Borna66
09-06-2009, 11:57 AM
عیسی مسیح یا عیسی ناصری (۲-۷ (قبل از میلاد) - ۲۶-۳۶ (پس از میلاد)) شخصیت مرکزی مسیحیت، یکی از بزرگترین ادیان دنیاست. در باور مسیحیان عیسی تجسم خدا در جسم انسانی، و آغازگر جریان مسیحیت میباشد. او در شهر بیتاللحم از شهرهای ایالت ناصره منطقه یهودیه به دنیا آمد. مسلمانان به عیسی به عنوان یک پیامبر باور دارند و برخی از دیگر مذاهب نیز او را شخصیت مهمی در نظر میگیرند.
منابع برای بررسی دانشگاهی زندگی عیسی در درجه اول چهار انجیل تصویب شده هستند هر چند برخی از محققین استدلال میکنند که متنهای دیگر چون انجیل توماس نیز به اندازه چهار انجیل ارتودوکس برای ترسیم تاریخی عیسی اهمیت دارند.[۱] اکثر پژوهشوران متعقدند که عیسی یک یهودی از ناحیه «جلیل» در شمال فلسطین بود که از او بهعنوان یک معلم و شفابخش یاد میشد. محققین اغلب اتفاق نظر دارند که او توسط یحیی غسل تعمید یافته و در اورشلیم تحت فرمان پنطیوس پیلاطس و به جرم آشوبگری بر علیه امپراتوری روم مصلوب شد.[۲] قطع نظر از اندک اتفاق نظرها و نتایج اینچنینی، مطالعات آکادمیک در گاهشناسی وقایع، پیام مرکزی تعلیمات عیسی، طبقه اجتماعی وی و یا دلیل مصلوب شدنش تاکنون به نتایج قطعی نرسیدهاند. [۳] گر چه خیلی از محققین به انجیلها به عنوان منابع تاریخی با احتیاط نگریستهاند، ولی اکثر محققین منتقد، معتقدند حداقل بخشهایی از آنچه در انجیلها در خصوص زندگی عیسی بیان شدهاست، صحیح میباشد.[۴] [۵]
نگاه مسیحیت به عیسی بر پایه اعتقاد به الوهیت عیسی، مسیح بودن او همان گونه که در عهد عتیق پیشگویی شدهاست و زنده شدن او پس از مصلوب شدنش میباشد. مسیحیان غالباً عیسی را پسر خدا میدانند (که معمولاً اینطور تعبیر میشود که او خدای پسر، رکن دوم تثلیث است) که برای رستگاری و آشتی با خدا به روی زمین آمد. آنان همچنین به تولد معجزهوار عیسی از یک باکره، انجام معجزات، عروج به آسمان، و بازگشت مجدد او در آینده باور دارند. در حالی که اعتقاد به تثلیث بهطور گسترده توسط مسیحیان پذیرفته شدهاست، گروه کوچکی، دیدگاههای غیر تثلیثی راجع به الوهیت عیسی دارند. [۶]
در آیین اسلام، عیسی یکی از پیامبران مهم خدا در نظر گرفته میشود، که انجیل را به همراه خود آورده، و برای اثبات نبوتش معجزاتی را به نمایش میگذاشت.[۷][۸] عیسی همچنین عنوان مسیح دارد ولی از نقطه نظر اسلامی این به معنی خداگونه بودن او نیست. اسلام مصلوب شدن و سپس برخاستن او پس از مرگ را انکار کرده و بر این نظر است که او جسماً به آسمان عروج نمودهاست.[۹]همچنین مسلمانان نیز مانند مسیحیان باور دارند که عیسی از یک دختر باکره و برگزیدهٔ خداوند به نام مریم به دنیا آمدهاست.
گاهشماری
سال دقیق تولد عیسی از نگاه باستانشناسان مشخص نیست. نظر یوسیبیوس، مورخ قدیمی کلیسا، این است که او ۵۲۰۰ سال پس از خلقت به دنیا آمد. [۱۰] انجیلهای متی و لوقا آن را در زمان هیرودیس، که سال ۴ قبل از میلاد مرد، قرار میدهند[۱۱]. لوقا همچنین عنوان میکند که تولد همزمان با سرشماری یهودیه، سال ۶ میلادی، بودهاست[۱۲]. دانشوران معاصر تولد عیسی را بین ۴ و ۶ قبل از میلاد تخمین میزنند.[۱۳]
مرگ وی در انجیلها در زمان استانداری پیلاتس، ۲۶ تا ۳۶ میلادی، عنوان شدهاست.[۱۴] بر اساس اناجیل متی، مرقس و لوقا،مرگ عیسی پس از عید فصح (یک عید یهودی) اتفاق افتاد. بر اساس انجیل یوحنّا، اعدام عیسی زودتر و در روز آماده شدن برای عید فصح اتفاق افتاد. [۱۵]
نام عیسی
عیسی ، یسوّع، یوشع، یهوشع و یهوشوع(صیغه کامل) نیز خوانده شدهاست و در عبری همه آنها برابرند. در انجیل یسوّع مسیح ۵۰ بار، عیسی مسیح ۱۰۰ بار و لفظ مسیح ۳۰۰ بار آمدهاست. [۱۶]
عیسی در زبان عبری به معنی «خدا کمک میکند» ( بعدها به معنی «خدا نجات میدهد») است.
زندگی بر اساس متن انجیلها
روایت کلیسا از عیسی به طور عمده بر پایه چهار انجیل تصویب شده میباشد. محققین مختلف نظرات بسیار مختلفی راجع به صحت تاریخی این انجیلها دارند. هر انجیل زندگی عیسی و معنی اش را به نحو متفاوتی از بقیه انجیلها به تصویر میکشد. [۱۷][۱۸] انجیل یوحنا زندگی نامه نبوده بلکه به زندگی عیسی از دید الهیات نگاه کرده و او را کلام(Logos) ازلی خدا و خود خدا و آفرینندهٔ جهان میداند.[۱۹] [۲۰] ترکیب این داستانها در یک داستان همانند ساختن یک داستان پنجم بوده که از هر کدام از چهار داستان اصلی متفاوت خواهد بود.[۱۸] بعضی از مدافعین مسیحیت اختلافها و ناسازگاریهایی که ظاهراً بین اناجیل وجود دارد را یک دلیل قاطع برای صحت انجیلها میدانند زیرا به گفته آنها تفاوتها احتمال توطئه و همدستی را از بین برده و شباهتها به مبدا مشترک آنها گواهی میدهد.[۲۱]
انجیلها (مخصوصاً متی) تولد عیسی، زندگی، مرگ و رستاخیز او را بر آورده شدن پیشگوییهای عهد عتیق میداند. از جملهٔ آنهاتولد از باکره، گریز به مصر، عمانوئیل (اشعیا ۷:۱۴)، و بنده دردکش میباشند.[۲۲]
تبارنامه و خانواده
از چهار انجیل تنها متی و لوقا تبارنامه ی عیسی را می دهند. این دو تبارنامه تفاوت هایی اساسی با هم دارند.[۲۳] هر دو تبارنامه نیاکان عیسی را به داوود پادشاه رسانده و از آنجا آن را به ابراهیم می رسانند. انجیل متی از پسر داوود به نام سلیمان آغاز کرده و از پادشاهان اسرائیل رد شده تا به آخرین پادشاه به نام جکونیاه میرسد (پس از جکونیاه بنی اسرائیل به تبعید در بابل میرود). متی نشان میدهد که عیسی وارث به حق تخت پادشاهی اسرائیل است. تبارنامه ی لوقا طولانی تر از متی بوده و تا آدم ابوالبشر ادامه یافته، افزون بر این نام های بیش تری هم میان داوود و عیسی میآورد. در لوقا ۳:۲۱ نسب نامه ی عیسی چنین آمدهاست:
وقتی عیسی ماموریت خود را شروع کرد در حدود سی سال از عمرش گذشته بود و پسر ، اینگونه فکر میشد، یوسف بود و یوسف پسر هالی، پسر متات، پسر لاوی، پسر ملکی، پسر ینا، پسر یوسف، پسر متاتیا، پسر آموس، پسر ناحوم، پسر حسلی، پسر نجی، پسر مات، پسر متاتیا، پسر شمعی، پسر یوسف، پسر یهودا، پسر یوحنا، پسر ریسا، پسر زروبابل، پسر سالتیئیل، پسر نیری، پسر ملکی، پسر ادی، پسر قوسام، پسر ایلمودام، پسر عیر، پسر یوسی، پسر ایلعازر، پسر یوریم، پسر متات، پسر لاوی، پسر شمعون، پسر یهودا، پسر یوسف، پسر یونان، پسر ایلیاقیم، پسر ملیا، پسر مینان، پسر متاتا، پسر ناتان، پسر داوود، پسر یسی، پسر عوبید، پسر بوعز، پسر شلمون، پسر نحشون، پسر عمیناداب، پسر ارام، پسر حصرون، پسر فارص، پسر یهودا، پسر یعقوب، پسر اسحق، پسر ابراهیم، پسر تارح، پسر ناحور، پسر سروج، پسر رعو، پسر فالج، پسر عابر، پسر صالح، پسر قینان، پسر ارفکشاد، پسر سام، پسر نوح، پسر لمک، پسر متوشالح، پسر خنوخ، پسر یارد، پسر مهللئیل پسر قینان، پسر انوش، پسر شیث پسر آدم بود و آدم پسر خدا بود.
نویسندگان مسیحی در طول تاریخ نظریههای مختلفی جهت آشتی دو تبار نامه پیش نهاد کردهاند: ۱. کهن ترین نظریه ی موجود در منابعی که به دست ما رسیده مربوط به افريکانوس (حدود سال ۲۰۰ میلادی) میباشد. در توجیح اینکه چرا متی پدر یوسف را یعقوب قرار داده ولی لوقا آنها را هالی، افریکانوس پیشنهاد میدهد که یعقوب و هالی برادرانی از یک مادر ولی دو پدر مختلف بودند. یعقوب ازدواج کرده و صاحب یوسف میشود، ولی او فوت میکند و طبق رسم آن زمان برادرش با مادر یوسف ازدواج کرده و پدر خوانده (پدر قانونی) یوسف میشود. بر اساس این نظریه لوقا شجره نامه را از طریق پدر خوانده (پدر قانونی) یوسف ادامه میدهد ولی متی از طریق پدر طبیعی او. ۲. بر اساس نظریه دیگری که در دوران مدرن مکرر ذکر میشود، بر عکس متی از طریق پدر قانونی شجره نامه را دنبال کرده و لوقا از طرف پدر طبیعی ۳. انیوس (سال ۱۴۹۰ میلادی)، مارتین لوتر، بنگل و پس از آنها برخی از محققین مسیحی این نظر را دنبال کردند که لوقا شجره نامه مریم را داده ولی متی شجره نامه یوسف را. ۴. ترتوليان و تعداد کمی محقق مسیحی بعدی بر عکس میگویند که لوقا شجره نامه یوسف را داده ولی متی شجره نامه مریم را.[۲۴]
مورخین آکادمیک معاصر عموماً بر این نظر توافق دارند که این شجره نامهها را نمیتوان با هم آشتی داد و شجره نامهها را «ساختهای الهیاتی» (theological constructs) در نظر میگیرند. به صورت مشخصتر، بعضی گفتهاند که متی میخواسته تولد عیسی را به عنوان تولد یک پادشاه مسیح-گونه بیان کند و بخاطر همین اجداد او را از طریق خط سلطنتی دنبال کرده و سلیمان را در آنها قرار داده، ولی لوقا اجداد عیسی را از طریق خط کاهنی دنبال کرده و لیوای را در آنها قرار میدهد.[۲۵]
یوسف، شوهر مریم، در داستان بچگی عیسی ظاهر میشود ولی در ادامه زندگی نامه عیسی نامی از او برده نمیشود.
کتابهای عهد جدید مانند متی، مرقس، و غلاطیان صحبت از اعضای خانواده عیسی کرده که شامل آنچه ممکن است خواهران و برادران عیسی بوده میباشد.[۲۶]
دیدگاه ادیان
در مسیحیت
طبق متن انجیل متی، زرتشتیان تولد عیسی را تشخیص داده و از پی آن به اورشلیم رفتند. در انجیل متی چنین آمدهاست: «و چون عیسی در ایّام هیرودیسِ پادشاه در بیتْ لَحِم یهودیه تولّد یافت، ناگاه مجوسی چند از مشرق به اُورْشلیم آمده، گفتند: کجاست آن مولود که پادشاه یهود است زیرا که ستاره او را در مشرق دیدهایم و برای پرستش او آمدهایم؟»[۲۷] سپس به راهنمائی هیرودیس به بیت لحم راهی میشوند و «روانه شدند که ناگاه آن ستارهای که درمشرق دیده بودند، پیش روی ایشان میرفت تا فوق آنجایی که طفل بود رسیده، بایستاد. و چون ستاره را دیدند، بینهایت شاد و خوشحال گشتند و به خانه درآمده، طفل را با مادرش مریم یافتند و به روی در افتاده، او را پرستش کردند و ذخایر خود را گشوده، هدایای طلا و کُنْدُر و مُّر به وی گذرانیدند.»[۲۸]
در الاهیات مسیحی
در کتاب مقدس ، عیسی به کلام(لوگوس،λογος) مجسم خدا تعریف شدهاست [۲۹] چنانکه در انجیل یوحنا آمدهاست:
«در ازل کلمه بود.کلمه با خدا بود و کلمه خود خدا بود. از ازل کلمه با خدا بود. همه چیز به وسیلهٔ او هستی یافت و بدون او چیزی آفریده نشد. حیات از او به وجود آمد و آن حیات نور آدمیان بود. نور در تاریکی میتابد و تاریکی هرگز بر آن چیره نشدهاست ...پس کلمه انسان شد و در میان ما ساکن گردید. ما شکوه و جلالش را دیدیم ــ شکوه و جلالی شایستهٔ فرزند یگانهٔ پدر و پر از فیض و راستی.»[۳۰]
طبق تعالیم مسیحی ، مسیح شخصیت دوم تثلیث اقدس و بعد حلولی یا درونباشندهٔ خداست.[۳۱] دکتر مهرداد فاتحی در این باره مینویسد: «این حلول، حلولی است در تاریخ. خدای مسیحیان در عین حال که بینهایت از همهٔ مخلوقات خود برتر و با همهٔ آنها متفاوت است، ولی با آنها بیگانه نیست. بلکه چون ذات او محبت است، عار ندارد به مخلوق خود نزدیک شود وحتی با او یگانه گردد. انجیل بیپروا و کاملاً بر خلاف انتظار انسان اعلام میدارد که خدا در یک شخصیت تاریخی یعنی عیسای ناصری حلول کرده است! خدا بشریت را به خود گرفته و در سیمای یک انسان به جهان ما قدم گذاشتهاست. مسیحیان به پیروی از انجیل، این بُعد دوم از وجود خدا را که در تاریخ حلول میکند، «پسر» میخوانند.»[۳۲] او همچنین مینویسد:
خدا در بُعد دوم وجود خود یعنی «پسر» در تاریخ ظاهر شده تا پسران و دختران گمشدهٔ خود را جستجو کند. او برای رستگاری انسان رنج کشیده و بر روی صلیب جان دادهاست.[۳۳].
بر اساس تعالیم مسیحیت و کتاب مقدس، مسیح دارای الوهیت میباشد [۳۴] و با خدای پدر (شخصیت اول تثلیث اقدس)[۳۵] و روح القدس(شخصیت سوم تثلیث اقدس)[۳۶] [۳۷] همذات است.
در اسلام
تبارنامه عیسی
از دید مسلمانان عیسی فرزند مریم بود و مریم به نوبه خود فرزند عمران و از تبار هارون پدر تمام کاهنان بنی اسرائیل پس از موسی و از طایفه لاوی بود.[۳۸][۳۹] اگر بر اساس روایات اسلامی داود را نه از طایفه یهودا بلکه از طایفه لاوی بدانیم نظر مسلمانان و مسیحیان یکی خواهد شد.[۴۰]
عیسی در قرآن
نام عیسی مسیح در آیات ۱۵۷، ۱۶۳ و ۱۷۱ سوره نساء، آیات ۷۸ و ۱۱۴ سوره مائده، آیه ۸۵ سوره انعام، ۳۴ سوره مریم، ۷ سوره احزاب، ۱۳ شوری، ۶۳ زخرف و آیات ۶ و ۱۴ سوره زخرف آمدهاست. در آیه ۳۶ سوره آل عمران هنگامی که مادر مریم، مریم را به دنیا آورد و دانست که او دختر است، چنین گفت: «چون فرزند خویش بزاد، گفت: ای پروردگار من، این که زاییدهام دختر است- و خدا به آنچه زاییده بود داناتر است- و پسر چون دختر نیست. او را مریم نام نهادم. او و فرزندانش را از شیطان رجیم در پناه تو میآورم.»[۴۱]
عیسی و آخر الزمان از دید احادیث اسلامی
در احادیث اسلامی آمدهاست که در آخر الزمان مهدی ظهور خواهد کرد و عیسی نیز به همراه او باز خواهد گشت و دجال یا ضد مسیح به دست عیسی کشته خواهد شد و عیسی پشت سر مهدی نماز خواهد خواند.[۴۲]
اشارات تاریخی به عیسی ناصری
اشاراتی به تاریخی بودن عیسی در منابع رومی
کُرنِلیوس تاسیتوس (حدود ۱۲۵-۵۵ میلادی)در کتاب خود با عنوان «نوشتههای تاریخی» مینویسد:
«هیچیک از تَسَلیات انسانی، هیچیک از هدایای شاهزادگان، و نه هیچ قربانی که میشد به خدایان تقدیم کرد، نتوانست نِرون را از رنج رسوایی ناشی از شایعه دخالت او در آتشسوزی ویرانگر روم تسلی دهد. از اینرو، برای سرکوب این شایعه، او به دروغ افرادی را متهم ساخت که مسیحی خوانده میشدند و به خاطر خطاهای هولناکشان مورد نفرت بودند، و ایشان را با بدیعترین شکنجهها مجازات کرد.کریستوس(مسیح)، بنیانگذار این طریقت، به دست پُنطیوس پیلاطُس، فرماندار یهودیه در دورهٔ امپراتوری طیباریوس، اعدام گردیده بود. اما این خرافهٔ مرگبار که برای مدتی سرکوب شده بود، بار دیگر اشاعه یافت، نه تنها در یهودیه که محل آغاز این بدعت، بلکه در شهر روم نیز.»
لوسیلن اهل ساموساتا هجونویس اواخر قرن دوم، اشاراتی به مسیح و مسیحیان داشته که از این قرار اند:
«میدانید،'مسیحیان تا به امروز مردی را میپرستند؛ آن شخصیت برجسته را که آیین نوین ایشان را ابداع کرد و به خاطر همین نیز به صلیب کشیده شد ... این مخلوقات گمراه آیین خود را با این اعتقاد کلی آغاز میکنند که برای همیشه نامیرا هستند. در اثر همین اعتقاد است که مرگ را هیچ میشمارند و خویشتن را فدا میکنند، امری که در میانشان اینچنین رواج دارد. همچنین، واضع شریعت ایشان به آنان چنین القا کرده که از آن لحظه که به این طریقت میگروند، همگی برادرند؛ ایشان منکر خدایان یونانیاند و آن حکیم مصلوب را میپرستند و طبق احکام او زندگی میکنند وهمهٔ اینها را از روی اعتقادی خالص انجام میدهند و نتیجهاش این شده که هر نوع مال دنیایی را حقیر شمرده، آنها را از آنِ همه میدانند.»
پلینی ِ جوان در نامه اش به امپراطور تراژان در اوایل قرن دوم میلادی مینویسد:
«من ایشان را واداشتهام تا مسیح را لعنت کنند، کاری که هیچ مسیحی ِ واقعی را نمیتوان به آن واداشت.»وی در همان نامه پیرامون مسیحیان محکوم شده چنین مینویسد:
«آنان میپذیرفتند که تنها جرم یا خطایشان این بوده که طبق عادت، در روز معینی پیش از طلوع آفتاب گرد هم میآیند و برای مسیح، به سان یک خدا، سرودی با بندهای متناوب میسرایند و خود را با سوگندی سخت متعهد میسازند که هیچ کار بد نکنند و هرگز مرتکب نادرستی، دزدی و زنا نشوند، و گفتههای خود را به دروغ تبدیل نکنند، و اگر امانتی بدیشان سپرده شده، از بازگردان آن سر باز نزنند.»
مارا بارسراپیون فیلسوفی هال سوریه در سال 70 میلادی و احتمالاً پیرو مکتب رواقی مینویسد:
«چه نفعی عاید آتِنیان شد وقتی سُقراط را به مرگ سپردند؟ مگر نه اینکه قحطی و طاعون به عنوان مجازاتِ خطایشان بر آنان نازل شد؟ چه نفعی بردند مردان سامون که پیتاگوراس را سوزاندند؟ مگر نه اینکه در یک لحظه شن سرزمینشان را پوشاند؟ چه نفعی عاید یهودیان شد وقتی که پادشاه دانایشان را به قتل رساندند؟ مگر نه اینکه حکومتشان درست پس از آن از میان رفت؟ خدا به حَقْ انتقام این سه مرد دانا را گرفت: آتِنیان از گرسنگی هلاک شدند؛ شهرِ سامون را دریا پوشاند؛ یهودیان کاشانهشان ویران شد و از سرزمین خود رانده، در دنیا پراکنده شدهاند. اما سُقراط برای همیشه نَمُرد؛ او در تندیس هیرا زندگی میکند. آن پادشاه دانا نیز برای همیشه نَمُرد؛ او در تعالیمی که داد زندگی میکند.»
همچنین فِلهگون ، تالوس و سویتونیوس نیز اشاراتی به عیسی تاریخی داشتهاند.
اشاراتی به تاریخی بودن عیسی، در منابع یهودی
در تَلْمود بابِلی چنین میخوانیم:
«چنین تعلیم داده شدهاست:در شب عید فِصَح، یَشوع(تلفظ عبری نام عیسی) را به دار آویختند. و یک منادی برای مدت چهل روز در مقابل او میرفت و میگفت: «او قرار است سنگسار شود، زیرا مرتکب جادوگری شده، اسرائیل را گمراه کردهاست. اگر کسی چیزی دارد که در دفاع از او بگوید، بیاید و شهادت خود را ارائه دهد.» اما چون چیزی به نفع او یافت نشد، او را در شب عید فِصَح به دار آویختند.»
عبارتِ «به دار آویختن »، اصطلاح دیگری است برای مصلوب کردن[۴۳]
شهادت یوسفوس مورخ یهودی قرن یک:
«در این زمان، شخصی بود به نام عیسی. او انسانی بود دانا، «اگر درست باشد که او را انسان بنامیم»، چرا که او انجامدهندهٔ کارهای شگفتانگیز بود، معلم افرادی که حقیقت را با خرسندی میپذیرند. او بسیاری از یهودیان و غیریهودیان را به سوی خود جذب نمود. 'او مسیحای موعود بود؛' و وقتی پیلاطُس، به خواست رؤسا و بزرگان ما، او را محکوم به صلیب نمود، آنانی که او را از ابتدا دوست میداشتند، ترکش نگفتند. 'زیرا او در روز سوم خود را بر ایشان زنده ظاهر ساخت، همانطور که انبیای خدا این را وعده داده، هزار چیز شگفتانگیز دیگر را در مورد او پیشگویی کرده بودند' و طایفهٔ مسیحیان که نام آنها را از او گرفتهاند، تا به امروز از میان نرفتهاند.»
محققین پیرامون این مطالب اتفاق نظر ندارند. چرا که یوسفوس مورخی یهودی بوده و نه مسیحی و نکاتی دربارهٔ عیسی گفته که از یکی یهودی دیندار بعید است. به نظر میرسد بخشهایی از این نوشته که به قیام مسیح اشاره میکنند ، بعدها توسط مسیحیان به پاراگراف فوق اضافه شدهاند. با این حال اگر این عبارات را از متن حذف کنیم ،از نوشتهٔ یوسِفوس کاملاً آشکار است که او عیسی را یک مرد دانا میدانسته که معجزه میکرده و تعالیم عمیقی میدادهاست.[۴۴]
منابع برای بررسی دانشگاهی زندگی عیسی در درجه اول چهار انجیل تصویب شده هستند هر چند برخی از محققین استدلال میکنند که متنهای دیگر چون انجیل توماس نیز به اندازه چهار انجیل ارتودوکس برای ترسیم تاریخی عیسی اهمیت دارند.[۱] اکثر پژوهشوران متعقدند که عیسی یک یهودی از ناحیه «جلیل» در شمال فلسطین بود که از او بهعنوان یک معلم و شفابخش یاد میشد. محققین اغلب اتفاق نظر دارند که او توسط یحیی غسل تعمید یافته و در اورشلیم تحت فرمان پنطیوس پیلاطس و به جرم آشوبگری بر علیه امپراتوری روم مصلوب شد.[۲] قطع نظر از اندک اتفاق نظرها و نتایج اینچنینی، مطالعات آکادمیک در گاهشناسی وقایع، پیام مرکزی تعلیمات عیسی، طبقه اجتماعی وی و یا دلیل مصلوب شدنش تاکنون به نتایج قطعی نرسیدهاند. [۳] گر چه خیلی از محققین به انجیلها به عنوان منابع تاریخی با احتیاط نگریستهاند، ولی اکثر محققین منتقد، معتقدند حداقل بخشهایی از آنچه در انجیلها در خصوص زندگی عیسی بیان شدهاست، صحیح میباشد.[۴] [۵]
نگاه مسیحیت به عیسی بر پایه اعتقاد به الوهیت عیسی، مسیح بودن او همان گونه که در عهد عتیق پیشگویی شدهاست و زنده شدن او پس از مصلوب شدنش میباشد. مسیحیان غالباً عیسی را پسر خدا میدانند (که معمولاً اینطور تعبیر میشود که او خدای پسر، رکن دوم تثلیث است) که برای رستگاری و آشتی با خدا به روی زمین آمد. آنان همچنین به تولد معجزهوار عیسی از یک باکره، انجام معجزات، عروج به آسمان، و بازگشت مجدد او در آینده باور دارند. در حالی که اعتقاد به تثلیث بهطور گسترده توسط مسیحیان پذیرفته شدهاست، گروه کوچکی، دیدگاههای غیر تثلیثی راجع به الوهیت عیسی دارند. [۶]
در آیین اسلام، عیسی یکی از پیامبران مهم خدا در نظر گرفته میشود، که انجیل را به همراه خود آورده، و برای اثبات نبوتش معجزاتی را به نمایش میگذاشت.[۷][۸] عیسی همچنین عنوان مسیح دارد ولی از نقطه نظر اسلامی این به معنی خداگونه بودن او نیست. اسلام مصلوب شدن و سپس برخاستن او پس از مرگ را انکار کرده و بر این نظر است که او جسماً به آسمان عروج نمودهاست.[۹]همچنین مسلمانان نیز مانند مسیحیان باور دارند که عیسی از یک دختر باکره و برگزیدهٔ خداوند به نام مریم به دنیا آمدهاست.
گاهشماری
سال دقیق تولد عیسی از نگاه باستانشناسان مشخص نیست. نظر یوسیبیوس، مورخ قدیمی کلیسا، این است که او ۵۲۰۰ سال پس از خلقت به دنیا آمد. [۱۰] انجیلهای متی و لوقا آن را در زمان هیرودیس، که سال ۴ قبل از میلاد مرد، قرار میدهند[۱۱]. لوقا همچنین عنوان میکند که تولد همزمان با سرشماری یهودیه، سال ۶ میلادی، بودهاست[۱۲]. دانشوران معاصر تولد عیسی را بین ۴ و ۶ قبل از میلاد تخمین میزنند.[۱۳]
مرگ وی در انجیلها در زمان استانداری پیلاتس، ۲۶ تا ۳۶ میلادی، عنوان شدهاست.[۱۴] بر اساس اناجیل متی، مرقس و لوقا،مرگ عیسی پس از عید فصح (یک عید یهودی) اتفاق افتاد. بر اساس انجیل یوحنّا، اعدام عیسی زودتر و در روز آماده شدن برای عید فصح اتفاق افتاد. [۱۵]
نام عیسی
عیسی ، یسوّع، یوشع، یهوشع و یهوشوع(صیغه کامل) نیز خوانده شدهاست و در عبری همه آنها برابرند. در انجیل یسوّع مسیح ۵۰ بار، عیسی مسیح ۱۰۰ بار و لفظ مسیح ۳۰۰ بار آمدهاست. [۱۶]
عیسی در زبان عبری به معنی «خدا کمک میکند» ( بعدها به معنی «خدا نجات میدهد») است.
زندگی بر اساس متن انجیلها
روایت کلیسا از عیسی به طور عمده بر پایه چهار انجیل تصویب شده میباشد. محققین مختلف نظرات بسیار مختلفی راجع به صحت تاریخی این انجیلها دارند. هر انجیل زندگی عیسی و معنی اش را به نحو متفاوتی از بقیه انجیلها به تصویر میکشد. [۱۷][۱۸] انجیل یوحنا زندگی نامه نبوده بلکه به زندگی عیسی از دید الهیات نگاه کرده و او را کلام(Logos) ازلی خدا و خود خدا و آفرینندهٔ جهان میداند.[۱۹] [۲۰] ترکیب این داستانها در یک داستان همانند ساختن یک داستان پنجم بوده که از هر کدام از چهار داستان اصلی متفاوت خواهد بود.[۱۸] بعضی از مدافعین مسیحیت اختلافها و ناسازگاریهایی که ظاهراً بین اناجیل وجود دارد را یک دلیل قاطع برای صحت انجیلها میدانند زیرا به گفته آنها تفاوتها احتمال توطئه و همدستی را از بین برده و شباهتها به مبدا مشترک آنها گواهی میدهد.[۲۱]
انجیلها (مخصوصاً متی) تولد عیسی، زندگی، مرگ و رستاخیز او را بر آورده شدن پیشگوییهای عهد عتیق میداند. از جملهٔ آنهاتولد از باکره، گریز به مصر، عمانوئیل (اشعیا ۷:۱۴)، و بنده دردکش میباشند.[۲۲]
تبارنامه و خانواده
از چهار انجیل تنها متی و لوقا تبارنامه ی عیسی را می دهند. این دو تبارنامه تفاوت هایی اساسی با هم دارند.[۲۳] هر دو تبارنامه نیاکان عیسی را به داوود پادشاه رسانده و از آنجا آن را به ابراهیم می رسانند. انجیل متی از پسر داوود به نام سلیمان آغاز کرده و از پادشاهان اسرائیل رد شده تا به آخرین پادشاه به نام جکونیاه میرسد (پس از جکونیاه بنی اسرائیل به تبعید در بابل میرود). متی نشان میدهد که عیسی وارث به حق تخت پادشاهی اسرائیل است. تبارنامه ی لوقا طولانی تر از متی بوده و تا آدم ابوالبشر ادامه یافته، افزون بر این نام های بیش تری هم میان داوود و عیسی میآورد. در لوقا ۳:۲۱ نسب نامه ی عیسی چنین آمدهاست:
وقتی عیسی ماموریت خود را شروع کرد در حدود سی سال از عمرش گذشته بود و پسر ، اینگونه فکر میشد، یوسف بود و یوسف پسر هالی، پسر متات، پسر لاوی، پسر ملکی، پسر ینا، پسر یوسف، پسر متاتیا، پسر آموس، پسر ناحوم، پسر حسلی، پسر نجی، پسر مات، پسر متاتیا، پسر شمعی، پسر یوسف، پسر یهودا، پسر یوحنا، پسر ریسا، پسر زروبابل، پسر سالتیئیل، پسر نیری، پسر ملکی، پسر ادی، پسر قوسام، پسر ایلمودام، پسر عیر، پسر یوسی، پسر ایلعازر، پسر یوریم، پسر متات، پسر لاوی، پسر شمعون، پسر یهودا، پسر یوسف، پسر یونان، پسر ایلیاقیم، پسر ملیا، پسر مینان، پسر متاتا، پسر ناتان، پسر داوود، پسر یسی، پسر عوبید، پسر بوعز، پسر شلمون، پسر نحشون، پسر عمیناداب، پسر ارام، پسر حصرون، پسر فارص، پسر یهودا، پسر یعقوب، پسر اسحق، پسر ابراهیم، پسر تارح، پسر ناحور، پسر سروج، پسر رعو، پسر فالج، پسر عابر، پسر صالح، پسر قینان، پسر ارفکشاد، پسر سام، پسر نوح، پسر لمک، پسر متوشالح، پسر خنوخ، پسر یارد، پسر مهللئیل پسر قینان، پسر انوش، پسر شیث پسر آدم بود و آدم پسر خدا بود.
نویسندگان مسیحی در طول تاریخ نظریههای مختلفی جهت آشتی دو تبار نامه پیش نهاد کردهاند: ۱. کهن ترین نظریه ی موجود در منابعی که به دست ما رسیده مربوط به افريکانوس (حدود سال ۲۰۰ میلادی) میباشد. در توجیح اینکه چرا متی پدر یوسف را یعقوب قرار داده ولی لوقا آنها را هالی، افریکانوس پیشنهاد میدهد که یعقوب و هالی برادرانی از یک مادر ولی دو پدر مختلف بودند. یعقوب ازدواج کرده و صاحب یوسف میشود، ولی او فوت میکند و طبق رسم آن زمان برادرش با مادر یوسف ازدواج کرده و پدر خوانده (پدر قانونی) یوسف میشود. بر اساس این نظریه لوقا شجره نامه را از طریق پدر خوانده (پدر قانونی) یوسف ادامه میدهد ولی متی از طریق پدر طبیعی او. ۲. بر اساس نظریه دیگری که در دوران مدرن مکرر ذکر میشود، بر عکس متی از طریق پدر قانونی شجره نامه را دنبال کرده و لوقا از طرف پدر طبیعی ۳. انیوس (سال ۱۴۹۰ میلادی)، مارتین لوتر، بنگل و پس از آنها برخی از محققین مسیحی این نظر را دنبال کردند که لوقا شجره نامه مریم را داده ولی متی شجره نامه یوسف را. ۴. ترتوليان و تعداد کمی محقق مسیحی بعدی بر عکس میگویند که لوقا شجره نامه یوسف را داده ولی متی شجره نامه مریم را.[۲۴]
مورخین آکادمیک معاصر عموماً بر این نظر توافق دارند که این شجره نامهها را نمیتوان با هم آشتی داد و شجره نامهها را «ساختهای الهیاتی» (theological constructs) در نظر میگیرند. به صورت مشخصتر، بعضی گفتهاند که متی میخواسته تولد عیسی را به عنوان تولد یک پادشاه مسیح-گونه بیان کند و بخاطر همین اجداد او را از طریق خط سلطنتی دنبال کرده و سلیمان را در آنها قرار داده، ولی لوقا اجداد عیسی را از طریق خط کاهنی دنبال کرده و لیوای را در آنها قرار میدهد.[۲۵]
یوسف، شوهر مریم، در داستان بچگی عیسی ظاهر میشود ولی در ادامه زندگی نامه عیسی نامی از او برده نمیشود.
کتابهای عهد جدید مانند متی، مرقس، و غلاطیان صحبت از اعضای خانواده عیسی کرده که شامل آنچه ممکن است خواهران و برادران عیسی بوده میباشد.[۲۶]
دیدگاه ادیان
در مسیحیت
طبق متن انجیل متی، زرتشتیان تولد عیسی را تشخیص داده و از پی آن به اورشلیم رفتند. در انجیل متی چنین آمدهاست: «و چون عیسی در ایّام هیرودیسِ پادشاه در بیتْ لَحِم یهودیه تولّد یافت، ناگاه مجوسی چند از مشرق به اُورْشلیم آمده، گفتند: کجاست آن مولود که پادشاه یهود است زیرا که ستاره او را در مشرق دیدهایم و برای پرستش او آمدهایم؟»[۲۷] سپس به راهنمائی هیرودیس به بیت لحم راهی میشوند و «روانه شدند که ناگاه آن ستارهای که درمشرق دیده بودند، پیش روی ایشان میرفت تا فوق آنجایی که طفل بود رسیده، بایستاد. و چون ستاره را دیدند، بینهایت شاد و خوشحال گشتند و به خانه درآمده، طفل را با مادرش مریم یافتند و به روی در افتاده، او را پرستش کردند و ذخایر خود را گشوده، هدایای طلا و کُنْدُر و مُّر به وی گذرانیدند.»[۲۸]
در الاهیات مسیحی
در کتاب مقدس ، عیسی به کلام(لوگوس،λογος) مجسم خدا تعریف شدهاست [۲۹] چنانکه در انجیل یوحنا آمدهاست:
«در ازل کلمه بود.کلمه با خدا بود و کلمه خود خدا بود. از ازل کلمه با خدا بود. همه چیز به وسیلهٔ او هستی یافت و بدون او چیزی آفریده نشد. حیات از او به وجود آمد و آن حیات نور آدمیان بود. نور در تاریکی میتابد و تاریکی هرگز بر آن چیره نشدهاست ...پس کلمه انسان شد و در میان ما ساکن گردید. ما شکوه و جلالش را دیدیم ــ شکوه و جلالی شایستهٔ فرزند یگانهٔ پدر و پر از فیض و راستی.»[۳۰]
طبق تعالیم مسیحی ، مسیح شخصیت دوم تثلیث اقدس و بعد حلولی یا درونباشندهٔ خداست.[۳۱] دکتر مهرداد فاتحی در این باره مینویسد: «این حلول، حلولی است در تاریخ. خدای مسیحیان در عین حال که بینهایت از همهٔ مخلوقات خود برتر و با همهٔ آنها متفاوت است، ولی با آنها بیگانه نیست. بلکه چون ذات او محبت است، عار ندارد به مخلوق خود نزدیک شود وحتی با او یگانه گردد. انجیل بیپروا و کاملاً بر خلاف انتظار انسان اعلام میدارد که خدا در یک شخصیت تاریخی یعنی عیسای ناصری حلول کرده است! خدا بشریت را به خود گرفته و در سیمای یک انسان به جهان ما قدم گذاشتهاست. مسیحیان به پیروی از انجیل، این بُعد دوم از وجود خدا را که در تاریخ حلول میکند، «پسر» میخوانند.»[۳۲] او همچنین مینویسد:
خدا در بُعد دوم وجود خود یعنی «پسر» در تاریخ ظاهر شده تا پسران و دختران گمشدهٔ خود را جستجو کند. او برای رستگاری انسان رنج کشیده و بر روی صلیب جان دادهاست.[۳۳].
بر اساس تعالیم مسیحیت و کتاب مقدس، مسیح دارای الوهیت میباشد [۳۴] و با خدای پدر (شخصیت اول تثلیث اقدس)[۳۵] و روح القدس(شخصیت سوم تثلیث اقدس)[۳۶] [۳۷] همذات است.
در اسلام
تبارنامه عیسی
از دید مسلمانان عیسی فرزند مریم بود و مریم به نوبه خود فرزند عمران و از تبار هارون پدر تمام کاهنان بنی اسرائیل پس از موسی و از طایفه لاوی بود.[۳۸][۳۹] اگر بر اساس روایات اسلامی داود را نه از طایفه یهودا بلکه از طایفه لاوی بدانیم نظر مسلمانان و مسیحیان یکی خواهد شد.[۴۰]
عیسی در قرآن
نام عیسی مسیح در آیات ۱۵۷، ۱۶۳ و ۱۷۱ سوره نساء، آیات ۷۸ و ۱۱۴ سوره مائده، آیه ۸۵ سوره انعام، ۳۴ سوره مریم، ۷ سوره احزاب، ۱۳ شوری، ۶۳ زخرف و آیات ۶ و ۱۴ سوره زخرف آمدهاست. در آیه ۳۶ سوره آل عمران هنگامی که مادر مریم، مریم را به دنیا آورد و دانست که او دختر است، چنین گفت: «چون فرزند خویش بزاد، گفت: ای پروردگار من، این که زاییدهام دختر است- و خدا به آنچه زاییده بود داناتر است- و پسر چون دختر نیست. او را مریم نام نهادم. او و فرزندانش را از شیطان رجیم در پناه تو میآورم.»[۴۱]
عیسی و آخر الزمان از دید احادیث اسلامی
در احادیث اسلامی آمدهاست که در آخر الزمان مهدی ظهور خواهد کرد و عیسی نیز به همراه او باز خواهد گشت و دجال یا ضد مسیح به دست عیسی کشته خواهد شد و عیسی پشت سر مهدی نماز خواهد خواند.[۴۲]
اشارات تاریخی به عیسی ناصری
اشاراتی به تاریخی بودن عیسی در منابع رومی
کُرنِلیوس تاسیتوس (حدود ۱۲۵-۵۵ میلادی)در کتاب خود با عنوان «نوشتههای تاریخی» مینویسد:
«هیچیک از تَسَلیات انسانی، هیچیک از هدایای شاهزادگان، و نه هیچ قربانی که میشد به خدایان تقدیم کرد، نتوانست نِرون را از رنج رسوایی ناشی از شایعه دخالت او در آتشسوزی ویرانگر روم تسلی دهد. از اینرو، برای سرکوب این شایعه، او به دروغ افرادی را متهم ساخت که مسیحی خوانده میشدند و به خاطر خطاهای هولناکشان مورد نفرت بودند، و ایشان را با بدیعترین شکنجهها مجازات کرد.کریستوس(مسیح)، بنیانگذار این طریقت، به دست پُنطیوس پیلاطُس، فرماندار یهودیه در دورهٔ امپراتوری طیباریوس، اعدام گردیده بود. اما این خرافهٔ مرگبار که برای مدتی سرکوب شده بود، بار دیگر اشاعه یافت، نه تنها در یهودیه که محل آغاز این بدعت، بلکه در شهر روم نیز.»
لوسیلن اهل ساموساتا هجونویس اواخر قرن دوم، اشاراتی به مسیح و مسیحیان داشته که از این قرار اند:
«میدانید،'مسیحیان تا به امروز مردی را میپرستند؛ آن شخصیت برجسته را که آیین نوین ایشان را ابداع کرد و به خاطر همین نیز به صلیب کشیده شد ... این مخلوقات گمراه آیین خود را با این اعتقاد کلی آغاز میکنند که برای همیشه نامیرا هستند. در اثر همین اعتقاد است که مرگ را هیچ میشمارند و خویشتن را فدا میکنند، امری که در میانشان اینچنین رواج دارد. همچنین، واضع شریعت ایشان به آنان چنین القا کرده که از آن لحظه که به این طریقت میگروند، همگی برادرند؛ ایشان منکر خدایان یونانیاند و آن حکیم مصلوب را میپرستند و طبق احکام او زندگی میکنند وهمهٔ اینها را از روی اعتقادی خالص انجام میدهند و نتیجهاش این شده که هر نوع مال دنیایی را حقیر شمرده، آنها را از آنِ همه میدانند.»
پلینی ِ جوان در نامه اش به امپراطور تراژان در اوایل قرن دوم میلادی مینویسد:
«من ایشان را واداشتهام تا مسیح را لعنت کنند، کاری که هیچ مسیحی ِ واقعی را نمیتوان به آن واداشت.»وی در همان نامه پیرامون مسیحیان محکوم شده چنین مینویسد:
«آنان میپذیرفتند که تنها جرم یا خطایشان این بوده که طبق عادت، در روز معینی پیش از طلوع آفتاب گرد هم میآیند و برای مسیح، به سان یک خدا، سرودی با بندهای متناوب میسرایند و خود را با سوگندی سخت متعهد میسازند که هیچ کار بد نکنند و هرگز مرتکب نادرستی، دزدی و زنا نشوند، و گفتههای خود را به دروغ تبدیل نکنند، و اگر امانتی بدیشان سپرده شده، از بازگردان آن سر باز نزنند.»
مارا بارسراپیون فیلسوفی هال سوریه در سال 70 میلادی و احتمالاً پیرو مکتب رواقی مینویسد:
«چه نفعی عاید آتِنیان شد وقتی سُقراط را به مرگ سپردند؟ مگر نه اینکه قحطی و طاعون به عنوان مجازاتِ خطایشان بر آنان نازل شد؟ چه نفعی بردند مردان سامون که پیتاگوراس را سوزاندند؟ مگر نه اینکه در یک لحظه شن سرزمینشان را پوشاند؟ چه نفعی عاید یهودیان شد وقتی که پادشاه دانایشان را به قتل رساندند؟ مگر نه اینکه حکومتشان درست پس از آن از میان رفت؟ خدا به حَقْ انتقام این سه مرد دانا را گرفت: آتِنیان از گرسنگی هلاک شدند؛ شهرِ سامون را دریا پوشاند؛ یهودیان کاشانهشان ویران شد و از سرزمین خود رانده، در دنیا پراکنده شدهاند. اما سُقراط برای همیشه نَمُرد؛ او در تندیس هیرا زندگی میکند. آن پادشاه دانا نیز برای همیشه نَمُرد؛ او در تعالیمی که داد زندگی میکند.»
همچنین فِلهگون ، تالوس و سویتونیوس نیز اشاراتی به عیسی تاریخی داشتهاند.
اشاراتی به تاریخی بودن عیسی، در منابع یهودی
در تَلْمود بابِلی چنین میخوانیم:
«چنین تعلیم داده شدهاست:در شب عید فِصَح، یَشوع(تلفظ عبری نام عیسی) را به دار آویختند. و یک منادی برای مدت چهل روز در مقابل او میرفت و میگفت: «او قرار است سنگسار شود، زیرا مرتکب جادوگری شده، اسرائیل را گمراه کردهاست. اگر کسی چیزی دارد که در دفاع از او بگوید، بیاید و شهادت خود را ارائه دهد.» اما چون چیزی به نفع او یافت نشد، او را در شب عید فِصَح به دار آویختند.»
عبارتِ «به دار آویختن »، اصطلاح دیگری است برای مصلوب کردن[۴۳]
شهادت یوسفوس مورخ یهودی قرن یک:
«در این زمان، شخصی بود به نام عیسی. او انسانی بود دانا، «اگر درست باشد که او را انسان بنامیم»، چرا که او انجامدهندهٔ کارهای شگفتانگیز بود، معلم افرادی که حقیقت را با خرسندی میپذیرند. او بسیاری از یهودیان و غیریهودیان را به سوی خود جذب نمود. 'او مسیحای موعود بود؛' و وقتی پیلاطُس، به خواست رؤسا و بزرگان ما، او را محکوم به صلیب نمود، آنانی که او را از ابتدا دوست میداشتند، ترکش نگفتند. 'زیرا او در روز سوم خود را بر ایشان زنده ظاهر ساخت، همانطور که انبیای خدا این را وعده داده، هزار چیز شگفتانگیز دیگر را در مورد او پیشگویی کرده بودند' و طایفهٔ مسیحیان که نام آنها را از او گرفتهاند، تا به امروز از میان نرفتهاند.»
محققین پیرامون این مطالب اتفاق نظر ندارند. چرا که یوسفوس مورخی یهودی بوده و نه مسیحی و نکاتی دربارهٔ عیسی گفته که از یکی یهودی دیندار بعید است. به نظر میرسد بخشهایی از این نوشته که به قیام مسیح اشاره میکنند ، بعدها توسط مسیحیان به پاراگراف فوق اضافه شدهاند. با این حال اگر این عبارات را از متن حذف کنیم ،از نوشتهٔ یوسِفوس کاملاً آشکار است که او عیسی را یک مرد دانا میدانسته که معجزه میکرده و تعالیم عمیقی میدادهاست.[۴۴]