Borna66
07-28-2009, 05:00 PM
http://pnu-club.com/imported/mising.jpghttp://pnu-club.com/imported/mising.jpghttp://pnu-club.com/imported/mising.jpghttp://pnu-club.com/imported/mising.jpghttp://pnu-club.com/imported/mising.jpg
http://pnu-club.com/imported/mising.jpghttp://pnu-club.com/imported/mising.jpghttp://pnu-club.com/imported/mising.jpghttp://pnu-club.com/imported/mising.jpghttp://pnu-club.com/imported/mising.jpg
http://pnu-club.com/imported/mising.jpghttp://pnu-club.com/imported/mising.jpghttp://pnu-club.com/imported/mising.jpghttp://pnu-club.com/imported/mising.jpghttp://pnu-club.com/imported/mising.jpg
http://pnu-club.com/imported/mising.jpghttp://pnu-club.com/imported/mising.jpghttp://pnu-club.com/imported/mising.jpghttp://pnu-club.com/imported/mising.jpghttp://pnu-club.com/imported/mising.jpg
http://pnu-club.com/imported/mising.jpghttp://pnu-club.com/imported/mising.jpghttp://pnu-club.com/imported/mising.jpghttp://pnu-club.com/imported/mising.jpghttp://pnu-club.com/imported/mising.jpg
و حالا که حرف از کامبیز درمبخش شد یک یادداشت جالب دربارهی او و کارهاش:
كمدىهاى سياهِ مرد آرام
اگر اصرار داشته باشيم طرحهاى كامبيز درمبخش را از نظر سبك در رده معينى بگنجانيم، ''كمدى سياه" ژانر مناسبى است. طرحهاى بسيار سادۀ او با حداكثر صرفهجويى در خط كشيده شدهاند. زمينۀ غالب آنها محيطى است معمولى كه ظاهراً موضوع قابل عرضى وجود ندارد. اما خوب كه نگاه كنيم، در گوشهاى از اين فضاى معمولى، پشت پنجرهاى شبيه همه پنجرهها يا در ته بنبستِ روبهرويى، سايهاى تكان مىخورد كه، اگر دقت كنيم، مو بر تنمان سيخ خواهد كرد. با گردهبردارى از السنۀ بيگانه، مىتوان گفت اتفاق خارقالعادهاى در حال افتادن است. اگر نگاهمان را از آن موضوع خاص برداريم مىتوانيم لبخند بزنيم و سرمان گرمِ كارِ خودمان باشد. اما باز وسوسه مىشويم كه ببينيم، مثلاً، چه شد آن آدمى كه، تبسّم بر لب، داشت گردنِ بچهگربه را قيچى مىكرد. از سويى، به بلاهت چنين موجودى مىخنديم. از سوى ديگر، از درجه قساوتش وحشت مىكنيم.
منطق طرحهاى درمبخش تركيبى است از دو يا چند منطق آشتىناپذير. در تكتك آن منطقها عيب و علتى ديده نمىشود: آدمى ــــ مثل هميشه با جمجمهاى چنان كوچك كه باور نمىتوان كرد مغز درون آن براى درك موقعيتهايى به اين پيچيدگى كفايت كند ــــ براى خودش سرگرم تاببازى است. اما گرداگردِ درختى كه او به شاخههايش طناب بسته چند دوجين درخت ديگر شقّ و رقّ سر پا ايستادهاند. و منطق سوم: اين ''عكس" وقتى گرفته شده كه اين آدم سرگرم تاببازى بوده، يا در اين انبوه كابوسآسا تازه خيال داشته بازى ناممكنش را شروع كند؟ +
http://pnu-club.com/imported/mising.jpghttp://pnu-club.com/imported/mising.jpghttp://pnu-club.com/imported/mising.jpghttp://pnu-club.com/imported/mising.jpghttp://pnu-club.com/imported/mising.jpg
http://pnu-club.com/imported/mising.jpghttp://pnu-club.com/imported/mising.jpghttp://pnu-club.com/imported/mising.jpghttp://pnu-club.com/imported/mising.jpghttp://pnu-club.com/imported/mising.jpg
http://pnu-club.com/imported/mising.jpghttp://pnu-club.com/imported/mising.jpghttp://pnu-club.com/imported/mising.jpghttp://pnu-club.com/imported/mising.jpghttp://pnu-club.com/imported/mising.jpg
http://pnu-club.com/imported/mising.jpghttp://pnu-club.com/imported/mising.jpghttp://pnu-club.com/imported/mising.jpghttp://pnu-club.com/imported/mising.jpghttp://pnu-club.com/imported/mising.jpg
و حالا که حرف از کامبیز درمبخش شد یک یادداشت جالب دربارهی او و کارهاش:
كمدىهاى سياهِ مرد آرام
اگر اصرار داشته باشيم طرحهاى كامبيز درمبخش را از نظر سبك در رده معينى بگنجانيم، ''كمدى سياه" ژانر مناسبى است. طرحهاى بسيار سادۀ او با حداكثر صرفهجويى در خط كشيده شدهاند. زمينۀ غالب آنها محيطى است معمولى كه ظاهراً موضوع قابل عرضى وجود ندارد. اما خوب كه نگاه كنيم، در گوشهاى از اين فضاى معمولى، پشت پنجرهاى شبيه همه پنجرهها يا در ته بنبستِ روبهرويى، سايهاى تكان مىخورد كه، اگر دقت كنيم، مو بر تنمان سيخ خواهد كرد. با گردهبردارى از السنۀ بيگانه، مىتوان گفت اتفاق خارقالعادهاى در حال افتادن است. اگر نگاهمان را از آن موضوع خاص برداريم مىتوانيم لبخند بزنيم و سرمان گرمِ كارِ خودمان باشد. اما باز وسوسه مىشويم كه ببينيم، مثلاً، چه شد آن آدمى كه، تبسّم بر لب، داشت گردنِ بچهگربه را قيچى مىكرد. از سويى، به بلاهت چنين موجودى مىخنديم. از سوى ديگر، از درجه قساوتش وحشت مىكنيم.
منطق طرحهاى درمبخش تركيبى است از دو يا چند منطق آشتىناپذير. در تكتك آن منطقها عيب و علتى ديده نمىشود: آدمى ــــ مثل هميشه با جمجمهاى چنان كوچك كه باور نمىتوان كرد مغز درون آن براى درك موقعيتهايى به اين پيچيدگى كفايت كند ــــ براى خودش سرگرم تاببازى است. اما گرداگردِ درختى كه او به شاخههايش طناب بسته چند دوجين درخت ديگر شقّ و رقّ سر پا ايستادهاند. و منطق سوم: اين ''عكس" وقتى گرفته شده كه اين آدم سرگرم تاببازى بوده، يا در اين انبوه كابوسآسا تازه خيال داشته بازى ناممكنش را شروع كند؟ +