Borna66
08-14-2009, 03:38 PM
I dreamed I had an interview with god
خواب ديدم در خواب با خدا گفتگويي داشتم
God asked
خدا گفت
So you would like to interview me
پس مي خواهي با من گفتگو کني؟
I said If you have the time
گفتم اگر وقت داشته باشيد
God smiled
خدا لبخند زد!
My time is eternity
وقت من ابدي است
What questions do you have in mind for me
چه سوالاتي در ذهن داري که مي خواهي از من بپرسي ؟
What surprises you most about human kind
چه چيز بيش از همه شما را در مورد انسان متعجب مي کند ؟
God answered
خدا پاسخ داد :
That they get bored with child hood
اين که آنها از بودن در دوران کودکي ملول مي شوند
They rush to grow up and then
عجله دارند زودتر بزرگ شوند و بعد
long to be children again
حسرت دوران کودکي را مي خورند
That they lose their health to make money
اينکه سلامتشان را صرف به دست آوردن پول مي کنند
and then
و بعد
lose their money to restore their health
پولشان را خرج حفظ سلامتي مي کنند
That by thinking anxiously about the future
اينکه با نگراني نسبت به آينده
They forget the present
زمان حال را فراموش مي کنند
such that they live in nether the present
آنچنان که ديگر نه در حال زندگي مي کنند
And not the future
نه در آينده
That they live as if they will never die
اين که چنان زندگي مي کنند که گويي ، نخواهند مرد
and die as if they had never lived
و آنچنان مي ميرند که گويي هرگز نبوده اند
God's hand took mine and
خداوند دستهاي مرا در دست گرفت
we were silent for a while
و مدتي هر دو ساکت مانديم
And then I asked
بعد پرسيدم
As the creator of people
به عنوان خالق انسانها
What are some of life lessons you want them to learn
مي خواهيد آنها چه درسهايي از زندگي را ياد بگيرند ؟
God replied with a smile
خداوند با لبخند پاسخ داد :
To learn they can not make any one love them
ياد بگيرند که نمي توان ديگران را مجبور به دوست داشتن خود كرد
but they can do is let themselves be loved
اما مي توان محبوب ديگران شد
To learn that it is not good to compare themselves to others
ياد بگيرند که خوب نيست خود را با ديگران مقايسه کنند
To learn that a rich person is not one who has the most
ياد بگيرند که ثروتمند کسي نيست که دارايي بيشتري دارد
but is one who needs the least
بلکه کسي است که نياز کمتري دارد
To learn that it takes only a few seconds to open profound wounds in persons we love
ياد بگيرند که ظرف چند ثانيه مي توانيم زخمي عميق در دل کساني که دوستشان داريم ايجاد کنيم
and it takes many years to heal them
ولي سالها وقت لازم خواهد بود تا آن زخم التيام يابد
To learn to forgive by practicing for giveness
با بخشيدن بخشش ياد بگيرند
T o learn that there are persons who love them dearly
ياد بگيرند کساني هستند که آنها را عميقا دوست دارند
But simly do not know how to express or show their feelings
اما بلد نيستند احساسشان را ابراز کنند يا نشان دهند
To learn that two people can look at the same thing
ياد بگيرند که مي شود دو نفر به يک موضوع واحد نگاه کنند
and see it differently
اما آن را متفاوت ببينند
To learn that it is not always enough that they be forgiven by others
ياد بگيرند که هميشه کافي نيست ديگران آنها را ببخشند
The must forgive themselves
بلکه خودشان هم بايد خود را ببخشند
And to learn that I am here
و ياد بگيرند که من اينجا هستم
ALWAYS
هميشه
خواب ديدم در خواب با خدا گفتگويي داشتم
God asked
خدا گفت
So you would like to interview me
پس مي خواهي با من گفتگو کني؟
I said If you have the time
گفتم اگر وقت داشته باشيد
God smiled
خدا لبخند زد!
My time is eternity
وقت من ابدي است
What questions do you have in mind for me
چه سوالاتي در ذهن داري که مي خواهي از من بپرسي ؟
What surprises you most about human kind
چه چيز بيش از همه شما را در مورد انسان متعجب مي کند ؟
God answered
خدا پاسخ داد :
That they get bored with child hood
اين که آنها از بودن در دوران کودکي ملول مي شوند
They rush to grow up and then
عجله دارند زودتر بزرگ شوند و بعد
long to be children again
حسرت دوران کودکي را مي خورند
That they lose their health to make money
اينکه سلامتشان را صرف به دست آوردن پول مي کنند
and then
و بعد
lose their money to restore their health
پولشان را خرج حفظ سلامتي مي کنند
That by thinking anxiously about the future
اينکه با نگراني نسبت به آينده
They forget the present
زمان حال را فراموش مي کنند
such that they live in nether the present
آنچنان که ديگر نه در حال زندگي مي کنند
And not the future
نه در آينده
That they live as if they will never die
اين که چنان زندگي مي کنند که گويي ، نخواهند مرد
and die as if they had never lived
و آنچنان مي ميرند که گويي هرگز نبوده اند
God's hand took mine and
خداوند دستهاي مرا در دست گرفت
we were silent for a while
و مدتي هر دو ساکت مانديم
And then I asked
بعد پرسيدم
As the creator of people
به عنوان خالق انسانها
What are some of life lessons you want them to learn
مي خواهيد آنها چه درسهايي از زندگي را ياد بگيرند ؟
God replied with a smile
خداوند با لبخند پاسخ داد :
To learn they can not make any one love them
ياد بگيرند که نمي توان ديگران را مجبور به دوست داشتن خود كرد
but they can do is let themselves be loved
اما مي توان محبوب ديگران شد
To learn that it is not good to compare themselves to others
ياد بگيرند که خوب نيست خود را با ديگران مقايسه کنند
To learn that a rich person is not one who has the most
ياد بگيرند که ثروتمند کسي نيست که دارايي بيشتري دارد
but is one who needs the least
بلکه کسي است که نياز کمتري دارد
To learn that it takes only a few seconds to open profound wounds in persons we love
ياد بگيرند که ظرف چند ثانيه مي توانيم زخمي عميق در دل کساني که دوستشان داريم ايجاد کنيم
and it takes many years to heal them
ولي سالها وقت لازم خواهد بود تا آن زخم التيام يابد
To learn to forgive by practicing for giveness
با بخشيدن بخشش ياد بگيرند
T o learn that there are persons who love them dearly
ياد بگيرند کساني هستند که آنها را عميقا دوست دارند
But simly do not know how to express or show their feelings
اما بلد نيستند احساسشان را ابراز کنند يا نشان دهند
To learn that two people can look at the same thing
ياد بگيرند که مي شود دو نفر به يک موضوع واحد نگاه کنند
and see it differently
اما آن را متفاوت ببينند
To learn that it is not always enough that they be forgiven by others
ياد بگيرند که هميشه کافي نيست ديگران آنها را ببخشند
The must forgive themselves
بلکه خودشان هم بايد خود را ببخشند
And to learn that I am here
و ياد بگيرند که من اينجا هستم
ALWAYS
هميشه