Fahime.M
09-02-2009, 10:35 AM
سبکهای ادبی در شعر فارسی به چند بخش مهم و اساسی تقسیم شده اند :
1- سبک خراسانی
2- سبک عراقی
3- سبک هندی
4- بازگشت ادبی یا سبکهای جدید که منتهی به سبک جدید دوره معاصر شده اند.
که در این تقسیم بندی " بازگشت ادبی " و " شعر معاصر " در یک طبقه بندی قرار گرفتند. " این سبکها مربوط به زمان است نه مکان ، و مکان را در آن تأثیری نبوده و نیست و همچنین سبکهای بین بین نیز هست که استادانی داشته است."
اصولا این نوع تقسیم بندیها برای طبقه بندی راحت تر شعر فارسی و در دوران بعد از آن شاعران ایجاد شده . معرفی این سبکها و مکاتب فکری برای آشنایی با شاعران و شرایط اجتماعی زمان آنها بسیار مفید است.
اساسا سبک چیست ؟ :
سبک شعر، یعنی مجموع کلمات و لغات و طرز ترکیب آنها، از لحاظ قواعد زبان و مفاد معنی هر کلمه در آن عصر، و طرز تخیل و ادای آن تخیلات از لحاظ حالات روحی شاعر، که وابسته به تأثیر محیط و طرز معیشت و علوم و زندگی مادی و معنوی هر دوره باشد، آنچه از این کلیات حاصل می شود آب و رنگی خاص به شعر می دهد که آن را « سبک شعر» می نامیم، و پیشینیان گاهی به جای سبک « طرز» و گاه « طریقه» و گاه « شیوه» استعمال می کردند.
شعر فارسی ، به طور کلی ، از زیر سیطره و تسلط چهار سبک بیرون نیست ، اگر چه باز هر سبکی به طریقه و طرزهای مختلفی تبدیل می شود تا می رسد به جایی که هر شاعری استیل و طرز خاصی را به خود اختصاص می دهد که قابل حصر نیست ، بنابر این در مدارس امروز ما تنها چهار سبک را اصیل و مبدأ سبکها قرار داده ایم
سبک خراسانی :
بیشتر گویندگان این سبک از مردم خراسان بودند. این سبک به اشعار اولین دوره های بعد از اسلام گفته می شود؛ چون دوره های سامانی، سلجوقی و غزنوی.
شعرای معروف این سبک عبارتند از: رودکی، شهید بلخی، فردوسی، منوچهری، عنصری، ناصرخسرو، فرخی و ... .
در سبک خراسانی آرایه هایی چون تشبیه و استعاره و ایهام وجود دارد؛ اما غالباً محسوس و قابل درک است و نیازی به تأمل زیاد ندارد. اشعار این سبک از حیث نوع بیشتر قصیده است و از لحاظ لفظ ساده ساده و روان و عاری از ترکیبات دشوار است و لغات عربی در آن اندک است. همچنین از لحاظ معنی صداقت و صراحت لهجه، تعبیرات و تشبیهات ساده و ملموس و محسوس، از اختصاصات مهم این سبک است. به عبارت دیگر در سبک خراسانی اصل بر ساده گویی است و هر کلمه درست برای همان معنی وضع می شود که شاعر اراده کرده و همه از آن یک معنی دریافت می کنند.
مضمون بیشتر اشعار این سبک وصف طبیعت و مدیحه و شرح فتوحات پادشاهان و گاهی نیز پند و اندرز بود است.
این سبک تا قرن ششم هجری رواج داشته است. ( در ادامه بیشتر به این سبک پرداخته خواهد شد. )
-سبک عراقی :
بیشتر گویندگان این سبک از مردم فارس، اصفهان و عراق عجم بودند. این سبک به اشعار شعرای قرن ششم تا دهم هجری اطلاق می شود. ابوالفرج رونی، سید حسن غزنوی و جمال الدین اصفهانی از بنیانگذاران، و کمال الدین اصفهانی و سعدی و عراقی و حافظ و عده ای دیگر از نمایندگان این سبک به شمار می روند.
در این سبک قصیده بیشتر جای خود را به غزل داد. همینطور سادگی و روانی و استحکام جای خود را به لطافت و کثرت تشبیهات و تعبیرات و کنایات زیبا و تازه و در عین حال دقیق و باریک داد. واژه های تازی نیز فزونی گرفت.
با ورود تصوف و عرفان در شعر، گویندگان عارفی همچون سنایی، عطار، مولوی، حافظ و دهها شاعر دیگر ظهور کردند. ضمناً مشامین اخلاقی و تربیتی و پند و اندرز جای مدایح مبالغه آمیز را گرفت.
مقدمه سبک هندی :
از دوران صفویه به بعد یعنی از اوائل قرن دهم تا اواسط قرن دوازدهم سبک تازه ای در شعر فارسی پیدا شد به نام سبک هندی.
این سبک هندی نتیجهء اتفاقات و دگرگونی های سیاسی و ایدئولوژیک مذهبی بود که در روزگار صفویان در ایران به وقوع پیوست و پرداختن به آن در اینجا میسر نیست. تنها می شود به شعر گریزی دربار نورسیدگان متکی به شمشیر قزلباش اشاره کرد که بیش و پیش از هرچیز، دغدغهء رواج وگسترش خونین مذهب تشیع را داشتند و جز به جاعلان حدیث و متشرعان شیعی و مرثیه خوانان و روضه سرایان اعتنایی نمی کردند. وهمین سـیاســت دینی ـ فرهنگی و ایدئولوژیک که با خشونت و بربریت تامّ بر مردم سراسر ایران اعمال می شد بسیاری از اهل فرهنگ و هنر و شعر را از ایران به سوی هند گریزاند!
به هر حال، اکثر شاعران ِ فارسی زبان هند و آسیای مرکزی و آسیای صغیر(ارمنستان و ترکیه کنونی) پیرو این مکتب بودند.
ویژگی بسیار مهم این مکتب، سادگی زبان و نزدیکی زبان شعر به زبان عامهء مردم بود و علت آن هم دور شدن شعر بود از حوزه های ادبی و محافل اشرافی و درباری.
این مکتب با شاعرانی مثل اهلی شیرازی [متوفی در سال 942 هجری(1535 میلادی) وحشی بافقی متوفی در 991 (1583 میلادی)] شروع شد.
این شیوهء شعری اگرچه نخست، هدفش گریز از تقلید و تکرار مضامین کهن و در جستجوی مضامین ودرونمایه های تازه بود، بعد ها به علت مضمون بافی ها و تأکید بر پیچیدگی های لفظی و کنایی و تصویری و به کار بردن تشبیهات پر ابهام و بی مورد و تعقیدات نابه جا و نیز مبالغه در مضمون یابی های دور از ذهن ، تقریباً به سقوط شعر فارسی انجامید و اگر نبود وجود ابیات بسیار زیبا و پراکنده از برخی شاعران به ویژه صائب تبریزی و بیدل دهلوی ، چیز زیادی از شعر فارسی در این دورهء چند قرنی باقی نمی ماند.
ملک الشعرا بهار در منظومه ای که ضمن آن به نقد ادبی و معرفی سبک های شعر فارسی و شاعران دوران خویش می پردازد، در بارهء سبک هندی می گوید :
سبک هندی گرچه سبکی تازه بود
لیک او را ضعف بی اندازه بود
سست و بی شیرازه بود
فکرها سست و تخیل ها عجیب
شعر پرمضمون ولی نادلفریب
وز فصاحت بی نصیب
شعر هندی سر به ملیون می کشید
هر سخنور بار مضمون می کشید
رنج ِ افزون می کشید
....
زان سبب شد سبک هندی مبتذل...
اساس ايدوئولوژيك سبك هندي :
يك نگاه سطحي به اشعار نمايندگان سبك هندي نشان مي دهد كه نگرش و طرز تفكر آنها از هر گونه محدوديت و تعصب و خشك مغزي به دور است و وسعت نظري غريب و نگرشي همه جانبه در آنها موج مي زند. براي اينكه درک كنيم كه اين خصوصيت مهم تا چه اندازه با آگاهي و هوشمندي شكل گرفته است لازم است كه به تحليل و فهم درست مفهوم «وسعت مشرب» كه در آثار اين شاعران به تكرار آمده است دست يابيم.
براي درك درست مفهوم «وسعت مشرب» بايد از تذكره ي محمد طاهر نصرآبادي، دوست ومعاصر صائب، كمک گرفت. نصرآبادي سي بار در رابطه هاي مختلف اين مفهوم را به كار برده و در ضمن تحليل پاره هاي شعر اين مفهوم را نه چون مجاز مشرب بلكه چون گشادگي شخصيت معنا كرده است. و دو بار هم مترادف «وسعت خلق» را براي اين مفهوم مي آورد.. (http://forum.isatice.com/-t11158.html)
از طرف ديگر «مشرب» در ميان معناهاي گوناگوني كه دارد در اساس به معناي « آب نوشيدن» «نوشابه نوشيدن» «جای نوشيدن آب، آشاميدنگاه» و همچنين به معناي « آب» و «شراب» است و در معناي مجازي «مذهب»، «عقيده»، «مسلك»، «نگرش ديني، فلسفي، سياسي»، «كاراكتر» «خاصيت» و «طبيعت» را مراد مي كند.)منبع 4)
«چنان با نيك و بد سر كن كه بعد از مردنت عرفي
مسلمانت به زمزم شويد و هندو بسوزاند
“1- «بنا بر افسانه اي، پس از مرگ كبير (شاعر بزرگ هندي)، هندوان و مسلمانان بر سر جنازه ي او به نزاع ايستادند كه آيا بايد او را بسوزانند يا به خاك بسپارند. اما آنان گرم نزاع بودند كه يكي كفن را به كناري زد، و جز خرمني گل چيزي در ميان نيافتند. هندوان بخشي از آن گل ها را در بنارس سوزاندند، و مسلمانان مابقي را به خاك سپردند.»ويل دورانت: تاريخ تمدن: جلد اول: مشرق زمين گاهواره ی تمدن. كتاب دوم: هند و همسايگان اش. ترجمه:ع.پاشايي: ص 658
شايد عرفي شيرازي، كه در هند مي زيست، در سرودن اين بيت اين واقعه را در نظر داشته است. به همين سبب هم صائب كفر و دين را تعبیرهای مختلف يك خواب مي داند.(منبع 3 وص 75) اگر كه چنين است پس اين مناقشات «حق و باطل» به چه معناست؟ اين سوال چندر بهاون را، كه از نمايندگان برجسته ی سبک هندی است، به فكر وا مي دارد:
گذشت عمر در اين فكر و من ندانستم
كه جرم كفر كدام و ثواب ايمان چيست؟
چو هر دو را نظري بر بهار رحمت اوست
به هم نزاع دل كافر و مسلمان چيست؟
( منبع 2 . ص183)
چنين است كه صاحب كاراكتر باز، به فرق های ملي، ديني، طبقاتی اهميت نمي دهد و به همه كس با دلي يكسان نزديك مي شود چنان كه « خورشيد، به گل و خار گرمايي يكسان مي بخشد»(694 ، منبع 3 ) او براي پايان دادن به اين گونه اختلافات، همه را دعوت به يك دلي و مدارا مي خواند:
قطره ای از قلزم توحيد باشد هر دلی
دست رد بر هيچ مخلوقی مزن گر واصلی
درست از همين پرنسيب است كه راه حل و واسطه ي همه ي اختلافات و تضادها به دست مي آيد. و آن توانايي صلح كردن با كل است. مفهوم «صلح كل» در شعر شاعران سبك هندي، دقيقا همين معنا را مي رساند.
بر سر جنگ است با ما بي سبب دایم كليم
گر چه صلح كل به هفتاد و دو ملت كرده ایم. (http://forum.isatice.com/-t11158.html)
مير عظمت الله بيخبر(وفات 1729 ) معاصر با استعداد و دوست عبدالقادر بيدل، مي نويسد:
ما به هفتاد و دو ملت صلح كل داريم و بس
جاده ای دارد به هر مذهب طريق دين ما
منبع 5 ، ص317
«باقيا نائيني» كه در دوران خود از نمايندگان خيلي شناخته شده سبک هندی بوده، همين ايده را در اين بيت به پيش مي كشد.
همه حاصل جهان را به نشاط صرف مل كن
بر كافر و مسلمان بنشين و صلح كل كن
در اصل اين « 779 ، منبع 3) 114 ، منبع 1 307 ، منبع 6 صلح كل» غايت و هدف نهایی «وسعت مشرب» است. نبايد از نظر دور داشت كه اين ايده با اهداف "دين الهي" اكبر شاه همخواني دارد. روشن است كه اين نگرش آگاهانه و تبليغ هدفمند آن توسط شاعران، از محيط هندوستان در نتيجه ي فعاليت هاي اكبرشاه و فضاي معنوي ـ ايدئولوژيك كه در دوران خلف هاي او نزديك دوام آورده، تاثير كمي نگرفته است. اين حرف كه نصرآبادي در حق «واله شیرازی» گفته است، سخن ما را تصديق مي كند.. (http://forum.isatice.com/-t11158.html)
«به واسطه ي وسعت مشرب كه در هند باب است اعتباري به هم رسانيده…» 288 ، منبع 6
از اين نظر اطلاعاتي كه مولف «تاريخ*ـ*حسن» در باره ي فاني كشميري به دست مي دهد، مسئله را روشن تر مي كند:
« ملا محسن فاني بعد از فراگيري علوم عقلي و نقلي به گشت و گذار در سرزمين هندوستان پرداخت، بد و خوب زمانه را به سنجش گرفت به هر ملتي نزديك شده و وضعيت عقيده و مذهب آنها را خوب مطالعه كرد، مي گويند كه بيش از همه آزاد منش بود و با تمام ملت ها «صلح كل» داشت…» (149 ،منبع 2)
لازم به تذكر است كه «صلح كل» تنها به مناسبات ديني و يا قومي محدود نمي شود؛ بلكه كل مناسبات انساني را در بر مي گيرد. قبل از همه، مسئله، از زاويه ي منافع شخصي انسان مورد مدافعه قرار مي گيرد:
با گردش دهر و خلق پر شور و شرش
كاري كه نداري چه غم است از ضررش
خاري كه تمام مايه ي آزار است
در پا نخلد تا نزني پا به سرش
سبک هندی و صائب تبریزی : . (http://forum.isatice.com/-t11158.html)
میرزا محمد علی فرزند میرزا عبدالرحیم بازرگان تبریزی متخلص به صائب و معروف به میرزا صائب بین سالهای 1000-1007 هجری در تبریز به دنیا آمد. در 1012 هجری که شاه عباس قلعه تبریز را فتح کرد،پدرش همراه عده ای از بازرگانان ثروتمند از تبریز به اصفهان آمد تا سیاست جدید شاه عباس را که می خواست پایتخت تازه بنیان صفوی را با ثروت و فعالیت بازرگانان رونق
دهد، تحقق یابد. محمد علی در این شهر پرورش یافت و بزرگ شد، در آغاز جوانی به سفر حج مشرف شد و پس از زیارت خانه خدا به آستان بوسی حضرت رضا علیه*السلام توفیق پیدا کرد.
شکرالله که بعد از سفر حج صائب ----- عهد خود تازه به سلطان خراسان کردم
وقتی به اصفهان برگشت و مدتی در آنجا اقامت کرد،قصد سفر هند کرد. بر خلاف میل پدر و خانواده پایتخت ایران را ترک و راهی هند شد.
در سال 1034 از اصفهان بیرون رفت. آنچه با خود از وطن می برد دفتر شعری بود که وقتی به کابل رسید ،به خدمت ظفر خان والی آنجا رسید و در سایه دوستی و اکرام او آرامش یافت ،به مرتب کردن آن پرداخت و اولین دیوان اشعار خود را سامان داد. در سال 1042 که ظفرخان به امر شاهجهان به نیابت پدرش حاکم کشمیر شد، هنوز صائب و پدرش در هند بودند و ظفرخان را در کشمیر همراهی می کردند، آنان پس از مدتی اقامت در کشمیر عازم ایران شدند. اقامت او در هند حدود نه سال طول کشید.
صائب مردی دیندار و معتقد به فرایض و سنن اسلامی بوده است. مذهب او شیعه دوازده امامی است. بعیدنیست که به جهت علاقه و ارادت شدید به مولانا جلال الدین بلخی که در حدود صد غزل به استقبال وی رفته است دچارشور و حالی آشکارشده و از مولانا به «ساغر روحانی»، «آدم عشق»، «مرشد روح»، «شمس حقیقت» و امثال اینها تعبیر کرده است.. (http://forum.isatice.com/-t11158.html)
.صائب به شهادت اشعار خود و قول معاصرانش مردی فرشته خو، کم آزار و متواضع بوده، تمام تذکره نویسان از محامد او سخن گفته اند. خوش طینتی او بقدری است که همه شعرای معاصر را در اشعار خود به نحوی مورد ستایش و تشویق قرار داده است و در دیوان وی شاید به بیش از نام پنجاه شاعر برسیم که شعرشان را استقبال کرده و از آنان با تجلیل و محبت نام برده است.
صائب از معدود شاعرانی است که در زمان حیات، آوازه ی سخنش قلمرو زبان دری (ایران، هندوستان، عثمانی) را فتح کردو مشتاقان سخنش از دور و نزدیک و برخی پای پیاده به اصفهان می شتافتند تا به دیدار او برسند.
صائب تنها شاعری است که پس از حافظ طریقه ای مستقل و ممتاز دارد.او نماینده کامل سبک زمان و زبان مردم خویش است، محال است بتوان جای او را در این سبک- که دویست سال زبان ادبی ایران و هند و عثمانی بود و بر ذوق و حال مردم بسیاری از این سرزمین ها حکومت می کرد- با سبکی دیگر پر کرد، به عبارت دیگر تمام محسنات سخن شعرایی چون نظیری، طالب آملی و کلیم که هر کدام از جهتی مورد توجه اند در صائب یکجا وجود دارد، پس می توانیم اگر او را فرد اعلای سبک هندی یا اصفهانی و مقتدای شعرای این سبک بدانیم.
1- سبک خراسانی
2- سبک عراقی
3- سبک هندی
4- بازگشت ادبی یا سبکهای جدید که منتهی به سبک جدید دوره معاصر شده اند.
که در این تقسیم بندی " بازگشت ادبی " و " شعر معاصر " در یک طبقه بندی قرار گرفتند. " این سبکها مربوط به زمان است نه مکان ، و مکان را در آن تأثیری نبوده و نیست و همچنین سبکهای بین بین نیز هست که استادانی داشته است."
اصولا این نوع تقسیم بندیها برای طبقه بندی راحت تر شعر فارسی و در دوران بعد از آن شاعران ایجاد شده . معرفی این سبکها و مکاتب فکری برای آشنایی با شاعران و شرایط اجتماعی زمان آنها بسیار مفید است.
اساسا سبک چیست ؟ :
سبک شعر، یعنی مجموع کلمات و لغات و طرز ترکیب آنها، از لحاظ قواعد زبان و مفاد معنی هر کلمه در آن عصر، و طرز تخیل و ادای آن تخیلات از لحاظ حالات روحی شاعر، که وابسته به تأثیر محیط و طرز معیشت و علوم و زندگی مادی و معنوی هر دوره باشد، آنچه از این کلیات حاصل می شود آب و رنگی خاص به شعر می دهد که آن را « سبک شعر» می نامیم، و پیشینیان گاهی به جای سبک « طرز» و گاه « طریقه» و گاه « شیوه» استعمال می کردند.
شعر فارسی ، به طور کلی ، از زیر سیطره و تسلط چهار سبک بیرون نیست ، اگر چه باز هر سبکی به طریقه و طرزهای مختلفی تبدیل می شود تا می رسد به جایی که هر شاعری استیل و طرز خاصی را به خود اختصاص می دهد که قابل حصر نیست ، بنابر این در مدارس امروز ما تنها چهار سبک را اصیل و مبدأ سبکها قرار داده ایم
سبک خراسانی :
بیشتر گویندگان این سبک از مردم خراسان بودند. این سبک به اشعار اولین دوره های بعد از اسلام گفته می شود؛ چون دوره های سامانی، سلجوقی و غزنوی.
شعرای معروف این سبک عبارتند از: رودکی، شهید بلخی، فردوسی، منوچهری، عنصری، ناصرخسرو، فرخی و ... .
در سبک خراسانی آرایه هایی چون تشبیه و استعاره و ایهام وجود دارد؛ اما غالباً محسوس و قابل درک است و نیازی به تأمل زیاد ندارد. اشعار این سبک از حیث نوع بیشتر قصیده است و از لحاظ لفظ ساده ساده و روان و عاری از ترکیبات دشوار است و لغات عربی در آن اندک است. همچنین از لحاظ معنی صداقت و صراحت لهجه، تعبیرات و تشبیهات ساده و ملموس و محسوس، از اختصاصات مهم این سبک است. به عبارت دیگر در سبک خراسانی اصل بر ساده گویی است و هر کلمه درست برای همان معنی وضع می شود که شاعر اراده کرده و همه از آن یک معنی دریافت می کنند.
مضمون بیشتر اشعار این سبک وصف طبیعت و مدیحه و شرح فتوحات پادشاهان و گاهی نیز پند و اندرز بود است.
این سبک تا قرن ششم هجری رواج داشته است. ( در ادامه بیشتر به این سبک پرداخته خواهد شد. )
-سبک عراقی :
بیشتر گویندگان این سبک از مردم فارس، اصفهان و عراق عجم بودند. این سبک به اشعار شعرای قرن ششم تا دهم هجری اطلاق می شود. ابوالفرج رونی، سید حسن غزنوی و جمال الدین اصفهانی از بنیانگذاران، و کمال الدین اصفهانی و سعدی و عراقی و حافظ و عده ای دیگر از نمایندگان این سبک به شمار می روند.
در این سبک قصیده بیشتر جای خود را به غزل داد. همینطور سادگی و روانی و استحکام جای خود را به لطافت و کثرت تشبیهات و تعبیرات و کنایات زیبا و تازه و در عین حال دقیق و باریک داد. واژه های تازی نیز فزونی گرفت.
با ورود تصوف و عرفان در شعر، گویندگان عارفی همچون سنایی، عطار، مولوی، حافظ و دهها شاعر دیگر ظهور کردند. ضمناً مشامین اخلاقی و تربیتی و پند و اندرز جای مدایح مبالغه آمیز را گرفت.
مقدمه سبک هندی :
از دوران صفویه به بعد یعنی از اوائل قرن دهم تا اواسط قرن دوازدهم سبک تازه ای در شعر فارسی پیدا شد به نام سبک هندی.
این سبک هندی نتیجهء اتفاقات و دگرگونی های سیاسی و ایدئولوژیک مذهبی بود که در روزگار صفویان در ایران به وقوع پیوست و پرداختن به آن در اینجا میسر نیست. تنها می شود به شعر گریزی دربار نورسیدگان متکی به شمشیر قزلباش اشاره کرد که بیش و پیش از هرچیز، دغدغهء رواج وگسترش خونین مذهب تشیع را داشتند و جز به جاعلان حدیث و متشرعان شیعی و مرثیه خوانان و روضه سرایان اعتنایی نمی کردند. وهمین سـیاســت دینی ـ فرهنگی و ایدئولوژیک که با خشونت و بربریت تامّ بر مردم سراسر ایران اعمال می شد بسیاری از اهل فرهنگ و هنر و شعر را از ایران به سوی هند گریزاند!
به هر حال، اکثر شاعران ِ فارسی زبان هند و آسیای مرکزی و آسیای صغیر(ارمنستان و ترکیه کنونی) پیرو این مکتب بودند.
ویژگی بسیار مهم این مکتب، سادگی زبان و نزدیکی زبان شعر به زبان عامهء مردم بود و علت آن هم دور شدن شعر بود از حوزه های ادبی و محافل اشرافی و درباری.
این مکتب با شاعرانی مثل اهلی شیرازی [متوفی در سال 942 هجری(1535 میلادی) وحشی بافقی متوفی در 991 (1583 میلادی)] شروع شد.
این شیوهء شعری اگرچه نخست، هدفش گریز از تقلید و تکرار مضامین کهن و در جستجوی مضامین ودرونمایه های تازه بود، بعد ها به علت مضمون بافی ها و تأکید بر پیچیدگی های لفظی و کنایی و تصویری و به کار بردن تشبیهات پر ابهام و بی مورد و تعقیدات نابه جا و نیز مبالغه در مضمون یابی های دور از ذهن ، تقریباً به سقوط شعر فارسی انجامید و اگر نبود وجود ابیات بسیار زیبا و پراکنده از برخی شاعران به ویژه صائب تبریزی و بیدل دهلوی ، چیز زیادی از شعر فارسی در این دورهء چند قرنی باقی نمی ماند.
ملک الشعرا بهار در منظومه ای که ضمن آن به نقد ادبی و معرفی سبک های شعر فارسی و شاعران دوران خویش می پردازد، در بارهء سبک هندی می گوید :
سبک هندی گرچه سبکی تازه بود
لیک او را ضعف بی اندازه بود
سست و بی شیرازه بود
فکرها سست و تخیل ها عجیب
شعر پرمضمون ولی نادلفریب
وز فصاحت بی نصیب
شعر هندی سر به ملیون می کشید
هر سخنور بار مضمون می کشید
رنج ِ افزون می کشید
....
زان سبب شد سبک هندی مبتذل...
اساس ايدوئولوژيك سبك هندي :
يك نگاه سطحي به اشعار نمايندگان سبك هندي نشان مي دهد كه نگرش و طرز تفكر آنها از هر گونه محدوديت و تعصب و خشك مغزي به دور است و وسعت نظري غريب و نگرشي همه جانبه در آنها موج مي زند. براي اينكه درک كنيم كه اين خصوصيت مهم تا چه اندازه با آگاهي و هوشمندي شكل گرفته است لازم است كه به تحليل و فهم درست مفهوم «وسعت مشرب» كه در آثار اين شاعران به تكرار آمده است دست يابيم.
براي درك درست مفهوم «وسعت مشرب» بايد از تذكره ي محمد طاهر نصرآبادي، دوست ومعاصر صائب، كمک گرفت. نصرآبادي سي بار در رابطه هاي مختلف اين مفهوم را به كار برده و در ضمن تحليل پاره هاي شعر اين مفهوم را نه چون مجاز مشرب بلكه چون گشادگي شخصيت معنا كرده است. و دو بار هم مترادف «وسعت خلق» را براي اين مفهوم مي آورد.. (http://forum.isatice.com/-t11158.html)
از طرف ديگر «مشرب» در ميان معناهاي گوناگوني كه دارد در اساس به معناي « آب نوشيدن» «نوشابه نوشيدن» «جای نوشيدن آب، آشاميدنگاه» و همچنين به معناي « آب» و «شراب» است و در معناي مجازي «مذهب»، «عقيده»، «مسلك»، «نگرش ديني، فلسفي، سياسي»، «كاراكتر» «خاصيت» و «طبيعت» را مراد مي كند.)منبع 4)
«چنان با نيك و بد سر كن كه بعد از مردنت عرفي
مسلمانت به زمزم شويد و هندو بسوزاند
“1- «بنا بر افسانه اي، پس از مرگ كبير (شاعر بزرگ هندي)، هندوان و مسلمانان بر سر جنازه ي او به نزاع ايستادند كه آيا بايد او را بسوزانند يا به خاك بسپارند. اما آنان گرم نزاع بودند كه يكي كفن را به كناري زد، و جز خرمني گل چيزي در ميان نيافتند. هندوان بخشي از آن گل ها را در بنارس سوزاندند، و مسلمانان مابقي را به خاك سپردند.»ويل دورانت: تاريخ تمدن: جلد اول: مشرق زمين گاهواره ی تمدن. كتاب دوم: هند و همسايگان اش. ترجمه:ع.پاشايي: ص 658
شايد عرفي شيرازي، كه در هند مي زيست، در سرودن اين بيت اين واقعه را در نظر داشته است. به همين سبب هم صائب كفر و دين را تعبیرهای مختلف يك خواب مي داند.(منبع 3 وص 75) اگر كه چنين است پس اين مناقشات «حق و باطل» به چه معناست؟ اين سوال چندر بهاون را، كه از نمايندگان برجسته ی سبک هندی است، به فكر وا مي دارد:
گذشت عمر در اين فكر و من ندانستم
كه جرم كفر كدام و ثواب ايمان چيست؟
چو هر دو را نظري بر بهار رحمت اوست
به هم نزاع دل كافر و مسلمان چيست؟
( منبع 2 . ص183)
چنين است كه صاحب كاراكتر باز، به فرق های ملي، ديني، طبقاتی اهميت نمي دهد و به همه كس با دلي يكسان نزديك مي شود چنان كه « خورشيد، به گل و خار گرمايي يكسان مي بخشد»(694 ، منبع 3 ) او براي پايان دادن به اين گونه اختلافات، همه را دعوت به يك دلي و مدارا مي خواند:
قطره ای از قلزم توحيد باشد هر دلی
دست رد بر هيچ مخلوقی مزن گر واصلی
درست از همين پرنسيب است كه راه حل و واسطه ي همه ي اختلافات و تضادها به دست مي آيد. و آن توانايي صلح كردن با كل است. مفهوم «صلح كل» در شعر شاعران سبك هندي، دقيقا همين معنا را مي رساند.
بر سر جنگ است با ما بي سبب دایم كليم
گر چه صلح كل به هفتاد و دو ملت كرده ایم. (http://forum.isatice.com/-t11158.html)
مير عظمت الله بيخبر(وفات 1729 ) معاصر با استعداد و دوست عبدالقادر بيدل، مي نويسد:
ما به هفتاد و دو ملت صلح كل داريم و بس
جاده ای دارد به هر مذهب طريق دين ما
منبع 5 ، ص317
«باقيا نائيني» كه در دوران خود از نمايندگان خيلي شناخته شده سبک هندی بوده، همين ايده را در اين بيت به پيش مي كشد.
همه حاصل جهان را به نشاط صرف مل كن
بر كافر و مسلمان بنشين و صلح كل كن
در اصل اين « 779 ، منبع 3) 114 ، منبع 1 307 ، منبع 6 صلح كل» غايت و هدف نهایی «وسعت مشرب» است. نبايد از نظر دور داشت كه اين ايده با اهداف "دين الهي" اكبر شاه همخواني دارد. روشن است كه اين نگرش آگاهانه و تبليغ هدفمند آن توسط شاعران، از محيط هندوستان در نتيجه ي فعاليت هاي اكبرشاه و فضاي معنوي ـ ايدئولوژيك كه در دوران خلف هاي او نزديك دوام آورده، تاثير كمي نگرفته است. اين حرف كه نصرآبادي در حق «واله شیرازی» گفته است، سخن ما را تصديق مي كند.. (http://forum.isatice.com/-t11158.html)
«به واسطه ي وسعت مشرب كه در هند باب است اعتباري به هم رسانيده…» 288 ، منبع 6
از اين نظر اطلاعاتي كه مولف «تاريخ*ـ*حسن» در باره ي فاني كشميري به دست مي دهد، مسئله را روشن تر مي كند:
« ملا محسن فاني بعد از فراگيري علوم عقلي و نقلي به گشت و گذار در سرزمين هندوستان پرداخت، بد و خوب زمانه را به سنجش گرفت به هر ملتي نزديك شده و وضعيت عقيده و مذهب آنها را خوب مطالعه كرد، مي گويند كه بيش از همه آزاد منش بود و با تمام ملت ها «صلح كل» داشت…» (149 ،منبع 2)
لازم به تذكر است كه «صلح كل» تنها به مناسبات ديني و يا قومي محدود نمي شود؛ بلكه كل مناسبات انساني را در بر مي گيرد. قبل از همه، مسئله، از زاويه ي منافع شخصي انسان مورد مدافعه قرار مي گيرد:
با گردش دهر و خلق پر شور و شرش
كاري كه نداري چه غم است از ضررش
خاري كه تمام مايه ي آزار است
در پا نخلد تا نزني پا به سرش
سبک هندی و صائب تبریزی : . (http://forum.isatice.com/-t11158.html)
میرزا محمد علی فرزند میرزا عبدالرحیم بازرگان تبریزی متخلص به صائب و معروف به میرزا صائب بین سالهای 1000-1007 هجری در تبریز به دنیا آمد. در 1012 هجری که شاه عباس قلعه تبریز را فتح کرد،پدرش همراه عده ای از بازرگانان ثروتمند از تبریز به اصفهان آمد تا سیاست جدید شاه عباس را که می خواست پایتخت تازه بنیان صفوی را با ثروت و فعالیت بازرگانان رونق
دهد، تحقق یابد. محمد علی در این شهر پرورش یافت و بزرگ شد، در آغاز جوانی به سفر حج مشرف شد و پس از زیارت خانه خدا به آستان بوسی حضرت رضا علیه*السلام توفیق پیدا کرد.
شکرالله که بعد از سفر حج صائب ----- عهد خود تازه به سلطان خراسان کردم
وقتی به اصفهان برگشت و مدتی در آنجا اقامت کرد،قصد سفر هند کرد. بر خلاف میل پدر و خانواده پایتخت ایران را ترک و راهی هند شد.
در سال 1034 از اصفهان بیرون رفت. آنچه با خود از وطن می برد دفتر شعری بود که وقتی به کابل رسید ،به خدمت ظفر خان والی آنجا رسید و در سایه دوستی و اکرام او آرامش یافت ،به مرتب کردن آن پرداخت و اولین دیوان اشعار خود را سامان داد. در سال 1042 که ظفرخان به امر شاهجهان به نیابت پدرش حاکم کشمیر شد، هنوز صائب و پدرش در هند بودند و ظفرخان را در کشمیر همراهی می کردند، آنان پس از مدتی اقامت در کشمیر عازم ایران شدند. اقامت او در هند حدود نه سال طول کشید.
صائب مردی دیندار و معتقد به فرایض و سنن اسلامی بوده است. مذهب او شیعه دوازده امامی است. بعیدنیست که به جهت علاقه و ارادت شدید به مولانا جلال الدین بلخی که در حدود صد غزل به استقبال وی رفته است دچارشور و حالی آشکارشده و از مولانا به «ساغر روحانی»، «آدم عشق»، «مرشد روح»، «شمس حقیقت» و امثال اینها تعبیر کرده است.. (http://forum.isatice.com/-t11158.html)
.صائب به شهادت اشعار خود و قول معاصرانش مردی فرشته خو، کم آزار و متواضع بوده، تمام تذکره نویسان از محامد او سخن گفته اند. خوش طینتی او بقدری است که همه شعرای معاصر را در اشعار خود به نحوی مورد ستایش و تشویق قرار داده است و در دیوان وی شاید به بیش از نام پنجاه شاعر برسیم که شعرشان را استقبال کرده و از آنان با تجلیل و محبت نام برده است.
صائب از معدود شاعرانی است که در زمان حیات، آوازه ی سخنش قلمرو زبان دری (ایران، هندوستان، عثمانی) را فتح کردو مشتاقان سخنش از دور و نزدیک و برخی پای پیاده به اصفهان می شتافتند تا به دیدار او برسند.
صائب تنها شاعری است که پس از حافظ طریقه ای مستقل و ممتاز دارد.او نماینده کامل سبک زمان و زبان مردم خویش است، محال است بتوان جای او را در این سبک- که دویست سال زبان ادبی ایران و هند و عثمانی بود و بر ذوق و حال مردم بسیاری از این سرزمین ها حکومت می کرد- با سبکی دیگر پر کرد، به عبارت دیگر تمام محسنات سخن شعرایی چون نظیری، طالب آملی و کلیم که هر کدام از جهتی مورد توجه اند در صائب یکجا وجود دارد، پس می توانیم اگر او را فرد اعلای سبک هندی یا اصفهانی و مقتدای شعرای این سبک بدانیم.