Borna66
09-01-2009, 08:02 AM
فرق است در آب خضر كه ظلمات جاي اوست // تا آب ما كه منبعش الله اكبر است
وحدت آثار هنري اسلام
“كريستين پرايس” در كتاب تاريخ هنر اسلامي دربارهي آغاز هنر اسلامي چنين مينويسند:
“داستان هنر اسلامي با چكاچك شمشير و آواي سم ستوران در بيابانها و بانگ پيروزي الله اكبر آغاز ميشود“
كلمات پاياني سخن پرايس، در واقع بيان حقيقت و باطن هنر اسلامي (الله اكبر) است. جهادي كه در آغاز كلمات آمده است، مقام نفي كنندگي تفكر اسلامي را نسبت به صورت نوعي شرك آميز هنر ملل و نحل بيگانه بيان ميكند، و معطوف به روحالله اكبر علم الهي است. ظاهر جلوهگاه باطن است. هنرهاي اسلامي نميتواند مجلاي باطن الله اكبر نباشد.
اين دو ساحت ظاهري و باطني، در همهي صور هنري عالم اسلامي كم و بيش متجلي شده، و تا آنجايي غالب گشته كه چون “روحي كلي” در هنر اسلامي به نمايش در ميآيد. و به تعبير حافظ از يك حقيقت مطلق نقشهاي گوناگون در آيينه اوهام افتاده است، و از جلوهي چنين حقيقتي است كه با وجود صور مختلف هنري در هنر اسلامي و تاليفاتي كه از هنرهاي ملل و نحل قديم در حكم ماده براي صورت بهره گرفته شده، هنرهاي اسلامي به وضوح قابل تشخيص است.
خاورشناس فرانسوي “ژرژمارسه“ كه از هنرشناسان و پژوهشگران هنر اسلامي است، در مقدمهي كتابي كه دربارهي اين مبحث نوشته است، خواننده را به آزمايشي آموزنده دعوت ميكند. وي ميگويد: فرض كنيم شما در هنگام فراغت مجموعههاي مختلف از عكسهاي هنرهاي بسيار گوناگون را كه در اختيار داريد، بدون نظم و ترتيب خاص تماشا كنيد. در ميان اين عكسها تنديسها و نقاشيهاي مقابر مصري و تجيرهاي منقوش ژاپني و نيم برجستههاي هندي ديده ميشود. ضمن اين بررسي و تماشا به تناوب به آثاري چون تصوير يك قطعه گچ بري متعلق به مسجد قرطبه و سپس صفحهاي از يك قرآن تزيين شده مصري و آنگاه به يك ظرف مسين قلم زن كار ايران برخورد ميكنيد. در اين هنگام هر چند ناآشنا به عالم هنر باشيد، با اين همه بلافاصله ميان اين سه اثر اخير وجوه مشتركي مييابيد كه آنها را به يكديگر پيوسته ميسازد و همين عبارت است: از “روح هنر اسلامي“.
مطالب فوق مويد اين حقيقت است كه تعاليم و عقايد اسلامي بر كل شئون و صور هنري رايج در تمدن اسلامي تاثير گذاشته است، و صورتي وحداني به اين هنر داده و حتي هنرهاي باطل نيز نميتوانستهاند خود را از اين حقيقت متجلي بر كنار دارند. بنابراين همهي آثار هنري در تمدن اسلامي به نحوي مهر اسلام خوردهاند چنان كه اشتراك در دين باعث شده تا اختلافات و تعلقات نژادي و سنن باستاني اقوام مختلف در ذيل علايق و تعلقات ديني و معنوي قرار گيرد، و همه صبغهي ديني را بپذيرند وجود زبان ديني مشترك نيز به اين امر قوت ميداده است.
غلبهي وحدت ديني در هنر اسلامي تا آنجا پيش آمده كه تباين هنر ديني و هنر غيرديني را برداشته و تبايني كه بين هنر مقدس و غيرمقدس در مسيحيت به وضوح مشاهده ميشود، در اينجا از بين رفته است. گرچه مساجد به جهاتي شكل و صورت معماري خاصي پيدا كردهاند، ولي بسياري از اصول معماري و نيز تزيينات آنها درست مطابق قواعد و اصولي بوده كه در مورد ابنيه غيرديني هم رعايت شده، چنان كه در نقش و نقاشي و لحن و نغمه و موسيقي و كلا آثار هنرهاي تجسمي و غيرتجسمي، متجلي است. از اين رو روحانيت هنر اسلامي نه در تزيين قرآن، معماري مساجد، و شعر عرفاني بلكه در تمام شئون حيات هنري مسلمين، تسري پيدا كرده و هر يك بنا بر قرب و بعد به حق صورت روحانيتر يا ماديتر يافتهاند.
وحدت آثار هنري اسلام
“كريستين پرايس” در كتاب تاريخ هنر اسلامي دربارهي آغاز هنر اسلامي چنين مينويسند:
“داستان هنر اسلامي با چكاچك شمشير و آواي سم ستوران در بيابانها و بانگ پيروزي الله اكبر آغاز ميشود“
كلمات پاياني سخن پرايس، در واقع بيان حقيقت و باطن هنر اسلامي (الله اكبر) است. جهادي كه در آغاز كلمات آمده است، مقام نفي كنندگي تفكر اسلامي را نسبت به صورت نوعي شرك آميز هنر ملل و نحل بيگانه بيان ميكند، و معطوف به روحالله اكبر علم الهي است. ظاهر جلوهگاه باطن است. هنرهاي اسلامي نميتواند مجلاي باطن الله اكبر نباشد.
اين دو ساحت ظاهري و باطني، در همهي صور هنري عالم اسلامي كم و بيش متجلي شده، و تا آنجايي غالب گشته كه چون “روحي كلي” در هنر اسلامي به نمايش در ميآيد. و به تعبير حافظ از يك حقيقت مطلق نقشهاي گوناگون در آيينه اوهام افتاده است، و از جلوهي چنين حقيقتي است كه با وجود صور مختلف هنري در هنر اسلامي و تاليفاتي كه از هنرهاي ملل و نحل قديم در حكم ماده براي صورت بهره گرفته شده، هنرهاي اسلامي به وضوح قابل تشخيص است.
خاورشناس فرانسوي “ژرژمارسه“ كه از هنرشناسان و پژوهشگران هنر اسلامي است، در مقدمهي كتابي كه دربارهي اين مبحث نوشته است، خواننده را به آزمايشي آموزنده دعوت ميكند. وي ميگويد: فرض كنيم شما در هنگام فراغت مجموعههاي مختلف از عكسهاي هنرهاي بسيار گوناگون را كه در اختيار داريد، بدون نظم و ترتيب خاص تماشا كنيد. در ميان اين عكسها تنديسها و نقاشيهاي مقابر مصري و تجيرهاي منقوش ژاپني و نيم برجستههاي هندي ديده ميشود. ضمن اين بررسي و تماشا به تناوب به آثاري چون تصوير يك قطعه گچ بري متعلق به مسجد قرطبه و سپس صفحهاي از يك قرآن تزيين شده مصري و آنگاه به يك ظرف مسين قلم زن كار ايران برخورد ميكنيد. در اين هنگام هر چند ناآشنا به عالم هنر باشيد، با اين همه بلافاصله ميان اين سه اثر اخير وجوه مشتركي مييابيد كه آنها را به يكديگر پيوسته ميسازد و همين عبارت است: از “روح هنر اسلامي“.
مطالب فوق مويد اين حقيقت است كه تعاليم و عقايد اسلامي بر كل شئون و صور هنري رايج در تمدن اسلامي تاثير گذاشته است، و صورتي وحداني به اين هنر داده و حتي هنرهاي باطل نيز نميتوانستهاند خود را از اين حقيقت متجلي بر كنار دارند. بنابراين همهي آثار هنري در تمدن اسلامي به نحوي مهر اسلام خوردهاند چنان كه اشتراك در دين باعث شده تا اختلافات و تعلقات نژادي و سنن باستاني اقوام مختلف در ذيل علايق و تعلقات ديني و معنوي قرار گيرد، و همه صبغهي ديني را بپذيرند وجود زبان ديني مشترك نيز به اين امر قوت ميداده است.
غلبهي وحدت ديني در هنر اسلامي تا آنجا پيش آمده كه تباين هنر ديني و هنر غيرديني را برداشته و تبايني كه بين هنر مقدس و غيرمقدس در مسيحيت به وضوح مشاهده ميشود، در اينجا از بين رفته است. گرچه مساجد به جهاتي شكل و صورت معماري خاصي پيدا كردهاند، ولي بسياري از اصول معماري و نيز تزيينات آنها درست مطابق قواعد و اصولي بوده كه در مورد ابنيه غيرديني هم رعايت شده، چنان كه در نقش و نقاشي و لحن و نغمه و موسيقي و كلا آثار هنرهاي تجسمي و غيرتجسمي، متجلي است. از اين رو روحانيت هنر اسلامي نه در تزيين قرآن، معماري مساجد، و شعر عرفاني بلكه در تمام شئون حيات هنري مسلمين، تسري پيدا كرده و هر يك بنا بر قرب و بعد به حق صورت روحانيتر يا ماديتر يافتهاند.