اند. به نظر نگارنده, حكم به عثمانى مذهب بودن عموم ساكنان بصره مى تواند ناشى از تإثير عثمانى ها بر تاريخ نگارى باشد(2) چون مى توان گفت آغاز و رشد شيعه امامى در بين قبائل عراق از نواحى بصره و كوفه و حله بوده است. در هر حال در بين قبايل مختلف گرايش به شيعه وجود داشته و عده زيادى از اهالى شهر دوستدار اهل بيت بوده اند. بصره امروز هم از جمله شهرهاى شيعه نشين عراق مى باشد, هر چند اقليت هاى مذهبى ديگرى نيز در اين شهر زندگى مى كنند; به هر حال درباره مذهب اين شهر دو فرضيه قابل طرح و بررسى است:
1. در قرون نخستين اين شهر عثمانى مذهب بوده و با امامت على بن ابى طالب(ع) مخالفت مى كرد.(3) اصمعى معتقد است ((البصره كلها عثمانيه)).(4) حماد بن ابى سليمان نيز معتقد است اين شهر عثمانى بوده است, او مى گويد ((بصره قطعه اى از شام است كه در ميان ما فرود آمده است)).(5) ماسينيون مى گويد ((بصره موطن اهل جماعت بود)).(6) حسين جعفرى مى گويد ((در بصره به طور كلى جو ضد تشيع حاكم بود)).(7) شارل پلا معتقد است تا زمان مرگ عثمان در بصره شيعه اى وجود نداشت.
2. با وجود حاكميت حاكمان عثمانى اين شهر نيز چون شهرهاى ديگر شيعه داشته است.
مقاله حاضر قصد ندارد وجود عثمانى مذهبان را در بصره نفى كند, بلكه همگام با مورخين معتقد است مذهب غالب در بصره عثمانى گرى بوده است, اما در پى آن است با غبار روبى از فرضيه دوم بدون نظر به گونه هاى مختلف تشيع شواهد و قرائنى را ارائه نمايد كه از وجود تشيع در اين شهر حكايت دارد.
پيشينه تحقيق
درباره اين موضوع (تشيع بصره) كمتر كند و كاو شده و مطالبى هم كه در منابع تاريخى آمده پراكنده و گاه مختصر است, البته كتاب هايى مستقل به اين بحث پرداخته اند كه شمارشان از انگشتان دست تجاوز نمى كند, از جمله:
شارل پلا صفحاتى از كتاب الجاحظ فى البصره و بغداد و سامرإ را به اين مهم اختصاص داده است; كتاب پلا را دكتر ابراهيم الكيلانى به عربى ترجمه كرده و در سال 1406ق در بصره به زيور چاپ آراست. نوشتار دوم كتاب مختصر البصره فى نصره الامام الحسين(ع) است كه نزار منصورى تإليف كرده است. منصورى در كتاب خود, نيم نگاهى به تشيع بصره و نقش آن ها در قيام عاشورا و خونخواهى سالار شهيدان دارد. اين كتاب نيز در سال 1421ق در قم به چاپ رسيد. گفتنى است در بعضى منابع سخن از كتبى به ميان آمده كه از تشيع بصره بحث كرده اند كه متإسفانه به دلايل مختلفى در دسترس ما نيستند.
سابقه تاريخى شهر بصره قبل از اسلام
قبل از اسلام به آن منطقه اليصير مى گفتند. در زمان كلدانيان اين شهر داراى نام هايى چون; تدمر و تروم و ترون بود. اين نام ها برگرفته از زبان آرامى هاست كه كلدانيان بر اين شهر نهادند.(8) در عهد كورش, عجم به قصد نابودى دولت كلدانى به عراق حمله برد و با تصرف شهرهاى عراق دولت كلدانى حاكم بر عراق فرو پاشيد. عجم بعد از تسلط بر عراق نام جديد ((هستاباد اردشير)) را بر اين شهر نهاد. بعد از حمله عجم به عراق به دليل نبود دولتى مستقل و تاخت و تاز فارس ها و دولت روم, خرابى كامل بر شهر استيلا يافت; از اين رو نام اين شهر را الموتكفه نهادند.
بصره بعد از اسلام
تاريخ تإسيس
در تاريخ تإسيس اين شهر اختلاف نظر وجود دارد. عده اى بر اين باورند بصره در سال چهاردهم قمرى به دستور عمر و به وسيله عتبه بن غزوان ساخته شد.(9) گروه ديگرى قائلند بصره در سال پانزدهم هجرى قمرى ساخته شد. در نظر عده اى از مورخان, اين شهر در سال شانزدهم هجرى قمرى تإسيس شد.(10) برخى منابع گزارش از احداث بصره در سال هفدهم هجرى قمرى مى دهند.(11) گروهى معتقدند بصره شش ماه قبل از كوفه تإسيس شد,(12) نيز گفته اند كوفه در سال هفدهم يا هجدهم هجرى قمرى تإسيس شد.
نتيجه اين كه در بين منابع تاريخى, اجماع و اتفاقى درباره تإسيس اين شهر وجود ندارد, اما مى توان گفت اين شهر بين سال هاى چهاردهم تا هجدهم بنا شده است.
بصره قديم (تا قرن چهارم قمرى)
اين عنوان در جغرافياى عراق بر بصره از زمان تإسيس تا اواخر قرن چهارم اطلاق مى شود. مراد از آن شهرى است كه در سال شانزدهم هجرى قمرى به دستور عمر و به وسيله عتبه بن غزوان ساخته شد كه بر اساس آمار ارائه شده از سوى امويان حدود سى و پنج هزار نفر در آن زندگى مى كردند. بر پايه همين گزارش بافت جمعيتى شهر قديم بصره عبارت بود از مسيحيانى كه حدود شش هزار نفر بودند و فارس ها كه آن ها نيز حدود شش هزار نفر از جمعيت شهر را تشكيل مى دادند, بقيه جمعيت بصره قديم متشكل از اعرابى بود كه عده كثيرى از آن ها عثمانى مذهب بودند, هر چند عده قليلى از شيعه مذهبان و نژاد ترك نيز در بافت جمعيتى بصره وجود داشته اند.
بصره شناسان معتقدند روستاى الزبير كنونى نشانه اى از بصره قديم است. اين شهر به دلايل مختلفى چون حمله تاتار و مغول ... و اعراب باديه نشين و آتش سوزىها(13) و امراض و بيمارىهايى چون طاعون و... كاملا از بين رفته است. از شهر قديم بصره آثارى چون مسجد على(ع) و قبر طلحه و زبير و ابن سيرين و حسن بصرى باقى مانده است.(14)
بصره جديد (از قرن چهارم به بعد)
از قرن چهار قمرى به بعد مراد از شهر بصره در جغرافياى عراق شهرى است كه در دوره ((شيخ عبدالسلام عباسى)) كه به ((آل باش اعيان العباسى))مشهور بوده است تإسيس شد. اين شهر در هفت مايلى شرق بصره قديم در حوالى ابله باستانى بنياد نهاده شد. مورخين بناى بصره امروزى را در سال 375ق مى دانند كه در آغاز بصيره (بصره كوچك) ناميده مى شد. اين شهر كم كم توسعه يافت و به شهر بزرگى تبديل شد كه امروزه به بصره مشهور شده است.(15)
بافت جمعيتى شهر (بصره قديم)
جمعيت بصره از پنج قبيله مهم تشكيل مى شد كه عبارتند از:
1. بكر بن وائل كه در مركز و بخش شرقى بصره و در دو محل البطنيه و الزابوقه زندگى مى كردند.
2. قبيله عبدالقيس, كه در شرق و شمال در محلى در نزديكى البورت سكونت داشتند وعده كثيرى از آن ها شيعه بودند.
3. بنى تميم, كه در غرب و جنوب غربى اين شهر و در منطقه اى از مربد تا جامع زندگى مى كردند.
4. قبيله ازد, كه در شمال غربى و در منطقه حدان و هداد زندگى مى كردند.
5. اهل العاليه, كه افراد آن متشكل از قبائل بنى قيس و قريش و كنانه و بجيله و خثعم و مزينه و اسد بودند كه در بخش مركزى شهر و در بين الجامع و البطنيه زندگى مى كردند.(16)
ماسينيون معتقد است تمام افراد قبيله بكر و عبدالقيس شيعه بودند, اما اكثر طوائف تميم ضد تشيع بودند به جز طائفه اى از بنى سعد كه متمايل به تشيع بودند; در ديدگاه وى به جز موالى از طائفه بنى اسد همه آن ها ضد تشيع بودند.
شواهد تاريخى وجود تشيع در بصره
نشانه هاى وجود تشيع در نيمه اول قرن نخست
ادله قاطعى در نيمه اول قرن اول قمرى بر تشيع بصره وجود ندارد, ولى بعضى از شواهد نشان از ظهور و بروز گرايش به تشيع است. زمان عثمان در وقت جمعآورى قرآن و يكى كردن نسخ آن بعضى از شيعيان كوفه و بصره بر عثمان خرده گرفتند كه چرا نسخه قرآن عثمانى با نسخه اى كه به خط على است تفاوت دارد.(17) اين اعتراض و توجه به قرآن اميرمومنان(ع) مى تواند علامتى بر وجود علويان (در مقابل عثمانيان) در بصره باشد.
مورخان نقل مى كنند در سال 35ق مالك بن حارث نخعى و مالك اشتر با دويست نفر از اهالى كوفه و حكيم بن جبله عبدى با صد نفر از اهل بصره و عبدالرحمن بن عديس بلوى با سيصد نفر از مصر براى اعتراض به عملكرد عثمان و حكام او به طرف مدينه حركت كردند و در محلى به نام ذى خشب مستقر شدند;(18) در نهايت اين حركت به قتل عثمان انجاميد. نتيجه اين كه شركت صد نفر از اهالى بصره در اين اعتراض و محاصره خانه عثمان و قتل وى مى تواند نشانه اى از وجود تشيع در اين شهر باشد.
وقتى عثمان از ورود شورشيان به ذى خشب آگاه مى شود على(ع) را به نزد آن ها مى فرستد و شورشيان با وساطت حضرت منصرف مى شوند و به بلاد خويش برمى گردند. پذيرش وساطت على(ع) از سوى شورشيان مويد تمايل آن ها به على و تشيع است.(19)
مورخان مى نويسند زمانى كه عايشه آهنگ بصره نمود دعوتنامه اى براى قبيله بنى سعد فرستاد و آن ها را به همكارى و شركت در جنگ جمل دعوت نمود, اما قبيله بنى سعد از يارى عايشه خوددارى كردند و به منطقه الحلجا كه در دو فرسخى بصره بود كوچيدند. مهم تر اين كه احنف بن قيس نامه اى به اين مضمون براى على(ع) نوشت: يا اميرالمومنين قبيله ما آماده يارى رساندن به شما هستند, اگر اجازه دهى با صد سوار به سوى شما آييم و اگر اجازه ندهى ما (بنى سعد) وارد معركه جمل نمى شويم. در نهايت آن ها به دستور على(ع) در جنگ شركت نكردند, زيرا على(ع) به آن ها گفت: مصلحت در اين است كه شما در جنگ شركت نكنيد.(20) برخورد بنى سعد با عايشه و ارسال نامه به على(ع) نشان از وجود شيعه در اين شهر دارد, در حالى كه خيلى از قبايل بصره به عايشه پيوستند و خليفه زمان خويش را تنها گذاشتند. اين عكس العمل بنى سعد را اگر به حب تعبير نكنيم نشان از اين واقعيت است كه از على(ع) بغض نداشته اند.
از جمله شواهد تشيع بصره تا واقعه جمل (36يا 35ق) گزارش ابوعمر است, مبنى بر اين كه وقتى طلحه و زبير به بصره نزديك شدند عثمان بن حنيف با استعداد هفتصد نفر كه عمدتا از قبيله ربيعه بودند سپاهى تشكيل داد و حكيم بن جبله العبدى و بكر بن وائل را به فرماندهى انتخاب كرد و به سوى آن ها گسيل داشت. اين لشكر در الزابوقه با سپاه عايشه برخورد كردند. بين دو جبهه جنگى سخت شعله ور شد. معروف است در آن معركه حكيم بن جبله مى گفت: اللهم اشهد, اللهم اشهد. او مى گفت در جنگ با طلحه و زبير هيچ شك و ترديدى ندارم, هر كس در ستيز با اين دو مردد است برگردد.(21) بر اساس اين گزارش شيعيانى قبل از جنگ جمل در بصره زندگى مى كردند و از نماينده على(ع) نيز اطاعت مى كردند.
نشانه ديگر پيروى بصرىها از على(ع) رواياتى مى باشد كه حاكى از وجود تصورى كلى از واژه دين على در مقابل واژه دين عثمان است, از جمله اين روايات داستان اسارت عمرو بن يثربى ضبى است. گفته شده كه در جنگ جمل يكى از ياران عايشه به نام عمرو بن يثربى ضبى اسير سپاهيان على(ع) شد. او سه نفر از مردان جنگجوى على(ع) را به شهادت رسانده بود. وى هنگام اسارت شعرى به اين مضمون سرود كه من بر دين عثمانى هستم. على(ع) دستور قتل او را صادر نمود. وقتى از علت حكم پرسيدند. حضرت على(ع) فرمود: او مى گويد سه نفر از پيروان دين على را كشته است.
عبدالوهاب الخيرو در اين زمينه مى گويد: بعد از سقيفه على(ع) ياران و پيروانى در بصره داشت كه بعد از قتل عثمان و بيعت مهاجر و انصار با على(ع) به شيعه على(ع) مشهور شدند.(22) شارل پلا هم مى گويد: قبل از مرگ عثمان عده اى از قبيله بكر بن وائل و الزط وسيابجه و بنى عبدالقيس در صف ياران و انصار على(ع) بودند كه بعد از جنگ جمل با على(ع) بيعت كردند.(23)
گفته مى شود بعد از شكست مصر, عمرو بن حمق , حجر بن عدى, حبه بن جوين عرنى بجلى, حارث بن اعور همدانى و عبدالله بن سبإ همدانى نزد على(ع) آمدند و نظرش را درباره ابوبكر و عمر و... پرسيدند. على(ع) جوابيه اى براى آن ها نوشت. در بخشى از جوابيه آمده است... شنيدم آن ها به مكه رفتند و با سپاهى كه يك يك آن ها با من بيعت كرده بودند آهنگ بصره كردند, اين دو بر نماينده من و نگهبانان بيت المال تعرض كردند و بر مردم شهرى كه همه در بيعت من بوده اند تاختند... آن ها به شيعيان من هجوم آوردند و شيعيان مرا زير شكنجه و حبس و تبعيد قرار دادند و عده اى از آن ها را به شهادت رساندند... ;(24) لفظ شيعه در كلام حضرت مى تواند نشانى از تشيع در بصره باشد.
در جنگ جمل عده اى مإمور پى كردن شتر عايشه شدند, از جمله عدى بن حاتم الطائى, ابوظريف, مالك اشتر, عمار بن ياسر, المثنى بن مخرمه العبدى. به نظر بلاذرى مثنى ابن مخرمه از شيعيان بصره بوده است.(25) همچنين گفته مى شود رزمنده اى كه به دستور على(ع) با شمشيرش پاى شتر عايشه را قطع كرد اعين بن ناحيه تميمى دارمى بود, وى از شيعيان بصره و از طايفه شاعر مشهور بصرى فرزدق بوده است و هم اكنون قبر وى در بصره زيارتگاه شيعيان است.(26)
شيعيان بصره و جنگ صفين
شركت شيعيان بصره در پيكار صفين خود نشانى از وجود تشيع در اين شهر است.(27) بنابه نقل مجلسى(ره) وقتى على(ع) از بصره به سوى كوفه حركت كرد عده اى از بزرگان بصره, چون احنف بن قيس و جاريه بن قدامه و حارث بن زيد و زيد بن جبله و اعين بن ضبيعه با عده زيادى از اشراف بنى تميم همراه على(ع) بودند; به گزارش وى احنف بن قيس خطاب به على(ع) گفت: اى اميرالمومنين اگر بنى سعد در جنگ جمل شما را يارى نكردند با دشمن شما نيز همراه نبودند... اى اميرالمومنين بستگان ما در بصره زندگى مى كنند, اگر ما را به سوى آن ها بفرستى عده زيادى از آن ها همگام با ما به يارى تو خواهند پرداخت و كوتاهى گذشته را جبران خواهند كرد. همو مى افزايد وقتى سخن احنف به پايان رسيد على(ع) به احنف بن قيس فرمود: نامه اى براى قوم خود بنويس و آن ها را به قيام عليه معاويه دعوت كن. او نيز به دستور اميرالمومنين(ع) عمل نمود و فردى به نام حارث نامه احنف را به بستگان بصرى وى رساند. گفته مى شود وقتى نامه احنف به بستگانش رسيد اكثر اهالى بصره به قصد يارى على(ع) به كوفه آمدند.(28) علاوه بر نامه احنف بن قيس, نامه على(ع) به ابن عباس (فرماندار بصره) شاهد گويايى بر وجود تشيع در بصره قبل از جريان صفين است; بنا به گزارش اسكافى وقتى على(ع) مصمم بر جنگ با ناكثين شد نامه اى به فرماندار شيعى بصره (عبدالله بن عباس) نوشت واز او خواست فردى را جانشين خود نمايد و به حضرت ملحق شود تا با هم به جنگ معاويه بروند. اين نامه بيانگر وجود حكومت شيعى در بصره است و نشان از وجود شيعيان در اين شهر دارد, چون فرد شيعى بايد به جاى ابن عباس معرفى شود تا نماينده على(ع) در بصره شود. همچنين گزارش مى شود در صفين مضريان از كوفه و بصره در ميانه و قلب لشكر على(ع) مى جنگيدند و احنف بن قيس فرماندهى تميميان بصره را به عهده داشت. حضين بن منذر فرمانده بكريان و جاريه بن قدامه سعدى فرمانده بنى رباب و اعين بن ضبيعه فرماندهى بنى حنظله بصره را به عهده داشتند. اسكافى در ادامه گزارش مى گويد خالد بن معمر فرماندهى زهل بصره و حريث بن جابر حنفى فرماندهى لهازم بصره و عمروبن حنظله فرمانده عبد قيس بصره و حارث بن نوفل هاشمى فرماندهى قريش بصره و قبيصه بن شداد هلالى فرماندهى بنى قيس بصره را به عهده داشتند. علامه مجلسى هم از شركت قبيله ربيعه در جنگ صفين خبر مى دهد. وى از بسيارى بزرگان چون خالد بن العمر الذهلى, على بن بكر بن وائل, عمرو بن مرجوم العبدى از عبدالقيس, صبره بن شيبان الازدى(29) و شريك بن الاعور الحارثى از اهل العاليه وا حنف بن قيس و...(30) نام مى برد.
هاشم عثمان از ((الهدايه الكبرى)) نوشته ابن حمدان خصيبى نقل مى كند: وقتى جنگ بين على(ع) و معاويه به پايان رسيد على(ع) دستور داد تا اهالى عراقين (كوفه و بصره) دست از جنگ بردارند, على(ع) به رزمندگان خطاب كرد ((...انكم معاشر شيعتنا طالبتمونا بالمراجعه عن قتال معاويه والهدنه)). گفته شده وقتى پيام على(ع) به رزمندگان رسيد حدود سه هزار نفر رزمنده شيعى ـ كه همه آن ها اهل كوفه و بصره بودند ـ دست از جنگ كشيدند و در نزد اميرالمومنين اجتماع كردند.(31)
شيعيان بصره و امام حسن(ع)
صلح امام حسن(ع) و بازتاب آن نيز از وجود شيعيان در بصره خبر مى دهد. سليمان بن صرد بعد از صلح امام حسن(ع), خدمت امام رسيد و گفت: صلح شما باعث تعجب ما شد, چرا كه چهل هزار جنگجو از اهل كوفه و جمعى از شيعيان بصره با تو بودند.(32) استعمال لفظ شيعه در اين گفتگو دال بر وجود شيعيانى در بصره است.
گفتگوى عمرو بن عاص با معاويه بن ابوسفيان شاهد ديگرى بر وجود تشيع در بصره است; علامه مجلسى نقل مى كند در زمان امام حسن(ع) احنف بن قيس و صعصعه بن صوحان به نمايندگى از مردم بصره نزد معاويه رفتند, عمروعاص به معاويه گفت: اين دو نفر از شيعيان على(ع) هستند و على را در جنگ جمل و صفين يارى كردند.(33)
در نقل ديگرى آمده است مغيره تصميم داشت با لشكرى بر خوارج بتازد, فردى از ياران وى گفت: افراد اين لشكر را از شيعيان انتخاب كن. او با استعداد حدود سه هزار نفر كه همه از شيعيان بصره بودند به جنگ خوارج رفت.(34) به بيان ((مادلونگ)) وقتى بصريان ماجراى صلح امام حسن(ع) را شنيدند و از رفتار معاويه در كوفه آگاه شدند خلافت معاويه را نپذيرفتند و دست به قيام و انقلاب زدند.
از سوى ديگر ابن قتيبه گزارش مى دهد بعد از صلح امام حسن(ع) عده قليلى از شيعيان شهرهاى مدينه و مكه و يمن و بصره صلح را نپذيرفتند و نزد محمدبن حنفيه رفتند و با او دست بيعت دادند و زكات مال خود را به او مى پرداختند, وى نيز براى شهرهاى مختلف نماينده تعيين كرد; از اين رو شيعيان شهرهاى مذكور نظام اموى را تحمل نكردند و عليه آنان دست به قيام زدند.(35) شيعيان بصره مرتبا از اطاعت امويان سرباز زدند تا اين كه در سال 45ق زياد بن ابيه والى بصره شد و كشتار فجيعى بين شيعيان به راه انداخت و مجددا بصره را به حكومت امويان برگردانيد. (36) آنچه ذكر شد اگرچه ادله قاطعى بر وجود تشيع در بصره نيست, اما مى تواند نشانه اى از آن باشد.
شيعيان بصره و امام حسين(ع)
هر چند در زمان قيام سالار شهيدان حاكمان بصره راه هاى خروجى شهر را به شدت تحت كنترل قرار دادند و از خروج بصريان ممانعت مى كردند,(37) اما منابع تاريخى بيان از آن دارند كه هوشيارى و بيدارى تشيع از دوره امامت امام حسن(ع) تا دوره ولايت و امامت امام حسين(ع) همچنان ادامه يافت و عده كثيرى از شيعيان بصره در واقعه طف به يارى سالار شهيدان شتافتند. گفته شد وقتى كوفيان سالار شهيدان را به كوفه دعوت كردند حضرت در روز ترويه سال 60ق رهسپار عراق شد, در حالى كه عده اى از اهالى مكه و حجاز و جمعى از اهالى بصره سالار شهيدان را همراهى مى كردند.(38) بصرىهايى كه حضرت را همراهى مى كردند در مكه به او ملحق شدند كه يزيد بن بثيط و فرزندان عبدالله و... از آن جمله اند.
در تاريخ آمده, سالار شهيدان نامه اى خطاب به بزرگان شيعه بصره نوشت و آن ها را به اطاعت و يارى خود دعوت كرد, رجال و بزرگانى چون مالك بن مسمع البكرى, احنف بن قيس, منذر بن الجارود و... مخاطب نامه بوده اند. وقتى نامه امام حسين(ع) به اهالى بصره رسيد يزيد بن مسعود عده اى از قبايل مختلف را ـ كه از بنى تميم و بنى حنظله و بنى سعد... و بنى عامر بودند ـ جمع نمود و نامه سالار شهيدان را براى آن ها قرائت كرد و سپس براى آن ها سخن گفت.
وى ضمن سخنانى معاويه و حسين(ع) را معرفى كرد و مردم را به يارى حسين(ع) تشويق نمود. بنابر نقل مورخان, اهالى بصره دعوت سالار شهيدان را پذيرفتند و يزيد بن مسعود طى نامه اى ـ كه حجاج بن بدر السعدى آن را خدمت امام برد ـ خبر قبول ولايت سالار شهيدان از جانب بصرىها را به امام رساند.(39) ما براى جلوه بهتر بحث به مطالبى چند اشاره مى نمائيم:
شهداى شيعى بصره در واقعه كربلا
1. ادهم بن اميه العبدى البصرى, او از جمله صحابيانى بود كه در مكه به سالار شهيدان پيوست.(40)
2. حجاج بن بدر التميمى السعدى البصرى.(41)
3. سيف بن مالك العبدى البصرى.(42)
4. سالم مولى عامربن مسلم البصرى العبدى.(43)
5. عامربن مسلم بن حسان بن شريح العبدى البصرى.(44)
6. عبدالله بن يزيد بن ثبيط العبدى البصرى.(45)
7. الهفهاف بن المهند الراسبى البصرى.(46)
8. يزيدبن ثبيط العبدى بن عبدالقيس البصرى.(47)
راويان شيعى بصره و امام حسين(ع)
بصره از جمله شهرهاى مهم عراق و عدل كوفه بود. در اين شهر راويان شيعى فراوانى به سماع و نقل حديث مشغول بودند; در اين قسمت به نام چند راوى شيعى كه از امام حسين(ع) نقل حديث نمودند اشاره مى شود:
ابان بن العياش, الاحنف بن قيس بن معاويه, ظالم بن عمرو بن سفيان بن جندل,(48) عبدالله بن حكيم بن جبله العبدى البصرى,(49) قيس بن الهيثم,(50) ماريه بنت منفذ العبدى بن عبدالقيس البصرى,(51) المثنى بن مخرمه العبدى البصرى,(52) مسعود بن عمرو ابوقيس الازدى البصرى,(53) نضره الازديه البصريه,(54) يزيد بن مسعود ابوخالد النهشلى البصرى.(55)
بازتاب شهادت سالار شهيدان در بصره
مورخان و مقاتل نويسان مى نويسند زمانى كه سالار شهيدان رهسپار كربلا شد نامه اى به سران بصره نوشت.(56) وقتى نامه سالار شهيدان به بصره رسيد عبيدالله مردم را از يارى سالار شهيدان منع كرد و دستور داد تا مرزبانان راه هاى خروجى شهر را با دقت كنترل كنند و از خروج شيعيان جلوگيرى نمايند; از اين رو اكثر شيعيان بصره توفيق يارى حسين(ع) را نيافتند.(57) بعد از شهادت سالار شهيدان كوفيان پشيمان شدند و در صدد خونخواهى حسين(ع) برآمدند. كوفيان قبل از هر اقدامى, نامه دعوتى براى شيعيان بصره نوشتند تا بصرىها نيز در خونخواهى حسين(ع) شيعيان كوفه را يارى كنند. نامه كوفيان به دست ((المثنى بن مخرمه العبدى)) از قبيله بنى تميم رسيد. المثنى جوابيه اى خطاب به سليمان بن صرد خزاعى نوشت و در آن جوابيه گفت: نامه شما را خوانديم و با فكر شما (خونخواهى حسين) موافقيم. به نقل طبرى بعد از مدت بسيار كوتاهى, المثنى بن مخرمه با سيصد نفر از اهالى بصره براى خونخواهى حسين(ع) راهى كوفه شد;(58) نتيجه اين كه در زمان شهادت سالار شهيدان و بعد از آن شيعيانى در بصره بودند.
هر چند اين عده به دلايلى در واقعه كربلا حضور فعالى نداشتند, اما در خونخواهى سالار شهيدان ايفاى نقش كردند. به گزارش ((الكساندر آدامون)) شيعيان بصره بعد از مرگ يزيد از فرصت استفاده كردند و به قيام و انقلاب دست زدند. در اين قيام حدود ده هزار مسلح شركت داشتند. اين لشكر به قصد انتقام از عبيدالله بن زياد به سوى شام حركت كرد. ثمره اين قيام فرار عبيدالله از بصره بود. گفته مى شود مروان بن حكم با فرستادن لشكرى انقلاب بصرىها را سركوب كرد.(59)
جلوه هاى شيعى بصره در قرون اوليه اسلام
قيام هاى شيعى بصره
وقوع قيام هاى شيعى در بصره خود نشانى از وجود تشيع در سده هاى نخست در اين شهر است; با توجه به اين كه در ضمن مباحث به قيام هاى به وجود آمده در قرن نخست اشاره مى شود در اين قسمت به قيام هاى به وجود آمده از قرن دوم قمرى به بعد اشاره مى كنيم:
1. قيام زيد بن على بن الحسين در كوفه
از جمله شواهد تاريخى تشيع در بصره, شركت شيعيان بصره در قيام زيد بن على بن الحسين است. به گزارش مورخان از جمله قيام هاى علوى كه نيمه اول قرن دوم قمرى در كوفه به وقوع پيوست قيام زيد بن على بن الحسين بود كه ماهيتى شيعى و ضد اموى داشت. وقتى زيد تصميم به قيام گرفت ياران شيعى كوفى وى به او گفتند: صدهزار نفر از شيعيان كوفه و بصره و خراسان با تو بيعت و از تو حمايت مى كنند. به گزارش ابومخنف فقط پانزده هزار نفر از رزمندگان زيد كوفى بوده اند و بخش عمده نيروى رزمى زيد را شيعيانى از مدائن و بصره و واسط و موصل و خراسان و جرجان تشكيل مى دادند.(60)
مويد كلام فوق سخن عبدالله فياض است كه مى گويد: در قرن اول و دوم قمرى در مناطق شرقى سرزمين هاى اسلامى تشيع به فرقه زيديه گرايش داشته اند. از اين رو وقتى قيام زيد بن على در كوفه ظهور مى كند عده زيادى از شيعيان بلاد ديگر به او ملحق مى شوند كه در بين آنان شيعيانى از بصره نيز وجود داشته اند.(61)
2. قيام ابراهيم بن عبدالله
از جمله قيام هاى شيعى كه در نيمه قرن دوم در بصره به وقوع پيوست قيام ابراهيم بن عبدالله بود. اين قيام را محافل زيدى و تشيع معتزلى كوفه و بصره پشتيبانى كردند. مويد سخن فوق اين است كه در ديوان ابراهيم نام عده كثيرى از اهالى بصره ثبت شده است. گفته شده ابراهيم در سال 145ق به بصره رسيد, اما چنين به نظر مى رسد كه وى بعد از انجام حج در سال 142ق در بصره اقامت داشت و در طى اقامتش در بصره, كاتب ابراهيم كه از قبيله بنى عبدالقيس بود نامه اى براى وى نوشت. وى در اين نامه به تبيين جايگاه وى در بصره پرداخت و خطاب به او نوشت: تو در بصره از جايگاه بلندى بهره مندى , عده زيادى از انصار با تو همراه هستند و خوارج نيز به يارى تو همت گماشتند. وى با تكيه بر اين دو عامل قيام كرد. به هر حال حركت وى از وسيع ترين حركت هاى شيعى بصره بود كه با تكيه بر تعلقات شيعى به وقوع پيوست. در مراحل اوليه نهضت عده اى از رجال بصرى چون بشير الرحال واعمش سليمان بن مهران و عباد بن منصور القاضى و المفضل بن محمد و... با او بيعت كردند و در جنگ, با وى همراه بودند. منابع تاريخى جريان قيام را اين گونه حكايت مى كنند:
وقتى نفس زكيه در سال 145 در مدينه دست به قيام زد برادرش ابراهيم بن عبدالله در بصره مستقر شد, چرا كه عمده اهالى اين شهر شيعه بودند. وى در سال 145ق اقدام به قيام و انقلاب نمود. گفته مى شود علويون كه حدود چهارده هزار نفر آن ها از بصره بودند نقش تعيين كننده اى در قيام وى ايفا نمودند. بعد از شكست نفس زكيه منصور تصميم گرفت با ابراهيم بجنگد, از اين رو لشكرى را به فرماندهى عيسى بن موسى به جنگ وى فرستاد. دو لشكر در باخمرى با هم روبه رو شدند كه با شكست ابراهيم و شهادت وى جنگ به پايان رسيد.(62) مسلم بن قتيبه الباهلى و محمدبن سليمان پس از ابراهيم به ترتيب فرماندار بصره شدند. محمد بن سليمان بيش از سه هزار خانه و صد هزار نخل خرما را كه متعلق به شيعيان بود از بين برد و پنج نفر از برجستگان شيعه را در بصره به دار آويخت. دعبل خزائى قصيده بلندى در رثاى محمد بن سليمان دارد.(63) گفتنى است در قيام ابراهيم بيست هزار جنگجوى بصرى به شهادت رسيدند. (64)
3. قيام هاى ديگر
از قيام هاى شيعى بصره مى توان به قيام ابن طباطبا استناد كرد كه مدتى در بصره حكومت شيعى برقرار كرد. قيام صاحب زنج در سال 255ق كه ادعاى تشيع داشت يكى ديگر از نشانه هاى وجود تشيع در بصره است.
نشانه هاى تشيع در ميراث فرهنگى بصره
فرهيختگان شيعى بصره
وجود رجال شيعى در بصره گواه ديگرى بر وجود تشيع در اين شهر است, در صفحاتى كه پيش روى شماست به تعدادى از رجال فرهيخته شيعى اين شهر اشاره مى كنيم:
1. إبوالاسود الدوئلى
وى در طبقه اول راويان حديث بصره قرار دارد كه علاوه بر حديث, شعر و حكمت نيز مى دانست.(65) او از جمله ثقات و تابعينى بود كه از على(ع) و ابوذر و ابن عباس... نقل روايت نموده است. او از بزرگان سادات شيعى و از طايفه قريش بصره بود كه در محبت به على(ع) زبانزد عموم بوده است. در جنگ جمل و صفين همگام با على(ع) جنگيد و در زمان حكومت ابن عباس بر بصره كاتب وى و قاضى شهر بود(66) و بعد از ابن عباس نماينده على(ع) در بصره شد. او بعد از شهادت على(ع) از مردم براى امام حسن مجتبى(ع) بيعت گرفت و هنگام دعوت مردم به بيعت با امام مجتبى(ع) مى گفت: او از سوى پدر به وصايت و امامت رسيده است. گفته شده وى از اصحاب اميرالمومنين على(ع) و امام حسن و امام حسين و امام سجاد(ع) بوده است و در سال 69ق از دنيا رفت.
2. الخليل بن احمد الفراهيدى
گفته شده كه وى در سال صد قمرى متولد شد و در سال 175 در بصره درگذشت. مورخين درباره نحوه تفكر و مذهب وى اختلاف نظر دارند. عده اى بر اين نظرند كه وى پيرو تفكر خوارج بوده است, گروهى ديگر بر اين عقيده اند كه وى اباضى مذهب بوده و ديدگاه ديگرى حكايت از تشيع وى دارد. مخزومى كه در شناخت خليل و ارائه نظرهاى وى تلاش گسترده اى كرده مى گويد: وى از جمله خوارج و اباضى مذهب بود, اما بعدا تحت تإثير استاد خود ايوب سختيانى از اباضى گرى عدول كرد و به مذهب اهل سنت روى آورد; وى پس از مدت كوتاهى مجددا به اباضى گرى برگشت و در نهايت از اباضى گرى به تشيع روى آورد و با تفكر شيعى بدرود حيات گفت. اعتقاد خليل به ((امر بين امرين)) شاهدى بر تشيع وى است. سخن وى به شاگردانش بر تشيع وى صحت مى نهد. گفته شده كه يكى از شاگردان وى از او پرسيد: چرا على(ع) امام الكل فى الكل است. وى جواب داد: چون مجموعه هستى به على(ع) محتاج اند, در حالى كه على نيازمند به چيزى نيست. در سوال ديگرى از وى پرسيدند كه چرا مردم از ابوبكر پيروى مى كنند, در حالى كه على(ع) افضل از اوست, وى جواب داد: بهر نوره نورهم وغلب ظهوره ظهورهم والناس إميل بإمثالهم.(67)
همچنين گزارش مى شود كه از وى درباره فضائل على(ع) سوال شد, وى جواب داد: در حق كسى كه دوست دارانش از ترس دشمن و دشمنانش از روى حسد و بغض فضائل وى را كتمان مى كنند چه بگويم, همين قدر بگويم كه فضائل وى مغرب و مشرق عالم را مسخر كرده است.
همچنين از خليل نقل شد بهترين مشوق انسان در طلب علم سخن على(ع) است كه مى گويد: قدر كل إمر ما يحسن.
گفتنى است كه روضات الجنات مى گويد: او هم عصر با امام صادق(ع) و از جمله اصحاب وى بوده است. محسن امين نيز گزارش مى دهد كه وى امام باقر(ع) را درك كرده است.(68)
3. فرزدق شاعر ابو فراس همام بن غالب التميمى الدارمى
وى در سال نوزدهم قمرى در بصره متولد شد. اجداد او از فصحاى عرب بودند. وى شيعه مذهب بود, اما در زمان بنى اميه تشيع خود را كتمان مى كرد و در عهد هشام كه مراحل پايانى حيات خود را مى گذراند عقيده خود را اظهار نمود و به اتهام شيعه گرى به دستور هشام زندانى شد. به گزارش منتهى المقال وى از اصحاب على بن الحسين(ع) بوده است. قصيده ميميه وى در مدح امام سجاد(ع) مشهور است(69) و گفتگوى وى با امام حسين(ع) نيز بيانگر محبت وى به اهل بيت(ع) است. وى در سن نود سالگى در بصره به ديار معبود شتافت.
4. سيد حميرى, اسماعيل بن محمد بن يزيد بن ربيعه المعروف بالسيد الحميرى
وى در سال 105ق در عمان متولد شد و زندگى خود را در بصره گذراند و در سال 173در بغداد درگذشت. وى از اصحاب امام صادق(ع) بود و امام كاظم(ع) را نيز درك نموده است. او در اوائل زندگى خود از جمله خوارج بوده است, اما با گذشت زمان به مذهب كيسانيه گرايش يافت و بعد از آن مذهب شيعه امامى را برگزيد. گفته مى شود كه پدر و مادر وى پيرو فرقه اباضيه بودند و در خانه محقرى در محله بنى ضبه بصره زندگى مى كردند. احمد كمال زكى مى گويد: وجود شاعر شيعى بزرگى چون سيد حميرى در بصره سبب افتخار علويان بصرى بوده است.(70) او در مدح اهل بيت(ع) سروده هاى فراوانى دارد, قصيده بائيه يا مذهبه وى كه حاوى 117 بيت و در مدح اهل بيت(ع) است زبانزد اهل ادب است. اين قصيده از اهميت ويژه اى برخوردار بود, از اينرو سيد مرتضى علم الهدى, محمد باقر مجلسى و نورالله شوشترى و سيد محمد مسدد شرحى بر آن نگاشتند.
5. ابان, بكر بن محمد بن حبيب بن بقيه ابو عثمان المازنى
وى از قبيله مازن بنى شيبان است و در علم نحو و لغت تبحر داشت و زندگى را در بصره سپرى نمود و از علماى اماميه بصره به شمار مىآمد. عده زيادى از رجاليون وى را از جمله ثقات شمرده اند. گفته شده كه وى قائل به ارجإ بود. علماى علم رجال درباره تولد وى سكوت اختيار نموده اند و در سال وفات وى نيز اختلاف دارند. چنين گزارش شده كه وى در سال 247 تا 249ق درگذشت, در حالى كه به گزارش ((روضات)) ابوعبدالله عبدون مدعى بود كه به خط ابوسعيد السكرى ديده است كه ابوعثمان در سال 284ق به رحمت خدا رفت و ((معجم الادبإ)) مى گويد كه وى در سال 230ق دعوت حق را اجابت كرد.(71)
كمال زكى گزارش مى دهد بكربن محمد خود شيعى مذهب بود, در قبيله اى شيعى زندگى مى كرد, اما در نزد دشمنان شيعه خود را مخالف شيعه خصوصا شيعيان كوفه معرفى مى كرد.(72)
6. محمد بن احمد بن عبيدالله الكاتب
وى معروف به ((المفجع)) و ((مضراب اللبن)) مى باشد كه شاعرى شيعى و اهل بصره بوده است. او قصيده اى در مدح على(ع) دارد كه به ((قصيده الاشباه)) معروف است. در علت نام گذارى قصيده آمده است كه روزى رسول خدا(ص) با اصحاب خود نشسته بود, در آن انجمن رسول خدا(ص) فرمود: اگر مى خواهيد در علم آدم و همت نوح و اخلاق ابراهيم و مناجات موسى و سنت عيسى و صبر محمد(ص) خلاصه شويد به كسى كه الان وارد انجمن مى شود بنگريد. لحظاتى از كلام رسول الله(ص) نگذشته بود كه على(ع) وارد مجلس شد. مفجع هم چكيده اين نقل را در قصيده خود به نظم درآورده است, لذا قصيده خود را به ((الاشباه)) ناميده. گفته شده كه وى قبل از سال 330ق به رحمت خدا شتافت. به نظر حاجى خليفه وى در سال 320ق درگذشت.(73)