PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : محسن فیض کاشانی



Borna66
09-06-2009, 03:37 PM
زندگی فیض



http://pnu-club.com/imported/2009/09/87.jpg
فیلسوف الهی وفقیه نامی ملا محسن فیض كاشانی در شمار اعاظم فقها، حكما، مفسران، مصنفان و صاحبنظران اسلامی است. وی در همان عصر خویش چنین بوده و همه او را فقیهی نامدار وحكیم برجسته و محدثی پركار و مفسری صاحب نظر می‌دانسته، و از لحاظ ملكات نفسانی و خصال معنوی، ودوری از تعلقات جسمانی وعوارض مادی، از مردان كم نظیر، و یكی از مفاخر جهان تشیع و عالم اسلامی شمرده اند. از آن موقع تاكنون نیز دانشمندان ما او را بدین اوصاف برجسته و كمالات شایسته و مراتب فضل و دانش شناخته و شناسانده اند.
او در عصری می زیسته است كه شخصیتهای بزرگ علمی و اسلامی امثال علامه نامی ملا محمد تقی مجلسی اول وفرزند نابغه‌اش ملا محمدباقر علامه مجلسی دوم مولف ”بحار الانوار“ و آقا حسین محقق خونساری، و محقق سبزواری، صاحب ”ذخیره“ در فقه و ملا عبد الرزاق لاهیجی، شیخ الاسلام قم ملا محمدطاهر قمی و شیخ حر عاملی صاحب ”وسائل الشیعه“ و ملا صالح مازندرانی مولف ”شرح اصول كافی“ و ملا خلیل قزوینی و غیره كه همه از فحول فقها و محدثین، یا حكما و مراجع شیعه بودند، در اصفهان و قم و خوانسارو مشهد وقزوین ودیگر شهرها وجود داشتند، مع الوصف”فیض“ جایگاه خود را در علم و فضل و انبوه تالیف و تصنیف حفظ كرد، و غیر از علامه مجلسی شهرت وی از همه بیشتر بود، و تا امروز نیز پایگاه او محفوظ مانده است.
خاندان فیض :


نامش محمد است ولی ”محسن“ خوانده میشود، لقب و تخلص شعریش نیز ”فیض“ بوده است. پدرش ” شاه مرتضی“ از علمای متنفذ و سرشناس و فضلی بسیار داشته است. برادرش نور الدین كاشانی هم از علمای اخباری و مولف كتاب ” مصفاه الاشباح“ در اخلاق و عجائب آفاق و شرح حال برادرش فیض، و پسر او محمد هادی شارح كتاب ” مفاتیح“ عمویش فیض، و برادر دیگرش ملا عبدالغفور، كه مردی فقیه بوده، و فرزند او محمد مومن شاگرد فاضل عموی خود و مدرس مدرسه اشرف مازندران (بهشهر) همگی از مردان علم و فضیلت و رجال نامی خاندان او می باشند.
علم الهدی فرزند فیض نیز از دانشمندان بنام و شاگرد پدر و جد مادریش ملا صدرای شیرازی فیلسوف مشهور بوده، و خطی خوش داشته است. بسیاری از كتابهای پدرش را استنساخ كرده كه از جمله ” محجه البیضاء“ در سه جلد طبع اسلامیه به خط زیبای اوست. علم الهدی، علاوه خود نیز دارای آثار گرانقدری در فقه وحدیث و اخلاق است. از همه مشهورتر ” معادن الحكم“ یا ” مكاتیب الائمه“ است كه اخیرا در دو جلد انتشار یافته است. بدینگونه خاندان فیض قبل و بعد از وی ، یكی از خاندانهای بزرگ علمی شیعه بوده، كه تا عصر ما بسیاری از مردان دانش و فضیلت از آن برخاسته اند.
اساتید فیض:

ملامحسین فیض پس از اتمام تحصیلات و فرا گرفتن مبانی علوم در قم به منظور استفاضه از محضر سید ماجدین سید هاشم بحرانی به شیراز رفت و به فرا گرفتن علوم نقلی پرداخت همچنین به منظور کسب فیض و استفاده‌ی بیشتر در زمره‌ی تلامیذ دانشمند گرانقدر ملاصدرا درآمد و به فرا گرفتن فلسفه و علم معقول پرداخت و نیز از محضر علمایی چون شیخ سلیمان ماحوزی، ملامحمد طاهر قمی مولا صالح مازندارانی، شیخ بهایی و مولا خلیل قزوینی و شیخ محمد فرزند صاحب معالم خوشه‌چینی کرد و سرانجام با کسب اجازه روایت از این بزرگواران صاحب کسوت شد.
مراتب علمی فیض : http://pnu-club.com/imported/2009/09/88.jpg



محمد محسن فیض كاشانی دانشمند بلند آوازه اواخر عصر صفوی، و نویسنده متفكر و حكیم فقیه محدث مشهور قرن یازدهم هجری، در شهر مذهبی قم نشو و نما یافت. در همانجا مقدمات علوم را آموخت، و چون از ورود محدث بزرگوار سید ماجد بحرینی به شیراز آگاه شد، برای فرا گرفتن علم حدیث از محضر او، روانه شیراز گردید، و درحلقه درس آن سید عالیقدر به تكمیل علوم شرعی همت گماشت.
فیض علاوه در شیراز نزد فیلسوف بزرگ و حكیم مشهور” صدر الدین شیرازی“ یا ” صدر المتالهین“ معروف به ” ملا صدرا“ علوم عقلی را فرا گرفت، و به افتخار دامادی او نائل گردید.
گذشته از این دو بزرگوار”فیض“ در خدمت نابغه نامی شیخ بهاء الدین عاملی ( شیخ بهائی) ملا خلیل قزوینی ، شیخ محمد عاملی فرزند صاحب ” معالم“ و نوه شهید دوم، و ملا صالح مازندرانی كه همه از اعاظم فقها ودانشمندان شیعه بودند شرایط شاگردی بعمل آورد، و از آنان به دریافت اجازات علمی افتخار یافت.
فیض در سایه هوش سرشار و نبوغ زاید الوصف واستعداد خدادادش در علوم و فنون عقلی و نقلی، و اصول و فروع مبانی شرعی به مقام عالی رسید، و در همه آنها مهارت كامل بهم رسانید.سپس به وطن خویش ”كاشان“ مراجعت نمود، و به درس و بحث و تالیف و تصنیف علوم و فنونی كه اندوخته بود یعنی فلسفه و كلام و حدیث وتفسیر و شعر و ادب اشتغال ورزید.
به گفته دانشمند گرانمایه سید محمد باقر خوانساری دركتاب پر ارزش ” روضات الجنات“ فیض در مراتب معرفت و اخلاق و تطبیق ظواهر به بواطن، با ذوق وسلیقه خود، مانند ” غزالی“ بوده، وبسیاری از تصنیفات خودرا به روش او نوشته است.
شاگردان فیض:

فیض در طول زندگی خویش شاگردان متعددی داشته که گروهی از آنان، خود از علما و دانشمندان بزرگ ایران محسوب می‌شوند و از آن دست می‌توان مولا ابوالحسن شریف فتونی عاملی اصفهانی مولف تفیسر مرآت الانوار و علامه مجلسی صاحب بحارالانوار و سید نعمت اله جزایری مولف انوارالنعمانیه را نامبرد که از او اجازه روایت داشته‌اند.

افکار فیض:


افکار فیض را می‌توان در چند موضوع کلی خلاصه کرد که پایه و بنیان تمامی ‌آرا و عقاید اوست:

1- او مانند گروه کثیری از دانشمندان با طایفه اصولیان مخالفت می‌ورزیده و خود اخباری بوده است تا حدی که مورد حمله‌ی برخی از علما و فقها منجمله شیخ احمد احسایی که او را اخباری صرف می‌دانست واقع شد.
2- در فلسفه و کلام آراء فیض منطبق و موافق با عقاید استادش ملاصدر است، به همین جهت می‌توان فیض را یکی از فلاسفه بزرگ و صاحب نظر اسلامی دانست.
3- براساس پیروی از عقاید ملاصدرا و تاثر از فلسفه اشراق، فیض به عرفان و مقدمات تصوف توجه خاص مبذول داشته ولی در عین حال از رعایت اصول دین و اجرای فرامین مذهبی غافل نبوده و در همه حال به توصیه‌ی زهد و تقوا و دل کندن از دنیای فانی و پرداختن به اموری که موجب رستگاری در سرای باقی است دسته یازیده، به همین لحاظ می‌توان فیض را از جمله زهاد و پرهیزگاران بی‌رنگ و ریا محسوب و عقاید و آرا او را مخالف معتقدات بسیاری از متصوفه زمانش به شمار آورد.

فیض و فیاض: http://pnu-club.com/imported/2009/09/89.jpg



چنانكه گفتیم فیض داماد ” صدر المتالهین شیرازی“ معروف به ” ملا صدرا“ فیلسوف عالیمقام نامدار است كه اثر گرانقدر وی ” اسفار اربعه“ در حكمت وفلسفه بی نیاز از هر گونه توصیف میباشد.
ملا عبد الرزاق لاهیجی دانشمند و فیلسوف نامی نیز مانند فیض داماد ملا صدرا بوده وبه ”فیاض“ شهرت داشته است.
مرحوم سید محمدباقر خوانساری در” روضات الجنات“ ضمن شرح حال ” فیاض“ مینویسد: لقب ” فیض“ و ” فیاض“ را صدر الدین شیرازی شخصا به دوشاگرد و دو داماد دانشمند خود داد كه تخلص شعری هر دو نیز بوده است.

سپس از دانشمند نامور میرزا عبد الله اصفهانی مولف ” ریاض العلماء“ نقل میكند كه:

زن فیض به پدر شكایت نمود: لقب ” فیض“ كه لقب شوهر من است و مصدر می باشد، و دلالتی مثل "فیاض" ندارد.
ملا صدرا به دخترش فرمود: غم مخور كه لقب شوهر توچون مصدر است ، اصل فیض و حقیقت آن میباشد.فیض مطلق است و نیازی به قید ندارد.

”فیاض“ نیز مانند” فیض“ شاعر بوده( بعلاوه مقام عالی علمی كه داشته) دیوان او هم چاپ شده است.
مولف ” روضات“ ذیل شرح حال فیض نیز ضمن اشاره به این موضوع و اینكه فیض و فیاض هر دو شاگرد و داماد ملا صدرا حكیم مشهور بوده اند، می نویسد: فیض این اشعار را ضمن نامه ای برای عبدالرزاق لاهیجی( كه گویا در قم میقیم بوده است) نوشت و ارسال داشت:


قلم گرفتم و گفتم مگر دعا بنویسم
تحیتی بسوی یار بی وفا بنویسم

ز شكوه بانگ بر آمد مرا نویس
دلم گفت به هیچ نامه نگنجی تو را كجا بنویسم

دعا و شكوه بهم در نزاع و من متحیر
كدام را ننویسم كدام را بنویسم

اگر سر گله و شكوه واكنم ز تو هیهات
دگر چها به لب آرم، دگر چها بنویسم

مداد بحر و بیاض زمین وفا ننماید
گهی كه نامه به سوی تو بی وفا بنویسم

نه بحرماند و نه بر نه خشك ماند ونه تر
اگر شكایت دل به مدعا بنویسم

چو بر ذكای تو ام هست اعتما
د هیچ نگویم ز مدعا نزنم دم همین دعا بنویسم

نمی شود كه شكایت ز دست تو نكند
فیض شكایتی به لب آرم ولی دعا بنویسم


فیاض نیز پاسخ باجناق دانشمند خود را بدینگونه داد:


اگر كه شكوه كنی و گر دعا بنویسی
كه هر چه تو بنویسی به مدعا بنویسی

چه شكوه تو، به است از هر چه بجز تست
چه حاجتست كه زحمت كشی دعا بنویسی

تو گر شمائل خوبی رقم كنی نتوانی
كه هم كرشمه نگاری وهم دعا بنویسی

كتاب درد دلم مشكل است مشكل مشكل
اگر تو گوش كنی تا بر او چها بنویسی

از آن بمن بنویسی تو نكته ای كه مبادا
خدا نخواسته درد مرا دوا بنویسی

مروتی كه نداری عجب ز خویش نداری
كه خون بریزی و آنگاه خونبها بنویسی

امید هست كه تحریك گوشه چشمی كند
اشاره كه از بهر من شفا بنویسی

تو را كه شیوه اخلاصم از قدیم عیان است
بغیر شكوه بیجا به من چرا بنویسی

قبول كرده ام ای دوست حرفها كه نگفتم
مگر تو هم خط بطلان بما مضی بنویسی

عجب ز طالع فیاض نا امید، ندارم
كه در كتابت دشنام او دعا بنویسی

روحیات فیض:



فیض دانشمندی پركار و مردی گوشه گیر بوده و از آمیزش با خلق پرهیز داشته است. اگر چنین نبود نمی توانست آنهمه سرگرم عبادت و مطالعه باشد و دویست جلد كتاب در رشته های گوناگون بنویسد و از جمله فقط در فنون شعر پنچ دیوان داشته باشد. او در دیوان می گوید:


بجز كتاب انیسی دلم نمی خواهد
زهی انیس و زهی خامشی زهی صحت

اگر اجل دهدم مهلت و خدا توفیق
من و خدا و كتابی و گوشه خلوت

هزار شكر كه كاری بخلق نیست
مرا خدا پسند بود فیض را زهی همت


انزوا طلبی فیض مانع از این نبوده است كه اعمال اجتماعی اسلامی و مراسم مذهبی و شعائر دینی از قبیل نماز جمعه و جماعت و نماز عیدها با مردم از وی فوت شود. او از اینكه بعضی از فضلا اجتماعات اسلامی را رها ساخته و ترك جمعه و جماعت كرده وباعث شده بودند مردم در انجام فرایض دینی و مراسم مذهبی كاهلی و سستی نشان دهند واز راه و رسم دینی رمیده گردند متاثر است، آنها را نمی بخشد، بلكه سخت نكوهش میكند. در ” شوق مهدی“ می گوید:


گمرهان فضلا ترك جماعت كردند
تا رمیدند ز رسم وره دین عامی چند

جمعه و عید و مصلا همه را دربستند
رهزن عام فریبی بد خوش نامی چند


گوشه گیری او و دوری از خلق و اشتغال دائم به كار مطالعه وتالیف و تصنیف وفكر درباره مبدا و معاد و بی اعتباری سراب دنیا برای او حالت ثانوی شده بود. در ”شوق مهدی“ می گوید:


نه همدمی نه رفیقی نه مژده وصلی
بنال فیض كه جز ناله نیست دمسازم


در عین حال فیض مردی زنده دل و دانشمندی باحال و از جذبه خاصی برخوردار بوده است.


رو سوره یوسف خوان تا بشنوی
از قرآن حقست حدیث عشق افسانه چرا باشد؟


شور و جذبه وجد وحال او كه در اكثر ابیات غزلیاتش دیده می شود او را پای بند به دنیا نكرده و از علم بعد از مرگ و بی‌وفائی دنیا منصرف نساخته بود. بلكه با همه شور وشوق وجذبه و عشق ا زدنیا و اهل دنیا وحشت داشته است.


مسلمانان ره عقبی كدامست
دلم از وحشت دنیا گرفتست


فیض در اواخر عمر كه خسته وناتوان شده بود فقط یك آرزو داشت و آن فیض زیارت امام غائب بود كه اینهمه در فراق او می سوخت و می ساخت.


اماما در فراقت شد هزاران رخنه در دینم
بیا یك بار دیگر كن ز نو اسلام تلقینم

به آن مستظهرم جانا كه دل ماوای تو گردد
مرا روزی مباد آندم كه بی یاد تو بنشینم

شب رحلت هم از بستر روم تا قصر حور العین
اگر در صبح جان دادن تو باشی شمع بالینم

از آن ترسم من بیدل كه پیش از روز وصل تو
به تلخی ناگهان از تن بر آید جان شیرینم

هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم
هر گه كه یاد روی تو كردم جوان شدم

روزی بود بفیض بگوید امام عصر
خوش باش من به عفو گناهت ضمان شدم؟


وفات فیض:



حكیم و فقیه نامی ملا محسن فیض كاشانی، پس ازیك عمر نسبتا طولانی و خدمات ارزنده علمی و دینی كه باید بیشتر روی انبوه تالیفات او تكیه نمود، سر انجام در همان كاشان شهر خود بسال 1091 هجری در سن 84 سالگی زندگانی را وداع گفت و روح بلند پروازش به عالم بقا بال و پر گشود.
فیض در گورستان بیرون شهر مدفون گردید. مرقدش ازهمان زمان تا كنون زیارتگاه عموم اهالی ومسافران است.مدفن او هیچ قبه و بارگاهی ندارد زیرا فیض خود وصیت نموده است مرقد اورا از صورت معمول خارج نسازند، وبر روی آن قبه و بارگاه بنا نكنند. این هم دلیل دیگری بر عظمت روح وفكر آزاد آن فیلسوف الهی وفقیه نامی و مرد آزاده وبلند آوازه اسلام وتشیع است.

نظر آنان كه نكردند بدین مشتی خاك
الحق انصاف توان داد كه صاحب نظرند

Borna66
09-06-2009, 03:37 PM
آثار فیض
مختصری درباره ی فکر و آثار ملا محسن فیض کاشانی


http://pnu-club.com/imported/2009/09/90.jpg
ملا محسن فیض کاشانی در طول 65 سال تحقیق و مطالعه، نزدیک به دویست کتاب و رساله نفیس در علوم و متون مختلف نگاشت. آثار او گنجینه ایست که کتابخانه ادب فارسی و علوم اسلامی را تا حد قابل توجهی بارور کرده است و بنا به قول محدث جزایری و صاحب قصص العلما، آثار فیض تا حدود بیشتر از دو صد جلد برآورد گردیده است. اما قبل از آنکه درباره ی آثار او بگوییم بد نیست کمی از تفکرات دینی ایشان را به شما معرفی کنیم.
فیض نخست تحت تاثیر افكار فلسفی و عرفانی وعلوم عقلی قرار داشته واندیشه های فلسفی و عرفانی را كم و بیش در برخی از آثار خود آورده بود، وی سر انجام به فقه وحدیث بر اساس مسلك اخباری دل بست، و به گفته خودش وقت وفكر خود را درخدمت حدیث اهل بیت وقف نمود. در” شوق مهدی“ می گوید:



فیض اگر آب حیات ابدی می طلبی
منبعش پیروی سنت اهل البیت است

مشكل خود به احادیث نبی كردم عرض
كه به آن گفته خدا هر گرهی وا می كرد

دیدم آنجا ز علوم نبوی شهری بود
بر درش بود امامی كه سلونا می كرد

داخل شهر شدم زان در و بحری دیدم
كه ملك غوص در آن بحر تمنا می كرد

از در و گوهر آن بحر گرفتم مشتی
دل چو دید آن بفغان آمد و زد نا می كرد

یا
سبط رسول و قرآن ، فهم درست ایمان
چو جمع شد معانی گویی بیان توان زد


و در دیوانش كه چاپ شده است از جمله میگوید:

ولای آل پیغمبر بود معراج روح من
بجز این آسمانها آسمانی كرده ام پیدا

بحبل الله مهر اهل بیت است اعتصام من
برای نظم ایمان ریسمانی كرده ام پیدا

سخنهای امیر المومنین دل میبرد از من
ز اسرار حقایق ، دلستانی كرده ام پیدا

جمال عالم آرایش، اگر پنهان شد از چشمم
حدیثش راز جان گوش و زبانی كرده ام پیدا

كلامش بوی حق بخشد ، مشام اهل معنی را
ز گلزار الهی بوستانی كرده ام پیدا

بخاك درگه آل نبی پی برده ام چون فیض
برای خود ز جنت آستانی كرده ام پیدا

از ایشان”وافی“ و ”صافی“ فقیهانرا بود كافی
از این رو بهر عقبی نردبانی كرده ام پیدا

و باز در دیوان می گوید:

بیا بیا ز سخنهای فیض ، فیض ببر
كه هر چه گفت ونوشت او ز كردگار گرفت

ز پیش خویش نگوید، حدیث بنویسد
كه در طریق ادب راه هشت و چار گرفت


جالب است كه این سخنان حكیمی است كه عمری را در راه كسب فلسفه یونان وتصوف وعرفان طی كرده، و دوره كامل علوم عقلی را دیده است، تا اینكه به گفته خودش سر انجام به سرچشمه دانش واقعی یعنی احادیث نبوی و سخنهای امیر المومنین وگفتار ائمه معصومین رسیده، واز آن منبع پرفیض الهی سیراب گشته است.
علت گرایش این دانشمند فارغ التحصیل علوم عقلی به احادیث واخبار دینی یكی این بوده كه در آن روزگار، رواج بازار فلسفه و تصوف و عرفان، متاع احادیث دینی و علوم شرعی را در تمام حوزه های علمی از رونق انداخته وكساد كرده بود. طلاب و اهل فضل به تحصیل فلسفه و عرفان فخر می فروختند و تعصب نشان می دادند، ودر همان حال حدیث واخبار را تحقیر می كردند ونسبت به آن رغبت چندانی نشان نمی دادند.
دیگر اینكه ظهور یك دانشمند محدث بزرگ ایرانی بنام” محمد امین استر ابادی“ كه در مكه ومدینه می زیست با تالیف كتاب ” فوائد مدینه“ ضربت كوبنده ای به علوم بیگانه زد و پایه های حدیث و علوم دینی را از نومحكم ساخت. فیض چنانكه خود درپایان كتاب” الحق المبین“ می گوید در مكه معظمه دانشمند نامبرده را دیده وطریقه اورا پسندیده است.
توجه خاص او به علوم شرعیه http://pnu-club.com/imported/2009/09/91.jpg



فیض خود در رساله ” انصاف“ كه در اواخر عمر به فارسی نگاشته است، از بعضی موضوعات كه دركتب او وجود داشته، و همان نیز دستاویز معترضان بوده است، عذر خواسته، و به عبارت بهتر خط بطلان بر آن كشیده است.

وی در آغاز رساله مزبور می نویسد:

چنین گوید مهتدی به شاهراه مصطفی محسن بن مرتضی كه درعنفوان شباب چون از تفقه دردین و تحصیل بصیرت در اعتقادات وكیفیت عبادات به تعلیم ائمه معصومین (ع) آسودم،چنانچه در هیچ مسئله ای محتاج به تقلید غیر معصوم نبودم. بخاطر رسید كه در تحصیل معرفت اسرار دین و علوم راسخین نیز سعی نمایم، شاید نفس را كمال یابد.
لیكن چون عقل را راهی به آن نبود، نفس را در آن پایه ایمان كه بود، دری نمی گشود، و صبر بر جهالتم نداشت، وعلی الدوام مرا رنجه می داشت.
بنا بر این چندی در مطالعه مجادلات متكلمین خوض نمودم، و به آلت جهل در ازالت جهل ساعی بودم. طریق مكالمات متفلسفین( مدعیان فلسفه دانی) را نیز پیمودم، و یك چند بلند پروازیهای متصوفه را در اقاویل ایشان دیدم، ویك چند دررعونت( حماقت) های ” من عندیین“ گردیدم. تا آنكه گاهی درتلخیص سخنان طوائف اربع، كتب و رسائل می نوشتم( چند سطر بعد عربی است كه خلاصه آن چنین است): بدون اینكه همه را تصدیق كرده باشم، یا همه را تایید كنم، بلكه مطالب آنها را نقل كردم، و بر سبیل تمرین مطالبی نوشتم.
ازمجموع گفتار آنهاچیزی كه عطش مرا فرو نشاند، یا بیماریم را درمان كند نیافتم، تا جائیكه برخویشتن ترسیدم. پس به خدا پناه بردم تا مرا به حقیقت نائل گرداند، و به گفته امیر مومنان علیه السلام كه میفرماید: خدایا مرا از اینكه نظرم را در آنچه نهایت آن دیده نمی شود، و فكر به آن نمی رسد، نگاه دار به درگاه خدا نالیدم و سرنوشت خودرا به ذات مقدسش سپردم.
خدای مهربان نیز به بركت دین پایدارش مرا رهنمون گردید تا دراسرار قرآن مجید واحادیث سرور انبیاء صلوات الله علیهم اجمعین، درست بیندیشم، و بقدر حوصله و درجه ایمانم ا زقرآن و حدیث چیزها بمن آموخت.
دلم اطمینان یافت، ووسوسه شیطان را از من دور كرد.خدا را شكر به حقیقت آن نائل گردیدم.

تالیفات فیض:


یكی از امتیازات زندگی این دانشمند بزرگ توفیقی است كه او مانند هم عصرش علامه مجلسی در تالیف و تصنیف و نشر آثار پر ارج فكری و قلمی یافت و نام او را بر زبان خاص وعام جاری ساخت و با حروف برجسته در تاریخ به یادگار گذارد.
فیض در تمام رشته های علمی از معقول و منقول و فروع و اصول و شعر و ادب و اخلاق كتاب دارد. درفلسفه و كلام (عقاید ومذاهب) تفسیر، حدیث، فقه ، اصول و عرفان هركدام چندین كتاب و بعضی از كتابها در چندین جلد به رشته تحریر كشیده است. و همگی از آثار نفیس و پر ارزش اسلامی است.
فیض مانند مجلسی اول و دوم تالیفات خودرا به دو زبان عربی وفارسی نگاشته كه البته قسمت عمده آن عربی است. زیرا مربوط به صنف خاص یعنی اهل علم میباشد بقول خودش:

”وافی“ و ” صافی“ فقیهان را بود كافی
از این دو بهر عقبی، نردبانی كرده ام پیدا

محدث نامی سید نعمت الله جزائری دركتاب ” مقامات“ تالیفات فیض را بالغ بر دویست جلد دانسته است كه اگر به قطع وزیری فرضا هر جلدی چهار صد صفحه چاپ شود سر به پانصد جلد كتاب میزند.

ازمیان انبوه آثار فكری و قلمی او به ذكر چند كتاب مبادرت می ورزیم، و توجه خوانندگان محترم را به میزان كوشش ورنج این بزرگ مرد علم ودین ، معطوف می داریم.

1 - كتاب”وافی“ مشتمل بر احادیث چهار كتاب معتبر حدیث شیعه ( كتب اربعه) و توضیح و حل مشكلات وتفسیرآیات آنها. این كتاب چهارده جلد بوده كه در سه جلد بزرگ به قطع رحلی و چاپ سنگی بطبع رسیده است، و اگر به صورت روز و به قطع وزیری چاپ شود، شاید بیش از سی جلد باشد.
2 - ”شافی“ خلاصه ای است از كتاب ”وافی“ سابق الذكر كه آن نیز چندین جلد خواهد بود.
3- نوادر- درجمع احادیثی كه در كتب معتبر چهار گانه شیعه ذكر نشده است.
4 - المعارف- در اصول اعتقادی بر اساس كتاب وسنت.
5 - نخبه- در خلاصه احكام شریعت اسلام وسنن و آداب ومكارم اخلاق و صفات ناستوده.
6 - الحقایق- مشتمل بر دسته بندی روایات معتبر در اسرار دین و شئون مختلف زندگی و جهات اخلاقی، اخیرا چاپ شده است.
7-8-9- عین الیقین،حق الیقین،علم الیقین، درفلسفه وكلام، هر سه چاپ شده است.
10-11-12- صافی، اصفی، مصفی، هر سه در تفسیر قرآن مجید، چاپ شده است.
13) الحق المبین- در كیفیت تفقه در دین- به پیوست ” الاصول الاصلیه“ چاپ شده است.
14) بشاره الشیعه- و اثبات اینكه فرقه ناجیه، طایفه شیعه است.
15) اللب- گفتاری مختصر درباره حدوث عالم، كلام وفلسفه.
16) اللباب- اشاره به چگونگی علم خداوند به اشیاء ، قبل از ایجاد و بعد از آن.
17) سفینه النجاه- در بیان ماخذ احكام فقهی و انتقاد ا زروش علمای اصول- چاپ شده است.
18) مفاتیح الشرایع- بهترین متن فقهی بر اساس مشرب اخباری است. این كتاب اخیرا چاپ شده است، واز همان عصر مولف وقرون بعدی، توسط اعاظم فقها ومجتهدین شیعه، شرح شده است. بهترین شرح آن به قلم سر آمد مجتهدین شیعه درسده دوازدهم هجری، آقا محمد باقر اصفهانی مشهور به ” وحید بهبهانی“ است.
19) معتصم الشیعه- نیز در احكام شریعت مقدسه است.
20) الاصناف- در بیان طریق حصول علم به اسرار دین.
21) منتخب رسائل اخوان الصفا- در فلسفه و علوم عقلی.
22) تشریح عالم- در هیئت ونجوم.
23) منتخب ابواب فتوحات مكیه- در عرفان و تصوف از محیی الدین ابن العربی.
24) فهرست العلوم- مختصری راجع به كلیه علوم عقلی و نقلی.
25) منهاج النجاه- در بیان علمی كه فراگرفتن آن بر هر فرد مرد و زن مسلمان لازم است.
26) اربعین- در فضائل گوناگون حضرت امیر المومنین(ع)
27) انوار الحكمه- مختصر علم الیقین، با مطالب تازه فلسفی كه بر آن افزوده است.
28) المحجه البیضاء- تلخیص احیاء العلوم غزالی با حذف مطالب غیر لازم آن ، و افزودن روایات ائمه اهل بیت بجای احادیث سنیان. این كتاب پر ارج دو بار در سه جلد و هشت جلد چاپ شده است.
29) نقد الاصول- ملخص علم اصول فقه و انتقاد از آن.
30) الاصول الاصلیه- در ماخذ احكام شریعت، بر اساس آیات و اخبار، چاپ شده است.
31) الفت نامه- در تحكیم پیوند دوستی میان اهل ایمان.
32) منتخب مثنوی- جلال الدین بلخی- ملای روم
33) منتخب غزلیات وی در دیوان شمس تبریزی.
34) شرح صحیفه سجادیه- به نحو ایجاز.
35) گلزار قدس- دیوان شعر – مناجات با خدایتعالی، سرزنش نفس، اظهار اشتیاق، نصایح و حكم، غزلیات، رباعیات، قصاید و مراثی و قطعات.
36) مثنویات بنام سلسبیل و تسنیم.
37) شوق الجمال.
38) شوق المهدی( همین كتاب).
39) شوق العشق.
40) دهر پر آشوب.
41) آب زلال.
42) شرح الصدر- شرح زندگی او بقلم خودش.
43) رساله در كلیه تالیفات خود با تاریخ اتمام هر یك از آنها.
44) كلمات مكنونه- در ریشه های علوم اهل معرفت- چاپ شده است.
45) كلمات طریقه- راجع به اقسام مردم از لحاظ گفتار ورفتار.
46) كلمات مخزونه- در علوم اهل معرفت و‎آرای آنها.
47) كلمات مضنونه- در توحید و یگانگی خداوند و مراتب آن.
48) منتخب الاوراد- در اذكاری كه در شب و روز و هفته وماه و سال تكرار میشود.
49) خلاصه الاذكار- اذكاری كه برای هر كاری و هر وقت و هر حادثه رسیده است.
50) جلاء القلوب- در انواع اذكار قلب و مهمترین امری كه در اشاره به مهمات در اعمال و اوراد شرعی وارد شده است.
51) قره العیون- در مراتب توحید و ایمان به خدا- به ترتیبی بهتر از كلمات مضنونه.
52) ابواب الجنان- در اثبات وجود عینی نما زجمعه درزمان غیبت امام زمان.
53) شرائط الایمان- تحقیق پیرامون نفی ایمان وكفر و مراتب هر یك.
54) التطهیر- در تهذیب اخلاق و تطهیر باطن.
55) میزان القیامه- راجع به محاسبات جهان دیگر.
56) مرآت الاخره- در شناخت سرای دیگر.
57) المشواق- در كشف معانی و حقایق از لباس استعارات برای تفهیم محبت خدا و انس به ذات مقدس او.
58) تهییج الشوق لاهل الذوق.
59) راه صواب- در علل و موجبات اختلاف مذاهب و تعیین مذهب حق.
60) شهاب ثاقب- در وجوب نماز جمعه در زمان غیبت امام عصر (ع).
61) اسرار الصلوه- چاپ شده است.
62) آئینه شاهی- نیز چاپ شده است.

آنچه مایه تاسف است



دانشمند بزرگوار مرحوم سید محمد باقر خوانساری در كتاب گرانقدر ” روضات الجنات“ در حاشیه شرح حال فیض مینویسد: در یكی از سفینه های معتبر دیدم نوشته بود:

موریانه به صندوق محتوی كتب مرحوم فیض رخنه كرد و تمام اوراق و كتابها را خورد، جز قطعه پوستی كه این رباعی بر آن مسطور بوده است:


علمی كه حقیقی است در سینه بود
در سینه بود هرآنچه درسی نبود


صد خانه تو را كتاب، سودی نكند
باید كه كتابخانه در سینه بود


اگر این كتابها آثار قلمی و تالیفات خود قیض بوده است، باید گفت: افسوس كه قسمتی از بهترین افكار علمی فیض درحكمت و فقه و حدیث و تفسیر و شعر و ادب وعلوم دیگر، از میان رفته، و مانند اشباه و نظائر خود جامعه اسلامی بلكه اجتماع بشری از آن محروم شده است.

Borna66
09-06-2009, 03:38 PM
اصول خودسازی به بیان فیض کاشانی
محافظت بر نماز (http://www.tebyan.net/literarygenres/othergenres/2008/11/9/78224.html)های یومیه :

محافظت بر صلوات خمس (نمازهای یومیه): گزاردن آن در اول وقت به جماعت و سنن و آداب؛ پس اگر بی‏علتی و عذری از اول وقت تأخیر کند، یا به جماعت حاضر نشود، یا سنتی از سُنن، یا ادبی از آداب آن را فرو گذارد از سلوک راه بیرون رفته و با سایر عوام که در بیابان جهالت و ضلالت سرگردان می‏چرند و از راه و مقصد بی‏خبرند و ایشان را هرگز ترّقی نیست، مساوی است.
محافظت بر نماز جمعه و عیدین و آیات:

http://pnu-club.com/imported/2009/09/92.jpg
محافظت بر «نماز جمعه» و «عَیدَیْن» (عید فطر و عید قربان) و «آیات» با اجتماع شرایط و اگر سه جمعه متوالی (پشت سرهم) ترک نماز کند بی‏علّتی، دل او زنگ گیرد به حیثیتی که قابل اصلاح نباشد.
محافظت بر نمازهای مستحبی:

محافظت بر نمازهای مستحبی یومیه که 34 رکعت است که ترک آن را معصیت شمرده‏اند الا چهار رکعت از نافله‏ی عصر و دو رکعت از نافله‏ی مغرب و نافله‏ی عشا که ترک آن بی‏عذری نیز جایز است.
ـ محافظت بر روزه ماه رمضان (http://www.tebyan.net/literary_criticism/2008/9/1/73382.html):

محافظت بر صوم (روزه) ماه رمضان و تکمیل آن، چنانچه زبان را از لغو و غیبت و دروغ و دشنام و نحو آن و سایر اعضا را از ظلم و خیانت و چیزهایی که روزه را باطل می‏کند و از حرام و شبهه بیشتر حفظ و نگهداری کند که در سایر ایام می‏کرد.
دوستی للّه‏

با هر که اراده‏ی رفاقت داری باید اغراض دنیویه از رفاقت او نداشته باشی، زیرا که مأیوس خواهی بود. بلکه دوستی تو با او للّه‏ و فی اللّه‏ باشد و اخبار اهل‏البیت در مدح این گونه دوستی متواتر معنوی است، پس بعد از تحقق این غرض آن وقت باید اموری چند هم در آن طرف مقابل ملحوظ باشد، چه این که هر کسی صلاحیت اخوت فی اللّه‏ را ندارد و باید جامع صفات چندی اقلاًّ باشد و لذا رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمودند:

آدمی بر دین دوست خود است؛ پس هر کس از شما باید بنگرد که با چه کسی دوستی می‏کند.

صفات دوست (http://www.tebyan.net/religion_thoughts/articles/miscellaneous/2008/7/21/70616.html)

http://pnu-club.com/imported/2009/09/93.jpg
اول: بایدعاقل باشد، یعی هر کاری را عَلی ماهُوَ عَلیه بداند ولو به یاد گرفتن از غیر باشد؛ زیرا که خیری در صحبت احمق نیست، از بدیهیات اولیه است که احمق می‏خواهد خیری به تو برساند، ضرر می‏رساند، چه دینی و چه دنیوی، از روی بی‏شعوری و خیرخواهی به اعتقاد خودش.
دوم: این که حسن خلق داشته باشد، مطلق عاقل بودن کافی نیست زیرا که بسی عاقل و زیرک است که یک از دو قوه‏ی شهویه و غضبیه بر او غالب آمده، از این جهت بر خلاف مدرکات عقل خود می‏افتد [بدون توجه و بدون این که خود بداند] مفاسد عظیمه بر او بار خواهد شد.
سوم: این که از اهل صلاح و تقوی باشد، زیرا که فاسق بعد از آن که از مخالفت پروردگار خود جل و علا پروا نداشته باشد، از مخالفت تو پروا ندارد و او دائر مدار هوای خودش است به حسب اختلاف اغراض هر ساعتی متلوّن [تغییر رنگ یافته] به لونی است. شاهد بر اصل مدعا آیه‏ی شریفه:

«پس روی بتاب از کسی که از یاد ما روی گرداند و جز زندگی دنیا نخواسته است؛»

مفاسد دیگر هم دارد، من جمله این است که معاشرت اهل فسق معاصی را در نظر شخص، مرهون می‏گرداند.
چهارم: اهل بدعت نباشد، چه این که علاوه بر خوف سرایت از او یا شمول عذاب و لعنت بر این شخص در روایت است:

«مصاحبت و مجالست با اهل بدعت نکنید، تا پیش خدای عزّوجل شما هم یکی از آن‏ها باشید».

پنجم: این که باید حریص بر دنیا نباشد. همانا هم‏نشینی با چنین کسی به منزله‏ی زهری کشنده است [ممکن است بر تو هم سرایت نماید به سبب دزدی طبیعت.]
حقوق دوست

باری اگر رفیقی متصف به صفات حمیده پیدا کردی باید قدر او را بدانی و او را به آسانی از دست ندهی، مراعات حقوق او را بنمایی، بر تو چند قسم حق پیدا خواهد کرد.
حق مالی که مرتبه اول است باید بذل مال در حق او بکنی، لیکن مراتب دارد، پست‏ترین مراتب آن، آن است که او را به منزله‏ی خادم و عبد خود قرار بدهی، اگر حاجتی به مال تو به هم بست، آن را روا کنی، پیش از آن که او خواهش کند و اگرگذاری که کار به سؤال رسید، تقصیر کرده‏ای.
مرتبه دوم آن است که او را به منزله‏ی نفس خود فرض کنی که شریک در مال تو باشد بالسویه(به طور مساوی).
مرتبه سوم آن است که مال را ایثار کنی؛ اگر چه خودت محتاج باشی.
مرتبه‏ی بالاتر از این ایثار در نفس است ؛ کما این که علی علیه‏السلام در لیلة‏المبیت، ایثار نمود. دست هر کس به دامن مرتبه‏ی چهارم نرسد، لیکن از بذل مال نباید کوتاهی نماید که در شرع مطهر به غایت مطلوب است:

«همانا بیست درهم که در راه خدا به برادر خویش عطا کنم، نزد من از صد درهم که بر مساکین صدقه دهم دوست داشتنی‏تر است».

حق دوست نسبت به زبان

http://pnu-club.com/imported/2009/09/94.jpg
حقی است او را به خصوص نسبت به زبانت و این هم چند قسم است:
اول این که ساکت باشی از معایب او چه در حضور او، چه در غیاب او بل باید تجاهل کنی، اگر خواسته باشی آن شخص دارای آن صفت نباشد باید به طریق رأفت و مهربانی نرم نرم به خورد او بدهی؛ بلکه قهرا از سرش بیرون برود و همچنین از کشف اسرار او حتی برای نزدیک‏ترین دوستان خود. باید راز او را در قلب خود نگهداری؛ زیرا که اظهار آن از پلیدی‏های طبیعت و خبث (زشتی)باطن است، بلکه از جهل و حماقت است. علی علیه‏السلام فرموده‏اند:

«قلب شخص نادان در دهان اوست و زبان شخص خردمند در قلب وی است».

پس حفظ اسرار چه مال غیر باشد، چه مال خودش از الزام لزومات است، این بابی است در اخلاق که حِکَم و مصالح زیاد دارد که این اوراق گنجایش آن‏ها را ندارد و همچنین ساکت باید باشد از قدح [نکوهش] در اهل و اولاد او و اصدقای او بلکه از خودش نگوید ،سهل است، از دیگران هم نباید نقل نماید، چه این که تأَذّی اولاً از این حاصل گردد بعد از منقول عنه؛ به خلاف مدح منقول از غیر. حاصل باید ساکت باشد از هر مکروهی از طبع او مگر از شرع مطهر امر به اظهار داشته باشد؛ در این هنگام بدش هم بباید ضرر ندارد، چه در واقع احسان است. بالجمله شخص باید عیبجو و عیبگو نباشد، که این صفت فی حدّ نفسه از صفات مهلکه است و چیزی که انسان را آرام می‏کند از عیب‏جویی دیگری، آن است که معایب خود را ملتفت [آگاه] باشد.

Borna66
09-06-2009, 03:39 PM
فیض و صوفیه


http://pnu-club.com/imported/2009/09/95.jpg
فیض و فرقه‌های صوفیه


برخی از دانشمندان، فیض را صوفی مشرب قلمداد كرده، و مورد انتقاد قرار داده اند. مولف ” روضات الجنات“ معتقد است كه بدون تردید این نسبت به فیض ناروا و بی اساس است و می گوید: فیض دركتاب ” كلمات طریفه“ كه بمراتب ا ز” مقامات حریری“‌ بهتر است، تا چه رسد به سایر كتب مشابه خود فرقه های صوفیه را سخت مورد نكوهش قرار داده، و مردم را از مراسم ناشایست و ساختگی آنها بر حذر داشته است.
از جمله فیض در كتاب مینویسد:

بعضی از مردم می پندارند در تصوف بجائی رسیده اند كه هركاری خواستند می توانند انجام دهند. دعاهای آنها درملكوت شنیده می شوند. و پاسخ آنرا در جبروت می دهند. اینان از ” شیخ“ و ” درویش“ می خوانند.
( و امروز قطب و سالك) و از این راه مردم را در تشویش قرار می دهند.
اینان چندان در این خصوص راه افراط و تفریط می پیمایند كه خود را از مرز بشر بودن بالاتر می برند. و دعوی غیب‌دانی می كنند. یكی می گوید : دیشب قیصر روم را كشتم، و دیگری می سراید كه سپاه عراق را یاری نمودم، و سومی نغمه سر می دهد كه پادشاه هند را شكست دادم، فلان شیخ صوفی مخالف خود را دیوانه كردم، و بهمان رقیب خویش رانابود ساختم.
گاهی می بینی فلان شیخ صوفی چهل روز در خانه تاریكی بسر می برد، و مدعی است كه در آن مدت روزه می گیرد، و گوشت حیوانی نمی خورد، و اصلا نمی خوابد،و زمانی ادعا دارد كه به تسخیر گروهی از جن نائل آمده و خود و دیگران را بوسیله آنها از خطرات حفظ می كند.
آیا اینها دروغ به خدا یا دیوانگی نیست؟
دسته دیگراز اینان خودرا ” اهل ذكر“ و ” تصوف“ می نامند ودعوی دارند كه از تصنع و تكلف بیزارند. خرقه می‌پوشند، و حلقه وار جلسه می گیرند، و اذكار اختراع می كننند وبا اشعار غنائی تغنی می نمایند. عربده می كشند و فریاد سر می دهند، و رقص و تصنیف به راه می اندازند. در فتنه و فساد فرو می روند، و بر خلاف دستور شرع بدعتها می نهند. داد و فریادشان بلند است. كسی نیست از آنها سوال كند، شما را كتك زده اند؟ یا از كسی با خدا تكلم می كنید؟ یا با همفكران خود حرف می زنید؟ خداوند داد و فریاد بی مورد را نمی شنود، پس كمتر فریاد كنید. آیا كسی را از دور صدا می زنید، یا خواب رفته‌ای را بیدار می كنید؟ خدا كه هیچ كدام اینها نیست؟ بیائید همچون ماهیان رودخانه خدا را بخوانید، آهسته و با التماس و پنهانی نه با داد و فریاد. چون او ا زشما دور نیست، بلكه از بند گوشتان به شما نزدیكتر است.
برخی دیگر مدعی ” علم معرفت“ و مشاهده معبود، و نزدیكی با مقام محمود وملازمت عین شهود هستند، ولی چیزی جز اسامی آنها نمیدانند. با این وصف ادعاها دارند، و برای خود كرامت ها بر می شمارند. فلان عارف مدعی است كه به او وحی می شود و از آسمان خبر میدهد. مریدان نادان هم باور می كنند، و گاهی در برابر آنها به سجده می افتند، گوئی آنها را معبود خود می دانند، دست آنها را می بوسند.و خود را به پای آنان می اندازند. از آنها اجازه می گیرند كه در انجام هر كاری آزاد باشند ( چون بحق واصل شده اند) و از حلال و حرامی ملاحظه نكنند، و آنها نیز برای پیشرفت كار خود و مریدان احمق به آنها این اجازه را می دهند... .


سوالی از فیض درباره صوفیه


مولف روضات یك صفحه بعد، ازمحدث عالیقدر سید نعمت الله جزائری شاگرد دانشمند فیض، در كتاب ” مقامات“ كه شرح اسامی خداوند است، در لفظ ” شهید“ سوال و جوابی راجع به صوفیه نقل می كند كه مناسب است در پایان این بحث بیاوریم.
سید جزائری مینویسد:

از مشهد مقدس رضوی درباره آگاهی از حال صوفیه سوالی به فارسی از استاد علامه ما بدینگونه نمودند: « محمد مقیم مشهدی، به عرض میرساند كه صلاحیت آثار مولانا محمد علی صوفی مشهور به ”مقری“ ‌تا از دار السلطنه اصفهان به مشهد مقدس مراجعت نموده، مكرر در محافل و مجالس اظهار می كند كه درباب ” ذكر جلی“ و در اثنای تكلم به كلمه طیبه، اشعار عاشقانه خواندن و وجد نمودن و رقصیدن و حیوانی نخوردن، و چله داشتن و غیر ذلك از اموری كه متصوفه به رسم عبادت می آورند، از عالیجناب معلی القاب دام ظله ، مرخص و ماذون شده، بلكه مسمای مذكور را در مجلس رفیع الشان نیز گاهی امثال اینها واقع نمود. استدعا چنانست از حقیقت ماجرا شیعیان اینجا را اطلاع بخشند كه آیا آنچه صلاحیت آثار مذكور به خدام گرام ایشان اسناد می كند، وقوع دارد یا نه تا اگر خلاف واقع، مذكور ساخته است، دست از این قسم حركات بكشند.»

پاسخ فیض راجع به صوفیه



بسم الله الرحمن الرحیم. سبحانك هذا بهتان عظیم. حاشا كه بنده تجویز كنم تعبدی را كه درقران و حدیث اذنی در آن وارد نشده باشد، و تعبد رسی كه از ائمه معصومین صلوات الله علیهم، خبری در مشروعیت آن نرسیده باشد، بلكه نص قرآن به خلاف آن نازل باشد.
قال الله تعالی: ادعوا ربكم تضرعا و خفیه، انه لا یحب المعتدین. یعنی : بخوانید پروردگار خود را از روی زاری و پنهانی، بدرستی كه خدای سبحانه و تعالی دوست نمی دارد آنانی را كه از حد اعتدال بیرون می روند. و در جای دیگر می‌فرماید: ادعوا ربكم تضرعا و خفیه و دون الجهر من القول. یعنی: بخوانید پروردگار خود را از روی زاری و ترس و پست تر از بلند گفتن.
و در حدیث نیز وارد است كه حضرت پیغمبر صلی الله علیه وآله اصحاب را منع فرمودند از فریاد به تكبیر و تهلیل، منع بلیغ، و فرمودند: ندا نكنید كسی را كه نشنود یا دور باشد، و سایر امور مذكوره مانع از آن بخصوص وارد است، ‌یا اذن در آن وارد نیست.یعظكم الله انن تعودوا لمثله ان كنتم مومنین. و كتب محمد بن مرتضی المدعو به محسن.

Borna66
09-06-2009, 03:39 PM
فیض و شعر
http://pnu-club.com/imported/2009/09/88.jpg
فیض
حكیم نامی و فقیهی محدث و مفسری بزرگوار است، نه شاعر و ادیب. او مجتهد شرع و رئیس دینی مسلمانان و مرجع خاص وعام بوده است. مردم نیز با این دید به وی می نگریسته اند.
اشعار فیض حكمت محض است، شعر نیست، كی لایق طریقه او شعر گفتن است.
فیض و امثال او از علما و فقها وپیشوایان دینی مردم شعر را از باب تفنن می گفته اند، نه بعنوان فن وهنر و نمایش ورشته تخصص. به عبارت دیگر اوقات پر ارزش آنها صرف شعر و اندیشه های شعری نمی شده است، بلكه قسمتی از اوقات بیكاری واستراحت آنها را سرودن شعر از باب تفریح سالم می گرفته است.

شیخ بهاء الدین عاملی( شیخ بهائی) حاج ملا احمد نراقی، حاج ملا هادی سبزواری، حاج میرزا حبیب خراسانی و در عصر اخیر حاج شیخ محمد حسین اصفهانی استاد برخی ا زمراجع تقلید كنونی شیعه كه از هر كدام دیوان ومجموعه های شعری مانده است همگی چنین بوده اند. بنابر این نباید شعر اینان را با شعر شاعران حرفه ای كه كاری جز ساختن وگفتن شعر نداشته اند مقایسه كرد، و روی آنها قضاوت نمود. زیرا شاعران بطور تمام وقت دراختیار شعر بوده اند، و اینان درست بعكس.
با این وصف فیض بیش ا زبسیاری از شعرا شعر گفته است. مانند دیگر كارهایش كه از فهرست تالیفاتش پیداست. مثنوی سلسبیل و تسنیم، دیوان غزلیات، دیوان قصائد و مراثی و قطعات، شوق الجمال، شوق المهدی، شوق العشق و غیره. اشعار او را در دیوان و شوق المهدی ملاحظه كنید كه بسیار با حال و روان و بی تكلف هم سروده است.

فیض در شعر بیشتر تحت تاثیر جلال الدین محمد بلخی در دیوان شمس و شمس الدین محمد حافظ قرار داشته است. چون هر دو مانند خودش در سطح عالی علوم عقلی و شرعی قرار داشته اند، و قبل از اینكه شاعر باشند دانشمند و تحصیل كرده بوده‌اند.بطوریكه در میان انبوه شاعران طراز اول پارسی گوی، امثال فردوسی ، نظامی، عطار ، سنائی خاقانی، انوری، امیر معزی ، عسجدی، عنصری، سعدی و دیگران ، تنها مولانا و خواجه چینن بوده اند. وپس ا زاین دو ” جامی“ را باید نام برد.
به همین جهت نیز فیض كسر شان خود نمی دید كه قسمتی ا زاوقاتش را صرف مطالعه افكارعلمی و فلسفی و عرفانی و اسلامی این دو تن كند. بعلاوه جذبه وشوری كه در شعر این دو هست و در شعر دیگران نیست و فیض نیز شخصا اهل جذبه وحال بوده است.
چنانكه در فهرست تالیفات فیض خواندیم یكی از آثار او ” منتخب مثنوی“ جلال الدین و دیگری ” منتخب غزلیات“ او در دیوان شمس است. فكر كنید همین كار چقدر وقت او را گرفته است.
http://pnu-club.com/imported/2009/09/96.jpg
فیض تابستانها كه شهر كاشان بسیار گرم بوده به نقطه ییلاقی و خوش آب و هواو خوش منظره ای نزدیك شهر می رفته است. این نقطه معروف به ” قمصر“ است. قمصر را ” قریه گل و گلاب“ یا ” دره گل“ نامیده اند. عطر قمصر، گل سرخ قمصر، گلاب قمصر شهرت جهانی دارد.
در فصل بهار از دو كیلومتری بوی عطر گل سرخ كه تمام قریه را پوشانده است، به مشام می رسد، و حالتی سكرآور دارد. تصور می رود بیشتر اشعا رفیض یادگار ایام اقامت او در قریه قمصر و میان گل های آنجا بوده است كه بلبل طبعش نغمه سرائی می كرده و ناله سرمیداده است.آنهم بدینگونه لطیف و روح پرور و پر نشاط . از این نظر فیض و حافظ با بهار شیراز و باغ و راغ و گل و سنبل و لاله هایش تشابه كامل دارد.
باری فیض چنانكه گفتیم شعر را بسیار سلیس و سریع می گفته و خیلی هم در فكر جنبه های فنی كار نبوده است. روان و آسان به روانی وآسانی نثری كه می نوشته است. بخصوص در ساختن غزل وقت چندانی صرف نمی كرده است. در دیوان می گوید:


در غزل فكر نباید كرد چندان فیض را
معنیش برخاست تا از خاطرش موزون نشست

فیض هر روز به نظم غزلی پردازد، سفتن
گوهر معنیش مگر پیشه شده است


مع الوصف او نمی خواسته به شعر گفتن و غزلسرائی بعنوان یك شاعر مشهور شود.
اشعار فیض حكمت محض است، شعر نیست كی لایق طریقه او شعرگفتن است


فیض و حافظ

http://pnu-club.com/imported/2009/09/97.jpg

چنانكه گذشت حافظ یك فرد تحصیل كرده مدارس دینی شیراز و از دانشمندان بنام عصر در علوم معقول و منقول بوده و بیش از همه شعرای بزرگ پارسی گوی حقایق علمی وموضوعات دینی را در شعر خود آورده است. منتها بیشتر با كنایه و تعبیرات خاص شعری آنهم با اصطلاحات معمول عصر خود كه شاید قبلا سابقه نداشته و بعد ها هم منسوخ شده است.

همین جهات موجب شده است كه فیض این علامه عالیقدر و استاد حكمت و فقه و حدیث و تفسیر و طرفدار فلسفه و عرفان و مدافع صمیمی اسلام نیز از میان اساتید شعر فارسی به دو تن از ایشان كه مانند خود او قبل از اینكه شاعر باشند عالم و درس خوانده بوده اند علاقمند شود: یكی جلال الدین محمد بلخی و دیگر خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی كه گفتنیم از لحاظ جنبه علمی و اسلامی بیش ا زسایر شاعران آشنای به مفاهیم اسلامی و علمی بوده و آنها را در شعر خود به كار برده‌اند.
گذشته ا ز” شوق مهدی“ كه فیض آنرا درست بر اساس دیوان حافظ و سبك و اوزان غزلیات اوسروده است در دیوان بزرگ شعرش و قصائدی كه از او مانده است نیز بیشتر بطرز فكر و تعبیرات حافظ توجه داشته و همان روش ومضامین را بكار برده است. او گذشته ا زاینكه ابیات پراكنده ای را در دیوانش با مصراعی از حافظ تضمین كرده است مانند چند بیت زیر:

این جواب غزل حافظ هشیار كه گفت ” محرم دولت بیدار به بالین آمد“




گر جان طلب كند ز تو جانان روان بده ”
در كار خیر حاجت هیچ استخاره نیست“



بود تاویل این مصراع حافظ آنچه من گفتم ”
به آب ورنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را“

بیا خاموش شو یا فیض ازین اسرار و دم درکش ”
كه كس نگشود ونگشاید به حكمت این معما را“



***


حتی یك غزل هم با لفظ روی و قافیه ” غزل حافظ“ دارد. بدینگونه:

ای یار مخوان ز اشعار، الا غزل حافظ
اشعار بود بیكار ، الا غزل حافظ

در شعر بزرگان جمع، كم یا بی تو
این هردو لطف سخن و اسرار، الا غزل حافظ

استاد غزل سعدیست نزد همه كس
لیكن دل را نكند بیدار، الا غزل حافظ

غواص بحار شعر نادر بكفش افتد
نظمی كه بود در بار، الا غزل حافظ

شعری كه پسندیده است آنست كه او دارد
آن نیست بهر گفتار ، الا غزل حافظ



و با اینكه به اشعار پر شور جلال الدین بلخی و غزلیات نشاط انگیز او در دیوان شمس نیز بسیار نظر دارد، و قسمتی از غزلیات خود را به شیوه آنها سروده است، مع الوصف بیشتر بسوی حافظ كشیده شده است تا ملای روم ، در همان غزل فوق از جمله می گوید:


در شعر بزرگ روم، اسرار بسی درج است
شیرین نبود ای یار، الا غزل حافظ

ای فیض تتبع كن طرز غزلش چون نیست
شعری كه بود مختار ، الا غزل حافظ

***
و در شوق مهدی می گوید:

گر از روش حافظ قرآن بدر آئی
هر ره كه روی باز پشیمان بدر آئی

بردار سرودی ز كلامش طرب انگیز
شاید دمی از غصه و هجران بدر آئی


***


چه داری از غزلیات نو بیار و بخوان
كه شعر تست فرح بخش و جانفزا حافظ

ز یمن شعر تو زینت گرفت دفتر ما
جزای خیر دهادت خدا ز ما حافظ

ز نظم دلكش اشعار همچو سحر حلال
جمال داد سخنهای فیض را حافظ

__________________

jir jirak
06-16-2012, 09:39 PM
سایتتو اصلا به دردبخور نیست
اصلا مشکلی رو حل نمیکنه
درشو گل بگیرین