Borna66
08-11-2009, 03:38 PM
مرا با خود ميبري پيرانه سر،
باز مي آوري ام كودك
جادو شده ي بازيهاي نور
بر ديوار شرقي نگاهت
و عمر ميگذرد بي افسوس...
عليرضا اسپهبد، هنرمند نقاش رازها، نشانه ها و استعاره ها، يكسال پيش به عارضه ي قلبي مبتلا شد و صبح
روز شنب هاي سرد، در راه بيمارستان، در آمبولانس اورژانس، به خاطر ايست قلبي خاموش شد.
او پنجمين دهه ي زندگياش را به نيمه نرسانده بود كه بهار را نديد و صبح پنجمين روز از آخرين ماه سال درگذشت.
دوستانش اين نقاش و گرافيست، او را هنرمند دردمندي مي شناختند كه خلاقيتهاي هنري اش را در بيان
واقعيتهاي اجتماعي مي ديد و نگاهش به اجتماع و مردم بود. نگاه ويژه ي او به انسان امروزي و نوعي نگاه درون
نگري كه به اعماق وجود انسان رنجديده و بلاكشيده ي زمان ما سر ميكشيد. واقعيتهاي تلخ زمانه را برملا ميكرد؛
درونگرايي كه نگاهي تلخ نه، ولي گزنده به دنيا داشت و تيزي ها و نابسامانيها را بيشتر مي ديد و رنج مي برد كه
همين، شخصيت متفاوتي از او ساخته بود. اسپهبد احساسات خود را بيان ميكرد؛ هميشه اضطراب و ترسي در
وجودش بود كه بسيار باعث رنج او مي شد. مخصوصا زماني كه خودش را در جامعه اي مي ديد كه زبان او را
همگان درك نمي كنند.
به گزارش خبرنگار بخش هنرهاي تجسمي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، حالا يك سال گذشته و خانواده
عليرضا اسپهبد مراسمي را براي سالروز خاموشي او تدارك نديده اند و به خبرنگار ايسنا اعلام كردند به جاي
برگزاریمراسم، هزينه اي را براي كمك به خيريه اختصاص ميدهند.
اسپهبد در ايران نمايشگاهي از كارهايش ارايه نكرده بود و در طول يكسال گذشته تنها گروه نمايش آبي، برگرفته از
نقش و تصويرهاي سورئال او، اجراهايي را به شهرهاي مختلف ايران برده اند.
اما در اين يكساله، برخلاف تمام سالهاي عمر هنرمندانه و منزوي اسپهبد، آثارش در انواع اكسپوهاي داخلي ارايه
شد و از حراجهاي بين المللي سر درآورند، تا جايي كه پس از مرگ نامش پاي ثابت حراجيها شد.
چراغ زندگي عليرضا اسپهبد، 22 آذر 1330 در تهران روشن شده و دانش آموخته ي هنرستان هنرهاى زيبا پسران
در 1350 بود.
چهار سال بعد، از رشته ي گرافيك دانشكده هنرهاى تزيينى تهران فارغ التحصيل و راهي انگلستان شد تا فوق
ليسانس هنر را از دانشگاه گلد اسميت لندن بگيرد.
شركت در نمايشگاههاي انفرادى، نمايشگاه سالانه بال سوييس، نمايشگاه انفرادى در گالرى بدفوردهاوس لندن،
نمايشگاهي هم در دانشگاه لندن در تاريخ نگار زندگياش بين سالهاي 1354 تا 1357 و پس از آن در گالريهاي
گلستان، سيحون و شركت در نمايشگاه 40 سال هنر معاصر ايران در مركز باربيكن - لندن - ثبت شده اند.
برگزيده نقاشى هاي عليرضا اسپهبد 1350 - 1376 از سوى نشر هنر ايران منتشر شده است.
برخي او را "نقاش آزادي" لقب داده اند و شاعراني چون احمد شاملو، نصرت رحماني، منوچهر آتشي، منوچهر
نيستاني و جواد مجابي برايش شعري به يادگار سرود هاند.
خودش گفته بود، هنگام خواندن درس نقاشي در انگلستان نمونه ظريف و نيرومندي از طراحيهاي خطي كار كرده
بود كه جهت حركت تند و تيزش را از مجموعه كلاغه ايي كه كشيده، در همان طراحيهاي خطي ميتوان ريشه يابي
كرد.
آيدين آغداشلو درباره اين دوره از كارهاي او گفته است: دوره كلاغهاي او قبل از رفتنش از ايران شكل گرفته، كه
برداشت معين و مشخصي از كلاغ است. كلاغ كه تمثيلي گسترده از عنصري است بيگانه، مداخله گر، مزاحم و
مشکل آور و در نهايت شايد همزاد شوربخت آدمي. در واقع كلاغ سمبلي است از برهنگي و بي دفاعي در برابر
حملهاي گسترده و همه سويه. در كارهاي اسپهبد فاصله انسان و حيوان كمتر و كمتر ميشود تا جايي كه به هم
ميرسند؛ ادغامي نظير آن آدم - كلاغ سالهاي 50.
اسپهبد به اذعان خودش، رنگ را هميشه با عنوان مضمون و محتوا پياده ميكرد، نه به خاطر زيباييش؛ رنگ هرجا كه
آمده يك نقشي را عهده دار بوده است. گرايش آبستره در او هيچ نقشي مستقل پيدا نكرده است. در درگيري
دروني اش، هميشه آبستراكسيون به سوي فيگور و در نهايت به نفع مفهوم گرايي عقب مي نشيند. در تابلوهاي
او آنچه در وهله ي نخست به ذهن متبادر ميشود اينست كه آنها در يك فضا و معماري داخلي قرار گرفته اند، اين
هم ناشي از زندگي شهرنشيني است.
جواد مجابي، منتقد هنري معاصر با گذشت يكسال از درگذشت عليرضا اسپهبد به خبرنگار بخش هنرهاي
تجسمي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) عنوان كرد: عليرضا اسپهبد از بزرگ هنرمندان معاصر جامعه است كه
دامنه ي كار او منطبق با مصايب انسان عصر حاضر است. در آثار او نوعي ديد شاعرانه وجود دارد؛ ادبيات نقاشي
اسپهبد، ادبيات رايج دهه هاي 40 تا 50 است و در آنها، مساله انسان به عنوان عنصري محوري مدنظر قرار گرفته
است.
مجابي باور دارد، انسان و مبارزه انسان براي نيل به آزادگي، رهايي و فراهم كردن روزگاري بهتر براي آدميان از
جمله مضامين آثار اسپهبد هستند كه تأثير مهمي در پيشبرد هنر تجسمي ايران برجا گذاشته است.
وي گفت: اسپهبد زندگي خود را با نوعي پرهيزكاري و خرد، صرف حرفهاش كرد و همواره با ستايش از انسان و
توجه به مبارزات او در سراسر جهان توانست كار خود را پيش برد و در واقع او هيچگاه از اين دغدغه ها غفلت نكرد.
اين شاعر و منتقد هنري صميميت و پاكي و انضباط اخلاقي و حرفه يي را از ديگر خصوصيات اين نقاش دانسته و
بيان كرد: تصور ميكنم جايگاه و ارزش اسپهبد براي جامعه ايراني شناخته نشده است. لذا اميدواريم زمينه اي
مناسب جهت نمايش و ارايه آثار او پيش آيد صحبتهايم تلنگر و هشداري براي مسوولان و دست اندركاران ارايه
كارهاي هنرمندان، كه بخش خصوصي از فرهنگي ملي ماست، باشد.
جواد مجابي سپس شعري را كه سوم خردادماه 1376 براي عليرضا اسپهبد سروده بود، بازخواني كرد:
وقتي كه تلخي ام ميكشت،
صدايم كردي
صدا از ريشه ها ميآيد،
نگاه از شاخه ها
مي ديده اند برهنه ما را
زيبا
صدا ما را مي پوشاند
زيباتر
خاموش بودي و پنهان.
عمري كوتاه است بيست سال، اما...
عمر ديگر ياران من به تلخي
در آن پايان گرفت
بي آنكه ديده باشندت آنسان شكوهمند
كه مرگ را بر هر آفريده اي گوارا ميكند
در اين سكوت بيست،
صدايم كرده اي دوبار
به خشم و
اينبار مهربان
شستوشو داده اي در رودخانه ي خونت،
مرا از زوال
رويين كرده اي
رويين تنم از تو
تا ملت من شدي
اينبار و هميشه،
اي تاريخ بيدار
خانه ام را نقاشي كرده ام
بي ديوار و سقف
از ديوار نگاه تو،
از سقف مهربانيات
تختخوابي سبز، با ملافه ي ابر
كه روياهايم
در خيال تو واقعيت مي يابد.
مرا با خود م يبري پيرانه سر،
باز مي آوريام كودك
جادوشده ي بازيهاي نور
بر ديوار شرقي نگاهت
و عمر ميگذرد بي افسوس.
به گزارش ايسنا، سيدمحمد احصايي باور دارد: اسپهبد يكي از بزرگان هنر ايران و از جمله نقاشاني بود كه هم
تحصيل كرده و هم تفكرات فلسفي سطح بالايي داشت و سمبليسم و نمادگرايي در كار او بسيار قوي بود و اگر
اين دو را با هم جمع كنيم، با هنرمندي درجه يك مواجه هستيم كه از دست دادن او فاجعهي بزرگي است.
غلامحسين نامي نيز معتقد است، اسپهبد با عناصر بياني هنر مدرن، نابسامانيها و اضطرابهاي روحي انسان
امروز را بر پرده ميكشيد، اما متاسفانه خودش در مصاف با اضطرابها و نگرانيهاي روزمرگي از پا افتاد.
وي كه از جمله استادان نقاشي زنده ياد عليرضا اسپهبد به شمار مي رود، عليرضا اسپهبد را از زمان جواني كه به
گفته ي وي، دانشجويي متفكر و تيزنگر بود، ميشناسد.
محمود دولتآبادي - داستان نويس -، بيش از 25 سال پيش، در دفتر كتاب جمعه كه توسط احمد شاملو منتشر
ميشد، با عليرضا اسپهبد آشنا شد. آن روزها طرح جلد كتابهاي جمعه را اسپهبد كار ميكرد. طرحهايي كه به زعم
خالق كليدر، مناسب و موضوعي بودند. در حين اين آشنايي متوجه شد كه او نقاش اجتماعي زبردستي است.
دولت آبادي تاكيد دارد شايد او يكي از معدود نقاشهايي بود كه با ادبيات بيشتر سر و كار داشت.
اما به گفته ي عليرضا سميع آذر، اسپهبد نقاش رازها، نشانه ها و استعاره ها در زمينه ي فرهنگ و ادبيات ايران
بوده است. اسپهبد از جمله نقاشان بزرگ و بسيار توانا بود كه تابلوهايي كه از وي به يادگار مانده، از جمله
ماندگارترين تابلوهاي معاصر ايران محسوب ميشود.
مهدي حسيني رييس دانشكدهي هنرهاي كاربردي دانشگاه هنر هم انزواي اسپهبد و ارتباط كم او با مجامع
هنري، را به خاطر شخصيت خودش و همچنين نوعي اعتراض نسبت به جامعه فرهنگي ميدانست.
اردشير رستمي، هنرمند نقاش و شاعر، با ابراز تاسف از درگذشت نقاش 55 ساله ي ايراني، عليرضا اسپهبد،
گفت: او سورئاليسم خاص خود را پيدا كرده بود. فضاهاي دهشتناك و گرفتارشدن انسان ميان هست و نيست،
ميان آينده و تاريخ، و نگاه اسطوره ي او به حيات، مشخصه هاي كاري او بودند.
آيدين آغداشلو گفته است: او تصويرگر جهاني پيچيده و هزار تويي است كه انسان محبوبش، جايگاه مطمين و در
خور عزت و شوكتش را در آن نمييابد. پهنه هاي وسيع بوم، آوردگاه تضاد و تصادمي در هم شكننده اند كه در آن
انسان و حيوان با شتاب و سراسيمه در جهات مختلف زير آوار شتك رنگ توده شده قطور مدفون ميشود.
هر دوره از تجربيات عليرضا اسپهبد حدود انتظام ذهني او را ميسازد كه بعدها تبديل به نظم هندسي ميشود. اين
نظم هندسي، در نهايت هنرمند را - هر چند ناخودآگاه - به سويي هدايت ميكند كه حاصل شناخت اجتماعي و
مهارت فني تجربه هاي متنوع و طرحهاي ذهني ناشي از نقاشي و گرافيك اش براي خلق اثر خود استفاده كند.
و اما:
هنر شهادتي است صادقانه
نوري كه فاجعه را ترجمه ميكند
تا آدمي حشمت موهونش را بازشناسد*
http://pnu-club.com/imported/2009/08/458.jpg
...
http://pnu-club.com/imported/2009/08/459.jpg
...
http://pnu-club.com/imported/2009/08/460.jpg
...
http://pnu-club.com/imported/2009/08/461.jpg
...
http://pnu-club.com/imported/2009/08/462.jpg
باز مي آوري ام كودك
جادو شده ي بازيهاي نور
بر ديوار شرقي نگاهت
و عمر ميگذرد بي افسوس...
عليرضا اسپهبد، هنرمند نقاش رازها، نشانه ها و استعاره ها، يكسال پيش به عارضه ي قلبي مبتلا شد و صبح
روز شنب هاي سرد، در راه بيمارستان، در آمبولانس اورژانس، به خاطر ايست قلبي خاموش شد.
او پنجمين دهه ي زندگياش را به نيمه نرسانده بود كه بهار را نديد و صبح پنجمين روز از آخرين ماه سال درگذشت.
دوستانش اين نقاش و گرافيست، او را هنرمند دردمندي مي شناختند كه خلاقيتهاي هنري اش را در بيان
واقعيتهاي اجتماعي مي ديد و نگاهش به اجتماع و مردم بود. نگاه ويژه ي او به انسان امروزي و نوعي نگاه درون
نگري كه به اعماق وجود انسان رنجديده و بلاكشيده ي زمان ما سر ميكشيد. واقعيتهاي تلخ زمانه را برملا ميكرد؛
درونگرايي كه نگاهي تلخ نه، ولي گزنده به دنيا داشت و تيزي ها و نابسامانيها را بيشتر مي ديد و رنج مي برد كه
همين، شخصيت متفاوتي از او ساخته بود. اسپهبد احساسات خود را بيان ميكرد؛ هميشه اضطراب و ترسي در
وجودش بود كه بسيار باعث رنج او مي شد. مخصوصا زماني كه خودش را در جامعه اي مي ديد كه زبان او را
همگان درك نمي كنند.
به گزارش خبرنگار بخش هنرهاي تجسمي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، حالا يك سال گذشته و خانواده
عليرضا اسپهبد مراسمي را براي سالروز خاموشي او تدارك نديده اند و به خبرنگار ايسنا اعلام كردند به جاي
برگزاریمراسم، هزينه اي را براي كمك به خيريه اختصاص ميدهند.
اسپهبد در ايران نمايشگاهي از كارهايش ارايه نكرده بود و در طول يكسال گذشته تنها گروه نمايش آبي، برگرفته از
نقش و تصويرهاي سورئال او، اجراهايي را به شهرهاي مختلف ايران برده اند.
اما در اين يكساله، برخلاف تمام سالهاي عمر هنرمندانه و منزوي اسپهبد، آثارش در انواع اكسپوهاي داخلي ارايه
شد و از حراجهاي بين المللي سر درآورند، تا جايي كه پس از مرگ نامش پاي ثابت حراجيها شد.
چراغ زندگي عليرضا اسپهبد، 22 آذر 1330 در تهران روشن شده و دانش آموخته ي هنرستان هنرهاى زيبا پسران
در 1350 بود.
چهار سال بعد، از رشته ي گرافيك دانشكده هنرهاى تزيينى تهران فارغ التحصيل و راهي انگلستان شد تا فوق
ليسانس هنر را از دانشگاه گلد اسميت لندن بگيرد.
شركت در نمايشگاههاي انفرادى، نمايشگاه سالانه بال سوييس، نمايشگاه انفرادى در گالرى بدفوردهاوس لندن،
نمايشگاهي هم در دانشگاه لندن در تاريخ نگار زندگياش بين سالهاي 1354 تا 1357 و پس از آن در گالريهاي
گلستان، سيحون و شركت در نمايشگاه 40 سال هنر معاصر ايران در مركز باربيكن - لندن - ثبت شده اند.
برگزيده نقاشى هاي عليرضا اسپهبد 1350 - 1376 از سوى نشر هنر ايران منتشر شده است.
برخي او را "نقاش آزادي" لقب داده اند و شاعراني چون احمد شاملو، نصرت رحماني، منوچهر آتشي، منوچهر
نيستاني و جواد مجابي برايش شعري به يادگار سرود هاند.
خودش گفته بود، هنگام خواندن درس نقاشي در انگلستان نمونه ظريف و نيرومندي از طراحيهاي خطي كار كرده
بود كه جهت حركت تند و تيزش را از مجموعه كلاغه ايي كه كشيده، در همان طراحيهاي خطي ميتوان ريشه يابي
كرد.
آيدين آغداشلو درباره اين دوره از كارهاي او گفته است: دوره كلاغهاي او قبل از رفتنش از ايران شكل گرفته، كه
برداشت معين و مشخصي از كلاغ است. كلاغ كه تمثيلي گسترده از عنصري است بيگانه، مداخله گر، مزاحم و
مشکل آور و در نهايت شايد همزاد شوربخت آدمي. در واقع كلاغ سمبلي است از برهنگي و بي دفاعي در برابر
حملهاي گسترده و همه سويه. در كارهاي اسپهبد فاصله انسان و حيوان كمتر و كمتر ميشود تا جايي كه به هم
ميرسند؛ ادغامي نظير آن آدم - كلاغ سالهاي 50.
اسپهبد به اذعان خودش، رنگ را هميشه با عنوان مضمون و محتوا پياده ميكرد، نه به خاطر زيباييش؛ رنگ هرجا كه
آمده يك نقشي را عهده دار بوده است. گرايش آبستره در او هيچ نقشي مستقل پيدا نكرده است. در درگيري
دروني اش، هميشه آبستراكسيون به سوي فيگور و در نهايت به نفع مفهوم گرايي عقب مي نشيند. در تابلوهاي
او آنچه در وهله ي نخست به ذهن متبادر ميشود اينست كه آنها در يك فضا و معماري داخلي قرار گرفته اند، اين
هم ناشي از زندگي شهرنشيني است.
جواد مجابي، منتقد هنري معاصر با گذشت يكسال از درگذشت عليرضا اسپهبد به خبرنگار بخش هنرهاي
تجسمي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) عنوان كرد: عليرضا اسپهبد از بزرگ هنرمندان معاصر جامعه است كه
دامنه ي كار او منطبق با مصايب انسان عصر حاضر است. در آثار او نوعي ديد شاعرانه وجود دارد؛ ادبيات نقاشي
اسپهبد، ادبيات رايج دهه هاي 40 تا 50 است و در آنها، مساله انسان به عنوان عنصري محوري مدنظر قرار گرفته
است.
مجابي باور دارد، انسان و مبارزه انسان براي نيل به آزادگي، رهايي و فراهم كردن روزگاري بهتر براي آدميان از
جمله مضامين آثار اسپهبد هستند كه تأثير مهمي در پيشبرد هنر تجسمي ايران برجا گذاشته است.
وي گفت: اسپهبد زندگي خود را با نوعي پرهيزكاري و خرد، صرف حرفهاش كرد و همواره با ستايش از انسان و
توجه به مبارزات او در سراسر جهان توانست كار خود را پيش برد و در واقع او هيچگاه از اين دغدغه ها غفلت نكرد.
اين شاعر و منتقد هنري صميميت و پاكي و انضباط اخلاقي و حرفه يي را از ديگر خصوصيات اين نقاش دانسته و
بيان كرد: تصور ميكنم جايگاه و ارزش اسپهبد براي جامعه ايراني شناخته نشده است. لذا اميدواريم زمينه اي
مناسب جهت نمايش و ارايه آثار او پيش آيد صحبتهايم تلنگر و هشداري براي مسوولان و دست اندركاران ارايه
كارهاي هنرمندان، كه بخش خصوصي از فرهنگي ملي ماست، باشد.
جواد مجابي سپس شعري را كه سوم خردادماه 1376 براي عليرضا اسپهبد سروده بود، بازخواني كرد:
وقتي كه تلخي ام ميكشت،
صدايم كردي
صدا از ريشه ها ميآيد،
نگاه از شاخه ها
مي ديده اند برهنه ما را
زيبا
صدا ما را مي پوشاند
زيباتر
خاموش بودي و پنهان.
عمري كوتاه است بيست سال، اما...
عمر ديگر ياران من به تلخي
در آن پايان گرفت
بي آنكه ديده باشندت آنسان شكوهمند
كه مرگ را بر هر آفريده اي گوارا ميكند
در اين سكوت بيست،
صدايم كرده اي دوبار
به خشم و
اينبار مهربان
شستوشو داده اي در رودخانه ي خونت،
مرا از زوال
رويين كرده اي
رويين تنم از تو
تا ملت من شدي
اينبار و هميشه،
اي تاريخ بيدار
خانه ام را نقاشي كرده ام
بي ديوار و سقف
از ديوار نگاه تو،
از سقف مهربانيات
تختخوابي سبز، با ملافه ي ابر
كه روياهايم
در خيال تو واقعيت مي يابد.
مرا با خود م يبري پيرانه سر،
باز مي آوريام كودك
جادوشده ي بازيهاي نور
بر ديوار شرقي نگاهت
و عمر ميگذرد بي افسوس.
به گزارش ايسنا، سيدمحمد احصايي باور دارد: اسپهبد يكي از بزرگان هنر ايران و از جمله نقاشاني بود كه هم
تحصيل كرده و هم تفكرات فلسفي سطح بالايي داشت و سمبليسم و نمادگرايي در كار او بسيار قوي بود و اگر
اين دو را با هم جمع كنيم، با هنرمندي درجه يك مواجه هستيم كه از دست دادن او فاجعهي بزرگي است.
غلامحسين نامي نيز معتقد است، اسپهبد با عناصر بياني هنر مدرن، نابسامانيها و اضطرابهاي روحي انسان
امروز را بر پرده ميكشيد، اما متاسفانه خودش در مصاف با اضطرابها و نگرانيهاي روزمرگي از پا افتاد.
وي كه از جمله استادان نقاشي زنده ياد عليرضا اسپهبد به شمار مي رود، عليرضا اسپهبد را از زمان جواني كه به
گفته ي وي، دانشجويي متفكر و تيزنگر بود، ميشناسد.
محمود دولتآبادي - داستان نويس -، بيش از 25 سال پيش، در دفتر كتاب جمعه كه توسط احمد شاملو منتشر
ميشد، با عليرضا اسپهبد آشنا شد. آن روزها طرح جلد كتابهاي جمعه را اسپهبد كار ميكرد. طرحهايي كه به زعم
خالق كليدر، مناسب و موضوعي بودند. در حين اين آشنايي متوجه شد كه او نقاش اجتماعي زبردستي است.
دولت آبادي تاكيد دارد شايد او يكي از معدود نقاشهايي بود كه با ادبيات بيشتر سر و كار داشت.
اما به گفته ي عليرضا سميع آذر، اسپهبد نقاش رازها، نشانه ها و استعاره ها در زمينه ي فرهنگ و ادبيات ايران
بوده است. اسپهبد از جمله نقاشان بزرگ و بسيار توانا بود كه تابلوهايي كه از وي به يادگار مانده، از جمله
ماندگارترين تابلوهاي معاصر ايران محسوب ميشود.
مهدي حسيني رييس دانشكدهي هنرهاي كاربردي دانشگاه هنر هم انزواي اسپهبد و ارتباط كم او با مجامع
هنري، را به خاطر شخصيت خودش و همچنين نوعي اعتراض نسبت به جامعه فرهنگي ميدانست.
اردشير رستمي، هنرمند نقاش و شاعر، با ابراز تاسف از درگذشت نقاش 55 ساله ي ايراني، عليرضا اسپهبد،
گفت: او سورئاليسم خاص خود را پيدا كرده بود. فضاهاي دهشتناك و گرفتارشدن انسان ميان هست و نيست،
ميان آينده و تاريخ، و نگاه اسطوره ي او به حيات، مشخصه هاي كاري او بودند.
آيدين آغداشلو گفته است: او تصويرگر جهاني پيچيده و هزار تويي است كه انسان محبوبش، جايگاه مطمين و در
خور عزت و شوكتش را در آن نمييابد. پهنه هاي وسيع بوم، آوردگاه تضاد و تصادمي در هم شكننده اند كه در آن
انسان و حيوان با شتاب و سراسيمه در جهات مختلف زير آوار شتك رنگ توده شده قطور مدفون ميشود.
هر دوره از تجربيات عليرضا اسپهبد حدود انتظام ذهني او را ميسازد كه بعدها تبديل به نظم هندسي ميشود. اين
نظم هندسي، در نهايت هنرمند را - هر چند ناخودآگاه - به سويي هدايت ميكند كه حاصل شناخت اجتماعي و
مهارت فني تجربه هاي متنوع و طرحهاي ذهني ناشي از نقاشي و گرافيك اش براي خلق اثر خود استفاده كند.
و اما:
هنر شهادتي است صادقانه
نوري كه فاجعه را ترجمه ميكند
تا آدمي حشمت موهونش را بازشناسد*
http://pnu-club.com/imported/2009/08/458.jpg
...
http://pnu-club.com/imported/2009/08/459.jpg
...
http://pnu-club.com/imported/2009/08/460.jpg
...
http://pnu-club.com/imported/2009/08/461.jpg
...
http://pnu-club.com/imported/2009/08/462.jpg