اولی: پسر زرنگی بود؟
دومی: بیشتر دزد بود تا زرنگ.
اولی: ولی اون همون موقع که باید می بود سر جاش بود و کارشو درست انجام داد.
دومی: تو هم اون لحظه اونجا بودی و کارتو درست انجام ندادی! احمقا همیشه همینجوری ان.
اولی: احمق یا مالباخته؟
دومی: بستگی داره چه مالی باشه....نه.همون احمق.
اولی: احمقا مگه تو زندگیشون اشتباه نمی کنن؟
دومی: همه تو زندگیشون اشتباه می کنن، احمقا بیشتر.یا شایدم همیشه.
اولی: همیشه؟
دومی: گفتم شاید..
اولی: ولی اشتباه نیست،احمقا همیشه به فکرِ طرفِ مقابلِشونن.
دومی: که چی؟
اولی: اگه تو اون لحظه، منم مثله اونی بشم که بهش می گی زرنگ پس دیگه تو به من نمی گی زرنگ چرا که معیارتو از دست دادی و احمقی پیدا نمی کنی که به من نسبت به اون بگی زرنگ. پس من میشم احمق تا طرف مقابلم بشه زرنگ.احمقا همیشه فکر طرفِ مقابلشونن که میشن احمق و واسشون مهم نیست بقیه بهشون بگن احمق.احمقا به خودشون و اینجور بودنشون افتخار میکنن.حالا تو از بیرون هرچی می خوای بگی بگو.
دومی: نوجیح می کنن همیشه احمقا خودشونو..ولی تو با این مونولوگه طولانی از همشون بهتر خیال می بافی.
اولی: خیال نیست.....واقعیته وجودی منِ احمق اینه...