PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : زندگاني حضرت فاطمه ي زهراء عليه السلام



مهندس.كوچولو
08-14-2009, 11:33 AM
زندگاني حضرت فاطمه ي زهراء عليه السلام

مهندس.كوچولو
08-14-2009, 11:33 AM
بسم الله الرحمن الرحيم
السلام عليک يا فاطمة الزهراء

مهندس.كوچولو
08-14-2009, 11:34 AM
نام: فاطمه سلام الله علیها
پدر و مادر: حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و خدیجه کبری علیها السلام
شهرت: زهرا، صدیقه، کبری، طاهره، راضیه، مرضیه، انسیه، بتول، زهره، حوریه، محدثه، و...
کنیه: ام الحسنین، ام ابیها و ام الائمة
زمان و محل تولد: در آستانه طلوع فجر روز جمعه 20 جمادی الثانی سال 5 بعثت، در مکه متولد شدند.
هجرت و زمان ازدواج: در سن حدود هشت سالگی همراه حضرت علی علیه السلام به مدینه مهاجرت کردند و در سال دوم هجرت، در آغاز ماه ذیحجه با حضرت علی علیه السلام ازدواج نمودند و دارای پنج فرزند به نامهای حسن، حسین، زینب، ام کلثوم و محسن علیهم السلام گردیدند.
زمان و محل شهادت: بین نماز مغرب و عشاء در 15 یا 13 جمادی الاول و یا سوم جمادی الثانی سال 11 هجری در سن 18 سالگی در مدینه به شهادت رسیدند.
مرقد: مرقد شریف آن بانوی با عظمت در یکی از این سه محل است: کنار قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، در قبرستان بقیع، بین منبر و قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در مسجد النبی صلی الله علیه و آله و سلم زیارت می شوند.
دوران عمر: دو بخش:
1_ دوران ملازمت با پدر و همسر
2_ دوران چند ماهه بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که از نظر اجتماعی و سیاسی بسیار مهم است.

مهندس.كوچولو
08-14-2009, 11:34 AM
بنيـاد پـاک
«والبلد الطيب يـخرج نباته باذن ربه » (1)
محمد بن عبد الله صلی الله علیه و آله و سلم، فرستاده خدا و آخرین پیامبر و سرور تمام پیام آوران الهی، پدر فاطمه زهرا علیها السلام بود. پیامبری بزرگ و پدری گرامی.
خدیجه دختر خویلد، ام المؤمنین و نخستین زن مسلمان و حامی دین اسلام و فداکار در راه تحقق مکتب و اهداف آن مادر فاطمه علیها السلام بود.
در میان نیاکان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به شخصی به نام لؤی بن غالب بر می خوریم که نسب خویلد پدر خدیجه بدین گونه به او می رسد: خویلد پسر اسد، پسر عبد العزی، پسر قصی بن کلاب، پسر کعب، پسر لؤی پسر غالب.
خویلد خود از بزرگان قریش و از توانگران مکه بود. وی سه فرزند داشت به نامهای عوام، هاله و خدیجه.
این عوام پدر زبیر بن عوام و داماد شخصیت بزرگ قریش، یعنی عبد المطلب، نیای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود. از این رو زبیر از دو سوی با فاطمه زهرا علیها السلام نسبت داشت. از یک سو پسر دایی وی بود و از سوی دیگر پسر عمه او.
اما هاله دختر خویلد و خواهر خدیجه علیها السلام بود. او تا پس از هجرت هم زنده بود و گاه از اوقات برای دیدار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به مدینه می آمد.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز به خاطر نسبتی که هاله با خدیجه، همسر دلسوز و فداکارش، داشت او را بسیار ارج می نهاد. اما عایشه که مانند دیگر زنانی که به سایر همسران شوهرانشان حسادت می کنند، از این بابت دستخوش ناراحتی و حسادت می شد و زبان به اعتراض می گشود.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، او را از این کار باز می داشت و جایگاه و موقعیت والای خدیجه را که به موجب آن سبب می شد تا خواهرش را مورد احترما خاصی قرار دهد، تشریح می کرد.
* * *

مهندس.كوچولو
08-14-2009, 11:35 AM
* * *
چنین انتظار می رفت که خدیجه در جوانی با پسر عمویش نوفل بن اسد ازدواج کند. اما این ازدواج به خاطر دلایلی انجام نشد چرا که نوفل یکی از حکمای جزیرة العرب بود که همواره در جستجوی (حقیقت) می گشت و به همین خاطر نمی توانست ازدواج کند. اما پس از مدتی یکی از بزرگان بنی تمیم به نام هند بن بناس برای ازدواج با خدیجه پیشقدم شد. ولی با در گذشت هند، این ازدواج برای خدیجه ثمری در بر نداشت و خدیجه پس از وی به عنوان بیوه زنی ثروتمند باقی ماند.
پس از مرگ هند، یکی از بزرگان مشهور عرب به نام عتیق بن عابد، خدیجه را به همسری خود در آورد. ثمره این پیوند دختری بود که او را «هند» نامیدند. اما عتیق نیز بمرد و دختر یتیم خود را در خانه خدیجه از پس خویش به یادگار گذارد.
تولد خدیجه پانزده سال پیش از رویداد تاریخی هجوم ابرهه به مکه بود. اعراب، این حمله را مبدأ تاریخ خود گرفته اند. و آن را «عام الفیل» نام نهادند.
از آنجا که میلاد رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در همان واقعه «عام الفیل» اتفاق افتاده می توان پی برد که خدیجه پانزده سال بزرگتر از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بوده است. با این وجود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سومین کسی بود که خدیجه را به همسری می گرفت. چرا که خدیجه خود به این پیوند، تمایل داشت و از طرفی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم روح خیر خواهی و حق جوی را در خدیجه تشخیص داده و دانسته بود که وی زنی است با حکمت و دارای اخلاقی والا.
خدیجه هم پس از آنکه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سفری تجاری با سرمایه او کرد و نسبت به وی شناخت حاصل نمود به پیامبر علاقمند شد. به ویژه آنکه غلام خدیجه که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را در این سفر همراهی می کرد، خدیجه را از روح بزرگوار آن حضرت و نشانه های نبوغ و عظمت وی آگهی داده بود.
البته دور نیست که خدیجه خود در این میان به گونه ای از نبوت پیامبر آگاه شده بود و از این رو دوست می داشت که این پیوند انجام پذیرد.
پیوند سعادتمندانه و تازه خدیجه با میمنت و فرخندگی انجام گرفت. در واقع این ازدواج را باید یکی از پیوندهای پر برکت در اسلام تلقی کرد.
خدیجه از این ازدواج، صاحب فرزندانی شایسته شد:
1- قاسم: وی پیش از بعثت به دنیا آمد و در همان هنگام نیز از دنیا رفت. به همین دلیل مردم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را با کینه ابو القاسم یاد می کردند.
2- عبد الله: بنابر قول مشهور این کودک هم سرنوشتی مانند سرنوشت برادرش قاسم داشت.
3- طاهر : این کودک در روزگار ظهور اسلام چشم به جهان گشود از این رو وی را طاهر نامیدند. اما طاهر نیز پس از مدتی درگذشت.
4- زینب: او بزرگترین دختر پیامبر بود و با پسر خاله اش، ابو العاص بن ربیع، ازدواج کرد. زینب از این ازدواج صاحب دو فرزند شد. یکی دختر به نام امامه و دیگری پسر به نام علی. امامه پس از درگذشت حضرت فاطمه علیها السلام و بنا به وصیت خود آن حضرت، به همسری حضرت علی علیه السلام درآمد. اما پسر زینب، علی، در همان کودکی درگذشت، زینب خود نیز در سال هشتم هجرت از دنیا رفت.
5- رقیه: او با پسر عمویش عتبة بن ابی لهب ازدواج کرد. اما عتبه همچون پدرش ابو لهب، از دشمنان سر سخت اسلام بود و مشکلات بسیاری بر سر راه آیین جدید فراهم آورده بود. از این رو پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر وی نفرین کرد، نفرینش نیز کارگر افتاد. زیرا درندگان حجاز عتبه را دریدند و بدین ترتیب رقیه بیوه شد. پس از عتبه، رقیه به همسری عثمان بن عفان درآمد و از او صاحب پسری شد به نام عبد الله. اما این پسر درهمان دوران کودکی درگذشت. ثمره ازواج آنها، تنها همین یک فرزند بود تا آنکه رقیه دعوت پروردگارش را اجابت کرد. رقیه دقیقا درهمان هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در کنار چاههای بدر مشغول نبرد با کفار قریش بود، چشم از جهان بر بست.
6- ام کلثوم: این دختر را به نام مادر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، یعنی آمنه بنت وهب، آمنه نام نهادند. آمنه با پسر عمویش عتبة بن ابی لهب پیوند زناشویی بست. اما این پیمان به خاطر اختلاف موجود میان دو طرف سعادت همراه نبود. زیرا ابو لهب همچنان بر دشمنی و سرسختی خود بر ضد اسلام اصرار می ورزید و پسرش را واداشت تا برای آزردن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دخترش را طلاق گوید. پس از آنکه ام کلثوم از عتبه جدا شد، عثمان بن عفان او را به زنی گرفت چرا که در آن هنگام رقیه مرده بود. ام کلثوم نیز در سال نهم هجرت، دیده از جهان فرو بست.
7- فاطمه زهرا علیها السلام
* * *

مهندس.كوچولو
08-14-2009, 11:35 AM
* * *
خدیجه با ثروت فراوان و تجارت گسترده اش، بانوی توانگر حجاز به شمار می آمد و به خوشخویی و خردمندی زبانزد بود. چون خدیجه با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پیوند زناشویی بست، در تدبیر امور مربوط به داخل و خارج خانه و نیز در پرورش فرزندانی پاک و شایسته، همسری نمونه قلمداد می شد.
چون پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، به رسالت مبعوث شد، خدیجه پیش از هر کس دیگری به اسلام گروید و خود را با تعالیم ارزشمند اسلام هماهنگ کرد و با پشتکاری بی نظیر در تبلیغ و گسترش اسلام از هیچ تلاشی فروگذار نبود. وی همچنین همه ثروت خود را برای پیشبرد اسلام در راه خدا و در دست پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قرار داد تا آن حضرت هر گونه که خود می داند و می خواهد، آن را در راه خدا مصرف کند.
از آنجا که در آغاز نخستین کسانی که به دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گرویدند، مردم مستمند و تهیدست بودند. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با کمال سخاوت، ثروت خدیجه را به مصرف زندگی تازه مسلمانان تنگدست می رساند و بردگان را با پول خدیجه مستقیما و یا به واسطه کسان دیگری چون ابوبکر، که مردی توانگر بود، می خرید و آزادشان می کرد. توانگران قریش نیز می دانستند که ابوبکر با ثروت خدیجه و به دستور رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به خرید بردگان می پردازد.
این بخشش پایان ناپذیر از سوی خدیجه به پیامبری تقدیم شده بود که حتی یک کلمه هم از روی هوا و هوس سخن نمی گفت تا مگر یک حقیقت را آشکار سازد. حقیقتی که اینک بر دوش مکتب، چونان نشانی افتخار آمیز جلوه گر است. این حقیقت آن بود که پیامبر فرمود: «اسلام به شمشیر علی و ثروت خدیجه استوار شد».
در واقع ثروت خدیجه به منزله سنگ بنای ساختار اقتصادی امت اسلامی و شمشیر حضرت علی علیه السلام همانند دژ استوار ساختار سیاسی آن محسوب می شد. وقتی این دو بازی نیرومند در کنار پیامبری که صاحب وحی و منزلگاه رسالت آسمانی بود، قرار گرفتند ساختار فرهنگی و اقتصادی و سیاسی امت اسلامی به حد کمال رسید.
از طرفی تکامل روحی و همکاریهای فکری خدیجه با مکتب اسلام، در تمام مواردی که تا آن هنگام بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده بود، این امکان را به پیامبر می داد تا حضرت خدیجه را در زمره چهار زن کامل دنیا قلمداد کند. چنان که از آن حضرت نقل کرده اند، وی فرموده است: از مردان، بسیاری به کمال دست یافته اند، اما از زنان جز این چهار تن، کس دیگری به کمال نرسید:
آسیه دختر مزاحم، مریم دختر عمران، خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمد صلی الله علیه و آله و سلم.(2)
* * *

مهندس.كوچولو
08-14-2009, 11:35 AM
* * *
همین امور بود که چون خدیجه وفات یافت، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از مرگ او بسیار متأسف شد. چرا که مرگ خدیجه در گسترش دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تأثیر فراوانی گذارد. تا آنجا که سال درگذشت خدیجه به عنوان عام الحزن (سال اندوه) نامگذاری شد. در این سال دو مصیبت بزرگ بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم واقع شد. یکی درگذشت ابو طالب کفیل و یاور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در تمام گرفتاریها و دیگری مرگ خدیجه دختر خویلد همسر مهربان و حامی راستین پیامبر و آیین او.

مهندس.كوچولو
08-14-2009, 11:36 AM
شجره ی مبارک
از امام باقر علیه السلام از جابر بن عبد الله روایت شده است که گفت: از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سؤال شد: تو فاطمه را می بوسی و در آغوش می گیری و به خود نزدیک می سازی و با او رفتاری داری که با دیگر دخترانت نداری؟! پیامبر فرمود: جبرئیل سیبی از بهشت برایم آورد، من آن را خوردم و آن سیب در صلب من تبدیل به آبی شد. آنگاه من با خدیجه هم بستر شدم و او به فاطمه حمله شد، پس من از فاطمه بوی بهشت را استشمام می کنم».(3)
همواره هاله ای از معجزات شگفت انگیز، چهره فاطمه را در میان گرفته است. او در شکم مادرش لحظه به لحظه تکبیر می گفت حتی در آن هنگام با مادرش سخن می گفت، و حضرت خدیجه با او انس می گرفت تا آنکه فاطمه به دنیا آمد. ولادت او نیز با تولد دیگر مردمان تفاوت داشت. و این خود گویای آن بود که خداوند به این کودک توجهی کامل و فراوان دارد.
گاه از آنچه در میلاد فاطمه علیها السلام رخ داده به شگفتی فرو می رویم. چرا که فاطمه نه یگانه دختر پیامبر بود و نه دختر بزرگ وی، و یا پسر او. اما باید بدانیم که کهتری و مهتری در اسلام، معیاری پذیرفته نیست. چنان که مرد و زن بودن نیز نمی تواند ملاک ارزشها قلمداد شود. بلکه معیاری که اسلام به رسمیت می شناسد. همان حکمت بالغه ای است که خداوند بر طبق آن هر کار که خواهد می کند.
معیار دیگری نیز در اسلام از رسمیت برخوردار است که همان کردار شایسته است. هر یک از این دو مقیاس جایگاه ویژه ای دارند.
مقیاس نخست: در امور مربوط به هستی، حکومت دارد، یعنی در مرحله تکوین. بنابراین آفرینش خورشید و ماه و زمین و ... بر اساس همین مقیاس بوده است و این آفریده ها تماما در برابر حکومت خداوندی سر تسلیم فرود می آورند.
مقیاس دوم: در امور تشریعی جریان دارد، یعنی در بعد اختیاری که انسان را به خاطر آن صاحب اختیار و اراده خوانده اند.
اگر بخواهیم انسان پاکی را که خداوند نیز او را دوست می دارد، بشناسیم باید او را بر طبق مقیاس دوم بسنجیم. باید فقط به کردارش بنگریم و به کارهایی که این فرد، با اراده و میل و خواست خویش سرانجام می دهد، توجه کنیم. اما مقیاسهایی مانند نسب، نژاد، کشور و یا مسائلی از این قبیل، هیچ گاه در نظر اسلام پذیرفته نبوده اند.
اسلام برای هزار ابو لهب در برابر یک سلمان ارزش قائل نیست. اگر چه ابو لهب عموی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و فرزند سرور قریش، عبد المطلب، از خاندان سرشناس بنی هاشم باشد که مسئولیت رفادت خانه خدا و سقایت حاجیان بر دوش این خاندان بود، و اگر چه سلمان برده ای پارسی باشد که شهرها او را طرد کرده و گذشت عمر نیرو و توانش را درهم شکسته است.
همچنین اسلام برای هزاران عتبه و عتیبه که داماد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و ثروتمند بودند در برابر یک بلال سیاه چرده، ارزشی قائل نبود.
اگر چه آنان پسران ابو لهب و از سپیدترین مردمان باشند و بلال از سیاه ترین آنان.
همین طور اسلام، برای هزاران ابو سفیان که فرمانده نیروهای عرب مکه بود در برابر صهیب که مستضعفی از شهرهای دور افتاده روم بود هیچ ارزشی قائل نیست.
با نگرش به زندگانی حضرت فاطمه متوجه دو جنبه از زندگی وی می شویم که هر یک از آنها مطابق با مقیاسهای یاد شده است.
در جنبه نخست، از دوران پیش از به دنیا آمدن فاطمه سخن می گوئیم: از پدید آمدن وی از میوه بهشتی و گفتگو با مادرش در شکم وی، و رویدادهای خارق العاده در وقت تولدش، این موارد همه از عنایت ویژه و همه جانبه خداوند به وی حکایت دارد که برابر مقیاس اول است. یعنی همان حکمت بالغه ای که مطابق آن خداوند هر چه خواهد انجام می دهد.
در واقع این حکمت که خداوند تنها فاطمه علیها السلام را بدان مخصوص داشته و آن را از دیگر زنان و از جمله دختران و زنان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و دختران، مهاجران و انصار و زنان آنها دریغ کرده به خاطر مصلحتی الهی بوده است. زیرا خداوند می خواسته در میان امت اسلامی، زنی را بر مریم بانوی زنان روزگار خودش، برتری دهد. حال آنکه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شش فرزند دیگر داشت، اما آنها از میوه بهشتی آفریده نشده بودند و تنها فاطمه بود که از میوه بهشتی به وجود آمد.
همچنین سببی در کار بود که میلاد فاطمه علیها السلام با رویدادهای خارق العاده همراه باشد. در حالی که تولد سایر فرزندان آن حضرت با این حوادث عجیب همراه نبود! ما درباره حکمتهای الهی، همه چیز را نمی شناسیم. شاید این امر بدان علت بود که امت اسلامی هم مانند امتهای پیش از خود باشد. یعنی همان گونه که مریم سرور زنان روزگار خودش در میان امت عیسی علیه السلام بود، فاطمه علیها السلام هم می بایست سرور زنان جهان در میان امت محمد صلی الله علیه و آله و سلم باشد. یا شاید بدان جهت بود که اعراب نیز مانند سایر امتها درباره شخصیت زن، افراط می کردند و مقام او را تنزل می دادند و او را حیوانی می دانستند که به هیأت مردان آفریده شده تا خدمتگزار آنان باشد و نیازهای جنسی آنها را برآورده سازد، و خداوند هم می خواست این تفکر خطا و غیر واقعی را از مدار اندیشه آنان بزدایند و بشریت را از آثار و تبعات سوء آن رهایی بخشد، بدین ترتیب برای زنان سروری قرار داد تا به او مباهات کنند و به واسطه آن بر مردان فخر بفروشند؟
یا شاید بدان جهت بود که خداوند می خواست برای این امت پیشوایانی قرار دهد که به فرمان او مردم را هدایت کنند و به راه راست برند. از این رو آنان را از بهترین تبار و از برترین نسلها، از پیامبری که خاتم پیامبران و از جانشینی که او سرور اوصیاست پدید آورد. پس فاطمه را آفرید تا حلقه رابط میان دو نور نبوت و نور وصایت باشد؟! همه این احتمالات ممکن است. اما نکته ای که خواننده پژوهشگر، پس از بررسی دقیق و همه جانبه زندگی حضرت فاطمه زهرا علیها السلام بدان متوجه می شود آن است که همان گونه که خداوند می خواست برای مردم رهبرانی از مردان قرار دهد، اراده کرد که رهبری نیز از جنس زن برای آنان بیافریند، تا برای زنان بهانه ای از تمسک به تعالیم اسلام و نمونه ها و ارزشهای والای آن به شکل کلی باقی نماند، و نگویند: کسانی که به اسلام تمسک جستند از مردان هستند نه از زنان، و استعدادها و نیروهای مردان بیش از زنان است.
بدین گونه خداوند در دعوت بندگان به سوی خویش به آنان لطف کرده است تا برای بهانه جویان و کسانی که بخواهند خود را توجیه کنند، عذر و بهانه ای باقی نماند.
پس برای زنان الگو و نمونه ای قرار داد تا با آنان در مسئولیتهای عمومی همگون باشد، آن چنان که در کارهای خانه مانند بارداری و زایمان و تربیت فرزندان و رتق و فتق امور منزل از قبیل پخت و پز، نظافت و یا وظایف شرعی، مانند حجاب و فرمانبری از شوهر، و کمی بهره در میراث و شهادت دادن و چیزهای دیگر همگون است.
پاره ای از مسئولیتهای فطری و غیر فطری که به زن اختصاص دارد، باعث کناره گیری برخی از زنان از فعالیت در امور دینی شده و موجبات سستی آنها را در انجام برخی از فرایض دینی فراهم آورده است. اما از آنجا که خداوند فاطمه علیها السلام را نمونه ای تمام فضائل و ارزشهای انسانی قرار داده آن هم با مسئولیتهای خطیری که در آن اوضاع بحرانی بر عهده داشت، شاید بدین وسیله خواسته است بر تمام زنانی که به بهانه اینکه از چنین ضعیف هستند، و شانه از زیر بار مسئولیت خالی می کنند، حجت را تمام کند.
به مواردی از این قبیل برخورد می کنیم؟!
بنابراین حکمت آفرینش فاطمه علیها السلام با این خصوصیات و ویژگیها چیزی جدا از حکمت آفرینش پیامبران و اولیا و از جمله محمد پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و امامان معصوم علیهم السلام نیست که خداوند تمام آنها را با ویژگیهایی متفاوت از سایر مردم خلق کرده است.
آیا حکمت عصمت پیامبران و اوصیا، و برتری آنان نسبت به دیگر مردمان، بدین خاطر نبوده است که آنان پیشوایی و امامت مردم را بر عهده داشته باشند و مردم باید آنان را الگوی زندگی خود قلمداد کنند؟ حکمت آفرینش فاطمه نیز در میان زنان همین بوده است. بنابراین همان گونه که پیامبران و اوصیا، سروران مردانند، فاطمه علیها السلام نیز سرور زنان جهان است.
جنبه دیگر حیات فاطمه علیها السلام مربوط به آیاتی است که درباره او نازل گشته و یا روایتهائی است که از پیامبر درباره او نقل شده است.
اینک جا دارد از خود بپرسیم چرا این آیات و احادیث تنها در خصوص فاطمه علیها السلام نازل شده است و درباره دیگر زنان و حتی خواهران آن حضرت به مواردی از این قبیل برخورد نمی کنیم؟!
پاسخ آن است که این آیات و احادیث بنابر مقیاس دوم که پیش از این ذکر شده وارد شده است. بدین معنی که خداوند، مقیاس فضیلت و والایی افراد را در نزد خویش، کردار شایسته قرار داده است بدون آنکه به عامل و جنسیت او توجهی داشته باشد. فاطمه زهرا علیها السلام نیز از آنجا که این حقیقت را دریافته بود، هیچ گاه در میان مردم به پیوند نسبی و سببی خود با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و علی علیه السلام تکیه نمی کرد و همچنین پیرو مقیاس نخستی که بدان اشاره کردیم، در پیشگاه خداوند به این رابطه خویش هم تکیه نمی کرد، بلکه خود شخصا برای نیل به آن کمال عظیم می کوشید.
چنین تصور می شد که فاطمه علیها السلام به رابطه خویشاوندی خود با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تکیه کند اما چنین نبود، بلکه وی همواره به رابطه خود با خداوندی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را مبعوث کرده و به وی برتری و درخشندگی بخشیده بود، انکار می کرد.
آن روز بیستم ماه جمادی الثانی بود و دو یا پنج سال از بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سپری می شد، در آن هنگام دامنه جدایی و اختلاف میان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از یک سو و قریش از سوی دیگر، روز به روز گسترش می یافت. ثروت خدیجه در راه نشر دعوت اسلام به مصرف می رسید و اینک از آن ثروت بی کران و تجارت گسترده چیز چندانی بر جای نمانده بود. از این رو خدیجه از یک سو شتابان به سوی فقر پیش می رفت و از دیگر سو، به خاطر موضعگیریهای سرسختانه اش در برابر اندیشه های ارتجاعی که سایر زنان قریش بدانها خو گرفته بودند و به دفاع از آن می پرداختند، تنها و بی کس شده بود. زیرا آنان او را رها ساختند و از رفت و آمد با او خودداری کردند.

مهندس.كوچولو
08-14-2009, 11:36 AM
شکاف میان مسلمانان و قریش روز به روز عمیقتر می شد. دشمنی و مخالفت قریش با پیامبر و احساس ضرورت انتقام، اوضاع را بدتر از بد می کرد.
در بیستمین روز از ماه جمادی الثانی، خدیجه به دنبال زنان قریش قاصدی فرستاد تا وی را به هنگام وضع حملش یاری رسانند. اما آنان ، سرزنش کنان خواسته اش را رد کردند و کمک خود را از وی دریغ داشتند. خدیجه دل شکسته و غمگین نشست. چرا که در آن روزگار مرسوم بود که زنانی را برای انجام چنین اموری استخدام کنند. همچنین از وجود زایشگاه و بیمارستان هم خیری نبود. بنابراین پیداست که یک زن در چنین موقعیتی به کسی نیاز دارد تا او را مدد برساند.
... او دل شکسته و افسرده بود و حق هم داشت. آیا مگر او تا دیروز سرور زنان قریش و بانوی حجاز نبود که بازرگانی شمال و جنوب جزیره عربستان بر ثروت و متاع تجای او دور می زد؟ اما از هنگامی که او ثروتش را در راه خداوند اتفاق کرده بود، تنها و پریشان مانده بود و همان زنانی که تا دیروز به خدمتکاری او مباهات می کردند، اکنون همگی از وی رخ برتافته بودند.
اینک جا دارد که بپرسیم: از جلال خداوند و نیز از رحمت بی کرانه او چه انتظاری می رفت تا در حق خدیجه انجام دهد؟ زیرا اگر او دعوت به اسلام را نمی پذیرفت و ثروتش را در راه نشر دین خدا صرف نمی کرد، موقعیتش با آنچه که اکنون در آن به سر می برد، به کلی تفاوت می یافت. موقعیتش با آنچه که اکنون در آن به سر می برد، به کلی تفاوت می یافت. خداوند مریم علیها السلام را در چنین حالت مشابهی مخاطب ساخت و به او فرمود: شاخه درخت خرما را تکان دهد تا برایش خرمای تازه فرو ریزد. خدایی که دیوار کعبه را شکافت تا فاطمه بنت اسد که موقعیتی مانند وضع فعلی خدیجه داشت به درون خانه رود و علی بن ابی طالب علیه السلام را به دنیا آورد!!
به راستی از کرم خداوند در چنین لحظه ای چه انتظاری می رفت؟ خدیجه با همان افسردگی نشسته بود که چهار زن بلند و بالا و گندمگون به خانه او گام نهادند. یکی از آنان به وی گفت: باک مدار و اندوه به خود را مده که ما در کنار تو بیم و اینک آماده ایم تا وظیفه ای را که زنان در چنین موقعیتی بر عهده دارند، به انجام رسانیم، سپس افزود: من ساره هستم همسر ابراهیم و این آسیه دختر مزاحم است و این یک، مریم دختر عمران است و این یکی نیز کلثم خواهر موسی». آنگاه هر چهار تن به کمک خدیجه شتافتند تا فاطمه علیها السلام به دنیا آمد.
فاطمه همین که به دنیا آمد، لب به سخن گشود و گفت:
«گواهی می دهم بر این که جز خداوند یکتا معبود دیگری نیست و پدرم رسول خدا سرور پیامبران و همسرم سرور اوصیاست و پسرانم سروران پیامبرزادگانند».
فاطمه علیها السلام زمانی چشم به جهان گشود که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم زندگی سراسر جهاد و مقاومت فکری دشوارش را آغاز کرده بود. در همین سالها بود که پیامبر مورد خطاب وحی قرار می گرفت و وحی به او فرمان می داد تا دعوتش را آشکارا شروع کند و از زخم خارهای خونینی که در سر راهش می رست و گردنه های دشواری که پیش رویش رخ می نمود، هراس و خستگی به خود راه ندهد. در آن روزها، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سنگینی بار رسالت را بر دوش گرفته بود و نیروهای ضلالت و گمراهی نیز متقابلا در برابر او قیام کرده بودند تا مگر کوشش های او را بی ثمر سازند و به هر وسیله او را از دعوتش بازدارند.
حضرت فاطمه علیها السلام در چنین سالهای بحرانی نشو و نما کرد. سالهایی که هر چه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در فراخوانی مردم به سوی خدا بیشتر می کوشید، دشمنانش نیز در شکنجه و رساندن آزار به یارانش بیشتر تلاش می کردند.
حضرت فاطمه علیها السلام در رویداد غم انگیز شعب ابی طالب بار دیگر کودکانی که قریش غذا را از آنان دریغ کرده بودند. شرکت داشت. آنان از گرسنگی بر خود می پیچیدند در حالی که گرگهای درنده قریش در اطراف شعب پاسداری می دادند تا مبادا کسی برای برای مسلمانان غذا بیاورد. پس از آنکه مسلمانان از غایله شعب رهایی یافتند، یک روز پیامبر سر به سجده گذارده بود، اما در همین حال افرادی از قریش به وی نزدیک شدند و زهدان شتر بر سرش انداختند. فاطمه که نظاره گر این صحنه بود پیش آمد و زهدان را از سر پدر بر گرفت و دور انداخت. اندوهی بسیار قلب فاطمه را در خود فرو گرفته بود.
فاطمه شاهد بود که پدرش سفری به طایف کرد تا مردم آن دیار را به سوی خداوند فرا خواند اما هیچ کس به دعوت آن حضرت پاسخ نگفت.
فاطمه نظاره گر روزی بود که مادرش خدیجه سلام الله علیها پریشان حال در بستر مرگ می غلتید و واپیسین نفسهایش را می کشید در حالی که از مال دنیا هیچ نداشت. و این همان خدیجه ای بود که کالای تجاری اش کوهها و دره های حجاز را پر می ساخت اما پس از پذیرش اسلام از آن همه مال و ثروت حتی آن قدر نداشته تا برای خود کفنی تهیه کند.
آری او فداکاریهای مادرش خدیجه را در راه دین دیده بود. شاهد بود که چگونه مادرش در این راه از خود گذشتگی نشان می داد و با تمام نیرو و توان خویش از دین دفاع می کرد. فاطمه از دیدن این همه ایثار و فداکاری تأثیر می پذیرفت و دیدن این صحنه ها، در روح او مفاهیمی زنده و پویا پدید می آورد و زندگی و تلاش را در لوح ضمیر او جان می بخشید.
بار اندوه مرگ مادر، همراه قهرمانیهای او در دلش عجین می گشت. خدیجه برای او تنها یک مادر نبود بلکه او مادر فاطمه و مادر همه مردان و زنان با ایمان و مدافع حق بود و در راه دین با تمام تاب و توان خویش فداکاری می کرد.
فاطمه علیها السلام در نخستین سالهای حیاتش با چنان امتحانات دشواری روبرو شد که در تاریخ، کمتر کسی را می توان از این نظر با او همانند کرد.
فاطمه علیها السلام همگام با نهضت اسلامی رشد می کرد و خود در قلب معرکه بود. زیرا او دختر رهبر این معرکه، یعنی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، بود. بنابراین او نیز همگام با این درگیری حرکت می کرد و بر طبق معیارهای آن می زیست.

مهندس.كوچولو
08-14-2009, 11:36 AM
در زمانی که فاطمه علیها السلام در مکه می زیست، تاریخ از رویدادها و حوادثی که مستقیما با فاطمه سر و کار داشته، سخنی به میان نیاورده است. اما مطمئنیم که زندگی وی در مکه، بدون آزار و اذیت سپری نشده است. خودخواهی قریشیان کافر تا آن اندازه رسیده بود که خانواده پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را نیز مورد آزار و اذیت قرار می دادند همان گونه که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و یا خانواده دیگر مسلمانان را شکنجه و اذیت می کردند.
بنابراین می توان به جرأت گفت که آن حضرت نیز بارها و بارها از سوی قریش مورد آزار قرار گرفت و زندگی اش از مخاطرات خالی نبوده است. به علاوه این آزارها که مستقیما خود او را مورد هدف قرار می داده است باید از آزارهایی که غیر مستقیم او را تحت فشار قرار می داده نیز یاد کنیم. چرا که هر صدمه و گزندی که به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می رسید، تأثیر بیشتری در جان فاطمه علیها السلام می نهاد.
هنگامی که خانه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به محاصره درآمده و کفار می خواستند حضرتش را به قتل رسانند، فاطمه علیها السلام ناظر بر این ماجرا بود. همچنین هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به سوی مدینه مهاجرت کرد، فاطمه علیها السلام ناظر بر این جدایی بود و تلخی فراق را به خوبی احساس می کرد و نیز هنگامی که امام علی علیه السلام از جانب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمان یافت تا با بقیه خانواده پیامبر یعنی فواطم(4)، به مدینه مهاجرت کند، فاطمه ناظر و شاهد این حرکت بود. کاروان، راه مدینه را در پیش گرفت، گروه مسلحی از سوی قریش مأمور شد تا آن را تعقیب کند و نگذارند خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به او بپیوندند. میان امام علی علیه السلام و این گروه نبردی سخت روی داد و امام پس از آنکه صدماتی بر آنها وارد کرد آنان را به هزیمت کشاند. فاطمه علیها السلام در این روز نیز در همان کاروانی جای داشت که از سوی دشمن مورد حمله قرار گرفته بود.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز در بیرون از شهر مدینه، چشم به راه ورود فاطمه و امام بود و تا اینان به او ملحق نشدند به داخل شهر گام ننهاد.
فاطمه در مدینه نیز شاهد رویدادهای بزرگی بود و بدین ترتیب شخصیتی هر روز پرداخته تر و کاملتر می شد. در جنگ احد که نبرد به زبان مسلمانان در جریان بود، فاطمه علیها السلام نیز شرکت داشت و با خاکستر حصیر سوخته جراحت پدرش را مرهم نهاد و شمشیرهای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و جانشین او را شست و پاکیزه کرد.
یکی دیگر از رویدادهای جالب توجه زندگی فاطمه زهرا علیها السلام، ازدواج اوست. که بعد بزرگی از زندگی او را در بر می گیرد. در واقع ازدواج فاطمه علیها السلام یک ازدواج تمام عیار، مطابق با ارزشهای اسلامی بود. ازاین رو این پیوند به عنوان نمونه ای از یک ازدواج ایده آل مورد توجه قرار گرفت.
در فقه اسلامی، شیوه ازدواج فاطمه به عنوان سنت مستحب قلمداد شده است. چرا که این ازدواج صورت مجسمی از تعالیم گرانبهای اسلامی است. اینک به جاست به فراخور این کتاب به شرح قسمتهایی حساس از این پیوند مبارک بپردازیم.

مهندس.كوچولو
08-14-2009, 11:36 AM
اول: خواستگاری
مراسم ازدواج به سادگی و بدون هیچ افراط و تفریطی برگزار شد. در حقیقت مفهوم ازدواج اسلامی مفهومی است برخاسته از واقعیت و طبیعت آن. ازدواج پدیده ای است فطری که برای ادامه حیات و بقای نسل انسان در وجود او تعبیه شده است.
در واقع اسلام نیز ازدواج را بدین گونه می خواهد و دستوراتی متناسب با چنین ازدواجی صادر کرده است. از این رو به بسیاری از تشریفات بی فایده دیگری که در برخی از کشورهای اسلامی دیده می شود هیچ نیازی نیست.
معمولا ازدواج با خواستگاری از سوی مرد آغاز می شده. آن هم از زنی که از جهت حسب و نسب، مورد علاقه او قرار می گرفته است. و بستگان زن نیز درباره مرد تحقیق می کردند و اگر او را شایسته می یافتند مهریه ساده ای تعیین می کردند و دخترشان را بدون تشریفات و رفت و آمدها، به ازدواج مرد در می آورند و از تشکیل جلسات طولانی و بدون فایده خودداری می کردند. که گویی اینک ازدواج به مثابه تعیین روابط بین المللی میان ملتها درآمده است، که در برخی از کشورها هم اکنون نیز این رفتار و طرز فکر دیده می شود.
برای همین است که می بینیم امیر مؤمنان، علی علیه السلام خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می آید، سلام می کند و در جای خود قرار می گیرد. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم علت آمدنش را جویا می شود و حضرت امیر علیه السلام موضوع ازدواج با فاطمه را مطرح می کند و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با خوشرویی تمام از پیشنهاد او استقبال می کند.

مهندس.كوچولو
08-14-2009, 11:37 AM
دوم: قبول پيشنهاد خواستگاری
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پیشنهاد علی علیه السلام را به طور قطعی نمی پذیرد، مگر پس از آنکه این پیشنهاد را برای فاطمه علیها السلام با تفاصیل آن عرضه کند. آن حضرت از سوابق علی علیه السلام و فضایل و مناقب او می گوید و فاطمه نیز سکوت می کند و بدین ترتیب رضایت خویش را اعلام می دارد.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با دیدن سکوت فاطمه علیها السلام می فرماید: الله اکبر، سکوت فاطمه نشان رضایت او به این پیوند است.
اسلام زن را انسانی صاحب کرامت به شمار می آورد که حق دارد سرنوشت خود را برگزیند. اگر چه پدر نیز این حق را دارد که در انتخاب همسر با دخترش مشورت کند چرا که او خیر و صلاح دخترش را بهتر می داند.
ولی اگر پدر بخواهد در این باره زور پیشه کند و یا در استفاده از این حق افراط روا دارد، در چنین حالتی شرع مقدس قدرتش را محدود می سازد، حق انتخاب را تماما بر عهده خود زن می سپارد. بدین گونه از افراط و تفریط جلوگیری می کند و بنابراین اسلام با شیوه اروپایی و غربی که زن را از خانواده اش جدا می کند و حق انتخاب شوهر را تنها به دست او می سپارد، به هیچ وجه هماهنگی و موافقت ندارد.
از طرفی شیوه اسلامی در این باره با روش ازدواج در روزگار جاهلیت که زن را به مثابه کالایی مورد خرید و فروش قرار می داد، هیچ گونه سازگاری ندارد.

مهندس.كوچولو
08-14-2009, 11:37 AM
سوم: برابری
فاطمه در همان هنگامی که مسلمانان توانسته بودند با نیرومندترین دشمن خود یعنی قریش، در جزیرة العرب به رویارویی برخیزند، به سن و سال زنان رسیده بود. مردان مسلمان هر یک می خواستند در ازدواج با فاطمه دختر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر یکدیگر سبقت جویند تا بدین ترتیب به شرافت نایل آیند. در آن هنگام فضایل و مناقب و پاکدامنی و آزرم و حکمت و تقوا و اجتهاد و دانش و معرفت آن حضرت، زبانزد همگان بود. اما از سوی دیگر مسلمانان از میزان علاقه وافر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به فاطمه علیها السلام آگاهی داشتند از این رو بسیاری از توانگران و بزرگان او را از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خواستگاری می کردند اما پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آنان را با ظرافت رد می کرد چرا که آنان را شایسته ازدواج با فاطمه و همتا و برابر با آن حضرت نمی دانست. مضافا بر آنکه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از طریق وحی، آگاهی یافته بود که فاطمه، این زن با فضیلت و معصوم در اسلام، کسی که قرار است نسل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و تبار اوصیا و جانشینانش از او باشد، باید با مردی که خداوند سبحان او را برگزیده است، پیمان زناشویی ببندد.
از این رو آن حضرت به هر کس که برای خواستگاری فاطمه علیها السلام به او رجوع می کرد، می فرمود: من در این باره منتظر فرمان خداوند هستم. اما هنگامی که علی علیه السلام به همین منظور نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمد و خواسته اش را مطرح کرد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به وی فرمود: جبرئیل پیش از وی نزد آن حضرت آمده و به وی گفته بود که خداوند تعالی، فاطمه را در آسمان به همسری علی علیه السلام درآورده و فرشتگان را بر آن گواه گرفته است.
تمام اینها برای آن بود که علی علیه السلام پس از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بهترین زمینیان بود و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و فاطمه نیز این نکته را به خوبی می دانست. علی علیه السلام تنها همسر شایسته فاطمه بود در اسلام نیز روا نیست. که پدر دخترش را به مردی که همشأن او نیست، به زنی دهد. در این باره می توان به حدیثی که از امام صادق علیه السلام روایت شده، استناد جست. آن حضرت فرموده است:
«اگر خداوند امیر مؤمنان علیه السلام را برای فاطمه نیافریده بود، از آدم تا پایین تر از وی همتایی برای فاطمه بر روی زمین وجود نمی داشت».(5)

مهندس.كوچولو
08-14-2009, 11:38 AM
چهارم: مهريـه و جهيـزيـه
اگر انسان در زندگی دنیا بیشتر به تشریفات توجه داشته باشد، دردسر و مشکلاتش هم افزونتر خواهد شد. حال آنکه ساده زیستن و زهد در زندگی، موجب آسودگی و راحتی است. علی علیه السلام نیز در حدیثی که از اوصاف پرهیزکاران سخن می گوید، به همین نکته اشاره کرده و فرموده است:
«پرهیزکاران لذت دنیا را هم در این دنیا چشیده اند».(6)
ساده زیستن و زهد، به خصوص در نظر رهبران و بالاخص در نزد ائمه و راهنمایان ربانی از اهمیت بیشتری برخوردار است.
شاید سادگی مهر بانوی زنان و نیز لوازم خانه اش، به اضافه زهد مراتب دنیا، بیشتر به هدف ساده برگزار کردن مراسم زناشویی انجام گرفته باشد تا به عنوان نمونه ای برای ازدواجهای اسلامی همواره پیش روی مسلمانان قرار داشته باشد و چرا اینگونه نباشد؟ که او فاطمه دختر محمد بن عبد الله صلی الله علیه و آله و سلم، رسول خدا بود و شوهرش سرور اوصیا، علی امیر مؤمنان علیه السلام. پس باید که ازدواج او به عنوان رمز و نمونه قلمداد شود.
امامان معصوم نیز، عملا در ازدواجهای خود از این نمونه پیروی کردند و خود را حتی ملزم به رعایت «مهر السنة»، یعنی همان بهای مهریه ای که علی علیه السلام به فاطمه علیها السلام پرداخت، می کردند.
مهر حضرت زهرا علیها السلام 480 و یا بنابر بعضی روایات 500 درهم بود. همچنین جهیزیه ای که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن را برای فاطمه علیها السلام تدارک دید، عبارت بود از:
- پیراهنی به بهای هفت درهم.
- رو بندی (به عنوان چادر) به ارزش چهار درهم.
- قطیفه سیاه خیبری.
- تخت خوابی یافته شده از برگ و لیف خرما.
- دو تشک که درون یکی از آنها با پشم گوسفند و درون دیگری یا لیف خرما پر شده بود.
- چهار بالش که درون آنها از گیاه خوشبوی اذخر پر شده بود.
- پرده ای نازک از پشم.
- یک تخته حصیر هجری(7) که گاهی این حصیر ازعلف یافته می شد.
- یک دستاس.
- یک تشت مسی.
- مشکی از پوست.
- کاسه ای چوبین.
- مشک کهنه آب.
- یک آفتابه.
- دو کوزه سفالی.
- یک سفره چرمی.
- یک چادر بافت کوفه.
- یک مشک آب.
- مقداری عطر.
امام علیه السلام نیز خانه خود را مهیا کرد. بدین ترتیب که کف خانه را با ریگهای نرم فرش کرد و چوب درازی به دو طرف دیوار آویخت تا از آن به عنوان درخت آویز استفاده شود و داخل اتاق را نیز با پوست گوسفند فرش کرد و تنها یک بالش از لیف خرما در خانه قرار داد.

مهندس.كوچولو
08-14-2009, 11:38 AM
پنجم: خطبه عقد
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: برخیز و برای خود خطبه بخوان: امام علیه السلام فرمود:
«سپاس خدایی را که به ستایشگرانش نزدیک شد و به خواستارانش قریب گشت و بهشت را به کسانی که از او پروا پیشه کنند، وعده فرمود و کسانی را که نافرمانی اش کنند با آتش بیم داد. او را بر نیکیهای دیرینه و نعمتهایش سپاس می نهم. سپاس کسی که می داند او (خدای) آفریننده و پدید آورنده و میراننده و زنده کننده اوست و از بدیهایش پرسنده. از او یاری می جوییم و هدایت می خواهیم و بدو ایمان می آوریم و از وی کفایت می طلبیم».
«و شهادت می دهیم که جز خدای یگانه هیچ معبودی نیست. یکتاست و شریکی ندارد. شهادتی که در اندازه او باشد و خشنودی سازد و نیز شهادت می دهیم که محمد بنده و رسول خداست، درود خدا بر او، و بر دودمانش باد. درودی که او را نیک آید و بهره مندش سازد و او را بالا برد و برگزیندش. این رسول خداست صلی الله علیه و آله و سلم که دخترش فاطمه را به پانصد درهم (مهر) به همسری من داد. از او بپرسید و حضرتش را گواه گیرید.»
آنگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: « من دخترم فاطمه را بر اساس آنچه خداوند مهربان او را با تو تزویج کرده، به همسری تو دادم و به خشنودی خداوند راضی و خشنودم. تو نیک داماد و نیک یاری هستی و خشنودی خداوند برای تو کافی است».
آنگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود تا طبقی از خرمای نورس یا رسیده در میان آورند و آن را تقسیم کنند.
در این باره حدیث دیگری از زبان امیر مؤمنان علیه السلام نقل شده که در سطور بعد برای بیان اهمیت این پیوند در اسلام، آن را باز گو خواهیم کرد. از جمله دلایل اهمیت این ازدواج آن است که ما در کتابهای تاریخ و حدیث به بخش بزرگی بر می خوریم که به تفصیل یا اختصار موضوع ازدواج علی با فاطمه را مطرح کرده اند. این امر خود نشانگر اهتمام مسلمانان صدر اسلام به این امر بوده است.
حدیثی که در این باره روایت شده، منقول از ضحاک بن مزاحم است که گفته: از علی بن ابی طالب علیه السلام شنیدم که می فرمود: ابوبکر و عمر نزد من آمدند و گفتند: چه می شود که نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بروی و درباره فاطمه با او سخن بگویی؟
من نزد آن حضرت رفتم. چون پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مرا دید، خندید و آنگاه فرمود: ابو الحسن برای چه آمده ای؟ چه می خواهی؟
من از خویشاوندی و پیشگامی خود در اسلام نیز و از یاری و جهاد خویش در رکاب آن حضرت، سخن گفتم. آن حضرت در پاسخ فرمود: راست گفتی و بهتر از آنی که گفتی.
گفتم: ای رسول خدا آیا فاطمه را به همسری من می دهی؟
او فرمود: علی! پیش از تو نیز کسان دیگری از او خواستگاری کرده اند.
و چون من خواستگاری آنان را با فاطمه در میان نهادم، آثار نارضایتی در چهره اش نمایان شد. اما اینک تو اینجا بمان تا من دوباره به سویت بازگردم.(8)
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به اتاق فاطمه رفت. فاطمه برخاست و ردای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را ستاند و کفشهایش را به در آورد و آب وضو برای آن حضرت مهیا کرد و به دست خویش پاهایش را شست و آنگاه بر جای خود نشست، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به او فرمود: ای فاطمه؟ پاسخ داد: بلی چه فرمایشی داری ای رسول خدا؟
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: علی بن ابی طالب کسی است که تو به خوبی از قرابت و فضیلت و اسلام او آگاهی داری و من نیز از خداوند خواسته ام که تو را به همسری بهترین و محبوبترین خلقش در آورد. او از تو خواستگاری کرده است. در این باره چه نظری داری؟
فاطمه خاموش ماند اما چهره اش را بر نگرداند و رسول خدا نیز در سیمایش نشان تا خرسندی ندید. پس برخاست و گفت: الله اکبر. سکوت او دلیل بر موافقت اوست.
پس جبرئیل علیه السلام به نزد آن حضرت آمد و گفت: ای محمد، فاطمه را به همسری علی بن ابی طالب ده که خداوند او را برای علی بن ابی طالب پسندیده و علی را نیز برای فاطمه.
علی علیه السلام فرمود: آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فاطمه را به ازدواج من درآورد. و نزد من آمد و دستم را گرفت و فرمود: «برخیز به نام خدا و بگو علی برکة الله و ما شاء الله لا قوة إلا بالله توکلت علی الله». آنگاه مرا آورد و در کنار فاطمه نشانید و فرمود: خدایا این دو محبوبترین خلق تو در نزد منند پس آنان را دوست بدار و بر فرزندانشان برکت ده و از سوی خود نگاهبانی برایشان بگمار و من این دو و فرزندانشان را از شر شیطان رانده شده، در پناه تو می گیرم».(9)

مهندس.كوچولو
08-14-2009, 11:38 AM
ششم: زفاف
فاطمه بر اشتر سیاه و سپید پدرش نشست. زنان پیامبر اطراف اشتر را گرفته بودند و اشعار شاد می خواندند. سلمان نیز افسار اشتر را به دست گرفته بود و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خود پیشاپیش اشتر و در میان جوانان بنی هاشم که شمشیرهای آخته به دست داشتند، حرکت می کرد. جوانان بنی هاشم با این حرکت در واقع می خواستند بگویند که ما از عرض و ناموس خود پاسداری می کنیم.
آری، آن شب جشن عروسی برپا بود و این جشن با اشعاری که زنان پیامبر می خواندند و دیگر زنان آنها را تکرار می کردند، شکوه خاصی به خود گرفته بود.
ام سلمه می خواند:
- ای همسایگانم به یاری خدا گردش کنید و در همه احوال خدای را به یاد آرید.
- و یاد آرید الطاف پروردگار والا مرتبه را که ناخوشیها و آفتها را از ما دور کرد.
- او ما را پس از کفر، هدایت کرد و از نو جان بخشید.
- با بهترین بانوی عالمیان که خاله ها و عمه هایش فدای او گردند، همراه شوید.
- ای دختر کسی که خدای بزرگ او را با وحی و رسالت، بر دیگران برتری بخشید.
عایشه نیز این اشعار را می خواند:
- ای زنان، روبندها زنید و آنچه شایسته گفتن در مجالس است، بر زبان آرید.
- همراه با تمام بندگان شاکر خداوند، او را به یاد آورید که ما را به دین خویش مخصوص فرمود.
- ستایش خدای را بر بخششهایش و سپاس او را که یکتا و ارجمند و تواناست.
- با او همراه گردید که خداوند نام او را بلند گردانید و وی را از جانب خود به پاکی و طهارت مخصوص داشت.
- حفصه نیز بدین اشعار مترنم شد و خواند:
- فاطمه بهترین زنان بشر است و سیمایی چون ماه دارد.
- خداوند تو را بر همه آفریدگان برتری بخشید به فضیلت کسی که به آیات زمر مخصوص شد.
- خداوند تو را به همسری جوانی فاضل یعنی علی بهترین حاضران، درآورد.
- همسایگانم، با فاطمه همراه شوید که او بزرگوار و فرزند مرد بزرگی است.
- پس از آنکه فاطمه به خانه علی علیه السلام رسید، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پیش رفت و دست فاطمه علیها السلام را گرفت و در میان دستان علی علیه السلام نهاد و پیش از آنکه چنین کند، با سخنان گرم و نورانی خود، بذر عشق و محبت را در میان آنان کاشت و از هر یک از آنان تعریف و تمجید کرد.
فاطمه زهرا علیها السلام از آغاز سال دوم هجرت، به زندگی تازه ای گام نهاد او پیش از این برای 9 سال به عنوان دختری نمونه در خانه پدرش مطرح بود و اینک می خواست زندگی زناشویی خویش را آغاز کند. آری او می رفت تا سنگ بنای نخستین خانواده نمونه را در جامعه اسلامی، بنیان نهد تا جهان مفهوم زندگی هدفدار را در پرتو تعالیم اسلامی بشناسد.
اینک به مثالهایی از این خانواده نمونه که حضرت فاطمه علیها السلام با همکاری حضرت علی علیه السلام و با وحیی که از جانب خدا به سوی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می شد، آن را بنیان نهاده بود اشاره می کنیم:
1- محبت و دوستی عمیق: آنچه این دو را به هم پیوند می داد، عشق و محبتی بود که از ایمان هر یک از آنان به ویژگیها و مناقب دیگری نشأت می گرفت. حضرت فاطمه علیها السلام، حضرت علی علیه السلام را به عنوان سرور اوصیا و پدر نوه های پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و برترین مردم پس از آن حضرت و صاحب مقامی والا و بزرگ نزد خداوند می دانست. از این رو به او بسیار عشق می ورزید. علی علیه السلام نیز از بزرگی و عظمت فاطمه آگاه بود و می دانست که او سرور زنان جهان و مادر نوه های پیامبر است و شفاعتش در بارگاه خداوند مقبول واقع می شود. به این دلایل بود که علی علیه السلام هم او را بسیار دوست می داشت.
2- همکاری در عمل: فاطمه علیهاالسلام در انجام مسئولیتهای داخل خانه سستی نمی ورزید چنان که علی علیه السلام نیز در انجام وظایف مربوط به خودش کوتاهی نشان نمی داد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هم وظایف را از روز نخست بدین گونه تقسیم کرد:
الف- علی باید خانه را بروبد و آب بیاورد علاوه بر آنکه دادن نفقه هم از وظایف اوست.
ب - فاطمه باید آرد فراهم آرد و خمیر درست کند و نان پزد و تربیت فرزندان و رتق و فتق امور آنان را بر عهده گیرد.
در حدیثی از ابو جعفر علیه السلام نقل شده است که فرمود:
«فاطمه به علی علیه السلام قول داد که کارهای خانه را انجام دهد و خمیر درست کند و نان پزد و خانه را بروید و علی علیه السلام هم به او قول داد که کارهای بیرون از خانه را انجام دهد و هیزم آورد و مواد خوراکی را تهیه کند. روزی علی علیه السلام به فاطمه گفت: ای فاطمه آیا چیزی داری؟ فاطمه گفت: سوگند به آنکه حق تو را بزرگ داشت، سه روز است که چیزی نداریم تا تو را بدان مهمان کنم. علی علیه السلام پرسید: پس چرا به من نگفتی؟
فاطمه گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مرا نهی کرد از این که چیزی از تو بخواهم بلکه به من سفارش کرد که از پسر عمویت چیزی مخواه. اگر چیزی آورد که هیچ وجه و گرنه از او تقاضایی مکن». انجام این وظایف، رنج و زحمت فراوانی برای فاطمه ایجاد کرده بود چنانکه روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به منزل فاطمه وارد شد و دید که کار زیاد، علی و فاطمه را خسته کرده است. پس پرسید: کدام یک از شما بیشتر خسته اید؟ علی علیه السلام پاسخ داد: فاطمه.

مهندس.كوچولو
08-14-2009, 11:38 AM
آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فاطمه را از ادامه کار منع کرد و خود به جای او مشغول کار شد.
مسلمانان در یکی از جنگها، غنایم بسیاری به دست آورده بودند از این رو فاطمه علیها السلام به حضور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رسید و از آن حضرت خواست تا خادمه ای به عنوان سهم وی از غنیمت به او دهد که او را در کارها و وظایف خانه که برایش به خصوص در زمان غیبت علی علیه السلام و شرکت آن حضرت در جنگها سنگین می شد، کمک کند.
از علی علیه السلام روایت شده است که به مردی از بنی سعد فرمود: آیا درباره خود و فاطمه نکته ای برایت بازگویم؟ فاطمه در خانه من بود. او از تمام کسان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در نزد آن حضرت عزیزتر و محبوبتر بود. او آن قدر با مشک آب آورده بود که سینه اش از این بابت مجروح شده بود و آنقدر به دست خود آسیاب کرده بود که دستانش خشن شده بود و خانه را آنقدر رفته بود که لباسهایش خاک آلوده شده بود و آنقدر زیر دیگ را روشن کرده بود که جامه هایش چرک و دود آلود شده بود و به همین خاطر بسیار لاغر و نزار گشته بود.(10)
چون فاطمه علیها السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خواستار کنیزی شد تا او را در کارهای خانه کمک کند، آن حضرت به وی فرمود: من به تو چیزی می آموزم که بیشتر از کنیز به حال تو سودمند است.
فاطمه پرسید: پدر! آن چیست؟
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: چون از نماز فراغ یافتی پیش از آنکه به چپ و راست خود بنگری 34 مرتبه بگو الله اکبر و 33 مرتبه بگو الحمد لله و 33 مرتبه هم بگو سبحان الله، چون، چنین کنی خداوند نیرو و نشاط به تو عنایت کند. آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به او نگریست و فرمود: آیا بدین خرسندی؟
فاطمه پاسخ داد: آری ای رسول خدا، خرسندم.
این همان تسبیح مشهور به «تسبیح الزهرا» است که بیشتر شیعیان پس از خواندن نماز، خود را به انجام آن ملزم می دانند.
این است شخصیت آن زن درخشانی که زهرا علیها السلام آن را برای ما به نمایش می گذارد. او نشان می دهد که چگونه یک زن باید مشکلات را تحمل کند و به درجات والایی که خداوند برای او در نظر گرفته برسد بی آنکه بدانچه از دنیای فانی از کف او می رود، توجه نشان دهد.
بنابر برخی از روایات، چون آیه زیر نازل شد که فرمود:
«چون از ایشان (یعنی از خویشاوندان و دخترت فاطمه) به خاطر رحمت پروردگارت که بدان امیدواری، روی گرداندی بدیشان سخنی نرم و خوش بگو».(11)
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فضه را برای خدمت به فاطمه به نزد وی فرستاد. فاطمه نمی خواست با او رفتاری مانند رفتار زنان عرب داشته باشد آنان به خدمتکار خود امر و نهی می کردند و خدمتکارشان جز اطاعت از فرمانهای آنها چاره دیگری نداشت. اما فاطمه هرگز چنین نکرد بلکه بدون آنکه میان خود و فضه امتیازی قائل شود، روزهایی را بین خود و فضه تقسیم کرد.
3- فاطمه علیها السلام زندگی و غذای ناگوار و لباس درشت بافت و خشن را تحمل می کرد و تنها خدا و روز قیامت را در نظر می آورد. در حدیثی از سوید بن غفله آمده است که گفت: علی علیه السلام به پیشامدی سخت گرفتار شد. فاطمه به نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رفت و در زد. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من احساس می کنم محبوبم بر در ایستاده است. ای ام ایمن برخیز و بنگر. پس ام ایمن در را گشود، فاطمه به خانه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قدم نهاد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خطاب به او فرمود: تا کنون در چنین هنگامی نزد ما نمی آمدی؟! فاطمه گفت: ای رسول خدا خوراک فرشتگان در نزد خدای چیست؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: حمد و ثنای خداست. پس فاطمه عرض کرد: خوراک ما چیست؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
سوگند به آنکه جانم به دست اوست. در خانه آل محمد یک ماه است که آتشی بر افروخته نشده. اینک پنج کلمه که جبرئیل به من آموخته است، به تو یاد می دهم. فاطمه گفت: ای رسول خدا این پنج کلمه کدام است؟
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: یا رب الاولین والآخرین یا ذا القوة المتین و یا راحم المساکین و یا ارحم الراحمین».
فاطمه بازگشت. همین که چشم علی علیه السلام به او افتاد، گفت: مادر و پدرم به فدایت. ای فاطمه چه خبری آوردی؟ گفت: برای کاری دنیایی رفتم و برای آخرت بازگشتم. علی علیه السلام به او فرمود: آنچه پیش روی داری بهتر است، آنچه پیش روی داری بهتر است.
از امام جعفر صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود:
فاطمه علیها السلام نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از علی علیه السلام شکایت کرد و گفت: ای رسول خدا علی از روزی خود چیزی بر جای نمی گذارد مگر آنکه آن را در میان بیچارگان پخش کند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به او فرمود: ای فاطمه آیا مرا درباره برادرم و پسر عمویم خشمگین می سازی؟ همانا خشم علی خشم من و خشم من خشم خدای عزوجل است».(12)
فاطمه زهرا علیها السلام از زمان ازدواج تا هنگام وفاتش به عنوان واسطه میان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و زنان مسلمان در مسائل شرعی بود. بدین ترتیب که زنانی که در مسائل شرعی دچار اشکال می شدند، نزد فاطمه علیها السلام می آمدند و مسائل خود رااز او می پرسیدند و آن حضرت اشکالات آنان را برطرف می کرد و فرهنگ وحی را به آنان می آموخت و عطش آنان را فرو می نشاند.
آن حضرت همچنین در برخی از سفره های مهم شرکت جست و انجام برخی از امور را بر عهده داشت. علاوه بر این او در فتح مکه نیز حضور داشت و به امور شخصی پدر و شوهرش رسیدگی می کرد تا آنان بتوانند برای وظایف مهمی که برعهده داشتند، از فرصتها بهتر استفاده کنند.

مهندس.كوچولو
08-14-2009, 11:39 AM
جايگاه حضرت فاطمه زهرا عليها السلام
زمخشری در کشاف هنگام ذکر ماجرای زکریا و مریم علیهما السلام نقل کرده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در هنگام قحط سالی، به گرسنگی مبتلا شد. حضرت فاطمه علیها السلام دو قرص نان و پاره ای گوشت برای آن حضرت، تحفه برد و وی را بر خود مقدم داشت. اما آن حضرت طبق را به خود فاطمه باز پس داد و فرمود: آن را بگیر. آنگاه روپوش روی طبق را برگرفت. طبق پر از گوشت و نان بود. فاطمه علیها السلام با دیدن این صحنه شگفت زده شد و پی برد که این نان و گوشت از جانب خداوند فرستاده شده است. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به فاطمه علیها السلام فرمود: سپاس خدایی را که تو را مانند بانوی زنان بنی اسرائیل قرار داد. سپس آن حضرت، علی بن ابی طالب علیه السلام و حسن و حسین علیهما السلام و اهل بیتش را جمع کرد و همگی از آن غذا خوردند و سیر شدند. اما از غذا، هیچ کاسته نشده بود و فاطمه علیها السلام باقیمانده غذا را به همسایگان خویش بخشید.
ترمذی در صحیح از صبیح آزادکرده ام سلمه و زید بن ارقم نقل کرده است که گفتند: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به علی و فاطمه و حسن و حسین علیه السلام فرمود: «من با دشمن شما دشمن و با دوستان شما دوست هستم».
ابن خالویه در کتاب «آل» در حدیثی که آن را از امام رضا علیه السلام و او از پدرانش از علی علیه السلام نقل کرده، آورده است که آن حضرت فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «چون روز قیامت فرا رسد، منادی از دل عرش آواز دهد که ای خلایق! دیدگان خود را بر بندید تا فاطمه دختر محمد صلی الله علیه و آله و سلم، عبور کند».
همچنین در روایت دیگری آمده است که آن منادی بانگ می زند که: «ای جماعت! سر به زیر افکنید و چشم فرو بندید تا فاطمه از پل صراط بگذرد. آنگاه آن حضرت در حالی که هفتاد هزار کنیز از حور العین بهشت او را همراهی می کنند، از پل می گذرد».
بخاری در صحیح به سند خود روایت کرده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «فاطمه پاره تن من است. هر که او را خشمگین سازد به تحقیق مرا خشمگین ساخته است».
بسیاری از دانشمندان اهل حدیث، از شیعه و سنی، این مضمون را با استاد صحیح و روایتهای صریح نقل کرده اند. تا آنجا که برخی بدون روایت، با اعتمادی تمام استشهاد کرده اند. یکی از اینان ابو الفرج اصفهانی است. وی روایت می کند که: عبد الله بن حسن مثنی فرزند امام حسن مجتبی علیه السلام بر عمر بن عبد العزیز وارد شد. عبد الله در آن هنگام جوان بود و از وقار و هیبتی خاص برخوردار. عمر او را در صدر مجلس نشانید، مورد احترام قرار داد و نیازش را بر آورده ساخت. از علت کار عمر در این خصوص پرسش کردند. وی پاسخ داد: یکی از معتمدانم خبری از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برایم نقل کرد آن چنانکه گویی خود آن را از دهان آن حضرت شنیده ام. پیامبر فرمود: فاطمه پاره تن من است. آنچه او را شادمان می کند مرا نیز خوشحال می سازد و آنچه وی را خشمگین می کند مرا نیز به خشم آورد. ابن عبد الله هم پاره ای از پاره تن رسول خداست.
ابن سعد و ابن مثنی از علی علیه السلام نقل کرده اند که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:« ای فاطمه خداوند از خشم تو خشمگین و از خشنودی تو خشنود می شود».
ابو نعیم احمد بن عبد الله اصفهانی به سند خود از مسروق از عایشه نقل کرده است که گفت: به هنگام بیماری رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، که به رحلت وی منجر شد بر بالین آن حضرت بودیم که فاطمه علیها السلام وارد شد. راه رفتنش بی هیچ کم و کاستی به راه رفتن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می ماند. چون پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فاطمه را دید فرمود: «دخترم خوش آمدی» آنگاه وی را در سمت راست یا چپ خود نشانید. سپس رازی را با وی در میان نهاد. فاطمه گریست. در میان زنان پیامبر من به سخن درآمدم و گفتم: رسول خدا از میان ما همه تو را برای رازگویی برگزید آنگاه تو می گریی؟!
سپس رسول خدا راز دیگری با فاطمه در میان نهاد. این بار فاطمه خندید. عایشه در این باره از فاطمه پرسش کرد. اما آن حضرت گفت: من راز رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را بر ملا نمی کنم. چون پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در گذشت عایشه دوباره از آن رازی که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با فاطمه در میان گذارده بود، از وی سؤال کرد. فاطمه علیها السلام پاسخ داد: اما گریه ام بدین خاطر بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به من فرمود: جبرئیل در هر سال یک بار قرآن را بر من عرضه می داشت اما امسال آن را دوبار عرضه کرد و علت این امر را جز نزدیک شدن مرگم نمی دانم. من از شنیدن این سخن گریستم آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به من فرمود: از خدا بترس و شکیبا باش که من برای تو سلف نیکویی هستم. سپس فرمود: ای فاطمه آیا دوست نداری که سرور زنان جهان و بانوی این امت باشی؟» در این هنگام بود که خندیدم.
دانشمندان حدیث این روایت را با سندهای بسیار و نیز متنی یکسان یا دست کم با اندکی تفاوت نقل کرده اند.
مؤلف استیعاب به سند خود از ابن عباس نقل کرده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «سرور زنان بهشت، مریم و پس از او فاطمه دختر محمد و سپس خدیجه و سپس آسیه همسر فرعون می باشند.»
این صیاغ مالکی در فصول المهمه از بخاری و مسلم و ترمذی نقل کرده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «از مردان، بسیاری به کمال رسیده اند اما از زنان جز مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم همسر فرعون و خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمد کس دیگری به کمال دست نیافته است».
این دو حدیث با اسناد بسیار و مستفیض در کتب روایات نقل شده است. و البته احادیث دیگری نیز نقل شده، مبنی بر آنکه فاطمه از برترین آن زنان سابق الذکر است. جز آنکه مریم سرور زنان دوره خودش می باشد و فاطمه سرور زنان عالم در تمام دورانهاست. مؤید این نظر، سخنی است که از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خطاب به حضرت زهرا علیها السلام نقل شده که به وی فرمود: آیا دوست نداری سرور زنان این امت باشی؟ از آنجا که بی تردید این امت از دیگر امتها برتر است می توان نتیجه گرفت که بانوی زنان این امت نیز از سروران دیگر امتها، برتر و بالاتر است.
حاکم در مستدرک روایت کرده است که چون رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از جنگ یا سفری باز می گشت، نخست به مسجد می رفت و دو رکعت نماز می گذارد و آنگاه به خانه فاطمه می رفت و بعد از آن به نزد همسرانش روانه می شد.
اما هر گاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می خواست به سفر یا جنگی رود، نخست با همسرانش خداحافظی می کرد و آخر از همه با فاطمه علیها السلام وداع می گفت: حاکم نیز همین مطلب را از این عمران نقل می کند که گفت: هرگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عازم سفری می شد آخرین کسی که با او خداحافظی می کرد، فاطمه بود. این نکته در کتب حدیث با سندهای مستفیض نقل شده است.
در کتاب استیعاب به نقل از عایشه آمده است که از وی پرسیدند:
محبوبترین زنان در نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چه کسی بود؟ عایشه گفت: فاطمه پرسیدند: و از مردها؟ گفت: شوهرش علی.
همچنین مؤلف استیعاب به سند خود خود از ابن برید از پدرش نقل کرده است که گفت: محبوبترین زنان در نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فاطمه و محبوبترین مردان در نزد آن حضرت، علی علیه السلام بود.
حاکم در مستدرک از جمیع بن عمیر نقل کرده است که عایشه پس از آنکه از وی درباره علی علیه السلام پرسش شد، گفت: از من درباره مردی می پرسید که به خدا مردی را محبوبتر از علی ندیدم. بخاری و مسلم در صحاح خود از قول پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده اند که فرمود:
«فاطمه سرور زنان بهشتی است».

مهندس.كوچولو
08-14-2009, 11:39 AM
فاطمه زهرا عليها السلام در مبارزه با انحراف امت
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در روز دوشنبه 28 صفر سال 11 هجری پس از آن که رسالت الهی به کمال رسید، دیده از جهان فرو بست.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پس از آن که آخرین هدف از اهداف اصلی خود را که همان نصب رهبری و مجری شایسته، و تحکیم پایه های رهبری صالح تا ابد برای مسلمانان بود، دنیا را وداع گفت. رهبری که خداوند پس از پیامبر برای مسلمانان منصوب کرد، امیر مؤمنان علی علیه السلام بود که خود سیمایی زنده و مجسم برای تعالیم اسلامی و بهترین الگو و نمونه آن به شمار می آمد. این رهبر کسی بود که کاملا مفاهیم شریعت اسلامی را با پوست و گوشت خود درک کرده بود. او به احکام دین، دانا و به اهدافی که در پس آنها جای داشت آگاه بود. از این گذشته وی در عمل توانسته بود این احکام را بر خود نیز تطبیق دهد و خود را با آنها عجین سازد و توقعاتی که دین از وی داشت، پاسخ گوید. مردم نیز به خوبی علی را با این صفات می شناختند و به رهبری او دل بسته و مطمئن بودند و او را میان خود و خدایشان حجت قرار دادند.
چون اهداف رسالت جامه تحقق به خود پوشید، وظایف رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نیز به پایان رسید. و خداوند هم با فرو فرستادن این آیه پایان وظایف او را اعلان کرد: «امروز برای شما دینتان را کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام ساختم و اسلام را به عنوان آیین برای شما پسندیدم».(13)
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به بستر بیماری افتاد و بیماری اش رو به و خامت نهاد. اثر زهری که به وی خورانیده بودند روز به روز در بدنش آشکارتر می شد. هر روزی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سپری می کرد، یک گام، او را به سوی مرگ نزدیکتر می کرد، فاطمه علیها السلام پدرش را به نیکی می شناخت. او بر فضل و بزرگواری و خدمات آن حضرت در راه خدا و انسانیت، و نیز رنجهایی که او در این راه کشیده بود، آگاهی داشت. به پیامبر مهر می ورزید زیرا پدرش محبوبترین کس در نزد خداوند بود، و خدا نیز جایگاهی والا در نزد فاطمه علیها السلام داشت و پیش او از همه چیز و همه کس عزیزتر و محبوبتر بود.
پدرش را دوست می داشت چون از همه کس به او نزدیک تر بود و پیامبری بود که می بایست تمام دوستیها و محبتها در راه او بذل شود. ولی اکنون او نظاره گر آن است که پدر در بستر مرگ خفته است آیا او می تواند با دیدن چنین منظره غم انگیزی آرام گیرد؟
فاطمه علیها السلام از اتاق پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بیرون رفت و نیز هر کس را که در حجره پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود، بیرون کردند مگر علی علیه السلام را که در کنار بستر پیامبر نشسته و مراقب حال او بود. فاطمه به سوی اتاقش رفت و پیش از آن که بنشیند، صدای شیون و فریاد را شنید که از خانه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بلند می شد. اتاق پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نزدیک اتاق فاطمه بود، فاطمه سر آسیمه و وحشت زده به سوی اتاق پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رفت که ناگهان خبر درگذشت پدرش را شنید.
رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تأثیر عمیقی در دل فاطمه علیها السلام نهاد به گونه ای که پس از این واقعه هیچ گاه او را خندان ندیدند، مگر وقتی که به وی الهام شد مرگش نزدیک شده، و هنگام آن فرا رسیده است که او نیز به پدرش ملحق گردد. فاطمه علیها السلام پس از وفات پدر همواره بیمار و نزار بود و لحظه به لحظه از شدت غم رنجورتر می شد.
فاطمه علیها السلام چنان بر پدرش می گریست که مردم مدینه از این بابت به امیر مؤمنان گلایه کردند و از وی خواستند که فاطمه علیها السلام، یا شب گریه کند یا روز. اما فاطمه علیها السلام وقتی که این درخواست را شنید بیشتر گریست و دست از گریستن برنداشت مگر آن که آنقدر بگرید تا به پدرش ملحق شود و افزود: من اندکی بیش در میان این مردم درنگ نخواهم کرد.
گریه فاطمه علیها السلام انگیزه ای دینی داشت، همچنان که مخالفان گریه وی، نیز از پیشنهاد خود هدفی سیاسی را تعقیب کردند. زیرا وقتی فاطمه علیها السلام می گریست توجه مردم بدو که محبوب خاص پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود جلب می شد.

مهندس.كوچولو
08-14-2009, 11:39 AM
ويژگيهای بزرگ اخلاقی حضرت زهرا عليها السلام در روايات
الف)- خداپرست و زاهد:
1- ابن شهر آشوب از حسن بصری روایت کرده است که گفت: در میان این امت کسی از زهرا عابدتر نبود، او آنقدر به نماز می ایستد که پاهایش ورم می کرد.
2- از امام حسن علیه السلام روایت شده که فرمود: در شب جمعه مادرم را دیدم که برای عبادت ایستاده بود. او همچنان به حالت رکوع و سجود و قیام و قعود بود که سپیده سر زد. او برای مردان و زنان مؤمن دعا می کرد. و یکایک آنها را نام می برد. من از او پرسیدم: چرا برای خود دعا نمی کنی و برای دیگران دعا می کنی؟ فرمود: پسرم! نخست همسایه سپس خانه.
3- از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمود: روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به خانه فاطمه علیها السلام وارد شد. فاطمه علیها السلام را دید که لباس از پشم شتر در بر کرده است و به دست خدا با دیدن این منظره گریست و فرمود: دخترم تلخی دنیا را به خاطر شیرینی آخرت بچش. فاطمه علیها السلام گفت: خداوند را برای نعمتهایی که داده می ستایم و به خاطر داده هایش ثنا می گویم. پس این آیه فرود آمد. و به زودی خداوند تو ببخشد تا راضی شوی.(14)
4- احمد بن حنبل در مسند روایت کرده است: که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هر گاه به مسافرت می رفت، آخرین کسیکه با او وداع می کرد، فاطمه بود، و چون از سفر بر می گشت نخستین کسی را که می دید فاطمه علیها السلام بود.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از جنگی برگشت و طبق معمول به خانه فاطمه علیها السلام رفت، دید که پرده ای به در خانه آویخته اند، و دو النگوی نقره در دست حسن و حسین علیه السلام است. آن حضرت از همانجا بازگشت و قدم به خانه ننهاد.
فاطمه علیها السلام پنداشت که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به خاطر دیدن پرده و النگوها به خانه آنها داخل نشده است. پس پرده را پایین آورد و النگوها را از دست بچه ها بیرون کرد و آنها را قطعه قطعه کرد، بچه ها گریستند. فاطمه علیها السلام آنها را میانشان تقسیم کرد و در همان حال که آن دو می گریستند به نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رفتند. پیامبر آن پاره ها را از دست آنها گرفت و رو به ثوبان (آزاد شده رسول خدا و راوی همین حدیث) کرد و فرمود:
اینها را نزد بنی فلان ببر، و برای فاطمه علیها السلام گردن بندی از عصب (دندان جانوری دریایی) و دو النگو از عاج بخر که اینان خاندان منند و خوش ندارم که روزی پاکشان را در زندگی دنیایشان بخورند.
در روایت دیگری آمده که چون پرده و النگو را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آوردند فاطمه علیها السلام از آن حضرت خواست که آنها را در راه خدا انفاق کند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با شنیدن سخن فاطمه علیها السلام سه بار فرمود: «پدرش به فدایش او آن کار را انجام داد.»
و مانند همین حدیث از امام رضا علیه السلام از پدرانش از علی بن الحسین علیه السلام روایت شده است که فرمود: اسماء بنت عمیس برایم روایت کرد که من نزد فاطمه علیها السلام بودم که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر او وارد شد و حضرت زهرا گردن بندی به خود آویزان کرده بود که آن را علی بن ابی طالب علیه السلام از بهره اش از غنائم جنگی خریده بود. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به فاطمه علیها السلام فرمود: مبادا مردم بگویند که فاطمه دختر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مانند جباران لباس پوشیده است! فاطمه علیها السلام آن را از گردن در آورد و فروخت و با آن پرده ای خرید و در راه خدا آزاد کرد، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از این عمل فاطمه علیها السلام شادمان شد.
5- شیخ صدوق از علی علیه السلام روایت کرده است که فرمود:
فاطمه علیها السلام آنقدر با مشک آب می رود که بند مشک در سینه اش اثر نهاد، و آنقدر خانه را می رفت که لباسهایش گرد آلود می شد، و آنقدر آتش در زیر دیگ می افروخت که لباسهایش دود آلود و سیاه می شد...
6- فاطمه علیها السلام همگام با علی علیه السلام مشکلات زندگی را در شرایطی دشوار تحمل کرد.
از امام باقر علیه السلام نقل شده که فرمود: فاطمه علیها السلام به علی تعهد داد که کارهای خانه مثل خمیر کردن و نان پختن و رفتن را انجام دهد و علی نیز به او تعهد داد که کارهای بیرون از خانه را انجام دهد مانند هیزم آوردن و غذا تهیه کردن. روزی علی علیه السلام از فاطمه پرسید: آیا چیزی داری؟ فاطمه گفت: سوگند به آن کسی که حقت را بزرگ کرده سه روز است که چیزی ندارم تا از شما پذیرائی کنم!
پرسید: پس چرا به من خبر ندادی؟! فاطمه گفت: زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مرا نهی کرد از اینکه چیزی از تو بخواهم او فرمود: از پسر عمویت چیزی نخواه، اگر چیزی آورد که آورد وگرنه از او درخواست مکن. پس علی علیه السلام از منزل بیرون رفت، مردی را دید و از او یک دینار وام گرفت، شب بود که به طرف منزل می رفت. در راه با مقداد بن اسود برخورد کرد و از او پرسید چه پیش آمده که در چنین وقتی از تو منزل بیرون آمده ای؟ مقداد پاسخ داد: ای امیر مؤمنان سوگند به حق آن کسی که حق تو را بزرگ قرار داده است، گرسنگی سبب شده که بیرون بیایم. راوی می گوید از امام باقر علیه السلام پرسیدم: آیا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در این موقع زنده بود؟ فرمود: آری رسول خدا زنده بود.
علی علیه السلام به مقداد فرمود مرا نیز گرسنگی بیرون کشانده، من یک دینار وام گرفتم، ولی تو را بر خود مقدم می دارم و دینار را به مقداد داد و خود به طرف خانه روانه شد. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را دید که در خانه نشسته و فاطمه علیها السلام هم مشغول خواندن نماز بود و چیزی سرپوشیده در میان ایشان دیده می شد. چون فاطمه علیها السلام نمازش را به پایان برد آن چیز را به طرف خود کشید. اما دیدند کاسه بزرگی پر از گوشت و نان است. حضرت علی علیه السلام پرسید: این کجا برایت آمده است؟ فاطمه علیها السلام پاسخ داد: از جانب خداست و خداوند هر که را خواهد بدون حساب روزی دهد.

مهندس.كوچولو
08-14-2009, 11:39 AM
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به علی علیه السلام فرمود: آیا نمی خواهی داستان کسی را که مانند تو و فاطمه بوده است برایت بازگو کنم؟ پاسخ داد: بلی. فرمود: مثل تو مثل داستان زکریاست که در محراب بر مریم وارد شد و غذایی نزد او دید از وی پرسید: مریم! این غذا از کجا آمده است؟ پاسخ داد: از جانب خداوند و خداوند و هر که را بخواهد بی حساب روزی دهد.
آنان یکماه از آن ظرف غذا خوردند و این ظرف همان است که حضرت قائم علیه السلام در آن غذا می خورد و اکنون نزد ماست.
در حدیث معتبر دیگری آمده است که نزدیک عید بود و لباسهای امام حسن و امام حسین علیهما السلام کهنه شده بود از این رو به مادرشان گفتند: فرزندان فلانی برای خود لباس نو دوخته اند، مادر تو برای عید ما لباس نو می دوزی؟ فرمود: لباس شما هم اگر خداوند بخواهد برایتان دوخته می شود. همین که عید رسید جبرئیل با دو جامه زیبای بهشتی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد آن حضرت پرسید: برادرم جبرئیل، این چیست؟ جبرئیل موضوع گفتگوی امام حسن و امام حسین علیهما السلام با حضرت زهرا علیهاالسلام را بیان کرد و گفت: فاطمه علیها السلام بدیشان جواب داد اگر خداوند بخواهد برایتان لباس دوخته می شود. سپس جبرئیل گفت: چون خداوند سخن فاطمه علیها السلام را شنید فرمود: خوش نداریم که سخن فاطمه علیها السلام را تکذیب کنیم که فرموده بود اگر خدا بخواهد برایشان لباس دوخته می شود. و از سعید حفاظ دیلمی به اسناد خودش از انس آورده که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: در حالی که بهشتیان در بهشت به نعمت می رسند و دوزخیان در دوزخ به آتش شکنجه می شوند، ناگهان نوری در بهشت می درخشد، آنان از یکدیگر می پرسند: این نور چیست؟ شاید پروردگار بزرگ بر ما نظر افکنده است، رضوان به آنان می گوید: نه بلکه علی علیه السلام با فاطمه مزاح کرده و فاطمه علیها السلام لبخندی زده و این نور از دندانهای زهرا ساطع شده است.(15)
7 - آن حضرت در عمل به اسلام و تطبیق یکایک احکام آن بر خودش به مرتبه والایی دست یافته بود. چون آیه «و رسول را در میان خود آنچنان که یکی از شما، دیگری را می خواند، صدا نزنید»(16) نازل شد، مسلمانان وظیفه یافتند که خطابشان را نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تغییر دهند، و دیگر آن حضرت را با محمد صدا نزنند! بلکه به وی بگویند: یا رسول الله. این کلمه ای بود که پس از نزول آیه درباره محمد صلی الله علیه و آله و سلم، شیوع یافت.
در واقع این دستور برای کسانی بود که به خاطر تحقیر نام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، بدون ادای هیچ گونه احترامی نسبت به نام وی او را صدا می زدند. فاطمه نیز، با شنیدن این آیه، شیوه صدا زدن پیامبر را تغییر داد. او پیش از این، آن حضرت را ابتاه (ای پدر) صدا می زد. اما با نزول این آیه او را همواره یا رسول الله خطاب می کرد.
چون پیامبر کلمه رسول الله را از دهان فاطمه شنید از او در این باره پرسش کرد، زهرا گفت: چون می خواهم فرمان خدا را اطاعت کنم. پیامبر فرمود: من دوست دارم از دهان تو همان کلمه «پدر» را بشنوم.

مهندس.كوچولو
08-14-2009, 11:40 AM
ب) راستگوتـرين مردم
عایشه تقریبا با زهرا همسال بود و پس از رحلت خدیجه نخستین زنی بود که به همسری رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در آمد. او بسیاری از اوقات، به خدیجه رشک می برد و به او حسادت می کرد. هر وقت که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم یادی از خدیجه به میان می آورد، عایشه خشمگین می شد و بنای حسادت می گذاشت، و از اینکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فاطمه علیها السلام را بسیار دوست می داشت و با دیدنش خوشحال می شد و دستهای او را می بوسید و می فرمود: فاطمه بانوی زنان جهان است یا سخنان دیگی که درباره عایشه هیچ یک از اینها را نمی گفت، آتش حسادت او شعله ورتر می شد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نه تنها درباره عایشه چیزی نمی گفت، بلکه آیه ای از قرآن درباره او فرود آمد که وی را تهدید می کرد و هم پایه زن نوح و لوط که کافر بودند و تحت همسری دو بنده شایسته خداوند بودند، معرفی می نمود.
بنابراین عایشه نمی توانست مناقب و فضایل فاطمه علیها السلام را بشنود یا ببیند.
اما با این وجود وی به این اعتراف عجیب، زبان گشوده و گفته است. «من هیچ کس را راستگوتر از فاطمه ندیدم مگر کسی که او را به وجود آورده است. (یعنی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم).

مهندس.كوچولو
08-14-2009, 11:41 AM
(ج)- قهرمان ايـثار و گذشت
فاطمه علیها السلام امور خانه را سامان می داد و اوضاع اقتصادی و مالی، سخت بحرانی بود. فاطمه علیها السلام و دیگر افراد خانواده برای وفای به نذر تصمیم داشتند روزه بگیرند. چه نذری؟ حسن و حسین علیهما السلام چندی پیش بیمار شده بودند، امام علی علیه السلام نذر کرد که این دو بهبود یابند روزه بگیرد. فاطمه و حسنین علیهم السلام و فضه (خدمتکارشان) نیز در به جای آوردن این نذر با حضرت علی علیه السلام همگام شدند، و اکنون که حال آن دو بهبود یافته بود نوبت وفای به نذر فرا رسیده بود.
امروزه در میان ما چنین مرسوم است که هر گاه خانواده ای بخواهند روزه بگیرند، چه واجب و چه مستحب از دیگر روزها غذاهای بهتر و بیشتری تهیه می بینند.
ولی خانواده علی علیه السلام حتی در این روزها هم تنگدست بودند و غذای کافی برای خوردن نداشتند.
آری در خانه دانش و بزرگواری و پرهیزکاری، چیزی اندک یا زیاد نداشتند، تا با آن افطار کنند. از این رو امیر مؤمنان علیه السلام از خانه بیرون رفت و مقداری پشم آورد تا فاطمه زهرا علیها السلام آن را بریسد و به جای آن سه صاع چو مزد گرفت تا بدان افطار کنند.
علی علیه السلام، جو را به خانه آورد، تمام افراد خانواده روزه گرفته بودند فاطمه علیها السلام پنج گرده نان پخت، روز به پایان رسید و همه گرد سفره افطار نشستند که یکی می گفت: سلام بر شما ای خاندان نبوت، من یکی از تهیدستان مدینه هستم و گرسنه ام. به من چیزی بدهید. خداوند به شما برکت دهد.
علی علیه السلام و به تبع او فاطمه و حسنین علیهم السلام و حتی فضه نانهای خود را برداشتند و به آن فقیر دادند، و خود با آب خالی افطار کردند و خدای را سپاس گفتند.
روز دوم هنگام افطار فرا رسید. آن روز هم مانند روز پیش فاطمه زهرا علیها السلام پنج گرده نان پخته بود. و آنان می خواستند افطار کنند که یتیمی بر در خانه آمده و از آنها خوراکی خواست. دوباره همه افراد خانواده نانهای خود را به آن یتیم دادند. و مانند روز پیش خود با آب افطار کردند و سپاس خدا را به جای آوردند.
شب سوم فرا رسید. این بار نیز به هنگام افطار اسیری بر سرای آنان آمد و از ایشان چیزی خواست. آنان همگی نانهای خود را به اسیر دادند و خود برای سومین شب سرگرسنه بر بالین نهادند.
تمام ثروت این خانواده، از سه صاع جو بیشتر نبود. بدین ترتیب این سه صاع تمام شد، و آنان سه روز هم روزه گرفتند و شبها را با گرسنگی به صبح رسانیدند، و تنها با اندکی آب افطار کردند.
چون رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای دیدار آنان آمد، حسنین را دید که از گرسنگی می لرزیدند، و فاطمه علیها السلام به شدت ضعف کرده و ضعف و گرسنگی در امام و فضه نیز به سختی اثر کرده بود. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با دیدن این صحنه فرمود:
پناه بر خدا، خاندان محمد از گرسنگی می میرند، در این موقع بود که سوره هل اتی در حق آنان نازل شد و این آیات چنین است: «ایشان به نذری که کرده اند وفا می کنند و از روزی می ترسند که شر آن فراگیر است».
«آنان با وجود اشتیاق به اطعام، آن را به فقیر و اسیر و یتیم می خورانند. و می گویند: ما تنها برای خوشنودی خدا به شما خوراک می دهیم، و از شما توقع هیچ پاداش و سپاسی نداریم. ما از پروردگارمان می ترسیم در روزی که از رنج و سختی آن، رخسار خلق درهم و غمگین است. خدا هم آنان را از شر و فتنه چنان روزی محفوظ داشت و بدیشان روی خندان و دلی شادان عطا فرمود».(17)
بدین گونه فاطمه زهرا علیها السلام و شوهر و پسران و خدمتگذارش نمونه ای شکوهمند در ایثار و گذشت شدند، و خانواده وی به پاس این گذشت از سوی خداوند نشانی بزرگ دریافت داشتند.
در حدیث شریفی که دانشمندان اسلام آن را از این عباس روایت کرده اند، قسمتهایی از ویژگیها و فضائل زهرا را می خوانیم. در این حدیث زهرا علیها السلام به عنوان بانوی زنان جهان و مقتدای راستگویان و نمونه زنان مؤمن و با فضیلت مطرح شده است.
یک نفر اعرابی که در صحرا زندگی می کرد، چشمش به سوسماری افتاد که از پیش رویش به این سوی و آن سوی، می گریخت. وی آن سوسمار را دنبال کرد تا آن را گرفت و در آستین خود جای داد و نفس زنان به سوی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم روانه شد. همین که در برابر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم قرار گرفت فریاد زد: یا محمد، یا محمد! شیوه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چنین بود که اگر کسی او را به نام یا محمد می خواند، او نیز می فرمود یا محمد. و اگر کسی او را با یا احمد خطاب می کرد آن حضرت می گفت: یا احمد، و چنانچه به وی گفته می شد یا ابالقاسم، آن حضرت نیز می فرمود: یا اباالقاسم، و اگر او را با عبارت یا رسول الله خطاب می کردند؟ چهره اش از هم می شکفت و می فرمود: لبیک و سعدیک.
چون اعرابی او را به نام یا محمد صدا زد، حضرت پاسخ داد یا محمد. اعرابی گفت: تو جادوگر دروغگویی هستی. آسمان و زمین دروغگوتر از تو به خود ندیده است. تو همان هستی که ادعا می کنی که خدایی در آسمان است که تو را به سوی تمام مردم به پیامبری فرستاده است.
به لات و عزی سوگند که اگر نمی ترسیدم که قومم مرا شتابکار خوانند هر آینه ضربتی با این شمشیر بر تو فرود می آوردم که از پای درآیی و بدین وسیله گذشتگان و آیندگان را از شر تو آسوده می کردم.
عمر بن خطاب با شنیدن سخنان اعرابی از جای چیست و به سویش حمله کرد تا او را بکشد، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ای ابو حفص، بنشین که بردبار به درجه پیامبری نزدیک است. سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به اعرابی توجه کرد و فرمود: ای برادر بنی سلیم! آیا عرب چنین رفتار می کند؟! آیا آنان در مجالس ما، بر ما هجوم می آوردند و با ما این گونه به درشتی سخن می رانند؟!
ای اعرابی سوگند به کسی که مرا به حق، به پیامبری بر انگیخت، هر کس در این دنیا به من گزندی رساند، فردای قیامت در آتش قیامت می سوزد، ای اعرابی سوگند به کسی که مرا به پیامبری بر انگیخت، ساکنان هفت آسمان مرا احمد راستگو می خوانند، ای اعرابی اسلام آر تا از آتش دوزخ به سلامت برهی و در آنچه برای ماست شریک شوی و در اسلام برادر ما باشی.
ابن عباس گوید: اعرابی خشمگین شد و گفت: سوگند به لات و عزی من به تو نمی گروم، مگر آن که این سوسمار به تو بگرود و آنگاه سوسمار را از آستین خود بیرون انداخت، سوسمار پا به فرار گذشت. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سوسمار را مخاطب قرار داد و گفت: ای سوسمار به سوی من آی. سوسمار به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم روی کرد و حضرت صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ای سوسمار من کیستم؟ سوسمار با بیانی رسا و بدون هیچ لکنتی به سخن آمد و گفت: تو محمد بن عبد الله بن عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف هستی.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: چه کسی را می پرستی؟ سوسمار گفت: خداوند بزرگ را که دانه را شکافت و مخلوقات را بیافرید، و ابراهیم را دوست گرفت و تو را حبیب خود برگزید، سپس اشعاری خواند و در آنها به راستگویی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و حقانیت رسالت آسمانی وی اعتراف کرد.
ابن عباس گوید: آنگاه زبان سوسمار بند آمد و دیگر نتوانست جیزی بگوید. اعرابی که این صحنه را دیده بود، گفت: شگفتا، سوسماری که من آن را از بیابان شکار کرده در آستینم نهاده و بدینجا آورده بودم با آن که چیزی نمی داند و فهم و خردی ندارد، با محمد چنین سخن می گوید، و درباره اش گواهی می دهد، من پس از آنکه چنین صحنه ای را به چشم خود دیده ام، دیگر معجزه ای نمی خواهم. دست راستت را دراز کن که من گواهی می دهم که جز خداوند معبودی نیست و گواهی می دهم که محمد بنده و فرستاده اوست. پس اعرابی اسلام آورد.
آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رو به اصحاب کرد و فرمود: چند سوره از قرآن را به او بیاموزید، چون اعرابی سوره هایی از قرآن یاد گرفت، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به او فرمود: چقدر ثروت داری؟ اعرابی پاسخ داد؟ سوگند به کسی که تو را به حق به پیامبری بر انگیخت، ما مردان بنی سلیم چهار هزار نفریم که در میان همه آنان کسی از من فقیرتر و تنگدست تر پیدا نمی شود.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رو به یارانش کرد و فرمود: چه کسی این اعرابی را بر شتری سوار کند تا من برایش ناقه ای در بهشت ضمانت کنم؟ سعد بن عباده از جای برخاست و گفت: پدر و مادرم فدای تو باد، من شتر سوراخ موی، ده ساله ای دارم، آن را به این اعرابی می دهم.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ای سعد تو به داشتن شترت بر ما افتخار می کنی؟ آیا می خواهی شتری را که به جای آن در بهشت به تو می بخشم توصیف کنم؟ گفت: بلی پدر و مادرم فدایت فرمود: ای سعد آن شتری است مادینه از زرسرخ و پاهایش از عنبر و کرک آن از زبرجد سبز، کوهانش از کانور سپید مایل به خاکستری، و چانه اش از مروارید، افسارش از مروارید آبدار بر روی آن قبه ای از گوهر سپید قرار گرفته که از برون، اندرونش و از اندرون، بیرونش دیده می شود، این شتر تو را در بهشت پرواز می دهد.
باز پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رو به یارانش کرد و فرمود:
چه کسی بر سر این اعرابی عمامه می گذارد تا من برایش تاج پرهیزکاری را تضمین کنم؟ امیر مؤمنان علی علیه السلام از جای برخاست و گفت پدر و مادرم به قربانت، تاج پرهیزکاری چیست؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آن را توصیف کرد، علی علیه السلام عمامه خود را برداشت و بر سر اعرابی گذاشت.
بار دیگر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رو به اصحاب کرد و فرمود: چه کسی توشه راه او را فراهم می آورد تا من از جانب خداوند برایش توشه تقوی را ضمانت کنم؟ در این موقع سلمان فارسی از جای برخاست و گفت پدر و مادرم فدایت. توشه تقوی چیست؟ فرمود: ای سلمان، هر گاه آخرین روز عمرت در دنیا فرا رسد، خداوند گفتن کلمه لا اله الا الله و محمد رسول الله را به تو تلقین می کند اگر آن را گفتی، مرا در بهشت ملاقات خواهی کرد و من نیز تو را دیدار خواهم کرد و اگر آن را بر زبان نیاوری هرگز مرا دیدار نخواهی کرد و من نیز تو را نخواهم دید.
سلمان بیرون رفت و حجره های نهگانه رسول خدا را گردش کرد اما نزد همسران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چیزی نیافت، در حال برگشتن بود که نظرش به حجره فاطمه علیها السلام افتاد با خود اندیشید: اگر چیزی باشد در خانه فاطمه دختر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است. پس در زد، فاطمه علیها السلام از پشت در پاسخ داد: کیست؟ جواب داد منم: سلمان فارسی. فاطمه علیها السلام فرمود: چه می خواهی؟ سلمان ماجرای اعرابی و سوسمار را بیان کرد، و فاطمه فرمود: ای سلمان سوگند به خدایی که محمد را به حق به پیامبری بر انگیخته است، سه روز بر ما می گذرد و در حالی که هیچ غذایی نخورده ایم، و حسن و حسین از شدت گرسنگی به لرزه درآمده اند و هم اکنون مانند دو جوجه پرکنده خوابیده اند، با این وجود اگر کسی به در خانه ام فرود آید او را باز پس نمی زنم.
سلمان پیراهن را گرفت و به نزد شمعون یهودی رفت و فرمود: ای شمعون این پیراهن فاطمه علیها السلام دختر محمد صلی الله علیه و آله و سلم است. پیغام داده است که در برابر آن یک صاع خرما و یک صاع جو به من وام دهی که به خواست خدا آن را به تو باز می گردانم. شمعون پیراهن را گرفت و آن را از این رو به آن رو بر می گرداند و به آن می نگریست و در حالی که اشک از چشمانش سرازیر بود می گفت: ای سلمان! این همان زهد در دنیاست. این چیزی است که موسی بن عمران در تورات، ما را بدان آگهی داده است. من گواهی می دهم که جز خداوند، معبودی نیست و گواهی می دهم که محمد بنده و فرستاده خداست. بدین ترتیب شمعون نیز اسلام آورد و اسلامش نیکو شد.
شمعون یک صاع خرما و یک صاع جو به سلمان داد و سلمان آن را نزد حضرت زهرا علیها السلام آورد. آن حضرت به دست خود جو را آرد کرد و نان پخت و به سلمان داد و فرمود این را بگیر و به پیامبر برسان، سلمان عرض کرد: یک قرص از نان را برگیر و حسن و حسین را با آن سیر کن. فاطمه علیها السلام فرمود: ای سلمان! این بخششی است از جانب ما در راه خدا. پس چیزی از آن برای خود بر نمی گیریم. سلمان نان و خرما را گرفت و نزد رسول خدا آورد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: سلمان این را از کجا آوردی؟ عرض کرد از منزل دخترت فاطمه علیها السلام، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که سه روز چیزی نخورده بود به سوی زهرا علیها السلام رهسپار شد و در زد. معمولا وقتی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در میزد کسی جز فاطمه علیها السلام در را نمی گشود. آن روز هم فاطمه علیها السلام در را باز کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به چهره زهرا علیها السلام نگریست و دید رنگش پریده و چشمانش دگرگون شده است. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: دخترم! رنگ پریدگی چهره و تغییر حالت دیده ات به خاطر چیست؟ فاطمه علیها السلام پاسخ داد: پدر سه روز است که ما هیچ غذایی نخورده ایم و حسن و حسین از شدت گرسنگی به لرزه افتاده و مانند دو جوجه پر کنده شده اند.

مهندس.كوچولو
08-14-2009, 11:41 AM
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم حسن و حسین علیهما السلام را بیدار کرد. یکی را روی زانوی راست و دیگری را روی زانوی چپ نشاند. فاطمه علیها السلام نیز رو به روی پیامبر نشست. آن حضرت فاطمه علیها السلام را در آغوش گرفت، علی بن ابی طالب علیه السلام هم پشت سر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وارد خانه شد و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم او را هم در آغوش گرفت، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چشمانش را به سوی آسمان گرفت و عرض کرد: خدایم، سرورم، و مولایم. این گروه خاندان منند. بار خدایا پلیدیها را از اینان دور گردان و به خوبی پاکشان ساز.
سپس فاطمه علیها السلام برخاست و به پستوی اتاق خویش رفت و دو رکعت نماز گزارد و دست به سوی آسمان بالا برد و عرض کرد: معبود او سرورا! این محمد است پیامبر تو، و این علی است پسر عموی پیامبر تو، و اینان حسن و حسین دو سبط پیامبر تو هستند، پروردگارا برای ما از آسمان مائده ای فرو فرست همچنان که بر بنی اسرائیل فرو فرستادی که از آن خوردند و بدان ناسپاسی کردند. خداوندا مائده را برای ما فرو فرست که ما بدان مؤمنیم.
ابن عباس گوید: به خدا سوگند: هنوز دعای فاطمه علیها السلام به پایان نرسیده بود که ظرفی از غذا فرود آمد که طعم و بوی خوش آن که بهتر از بوی مشک بود و به مشام می رسید. فاطمه علیها السلام ظرف را برداشت و نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و علی و امام حسن و حسین علیهما السلام نهاد، همین که علی بن ابیطالب علیه السلام آن ظرف پر از غذا را دید. پرسید فاطمه این غذا را از کجا آوردی؟ زیرا می دانست که چنین غذایی در خانه نبوده است. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ای ابو الحسن بخور و نپرس و سپاس خدای را که مرا نمیراند تا از فرزندی مانند مریم دختر عمران برخوردار کرد.
هر گاه زکریا به محراب عبادت مریم وارد می شد، نزد وی روزی می یافت. زکریا پرسید: مریم این غذا از کجا برایت آمده؟ مریم گفت از سوی خدا که خدا هر که را خواهد بی حساب روزی دهد.(18)
پیامبر و علی و حسنین و فاطمه علیهم السلام همگی از آن غذا خوردند و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از خانه زهرا بیرون رفت. از آن طرف اعرابی نیز توشه خود را برداشت و بر مرکبش نشست و به نزد طائفه خود بنی سلیم، بازگشت.
بنی سلیم در آن هنگام چهار هزار نفر بود. اعرابی در میان آنان ایستاد و با آرزوی رسا آنان را مخاطب قرار داد و گفت: بگوئید: لا اله الا الله محمد رسول الله.
افراد قبیله تا این گفته را از وی شنیدند، به سوی شمشیرهای خود دویدند و با شمشیرهای آخته به سویش آمدند و از او پرسیدند: مگر از دین خود دست شسته و به آیین محمد جادوگر دروغگو! گرائیده ای؟ اعرابی به آنان پاسخ داد: خیر، او نه جادوگر است و نه دروغگو!
سپس گفت: ای گروه بنی سلیم، خدای محمد صلی الله علیه و آله و سلم بهترین خدای و محمد صلی الله علیه و آله و سلم بهترین پیامبر است. من گرسنه به سویش رفتم. سیرم کرد. برهنه بودم، لباسم پوشانید. پیاده بودم، سوارم کرد. آنگاه به نقل ماجرای سخن گفتن سوسمار با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پرداخت و شعری را که سوسمار خوانده بود، بیان کرد. و در ادامه سخنانش گفت: ای گروه بنی سلیم، به اسلام بگروید تا از آتش دوزخ در امان بمانید.
در آن روز چهار هزار نفر اسلام آوردند. اینان با پرچمهای سبز رنگ خود در جنگها در کنار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از اسلام و پیامبر پاسداری می کردند.(19)

مهندس.كوچولو
08-14-2009, 11:42 AM
پس از رحلت پيـامبـر گرامی صلی الله عليه و آله و سلم
هنوز علی علیه السلام از دفن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فارغ نشده بود که تندبادهای جاهلیت بر امت اسلام وزیدن گرفت، و چیزی نمانده بود تا نهال نوپای اسلام را از بیخ و بن بر کند. این وظیفه خاندان رسالت بود که مانند کوه در مقابل این انحرافات بایستد و از هستی اسلام پاسداری کنند، تا به عهدی که با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بسته بودند به نوبه خود وفا کنند. زیرا آن حضرت فرموده بود:
من دو چیز گرانبها در میان شما می گذارم: کتاب خدا و عترتم، اگر به این دو در آویزید هیچ گاه گمراه نخواهید شد. و نیز فرموده بود:
مثل اهل بیت من چون کشتی نوح است، هر کسی که بر آن سورا شد نجات یافت و هر که از آن تخلف ورزید غرق شد.
و نیز فرمود: فاطمه پاره تن من است، هر که او را بیازارد مرا آزرده و هر که او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است، و هر که مرا به خشم آرد اصلی رسالت بود، پس او در برابر این انحرافات چه کرد و چگونه حرکت اصلاح طلبانه خود را آغاز کرد؟
از آغاز انعقاد پیمان صلح حدیبیه که مردم گروه گروه به اسلام می گرویدند، نفوذ سیاسی اسلام بر شبه جزیره عربستان، بعد تازه و گسترده ای به خود گرفت اما با این وجود، هنوز اصول ایمان و ارزشهای اسلامی در جان و دل مردم استوار نشده بود.
دلها برای به دست آوردن غنایم جنگی می تپید. و سلامت جامعه از سوی سرکشانی که در خط نفاق حرکت می کردند به ویژه پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که در میان آنان به عنوان پیامبر، رهبر، پدر، و پایه و اساس بزرگ دین و دولت و اجتماع تلقی می شد، به خطر می افتاد.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در هر فرصت مناسبی، نظر مسلمانان را به خط مکتب که در صراط مستقیم تبلور می یافت جلب می کرد و مسئولیتهای خود را به تمام و کمال به انجام می رساند. زیرا می دانست که پس از وی خلاء بزرگی در میان مسلمانان به وجود خواهد آمد.
بزرگترین این مناسبتها که پیامبر طی آن جانشین خود امام علی علیه السلام و خاندان پاکش را معرفی کرد، هنگامی بود که وی از آخرین سفر حج خود (حجة الوداع) باز می گشت. آن حضرت در منطقه صحرائی غدیر که به نام (خم) خوانده می شد در حضور بیش از یکصد هزار نفر از همراهانش دست علی علیه السلام را گرفت و او را بلند کرد و فرمود: هر کس که من مولای اویم علی هم مولای اوست.
به رغم تمام این تأکیدات و سفارشها، تحکیم مسأله جانشینی پس از وی بدون بروز مشکلات و حتی بدون قربانی به پایان نرسید. فاطمه زهرا علیها السلام خود نخستین قربانی همین هدف بود. آن حضرت، بانگ محمدی در حیات امت بود که می فرمود: اگر محمد از میان شما رفت خط و راه او نمرده است. اگر صدای محمد به خاموشی گرائید اما پاره پاک تن او از وی سخن می گوید و با تمام نیرو هیاهوی جاهلیت را در گلوها خفه می کند.
فاطمه علیها السلام ماه پر فروغی بود که پس از غیبت خورشید رسالت با تیرگیهای افق سیالی مبارزه می کرد و می فرمود: اگر خورشید وحی از ما برید و غروب کرد نور درخشان او هنوز پرتو افکن است. چرا که تمام پیامها و ارزشهای دین و اخلاق وی در ضمیر فاطمه علیها السلام دخترش متجلی بود. بنابراین فاطمه علیها السلام خود انعکاس این روشنی و پرتو افکن همان نور، قلمداد می شد.
فاطمه علیها السلام خورشید گرما بخشی بود که در روزگار زمستان کشنده راحت طلبی و گرایش به سستی و بی تفاوتی که می رفت تا حرارت ایمان و جوانه های جهاد و فداکاری را از میان بردارد، مردم را که خواهان شور و حرارت بودند، با بیانات داغ و آتشین خود خورشید وار گرم می کرد و به سردیها پایان می داد.
فاطمه علیها السلام آن اندازه که بر ضد عوامل سستی و ضعف که می رفت تا بر جامعه به ویژه بر پیشاهنگان مهاجران و انصار غلبه کند، مبارزه کرد و در برابر حکومت ایستادگی نکرد.
فاطمه علیها السلام برای دستیابی بدین هدف طرحهای حکیمانه ای پی ریزی کرد که می توان برجسته ترین آنها را چنین مطرح کرد:
1- برانگیختن زنان در برابر مردانشان.
2- احیای یاد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در میان امت از طریق گریه و زاری بر آن حضرت.
بی مناسبت نیست که در اینجا به برخی از جزئیات این دو طرح اشاره ای کنیم:

مهندس.كوچولو
08-14-2009, 11:42 AM
بر انگيختن زنان مدينه
بنابر برخی از روایات و تواریخ، فاطمه زهرا علیها السلام پیش از نود روز پس از پدر نزیست. اگر چه برخی دیگر از تواریخ مدتی کمتر از این ذکر کرده اند. اما وی در همین مدت کوتاه همواره اندوهگین و ماتم زده و بیمار بود. گروهی از زنان مهاجر و انصار به دیدارش آمدند تا از وی عیادت کنند، آنان به او گفتند: سلام بر تو ای دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چگونه شب را به روز آوردی؟
پاسخ داد: به خدا سوگند! شب را در حالی به روز آورده ام که دنیای شما در نظرم ناخوشایند است و بر مردان شما خشمگینم. تا آنان را برای جویدن فرو بردم آنقدر کال و نارس بودند که فورا از دهانم بیرون افکندمشان از وقتیکه به باطن آنها پی بردم از ایشان بیزار و آزرده شدم.
پس زشتی و پلیدی بادبر سست رایان و یاوه گویان و بزدلان. چه بد است آنچه برای خودشان پیشاپیش فرستادند، که خداوند برایشان خشم خواهد گرفت و در عذاب او جاودانه خواهند زیست. ناگزیر زمام خلافت را به گردن ایشان افکندم و دشواریهای آن را به خودشان وا نهادم. پس بریده بادبینی و گوش مردم ستمکار!
آخر اینان برای چه خلافت را از ابو الحسن (امام علی علیه السلام) بازداشتند؟ به خدا سوگند آنان جز به خاطر ترس از شمشیر و نیز جنگاوری وی و شجاعتهای او در راه خدا از او کینه به دل ندارند.
به خدا سوگند! اگر زمام مرکب خلافت را که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به دست او سپرده بود در دست او می گذاردند و از وی دفاع و پیروی می کردند، به خوبی آن را مهار می کرد، آن گاه به نرمی و راحتی، آنان را به راه می برد و هدایت می کرد، که او پایگاه استوار رسالت و اساس مستحکم نبوت، و مهبط روح الامین و در کار دنیا و آخرت خیبر بود. هشدار، که این خسارتی آشکار بود. به خدا اگر خلافت بدو سپرده می شد نه مرکب خسته و مجروح می گشت و نه راکب به ستوه می آمد و آنان را به درستی به سرچشمه گوارا و زلال رستگاری می رساند و برکات از آسمان و زمین بر ایشان فرو می بارید. به زودی خداوند بدانچه کرده اند آنان را خواهد گرفت.
بیائید و گوش فرا دهید! تا این روزگار شگفت را به شما بنمایانم، و اگر پس از این حادثه به شگفت آیند ایشان را چه سود؟ به کدام تکیه گاه پشت دادند یا به کدامین ریسمان دست آویختند؟ چه بد یاور و چه بد همنشینی و همراهی برگزیدند، و ستمگران چه بد عوضی برای خود گرفتند!
پرهای کوتاه را به جای شاهپرها گرفتند و اسب درمانده را به جای اسب رهوار برگزیدند، و دنباله رو را به جای امام پذیرفتند، افسوس بر قومی که خیال می کنند کار نیک انجام می دهند! بدانید که اینان تباهکارانند. آیا کسی که به سوی حق رهنمود می شود، سزاوارتر است که پیروی شود، یا آن که خود راه نبرده، مگر آن که رهبری اش کنند؟ شما را چه می شود چسان داوری می کنید؟
اینک روزگار آبستن است پس بنگرید تا چه می زاید. آنگاه قدحهای بزرگ بیاورید و آنها را از خون تازه و زهر کشنده پر کنید. آنگاه است که بیهوده کاران به زیان می افتند.
و آیندگان که از پی ما می آیند بدانچه که اینان کرده اند، آگاه خواهند شد. پس بر این عاقبت موحش هولناک دل خوش دارید و با خاطری آسوده بخوابید، مژده باد بر شما شمشیرهای بران و خودکامگیهای ستمگران و آشوبهای همیشگی و فراگیر.
پس کشت و محصول شما کم و اندک است. افسوس بر آنان!
دریغا که خبرها بر آنان پوشیده شد، آیا ما می توانیم شما را بدان پای بند کنیم در صورتی که شما خود آن را ناخوش می دارید؟

مهندس.كوچولو
08-14-2009, 11:43 AM
حضرت فاطمه عليها السلام در سوگ پدر می گريد
علاق فاطمه علیها السلام به پیامبر تنها علاقه یک دختر به پدرش نبود، بلکه وی استمرار تمام ابعاد شخصیت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به حساب می آمد. مگر پیامبر دست او را نگرفت و نفرمود: «هر که این بانو را شناخت که شناخت، و هر کس وی را نشناخت بداند که وی فاطمه دختر محمد است. او پاره تن من و جان من است که میان دو پهلویم جای دارد. هر که وی را آزرد مرا آزرده و هر که مرا آزرد خدا را آزرده است.(20)
مگر علی علیه السلام از قول فاطمه علیها السلام به ما نفرمود که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به من فرمود:«ای فاطمه هر کس بر تو درود و صلوات بفرستد خداوند او را بیامرزد و در هر جای بهشت باشم او را به من ملحق کند.»(21)
محبت و دوستی فاطمه علیها السلام نسبت به پدرش بالاتر از محبت قوم و خویشی بود. محبت او محبتی الهی و خدایی بود که از معرفت فاطمه علیها السلام به مقام شامخ نبوت و بزرگی آن حضرت در پیشگاه خداوند سرچشمه می گرفت.
هنگامی که فاطمه علیها السلام، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را از دست داد تنها کسی بود که به حساسیت موقعیت، پی برد و با این حادثه، گویی تمام کوههای عالم بر سر او خراب شد.
با اینکه دل همه مسلمانان در فقدان رسول گرامی اسلام سوگوار و اندوهگین بود اما سیل غم در دل دختر و تنها وارث و پاره تن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سرازیر گشت!!
مصیبتهای بزرگ و بسیار، اندیشه مردم را از تفکر جدی برای پر کردن جای خالی آن حضرت غافل کرده بود.
و این وظیفه فاطمه علیها السلام بود که با احیای یاد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و بیان عظمت وی و فرستادن درود و آشکار ساختن اندوه شدید خود بر او این خلاء را پر کنید.
در واقع فاطمه علیها السلام با گریه خود بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم عبادت می کرد. چون گریه او یاد رسول را زنده می داشت، و این خود به مکتب و ارزشهای رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم جان می بخشید. گریه زهرا بر پدرش به حدی رسیده بود که وی را در شمار پنج نفر از مویه کنان جهان یعنی آدم، یعقوب، یوسف و امام سجاد علیهم السلام جای داده اند.(22)
از فضه خدمتکار فاطمه علیها السلام نقل شده است که درباره اندوه آن حضرت گفت: در میان مردم جهان و یاران و نزدیکان و دوستان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هیچ کسی در فراق آن حضرت اندوهگین تر و گریانتر و نالانتر از بانویم فاطمه زهرا علیها السلام نبود. اندوه او هر لحظه تازه تر و فزونتر می شد و گریه اش شدت می یافت.
فاطمه علیها السلام هفت روز در فراق پدرش گریست و آرام نیافت و از اندوهش کاسته نشد. هر روز گریه اش بیشتر از روز پیش بود. چون هشتمین روز فرا رسیده، اندوه، نهانش را آشکار ساخت و عنان شکیب از دست داد و از خانه بیرون آمد و فریاد کشید. گویی صدایش از دهان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بیرون می آید. زنان شتابان به سویش رفتند. کودکان و خردسالان نیز به نزدش روانه گشتند. مردم به گریه و زاری پرداختند و از هر سوی گرد آمدند. چراغها خاموش شد تا روی زنان معلوم نشود. زنان چنین می پنداشتند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از قبر بیرون آمده است. همه در حیرت و شگفتی فرو رفته بودند. فاطمه علیها السلام در سوگ پدر نوحه می خواند و آن حضرت را صدا می زد و می گفت: ای پدر! ای برگزیده! ای محمد! ای ابو القاسم! ای یاور یتیمان و شوی مردگان! از این پس چه کسی به محراب نماز می ایستد؟ چه کسی به فریاد دختر سرگشته و عزادارت خواهد رسید؟
آنگاه دامن کشان به سوی قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رفت. از بس اشک ریخته بود، چیزی نمی دید. چون نزدیک تربت پاک پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شد نگاهش به مأذنه افتاد، گامها را کوتاه کرد. اما آنچنان گریست و زاری کرد تا آنکه از هوش رفت. زنان سراسیمه به سویش شتافتند و بر چهره اش آب پاشیدند. چون به هوش آمد از جای برخاست در حالی که لب به سخن گشوده بود و می گفت: «تاب و توانم برفت. پوست بدنم نیز به من خیانت کرد. دشمن نکوهشم کرد و افسردگی مرا کشت. ای پدر! اینک تنها و حیران مانده ام. صدایم به خاموشی گراییده و پشتم شکسته است. زندگی ام تیره و تار و روزگارم سیاه شد. پدر! از این پس هیچ همدم و همدلی برای رفع تنهایی و وحشتم ندارم و دیگر کسی نیست که اشکم را باز دارد و یاوری نیست که در ناتوانیها مرا یار باشد. پس از تو قرآن و منزل و مأوی جبرئیل و میکائیل از خاطرها فراموش شد. تمام اسباب پس از تو دگرگون و همه درها در برابرم بسته شد. من نیز پس از تو در این دنیا دیری نخواهم زیست و هر دم که بر آرم با گریه بر تو همراه است اشتیاقم به تو و اندوهم بر تو هیچ گاه پایان ندارد.»
آنگاه بانگ بر آورد که: ای پدر! ای جان من! سپس این اشعار را مترنم شد:
- اندوه من بر تو، اندوهی تازه است و قلب من، به خدا سوگند، جایگاه ریزش شور و غوغاست.
- هر روز که سپری می شود اندوه من در آن فزونی می یابد و گریه ام بر تو تمام ناشدنی است.
- پیشامدهای ناگوار من بزرگ شد و عنان تسلی و آرامش را از کف دادم. پس گریه ام در این سوگ هر لحظه تازه است.
- هر آن دلی که در فراق تو با شکیب و تسلیت همراه می شود، همانا دلی افسرده و بی جان است.
- سپس فریاد بر آورد: ای پدر با مرگ تو دنیا از نور افشانی باز ایستاد و درخشندگی خود را نهان ساخت که آن به سبب خرمی تو، در تجلی بود روزهای دنیا تیره و تار شده است و تنها از سیاهی و خشونت سخن می راند. ای پدر! تا روزی که تو را دوباره دیدار کنم همواره در سوگ تو اندوهگین و متأسفم. ای پدر! از هنگامی که تو رفته ای خواب نیز از دیدگان من برفت. از این پس چه کسی به فریاد بیچارگان و شوی مردگان خواهد رسید؟ و امت تا روز قیامت دست به دامان چه کسی خواهند زد؟
ای پدر! پس از تو ما از مستضعفان شدیم و مردم از ما روی گردان شدند. حال آنکه ما به وجود تو در میان مردم بزرگ بودیم نه مستضعف. پس کدامین اشک است که از فراق تو از دیدگان روان نشود؟ و کدامین اندوه است که پس از تو پیوسته و همیشه نباشد؟ و کدامین چشم پس از تو به هنگام خواب سرمه کشیده می شود؟ تو بهار دین و نور پیامبران بودی. پس چگونه است که کوهها از فراق تو به جنبش در نمی آیند و دریاها نمی خشکند و زمین به لرزه نمی افتد؟!
پدر! من به پیشامدهای ناگوار مبتلا شدم.این مصیبت اندک و آسان نبود. اینک مصیبتی بزرگ و حادثه ای ترسناک مرا در خود فرو گرفته است. فرشتگان بر تو گریستند و چرخ از گردش باز ایستاد، منبرت پس از تو غریب و تنهاست و محرابت از دعا و مناجات تو، تهی است و قبرت به آغوش گرفتن تو خرسند و شاد است و بهشت به تو و به دعا و نمازت مشتاق!
ای پدر! پس از تو چقدر ظلمت مجالست بزرگ شده است دریغا بر تو تا گاهی که من شتابان به سوی تو آیم. ابو الحسن مؤمن، پدر دو فرزندت حسن و حسین و برادر و دوستت، و یاور تو و کسی که او را به کودکی پروردی و در بزرگی او را به برادری گرفتی و شیرین ترین دوستان و یارانت کسی که از دیگران در اسلام و هجرت و یاری دادن به تو پیشقدم تر بود، او نیز در ماتم تو به سوگ نشسته است. داغ فراق تو همه ما را در خود فرو گرفت و گریه، کشنده ما شد و اندوه و سوگواری با ما همنشین گشت.
سپس اشک ریخت و ناله ای از دل بر آورد آنچنان که گویی روحش از کالبدش بیرون شد. آنگاه این شعار را خواند:
- پس از فقدان خاتم پیامبران شکیبایی ام اندک شد و عنان آرامشم از کف رفت.
- دیده ای دیده! چون یاران ببار. وای بر تو از بارش خون بخیلی مکن.
- ای رسول خدا و ای برگزیده او و ای پناه یتیمان و ناتوانان.
- کوهها و حیوانات و پرندگان و زمین، همگی پس از آسمان بر تو گریستند.
- سرورم! حجون و رکن و مشعر همراه با بطحا همگی بر تو گریه کردند.
- محراب و درس قرآن سحرگاهان و شامگاهان، آشکارا بر تو گریستند.
- اسلام نیز که در میان مردم از همه غریب تر شد، بر تو گریست.
- ای کاش منبری را که تو بر فراز آن می رفتی، می دیدی که چگونه پس از روشنایی، ظلمت و تاریکی او را در خود فرو گرفته است.
- خدایا! در مرگم شتاب فرمای که روزگارم تیره و تار شده است.
فضه گوید : آنگاه فاطمه علیها السلام به خانه اش برگشت و شبانه روز بنای ناله و زاری گذارد. اشکش باز نمی ایستاد و گریه اش آرام نمی گرفت.
بزرگان مدینه گرد آمده نزد علی علیه السلام رفتند و عرض کردند: ای ابو الحسن! فاطمه علیها السلام شبانه روز می گرید، به گونه ای که شبها خواب راحت را از ما گرفته است و روزها نمی گذارد که ما آسوده در پی کسب و کار خویش باشیم. ما آمده ایم تا به تو بگوییم که از فاطمه علیها السلام بخواهی که یا شبها گریه کند یا روزها. علی علیه السلام گفت: بسیار خوب.
سپس امیر مؤمنان علیه السلام نزد فاطمه علیها السلام رفت. فاطمه علیها السلام همچنان بی وقفه می گریست و هیچ دلداری و تسلیتی در مورد او مؤثر نبود. اما چون علی علیه السلام را بدید اندکی آرام گرفت. علی علیه السلام به فاطمه فرمود: ای دختر رسول خدا! بزرگان مدینه از من خواستند که از تو بخواهم که یا شبها گریه بگریی یا روزها.
فاطمه علیها السلام پاسخ داد: ای ابوالحسن! درنگ من در میان اینان چقدر اندک و رفتنم از ایشان چقدر نزدیک است. به خدا سوگند شب و روز از گریستن دست بر نخواهم داشت مگر آنکه به پدرم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بپیوندم. علی علیه السلام به او فرمود: آنچه خود می دانی بکن ای دختر رسول خدا.
سپس علی علیه السلام، خانه ای در بیرون از شهر برای حضرت زهرا ساخت که آن را بیت الاحزان نامیدند. چون صبح فرا می رسید، زهرا علیها السلام حسن و حسین علیهما السلام را پیشاپیش خود قرار می داد و با گریه به سوی آن خانه روانه می شد.(23)
فاطمه زهرا علیها السلام از برخی از مناسبتها برای معرفی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و یادآوری خاطرات عطر آگینش بهره می گرفت. در روایت آمده است که چون پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وفات یافت، بلال از گفتن اذان خودداری کرد و گفت: پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای کس دیگری اذان نخواهم گفت. روزی فاطمه زهرا علیها السلام گفت: دوست دارم صدای مؤذن پدرم را بشنوم. چون این خبر به گوش بلال رسید. شروع به گفتن اذان کرد. همین که گفت: الله اکبر، الله اکبر، فاطمه علیها السلام به یاد پدرش و دوران حیات او افتاد. پس نتوانست از گریه باز ایستد. چون بلال به عبارت اشهد ان محمدا رسول الله رسید فاطمه علیها السلام فریادی کشید و به صورت بر زمین افتاد و از هوش برفت. مردم به بلال گفتند: بس است ای بلال که دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از دنیا رفت. آنان گمان کردند که فاطمه مرده است. بلال اذانش را ناتمام گذارد. چون فاطمه علیها السلام به هوش آمد از بلال خواست که اذانش را به اتمام رساند اما بلال خواسته آن حضرت را اجرا نکرد و گفت: ای سرور زنان! من بر جان تو بیمناکم و می ترسم که با شنیدن اذان به جان خود آسیب رسانی. فاطمه علیها السلام نیز او را از ادامه اذان معاف داشت.

مهندس.كوچولو
08-14-2009, 11:43 AM
حضرت فاطمه عليها السلام به پدر می پيوندد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در بستر مرگ افتاده بود. فاطمه علیها السلام نیز در کنار آن حضرت قرار داشت. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در گوش او نجوایی کرد که فاطمه علیها السلام به گریه افتاد. آنگاه یک بار دیگر با وی راز گفت که این بار چهره فاطمه علیها السلام از هم شکفت.
چون از فاطمه علیها السلام درباره نخستین رازی که با او گفت پرسیدند، فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به وی فرمود که جبرئیل هر سال یک بار قرآن را بر او می خواند اما امسال دوبار خواند و این جز نزدیکی مرگ وی نیست.
و راز دوم آن بود که نخستین کسی که به وی خواهد پیوست منم.
بدین ترتیب، فاطمه علیها السلام خود را دلداری می داد که لااقل او نخستین کسی است که به رسول خدا خواهد پیوست.
دورانی که فاطمه علیها السلام پس از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سپری کرد بسیار سخت و دشوار بود. او یکه و تنها در برابر توفانهای سهمناک، ایستاد و حتی امام علی علیه السلام نخستین قهرمان اسلام نیز به خاطر موقعیت خاصی که داشت نمی توانست در کنار فاطمه در این جهاد شرکت جوید. بنابراین لازم بود که فاطمه علیها السلام به تنهایی بار سنگین مبارزه را بر دوش گیرد. در حالی که تنها بیست بهار از عمرش می گذشت. برای آگاهی از شرایط دشوار آن حضرت برای مبارزه تنها به سخنان خود او گوش فرا دهیم. این سخنان در حقیقت درد نامه ای است که فاطمه علیها السلام در آن از حال خود به علی علیه السلام شکوه می کند. آن هم با کلماتی که درد و مبارزه خواهی از آنها می تراود.
یکی از روزها هنگامی که حضرت فاطمه علیها السلام از پیش ابوبکر لعنة الله علیه بازگشته بود به سوی امیرمؤمنان علیه السلام آمد و به وی گفت:
ای پسر ابوطالب! چه شده که مانند چنین در پس پرده نشسته و چون متهمان خانه نشین گشته ای؟ تو بودی که شاهپرهای بازها را درهم می شکستی، ولی اکنون پرهای مرغان ضعیف به تو خیانت کرده اند. تو در گذشته گرگها را از هم می دریدی اما اینک خانه نشین شده ای؟ از روزی که ارزش خود را بی مقدار کردی و بهره ات را مهل گذاشتی، این پسر ابی قحافه است که هدیه پدرم و مؤنه فرزندانم را به ستم از من ستانده است، به خدا سوگند آشکارا به دشمنی با من برخاسته است، در سخنانی که با من داشت او را سر سخت ترین دشمنان یافتم تا آنجا که انصار، یاری خود را از من دریغ داشتند، و مهاجران از ما بریدند و سایر مردم چشم از ما پوشیدند، اکنون نه کسی از ما دفاع می کند و نه کسی از ستم دشمن بر ما جلوگیری می کند.
با دلی لبریز از خشم و کینه از خانه بیرون شدم، و شکست خورده و نا امید بازگشتم در حالی که هیچ اختیاری ندارم، ای کاش پیش از این ذلت و خواری مرده بودم.
خداوند از این تندی که به تو کردم عذر خواه من است، و از سوی تو حامی من، وای بر من در هر بامداد، وای بر من که تکیه گاهم درگذشت، و بازویم سست گردید، به سوی پدر شکایت دارم و از خداوند داد خواهم، بار خدایا تو نیرومند تر از دیگرانی.
امیر مؤمنان علیه السلام در پاسخ فاطمه فرمود:
وای بر تو نیست بلکه وای بر دشمنان توست. ای دختر برگزیده جهانیان و ای بازمانده پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم. از این عتاب باز ایست، که من در دینم ناتوان نشده ام، و در توانایی ام اشتباه نکرده ام. اگر برای روزی (سخن می گویی) که روزی تو از طرف خداوند تضمین شده است. و کفیل روزی تو، مورد اعتماد و اطمینان است. و آنچه خداوند برایت فراهم ساخته بهتر است از آنچه از تو دریغ داشته اند. پس همه را به حساب خداوند بگذار. فاطمه علیها السلام فرمود: خداوند برای من کافی است و او نیکو وکیلی است.(24)
داستان زندگی سرور زنان عالم، داستان فضیلت و تقواست. او مجسمه ایمان بود و بدین سبب به سروری زنان عالم دست یافت. او الگوی تمامی زنان مؤمن است.
داستان رحلت وی نیز داستان قهرمانی و شهادت بود، چرا که بارزترین نمونه های فداکاری و پایداری را به نمایش گذاشت.
او تا زمان شهادت با هر وسیله ممکن از حق دفاع کرد. در اینجا ما بخشی از این داستان غم انگیز را که آتش سوزنده غم و اندوه را در دلهای مؤمنان به وجود آورد و همچنان شعله ور است، نقل می کنیم.
در کتاب(25) پس از ذکر رخدادهایی که بعد از رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم روی داده، آمده است:
«ابوبکر لعنة الله علیه، عمر لعنة الله علیه را به سوی آنان (خانه علی علیه السلام جهت گرفتن بیعت) اعزام نمود و به او گفت: چنانچه خودداری کردند با آنها بجنگ.. عمر با شعله آتشی در دست به سوی آن خانه آمد و در نظر داشت که خانه را به آتش بکشد، حضرت زهرا با او روبرو شد و به او فرمود که: ای پسر خطاب لعنة الله علیه، آیا برای به آتش کشیدن خانه ما آمده ای؟ عمر لعنة الله علیه گفت: آری، مگر آنکه بر آنچه که امت بر آن جمع شده اند _ بیعت با ابوبکر لعنة الله علیه_ موافقت کنید.
شهرستانی در کتاب «الملل و النحل» صفحه 83 از «نظام» نقل می کند که:
«عمر، در روز بیعت، ضربه ای به شکم فاطمه علیها السلام زد که بر اثر آن جنین او (محسن) سقط شد. عمر فریاد می زد: خانه را با آنکه در او هست به آتش بکشید. در حالی که در خانه جز علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام کسی نبود.
مشابه این واقعه را «بلاذری» در «انساب الاشراف» جلد 1، صفحه 404 ذکر می کند.
علامه سید محمد کاظم قزوینی در کتاب «فاطمة الزهراء من المهد الی اللحد» صفحه 315- 320 این واقعه را به تفصیل ذکر می کند:
«حضرت زهرا علیها السلام – پیش از حمله دشمنان به خانه- پشت در خانه بود در حالی که سر مبارک خود را با دستمالی بسته بود- ولی چادر یا عبایی به سر نداشت، به این خاطر زمانی که دشمنان حمله کردند به پشت در پناه برد تا خود را از چشم مردان نا محرم مخفی نگهدارد. و اینجا بود که بین در و دیوار فشار سختی بر او وارد شد. این در حالی بود که حضرت شش ماهه حامله بود.
حضرت، فریادی از شدت درد کشید، چرا که جنین او کشته شده بود، و میخ در، به سینه مبارک او فرو رفته و سینه آن حضرت را مجروح کرد.

مهندس.كوچولو
08-14-2009, 11:43 AM
در این هنگام، دشمنان، حضرت امیر مؤمنان علیه السلام را دستگیر کرده بودند و می خواستند که او را از منزل بیرون برده و با خود ببرند. با اینکه حضرت زهرا علیها السلام از شدت درد به خود می پیچید و جنین کشته او در شکم متلاطم بود ولی برای دفاع از حریم ولایت و امام کوشید تا در مقابل دشمنان ایستادگی نماید و مانع از بیرون بردن حضرت علی علیه السلام گردد. اینجا بود که دستور زدن پاره تن رسول خدا، اینچنین داستان زدن مادر بزرگوار خود را و وفات او را روایت کرده اند:
امام حسن مجتبی علیه السلام، در مجلس معاویه به مغیره ابن شعبه خطاب کرده و می فرماید:
«تو بودی که فاطمه علیها السلام، دختر رسول خدا را زدی تا خون از بدن او جاری شد و آنچه در شکم داشت سقط نمود، و تو چیزی جز خارج نمودن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، مخالفت با دستورات وی و هتک حرمت او در نظر نداشتی. مگر رسول خدا به وی نفرموده بود که «تو سرور زنان اهل بهشتی» به خدا سوگند که سرنوشت تو در آتش جهنم است».
در کتاب سلیم بن قیس از ابن عباس روایت شده است «قنفذ با تازیانه چنان او را زد که تا روز رحلت، آثار تازیانه مانند دمل چرکین بر بازوان آن حضرت بود او، حضرت رادر چارچوب در خانه قرار داد و پهلوی او را شکست تا او جنین خود را سقط نمود».
حضرت امام صادق علیه السلام می فرماید: «علت وفات حضرت زهرا علیها السلام این بود که قنفذ، غلام عمر، به دستور وی، با غلاف شمشیر بر پهلوی او زد تا محسن خود را سقط کرد و بر اثر آن به شدت بیمار شد....
بنابراین چنین استنباط می شود که بیش از یک نفر دختر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را زده و علت سقط جنین او شدند... حضرت پس از این واقعه به شدت بیمار شد و در بستر بیماری افتاد.
همینکه آن حضرت مرگ خود را نزدیک دید، ام ایمن و اسماء بنت عمیس را نزد خویش فرا خواند و کسی را در پی علی علیه السلام فرستاد و او را نیز احضار کرد. چون علی علیه السلام بر بالین او حاضر شد، فاطمه به وی گفت: ای پسر عمو! من مرگ خود را نزدیک می بینم، و احساس می کنم که ساعت به ساعت در پیوستن به پدرم نزدیکتر می شوم. اینک می خواهم آنچه را که در دل دارم به تو وصیت کنم. علی علیه السلام فرمود: ای دختر رسول خدا هر چه می خواهی وصیت کن. علی بالای سر زهرا نشست و هر که در خانه بود بیرون کرد، آنگاه زهرا عرض کرد: ای پسر عمو تو از آغاز زندگی از من دروغ و خیانتی ندیدی و هیچ گاه در این مدت که با هم بودیم با تو مخالفتی نکرده ام. علی علیه السلام فرمود: پناه بر خدا، تو داناتر به خداوند و نیکوکارتر و پرهیزکارتر و گرامی تر و خداتر ستر ازآنی که بخواهم تو را بدین خاطر توبیخ و سرزنش کنم. جدائی و فقدان تو بر من بسیار سنگین است، اما با این حال از آن هیچ گریزی نیست. به خدا سوگند مصیبت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را بر من تازه کردی. بدان که غم در گذشت و از دست دادن تو برای من بسیار است. و از مصیبتی که چقدر دردناک و دردآور و گدازنده و اندوهبار است استرجاع می کنیم. به خدا سوگند این مصیبتی است که تسلیتی برای آن نیست و کمبودی است که جایگزین ندارد.
سپس هر دو، ساعتی بگریستند و علی سر او را در آغوش گرفت و هر چه می خواهی به من وصیت کن که مرا آنچنان خواهی یافت که بدان فرمانم داده ای و من درخواست تو را برخاست خویش ترجیح می دهم.
فاطمه علیها السلام فرمود: ای پسر عموی رسول خدا، خداوند از سوی من بهترین پاداش را به تو دهد، من به تو وصیت می کنم که پس از من با امامه دختر خواهرم ازدواج کنی که وی برای فرزندانم همچون خود من است.
زیرا مردان ناگزیرند که زن اختیار کنند.
سپس فرمود: پسر عمو برایم تابوتی فراهم ساز. من دیدم که فرشتگان تصویر آن را برایم کشیده اند. علی فرمود: آن را برایم توصیف کن که چگونه بود؟ زهرا شکل تابوت را برای علی بیان کرد،ــ علی آن را برای زهرا ساخت، بنابراین نخستین تابوتی که در اسلام ساخته شد تابوت زهرا بود که کسی پیش از آن چنین چیزی نه دیده و نه ساخته بود. ـــ سپس فرمود: به تو وصیت می کنم که هیچ کس از اینانی که به من ستم و حقم را پایمال کرده اند بر جنازه ام حاضر نشوند. زیرا اینان دشمن من و دشمن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستند. اجازه نده کسی از آنان و پیروانشان بر من نماز بخوانند، مرا در شب که دیده ها آرام گرفته و به خواب فرو رفته اند، به خاک سپار، آن گاه آن حضرت چشم از جهان فرو بست. سلام خداوند بر او و بر پدر و شوهر و فرزندانش.
مردم مدینه یکپارچه ناله و فریاد سر دادند. زنان بنی هاشم در خانه فاطمه علیها السلام گرد آمدند و همه با هم یکصدا شیون کردند. مدینه می خواست از این همه شیون و فریاد از جای کنده شود. زنان داغدیده فریاد می زدند: ای بانوی ما! ای دختر رسول خدا مردم گروه گروه به سوی علی علیه السلام روانه شدند. آن حضرت نشسته بود. حسن و حسین علیهما السلام نیز رو به رویش بودند و هر سه می گریستند. مردم همه از گریه آنان به گریه افتادند.
ام کلثوم روپوشی به صورت انداخته و دامن کشان و با ردائی آویزان بیرون آمد در حالی که می گفت: ای پدر ای رسول خدا، اینک به راستی ما تو را از دست دادیم. این فقدانی است که دیگر دیداری در پی ندارد.
مردم گرد آمدند و نشستند و گریه و زاری سر دادند آنان منتظر بودند که جنازه بیرون آید تا بر او نماز بخوانند اما ابوذر بیرون آمد و به آنها گفت: بروید که بیرون آوردن جنازه دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در این شامگاه به تأخیر افتاد. مردم برخاستند و به راه خود رفتند.
چون پاسی از شب گذشت و دیده ها به خواب آرام فرو رفت، علی و حسن و حسین علیهما السلام و عمار و مقداد و عقیل و زبیر و ابوذر و سلمان و بریده و چند نفر از بنی هاشم و یاران خاص از آن حضرت جنازه فاطمه علیها السلام را بیرون آوردند و بر آن نماز خواندند و سپس او را در دل شب به خاک سپردند. علی علیه السلام در کنار قبر فاطمه علیها السلام هفت قبر دیگر پدید آورد تا کسی جایگاه حقیقی قبر را نداند. برخی از یاران خاص آن حضرت نیز گفته اند. علی علیه السلام قبر را با زمین هموار کرد تا مبادا محل قبر شناخته شود.(26)
آنگاه علی علیه السلام به طرف قبر رسول خدا روی کرد و فرمود:
«درود بر تو ای رسول خدا از من و درود بر تو از سوی دخترت، و زیارت کننده تو و خفته در خاک در بقعه ات، و کسیکه انتخاب شد تا به زودی به تو بپیوندد، ای رسول خدا شکیبایی من در فراق برگزیده تو اندک و طاقت من با فقدان او طاق شد. اما برای من در پیروی از سنت تو در فراقت، عزت و گرانمایگی است. آن هنگام که من سرت را بر لحد آرامگاهت نهادم، و میان گردن و سینه ام (آغوشم) بودی که جان از تنت بیرون شد بلی این چیزی است که در کتاب خدا پذیرفته است چون ما از اوییم و هم بدو باز می گردیم.
همانا امانت تو پس گرفته شد، زهرا را زمین در ربود، پس از زهرا چه نازیباست آسمان و زمین ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم!
اما اندوهم همیشگی و جاودانه خواهد شد و شبهایم به بیداری خواهد گذشت و در غمی غوطه خواهم خورد که هیچ گاه از دلم بیرون نرود تا آنگاه که خداوند برای من سرائی که تو در آن اقامت گزیده ای، برگزیند. اندوه دلخراش حزن بر انگیزاننده، چه زود میان ما جدائی انداخت. و من از این به خدای شکوه می برم. و به همین زودی دخترت به تو آگاهی خواهد داد از اجتماع امت تو برای ستم بر او، تمام ماجراها را هم از او بپرس، از وی درباره رفتارشان با ما بپرس. چه آتشی در سینه داشت اما راهی برای گفتن آن نیافت. او خود به زودی تمام این ماجراها را خواهد گفت، و خداوند دراین باره داوری فرماید که او بهترین داوران است».(27)
زهرا علیها السلام شراره ای از محبت شد و گرما و روشنایی او هیچ گاه در دل مؤمنان به سردی و خاموشی نخواهد گرایید. او پرچم مبارزه ای شد که هرگز مکتبیان مسئول آن را از دست بر زمین نخواهند انداخت. او پرتو اخلاق نیکو و والا و عدالت طلبی بود که پهنه سپیده دمان را به رنگ خون به ناحق ریخته، و حق خیانت شده اش نمایان می سازد، و بدین وسیله تاب و تپش انقلاب را در رگهای جوانمردان به جریان می اندازد. تا در مسیر جهاد مقدس خودش بر ضد زورمداران و فرصت طلبان و خشک مقدسان از این شراره پاک توشه برگیرند.
امت ما امروز پیش از هر روز دیگر به احیای یاد فاطمه علیها السلام نیازمندتر است تا او را مقتدای خود قرار دهد و در این میان مسئولیت مردان بیشتر از زنان است.

مهندس.كوچولو
08-14-2009, 11:44 AM
پـی نوشـت
1. (اعراف، آیه 58)
2. انوار التنزیل فی تفسیر سورة التحریم
3. بحارالانوار، جلد 43، صفحه 5
4. مقصود از فواطم عبارتند از: فاطمه دختر اسد، مادر امام علیه السلام و همسر سرور بطحا ابو طالب، فاطمه دختر زبیر بن عبد المطلب، فاطمه زهرا علیها السلام، بحار الانوار، جلد 19، صفحه 65.
5. اعیان الشیعه، جلد 22، صفحه 569
6. نهج البلاغه، نامه 27
7. این حصیر در هجر از توابع یمن یافته می شد.
8. بحارالانوار، جلد 43، صفحه 31
9. بحارالانوار، جلد 23، صفحه 31
10. بحارالانوار، جلد 43، صفحه 82
11. سوره ی اسراء، آیه ی 28
12. بحارالانوار، جلد 43، صفحه 153
13. سوره ی مائده، آیه ی 3
14. سوره ی ضحی، آیه ی 5
15. بحارالانوار، جلد 43، صفحه 75
16. سوره ی حجرات، آیه ی 2
17. سوره ی انسان، آیات 8 الی 11
18. سوره ی آل عمران، آیه ی 27
19. بحارالانوار، جلد 43، صفحه 69 الی 74
20. بحارالانوار، جلد 43، صفحه 80
21. بحارالانوار، جلد 43، صفحه 55
22. بحارالانوار، جلد43، صفحه 155
23. بحارالانوار، جلد 43، صفحه 175 الی 177
24. بحارالانوار، جلد 43، صفحه 148
25. العقد الفرید جلد 2، صفحه 250 و تاریخ ابی الفداء، جلد 1، صفحه 156 و اعلام النساء جلد 3، صفحه 1207
26. بحارالانوار، جلد 43، صفحه 191- 193
27. بحارالانوار، جلد 43، صفحه 193