Borna66
09-06-2009, 02:36 PM
محمد پسر علی پسر ملکداد، ملقب به شمسالدین، یا شمس تبریزی (۵۸۲-پس از ۶۴۵ هجری قمری)[۱] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%B4%C3%99%C2%85%C3%98%C2%B3_%C3%98%C2%AA% C3%98%C2%A8%C3%98%C2%B1%C3%9B%C2%8C%C3%98%C2%B2%C3 %9B%C2%8C#cite_note-0) از صوفیان مشهور سدهٔ هفتم هجری است. شهرت او بیشتر به خاطر آشنایی مولوی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%99%C2%85%C3%99%C2%88%C3%99%C2%84%C3%99%C2%88%C 3%9B%C2%8C) با اوست و دیوان غزلهای مولوی با نام کلیات شمس (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%9A%C2%A9%C3%99%C2%84%C3%9B%C2%8C%C3%98%C2%A7%C 3%98%C2%AA_%C3%98%C2%B4%C3%99%C2%85%C3%98%C2%B3) شناخته میشود. او از مردم تبریز (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%AA%C3%98%C2%A8%C3%98%C2%B1%C3%9B%C2%8C%C 3%98%C2%B2) بود و محل دفن او هم که به تازگی یافت شده در شهر خوی در استان آذربایجان غربی است. او اولین بار در سال ۶۴۲ ه.ق. به قونیه رفت و با مولانا دیدار کرد (درباره نحوه آشنایی این دو با هم روایات مختلف نقل شده). مریدان مولانا به دشمنی با شمس برخاستند و شمس ناگزیر از قونیه رفت و در سال ۶۴۳ به قونیه بازگشت و دوباره مورد آزار مریدان مولانا قرار گرفت تا سال ۶۴۵ که ظاهرا برای آخرین بار از قونیه رفت و ناپدید گشت. در مورد سرنوشت وی اطلاع دقیقی در دست نیست. از شمس اثری در دست نیست، مریدان سخنان وی را که در مجالس مختلف بر زبان آورده، گردآوری کردهاند که این اثر به نام "مقالات شمس تبریزی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%99%C2%85%C3%99%C2%82%C3%98%C2%A7%C3%99%C2%84%C 3%98%C2%A7%C3%98%C2%AA_%C3%98%C2%B4%C3%99%C2%85%C3 %98%C2%B3_%C3%98%C2%AA%C3%98%C2%A8%C3%98%C2%B1%C3% 9B%C2%8C%C3%98%C2%B2%C3%9B%C2%8C)" معروف است.
شرح حال
گرچه تا پیش از ملاقات اسطورهای شمس و مولانا هیچ اطلاعی از اصل و نسب و پیشینه شمس نبودهاست اما اوج توجه مولانا به او سبب شد تا محققان در قرنهای بعد پس از كشف كتاب مقالات شمس به جزییات بیشتری درباره زندگی و پیشینه این مرد افسانهای پی ببرند و به میزان تاثیرگذاری او در شكل دادن به افكار و اندیشههای مولانا واقف شوند.
دكتر محمدعلی موحد در كتاب شمس تبریزی، درباره نام و نشان شمس چنین مینویسد: از زندگی شمس تبریز و احوال شخصی او تا آن گاه كه مقالات كشف شد خبر مهمی در دست نبود. قدیمی ترین مدارك درباره شمس ابتدا نامه سلطان ولد و رساله سپهسالار است که گفته "هیچ آفریدهای را بر حال شمس اطلاعی نبوده چون شهرت خود را پنهان میداشت و خویش را در پرده اسرار فرو میپیچید".[۲] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%B4%C3%99%C2%85%C3%98%C2%B3_%C3%98%C2%AA% C3%98%C2%A8%C3%98%C2%B1%C3%9B%C2%8C%C3%98%C2%B2%C3 %9B%C2%8C#cite_note-1)
درباره اینكه او كه بود و از كجا آمد و به كجا رفت تاكنون افسانههای بی شماری در هنر و ادب پارسی سروده شدهاست و در زبان و ذهن مردم به یادگار مانده، البته اصلی ترین منبع برای كسب چنین اطلاعاتی خود كتاب مقالات شمس تبریزی است. در كتاب مقالات اگر چه شمس تبریزی به شرح احوال و معرفی پیشینه خود نپرداختهاست اما میتوان او را از میان توصیفات و خاطرات بازشناخت، توصیفاتی كه او به مناسبتهای گوناگون درباره افراد و اقوال مطرح میكند.
والدین
درباره پدر و مادر شمس تبریزی آن قدر میدانیم كه او در مقالات آنها را به نازك دلی و مهربانی توصیف میكند و اینكه آنها شمس را نازپرورده كرده بودند: " این عیب از پدر و مادر بود كه مرا چنین به ناز برآوردند."
از همه آنچه شمس درباره پدر خود میگوید میتوان فهمید كه مابین او و پدر هر روز فاصله و جدایی میافتاده و پدر از درك دنیای فرزند عاجز بودهاست. شمس در جایی درباره پدر خود میگوید: «نیك مرد بود... الا عاشق نبود، مرد نیكو دیگر است و عاشق دیگر...» مقالات ۱۱۹ «پدر از من خبر نداشت. من در شهر خود غریب، پدر از من بیگانه، دلم از او میدمید. پنداشتمی كه بر من خواهد افتاد. به لطف سخن میگفت، پنداشتم كه مرا میزند، از خانه بیرون میكند» مقالات ۷۴۰پدر میخواست كه پسر فقه بخواند و فقیه سرشناس شود و پسر البته كه میبایست شمس میشد و بر قونیه طلوع میكرد.
استادان شمس
شمس تبریزی در محضر استادانی چون شمس خویی و نیز قاضی شمس الدین خونجی، تحصیل میكرده و به سرعت رابطه خود را با آنان قطع كرده و راه دیگری در پیش گرفتهاست. او پس از این دوران به سیر و سلوك پرداخت و در نزد پیران بزرگ طریقت به كسب معرفت پرداخت، بزرگانی چون پیر سله باف و پیر سجاسی از جمله بزرگانی كه شمس تبریزی طی سفرهای خود با آنان ملاقات میكند میتوان به این نامها اشاره كرد: شهاب هریوه وی مردی بودهاست اهل دمشق كه معتقد بود عقل هرگز خطا نمیكند. فخررازی، اوحد كرمانی و محی الدین بن عربی از جمله بزرگانی بودهاند كه شمس مدتی با آنها نشست و برخاست داشتهاست.
شرح حال
گرچه تا پیش از ملاقات اسطورهای شمس و مولانا هیچ اطلاعی از اصل و نسب و پیشینه شمس نبودهاست اما اوج توجه مولانا به او سبب شد تا محققان در قرنهای بعد پس از كشف كتاب مقالات شمس به جزییات بیشتری درباره زندگی و پیشینه این مرد افسانهای پی ببرند و به میزان تاثیرگذاری او در شكل دادن به افكار و اندیشههای مولانا واقف شوند.
دكتر محمدعلی موحد در كتاب شمس تبریزی، درباره نام و نشان شمس چنین مینویسد: از زندگی شمس تبریز و احوال شخصی او تا آن گاه كه مقالات كشف شد خبر مهمی در دست نبود. قدیمی ترین مدارك درباره شمس ابتدا نامه سلطان ولد و رساله سپهسالار است که گفته "هیچ آفریدهای را بر حال شمس اطلاعی نبوده چون شهرت خود را پنهان میداشت و خویش را در پرده اسرار فرو میپیچید".[۲] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%C3%98%C2%B4%C3%99%C2%85%C3%98%C2%B3_%C3%98%C2%AA% C3%98%C2%A8%C3%98%C2%B1%C3%9B%C2%8C%C3%98%C2%B2%C3 %9B%C2%8C#cite_note-1)
درباره اینكه او كه بود و از كجا آمد و به كجا رفت تاكنون افسانههای بی شماری در هنر و ادب پارسی سروده شدهاست و در زبان و ذهن مردم به یادگار مانده، البته اصلی ترین منبع برای كسب چنین اطلاعاتی خود كتاب مقالات شمس تبریزی است. در كتاب مقالات اگر چه شمس تبریزی به شرح احوال و معرفی پیشینه خود نپرداختهاست اما میتوان او را از میان توصیفات و خاطرات بازشناخت، توصیفاتی كه او به مناسبتهای گوناگون درباره افراد و اقوال مطرح میكند.
والدین
درباره پدر و مادر شمس تبریزی آن قدر میدانیم كه او در مقالات آنها را به نازك دلی و مهربانی توصیف میكند و اینكه آنها شمس را نازپرورده كرده بودند: " این عیب از پدر و مادر بود كه مرا چنین به ناز برآوردند."
از همه آنچه شمس درباره پدر خود میگوید میتوان فهمید كه مابین او و پدر هر روز فاصله و جدایی میافتاده و پدر از درك دنیای فرزند عاجز بودهاست. شمس در جایی درباره پدر خود میگوید: «نیك مرد بود... الا عاشق نبود، مرد نیكو دیگر است و عاشق دیگر...» مقالات ۱۱۹ «پدر از من خبر نداشت. من در شهر خود غریب، پدر از من بیگانه، دلم از او میدمید. پنداشتمی كه بر من خواهد افتاد. به لطف سخن میگفت، پنداشتم كه مرا میزند، از خانه بیرون میكند» مقالات ۷۴۰پدر میخواست كه پسر فقه بخواند و فقیه سرشناس شود و پسر البته كه میبایست شمس میشد و بر قونیه طلوع میكرد.
استادان شمس
شمس تبریزی در محضر استادانی چون شمس خویی و نیز قاضی شمس الدین خونجی، تحصیل میكرده و به سرعت رابطه خود را با آنان قطع كرده و راه دیگری در پیش گرفتهاست. او پس از این دوران به سیر و سلوك پرداخت و در نزد پیران بزرگ طریقت به كسب معرفت پرداخت، بزرگانی چون پیر سله باف و پیر سجاسی از جمله بزرگانی كه شمس تبریزی طی سفرهای خود با آنان ملاقات میكند میتوان به این نامها اشاره كرد: شهاب هریوه وی مردی بودهاست اهل دمشق كه معتقد بود عقل هرگز خطا نمیكند. فخررازی، اوحد كرمانی و محی الدین بن عربی از جمله بزرگانی بودهاند كه شمس مدتی با آنها نشست و برخاست داشتهاست.