Borna66
09-06-2009, 02:18 PM
http://pnu-club.com/imported/2009/09/80.jpg
1. اساس و پایه : یكی از حالات طبیعی نوع بشر – كه از قدیمترین زمان ها وجود داشته و بعد از این هم موجود خواهد بود – حس «غیرت» و «رشك» است.
غیرت یعنی عدم رضایت از این كه كسی دیگر، از آنچه حق ماست بدون اعتنا كردن به ما، بهره مند گردد. رشك هم شبیه به این است و آن نوعی از حسد است، یعنی دیگری دارای چیز یا چیزهایی باشد كه ممكن بود یا هست كه ما دارای آن چیز باشیم.
از آنجا كه غالب مخاصمات و منازعات در دنیا بر سر همین حالت پیدا شده و می شود؛ پیغمبران و حكما برای تخفیف دادن به این آلام نفسانی، یعنی از میان بردن اسباب و جهات «رشك» و «غیرت» یا حسد و طمع، كه حد افراط آن است آمده و كتاب ها آورده اند و قوانین و اصول مقرر كرده و دستورهای اخلاقی داده اند، و برای هر فردی حقوقی قائل شده اند تا از تجاوزات افراد و یا احساسات و عدم رضایت افراد دیگر ممانعت به عمل آوردند.
جمعی از حكما طریق «تربیت منفی» را پیش گرفتند و از این راه می خواستند از آلام مذكور جلوگیری نمایند، و مقصودشان آن بود كه برای خود و فقرا، تسلیت و دلخوشی به وجود بیاورند، كه با سعادت و دل ِ خوش دنیا را بگذرانند.
این جماعت چون دریافتند كه با ایجاد حدود و ثغور حقوقی و اخلاقی، نه می توانند از بی عدالتی و طمع افراد متعدی ممانعت كنند و نه می توانند از غیرت و رشك و حس محرومیت افراد مظلوم، یا بی دست و پا بكاهند، تربیت منفی را به وجود آوردند.
تربیت منفی، یعنی ایجاد حس گذشت و بی اعتنایی به دنیا و مال و جاه و زر، كه اصل منازعات و تولید رشك و غیرت و آلام زجر دهنده دربشر است كه به سبب این حس گذشت، انسان از سر آنچه مایه و اصل غیرت و حسد است بگذرد و در عین حال شادان و مسرور و سعادتمند باشد.
از این نوع تربیت، در دین برهمایی به واسطه ی طبقه بندی مردم، و در دین بودایی به واسطه فلسفه اصلی خود دین – كه حیات را عبارت از رنج و الم می شمارد و بنای زندگی را لازم الانهدام می داند – در قدیم وجود داشته است و در دین مسیح نیز تعلیماتی از این تربیت پیداست و در مذهب مانی (ثنویه) كه تعالیم آن از بودایی و زردشتی و مسیحیت گرفته شده است، این تعلیم از همه برجسته تر و نمودارتر ذكر شده و برای طبقه برگزیدگان امت، یعنی صدیقین (سندیكها) كه معلمین و پیشوایان دین هستند، داشتن زن و خانه و سرمایه و لباس زیادتر از یك دست و حتی اقامت در یك محل به طور دائم یا طولانی مدت ممنوع بوده است، ولی سایر طبقات امت از این ترك و تجرید معاف بوده اند.
در اسلام نیز با آنكه دینی سیاسی و اجتماعی است، باز تربیت منفی از ابتدا وجود داشته است.
می گویند پیغمبر (ص) زیادتر از چند بز و شتر شیرده كه غذای خانواده او را می داده اند و اثاثیه محدود و یك دست اسلحه و یك مركوب هیچ نداشته است و می گفته است: من فقیرم و به فقر افتخار می كنم.(الفقر فخری)
باز می گویند چند نفر از دوستان او را « اصحاب صفه» می گفتند. این اشخاص در غرفه ای از غرفه های مسجد – كه خانه محمد (ص) هم همانجا بود – منزل داشته و فقیر بوده اند و همیشه باهم و غالباً با پیشوای خود می زیسته اند؛ و اینها پاك ترین و با ایمان ترین یاران رسول محسوب می شدند و شماره آنان را به اختلاف از شش تا نُه تن روایت كرده اند.
علی (ع) و عمَـر، همیشه و حتی بعد از فتوحات بزرگ عرب كه سوریه ومصر و ایران به تصرف آنها آمده بود، به همین طریق یعنی تحت اصول تربیت منفی و ترك دنیا و «زهد» زندگی می كردند و غذای آنها در زمان خلافت، نان و پیاز، یا نان و سركه، یا نان خشك و نمك بوده است.
باید دانست كه در دین اسلام، زندگانی راحت و استفاده از غذاهای خوب و لباس های اعلی ممنوع نیست، بلكه این زندگی بر اثر همان اصل مذكور است كه اشاره شد، یعنی زهد و تربیت منفی در لزوم ترك لذت های دنیوی برای كسب یك تربیت عالی روحی و معنوی، یعنی شادی و سعادت دایمی و رهایی از آلام زحمات نفسانی از راه ترك و پشت پازدن به خواهش های نفسانی نامبرده. 2- صوفی یعنی چه؟
از قرن سوم به بعد این كلمه (صوفی) و مردمی كه آنان را صوفی می گفتند و اصول خاصی در زندگانی كه آن را «صوفیگری – تصوف» می نامیدند، در میان مسلمین خاصه در پایتخت پر سر و صدا و غرق در تجمل و مملو از قدمت خلیفه ی بغداد، پیدا شد.
در اینكه اصل واژه صوفی از كجاست، حرف ها گفته می شود و ساده تر از همه ی قولها این است كه صوف به معنی پشم گوسفند می باشد و صوفیان كسانی بودند كه پیراهن آنها از پشم بافته شده بود، و جز این جامه كم بها و خشن و ناراحت – كه لباس فقرای آن وقت بود – لباس بهتری نداشتند.
پیش از اینكه وارد این مطلب بشویم و در عقاید آنها بحث كنیم، مختصری از تاریخ تصوف می گوییم.
باید دانست كه تا كنون دقت و تحقیقی از منشأ واقعی تصوف به دست نیامده است، و این كار وظیفه محققین دانشمند امروزی است و در ایران و اروپا نیز جمعی به این تحقیقات سرگرم بوده و هستند كه فقید جدید «نیكلسون» انگلیسی یكی از آنها بوده است. خود صوفی ها می گویند: تصوف از اصحاب صفه برای ما باقی مانده، و در واقع می خواهند این فلسفه را به خود پیغمبراسلام (ص) و رفقای نزدیك او نسبت بدهند. آنها ابوبكر و عمر و علی (ع) را از قدیمی ترین صوفیان می شمارند و بعد به همین ترتیب جمعی از زاهدان و صاحبان «تربیت منفی» از قبیل «حسن بصری» و زنی «رابعه» نام و «حبیب عجمی» و غیره از متقدمین اسلام را صوفی، و از پیشوایان تصوف نام می برند.
ولی امروز اهل تحقیق می گویند كه اصحاب صفه و سایر فقرا و زاهدان اسلامی صوفی نبوده اند، و ابداً نه با این اصطلاح آشنا بوده و نه این فلسفه و طرز تفكر را می دانسته اند، بلكه آنها فقط به تربیت منفی و ترك دنیا و عبادت خدا و عدم علاقه به مال و جاه، و به تزكیه روح به امید كسب سعادت بعد از مرگ و درك «بهشت» ، زهد را پیشه كرده بودند، و تا امروز دلیل روشنی كه بتوانیم آنها یعنی دوستان خاص محمد (ص) و سایر زاهدان قرن اول و دوم هجری را صوفی بدانیم در دست نداریم. و عنقریب شاید این عقیده قوت بگیرد كه فلسفه ی تصوف و راه و رسم صوفیگری از هندوستان و دین بـِرَهمایی و بودایی یا به وسیله زندقیان و پیران مانی «سندیكها» در میان مسلمانان راه یافته است.
تصوف ، در قرن سوم در بغداد قوت گرفت. یك قرن و نیم از آن نگذشته بود كه وارد ایران شده و تا سر حدات دور دست این كشور – كه پادشاهان بزرگ و كوچك از ایران و عرب و ترك بر آن حكومت می كردند- گسترده و شایع گردید، و در قرن پنجم هجری وارد ادبیات فارسی شد. اینجا باید گفت: جنس ایرانی كه به اغلب احتمالات، خود موجد و مخترع این فلسفه بوده، زودتر با تصوف آشنا شد و ادبیات فارسی صد سال زودتر از عرب به اصول صوفیگری آراسته گردید.
معاریف صوفیان: جنید بغدادی، شبلی (از اهالی دماوند) سری سقطی (از ایرانیان)، حسین بن منصور حلاج (از اهالی بیضای فارس)، ذوالنون مصری، بایزید بسطامی (از ایرانیان)، ابوالحسن خرقانی ایرانی، ابوالقاسم قشیری نیشابوری، ابوسعید ابوالخیر (از مردم مهنه – نزدیك سرخس و ابیورد) و ... هستند. هزاران تن از مشاهیر عرب و ایرانی و ترك و كرد تا امروز در تذكره ها ضبط شده كه همه از پیروان صوفیه بوده اند. صدها شاعر فارس و عرب نیز سراغ داریم كه خود از پیشوایان صوفیه بوده اند. مانند: حكیم سنایی غزنوی، شیخ عطار نیشابوری، خاقانی شروانی، كمال الدین اسمعیل اصفهانی، جلال الدین بلخی (معروف به ملای روم) ، و شعرای بزرگی كه بعد پیدا شده اند، مانند عبدالرحمن جامی، مغربی، حسینی استرآبادی، و از شعرای عرب مانند ابن فارض، محی الدین عربی (صاحب كتاب فلسفه ی تصوف مشهور به فصوص الحكم) و از متأخرین مثل نورعلیشاه، مشتاق علیشاه، صفی علیشاه و غیرهم.
1. اساس و پایه : یكی از حالات طبیعی نوع بشر – كه از قدیمترین زمان ها وجود داشته و بعد از این هم موجود خواهد بود – حس «غیرت» و «رشك» است.
غیرت یعنی عدم رضایت از این كه كسی دیگر، از آنچه حق ماست بدون اعتنا كردن به ما، بهره مند گردد. رشك هم شبیه به این است و آن نوعی از حسد است، یعنی دیگری دارای چیز یا چیزهایی باشد كه ممكن بود یا هست كه ما دارای آن چیز باشیم.
از آنجا كه غالب مخاصمات و منازعات در دنیا بر سر همین حالت پیدا شده و می شود؛ پیغمبران و حكما برای تخفیف دادن به این آلام نفسانی، یعنی از میان بردن اسباب و جهات «رشك» و «غیرت» یا حسد و طمع، كه حد افراط آن است آمده و كتاب ها آورده اند و قوانین و اصول مقرر كرده و دستورهای اخلاقی داده اند، و برای هر فردی حقوقی قائل شده اند تا از تجاوزات افراد و یا احساسات و عدم رضایت افراد دیگر ممانعت به عمل آوردند.
جمعی از حكما طریق «تربیت منفی» را پیش گرفتند و از این راه می خواستند از آلام مذكور جلوگیری نمایند، و مقصودشان آن بود كه برای خود و فقرا، تسلیت و دلخوشی به وجود بیاورند، كه با سعادت و دل ِ خوش دنیا را بگذرانند.
این جماعت چون دریافتند كه با ایجاد حدود و ثغور حقوقی و اخلاقی، نه می توانند از بی عدالتی و طمع افراد متعدی ممانعت كنند و نه می توانند از غیرت و رشك و حس محرومیت افراد مظلوم، یا بی دست و پا بكاهند، تربیت منفی را به وجود آوردند.
تربیت منفی، یعنی ایجاد حس گذشت و بی اعتنایی به دنیا و مال و جاه و زر، كه اصل منازعات و تولید رشك و غیرت و آلام زجر دهنده دربشر است كه به سبب این حس گذشت، انسان از سر آنچه مایه و اصل غیرت و حسد است بگذرد و در عین حال شادان و مسرور و سعادتمند باشد.
از این نوع تربیت، در دین برهمایی به واسطه ی طبقه بندی مردم، و در دین بودایی به واسطه فلسفه اصلی خود دین – كه حیات را عبارت از رنج و الم می شمارد و بنای زندگی را لازم الانهدام می داند – در قدیم وجود داشته است و در دین مسیح نیز تعلیماتی از این تربیت پیداست و در مذهب مانی (ثنویه) كه تعالیم آن از بودایی و زردشتی و مسیحیت گرفته شده است، این تعلیم از همه برجسته تر و نمودارتر ذكر شده و برای طبقه برگزیدگان امت، یعنی صدیقین (سندیكها) كه معلمین و پیشوایان دین هستند، داشتن زن و خانه و سرمایه و لباس زیادتر از یك دست و حتی اقامت در یك محل به طور دائم یا طولانی مدت ممنوع بوده است، ولی سایر طبقات امت از این ترك و تجرید معاف بوده اند.
در اسلام نیز با آنكه دینی سیاسی و اجتماعی است، باز تربیت منفی از ابتدا وجود داشته است.
می گویند پیغمبر (ص) زیادتر از چند بز و شتر شیرده كه غذای خانواده او را می داده اند و اثاثیه محدود و یك دست اسلحه و یك مركوب هیچ نداشته است و می گفته است: من فقیرم و به فقر افتخار می كنم.(الفقر فخری)
باز می گویند چند نفر از دوستان او را « اصحاب صفه» می گفتند. این اشخاص در غرفه ای از غرفه های مسجد – كه خانه محمد (ص) هم همانجا بود – منزل داشته و فقیر بوده اند و همیشه باهم و غالباً با پیشوای خود می زیسته اند؛ و اینها پاك ترین و با ایمان ترین یاران رسول محسوب می شدند و شماره آنان را به اختلاف از شش تا نُه تن روایت كرده اند.
علی (ع) و عمَـر، همیشه و حتی بعد از فتوحات بزرگ عرب كه سوریه ومصر و ایران به تصرف آنها آمده بود، به همین طریق یعنی تحت اصول تربیت منفی و ترك دنیا و «زهد» زندگی می كردند و غذای آنها در زمان خلافت، نان و پیاز، یا نان و سركه، یا نان خشك و نمك بوده است.
باید دانست كه در دین اسلام، زندگانی راحت و استفاده از غذاهای خوب و لباس های اعلی ممنوع نیست، بلكه این زندگی بر اثر همان اصل مذكور است كه اشاره شد، یعنی زهد و تربیت منفی در لزوم ترك لذت های دنیوی برای كسب یك تربیت عالی روحی و معنوی، یعنی شادی و سعادت دایمی و رهایی از آلام زحمات نفسانی از راه ترك و پشت پازدن به خواهش های نفسانی نامبرده. 2- صوفی یعنی چه؟
از قرن سوم به بعد این كلمه (صوفی) و مردمی كه آنان را صوفی می گفتند و اصول خاصی در زندگانی كه آن را «صوفیگری – تصوف» می نامیدند، در میان مسلمین خاصه در پایتخت پر سر و صدا و غرق در تجمل و مملو از قدمت خلیفه ی بغداد، پیدا شد.
در اینكه اصل واژه صوفی از كجاست، حرف ها گفته می شود و ساده تر از همه ی قولها این است كه صوف به معنی پشم گوسفند می باشد و صوفیان كسانی بودند كه پیراهن آنها از پشم بافته شده بود، و جز این جامه كم بها و خشن و ناراحت – كه لباس فقرای آن وقت بود – لباس بهتری نداشتند.
پیش از اینكه وارد این مطلب بشویم و در عقاید آنها بحث كنیم، مختصری از تاریخ تصوف می گوییم.
باید دانست كه تا كنون دقت و تحقیقی از منشأ واقعی تصوف به دست نیامده است، و این كار وظیفه محققین دانشمند امروزی است و در ایران و اروپا نیز جمعی به این تحقیقات سرگرم بوده و هستند كه فقید جدید «نیكلسون» انگلیسی یكی از آنها بوده است. خود صوفی ها می گویند: تصوف از اصحاب صفه برای ما باقی مانده، و در واقع می خواهند این فلسفه را به خود پیغمبراسلام (ص) و رفقای نزدیك او نسبت بدهند. آنها ابوبكر و عمر و علی (ع) را از قدیمی ترین صوفیان می شمارند و بعد به همین ترتیب جمعی از زاهدان و صاحبان «تربیت منفی» از قبیل «حسن بصری» و زنی «رابعه» نام و «حبیب عجمی» و غیره از متقدمین اسلام را صوفی، و از پیشوایان تصوف نام می برند.
ولی امروز اهل تحقیق می گویند كه اصحاب صفه و سایر فقرا و زاهدان اسلامی صوفی نبوده اند، و ابداً نه با این اصطلاح آشنا بوده و نه این فلسفه و طرز تفكر را می دانسته اند، بلكه آنها فقط به تربیت منفی و ترك دنیا و عبادت خدا و عدم علاقه به مال و جاه، و به تزكیه روح به امید كسب سعادت بعد از مرگ و درك «بهشت» ، زهد را پیشه كرده بودند، و تا امروز دلیل روشنی كه بتوانیم آنها یعنی دوستان خاص محمد (ص) و سایر زاهدان قرن اول و دوم هجری را صوفی بدانیم در دست نداریم. و عنقریب شاید این عقیده قوت بگیرد كه فلسفه ی تصوف و راه و رسم صوفیگری از هندوستان و دین بـِرَهمایی و بودایی یا به وسیله زندقیان و پیران مانی «سندیكها» در میان مسلمانان راه یافته است.
تصوف ، در قرن سوم در بغداد قوت گرفت. یك قرن و نیم از آن نگذشته بود كه وارد ایران شده و تا سر حدات دور دست این كشور – كه پادشاهان بزرگ و كوچك از ایران و عرب و ترك بر آن حكومت می كردند- گسترده و شایع گردید، و در قرن پنجم هجری وارد ادبیات فارسی شد. اینجا باید گفت: جنس ایرانی كه به اغلب احتمالات، خود موجد و مخترع این فلسفه بوده، زودتر با تصوف آشنا شد و ادبیات فارسی صد سال زودتر از عرب به اصول صوفیگری آراسته گردید.
معاریف صوفیان: جنید بغدادی، شبلی (از اهالی دماوند) سری سقطی (از ایرانیان)، حسین بن منصور حلاج (از اهالی بیضای فارس)، ذوالنون مصری، بایزید بسطامی (از ایرانیان)، ابوالحسن خرقانی ایرانی، ابوالقاسم قشیری نیشابوری، ابوسعید ابوالخیر (از مردم مهنه – نزدیك سرخس و ابیورد) و ... هستند. هزاران تن از مشاهیر عرب و ایرانی و ترك و كرد تا امروز در تذكره ها ضبط شده كه همه از پیروان صوفیه بوده اند. صدها شاعر فارس و عرب نیز سراغ داریم كه خود از پیشوایان صوفیه بوده اند. مانند: حكیم سنایی غزنوی، شیخ عطار نیشابوری، خاقانی شروانی، كمال الدین اسمعیل اصفهانی، جلال الدین بلخی (معروف به ملای روم) ، و شعرای بزرگی كه بعد پیدا شده اند، مانند عبدالرحمن جامی، مغربی، حسینی استرآبادی، و از شعرای عرب مانند ابن فارض، محی الدین عربی (صاحب كتاب فلسفه ی تصوف مشهور به فصوص الحكم) و از متأخرین مثل نورعلیشاه، مشتاق علیشاه، صفی علیشاه و غیرهم.