PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شعرهایی در مورد امام حسین (ع)



NIMA.N
08-16-2009, 11:46 AM
در این بخش می خواهم هر شعری که در مورد امام حسین (ع), شعرای نامی گفته اند؛ را بیارم .

NIMA.N
08-16-2009, 11:47 AM
دارد خرد گمان که درايوان نشسته است -- منب نشين ز غايت تعظيم کردگار
در خدمت رسول بر اطراف منبرش --- ارواح انبياء همه با چشم اشگبار
بر فقره سخنش کرده آفرين --- در نقل‌هاي نوحه او شاه ذوالفقار
خيرالنسا ز غرفه‌ي جنت نهاده گوش --- بر طرز روضه خواني اوزار و سوگوار
بر حسن ندبه‌اش حسن از چشم قطره‌ريز --- کرده هزار در ثمين بر سمن نثار
شاه شهيد خود به عزاي خود آمده --- وز نقل وي گريسته بر خويش زار زار
غلمان دريده جامه و حورا گشاده مو --- اهل بهشت نوحه‌گري کرده اختيار
با آن که در بهشت نمي‌باشد آتشي --- رضوان ز غم نشسته بر آتش هزار بار
فرياد محتشم که جهان کم نوا بماند --- از نوحه حسين علي خاصه اين ديار
روزي که ما رسيم باو وز عطاي حق --- از زندگان خلد نيابيم در شمار
آن روز در قضاي عزاي شه شهيد --- چندان کنيم نوحه که افتد زبان ز کار
يارب به حق شاه حسين آن شه قتيل --- کور است جبرئيل امين زار بر مزار
کاين شور بخش مجلس عاشور را به حشر -- ساز از شفاعت نبي و آل کامکار
وز ما به روح او برسان آن قدر درود --- کز وي رسانده اي به شهيدان نامدار
امسال نيست سوز محرم بسان پار --- امسال ديده‌ها نه چو پارند اشگبار
امسال نيست زمزمه‌اي در جهان ولي --- کو آن نواي زاري و آن ناله‌هاي زار
امسال اشگها همه در ديده‌هاست جمع --- اما روان نمي‌کندش يک سخن گذار
سيد حسين روضه کجا شد که سقف چرخ --- سازد سيه ز آه محبان نوحه دار
سيد حسين روضه کجا شد که پر کند --- گوش فلک ز ناله دلهاي بي قرار
سيد حسين روضه کجا شد که سر دهد --- سيلابهاي اشک به اين نيلگون حصار
افسوس از آن کلام مثر که مي‌فکند --- هم لرزه در زمين و هم آشوب در جدار
صد حيف از آن عبارت دلکش که مي‌کشيد --- از قعر جان ماتميان آه پرشرار
اي مسجد از اسف تو بر اصحاب در ببيند --- وي منبر از فراق تو آتش ز خود برآر
اي حاضران کسي که درين سال غايبست --- هست از شما بياري و ذکري اميدوار
اي دوستان کنيد به يک قطره مردمي --- با چشم تر کنيد چو بر خاک او گذار
محراب را که روي در او بود سال و مه --- پشتش خميده ماند ز حرمان هلال‌وار
منبر که پايه پايه‌اش از پايبوس وي --- سرگرم بود پاي به گل ماند سوگوار
او رفت و داغ ماتميان نيم سوز ماند --- وين داغ ماند بر جگر اهل روزگار
امسال کز بلاغت او ياد ميکنند --- بر ياد پار خاک نشينان دل فکار
وز خاک او علم نور ميرود --- سوي فلک چو شعله‌ي خورشيد در غبار
گوئي گذشته است به خاکش شه شهيد --- با والد ممجد و جد بزرگوار
امسال کز جهان شده دلتنگ و برده است --- هنگامه را به ملک وسيع آن گران وقار

محتشم کاشاني

NIMA.N
08-16-2009, 11:47 AM
اي داده خلاصه‌ي عمر به باد - وي گشته به لهو و لعب، دلشاد
اي مست ز جام هوا و هوس - ديگر ز شراب معاصي بس
تا چند روي به ره عاطل - يک بار بخوان زهق الباطل
زين بيش خطيه پناه مباش - مرغابي بحر گناه مباش
از توبه بشوي گناه و خطا - وز توبه بجوي نوال و عطا
گر تو برسي به نعيم مقيم - وز توبه رهي، ز عذاب اليم
توبه، در صلح بود بارب - اين در مي‌کوب، به صد يارب
نوميد مباش ز عفوالله - اي مجرم عاصي نامه سياه
گرچه گنه تو ز عد بيش است - عفو و کرمش از حد بيش است
عفو ازلي که برون ز حد است - خواهان گناه فزون ز عد است
ليکن چندان، در جرم مپيچ - کامکان صلح نماند هيچ
تا چند کني اي شيخ کبار - توبه تلقين بهائي زار
کو توبه‌ي روز به شب شکند - وين توبه به روز دگر فکند
عمرش بگذشت، به ليت و عسي - وز توبه‌ي صبح، شکست مسا
اي ساقي دلکش فرخ فال - دارم ز حيات، هزار ملال
در ده قدحي ز شراب طهور - بر دل بگشا در عيش و سرور
که گرفتارم به غم جانکاه - زين توبه‌ي سست بتر ز گناه
اي ذاکر خاص بلند مقام! - آزرده دلم ز غم ايام
زين ذکر جديد فرح افزاي - غمهاي جهان ز دلم بزداي
مي‌گو با ذوق و دل آگاه - الله، الله، الله، الله
کاين ذکر رفيع همايون فر - وين نظم بديع بلند اختر
در بحر خبب، چو جلوه نمود - درهاي فرح بر خلق گشود
آن را برخوان به نواي حزين - ز قله‌ي عرش، بشنو تحسين
يارب، به کرامت اهل صفا - به هدايت پيشروان وفا
کاين نامه‌ي نامي نيک‌اثر - کاورده ز عالم قدس خبر
پيوسته، خجسته مقامش کن - مقبول خواص و عوامش کن

شیخ بهایی

NIMA.N
08-16-2009, 11:48 AM
در حسینیه تو برگ براتم دادند
وسط سینه زنی بود نجاتم دادند
مرده ای بیش نبودم که به دستور شما
تا مسیحا بشوم آب فراتم دادند
تا که احرام ببندم به منای تو حسین (ع)
رخت مشکی تو اندر عرفاتم دادند
رو گرفتی که نبینی عرق سائل را
با دو دست کرمت جلوه به ذاتم دادند
با همین قطره اشکی که ندارم آقا
سیئه دادم و سیل حسناتم دادند
نام تو زینت دنیاست اباعبدالله
نمک زندگی ماست اباعبدالله


جواد حیدری

NIMA.N
08-16-2009, 11:48 AM
ستاره بود و شفق بود و فصل ماتم بود
بساط گریه برای دلم فراهم بود
یکی کنار حسینیه چاووشی می خواند
اگر خطا نکنم صدای آدم بود
برای عرض تبرک به ساحت گریه
فرشته منتظر دستمال اشکم بود
چگونه گریه نریزد از نگاهمان وقتی
زمان خلقتمان اول محرم بود
چرا به آمدن مادرش یقین نکنم
در آن حسینیه ای که خود خدا هم بود


علی اکبر لطیفیان

NIMA.N
08-16-2009, 11:48 AM
وقتی طبیعت فارغ از قال و مقالم بود

بال ملائک در هوایت دستمالم بود

پیش از شروع خلقت عالم گریه می کردم

یادم نمی آید دقیقا چند سالم بود

من خود درخت روشنی بودم در آن ایام

چندانکه این خورشید چون یک سیب کالم بود

اندازه بال مگس تا گریه ام آمد

دیدم که سیمرغ بهشتی زیر پایم بود

چندین هزاران سال پیش از خلقت انگور

باده کشی و می خوری جزو کمالم بود

من قبل از این عالم تورا در نور می دیدم

لاهوت یا ناسوت شاید هم مثالم بود


شیخ رضا جعفری

NIMA.N
08-16-2009, 11:48 AM
تو هم با کوفه هم دستی مدینه

نمک خوردی نمک دان را شکستی

کسی بر بازوی زهرا نمی زد

اگر دستم نمی بستی مدینه

NIMA.N
08-16-2009, 11:49 AM
عشق يعني دل سپردن درالست ازمي وصل الهي مست مست

عشق يعني ذکر ناموس خدا يا علي گفتن به زيردست وپا

عشق يعني جلوه صبر خدا شرم ايوب نبي از مرتضي

عشق بر دلداده فرمان ميدهد عاشق جان داده را جان ميدهد

عشق باعث شدکه دل سامان گرفت پشت درب خانه زهرا جان گرفت

عشق يعني انقلاب فاطمه از کبود ي چشم تار فاطمه

عشق يعني عشق ناب فاطمه بيت الا حزان خراب فاطمه
__________________

NIMA.N
08-16-2009, 11:50 AM
تا در لحدم "ن... و منکر" دیدند - یک یک همه اعضای مرابوییدند

دیدند ز من بوی حسین می آید - از آمدن خویش خجل گردیدند

NIMA.N
08-16-2009, 11:50 AM
ویرانه نه آنست که جمشید بنا کرد - ویرانه نه آنست که فرهاد فرو ریخت

ویرانه دل ماست که با هر نگه تو - صد بار بنا گشت و دگر بار فرو ریخت

NIMA.N
08-16-2009, 11:51 AM
قلاده ساز عشق را گفتم که از جنس وفا

قلاده ای سازد مرا نقشش انا کلب الرضا

عوعو کنان بر درگه اش بنهاده ام سرتا به سر

در آرزوی اسـتـخـوان بـر گـنـبـدش دارم نـظـر

ولـگــرد بـودم ولـی قـلاده زد بـر گـردنــم

زین روست من عوعو کنان دم از ولایش می زنم

دنـدان خشم و کینه ام تیز است بهـر دشمن اش

امـا چو بـیـنـم یـار او سـر مـی نـهـم بـر دامـن اش

من هار و وحشی بوده ام با خنده ای رام اش شدم

هـمچـون کبـوتـر بـچـه ای جـلـد در و بــام اش شـدم

مهری بزن بر این سگت بلکه نشان باشد مرا

تا هرکه من را بـیـنــدم از دور بــشـنـاسـد مــرا

من سگ صفت بر درگه ات آنقدر عوعو می کنم

تــا بحـر الـطاف تــو را یــک بـاره طـوفـانـی کـنـم

NIMA.N
08-16-2009, 11:52 AM
امشب عشقم کشیده سری به میخونه زنم

آتش عشق تو رو بر دل دیونه زنم

ندیدی نمی دونی ندیدی نمی دونی دیدم و دیونه شدم

نرگس مست تو رو دیدم و دیونه شدم

به هوای نگه ات ساکن می خونه شدم

شمع رخسار تو رو دیدم و پرونه شدم

عاقبت عشق علی خونه خرابم می کنه

مثل شمع می سوزنـد و آبم می کنه

NIMA.N
08-16-2009, 11:52 AM
میخانه را آزین دهید مستانه امشب گشته ام

از عقل و جان و خویش و تن بیگانه امشب گشته ام

از جمله این مینای عشق مجنون شدم مجنون شدم

در بند و زنجیرم کشید دیوانه امشب گشته ام

از شهر و از آداب تان بیزارم و من دل غمین

رو سوی ویرانه کنم بی خانه امشب گشته ام

NIMA.N
08-16-2009, 11:53 AM
من کـه بـه کـل آسـمـان ستاره ای نـداشتــم

در این جهان بی وفا عجب نشسته ای به دل

هـزار و لیلی ام به مـن اذن وصال خود دهند

رهـا نمی کنم تو را عجب نشسته ای به دل

NIMA.N
08-16-2009, 11:54 AM
گفتم چرا قلبم دگر بر تا زلفت گیر نیست؟

سر بر زمین افکند و گفت خود کرده را تدبیر نیست


اشکی به زیر مقدمش انداختم رحمی کند

گفتا که اشک بی ورع در رتبه تاثیر نیست

گفتم بیا در بر بکش این بنده فرار را

گفتا اگر عاشق شوی کاریت با زنجیر نیست

گفتم که دیگر گوئیا افتاده ام از چشم تو

با غم نگاهم کرد و گفت مهدی ز نوکر سیر نیست

NIMA.N
08-16-2009, 11:54 AM
به دل رخسار ماهش را کشیدم
عمود خیمه گاهش را کشیدم
تمام خیمه ها بی پاسبان شد
علم افتاد و قد من کمان شد
تمام خیمه ها ماتمسرا شد
پس از عباس دشمن بی حیا شد
پس از عباس شیر لشکر من
اسیری شد نصیب خواهر من

NIMA.N
08-16-2009, 11:54 AM
نکته :

در تاريخ شش نفر تا آخر عمرشان دائم الگريه بودند؛
آدم از پشيماني مي نگريست،
نوح براي گمراهي قومش،
يعقوب در فراق فرزندش يوسف،
يحيي از ترس آتش جهنم،
حضرت زهرا (س) در فراق مرگ حضرت رسول اكرم (ص) و
امام سجاد(ع) برای امام حسین(ع).

برگرفته از کتاب منتهی الامال، تألیف حاج شیخ عباس قمی

NIMA.N
08-16-2009, 11:55 AM
بروی سینه ی تو جای بوسه حتی نیست
وزخم خورده تر از پیکر تو این جا نیست
چه فکر می کند این نهرچشم تنگ و خسیس
سراب برکه ی کوچک حریف دریای تو نیست
بروی مشک نوشتی که آب میخواهی
بگوش علقمه گفتی که آب آیا نیست؟
نگاه سرد تو می گفت: ناامید شدی
وخون سرخ تو می گفت: زرد زیبا نیست
چرا فرات به پای تو راه باز نکرد؟
نفوذ حرف تو کمتر ز حرف موسی نیست
چه طور پیش تو آتش به حرف میاید
اگر چه جسم تو کمتر ز ارض سینا نیست
کسی برای دو دست تو ختم می گیرد
کسی که گریه او مثل گریه ی ما نیست
شعر از: رضا جعفری

NIMA.N
08-16-2009, 11:55 AM
صدای خشک تو آب آورم کـرد نسـیم آب آبت پرپـرم کــرد
نه این که قبل از این سـقا نبودم خمار چشم تو سقا ترم کرد
مقام خویش را پرسیدم از یاس پر از بوی گل و نیلوفرم کرد
خودم را فانی محض تو کردم شهادت محرم پیغمبرم کرد
به دست خویش پیر می فروشم
ردای مستی اش را در برم کرد

شعر از: رضا جعفری

NIMA.N
08-16-2009, 11:56 AM
خاک حرمت ، مهر نماز است حسین (ع)
راه تو ، همیشه چاره‌ساز است حسین (ع)

ای خون تو دشنه بر گلوگاه ستم
از خون تو شیعه ، سرافزار است حسین(ع)

* * *

مه بارقه‌ای است در شبستان حسین (ع)
شب ، حادثه‌ای ز درد پنهان حسین (ع)

هر صبح ، ز دامن افق ، خون آلود
خورشید بر آید از گریبان حسین (ع)


(مشفق کاشانی )

NIMA.N
08-16-2009, 11:56 AM
او روز شهود خویش را می‌دانست
گودال فرود خویش را می‌دانست

چون شاعر چیره‌ای از آغاز سخن
پایان سرود خویش را می‌دانست

(محمدرضا محمدی نیکو )

* * *

ازبهر ستیز و مرگ ، آماده شوید
در محضر عشق دوست ، افتاده شوید

از خون حسین بشنوید این پیغام
در طول زمان همیشه آزاده شوید

(سید هاشم نبی زاده )

* * *

بر نیزه ، سری به نینوا مانده هنوز
خورشید ، فرا ز نیزه‌ها مانده هنوز

در باغ سپیده ، بوته بوته گل خون
از رونق دشت کربلا مانده هنوز

(محمد پیله ور )

* * *

یک قافله غم ، زکربلا آوردم
صد شور و نوا ، زنینوا آوردم

بر روشنی تیره دلان کوفه
یک ماه ، به روی نیزه‌ها آوردم

(محمود تاری )

* * *

همواره تجّسم قیام است حسین (ع)
در سینة عاشقان ، پیام است حسین (ع)

در دفتر شعر ما ، ردیف است هنوز
دل چسب‌ترین شعر کلام است حسین (ع)

(معصومه جمهوری )


در باور شب ، شهاب بودن ، عشق است
هم صحبت آفتاب بودن ، عشق است

در کرب و بلا به روی لب‌های حسین (ع)
یک جرعه زلال آب بودن ، عشق است

(مژگان دستوری )

* * *

عالم ، همه خاک کربلا بایدمان
پیوسته به لب ، خدا خدا بایدمان

تا پاک شود ، زمین ز ابنای یزید
همواره حسین ، مقتدا بایدمان

(زنده یاد سید حسن حسینی )

* * *

از خون تو شمشیر ، وضو بگرفته است
مرگ از تو هزار آبرو بگرفته است

زان بادة خونین که تو بر لب زده‌ای
آتش به دل جام و سبو بگرفته است

(سید هاشم نبی زاده )

* * *

تیغ از رخ او ز ترس ، گریان گردید
مرگ از نگهش به خویش لرزان گردید

آوخ ، چه سیه کاری و ننگی ابدی
از مرگ حسین (ع) ، سهم انسان گردید

(سید هاشم نبی زاده )

* * *

گر بر ستم قرون ، بر آشفت حسین (ع)
بیداری ما خواست ، به خون خفت حسین (ع)

آنجا که زمان ، محرم اسرار نبود
با لهجة خون ، سرّ گلو گفت حسین (ع)

(زنده یاد سید حسن حسینی )

* * *

الحق که به ما درس وفا داد حسین (ع)
هر چیز که داشت بی‌ریا داد حسین (ع)

یعنی که تأملی کنید ای یاران !
آن هستی خود زکف چرا داد حسین (ع)؟

(سید هاشم نبی زاده )

* * *

آن روز که آهنگ سفر داشت حسین (ع)
از راز شهادتش خبر داشت حسین (ع)

از بهر سرودن یکی قطعة سرخ

(زنده یاد سید حسن حسینی )

هفتاد و دو واژه در نظر داشت حسین (ع)

هم «حیّ علی الفّلاح » او خونین بود
هم سجده بی سلاح او خونین بود

افسوس که چند ساعتی بعد نماز
پیشانی ذوالجناح او خونین بود

(علیرضا دهقانیان )

* * *

در دشت عطش ، لاله صفت سوخت حسین (ع)
تا مشعل آزادگی افروخت حسین (ع)

بر لوح فلق ، تا به قیامت ، نقش است
درسی که زخون ، به خلق آموخت حسین (ع)

(احمد ده بزرگی )

* * *

عشق است که سوی کربلا می‌آید
با پرچم خون و بانگ «لا » می‌آید

تا نقش کند، ستارة صبح سپید
بر قامت نیزه ، سر جدا می‌آید

(یونس رنجکش )

* * *

ما حلقه به گوش عشق روح افزاییم
سرمست زشور جام عاشوراییم

گشتیم چو قطره ، محو در عشق حسین (ع)
اکنون به طفیل عشق او دریاییم

(محمود شاهرخی )

* * *

هر چند که مضمون غریبت تنهاست
نام تو سرِود موج موج دریاست

بالی ز علی (ع) است با تو ، بالی زحسین (ع)
پرواز تو از غدیر تا عاشوراست

(مصطفی محدثی خراسانی )

* * *

هفتاد و دو سینه سرخ هجرت کردند
با سرورِ آفتاب بیعت کردند

رفتند و به دریای ابد پیوستند
چون رود ، به اصل خویش رجعت کردند

(روزبه فروتن پی )

NIMA.N
08-16-2009, 11:56 AM
عاشورا در دید دیگران :

شيخ جعفرشوشتري : ازعظمت بلكه معجزه قرآن، آن است كه برخلاف ديگر كتابها تكرارش ملال آور نيست، بلكه لطفش بيشتر مي گردد، مصيبت امام حسين (ع) هم همينطور است. هرچه خوانده يا شنيده شود باز تازه است. ديگرآنكه نگاه كردن به خط قرآن عبادتست، تلاوت و گوش دادن به آن عبادتست، مرثيۀ امام حسين(ع) ، هم چنين است، خواندنش و گوش دادنش عبادتست، گرياندنش و گريه كردنش نيز عبادتست .

« مَنْ بَكي اَوْ بَكي اَوْ تَباكي وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةِ » ازجمله آنكه قرآن مجيد به جميع شئون معجزه است و ... و حسين (ع) هم به سربريده اش ، به اعضايش، به بدنش همه معجزه است. « بخشي ازكتاب سراي ديگر»

NIMA.N
08-16-2009, 12:05 PM
عاشورا در دید دیگران :
----------------------------
مَهاتما گاندي (رهبر استقلال هند) : من زندگي امام حسين(ع)، آن شهيد بزرگ اسلام را به دقّت خواندم و توجّه كافي به صفحات كربلا نموده ام و بر من روشن است كه اگر هندوستان بخواهد يك كشور پيروز گردد، بايستي از سرمشق امام حسين(ع) پيروي كند.

محمّد علي جناح (قاعد اعظم پاكستان) : هيچ نمونه اي از شجاعت، بهتر از آنكه امام حسين(ع) از لحاظ فداكاري و تهوّر نشان داد در عالم پيدا نمي شود. به عقيدهء من تمام مسلمين بايد از سرمشق اين شهيدي كه خود را در سرزمين عراق قربان كرد پيروي نمايند.

چارْلز ديكنْز (نويسنده معروف انگليسي): اگر منظور امام حسين(ع) جنگ در راه خواسته هاي دنيايي بود، من نمي فهميدم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه او بودند؟ پس عقل چنين حكم مي نمايد كه او فقط به خاطر اسلام، فداكاري خويش را انجام داد.

NIMA.N
08-16-2009, 12:07 PM
توماس كارْلايْل (فيلسوف و مورخ انگليسي) : بهترين درسي كه از تراژدي كربلا مي گيريم، اين است كه حسين(ع) و يارانش ايمان استوار به خدا داشتند. آنها با عمل خود روشن كردند كه تفوّق عددي در جايي كه حق با باطل روبرو مي شود و پيروزي حسين(ع) با وجود اقلّيتي كه داشت، باعث شگفتي من است.

ادوارد براوْن (مستشرق معروف انگليسي) : آيا قلبي پيدا مي شود كه وقتي دربارهء كربلا سخن مي شنود، آغشته با حزن و الم نگردد؟ حتّي غير مسلمانان نيز نمي توانند پاكي روحي را كه در اين جنگ اسلامي در تحت لواي آن انجام گرفت انكار كنند.

فِرْدريك جمس : درس امام حسين(ع) و هر قهرمان شهيد ديگري اين است كه در دنيا اصول ابدي و ترحّم و محبّت وجود دارد كه تغيير ناپذيرند و همچنين مي رساند كه هر گاه كسي براي اين صفات مقاومت كند و بشر در راه آن پافشاري نمايد، آن اصول هميشه در دنيا باقي و پايدار خواهد ماند.

NIMA.N
08-16-2009, 12:08 PM
ل. م.بويد : در طيّ قرون، افراد بشر هميشه جرأت و پردلي و عظمت روح، بزرگي قلب و شهامت رواني را دوست داشته اند و در همين هاست كه آزادي و عدالت هرگز به نيروي ظلم و فساد تسليم نمي شود. اين بود شهامت و اين بود عظمت امام حسين(ع). و من مسرورم كه با كساني كه اين فداكاري عظيم را از جان و دل ثنا مي گويند شركت كرده ام، هرچند كه 1300 سال از تاريخ آن گذشته است.

واشنگتن ايروينگ (مورخ مشهور آمريكايي) : براي امام حسين(ع) ممكن بود كه زندگي خود را با تسليم شدن ارادهء يزيد نجات بخشد، ليكن مسئوليت پيشوا و نهضت بخش اسلام اجازه نمي دادكه او يزيد را به عنوان خلافت بشناسد. او به زودي خود را براي قبول هر ناراحتي و فشاري به منظور رها ساختن اسلام از چنگال بني اميّه آماده ساخت. در زير آفتاب سوزان سرزمين خشك و در ريگ هاي تفتيدهء عربستان*، روح حسين(ع) فناناپذير است. اي پهلوان و اي نمونه شجاعت و اي شهسوار من، اي حسين(ع)!

* البتّه امام حسين(ع) در صحراي كربلا شهيد شد، نه در ريگزارهاي عربستان!



توماس ماساريك : گر چه كشيشان ما هم از ذكر مصائب مسيح مردم را متأثر مي سازند، ولي آن شور و هيجاني كه در پيروان حسين(ع) يافت مي شود در پيروان مسيح يافت نخواهد شد و گويا سبب اين باشد كه مصائب مسيح در برابر مصائب حسين(ع) مانند پركاهي است در مقابل يك كوه عظيم پيكر.

موريس دو كبري : در مجالس عزاداري حسين(ع) گفته مي شود كه حسين(ع)، براي حفظ شرف و ناموس مردم و بزرگي مقام و مرتبهء اسلام، از جان و مال و فرزند گذشت و زير بار استعمار و ماجراجويي يزيد نرفت. پس بيايي ما هم شيوهء او را سرمشق قرار داده، از زيردستي استعمارگران خلاصي يابيم و مرگ با عزّت رابر زندگي با ذلّت ترجيح دهيم.

ماربين آلماني (خاورشناس) : حسين(ع) با قرباني كردن عزيزترين افراد خود و با اثبات مظلوميت و حقانيّت خود، به دنيا درس فداكاري و جانبازي آموخت و نام اسلام و اسلاميان را در تاريخ ثبت و در عالم بلندآوازه ساخت. اين سرباز رشيد عالم اسلام به مردم دنيا نشان داد كه ظلم و بيداد و ستمگري پايدار نيست و بناي ستم هر چه ظاهراً عظيم و استوار باشد، در برابر حقّ و حقيقت چون پركاهي بر باد خواهد رفت.

NIMA.N
08-16-2009, 12:09 PM
بنتُ الشّاطي (نويسنده مصري) : زينب، خواهر حسين(ع) لذّت پيروزي را در كام ابن زياد و بني اميّه خراب كرد و در جام پيروزي آنان قطرات زهر ريخت، در همهء حوادث سياسي پس از عاشورا، همچون قيام مختار و عبدالله بن زبير و سقوط دولت امويان و برپايي حكومت عباسيان و ريشه دواندن مذهب تشيّع، زينب، قهرمان كربلاف نقش برانگيزنده داشت.

لياقت علي خان (نخستين نخست وزير پاكستان) : اين روز محرّم، براي مسلمانان سراسر جهان معني بزرگي دارد. در اين روز، يكي از حزن آورترين و تراژديك ترين وقايع اسلام اتفاق افتاد،شهادت حضرت امام حسين(ع) در عين حزن، نشانهء فتح نهايي روح واقعي اسلامي بود، زيرا تسليم كامل به ارادهء الهي به شمار مي رفت. اين درس به ما مي آموزد كه مشكلات و خطرها هر چه باشد، نبايستي ما پروا كنيم و از حق و عدالت منحرف شويم.

جُرج جُرداق (دانشمند و اديب مسيحي) : وقتي يزيد مردم را تشويق به قتل حسين(ع) و مأمور به خونريزي مي كردف آنها مي گفتند: "چه مبلغ مي دهي؟" امّا انصار حسين(ع) به او مي گفتند" ما با تو هستيم. اگر هفتاد بار كشته شويم، باز مي خواهيم در ركابت جنگ كنيم و كشته شويم.

عبّاس محمود عقّاد (نويسنده و اديب مصري) : جنبش حسين(ع)، يكي از بي نظيرترين جنبش هاي تاريخي است كه تاكنون در زمينهء دعوت هاي ديني يا نهضت هاي سياسي پديدار گشته است ... دولت اموي پس از اين جنبش، به قدر عمر يك انسان طبيعي دوام نكرد و از شهادت حسين(ع) تا انقراض آنان بيش از شصت و اندي سال نگذشت.

احمد محمود صُبحي : اگر چه حسين بن علي(ع) در ميدان نظامي يا سياسي شكست خورد، امّا تاريخ، هرگز شكستي را سراغ ندارد كه مثل خون حسين(ع) به نفع شكست خوردگان تمام شده باشد. خون حسين(ع)، انقلاب پسر زبير و خروج مختار و نهضت هاي ديگر را در پي داشت، تا آنجا كه حكومت اموي ساقط شد و نداي خونخواهي حسين(ع)، فريادي شد كه آن تخت ها و حكومت ها را به لرزه درآورد.

آنطون بارا (مسيحي) : اگر حسين از آن ما بود، در هر سرزميني براي او بيرقي برمي افراشتيم و در هر روستايي براي او منبري بر پا مي نموديم و مردم را با نام حسين(ع) به مسيحيّت فرا مي خوانديم.

گيبون (مورخ انگليسي) : با آنكه مدّتي از واقعه گربلا گذسته و ما هم با صاحب واقعه هم وطن نيستيم، مع ذلك مشقّات و مشكلاتي كه حضرت حسين(ع) تحمّل كرده، احساسات سنگين دل ترين خواننده را برمي انگيزد، چندانكه يك نوع عطوفت و مهرباني نسبت به آن حضرت در خود مي يابد.

نيكِلْسون (خاورشناس معروف) : بني اميّه، سركش و مستبد بودند، قوانين اسلامي را ناديده انگاشتند و مسلمين را خوار نمودند ... و چون تاريخ را بررسي كنيم، گويد: دين بر ضدّ فرمانفرمايي تشريفاتي قيام كرد و حكومت ديني در مقابل امپراطوري ايستادگي نمود. بنابراين، تاريخ از روي انصاف حكم مي كند كه خون حسين(ع) به گردن بني اميّه است.

سر پرسي سايكسْ (خاورشناس انگليسي) : حقيقتاً آن شجاعت و دلاوري كه اين عدّهء قليل از خود بروز دادند، به درجه اي بوده است كه در تمام اين قرون متمادي هر كسي كه آن را شنيد، بي اختيار زبان به تحسين و آفرين گشود. اين يك مشت مردم دلير غيرتمند، مانند مدافعان ترموپيل، نامي بلند غيرقابل زوال براي خود تا ابد باقي گذاشتند.

تاملاس توندون (هندو، رئيس سابق كنگره ملّي هندوستان) : اين فداكاري هاي عالي از قبيل شهادت امام حسين(ع) سطح فكر بشريت را ارتقا بخشيده است و خاطرهء آن شايسته است هميشه باقي بماند.

محمد زُغلول پاشا (در مصر، در تكيهء ايرانيان) : حسين(ع) در اين كار به واجب ديني و سياسي خود قيام كرده و اينگونه مجالس عزاداري، روح شهادت را در مردم پرورش مي دهد و مايهء قوّت اراده آنها در راه حق و حقيقت مي گردد.

عبد الرحمن شرقاوي (نويسنده مصري) : حسين(ع)، شهيد راه دين و آزادگي است. نه تنها شيعه بايد به نام حسين(ع) ببالد، بلكه تمام آزادمردان دنيا بايد به اين نام شريف افتخار كنند.

طه حسين (دانشمند و اديب مصري) : حسين(ع) براي به دست آوردن فرصت و از سرگرفتن جهاد و دنبال كردن از جايي كه پدرش رها كرده بود، در آتش شوق مي سوخت. او زبان را دربارهء معاويه و عمّالش آزاد كرد، تا به حدّي كه معاويه تهديدش نمود. امام حسين(ع)، حزب خود را وادار كرد در طرفداري حق سختگير باشند.

عبد المجيد جَودهُ السحّار (نويسنده مصري) : حسين(ع) نمي توانست با يزيد بيعت كند و به حكومت او تن بدهد، زيرا در آن صورت، بر فسق و فجور، صحّه مي گذاشت و اركان ظلم و طغيان را محكم مي كرد و بر فرمانروايي باطل تمكين مي نمود. امام حسين(ع) به اين كارها راضي نمي شد، گر چه اهل و عيالش به اسارت افتند و خود و يارانش كشته شوند.

علامه طنطاوي (دانشمند مصري) : (داستان حسيني) عشق آزادگان را به فداكاري در راه خدا بر مي انگيزد و استقبال مرگ را بهترين آرزوها به شمار مي آورد، چنانكه راي شتاب به قربانگاه، بر يكديگر پيشي جويند.

العُبيدي (مفتي موصل) : فاجعهء كربلا در تاريخ بشر نادره اي است، همچنان كه مسبّبين آن نيز نادره اند ... حسين بن علي(ع) سنّت دفاع از حق مظلوم و مصالح عموم را بنا بر فرمان خداوند در قرآن به زبان پيامبر اكرم(ص) وظيفهء خويش ديد و از اقدام به آن تسامحي نورزيد. هستس خود را در آن قربانگاه بزرگ فدا كرد و به اين سبب نزد پروردگار، "سرور شهيدان" محسوب مي شود و در تاريخ ايام، "پيشواي اصلاح طلبان" به شمار رفت. آري، به آنچه خواسته بود و بلكه برتر از آن، كامياب گرديد.


--------------------------------------------------------------------------------

* برگرفته از كتابهاي 1) درسي كه حسين به انسانها آموخت (شهيد هاشمي نژاد)
2) فرهنگ عاشورا (جواد محدّثي)

و 3) سایت امام حسین (ع)
--------------------------------------------------------------------------------

NIMA.N
08-16-2009, 12:09 PM
گفت معشوقی به عاشق كای فتی

تو به غربت دیده‌ای بس شهرها



پس كدامین شهر از آنها خوش‌تر است

گفت آن شهری كه در وی دلبر است



هر كجا یوسف‌رخی باشد چو ماه

جن‍ّت است آن گرچه باشد قعر چاه



خوش‌تر از هر دو جهان آنجا بود

كه مرا با تو سر و سودا بود

NIMA.N
08-16-2009, 12:10 PM
خون ساقی می‌چكد از خنجر خونخواره‌ای

چون فرو افتاده شاهی از فراز باره‌ای



خاتمی در كام شاه تشنه‌كامان مانده است

ساقی كوثر! مگر م‍ِی‌ْ داده سنگ خاره‌ای

سعی بسیاری كند ساقی صفای روی او

هاجری بینم قدح‌كش در كنار ساره‌ای



خاتم شاهی به دست اهرمن دادن خطاست

چون برید از بند انگشتان شه، كو چاره‌‌ای



ماه كنعان كرده پنهان در تنور خانه‌ای

م‍ُلحد پست پلیدی، زادۀ بدكاره‌ای



می‌كشان رفتند و ساقی رفت و آتش درگرفت

شعله زد بر دامن پروانه آواره‌ای



امشب ای افلاكیان ما خاكیان در آتشیم

ای فلك بنگر زمین گردیده آتش‌پاره‌ای



از سلیمان كنیت‌ِ «سلطان»گرفتم می‌ بریز

بعد از این سلطان شعرم در غزل مه‌پاره‌ای

NIMA.N
08-16-2009, 12:10 PM
خواهرش بر سینه و بر سر زنان

رفت تا گیرد برادر را عنان



سیل اشكش بست بر شه راه را

دود آهش كرد حیران شاه را



در قفای شاه رفتی هر زمان

بانگ مهلا‌ً مهلاًاش بر آسمان



كای سوار سرگران كم‌ كن شتاب

جان من لختی سبك‌تر زن ركاب



تا ببوسم آن رخ دلجوی تو

تا ببویم آن شكنج موی تو



شه سراپا گرم شوق و مست ناز

گوشه‌ چشمی به آن سو كرد باز



دید مشكین مویی از جنس زنان

بر فلك دستی و دستی بر عنان



زن مگو مردآفرین روزگار

زن مگو بنت الجلال اخت الوقار



زن مگو خاك درش نقش جبین

زن مگو دست خدا را در آستین



باز دل بر عقل می‌گیرد عنان

اهل دل را آتش اندر جان زنان



پنجه اندر جامۀ جان می‌برد

صبر و طاقت را گریبان می‌درد



هر زمان هنگامه‌ای سر می‌كند

گر كنم منعش فروزن‌تر می‌كند



اندر این مطلب عنان از من گرفت

من از او گوش او زبان از من گرفت



سرخوش از صبهای آگاهی شدم

دیگر اینجا زینب الهی شدم



مدعی گو كم كن این افسانه را

پند بی‌حاصل مده دیوانه را



همتی باید قدم در راه زن

صاحب آن خواه مرد و خواه زن



شرط راه آمد نمودن قطع راه

بر سر رهرو چه معجر چه كلاه

NIMA.N
08-16-2009, 12:10 PM
تنها نه همچو شمع به پایت گریستم

هر جا كه دست داد برایت گریستم



در كربلای عشق تو دوشینه یك فرات

ای جان تشنه‌ام به فدایت گریستم



هر جا كه داد تشنه‌لبی پیش یار جان

بر كشتگان كرببلایت گریستم



در شام هجر از دل تنگ خرابه‌ام

هی ناله كردم و به عزایت گریستم



هر جا كه مرغ نوحه‌سرا نوحه كرد سر

پرپر زدم من و به هوایت گریستم



هر كس به سینه می‌زد و می‌گفت یاحسین

همراه او به زیر لوایت گریستم



در راه شام همره یك كاروان اسیر

بر آن سر ز جسم جدایت گریستم



زمزم شدم ز گریه سر كوی ماتمت

دل سعی كرد و من به صفایت گریستم



ای تشنه‌لب كه آبروی عشق خون تست

بر خون تو به خون خدایت گریستم



فردا كه هیچ جز غم عشقت نمی‌خرند

شاها گواه باش برایت گریستم



ای دیده خفته بودی و من از دل پناه

در ماتم حسین به جایت گریستم

NIMA.N
08-16-2009, 12:10 PM
هرکه را عشق حسین نیست زخود بی خبر است
کشته عشق حسین از همه کس زنده تر است
بس که آن جلوه توحید مرا در نظر است
هرکجا می نگرم نور رخش جلوه گر است

NIMA.N
08-16-2009, 12:11 PM
هلال زینب برملا روی نیزه شده
او آمده از کربلا، شمس کوفه شده
او آمده از کربلا، شمس کوفه شده
قاری فاطمه، می کند زمزمه، می کند زمزمه
انا مجنون حسین، انا مجنون حسین، انا مجنون حسین

رأست چو بینم یاد آن قدّ رعنا کنم
ای رهبرم قرآن بخوان تا که معنا کنم
ای رهبرم قرآن بخوان تا که معنا کنم
رأس خاکستری
دلبر خواهری دلبر خواهری
انا مجنون حسین، انا مجنون حسین، انا مجنون حسین

بنگر برادر بعد تو طاقتم کم شده
مویم سپید، رنگم پرید
قامتم خم شده قامتم خم شده
چوبه ی محملم؛ حل کند مشکلم، حل کند مشکلم
انا مجنون حسین، انا مجنون حسین، انا مجنون حسین

NIMA.N
08-16-2009, 12:12 PM
سِرّ ني در نينوا مي‌ماند اگر زينب نبود كربلا در كربلا مي ‌ماند اگر زينب نبود

چهره سرخ حقيقت بعد از آن توفان رنگ پشت ابري از ريا ميماند اگر زينب نبود

چشمه ي فرياد مظلوميّتِ لب تشنگان در كوير تفته جا مي‌ماند اگر زينب نبود

زخمهء زخمي‌ترين فرياد در چنگ سكوت از طراز نغمه وا مي‌ماند اگر زينب نبود

در طلوع داغ اصغر، استخوان اشك سرخ در گلوي چشمها مي‌ماند اگر زينب نبود

ذوالجناح دادخواهي بي‌سوار و بي‌لگام در بيابان ها رها مي‌ماند اگر زينب نبود

در عبور از بستر تاريخ، سيل انقلاب پشت كوه فتنه جا مي‌ماند اگر زينب نبود

NIMA.N
08-16-2009, 12:12 PM
عاشقي را جگري مي بايد احتمال خطري مي بايد

نتوان رفت در اين ره با پاي عشق را بال و پري مي بايد

تو نئي مرد چنين دريايي رند شوريده سري مي بايد

هست هر قافله را سالاري هر كجا پاست، سري مي بايد

ناز پروردْ كجا، عشق كجا؟ عشق را شور و شري مي بايد

NIMA.N
08-16-2009, 12:12 PM
بر حربگاه چون ره آن كاروان فتاد شور نشور واهمه را در گمان فتاد

هرچند بر تن شهدا چشم كاركرد بر زخم هاي كاري تيركمان فتاد
ناگاه چشم دختر زهرا در آن ميان بر پيكر شريف امام زمان فتاد

بي اختيار نعره هذا حسين از او سرزد چنانكه آتش او در جهان فتاد
پس با زبان پر گله آن بضعه رسول رو در مدينه كرد كه يا ايها الرسول:


اين كشته فتاده به هامون حسين توست وين صيد دست و پازده در خون حسين تست

اين ماهي فتاده به درياي خون كه هست
زخم از ستاره بر تنش افزون حسين تست

اين خشك لب فتاده و ممنوع از فرات
ز خون او زمين شده جيحون حسين تست

اين شاه كم سپاه كه با خيل اشك و آه
خرگاه زين جهان زده بيرون حسين تست
پس روي در بقيع و به زهرا خطاب كرد
مرغ هوا و ماهي دريا كباب كرد

كاي مونس شكسته دلان حال ما ببين
ما را غريب و بي كس و بي آشنا ببين
اولاد خويش را كه شفيعان محشرند
در ورطه عقوبت اهل جفا ببين

تنهاي كشتگان همه در خاك و خون نگر
سرهاي سروران همه بر نيزه ها ببين

آن تن كه بود پرورشش در كنار تو
غلطان به خاك معركه كربلا ببين

NIMA.N
08-16-2009, 12:13 PM
حّر و آزادم و روزی که ز مادر زادم

آمد الطاف حسینی به مبارک بادم

سر از آن روز به زیر قدمش بنهادم

فاش می گویم و از گفته ی خود دلشادم

بنده ی عشقم و از هر دو جهان آزادم

من که امروز اسیرم به کف اهل نفاق

خواهر شاه عرب پادشه ارض وفاق

از مدینه شدم آواره سوی ملک عراق

طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق

که در این دامگه حادثه چون افتادم

از ازل عشق حسین در دل شیدایم بود

جان فشاندن به رهش سرّ سویدایم بود

در ولای غم او منزل و موایم بود

من ملک بودم و فردوس برین جایم بود

آدم آورد در این دیر خراب آبادم

به خدا علت آزادی ام از همت اوست

لرزه ام در بدن و گریه شوقم به گلوست

بشکافد اگر عضو مرا تا رگ و پوست

نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست

چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم

اگرم عشق برادر به اسیری انداخت

چاره ای نیست به تقدیر قضا باید ساخت

با وجودی که مرا ناز محبت بگداخت

کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت

یارب از مادر گیتی به چه طالع زادم

عقل آورد مرا تا به در خانه ی عشق

گفت این خانه بود خانه ی بی خانه ی عشق

باش اینجا به غلامی در کاشانه ی عشق

تا شدم حلقه به گوش در میخانه ی عشق

هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم

NIMA.N
08-16-2009, 12:13 PM
تو دیدی چشم تر آتش بگیرد

عزیزت پشت در آتش بگیرد

و بابایت سرش بر نیزه باشد

و سر نیزه سر آتش بگیرد

تو دیدی پیش چشم باغبانی

درختی از کمر آتش بگیرد

شده آیا دلت هر روز هر روز

که از هرم خبر آتش بگیرد

چه حالی می شوی وقتی ببینی

برادر از جگر آتش بگیرد

برادر زاده هایت دیده باشند

که حلقوم پدر آتش بگیرد

تو دیدی خیمه های اهل بیت ات

به هنگام سفر آتش بگیرد

مگو دیگر که نزدیک است از غم

دل زینب دگر آتش بگیرد

مگو دیگر تعجب هم ندارد

ندیدی چشم ترآتش بگیرد



زهرا بیدجی

NIMA.N
08-16-2009, 12:14 PM
تضمین غزل حافظ توسط مرحوم چلویی
-------------------------------------------------

سبکباران به سوی کربلا بستند محمل ها

در آن وادیّ پر خوف و خطر کردند منزل ها

جوانان بنی هاشم به پا کردند محفل ها

چه محفل کز محبت تار و پودش رشته ی دل ها

زدند آسان و لیکن عاقبت افتاد مشکل ها

شترها زیر بار عشق با وجد و طرب واله

روان بودند در خار مغیلان چون گل و لاله

زنان در محمل عصمت روان از دیدگان ناله

بگرد بانوان نور رسالت حاجب و هاله

فرو بردند سر خورشید و مه در برج و محمل ها

سپاه شاه مظلومان بسوی کربلا عازم

سپهسالار اردو ؛ شمس دین ؛ ماه بنی هاشم

سوار توسن اجلال با وجه حسن قاسم

علی اکبر بذکر یا قدیر و قادر و قائم

که ما رفتیم سوی دوست بشتابید مایل ها

علی اصغر به خواب ناز روی دامن مادر

نگاه مادر مظلومه اش بر صورت اصغر

سکینه بنگرد بر قدر و بالای علی اکبر

رقیه بی خبر از زجر راه و خشت زیر سر

جوانان می روند با پای خود بر سوی قاتل ها

نهنگ قلزم قهر خدا عباس نام آور

غضنفر خسرو گردان حشم فرمانده لشگر

علم افراشته جولان دهد در میمن و میسر

ز سقایی برد ارث البته از ساقی کوثر

الا یا ایها الساقی ادر کاساً و ناول ها

مسلمانان کوفه شاه را کردند مهمانی

و لیکن کافران دارند ننگ از این مسلمانی

نوشته نامه ها آن فرقه ی بدتر ز نصرانی

نمی دانم چه بنوشتند خود نا گفته می دانی

هم آن هایی که می کردند قرآن را حمایل ها

رسید اردو به دشت کربلا شهر حسین آباد

حسین آباد بود آن سرزمین از اول ایجاد

عزیز حضرت باری در آن جا بارها بگشاد

برای نصرت دین اهل عالم را ندا در داد

به جان و دل بلی گفتند کوشیدند از دل ها

شه ملک امانت فیض بخش مومن و کافر

نشسته بر سریر معدلت با صولت حیدر

به پا نعلین شیث ، عمامه ختم رسل بر سر

عصای موسوی در کف ، ردای احمدی در بر

همان که حب ّ و بغضش امتحان حق و باطل ها

صبا عنبر فشان کن گلستان شهادت را

که شاه دین دهد خون از گلو نخل رسالت را

به پایان می رساند حضرتش کار شفاعت را

بزن " ساعی " به چوگان عمل گوی سعادت را

که همچو شمع می سوزند و می گریند ناقل ها

NIMA.N
08-16-2009, 12:14 PM
شوريده سري كه شرح ايمان مي كرد - هفتاد و دو فصل سرخ عنوان مي كرد

با ناي بريده نيز بر منبر نـي - تفسير خجسته اي ز قرآن مي كرد



سيد حسن حسيني

NIMA.N
08-16-2009, 12:15 PM
عالم همه خاك كربلا بايدمان - پيوسته به لب خدا خدا بايدمان

تا پاك شود زمين ز ابناي يزيد - همواره حسين مقتدا بايدمان

سيد حسن حسيني

NIMA.N
08-16-2009, 12:16 PM
دريا به طلب از برهوت تو گذشت - يك قافله نعره از سكوت تو گذشت

آنروز اگر چه تشنه بودي اما - صد رشته قنات از قنوت تو گذشت

سيد حسن حسيني

NIMA.N
08-16-2009, 12:16 PM
چه آوردند يا رب آب و آتش - به روز خيمه و لب آب و آتش

ز اشك كودكان و داغ زينب - بهم پيوسته امشب آب و آتش



سيد حسن محمودي ثابت (سهيل )

فرناز
08-16-2009, 12:31 PM
پنداشته اند كه ما ز خاموشانيم
همرنگ جماعت فراموشانيم
ما آرزوي كرب و بلا را داريم
با ياد حسينمان كفن پوشانيم

فرناز
08-16-2009, 12:50 PM
با اشك هاش دفتر خود را نمور كرد در خود تمام مرثيه ها را مرور كرد

ذهنش ز روضه هاي مجسم عبور كرد شاعر بساط سينه زدن را كه جور كرد





احساس كرد از همه عالم جدا شده ست

در بيت هاش مجلس ماتم به پا شده ست





در اوج روضه خوب دلش را كه غم گرفت وقتي كه ميزو دفتر و خودكار دم گرفت

وقتش رسيده بود به دستش قلم گرفت مثل هميشه رخصتي از محتشم گرفت





باز اين چه شورش است كه در جان "واژه" هاست

شاعر شكست خورده ي طوفان "واژه" هاست





بي اختيار شد قلمش را رها گذاشت دستي ز غيب قافيه را كربلا گذاشت

يك بيت بعد واژه لب تشنه را گذاشت تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت





حس كرد پا به پاش جهان گريه مي كند

دارد غروب فرشچيان گريه مي كند





با اين زبان چگونه بگويم چه ها كشيد بر روي خاك وخون بدني را رها كشيد

او را چنان فناي خدا، بي ريا كشيد حتي براش جاي كفن؛ بوريا كشيد





در خون كشيد قافيه ها را، حروف را

از بس كه گريه كرد تمام لهوف را





اما در اوج روضه كم آورد و رنگ باخت بالا گرفت كار و سپس آسمان گداخت

اين بند را جداي همه روي نيزه ساخت خورشيد سر بريده غروبي نمي شناخت





بر اوج نيزه گرم طلوعي دوباره بود

او كهكشان روشن هفده ستاره بود





خون جاي واژه بر لبش آورد و بعد از آن... پيشانيش پر از عرق سرد و بعد از آن...

خود را ميان معركه حس كرد و بعد از آن... شاعر بريد و تاب نياورد و بعد از آن...





در خلسه اي عميق خودش بود و هيچ كس

شاعر كنار دفترش افتاد از نفس




سيد حميد رضا برقعي

NIMA.N
08-17-2009, 01:23 PM
سِرّ ني در نينوا مي‌ماند اگر زينب نبود كربلا در كربلا مي ‌ماند اگر زينب نبود

چهره سرخ حقيقت بعد از آن توفان رنگ پشت ابري از ريا ميماند اگر زينب نبود

چشمه ي فرياد مظلوميّتِ لب تشنگان در كوير تفته جا مي‌ماند اگر زينب نبود

زخمهء زخمي‌ترين فرياد در چنگ سكوت از طراز نغمه وا مي‌ماند اگر زينب نبود

در طلوع داغ اصغر، استخوان اشك سرخ در گلوي چشمها مي‌ماند اگر زينب نبود

ذوالجناح دادخواهي بي‌سوار و بي‌لگام در بيابان ها رها مي‌ماند اگر زينب نبود

در عبور از بستر تاريخ، سيل انقلاب پشت كوه فتنه جا مي‌ماند اگر زينب نبود

NIMA.N
08-17-2009, 01:24 PM
عاشقي را جگري مي بايد احتمال خطري مي بايد

نتوان رفت در اين ره با پاي عشق را بال و پري مي بايد

تو نئي مرد چنين دريايي رند شوريده سري مي بايد

هست هر قافله را سالاري هر كجا پاست، سري مي بايد

ناز پروردْ كجا، عشق كجا؟ عشق را شور و شري مي بايد

NIMA.N
08-17-2009, 01:35 PM
بر حربگاه چون ره آن كاروان فتاد شور نشور واهمه را در گمان فتاد

هرچند بر تن شهدا چشم كاركرد بر زخم هاي كاري تيركمان فتاد
ناگاه چشم دختر زهرا در آن ميان بر پيكر شريف امام زمان فتاد

بي اختيار نعره هذا حسين از او سرزد چنانكه آتش او در جهان فتاد
پس با زبان پر گله آن بضعه رسول رو در مدينه كرد كه يا ايها الرسول:


اين كشته فتاده به هامون حسين توست وين صيد دست و پازده در خون حسين تست

اين ماهي فتاده به درياي خون كه هست
زخم از ستاره بر تنش افزون حسين تست

اين خشك لب فتاده و ممنوع از فرات
ز خون او زمين شده جيحون حسين تست

اين شاه كم سپاه كه با خيل اشك و آه
خرگاه زين جهان زده بيرون حسين تست
پس روي در بقيع و به زهرا خطاب كرد
مرغ هوا و ماهي دريا كباب كرد

كاي مونس شكسته دلان حال ما ببين
ما را غريب و بي كس و بي آشنا ببين
اولاد خويش را كه شفيعان محشرند
در ورطه عقوبت اهل جفا ببين

تنهاي كشتگان همه در خاك و خون نگر
سرهاي سروران همه بر نيزه ها ببين

آن تن كه بود پرورشش در كنار تو
غلطان به خاك معركه كربلا ببين

NIMA.N
08-17-2009, 01:35 PM
حّر و آزادم و روزی که ز مادر زادم

آمد الطاف حسینی به مبارک بادم

سر از آن روز به زیر قدمش بنهادم

فاش می گویم و از گفته ی خود دلشادم

بنده ی عشقم و از هر دو جهان آزادم

من که امروز اسیرم به کف اهل نفاق

خواهر شاه عرب پادشه ارض وفاق

از مدینه شدم آواره سوی ملک عراق

طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق

که در این دامگه حادثه چون افتادم

از ازل عشق حسین در دل شیدایم بود

جان فشاندن به رهش سرّ سویدایم بود

در ولای غم او منزل و موایم بود

من ملک بودم و فردوس برین جایم بود

آدم آورد در این دیر خراب آبادم

به خدا علت آزادی ام از همت اوست

لرزه ام در بدن و گریه شوقم به گلوست

بشکافد اگر عضو مرا تا رگ و پوست

نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست

چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم

اگرم عشق برادر به اسیری انداخت

چاره ای نیست به تقدیر قضا باید ساخت

با وجودی که مرا ناز محبت بگداخت

کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت

یارب از مادر گیتی به چه طالع زادم

عقل آورد مرا تا به در خانه ی عشق

گفت این خانه بود خانه ی بی خانه ی عشق

باش اینجا به غلامی در کاشانه ی عشق

تا شدم حلقه به گوش در میخانه ی عشق

هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم

NIMA.N
08-17-2009, 01:35 PM
تو دیدی چشم تر آتش بگیرد

عزیزت پشت در آتش بگیرد

و بابایت سرش بر نیزه باشد

و سر نیزه سر آتش بگیرد

تو دیدی پیش چشم باغبانی

درختی از کمر آتش بگیرد

شده آیا دلت هر روز هر روز

که از هرم خبر آتش بگیرد

چه حالی می شوی وقتی ببینی

برادر از جگر آتش بگیرد

برادر زاده هایت دیده باشند

که حلقوم پدر آتش بگیرد

تو دیدی خیمه های اهل بیت ات

به هنگام سفر آتش بگیرد

مگو دیگر که نزدیک است از غم

دل زینب دگر آتش بگیرد

مگو دیگر تعجب هم ندارد

ندیدی چشم ترآتش بگیرد



زهرا بیدجی

NIMA.N
08-17-2009, 01:35 PM
تضمین غزل حافظ توسط مرحوم چلویی
-------------------------------------------------

سبکباران به سوی کربلا بستند محمل ها

در آن وادیّ پر خوف و خطر کردند منزل ها

جوانان بنی هاشم به پا کردند محفل ها

چه محفل کز محبت تار و پودش رشته ی دل ها

زدند آسان و لیکن عاقبت افتاد مشکل ها

شترها زیر بار عشق با وجد و طرب واله

روان بودند در خار مغیلان چون گل و لاله

زنان در محمل عصمت روان از دیدگان ناله

بگرد بانوان نور رسالت حاجب و هاله

فرو بردند سر خورشید و مه در برج و محمل ها

سپاه شاه مظلومان بسوی کربلا عازم

سپهسالار اردو ؛ شمس دین ؛ ماه بنی هاشم

سوار توسن اجلال با وجه حسن قاسم

علی اکبر بذکر یا قدیر و قادر و قائم

که ما رفتیم سوی دوست بشتابید مایل ها

علی اصغر به خواب ناز روی دامن مادر

نگاه مادر مظلومه اش بر صورت اصغر

سکینه بنگرد بر قدر و بالای علی اکبر

رقیه بی خبر از زجر راه و خشت زیر سر

جوانان می روند با پای خود بر سوی قاتل ها

نهنگ قلزم قهر خدا عباس نام آور

غضنفر خسرو گردان حشم فرمانده لشگر

علم افراشته جولان دهد در میمن و میسر

ز سقایی برد ارث البته از ساقی کوثر

الا یا ایها الساقی ادر کاساً و ناول ها

مسلمانان کوفه شاه را کردند مهمانی

و لیکن کافران دارند ننگ از این مسلمانی

نوشته نامه ها آن فرقه ی بدتر ز نصرانی

نمی دانم چه بنوشتند خود نا گفته می دانی

هم آن هایی که می کردند قرآن را حمایل ها

رسید اردو به دشت کربلا شهر حسین آباد

حسین آباد بود آن سرزمین از اول ایجاد

عزیز حضرت باری در آن جا بارها بگشاد

برای نصرت دین اهل عالم را ندا در داد

به جان و دل بلی گفتند کوشیدند از دل ها

شه ملک امانت فیض بخش مومن و کافر

نشسته بر سریر معدلت با صولت حیدر

به پا نعلین شیث ، عمامه ختم رسل بر سر

عصای موسوی در کف ، ردای احمدی در بر

همان که حب ّ و بغضش امتحان حق و باطل ها

صبا عنبر فشان کن گلستان شهادت را

که شاه دین دهد خون از گلو نخل رسالت را

به پایان می رساند حضرتش کار شفاعت را

بزن " ساعی " به چوگان عمل گوی سعادت را

که همچو شمع می سوزند و می گریند ناقل ها

NIMA.N
08-17-2009, 01:36 PM
شوريده سري كه شرح ايمان مي كرد - هفتاد و دو فصل سرخ عنوان مي كرد

با ناي بريده نيز بر منبر نـي - تفسير خجسته اي ز قرآن مي كرد



سيد حسن حسيني

NIMA.N
08-17-2009, 01:37 PM
عالم همه خاك كربلا بايدمان - پيوسته به لب خدا خدا بايدمان

تا پاك شود زمين ز ابناي يزيد - همواره حسين مقتدا بايدمان

سيد حسن حسيني

NIMA.N
08-17-2009, 01:37 PM
دريا به طلب از برهوت تو گذشت - يك قافله نعره از سكوت تو گذشت

آنروز اگر چه تشنه بودي اما - صد رشته قنات از قنوت تو گذشت

سيد حسن حسيني

NIMA.N
08-17-2009, 01:40 PM
چه آوردند يا رب آب و آتش - به روز خيمه و لب آب و آتش

ز اشك كودكان و داغ زينب - بهم پيوسته امشب آب و آتش



سيد حسن محمودي ثابت (سهيل )

NIMA.N
08-17-2009, 01:41 PM
وداعي با سر و جان كرده اينك - ملائك را هراسان كرده اينك

هلا ، اهل حرم بيرون بياييد - حسين آهنگ ميدان كرده اينك



سيد حسن محمودي ثابت (سهيل )

NIMA.N
08-17-2009, 01:41 PM
دو چشمت شرمگين شد ماه و خورشيد - حضوري آتشين شد ماه و خورشيد

حسين آمد به بالين برادر - به يكديگر قرين شد ماه و خورشيد



سيد حسن محمودي ثابت (سهيل )

NIMA.N
08-17-2009, 01:41 PM
آتش چو گرفت در ميان دريا - همرنگ كوير شد دهان دريا

از سوز عطش به خويش مي پيچيدند - در بين دو نهر ماهيان دريا

حسين اسرافيلي

NIMA.N
08-17-2009, 01:42 PM
آنروز كه آن فتنه به بار آمده بود - خورشيد ولا بر سر دار آمده بود

با پاي برهنه دشت ها را زينب - دنبال حسين سايه وار آمده بود

حسين اسرافيلي

NIMA.N
08-17-2009, 01:43 PM
تضميني از لسان الغيب
--
محمد علي مرداني

------

آن بهشتي رو كه عزم سير در گلزار داشت

بر لبش شهد شكر در ذكر يا غفّار داشت

با زبان عشق رمز عشق را اظهار داشت

بلبلي برگ گلي خوشرنگ در منقار داشت

و اندر آن برگ و نوا خوش ناله هاي زار داشت



گفتم اي جان عاشقي را منشا ارشاد چيست

اين بناي جاودان را باني و استاد كيست

گفت مرغ روح در زندان تن آزاد نيست

گفتمش در عين وصل اين ناله و فرياد چيست

گفت ما را شوق وصل يار بر اين كار داشت



لاله رخسار گلگونش چو آتش بر بياض

دولت بيدار عشقش را نباشد انقراض

رهروي كوي وفايش را نباشد ارتحاض

يار اگر ننشست با ما نيست جاي اعتراض

پادشاه كامران بود از گدايان عار داشت



اي خوش آن چشمي كه باشد آشنا با حسن دوست

مي دهد آيينه ي دل را جلا با حسن دوست

محفل عشاق را باشد صفا با حسن دوست

در نمي گيرد نياز و ناز ما با حسن دوست

خرم آن كز نازنينان بخت برخوردار داشت



گر قبول افتد كه طوف كعبه ي جانان كنيم

فخر بر خورشيد و ماه و انجم و كيوان كنيم

بهر قربان در مناي دوست جان قربان كنيم

خيز تا بر كلك آن نقاش جان افشان كنيم

كاين همه نقش عجب در گردش پرگار داشت



اي دل از دنيا حذر كن پخته شو خامي مكن

خاك راه اهل دل مي باش و خودكامي مكن

سر به پاي راستان بگذار و نمامي مكن

گر مريد راه عشقي فكر بدنامي مكن

شيخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت



جلوه ي عشق است يوسف را چراغ راه خير

گر به چاه افكند خويشش ور برون آورد غير

دل كه با حق آشنا شد خواه مسجد خواه دير

وقت آن شيرين قلندر خوش كه در اطوار سير

ذكر تسبيح ملك در حلقه زنّار داشت



از مقامش بر مشام جان وزد بوي بهشت

چون به گلگشت آمد آن گلچهر در گلزار و كشت

كلك مرداني به تضمينش خوش اين طغرا نوشت

چشم حافظ زير بام قصر آن حوري سرشت

شيوه ي جنات و تجري تحتها الانهار داشت

NIMA.N
08-17-2009, 01:43 PM
من اولين مصراع نظم كربلايم من اولين جانباز دشت نينوايم

نامم علي اكبر و در خلق و منطق شبه ترين چهره به ختم الانبيائم

من اولين پيمانه نوش جام اشكم چون رفته تا معراج دل صوت صدايم

من اولين گلواژه شعر حسينم يا اولين قرباني كوي منايم

من شير سرخ بيشه هاي الغديرم در خيبر فتح المبين خيبر گشايم

من كربلا را كربلا آباد كردم در عشق و مستي كربلا بيداد كردم

من با عطش تا اوج آزادي پريدم عطشان ترين لبهاي عالم را بوسيدم

شهدي كه من نوشيدم از پيمانه عشق شيرين تر از آن در همه هستي نديدم

زينب لبم را بوسه ميزد من ز دستش او دل به من ميدادو من دل ميبريدم



او دور من مي گشت و من هم دور زهرا من تشنه بر لبهاي او او آب دريا



من غنچه تكبير لبهاي حسينم من يوسف كنعان زيباي حسينم

چون خال سبز هاشمي دارم به صورت من نكهت شب بوي گلهاي حسينم

دارم به چهره نور سبز فاطميه من خط و خال روي سيماي حسينم

اي اهل عالم من نواي نينوايم چون كه اذان گوي مصلاي حسينم

در خلق و خلق و منطق و خيبر گشائي گلواژه دست تولاي حسينم

چون ذوالفقار حيدري دارم به دستم در صحنه ميدان علي را ناز شستم
من شير سرخ بيشه هاي كربلايم من لافتاي حيدر خيبر گشايم

اي اهل عالم من اذان گوي حسينم چون رفته تا اوج فلك موج صدايم

شمع حيسني را من كه من پروانه بودم خوشكل ترين پروانه از پروانه هايم

من نسخه پيچ اشك درمانگاه عشقم من مهر هر نسخه در دارالشفايم

جدم علي حلال كل مشكلات است من هم علي اكبر مشكل گشايم



دارم مدال فاطمي چون روي سينه من اشبه الناسم به زهراي مدينه



من روي قلبم عكس آزادي كشيدم شهد شهادب را به آزادي چشيدم

دل را به دلبر دادم و از دلبرم دل با عشق از بازار آزادي خريدم

من بلبلي هستم كه در گلخانه اشك شهد گل از لبهاي آزادي مكيدم

من جان زينب را به يك لحظه گرفتم چون خون به پاي نخل آزادي چكيدم

زينب صدايم مي زدو من مي دويدم تا اينكه در مقتل به دلدارم رسيدم

من كربلا را كربلا آباد كردم ويرانه كاخ جهل و استبداد كردم

من حجله شادي كنار دجله بستم گل دسته در گلدسته ها بنياد كردم

من هم بلال و هم اذان گوي حسينم در عشقبازي كربلا بيداد كردم

من رهبر يك نسل و فرهنگي جوانم در نينوا دانشكده ايجاد كردم

من هستيم را در خم يك گوشه دادم با نخل دين را با خلوصم شاد كردم



بر لوح قلبم رهبر عرفان نوشته اي عاشقان اين كربلا شهر بهشته



من دوره ديده در نظام ذوالفقارم من غنچه گلهاي باغ هشت و چهارم

چون ذوالفقار حيدري دارم به دستم خيبر گشاي ديگري در روزگارم

من اولين جانباز اردوي حسينم چون انقلاب كربلا را پاسدارم

من زنده كردم نام جدم مرتضي را من اكبرم يا حيدر دلدل سوارم

هرگز ندارم افتخاري بهتر از اين من حجله بسته در بهار كار زارم

حاج داوود یدالللهی (قطره)

NIMA.N
08-17-2009, 01:43 PM
حـتي خـدا مـيان حسـينيهء غمـش
سوگند خورده است به ماه محرمش

شبهاي قدر محترم و با فضيلت اند
امّـا نمي رسند به شبهاي مـاتمش

امروز نه، غروب همان سال شصت و يك
مـا را گـره زدنـد به نخـهاي پـرچمش

اين دستمال گـريه پر از نـور مي شود
وقتي به دست روضـهء خورشيد مي دمش

چشمي كه از براي تو گريان نمي شود
بايد حـواله داد به دست جـهنمش

جانم فداي ِ محتشم خانواده ات
با اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتمش

علي اكبر لطيفيان

NIMA.N
08-17-2009, 01:44 PM
يك شب بيا ستاره بريزم به پاي تو

اي آفتاب من همه چيزم فداي تو

يك شب بيا به ما برسد اي اذان صبح

از پشت بام مسجد كوفه صداي تو

ما مدتي است خانه تكاني نكرده ايم

شرمنده ايم در دل ما نيست جاي تو

غير از همين دو قطره اشكي كه مانده بود

چيزي نداشتم كه بيارم براي تو

از روزهاي هفته سه شنبه براي من

شبهاي پنجشنبه و جمعه براي تو

روزي به خاطر سفر جمكران من

روزي به خاطر سفر كربلاي تو

علی اکبر لطیفیان

NIMA.N
08-17-2009, 01:45 PM
روي بالم يكي دو پر بكشيد

دست مرهم بر اين جگر بكشيد

پاي ساعات گريه هاي شما

چشممان را شكسته تر بكشيد

محضر سبزتان نشد ، عكس

يك گدا را به پشت در بكشيد

كفش مجروح سرنوشت مرا

تا دم خيمه ات اگر بكشيد ...

.... راضي ام ، از خدام هم باشد

تن من را بدون سر بكشيد

NIMA.N
08-17-2009, 01:45 PM
عباس! نام تو تشنه می کند.

نام تو گويی مشکلی می شود بر دوش خسته ی من که کو به کو بچرخم پی آب...

اما

من تشنه کجا و توی نور کجا؟!

که من دريغ آب از لبهای خودم نمی توانم.

عباس!

مرحمتی کن و چشمه ای بجوشان از اين سينه خشک

سيده زهرا برقعی

NIMA.N
08-17-2009, 01:45 PM
گذاشت دست به سینه : سلام سوی حرم
رسید تا فلکه آب و روبروی حرم

لب زمین دو چشمش دوباره باران خورد

در آستانه دریا گرفت بوی حرم

گذاشت صورت خود را به صورت یک در

نفس کشید و نفس شد به رنگ و روی حرم

تمام حس عطش را به کاسه ها نوشید

و پر شد از تب و تاب لب سبوی حرم

در آن طرف پدری که خمیده . با گریه

گره زده پسرش را به آبروی حرم

چقدر قطره به دریا رسیدنش زیباست

چقدر زمزمه جاری شده به جوی حرم

در ازدحام توسل ز چشم من گم شد

ضریح بود و هزاران دعای توی حرم

شکست بین نماز زیارت آقا

شکست و ریخت قنوتش به گفتگوی حرم

***

شفا گرفته مریضی .....زدند نقاره

صدای معجزه پیدا شد از گلوی حرم

***

گذاشت دست به سینه .عقب عقب برگشت

رسید تا فلکه آب و روبروی حرم

NIMA.N
08-17-2009, 01:45 PM
چكه چكه بر آشوب اي زبان يخ زده در كام

چون شهامتي خشماگين خفته در غلافي از ابهام



شانه هاي نازكت اي زن سرپناه زخمي مردي است

راه قرنها پس از اين را پشت سر نهاده به يك گام



شور واپسين نفست را نذر خيمه ها كن و بردار

پرده از وقاحت سوگندنامه هاي در طلب نام



شعله شو مباد ببينند يخ ببندد اينهمه فرياد

سعي كن به لرزه درآيد پشت بي ستارگي شام



كوفه لجن زده نيلوفرپرست مي شود اي زن

لب اگر كه باز كني باز زان شهيد دشنه و دشنام



بايد آسمان بشوي باز تا پرنده ها بنويسند

اينكه روي نيزه بيان شد آفتابي از لب اين بام



آبي و بلند و فراگير خطبه اي بخوان كه دوباره

مردي از ميانه نخلستان بيايد آرام آرام...

NIMA.N
08-17-2009, 01:46 PM
عرش مي لرزيد وقتي خاک مي شد بسترت

آسمان واکرد چتري از محبت بر سرت



حنجر جبريل هم با نام تو تطهير شد

تا رسيد آن تيغ بي شرم و حيا بر حنجرت



نخلهاي تشنه از تنهايي ات خم مي شدند

تا شنيدند از لبانت ربناي آخرت



اي همه مظلوميت ، سيمرغ قاف عاشقي!

رنگ غربت داشت از روز ازل بال و پرت



در دل رود فرات از ماهيان بايد شنيد

مرثيه بر آن گلوي تشنه ي از خون ترت



اي خداي زخمهاي آشنا و ناگزير

وحي تو شد "هل من ..." و يک قافله پيغمبرت



کوفه کوفه شرمساري مانده در تاريخ و باز

کربلا در کربلا ماييم و زخم پيکرت!

سید حبیب حبیب پور

NIMA.N
08-17-2009, 01:46 PM
الشام...الشام...الشام...غربت شمار شهيدان

اندوه... اندوه... اندوه... اي شام تار شهيدان

مي خواهم اي شام نيلي! آنقدر آتش بگريم

تا عاقبت گم شوم گم گم در غبار شهيدان

مي خواهم آنسان بگريم تا در تف خون بپيچد

پژواك فريادهاي دنباله دار شهيدان

هيهات هيهات هيهات: بانگ انا الحق عشق است

هيهات گو مي روم من تا پاي دار شهيدان

اي عشق آلوده دامن ! شايد شفيع تو باشم

گر روز محشر بر آرم سر از تبار شهيدان

جان بر لب آمد كجايي؟ اي خون بهاي من و عشق!

الغوث الغوث الغوث اي انتظار شهيدان

عبد الحميد رحمانيان

NIMA.N
08-17-2009, 01:46 PM
ای شب، ای شاهدِ غم، روشنيِ يار چه شد؟
مـاهـــتابِ ســـحرآســايِ شـبِ تــار چــه شد؟

ای نسیــــمِ ســحری آب اجابت نرسيد
ساقيِ تشنه لبِ قافله سالار چه شد؟

يـوسف گـمشدهء فتحِ فُراتم چه شده ست
بوی پيراهنِ آن عشقِ سبکبار چــه شـــد؟

نازم آن يـار کـــه از آب حـذر کـــرده و گـفت:
پس عطشناکيِ گلهای عطشبار چه شد؟

هفت اقليم عطش بر لب ات آوار شده ست
انعکاسِ غم و پــژواکِ تـــو اينبار، چه شـــد؟

ياس ها در تبِ ديــدارِ تو پرپر زده اند
بوی باران زدهء ابرِ سبکبار چه شد؟

ارغــوانــی شــــدنِ روز و شب ام را بـــنگــر
تا بدانی که دلم بی تو در اين کار چه شد؟

لشکرِ تيرهء شب از همه سو آمده است
آن جوانــمردِ بخون خفتهء پيکار چه شد؟

کس بـه پــابـــوسِ غــريــبانـهء آن دل نــرسيد
خون و خاکسترت ای عشق گرانبار چه شد؟

آن طنينی که پُر از صوتِ صنوبر شده است
ديــدی آخــر بــه لبِ لالهء خـونبار چـه شد؟

ای فدايِ تــو دلِ تـا بــه اَبـــد مـــنتظرم
قامتِ سرو و سپيدارِ علمدار چه شد؟

محمدعلی قاسمی

NIMA.N
08-17-2009, 01:46 PM
عاشق صادق به بازار فنا سر مى فروشد

ترك هستى كرده خنجر زير خنجر مى فروشد

با گلو صد بوسه از جان مى دهد بر تيغ كارى

آن كه خود را در مناى عشق داور مى فروشد

هر سرى پرشورتر باشد چو مهر عالم آرا

ذرّه ذرّه جنس را در عالم ذرّ مى فروشد

از كمان عشق پيكان مى خورد تا پر وليكن

عشق پيكانش به نرخ جان مكرّر مى فروشد

انبيا در پيشگاه قرب حق لاحول گويان

كاز عَرَض بگذشته است اين شاه، جوهر مى فروشد

گاه عون و جعفر و عباس مى سازد فدايى

گاه روى دست خود شش ماهه اصغر مى فروشد

گاه مسلم مى فرستد كوفه گه اكبر به ميدان

جنس خود را هر كجا باشد مقدّر مى فروشد

مى دهد انگشت و انگشتر به راه دوست آرى

هر چه دارد رايگان در راه داور مى فروشد

در گلستان ولايت بلبل گلزار معنى

هر گلى از تشنگى گرديد پرپر مى فروشد

اهل بيت مو پريشان را به بازار اسيرى

از دل و جان برده با جمع مكسّر مى فروشد

چون شريح آن كس كه شد ظاهر صلاح خلق «حدّاد»

آن بهيمه بر خلايق هيمه تر مى فروشد

حاج عبّاس حداد

NIMA.N
08-17-2009, 01:46 PM
چون بيكسان آل نبي دربدر شدند -در شهر كوفه ناله كنان نوحه‌گر شدند
سرهاي سروان همه بر نيزه و سنان - در پيش روي اهل حرم جلوه‌گر شدند
از ناله‌هاي پردگيان ساكنان عرش - جمع از پي نظاره به هر رهگذر شدند
بي‌شرم امتي كه نترسيد از خدا - بر عترت پيمبر پيمبر خود پرده در شدند
دست از جفا نداشته بر زخم اهلبيت - هر دم نمك فشان به جفاي دگر شدند

NIMA.N
08-17-2009, 01:49 PM
من به عشق روی تو جان می سپارم یا حسین
بهتر از جان در رهت چیزی ندارم یا حسین

بر وصالت عاشقی دیوانه ام رحمی نما
طاقت هجران ندارم بی قرارم یا حسین

سالها با یاد رویت شهریارا دلخوشم
من غلام جان نثارم خاکسارم یا حسین

آرزو دارم سر کویت بمیرم جان دهم
تا که در محشر به یادت سر بر آرم یا حسین

روز محشر هر کسی دارد امیدی بر کسی
من به لطف تو بسی امیدوارم یا حسین

وقت مردن آرزو دارم به بالینم رسی
حق زهرا مادرت چشم انتظارم یا حسین

در شب تاریک قبر و پای میزان حساب
چشم امید و شفاعت بر تو دارم یا حسین

NIMA.N
08-17-2009, 01:49 PM
در صحنش معروفه به درگه فضل
دلای زمین رو میکنه پر از فضل

به کوری هر چی دشمن رذل
سر در حرم نوشته، خدا با پر فرشته

السلام علیک یا ابالفضل

خدا با شهپره پر فرشته
روی درب حرم حسین نوشته

این در اول و آخر بهشته

حرف قلب خسته من
پر و بال خسته من

خدا عشق تو رو با گلم سرشته

اون خیابون که بهشت عالمینه
آره معروف به بینالحرمینه

حرمستون اباالفضل و حسینه

اون که شیر نیرینه
یل فاتح و حنینه

اون ابوفاضل علمدار حسینه

یه طرف گنبد زیبای ثارالله
کرده سقایی اباالفضل پیش این شاه

حرم اون معروفه به حرم الله

سر در حرم رو بنگر
که خود خدا نوشته

السلام علیک یا اباعبدالله

NIMA.N
08-17-2009, 01:50 PM
حسين من ، محبتت ، توي دلم خيمه زده
به عشق تو توي چشام ، ابراي غم خيمه زده

بچه بودم که با غم و مهر شما بزرگ شدم
مثل تموم عاشقا ، تو هيئت ها بزرگ شدم
يادم مياد که مادرم ، اسم تو رو يادم ميداد
لباس سياه تنم ميکرد ، دلم رو دست غم ميداد

دلم ميسوخت و آب ميشد ، با شمع سقاخونه ها
وقتي که سيراب ميشدم ، سلام ميدادم به شما

با دسته ها راهي شدم ، پا به پاي عزا دارا
علم به دوش ، هزار دفعه ، از ته دل زدم صدا

رنگ شب قدر خداست ، لباس مشکي عزات
دلش سپيد و روشنه ، هر کي سياه پوش برات

تا بوي سيب ميپيچه تو، بهشت کربلاي تو
گل ميکنه ، تو سينه هر آدمي هواي تو

سعي تو بين الحرمين ، حسرت مروه و صفا است
بين دو تا بهشت بودن ، چه با صفا است

وقتي خونت قلب منه ، سينه زدن، در زدنه
وقتي خونت قلب منه ، سينه زدن، در زدنه

NIMA.N
08-17-2009, 01:50 PM
وداع حضرت زينب کبري(سلام الله عليها) با سيد الشهدا (عليه السلام)

چه دشوار است پيمودن، به هجران تو منزلها
به يادت آنچنان گريم ، که مان ناقه در دلها

به خون دل کنم رنگين،به راه عشق ،محملها
به يادت اي گل عطشان ، شرار افتاده در دلها

الا يا ايها الساقي ، ادر کاسا و ناولها
که عشق اول نمود آسان ،ولي افتاد مشکلها

حسين

برادر بي تو در چشمم ، چو زندان است و اين حالم
در اين کوتاه فرصتها ، بگويم از کدام اينقدر

نشد در قتل گه بر پا ، نمايم خيمه ي ماتم
به ضرب تازيانه ، جمع ما پاشيده از هم

مرا در منزل جانان،چه امن عيش چون هر دم
جرس فرياد ميدارد ، که بر بنديد محملها

حسين

نميدانستم اين هرگز ، سرت بر نيزه ها بايد
به ديدار غم ديگر ، به غمهاي من افزايد

به هر جا ميروي از پي ، دلم چون سايه مي آيد
که لب بگشائي و با ما ، بگويي يک سخن شايد

به بوي نافه اي کاخر، صبا زانطره بگشايد
ز تاب جعد مشکينش ، چه خون افتاده در دلها

حسين

به جاي بوسه ي احمد ، سرت ،لب نيزه ي قاتل
پس از تو زنگي بر من ، برادر جان بود مشکل

تو بودي حاصل عمرم ، چه سود از عمر بي حاصل
خدايا نيست همرازي جدارم ، عقده ها در دل

شب تاريک و بيم موج و گردابي چنين هايل
کجا دانند حال ما، سبکباران ساحلها

حسين

به اميد تو اين طفل سه ساله را نميگويند
به هر جا بوي گيسويت ، ز کوي تا دشت مي جويد

نگاه مات او هر دم ، رخ بابا همي جويد
من از خون چهره رنگين کردم ، او با اشک ميشويد

که سالک بي خبر نبود ز راه و رسم منزلها

NIMA.N
08-17-2009, 01:50 PM
خاک حرمت ، مهر نماز است حسین (ع)
راه تو ، همیشه چاره.ساز است حسین (ع)

ای خون تو دشنه بر گلوگاه ستم
از خون تو شیعه ، سرافزار است حسین(ع)

* * *

مه بارقه.ای است در شبستان حسین (ع)
شب ، حادثه.ای ز درد پنهان حسین (ع)

هر صبح ، ز دامن افق ، خون آلود
خورشید بر آید از گریبان حسین (ع)

(مشفق کاشانی )

* * *

او روز شهود خویش را می.دانست
گودال فرود خویش را می.دانست

چون شاعر چیره.ای از آغاز سخن
پایان سرود خویش را می.دانست

(محمدرضا محمدی نیکو )

* * *

ازبهر ستیز و مرگ ، آماده شوید
در محضر عشق دوست ، افتاده شوید

از خون حسین بشنوید این پیغام
در طول زمان همیشه آزاده شوید

(سید هاشم نبی زاده )

* * *

بر نیزه ، سری به نینوا مانده هنوز
خورشید ، فرا ز نیزه.ها مانده هنوز

در باغ سپیده ، بوته بوته گل خون
از رونق دشت کربلا مانده هنوز

(محمد پیله ور )

* * *

یک قافله غم ، زکربلا آوردم
صد شور و نوا ، زنینوا آوردم

بر روشنی تیره دلان کوفه
یک ماه ، به روی نیزه.ها آوردم

(محمود تاری )

* * *

همواره تجّسم قیام است حسین (ع)
در سینة عاشقان ، پیام است حسین (ع)

در دفتر شعر ما ، ردیف است هنوز
دل چسب.ترین شعر کلام است حسین (ع)

(معصومه جمهوری )


در باور شب ، شهاب بودن ، عشق است
هم صحبت آفتاب بودن ، عشق است

در کرب و بلا به روی لب.های حسین (ع)
یک جرعه زلال آب بودن ، عشق است

(مژگان دستوری )

* * *

عالم ، همه خاک کربلا بایدمان
پیوسته به لب ، خدا خدا بایدمان

تا پاک شود ، زمین ز ابنای یزید
همواره حسین ، مقتدا بایدمان

(زنده یاد سید حسن حسینی )

* * *

از خون تو شمشیر ، وضو بگرفته است
مرگ از تو هزار آبرو بگرفته است

زان بادة خونین که تو بر لب زده.ای
آتش به دل جام و سبو بگرفته است

(سید هاشم نبی زاده )

* * *

تیغ از رخ او ز ترس ، گریان گردید
مرگ از نگهش به خویش لرزان گردید

آوخ ، چه سیه کاری و ننگی ابدی
از مرگ حسین (ع) ، سهم انسان گردید

(سید هاشم نبی زاده )

* * *

گر بر ستم قرون ، بر آشفت حسین (ع)
بیداری ما خواست ، به خون خفت حسین (ع)

آنجا که زمان ، محرم اسرار نبود
با لهجة خون ، سرّ گلو گفت حسین (ع)

(زنده یاد سید حسن حسینی )

* * *

الحق که به ما درس وفا داد حسین (ع)
هر چیز که داشت بی.ریا داد حسین (ع)

یعنی که تأملی کنید ای یاران !
آن هستی خود زکف چرا داد حسین (ع)؟

(سید هاشم نبی زاده )

* * *

آن روز که آهنگ سفر داشت حسین (ع)
از راز شهادتش خبر داشت حسین (ع)

از بهر سرودن یکی قطعة سرخ

(زنده یاد سید حسن حسینی )

هفتاد و دو واژه در نظر داشت حسین (ع)

هم «حیّ علی الفّلاح » او خونین بود
هم سجده بی سلاح او خونین بود

افسوس که چند ساعتی بعد نماز
پیشانی ذوالجناح او خونین بود

(علیرضا دهقانیان )

* * *

در دشت عطش ، لاله صفت سوخت حسین (ع)
تا مشعل آزادگی افروخت حسین (ع)

بر لوح فلق ، تا به قیامت ، نقش است
درسی که زخون ، به خلق آموخت حسین (ع)

(احمد ده بزرگی )

* * *

عشق است که سوی کربلا می.آید
با پرچم خون و بانگ «لا » می.آید

تا نقش کند، ستارة صبح سپید
بر قامت نیزه ، سر جدا می.آید

(یونس رنجکش )

* * *

ما حلقه به گوش عشق روح افزاییم
سرمست زشور جام عاشوراییم

گشتیم چو قطره ، محو در عشق حسین (ع)
اکنون به طفیل عشق او دریاییم

(محمود شاهرخی )

* * *

هر چند که مضمون غریبت تنهاست
نام تو سرِود موج موج دریاست

بالی ز علی (ع) است با تو ، بالی زحسین (ع)
پرواز تو از غدیر تا عاشوراست

(مصطفی محدثی خراسانی )

* * *

هفتاد و دو سینه سرخ هجرت کردند
با سرورِ آفتاب بیعت کردند

رفتند و به دریای ابد پیوستند
چون رود ، به اصل خویش رجعت کردند

(روزبه فروتن پی )

NIMA.N
08-17-2009, 02:21 PM
خدا اراده کرده بود که عشقو نقاشی کنه - می خواست به زخم عاشقا بازم نمک پاشی کنه
برای بوم نقش خود کربو بلا رو آفرید- با قلموی قدرتش یه نقش دلربا کشید
اول نقاشی زدش نقشی به رنگ شور و شین - اول از همه کشید رو نیزه ها سر حسین
برا نماد دلبری صورت اکبرو کشید - نشون و اوج بی کسی گلوی اصغرو کشید
زد قلمو رو توی خون یه گوش پاره رو کشید - تو دست قاتل حسین یه گوشواره رو کشید
نقشی زدش به بوم خود ز اوج غربت نبی - به رنگ تیره غروب رنگ کبود زینبی
با چشمای ربابه گفت معنی اشک و گریه رو - صفحه آخرم کشید قد خم رقیه رو
خدا تو بوم نقاشی عطر گل یاسو کشید - برای امضا زدنش صورت عباسو کشید

NIMA.N
08-17-2009, 02:22 PM
محبت در رگ و در پوست داریم – حسین بن علی را دوست داریم
قیامت بی حسین غوغا ندارد – شفاعت بی حسین معنا ندارد
سرش در روز محشر بی کلاه است – کسی که چون حسین مولا ندارد
حسینی باش تا در محشر نگویند – چرا پرونده ات امضا ندارد
اگر پرونده ای امضا ندارد – رضایت نامه از زهرا ندارد
اگر خورشید در مجلس نشیند – مپندارم که همتای تو باشد
دو عالم را به یک بار از دل خویش – برون کردیم که تا جای تو باشد
خوش است اندر سر شوریده سودا – به شرط آنکه سودای تو باشد
چو آهویی به دام تو اسیرم – بلایش را به جانم می پذیرم
به خاک پای او سر می گذارم – الهی در عزای او بمیرم

NIMA.N
08-17-2009, 02:23 PM
الهی بهر قربانی بدرگاهت سر آوردم
نه تنها سر برایت ؛ بلکه از سر بهتر آوردم
پی ابقا قد قامت به ظهر عاشورا
برای گفتم الله اکبر ؛ اکبر آوردم
برای آزادی نسل جوان از بند استعمار
برادرزاده ای چون قاسم فرخ فر آوردم
برای اینکه قرآنت نگردد پایمال خصم
بزیر سم مرکبها ؛ الهی پیکر آوردم
اگر با کشتن من خدا ؛ دین تو جاوید می گردد
برای خنجر شمر ستمگر ؛ حنجر آوردم
علی را در غدیر خم نبی بگرفت روی دست
ولی من روی دست خود ، علی اصغر آوردم
علی انگشتر خود را به سائل داد ، اما من
برای ساربان انگشت با انگشتر آوردم
برای آنکه همدردی کنم با مادرم زهرا (س)
برای خوردن سیلی ؛ سه ساله دختر آوردم

NIMA.N
08-17-2009, 02:25 PM
چرا رنگ از رخ زهرا پریده - مگر امشب هلال خون دمیده
محرم ماه اشک و ماه خون است - تمام دشت و صحرا لاله گون است
هم ارض و سما را غم گرفته - به یاد کربلا ماتم گرفته
الهی آسمان در خون نشیند - که زینب ماه ماتم را نبیند
متاب ای مه که از شمشیر و خنجر - شود زینب اسیر و بی برادر
متاب ای مه که می ترسم سکینه - ببیند داغ گلهای مدینه

NIMA.N
08-17-2009, 02:42 PM
بار الها به حق روی حسین - به آن پریشان موی حسین
نصیب کن رویم به کوی حسین - همراه اهل عزا نکوئی اهل نوا

NIMA.N
08-17-2009, 02:43 PM
چرا مادر علی اصغر گلوی خون فشان داری - چرا چشمان پر آب و تبسم بر دهان داری
بیا تا خون حلقت را با آب دیدگان شویم - که من اشک روان دارم ؛ تو روی ارغوان داری
بیا تا بند قنداقت گشایم ای علی اصغر - که عزم رفتن ای مادر به ملک جاودان داری
عزیز من بیا تا غنچه لبهای تو بویم - بگریم بر تو ای مادر که خشکیده لبان داری
بیا تا جسم پر خونت بخوابانم به گهواره - که تو اندر گلو تیر جفای ملحدان داری
ترحم کس نکرد آخر بر احوال پرشانت - تو ای مادر کجا تاب چنین درد گران داری
در این بحر عزا (ساعی) بگرداب غم افتادی - برای مرهم اصغر تو اشک دیدگان داری

NIMA.N
08-17-2009, 02:43 PM
از دیوان سوخته "چکامه های حاج مرشد چلویی -ساعی حکیم - " :

کشتگان عشق

کشتگان عشق بی غسل و کفن خوابیده اند

سر براه دوست داده با بدن خوابیده اند


در گلستان شهادت یک به یک مانند گل

پاره پاره در جوار ذوالمنن خوابیده اند


در کنار شاه اقلیم امامت روی خاک

با تن صد چاک با وجه حسن خوابیده اند


سرزمین کربلا یعنی حسین آباد عشق

مردمانش جمله با یک پیرهن خوابیده اند


جان نثاران شه دین ساکنان بزم قرب

بی کس و بی خانمان دور از وطن خوابیده اند


گر خزان شد گلستان مصطفی فخر زمن

نو گلانش تشنه لب در آن چمن خوابیده اند


چنگ ننوازید امشب لشکر از بهر خدا

کاهل بیت شاه در بیت الحزن خوابیده اند


ای صبا آهسته تر می ران به دشت کربلا

کودکان در خیمه با حزن و محن خوابیده اند


" ساعیا " با چشم حق بین بین که یاران حسین

جمله یک روحند لیکن تن به تن خوابیده اند

NIMA.N
08-17-2009, 02:43 PM
نمي دانم اين شعر از كيست و کاملشو متاسفانه ندارم .

ياران شرح پريشاني من گوش كنيد

قصه ي بي سر و ساماني من گوش كنيد

گرچه اين قصه ي جانسوز به گفتن نتوان

نه به گفتن به شنفتن نتوان

طفل بودم كه گل خاطر من پژمرد و مرد

....

پيش من در پس در مادر من آزردند

ريسمان بسته به مسجد پدرم را بردند...

ايستادم و من اين منظره را مي ديدم

....

بعد از آن بود دلم خوش كه برادر دارم

دو گل سر سبد از باغ پيمبر دارم

...

بعد از آن واقعه عاشورا پيش آمد

وقت جانبازي مردان خدا پيش آمد

در سفر با غم و اندوه برابر گشتم

شاهد و ناظر هجده تن بي سر گشتم

قصه كوته كنم چون ز سفر برگشتم

تا شوهر منتظرم نظر انداخت مرا

من ندانم به چه سان ديد كه نشناخت مرا

...

NIMA.N
08-17-2009, 02:43 PM
عشق بازی کار هر شیاد نیست ......................... این شکار دام هر صیاد نیست
عاشقی را قابلیت لازم است ............................. طالب حق را حقیقت لازم است
عشق از معشوق اول سر زند ............................ تا به عاشق جلوه ی دیگر کند
تا به حدی که بَرَد هستی از او ........................... گر زند صد شورش و مستی از او
شاهد این مدعی خواهی اگر ............................ بر حسین(ع) و حالت او کن نظر
روز عاشورا در آن میدان عشق .......................... کرد رو را جانب سلطان عشق
بار الها ! این سرم این پیکرم .............................. این علمدار رشید، این اکبرم
این سکینه این رقیه این رُباب ............................ این عروس دست و پا در خون خضاب
این من و این ساربان این شمر دون .................... این تن عریان میان خاک و خون
این من و این ذکر یا رب یا ربم ............................ این من و این ناله های زینبم
پس خطاب آمد زحق کای شاه عشق ............... ای حسین، ای یکّه تاز راه عشق!
گر تو بر من عاشقی ای محترم ........................پرده بر کش، من به تو عاشقترم!
غم مخور، من خریدار توام................................ مشتری بر جنس بازار توام
هر چه بودت داده ای در راه ما .......................... مرحبا صد مرحبا خود هم بیا
خود بیا که می کشم من ناز تو ........................ عرش و فرشم جمله پا انداز تو
لیک خود تنها نیا در بزم یار .............................. خود بیا و اصغرت را هم بیار
خوش بود در بزم یاران بلبلی ............................ خاصه در منقار او برگ گلی
خود تو بلبل گل علی اصغرت ............................ زودتر بشتاب سوی داورت

NIMA.N
08-17-2009, 02:45 PM
والشمس رخ نیکوی حسین است - والیل طره گیسوی حسین است
حاجی ز کجا می طلبی کعبه دل را - والله قسم کعبه دل کوی حسین است

NIMA.N
08-17-2009, 02:45 PM
روزی که گل آدم و حوا بسرشتند - بر نام حسین بن علی گریه نوشتند
فرمود نبی در صفت گریه کنانش - والله که این طائفه از اهل بهشتند

NIMA.N
08-17-2009, 02:46 PM
اي كه قلبت غصه دار كربلاست

خواهر اينجا ديار كربلاست



از همان روز سر آغاز سفر

ديدۀ تو اشكبار كربلاســت



زينبا روح حسينت سالها

لحظه لحظه بي قرار كربلاست



كن تماشا خوب گلهاي مرا

فصل گلچــين بهار كربلاست



اين همان وادي قرباني ماست

مدفن ما شوره زار كربلاست



غربت شهر مدينه ديده اي

آن زمين هم از تبار كربلاست



باغهايي را كه مي آيد نظر

لشكر حرّ در غبار كربلاست



اين جوانان جملگي پرپر شدند

اكبرم هم جان نثار كربلاست



مي رود اينجا همه سرها به نِي

رأس بر نِي پاسدار كربلاست



تو اسير و جسم من در موج خون

آري اين پايان كار كربلاست



غربت و خون آتش و ظلم و عطش

زينبم در انحصار كربلاست





زير سمّ اسبهاي كوفيان

سينه هامان خاكسار كربلاست

NIMA.N
08-17-2009, 02:46 PM
گر سر ما بقدوم‌ تو دوان‌ خواهد شد
دوش‌ ما راحت‌ از اين‌ بار گران‌ خواهد شد

به‌ بلنداي‌ قدت‌ بر سر تو سلامي‌ دادم‌
زين‌ بلندي‌ ادب‌ مسلم‌ عيان‌ خواهد شد

از خدا خواسته‌ام‌ ذبح‌ مناي‌ تو شدم‌
زده‌ام‌ فالي‌ و امروز همان‌ خواهد شد

قسمتم‌ نيست‌ كه‌ نوشتم‌ قدحي‌ آب‌ روان‌
عيد قربان‌ من‌ اكنون‌ رمضان‌ خواهد شد

به‌ دو ابروي‌ تو سوگند كه‌ در مكه‌ بمان‌
ورنه‌ هر قبله‌نما رقص‌ كنان‌ خواهد شد

بر سر دار الاماره‌ جگرم‌ مي‌سوزد
كه‌ جگر گوشة‌ زهرا به‌ سنان‌ خواهد شد

سنگ‌ بر روي‌ هلال‌ تو نمايد حلال‌
سر تو بر سر دروازه‌ نشان‌ خواهد شد

چون‌ سر ني‌ سر گيسوي‌ تو بي‌ تاب‌ شود
«نفس‌ باد صبا مشك‌ فشان‌ خواهد شد»

زينب‌ خسته‌ هراسان‌ سكينه‌ بشود
«چشم‌ نرگس‌ به‌ شقايق‌ نگران‌ خواهد شد»

روزي‌ آيد كه‌ كشي‌ تير برون‌ از دل‌ خويش‌
قامت‌ زينب‌ ازاين‌ غصه‌ كمان‌ خواهد شد

NIMA.N
08-17-2009, 02:46 PM
ســـلام مــن بــه مـحـرم، مـحـرم گــــل زهــرا
بـه لطـمه هـاي ملائـک بـه مــاتـم گــل زهـرا

سـلام مـن بـه مـحـرم بـه تشنـگي عـجـيـبـش
بـه بـوي سيـب زمـينِ غـم و حـسين غريـبش

سلام من بـه محـرم بـه غصـه و غــم مـهـدي
به چشم کاسه ي خون وبه شال ماتم مـهـدي

سـلام من بــه مـحـرم بـه کـربـلا و جـلالــش
به لحظه هاي پـرازحزن غرق درد و ملامش

سـلام مـن بـه مـحـرم بـه حـال خستـه زيـنـب
بـه بــي نـهــايــت داغ دل شـکــستــه زيـنـب

سلام من به محرم به دست ومشک ابوالفضل
بـه نـا اميـدي سقـا بـه سـوز اشـک ابوالفضل

سـلام مـن بـه مـحـرم بـه قــد و قـا مـت اکـبـر
بـه کـام خـشک اذان گـوي زيـر نـيزه و خنجر

سلام من به محرم به دسـت و بـا زوي قـاسم
به شوق شهد شهادت حنـاي گـيـسـوي قـاسم

سـلام مـن بـه مـحـرم بـه گـاهـواره ي اصـغـر
به اشک خجلت شاه و گـلـوي پـاره ي اصـغـر

سـلام مـن بـه مـحـرم به اضـطـراب سـکـيـنـه
بـه آن مـلـيـکـه، کـه رويش نديده چشم مدينه

سـلام مـن بـه مـحـرم بـه عـا شـقـي زهـيـرش
بـه بـاز گـشـتـن حُر و عروج خـتـم به خيرش

سلام من بـه محرم بـه مسـلـم و به حـبـيـبش
به رو سپيدي جوُن و به بوي عطر عجيـبـش

سلام من بـه محرم بـه زنگ مـحـمـل زيـنـب
بــه پـاره، پـاره تــن بــي سـر مـقـابـل زيـنـب

سلام من به محـرم به شـور و حـال عيـانـش
سلام من به حسـيـن و به اشک سينه زنـانش

NIMA.N
08-17-2009, 02:47 PM
عاشقان كم كم به شور و التهاب افتاده اند
بهر احياي محرم در شتاب افتاده اند

مجمر و اسپند و بيرق را فراهم كرده اند
فكر چاي روضه و قند و گلاب افتاده اند

كودكان را در ميان كوي و برزن ديده اي؟
در بناي تكيه ها از خورد وخواب افتاده اند

اين فراخوان محرم مرزها را هم شكست
ارمني ها در پي اجر و ثواب افتاده اند

روضه خوان ها را مگر زينب خودش ياري كند
از بيان ماجرا در اضطراب افتاده اند

مقدم هر ناشناسي را غنيمت بشمريد
چون شماري در مسير انتخاب افتاده اند

ميزبان زهرا كه باشد نان به هر كس مي رسد
دانه ها كم كم به زير آسياب افتاده اند

NIMA.N
08-17-2009, 02:48 PM
نمي دانم تو را در ابر ديدم يا كجا ديدم

به هر جايي كه رو كردم فقط روي تو را ديدم

تو را در مثنوي ، در ني ، تو را در هاي و هو ، در هي

تو را در بند بند ناله هاي بي صدا ديدم

تو مانند ترنم ، مثل گل ، عين غزل بودي

تو را شكل توسل، مثل ندبه ، چون دعا ديدم

دوباره ليله القدر آمد و شوريدگي هايم

تب شعر و غزل گل كرد و شور نينوا ديدم

شب موييدن شب آمد و موييدن شاعر

شكستم در خودم از بس كه باران بلا ديدم

صدايت كردم و آيينه ها تابيد در چشمم

نگاهم را به دالان بهشتي تازه وا ديدم

نگاهم كردي و باران يكريز غزل آمد

نگاهت كردم و رنگين كماني از خدا ديدم

تو را در شمع ها، قنديل ها ، در عود ، در اسپند

دلم را پر زنان در حلقه ي پروانه ها ديدم

تو را پيچيده در خون ، در حرير ظهر عاشورا

تو را در واژه هاي سبز رنگ ربنا ديدم

تو را در آبشار وحي جبرائيل و ميكائيل

تو را يك ظهر زخمي در زمين كربلا ديدم

تو را ديدم كه مي چرخيد گردت خانه ي كعبه

خدا را در حرم گم كرده بودم ، در شما ديدم

شبيه سايه ي تو كعبه دنبالت به راه افتاد

تو حج بودي ، تو را هم مروه ديدم ، هم صفا ديدم

شب تنهاي عاشورا و اشباحي كه گم گشتند

تو را در آن شب تاريك ، "مصباح الهدي" ديدم

در اوج كبر و در اوج رياي شام – اي كعبه –

تو را هم شانه و هم شان كوي كبريا ديدم

دمي كه اسب ها بر پيكر تو تاخت آوردند

تو را اي بي كفن ، در غربت آل عبا ديدم

دليل مرتضي! شبه پيمبر! گريه ي زهرا(س)

تو را محكم ترين تفسير راز " انما " ديدم

هجوم نيزه ها بود و قنوت مهربان تو

تو را در موج موج ربنا در"آتنا " ديدم

تو را ديدم كه داري دست در دستان ابراهيم

تو را با داغ حيدر ، كوچه كوچه ، پا به پا ديدم

تو را هر روز با اندوه ابراهيم ، همسايه

تو را با حلق اسماعيل ، هر شب همصدا ديدم

همان شب كه سرت بر نيزه ها قرآن تلاوت كرد

تو را در دامن زهرا(س) و دوش مصطفي(ص) ديدم

تنور خولي و تنهايي خورشيد در غربت

تو را در چاه حيدر همنواي مرتضي ديدم

سرت بر نيزه قرآن خواند و جبرائيل حيران ماند

و من از كربلا تا شام را غار حرا ديدم

به يحيي و سياوش جلوه مي بخشد گل خونت

تو را اي صبح صادق با امام مجتبي (ع) ديدم

تو را دلتنگ در دلتنگي شامي غريبانه

تو را بي تابي در بي تابي طشت طلا ديدم

شكستم در قصيده ، در غزل ، اي جان شور و شعر

تو را وقتي كه در فرياد " ادرك يا اخا " ديدم

تمام راه را بر نيزه ها با پاي سر رفتي

به غيرت پا به پاي زينب كبري تو را ديدم

دل و دست از پليدي هاي اين دنيا شبي شستم

كه خونت را حناي دست مشتي بي حيا ديدم

چنان فواره زد خون تو تا منظومه ي شمسي

كه از خورشيد هم خون رشيدت را فرا ديدم

مصيبت ماند و حيرت ماند و غربت ماند و عشق تو

ولا را در بلا جستم ، بلا را در ولا ديدم

تصور از تفكر ماند و خون تو تداوم يافت

تو را خون خدا ، خون خدا ، خون خدا ديدم

NIMA.N
08-17-2009, 02:48 PM
مشک بر دوش به دریا آمد
همه گفتند که موسی آمد

نفس آخر ماهی ها بود
ناگهان بوی مسیحا آمد

از سر و روی فرات، آهسته
موج می ریخت که سقا آمد

او قسم خورده که سقا باشد
آن زمانی که به دنیا آمد

دست بر زیر سر آب نبرد
علقمه بود که بالا آمد

از کمین گذر نخلستان
با خبر بود که تنها آمد

کاش آن تیر نمی آمد، حیف
از ید حادثه امّا آمد

انکسار از همه جا می بارید
از حرم شاه حرم تا آمد

داشت آماده ی هجرت می شد
که در این فاصله زهرا آمد

از دل علقمه زیبا می رفت
مثل آن لحظه که زیبا آمد

NIMA.N
08-17-2009, 02:49 PM
خوشا از دل نم اشکی فشاندن
به آبی آتش دل را نشاندن

خوشا زان عشقبازان ياد کردن
زبان را زخمی فرياد کردن

خوشا از نی خوشا از سر سرودن
خوشا نی نامه ای ديگر سرودن

نوای نی نوايی آتشين است
بگو از سر بگيرد، دلنشين است

نوای نی نوای بی نوايی است
هوای ناله هايش، نينوايی است

نوای نی دوای هر دل تنگ
شفای خواب گُل، بيماری سنگ

قلم،تصوير جانکاهی است از نی
علم،تمثيل کوتاهی است از نی

خدا چون دست بر لوح و قلم زد
سر او را به خط نی رقم زد

دل نی ناله ها دارد از آن روز
از آن روز است نی را ناله پرسوز

چه رفت آن روز در انديشه نی
که اينسان شد پريشان بيشه نی؟

سری سر مست شور و بی قراری
چو مجنون در هوای نی سواری

پر از عشق نيستان سينه او
غم غربت،غم ديرينه او

غم نی بند بند پيکر اوست
هوای آن نيستان در سر اوست

دلش را با غريبی، آشنايی است
به هم اعضای او وصل از جدايی است

سرش برنی، تنش در قعر گودال
ادب را گه الف گرديد، گه دال

ره نی پيچ و خم بسيار دارد
نوايش زير و بم بسيار دارد

سری برنيزه ای منزل به منزل
به همراهش هزاران کاروان دل

چگونه پا ز گل بردارد اشتر
که با خود باری از سر دارد اشتر؟

گران باری به محمل بود بر نی
نه از سر،باری از دل بود بر نی

چو از جان پيش پای عشق سر داد
سرش بر نی ، نوای عشق سر داد

به روی نيزه و شيرين زبانی !
عجب نبود ز نی شکر فشانی

اگر نی پرده ای ديگر بخواند
نيستان را به آتش می کشاند

سزد گر چشمها در خون نشينند
چو دريا را به روی نيزه بينند

شگفتا بی سرو سامانی عشق!
به روی نيزه سرگردانی عشق!

ز دست عشق در عالم هياهوست
تمام فتنه ها زير سر اوست !