Borna66
09-06-2009, 03:23 PM
ابو نصر محمد بن محمد فارابی ترکی معروف به فارابی، از فیلسوفان ایرانی سده سوم و چهارم هجری است. اهمیت او بیشتر به علت شرحهایی است که بر آثار ارسطو (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B1%D8%B3%D8%B7%D9%88) نگاشته و به سبب همین مشروحات او را معلم ثانی خواندهاند و در مقام بعد از ارسطو قرار دادهاند. وی آثاری نظیر «الجمع بین الرایین (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A7%D9%84%D8%AC%D9%85%D8%B9_%D8 %A8%DB%8C%D9%86_%D8%A7%D9%84%D8%B1%D8%A7%DB%8C%DB% 8C%D9%86&action=edit&redlink=1)»، «اغراض ما بعدالطبیعه ارسطو (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A7%D8%BA%D8%B1%D8%A7%D8%B6_%D9 %85%D8%A7_%D8%A8%D8%B9%D8%AF%D8%A7%D9%84%D8%B7%D8% A8%DB%8C%D8%B9%D9%87_%D8%A7%D8%B1%D8%B3%D8%B7%D9%8 8&action=edit&redlink=1)»، «فصول الحکم (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%81%D8%B5%D9%88%D9%84_%D8%A7%D9 %84%D8%AD%DA%A9%D9%85&action=edit&redlink=1)» و «احصاءالعلوم (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A7%D8%AD%D8%B5%D8%A7%D8%A1%D8% A7%D9%84%D8%B9%D9%84%D9%88%D9%85&action=edit&redlink=1)» را از خود به یادگار نهادهاست.
پدر فارابی از تبار ایرانی و مادر وی ترک بودهاست. ابن ابی اصیبعه (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A7%D8%A8%D9%86_%D8%A7%D8%A8%DB %8C_%D8%A7%D8%B5%DB%8C%D8%A8%D8%B9%D9%87&action=edit&redlink=1) و شهر زوری (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%B4%D9%87%D8%B1_%D8%B2%D9%88%D8 %B1%DB%8C&action=edit&redlink=1) نوشتهاند که ابونصر از نژاد ایرانی بودهاست (= واصله فارسی) (= و کان من سلاله فارسیه).[۱] (http://www.ichodoc.ir/p-a/CHANGED/105/html/105_33.htm) وی حداقل به زبانهای ترکی (که زبان مادری وی محسوب می شد)، فارسی، عربی و کردی تسلط کامل داشت.
زندگی
ابونصر محمد بن محمدابن اوزلغ ابن طرخان ملقب به فارابی، در حدود سال ۲۵۷هجری قمری/ ۸۷۰میلادی در دهکده «وسیج (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%88%D8%B3%DB%8C%D8%AC&action=edit&redlink=1)» از ناحیه فاراب (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D8%A8) [[خراسان زمين ]]افغانستان به دنیا آمد. در جوانی برای تحصیل به بغداد (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D8%BA%D8%AF%D8%A7%D8%AF) رفت و نزد «متی بن یونس» به فراگرفتن منطق (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D9%86%D8%B7%D9%82) و فلسفه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87) پرداخت. سپس به حرّان (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%AD%D8%B1%D9%91%D8%A7%D9%86&action=edit&redlink=1) سفر کرد و به شاگردی «یوحنا بن حیلان» درآمد.
از آغاز کار، هوش سرشار و علم آموزی وی سبب شد که همه موضوعاتی را که تدریس میشد، به خوبی فرا گیرد. به زودی نام او به عنوان فیلسوف و دانشمند شهرت یافت و چون به بغداد بازگشت، گروهی از شاگردان، گرد او فراهم آمدند که «یحیی بن عدی» فیلسوف مسیحی یکی از آنان بود. در سال ۳۳۰هجری قمری/۹۴۱میلادی به دمشق (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D9%85%D8%B4%D9%82) رفت و به «سیف الدوله حمدانی» حاکم حلب (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AD%D9%84%D8%A8) پیوست و در زمره علمای دربار او درآمد. فارابی در سال ۳۳۸هجری قمری/۹۵۰میلادی در سن هشتاد سالگی در دمشق وفات یافت.
مورخان اسلامی معتقدند که فارابی فردی زهد پیشه و عزلتگزین و اهل تامل بود. اعراض او از امور دنیوی به حدی بود که با آن که سیف الدوله (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%B3%DB%8C%D9%81_%D8%A7%D9%84%D8 %AF%D9%88%D9%84%D9%87&action=edit&redlink=1) برایش از بیتالمال (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A8%DB%8C%D8%AA%E2%80%8C%D8%A7% D9%84%D9%85%D8%A7%D9%84&action=edit&redlink=1) حقوق بسیار تعیین کرده بود، به چهار درهم در روز قناعت میورزید.
فارابی در انواع علوم بی همتا بود. چنانکه درباره هر علمی از علوم زمان خویش کتاب نوشت و از کتابهای وی معلوم میشود که در علوم زبان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86) و ریاضیات (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D8%B6%DB%8C%D8%A7%D8%AA) و کیمیا (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%DB%8C%D9%85%DB%8C%D8%A7) و هیات (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%87%DB%8C%D8%A7%D8%AA&action=edit&redlink=1) و علوم نظامی (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%B9%D9%84%D9%88%D9%85_%D9%86%D8 %B8%D8%A7%D9%85%DB%8C&action=edit&redlink=1) و موسیقی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D9%88%D8%B3%DB%8C%D9%82%DB%8C) و طبیعیات (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%B7%D8%A8%DB%8C%D8%B9%DB%8C%D8% A7%D8%AA&action=edit&redlink=1) و الهیات (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%84%D9%87%DB%8C%D8%A7%D8%AA) و علوم مدنی و فقه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D9%82%D9%87) و منطق دارای مهارت بسیار بودهاست.
درست است که کندی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%A8%D9%88%DB%8C%D9%88%D8%B3%D9%81_%DA%A9% D9%86%D8%AF%DB%8C) نخستین فیلسوف اسلامی است که راه را برای دیگران پس از خود گشود؛ اما او نتوانست مکتب فلسفی تأسیس کرده و میان مسائلی که مورد بحث قرار دادهاست، وحدتی ایجاد کند. در صورتی که فارابی توانست مکتبی کامل را بنیان نهد.
ابن سینا (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%A8%D9%86_%D8%B3%DB%8C%D9%86%D8%A7) او را استاد خود میشمرد و ابن رشد (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%A8%D9%86_%D8%B1%D8%B4%D8%AF) و دیگر حکمای اسلام و عرب، برایش احترام بالایی قائل بودند.
در سنت فلسفه اسلامی، فارابی را بعد از ارسطو (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B1%D8%B3%D8%B7%D9%88) که ملقب به «معلم اول (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%85%D8%B9%D9%84%D9%85_%D8%A7%D9 %88%D9%84&action=edit&redlink=1)» بود، معلم ثانی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%B9%D9%84%D9%85_%D8%AB%D8%A7%D9%86%DB%8C) لقب دادهاند.
فلسفه فارابی
از عصر فارابی تا عصر سبزواری (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%B3%D8%A8%D8%B2%D9%88%D8%A7%D8% B1%DB%8C&action=edit&redlink=1)، یعنی از قرن نهم تا نوزدهم میلادی، مبحث خلق جهان (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%AE%D9%84%D9%82_%D8%AC%D9%87%D8 %A7%D9%86&action=edit&redlink=1) و حدوث و قدم عالم (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%AD%D8%AF%D9%88%D8%AB_%D9%88_%D 9%82%D8%AF%D9%85_%D8%B9%D8%A7%D9%84%D9%85&action=edit&redlink=1) مهم ترین بحث تفکر اسلامی بود.[۱] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%A8%D9%88%D9%86%D8%B5%D8%B1_%D9%81%D8%A7% D8%B1%D8%A7%D8%A8%DB%8C#cite_note-0) فارابی به پیروی از ارسطو (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B1%D8%B3%D8%B7%D9%88) معتقد بود که جهان «قدیم» است. اما برای آنکه از چهارچوب تعلیمات قرآنی خارج نشود، سعی کرد بین عقیده ارسطو و مسئله خلق جهان در قرآن راهی بیابد. به همین سبب سعی می کرد موضوع «فیضان (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%81%DB%8C%D8%B6%D8%A7%D9%86&action=edit&redlink=1)» و «[تجلی]» را با روش عقلی توضیح دهد. او عقل و انواع آن را ابداع خداوند می داند. اما اظهار می دارد که این ابداع در زمان اتفاق نیفتاده است..[۲] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%A8%D9%88%D9%86%D8%B5%D8%B1_%D9%81%D8%A7% D8%B1%D8%A7%D8%A8%DB%8C#cite_note-1) او معتقد است که «عقل فعال (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%B9%D9%82%D9%84_%D9%81%D8%B9%D8 %A7%D9%84&action=edit&redlink=1)» ارسطو همان وحی قرآنی است..[۳] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%A8%D9%88%D9%86%D8%B5%D8%B1_%D9%81%D8%A7% D8%B1%D8%A7%D8%A8%DB%8C#cite_note-2)
فلسفه فارابی آمیزهای است از حکمت ارسطویی (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%AD%DA%A9%D9%85%D8%AA_%D8%A7%D8 %B1%D8%B3%D8%B7%D9%88%DB%8C%DB%8C&action=edit&redlink=1) و نو افلاطونی (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%86%D9%88_%D8%A7%D9%81%D9%84%D8 %A7%D8%B7%D9%88%D9%86%DB%8C&action=edit&redlink=1) که رنگ اسلامی و به خصوص شیعی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%DB%8C%D8%B9%D9%87) اثناعشری به خود گرفتهاست. او در منطق و طبیعیات، ارسطویی است و در اخلاق و سیاست، افلاطونی و در مابعدالطبیعه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%A7%D8%A8%D8%B9%D8%AF%D8%A7%D9%84%D8%B7%D 8%A8%DB%8C%D8%B9%D9%87) به مکتب فلوطینی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D9%84%D9%88%D8%B7%DB%8C%D9%86) گرایش دارد.
وحدت فلسفه
فارابی از کسانی است که میخواهند آراء مختلف را با هم وفق دهند. او در این راه بر همه گذشتگان خود نیز سبقت گرفت. او در این راه تا آن جا پیش رفت که گفت: فلسفه، یکی بیشتر نیست و حقیقت فلسفی ـ هر چند مکاتب فلسفی متعدد باشند ـ متعدد نیست.
فارابی به وحدت فلسفه سخت معتقد بود و برای اثبات آن براهین و ادله بسیاری ذکر کرد و رسائل متعدد نوشت که از آن جمله، کتاب «الجمع بین رایی الحکیمین افلاطون الالهی و ارسطو» به دست ما رسیدهاست.
وی معتقد بود که اگر حقیقت فلسفی واحد است، بایدبتوان در میان افکار فلاسفه بزرگ به ویژه افلاطون و ارسطو توافقی پدید آورد. اساسا وقتی غایت و هدف این دو حکیم بزرگ، بحث درباره حقیقتی یکتا بودهاست، چگونه ممکن است در آراء و افکار، با هم اختلاف داشته باشند؟
فارابی میان این دو فیلسوف یونانی پارهای اختلافات یافته بود، اما معتقد بود که این اختلافات، اختلافاتی سطحی است و در مورد مسائل اساسی نیست. مخصوصا آنکه آنها مبدع و پدیدآورنده فلسفه بوده و همه حکمای بعدی کم و بیش، به این دو متکی هستند.
مسائلی که به عنوان اختلاف مبانی افلاطون و ارسطو مطرح بود و فارابی درصدد هماهنگ ساختن بین آنها برآمد، عبارت بودند از:
روش زندگی افلاطون و ارسطو، روش فلسفی افلاطون و ارسطو، نظریه مُثُل (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%85%D8%AB%D9%84&action=edit&redlink=1)، نظریه معرفت (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%86%D8%B8%D8%B1%DB%8C%D9%87_%D9 %85%D8%B9%D8%B1%D9%81%D8%AA&action=edit&redlink=1) یا تذکر، حدوث و قدم (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%AD%D8%AF%D9%88%D8%AB_%D9%88_%D 9%82%D8%AF%D9%85&action=edit&redlink=1)، نظریه عادت.
البته تردیدی نیست که فارابی در این امر رنج بسیاری متحمل شده است؛ اما نکته مهم در این رابطه این است که یکی از منابع او برای انجام این مقصود، کتاب «اثولوجیا (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A7%D8%AB%D9%88%D9%84%D9%88%D8% AC%DB%8C%D8%A7&action=edit&redlink=1)» یا «ربوبیت» بود که یکی از بخشهای کتاب «تاسوعات (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%AA%D8%A7%D8%B3%D9%88%D8%B9%D8% A7%D8%AA&action=edit&redlink=1)» فلوطین میباشد. وی فکر میکرد که این کتاب متعلق به ارسطو است و چون در آن به یک سلسله آراء افلاطونی برخورد کرده بود، همین امر او را بر این کار، تشویق میکرد. (در حالی که مطالب این کتاب، ارتباطی با ارسطو نداشت.)
بنابراین، اگر چه فارابی در کار خود به توفیق کامل دست نیافت، ولی راه را برای دیگر فلاسفه اسلامی گشود. بدین ترتیب که میان ارسطو و عقاید اسلامی یک نوع هماهنگی ایجاد کرد و فلسفه ارسطو را جزو سرچشمهها و اصول فلسفه اسلامی قرارداد.
آثار فارابی
آثار فارابی از این قرار است:
۱) ما ینبغی ان تعلم قبل الفلسفه (آنچه شایستهاست قبل از فلسفه فرا بگیری): در این کتاب، فارابی منطق، هندسه، اخلاق نیکو و کنارهگیری از شهوات را پیش نیاز پرداختن به فلسفه ذکر میکند و درباره هر یک مطالبی بیان مینماید.
۲) السیاسه المدنیه (سیاست شهری): این کتاب درباره اقتصاد سیاسی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%82%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%AF_%D8%B3%DB%8C% D8%A7%D8%B3%DB%8C) است.
۳) الجمع بین رأی الحکیمین افلاطون الالهی و ارسطو طالیس (جمع بین آراء دوحکیم بزرگ، افلاطون الهی و ارسطو): فارابی در این کتاب میکوشد بین نظریات افلاطون و ارسطو هماهنگی برقرار سازد.
۴) رساله فی ماهیه العقل (رسالهای درباره ماهیت و چیستی عقل): در این رساله اقسام عقول را تعریف و مراتب آنها را بیان میکند.
۵) تحصیل السعاده (به دست آوردن سعادت): در اخلاق (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%AE%D9%84%D8%A7%D9%82) و فلسفه نظری.
۶) اجوبه عن مسائل فلسفیه (پاسخهایی به مسائل فلسفی): پاسخهایی است به برخی پرسشها و مسائل فلسفی.
۷) رساله فی اثبات المفارقات (رسالهای در اثبات وجود موجودات غیر مادی): در این رساله، فارابی درباره موجودات غیر مادی بحث میکند.
۸) اغراض ارسطو طالیس فی کتاب مابعد الطبیعه (مقاصد ارسطو در کتاب متافیزیک): این کتاب یکی از مهمترین کتابهای فارابی است که مورد استفاده ابن سینا هم قرار گرفت.
۹) رساله فی السیاسه (رسالهای در سیاست): فارابی درباره سیاست (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%D8%AA) صحبت میکند.
۱۰) فصول الحکم (جداکنندههای حکمت): این کتاب در مورد حکمت الهی و شامل ۷۴ بحث در این زمینه و مباحث نفس میباشد.
منابع
Al-Farabi, Founder of Islamic Neoplatonism: His Life, Works, and Influence (Great Islamic Thinkers) by Majid Fakhry, Oneworld Publications, Oneworld Publication, 2002
Al-Farabi and Aristotelian Syllogistics: Greek Theory and Islamic Practice (Islamic Philosophy, Theology, and Science) by Joep Lameer, Brill Academic Publishers, 1994
پدر فارابی از تبار ایرانی و مادر وی ترک بودهاست. ابن ابی اصیبعه (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A7%D8%A8%D9%86_%D8%A7%D8%A8%DB %8C_%D8%A7%D8%B5%DB%8C%D8%A8%D8%B9%D9%87&action=edit&redlink=1) و شهر زوری (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%B4%D9%87%D8%B1_%D8%B2%D9%88%D8 %B1%DB%8C&action=edit&redlink=1) نوشتهاند که ابونصر از نژاد ایرانی بودهاست (= واصله فارسی) (= و کان من سلاله فارسیه).[۱] (http://www.ichodoc.ir/p-a/CHANGED/105/html/105_33.htm) وی حداقل به زبانهای ترکی (که زبان مادری وی محسوب می شد)، فارسی، عربی و کردی تسلط کامل داشت.
زندگی
ابونصر محمد بن محمدابن اوزلغ ابن طرخان ملقب به فارابی، در حدود سال ۲۵۷هجری قمری/ ۸۷۰میلادی در دهکده «وسیج (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%88%D8%B3%DB%8C%D8%AC&action=edit&redlink=1)» از ناحیه فاراب (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D8%A8) [[خراسان زمين ]]افغانستان به دنیا آمد. در جوانی برای تحصیل به بغداد (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D8%BA%D8%AF%D8%A7%D8%AF) رفت و نزد «متی بن یونس» به فراگرفتن منطق (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D9%86%D8%B7%D9%82) و فلسفه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87) پرداخت. سپس به حرّان (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%AD%D8%B1%D9%91%D8%A7%D9%86&action=edit&redlink=1) سفر کرد و به شاگردی «یوحنا بن حیلان» درآمد.
از آغاز کار، هوش سرشار و علم آموزی وی سبب شد که همه موضوعاتی را که تدریس میشد، به خوبی فرا گیرد. به زودی نام او به عنوان فیلسوف و دانشمند شهرت یافت و چون به بغداد بازگشت، گروهی از شاگردان، گرد او فراهم آمدند که «یحیی بن عدی» فیلسوف مسیحی یکی از آنان بود. در سال ۳۳۰هجری قمری/۹۴۱میلادی به دمشق (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D9%85%D8%B4%D9%82) رفت و به «سیف الدوله حمدانی» حاکم حلب (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AD%D9%84%D8%A8) پیوست و در زمره علمای دربار او درآمد. فارابی در سال ۳۳۸هجری قمری/۹۵۰میلادی در سن هشتاد سالگی در دمشق وفات یافت.
مورخان اسلامی معتقدند که فارابی فردی زهد پیشه و عزلتگزین و اهل تامل بود. اعراض او از امور دنیوی به حدی بود که با آن که سیف الدوله (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%B3%DB%8C%D9%81_%D8%A7%D9%84%D8 %AF%D9%88%D9%84%D9%87&action=edit&redlink=1) برایش از بیتالمال (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A8%DB%8C%D8%AA%E2%80%8C%D8%A7% D9%84%D9%85%D8%A7%D9%84&action=edit&redlink=1) حقوق بسیار تعیین کرده بود، به چهار درهم در روز قناعت میورزید.
فارابی در انواع علوم بی همتا بود. چنانکه درباره هر علمی از علوم زمان خویش کتاب نوشت و از کتابهای وی معلوم میشود که در علوم زبان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86) و ریاضیات (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D8%B6%DB%8C%D8%A7%D8%AA) و کیمیا (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%DB%8C%D9%85%DB%8C%D8%A7) و هیات (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%87%DB%8C%D8%A7%D8%AA&action=edit&redlink=1) و علوم نظامی (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%B9%D9%84%D9%88%D9%85_%D9%86%D8 %B8%D8%A7%D9%85%DB%8C&action=edit&redlink=1) و موسیقی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D9%88%D8%B3%DB%8C%D9%82%DB%8C) و طبیعیات (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%B7%D8%A8%DB%8C%D8%B9%DB%8C%D8% A7%D8%AA&action=edit&redlink=1) و الهیات (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%84%D9%87%DB%8C%D8%A7%D8%AA) و علوم مدنی و فقه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D9%82%D9%87) و منطق دارای مهارت بسیار بودهاست.
درست است که کندی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%A8%D9%88%DB%8C%D9%88%D8%B3%D9%81_%DA%A9% D9%86%D8%AF%DB%8C) نخستین فیلسوف اسلامی است که راه را برای دیگران پس از خود گشود؛ اما او نتوانست مکتب فلسفی تأسیس کرده و میان مسائلی که مورد بحث قرار دادهاست، وحدتی ایجاد کند. در صورتی که فارابی توانست مکتبی کامل را بنیان نهد.
ابن سینا (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%A8%D9%86_%D8%B3%DB%8C%D9%86%D8%A7) او را استاد خود میشمرد و ابن رشد (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%A8%D9%86_%D8%B1%D8%B4%D8%AF) و دیگر حکمای اسلام و عرب، برایش احترام بالایی قائل بودند.
در سنت فلسفه اسلامی، فارابی را بعد از ارسطو (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B1%D8%B3%D8%B7%D9%88) که ملقب به «معلم اول (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%85%D8%B9%D9%84%D9%85_%D8%A7%D9 %88%D9%84&action=edit&redlink=1)» بود، معلم ثانی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%B9%D9%84%D9%85_%D8%AB%D8%A7%D9%86%DB%8C) لقب دادهاند.
فلسفه فارابی
از عصر فارابی تا عصر سبزواری (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%B3%D8%A8%D8%B2%D9%88%D8%A7%D8% B1%DB%8C&action=edit&redlink=1)، یعنی از قرن نهم تا نوزدهم میلادی، مبحث خلق جهان (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%AE%D9%84%D9%82_%D8%AC%D9%87%D8 %A7%D9%86&action=edit&redlink=1) و حدوث و قدم عالم (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%AD%D8%AF%D9%88%D8%AB_%D9%88_%D 9%82%D8%AF%D9%85_%D8%B9%D8%A7%D9%84%D9%85&action=edit&redlink=1) مهم ترین بحث تفکر اسلامی بود.[۱] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%A8%D9%88%D9%86%D8%B5%D8%B1_%D9%81%D8%A7% D8%B1%D8%A7%D8%A8%DB%8C#cite_note-0) فارابی به پیروی از ارسطو (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B1%D8%B3%D8%B7%D9%88) معتقد بود که جهان «قدیم» است. اما برای آنکه از چهارچوب تعلیمات قرآنی خارج نشود، سعی کرد بین عقیده ارسطو و مسئله خلق جهان در قرآن راهی بیابد. به همین سبب سعی می کرد موضوع «فیضان (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%81%DB%8C%D8%B6%D8%A7%D9%86&action=edit&redlink=1)» و «[تجلی]» را با روش عقلی توضیح دهد. او عقل و انواع آن را ابداع خداوند می داند. اما اظهار می دارد که این ابداع در زمان اتفاق نیفتاده است..[۲] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%A8%D9%88%D9%86%D8%B5%D8%B1_%D9%81%D8%A7% D8%B1%D8%A7%D8%A8%DB%8C#cite_note-1) او معتقد است که «عقل فعال (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%B9%D9%82%D9%84_%D9%81%D8%B9%D8 %A7%D9%84&action=edit&redlink=1)» ارسطو همان وحی قرآنی است..[۳] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%A8%D9%88%D9%86%D8%B5%D8%B1_%D9%81%D8%A7% D8%B1%D8%A7%D8%A8%DB%8C#cite_note-2)
فلسفه فارابی آمیزهای است از حکمت ارسطویی (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%AD%DA%A9%D9%85%D8%AA_%D8%A7%D8 %B1%D8%B3%D8%B7%D9%88%DB%8C%DB%8C&action=edit&redlink=1) و نو افلاطونی (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%86%D9%88_%D8%A7%D9%81%D9%84%D8 %A7%D8%B7%D9%88%D9%86%DB%8C&action=edit&redlink=1) که رنگ اسلامی و به خصوص شیعی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%DB%8C%D8%B9%D9%87) اثناعشری به خود گرفتهاست. او در منطق و طبیعیات، ارسطویی است و در اخلاق و سیاست، افلاطونی و در مابعدالطبیعه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%A7%D8%A8%D8%B9%D8%AF%D8%A7%D9%84%D8%B7%D 8%A8%DB%8C%D8%B9%D9%87) به مکتب فلوطینی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D9%84%D9%88%D8%B7%DB%8C%D9%86) گرایش دارد.
وحدت فلسفه
فارابی از کسانی است که میخواهند آراء مختلف را با هم وفق دهند. او در این راه بر همه گذشتگان خود نیز سبقت گرفت. او در این راه تا آن جا پیش رفت که گفت: فلسفه، یکی بیشتر نیست و حقیقت فلسفی ـ هر چند مکاتب فلسفی متعدد باشند ـ متعدد نیست.
فارابی به وحدت فلسفه سخت معتقد بود و برای اثبات آن براهین و ادله بسیاری ذکر کرد و رسائل متعدد نوشت که از آن جمله، کتاب «الجمع بین رایی الحکیمین افلاطون الالهی و ارسطو» به دست ما رسیدهاست.
وی معتقد بود که اگر حقیقت فلسفی واحد است، بایدبتوان در میان افکار فلاسفه بزرگ به ویژه افلاطون و ارسطو توافقی پدید آورد. اساسا وقتی غایت و هدف این دو حکیم بزرگ، بحث درباره حقیقتی یکتا بودهاست، چگونه ممکن است در آراء و افکار، با هم اختلاف داشته باشند؟
فارابی میان این دو فیلسوف یونانی پارهای اختلافات یافته بود، اما معتقد بود که این اختلافات، اختلافاتی سطحی است و در مورد مسائل اساسی نیست. مخصوصا آنکه آنها مبدع و پدیدآورنده فلسفه بوده و همه حکمای بعدی کم و بیش، به این دو متکی هستند.
مسائلی که به عنوان اختلاف مبانی افلاطون و ارسطو مطرح بود و فارابی درصدد هماهنگ ساختن بین آنها برآمد، عبارت بودند از:
روش زندگی افلاطون و ارسطو، روش فلسفی افلاطون و ارسطو، نظریه مُثُل (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%85%D8%AB%D9%84&action=edit&redlink=1)، نظریه معرفت (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%86%D8%B8%D8%B1%DB%8C%D9%87_%D9 %85%D8%B9%D8%B1%D9%81%D8%AA&action=edit&redlink=1) یا تذکر، حدوث و قدم (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%AD%D8%AF%D9%88%D8%AB_%D9%88_%D 9%82%D8%AF%D9%85&action=edit&redlink=1)، نظریه عادت.
البته تردیدی نیست که فارابی در این امر رنج بسیاری متحمل شده است؛ اما نکته مهم در این رابطه این است که یکی از منابع او برای انجام این مقصود، کتاب «اثولوجیا (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A7%D8%AB%D9%88%D9%84%D9%88%D8% AC%DB%8C%D8%A7&action=edit&redlink=1)» یا «ربوبیت» بود که یکی از بخشهای کتاب «تاسوعات (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%AA%D8%A7%D8%B3%D9%88%D8%B9%D8% A7%D8%AA&action=edit&redlink=1)» فلوطین میباشد. وی فکر میکرد که این کتاب متعلق به ارسطو است و چون در آن به یک سلسله آراء افلاطونی برخورد کرده بود، همین امر او را بر این کار، تشویق میکرد. (در حالی که مطالب این کتاب، ارتباطی با ارسطو نداشت.)
بنابراین، اگر چه فارابی در کار خود به توفیق کامل دست نیافت، ولی راه را برای دیگر فلاسفه اسلامی گشود. بدین ترتیب که میان ارسطو و عقاید اسلامی یک نوع هماهنگی ایجاد کرد و فلسفه ارسطو را جزو سرچشمهها و اصول فلسفه اسلامی قرارداد.
آثار فارابی
آثار فارابی از این قرار است:
۱) ما ینبغی ان تعلم قبل الفلسفه (آنچه شایستهاست قبل از فلسفه فرا بگیری): در این کتاب، فارابی منطق، هندسه، اخلاق نیکو و کنارهگیری از شهوات را پیش نیاز پرداختن به فلسفه ذکر میکند و درباره هر یک مطالبی بیان مینماید.
۲) السیاسه المدنیه (سیاست شهری): این کتاب درباره اقتصاد سیاسی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%82%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%AF_%D8%B3%DB%8C% D8%A7%D8%B3%DB%8C) است.
۳) الجمع بین رأی الحکیمین افلاطون الالهی و ارسطو طالیس (جمع بین آراء دوحکیم بزرگ، افلاطون الهی و ارسطو): فارابی در این کتاب میکوشد بین نظریات افلاطون و ارسطو هماهنگی برقرار سازد.
۴) رساله فی ماهیه العقل (رسالهای درباره ماهیت و چیستی عقل): در این رساله اقسام عقول را تعریف و مراتب آنها را بیان میکند.
۵) تحصیل السعاده (به دست آوردن سعادت): در اخلاق (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%AE%D9%84%D8%A7%D9%82) و فلسفه نظری.
۶) اجوبه عن مسائل فلسفیه (پاسخهایی به مسائل فلسفی): پاسخهایی است به برخی پرسشها و مسائل فلسفی.
۷) رساله فی اثبات المفارقات (رسالهای در اثبات وجود موجودات غیر مادی): در این رساله، فارابی درباره موجودات غیر مادی بحث میکند.
۸) اغراض ارسطو طالیس فی کتاب مابعد الطبیعه (مقاصد ارسطو در کتاب متافیزیک): این کتاب یکی از مهمترین کتابهای فارابی است که مورد استفاده ابن سینا هم قرار گرفت.
۹) رساله فی السیاسه (رسالهای در سیاست): فارابی درباره سیاست (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%D8%AA) صحبت میکند.
۱۰) فصول الحکم (جداکنندههای حکمت): این کتاب در مورد حکمت الهی و شامل ۷۴ بحث در این زمینه و مباحث نفس میباشد.
منابع
Al-Farabi, Founder of Islamic Neoplatonism: His Life, Works, and Influence (Great Islamic Thinkers) by Majid Fakhry, Oneworld Publications, Oneworld Publication, 2002
Al-Farabi and Aristotelian Syllogistics: Greek Theory and Islamic Practice (Islamic Philosophy, Theology, and Science) by Joep Lameer, Brill Academic Publishers, 1994