ريشة واژه فارسي «نماز»

ريشة واژه فارسي «نماز» از لفظ پهلوي «نماك» گرفته شده است و آن هم به نوبة خود از ريشة باستاني «نم» به معني «خم شدن» و «تعظيم كردن» مأخوذ است كه بتدريج بر معني «صلات» يا عبادت ويژة مسلمين، اطلاق گريده است.

بر ساس بعضي از تواريخ، برخي از ايرانيان تازه مسلمان در سالهاي حكومت اعراب بر ايران به جاي كلمة «صلات» از كلمة «نماك» استفاده مي كرده اند و هنگام فراخواندن مردم به سوي نماز به جاي (الصّلوه)، كلمة (النِماك) و به جاي (حَيَّ عَلَي الصَّلوهِ) ، جمله (بشاتيبيد به سوي نماك) را بكار مي برده اند.

با توجه به موارد استعمال كلمة نماز، مي توانيم براي آن سه معني كلي در نظر بگيريم:

معني اول: خدمت و خدمتكاري اطاعت و فرمانبرداري، سرفرود آوري و تعظيم، سر به زمين نهادن، كرنش و تكريم، اظهار طاعت و بندگي.

واژه هاي «نماز بردن» ، «نماز آمدن»، «به نماز آمدن» و «نماز آوردن» به معناي پرستش كردن، عاجزي نمودن، خم شدن به علامت تعظيم و بندگي و به خاك افتادن به قصد تعظيم در برابر پادشاهي با بزرگي ديگر به كار رفته است.

معني دوم: كلمه «نماز»به معني «پرستش واداي طاعت ايزد، تعالي» و «عرض نياز بسوي خداي عالميان است به طريقي كه در شريعت پيغمبران وارد شده است» كه در اين معني، معادل كلمة «صَلوه» مي باشد.

معني سوم: از آنجا كه شرط نماز، طهارت است و كلمة نماز، مفهوم طهارت و پاكيزگي را تداعي مي كند، كلمة «نمازي» كه منسوب به نماز و به معناي «دوستداران نماز» است، به معني «پاك و طاهر» نيز به كار رفته است و «نمازي شدن» كه مصدر مركب است، به معني «پاك و طاهر شدن، شسته شدن و غسل شدن» بكار رفته است.

همچنين «نمازي كردن»، به معني «پاك كردن، شستن، آب كشيدن و غسل دادن» و «نماز كن» به معني «شستشو كننده» استعمال مي شده است.

بعضي گفته اند: كلمة «صلات» عبري است. و در زبان عبرانيان «صلوتا» كنية يهوديان است.

«نولدكه» صلات را از لفظ عربي «صلوها» مشتق مي گيرد و در منابع سرياني الفاظي مشابه و معادل با «اقامة صلات» به چشم مي خورد.

در آيه چهلم سورة حج «صَلَوات» به صيغة جمع به معني «معابد» بكار رفته است:

اگر خداوند، برخي از مردم را به وسيلة برخي ديگر، دفع نمي كرد، صومعه هاي راهبان، كليساهاي نصارا و كنيسه هاي يهود و مساجدي كه در آنها نام خدا بسيار ياد مي شود، ويران مي شد.

برخي از متاخرين، ريشة آن را آرامي پنداشته اند و با تحقيقاتي كه اخيراً به عمل آمده، اين احتمال قوت گرفته است كه اصل «صَلوه» سُرياني باشد. و از آن زبان، نخست در زبان جنوب عربستان، معمول گرديده است و شعرا، آن را در اشعار بكار برده اند. و پس از آن اعراب شمالي، لفظ «صَلوه» را از عربهاي جنوبي گرفته اند. در هر حال، پيش از اسلام، اين لفظ، به معاني «پرستشگاه» و «نيايش» بكار رفته است.

در آية يكصدو سوم از سورة توبه، به معناي «دعا» استعمال شده است.

اي پيغمبر! از مال ايشان، صدقه بگير و در حق ايشان دعا كن. دعاي تو، آرام بخشي براي آنان است.

احتمال دارد كه «صلوه» در اين آيه هم به معني نماز باشد. كلمة «صَلوه» در قرآن به معني «درود» هم مطرح شده است و در آية يكصدو پنجاه و هفتم از سوره بقره به معني آمرزش به كار برده رفته است:

و در آية نود و نهم از سورة توبه نيز، به معني «وسيلة دعاي خير» و «آمرزش خواهي» به كار رفته است:

و آنچه را به راه خدا خرج مي كند، نزد خدا اسباب نزديك شدن به او و دعاي خير رسول مي شمرد

كلمة «صلات» در آية هشتاد و هفتم از سورة هود، به معناي «دين» است:

گفتند: اي شعيب! آيا دينت به تو فرمان مي دهد كه آنچه را نياكان ما مي پرستيده اند، رها سازيم؟

مورد ديگر استعمال كلمة «صلات»، «قرآن خواندن در نماز» است، چنان كه در آية يكصدو دهم از سورة بني اسرائيل فرموده است:

قرآن را در نمازت به آواز بلند مخوان.

عده اي ديگر آن را از مادة «صَلَّي» به معني «راست كردن با آتش» مأخوذ، پنداشته اند.

«صلي» را در زبان عرب، به معني «افروختن آتش، براي خواندن مهمان» نيز، بكار برده اند. و در ادب فارسي هم: «دعوت به مهماني» و نظاير آن را «صَلي» گفته اند، مثلاً مي گويند: «فلان،صداي مهماني در داد».

ترجمه و توضيح: در اشتقاق معنوي نام «صَلوه» اختلاف ذكر كرده و گفته اند: اين كلمه از كجاست؟ گفته شده از «دعا» مشتق است و نام بردن از دعا، بتا كلمة «صَلوه» در كلام عرب معروف است. بنابراين نماز را بخاطر دعاهايي كه درآن وجود دارد، «صَلوه» ناميده اند و گفته اند: نماز از آن جهت كه رحمت پروردگار است، «صَلوه» ناميده مي شود. خداي، تعالي در سورة احزاب آية فرمود:

همانا خدا و فرشتگان او بر پيامبر درود مي فرستند. اي اهل ايمان!

شما نيز بر او درود فرستيد... صلاتي كه از جانب خدا باشد «رحمت» و آن كه از جانب فرشتگان باشد، «آمرزش خواهي» و آن كه از سوي مردم باشد، «دعا» است.

و گفته اند: نماز را از روي كه مشتمل بر كمك خواهي از خداست، «صَلوه» ناميده اند، از آنجا كه عرب مي گويد:

«چوب يا عصا را به كمك آتش، نرم و راست كردم».

انسان با استعانت از خدا و نماز، نرم و انعطاف پذير مي گردد و افزودن بر آن كه از خشكي و سنگدلي، نجات مي يابد، در طريق تكامل انسان شدن، مستقيم مي گردد. از اين روست كه خداي، تعالي، فرمود:

از روزه و نماز كمك بگيريد. (سورة بقره آيه 153و 46)

اگر بنده، نماز حقيقي به پا دارد، نماز نيز او را به پا مي دارد. به او استقامت مي دهد او را بر فرمان بردن از خدا و انجام وظيفه بندگي، مدد مي بخشد و از مخالفت با اوامر پروردگار باز مي دارد، همچنان كه خداي قدرتمند و بلند مرتبه، در سورة عنكبوت آيه 46 فرمود:

براستي كه نماز، از فحشا و منكرات باز مي دارد.

در كتب لغت «صَلوه» به معني بزرگداشت و تعظيم نيز آمده است چنان كه لفظ «نم» در كلمه «نماز» به همين معني است و گفته اند: نماز را «صَلوه» ناميده اند زيرا پيوند بين بنده و پروردگار است.

چنان كه گفته شد، نماز پرستش مشتركي ميان تمام اديان است و براي آن تعريف هاي زيادي شده است. در اينجا به دو تعريف گزيده كه از دو دانشمند غربي است توجه كنيد:

آگوست ساباتيه، استاد فلسفة دانشگاه پاريس در كتاب فلسفة دين مي گويد: دين، روح انسان را با نيرويي نامرئي كه مقدراتش را در اختيار دارد، ارتباط مي دهد و نماز كه اين ارتباط را برقرار مي سازد، دين حق، يعني همان ديني است كه به مرحلة علم در آمده است. اگر دين با عمل زنده اي كه پيوند دهندة آفريده به آفريدگار و سوق دهندة روح به سوي رستگاري باشد، توام نگردد، معنا و مفهومي نخواهد داشت.

اين گفتة آگوست ساباتيه، مفهوم همان سخن رسول خدا (ص) است كه فرمودند:

ديني كه نماز در آن نباشد، در آن خيري نيست.

«ويكتور هوگو»، در تعريف نماز كه عاليترين نوع پرستش است سخني در خور توجه دارد مي گويد:

نماز

نماز مي گزارند.

براي كه؟

براي خدا.

نمازگزاران براي خدا، معناي اين كلمه چيست؟

آيا در خارج از وجود ما يك لايتناهي وجود دارد؟

اين لايتناها يك امر پايدار و لايزال است و چون لايتناهاست، ضرورت، ذاتي اوست.

اگر شامل ماده نمي بود به همانجا محدود مي شد.

چون لايتناهاست داراي شعور است اگرفاقد شعور مي بود به همانجا پايان مي يافت، در صورتيكه ما نمي توانيم چيزي جز تصور موجوديت به خود نسبت بدهيم.

آيا اين لايتناها جوهر و ذات را در ما به وجود مي آورد؟ به عبارت ديگر آيا او همان وجود مطلق نيست كه ما وابستة به او هستيم؟

هم در آن حال كه يك لايتناها در خارج از وجود ما هست، آيا در خود ما نيز يك لايتناها نيست؟

اين همه لايتناها با هم؟ چه جمع موحشي؟!

آيا يكي از آن دو فوق ديگري قرار نمي گيرد؟ آيا لايتناهي هاي دوم، به اصطلاح، زير دست نخستين نيست؟

آيا لايتناهاهي دوم، آيينه آن، پرتو انعكاس آن و يك لجه متحدالمركز با لجه اول نيست؟

آيا اين لايتناهي ثانويه نيز داراي شعور است؟ فكر مي كند؟ دوست مي دارد؟ مي خواهد؟

اگر هر دو لايتناها ذيشعورند پس هر يك از آن دو، اصلي براي خود دارد.

يك «من» در لايتناهاي بالا هست، همچنان كه يك «من» در لايتناهاي پايين وجود دارد. «من پاييني» جان است، «من بالايي» خداست.

لايتناهاي پايين را با نيروي تفكر، با لايتناهي بالا در تماس نهادن، نماز ناميده مي شود.

نامهاي نماز در قرآن:

1 – صلات

مومنان، فقط كساني هستند كه نماز را به پا مي دارند و ... سورة انفال آية 3 و 4

2 – ايمان

آن قبله را كه بر آن بودي (بيت المقدس)، براي آن مقرر كرديم تا كساني را كه از فرستادة ما پيروي مي كنند، از آنان كه بر هر دو پاشنه بر مي گردند و از دين، روي مي تابند، جدا سازيم و ... خدا كسي نيست كه نماز شما را بدون پاداش بگذرد.

سورة بقره آية 143

نمازيهايي كه تا كنون، رو به بيت المقدس، خوانده ايد، باطل نيست.

3 – تسبيح:

هنگامي كه شام مي شود و وقتي كه وارد صبح مي شويد... و شبانگاه و آنگاه كه نيمروز، در مي آييد، تسبيح معبود يگانه را بجاي آوريد، يعني نماز بگزاريد.

سورة روم آيه 17 و 18

قرآن:

پس از زوال آفتاب، تا هنگام هجوم تاريكي شب، نماز را بپاي دار و همچنين نماز صبح را به جاي آور...

سورة بني اسرائيل آيه 79

5 – حسنه

و نماز را بر پا كن.... همانا كه نمازها، بديها را دور مي سازد.

سورة هود آية 114

6 – ركوع:

و نماز را بپا داريد... و با نمازكنندگان، نماز بگزاريد.

سورة بقره آية 43

7 – قنوت:

اي مريم! براي پروردگار خود، به نماز ايست، براي او به خاك بيفت و با نمازكنندگان، نماز بجاي آور.

سورة آل عمران آية 43

8 و 9 – قيام و سجده:

همه، يكسان نيستند، بخشي از اهل كتاب، گروهي هستند كه نمازگزارند. و در حال نماز، آيات كلام ا... را در اوقات شب، مي خوانند.

سورة آل عمران آية 113

10 – امانت:

ما، امانت خود را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرديم، و از برداشتن آن سرباز زدند و از آن ترسيدند و انسان، آن را برداشت...

برخي از مفسران، بار امانت را عبادت از نماز مي دانند.

11 – استغفار:

و خدا به بندگان خود بيناست. همان بندگاني كه ... و به آن بندگان كه در اواخر شبها، نماز مي خوانند.

سورة آل عمران آية 15 تا 17

12 – ذكر:

به اجراي همة نمازهاي واجب، پايبند باشيد... و چنانچه از دشمن و مانند آن بر جان خويش ترسيديد، در همان حال كه بر پاهاي خود يا سوار بر مركب، روان هستيد، نماز بگزاريد و آنگاه كه ايمن شديد، خدا را ياد كنيد، يعني نماز را با آرامش و با آداب آن بجاي آوريد.

سورة بقره آيه 238

در آيين مقدس اسلام براي خوشبختي بشر و سير تكاملي اش برنامه اش سودمندي هست كه بخش اعظم آنها تحت عنوان عبادت مقرر شده است.

عبادت

عبادتها، مانند انسان زنده داراي، دو مرحلة جسم و روح اند و به گونه اي هستند كه جسم آنها در جسم انسان، موثر است و روح آنها ماية ترقيات روح انسان است.

جسم نماز عبارت از اجزاي ظاهري و صوري آن است كه در حد خود فوايد و نتايجي دارند. رعايت طهارت و پرهيز از نجاست در حفظ الصحه ، در ايجاد نشاط و سجده و خم و راست شدن در پرورش كالبد اثر دارند. همچنين اثري كه جسم نماز مي تواند در روح و باطن آن بگذارد غير قابل انكار است چنان كه جسم انسان در روح و روان او اثر دارند ليكن اگر اين امور، جسم بدون جان باشند، چگونه مي توانند در تعال روح انسان موثر واقع شوند. تاثير كلمات، الفاظ، حركات، و چنين نمازي در تامين هدفي، تقريباً مساوي با صفر است.

بنابراين صرف اين امور نمي تواند موجبي براي تشريع نماز باشد. آنچه هدف بوده است و به اين ظواهر نيز ارزش اعتبار مي بخشد روح نماز است، چنان كه در مقايسة انسان زنده و مرده مي يابيم كه ارزش انسان به روح و روان او بستگي دارد.

روح نماز، عبارت از معاني باطن آن است كه حيات نماز به آن بستگي دارد و اين روح نماز است كه روح انسان را به خدا نزديك مي سازد و كمال مي بخشد و هدف از تشريع نماز، همين سير تكاملي روح انسان بوده است.

روح ابتدايي هر پرستشي، توجه به «الله» است و حالت توجه، مستلزم امري است كه بدون آن محقق نخواهد شد و آن علم و آگاهي است. تا انسان به هدفي معرفت پيدا نكند، چگونه مي تواند به آن متوجه گردد؟ به عبارت ديگر، توجه انسان به يك چيز، فرع بر آگاهي و معرفت به آن چيز است. حال كه دانستيم توجه به خدا، ملزوم به او و عظمت و قدرت اوست. بايد توجه كنيم كه اين علم پيش از توجه اندك است. پيداش حالت توجه و استمرار آن، انسان را وا مي دارد كه هدف را بيش از پيش بشناسد. بنابراين اگر بگوييم كه برگشت تمام عبادتها به علم و آگاهي است و غرض اصلي و روح نهايي هر عبادتي، معرفت و شناسايي ايزد منان است، سخني درست و حكيمانه گفته ايم. بر اين اساس، استمرار و تكرار توجه به خدا موجب افزايش علم است و افزايش علم، ماية ازدياد توجه است و افزوني توجه به خدا موجب نزديك شدن به حضرت اوست و چون خدا كمال مطلق است، نزديك شدن به او به معناي سير تكال روح است.

به بيان ديگر، منظور اصليش از مقرر كردن عبادتها، قرب به حق است و وصول به آن از اثرات روح عبادت است و روح عبادت معنويتي است كه در ظرف اين اعمال برجسته فراهم است و ليكن معنويت در همة عبادتها بدون استثنا، علم و معرفت هدفدار به ذات اقدس حضرت حق است و چون معرفت به او را نهايت نيست حتي آنان كه در بالاترين مراتب معرفت هستند، نه تنها از اداي فرايض معاف نمي باشند بلكه مسووليت بيشتري هم دارند چنانكه پيامبر اكرم (ص) علاوه بر نمازههاي يوميه، به انجام نماز شب نيز موظف بود و خود فرمود:

خداي من تو را چنان كه حق توست، نشناخته ام و چنان كه حق عبادت توست، پرستش نكرده ام.

حيات نماز، به معناي باطني و آداب نهان و اسراري كه به اجزا و شرايط ظاهريش تعلق دارد، نيز بستگي دارد و معاني باطنيي كه افزودن بر معرفت جزء روح نماز و حقيقت آن است، هفت است.

1 – اخلاص: كه به معني قصد قربت و خالي بودن از رياست و توضيح آن گذشت.

2 – حضور قلب: يعني فارغ بودن دل از غير آنچه به آن مشغول است و در آن سخن دارد (نماز)، تا آن بداند چه ميكند و چه مي گويد: به عبارت ديگر حضور قلب، خشوع دل است و خشوع دل، آن است كه نمازگزار، بي آنكه فكرش به جاي ديگري برود تمام انديشه و همتش نماز باشد و همة حواس خود را متوجه آن سازد. به نحوي كه جز معبود در دلش وارد نشود.

پس مادامي كه فكرش از غير آنچه درآن است (نماز) منصرف است و ياد خدا در دلش هست و از او غافل نيست، حضور قلب حاصل است.

توضيح آنكه خشوع در نماز دو نوع است يكي خشوع دل و ديگري خشوع جوارح است.

معناي خشوع دل را گفتيم و خشوع اندامهاي بدن عبارت است از آن كه نمازگزار، چشمها را به زير افكند. به چيزي ديگر التفات نكند، با چيزي بازي نكند، خميازه نكشد، انگشتهاي پا و تمام بدن را رو به قبله دارد، حركتي براي غير نماز نكند و چيزي از مكروهات را مرتكب نشود، خشوع اندامهاي بدن ار خضوع نيز مي نامند.

رسول اكرم شخصي را در مشاهده كردند كه در ضمن نماز با دستهاي خود بازي مي كرد فرمودند:

اگر قلب او خاشع شده بود، اندامهايش نيز خاشع مي شدند.

زيرا قلب، سلطان اعضاي تن است و چون قلب خاشع نيست و بازي مي كند، دست و پا و اندامهاي ديگر نيز در حال بازي هستند و خشوع ندارند.

نماز، ذكر خداست و بازي كردن در ضمن ذكر، يادآور سومين و چهارمين كريمه از سورة شريفة انبياست كه مي فرمايد:

هيچ گاه ذكر تازه اي، يعني آيه يا سورة جديدي از جانب پروردگارشان براي هدايت آنان فرود نيامد، مگر آن كه آن را شنيدند در حالي كه دلهايشان به بيهوده سرگرم بود و مشغول بازي بودند.

از اين آيه مي فهميم كه لهو و لعب قالب، ملازمه دارند. اگر دل به بازيچه سرگرم شود، بدن نيزمشغول بازي مي شود و اگر قلب، خاشع شود، اندامهاي بدن نيز خاضع و خاشع مي شوند.

مرحوم ولي محمد تقي مجلسي گفته است هنگامي كه نماز مومن كامل غالباً با حضور دل باشد، قلبش به منزلة امام، و حواس باطن و ظاهر و قوا و جوارحش به منزلة اقتدا كنندگان هستند.

3 – تفهم: و اين غير از حضورقلب است، زيرا ممكن است كسي حضور قلب داشته باشد ولي نداند الفاظي كه بر زبان مي راند، چه معني دارد. عكس آن نيز صادق است. ممكن است كسي معاني الفاظ نماز را بداند، چنان كه عربها مي دانند اما چه بسيار عربهايي كه در نماز خود همانند بسياري از مسلمانهاي غير عرب حضور قلب ندارند.

مراد از فهم آن است كه دل از معاني الفاظ با خبر و متوجهش باشد و اين مقامي است كه حال مردمان در آن متفاوت است، همة مردم، معاني قرآن و تسبيحات را به طور يكسان نمي فهمند چه بسا معاني لطيفي كه بعضي از نمازگزارن در اثناي نماز به آن مي رسند و خود هرگز از آن به آن نرسيده اند و ديگران نيز آن را نمي فهمند.

براي نماز يك بنده به آن اندازه كه مي فهمد ثواب مي نويسند.

4 – تعظيم: و آن چيزي است غير از حضور قلب و فهميدن. چه بسا كه آدمي غير خود را مخاطب قرار مي دهد، در حالي كه دلش حاضر است و مي فهمد كه چه مي گويد امام مخاطب را بزرگ نمي دارد.

5 – هيبت: و آن افزودن بر تعظيم است و عبارت از ترسي است كه بر اثر انديشه در عظمت پروردگار پديد آيد. آن را كه ترس و بيم ندارد، ترسان و بيمناك نمي نامند. هر ترسي را نيز هيبت و مهابت نمي گويند. هيبت، ترسي است كه به سبب گذاشتن خدا، دست مي دهد.

6 – رجا: اميد نيز امري است علاوه بر آنچه مذكور افتاد، چه بسا كسي صاحب قدرتي را تعظيم مي كند و از او ترس و هيبتي هم به دل دارد اما به لطف و احسان او اميد ندارد. حال آن كه بنده بايد در نماز خود به ثواب و پاداش خدا اميدوار باشد همچنان كه به هنگام تقصير خود بايد از عقاب او بهراسد.

7 – حيا: سبب حيا، آگاهي بنده از تقصير و يادآوري از گناهان خويشتن است و اين چيزي است علاوه بر تعظيم و خوف و رجاء، شرم و حيا ممكن است بدون تذكر تقصير و ارتكاب گناه پيش آيد، بنده اي كه به هنگام نماز از خداي خود شرم دارد، حالت شرمساريش در فواصل نمازهاي روزانه نيز محفوظ است و نمازگزاري كه خدا را در همه حال حاضر و ناظر مي داند، پيوسته از او شرم داد و از گناه باز مي ماند.

توصيف هاي كوتاهي از نماز

1- نماز، برقراري ارتباط با الله و بريدن از آلهه هاست.

2- نماز، سكوي اعتلا و عروج انسان است.

3- نماز، معيار حق جويي، شكوفايي جوانه هاي وجود و پيمان تسليم است.

4- نماز، پيام مكتب، ستون دين و قله بالندگي است.

5- نماز، درس خاك طبعي و فروتني و بريدن از منيت هاست.

6- نماز، كلاس درس و كتاب هستي است.

7- نماز، صف آرايي در كرانة هستي و ديدن ناديدنيهاست.

8- نماز، نياز هميشه انسان به شكفتن است.

9- نماز، سكينة روح، آرامش

10- نماز، كشش عاشقان، محبوب خاشعان و مهر معبود است.

11- نماز، منشور سفيران، حق، وفاي عهد رشد يافتگان و پيام آوران به معروف، ناهيان از منكر و مصلحان زمين است.

12- نماز، قرباني كردن هوسها، زدودن زشتي ها، نفي انحصارطلبي ها، سدكژرويها، عامل خويشتن داريها، و رهبر نيكيها و زيباييهاست.

13- نماز، صيقل وجود و آيينه حق است.

14- نماز، بانگ برپايي تعظيم ارزشها و تكريم انسانهاست.

15- نماز، ترسيم كنندة طريق فلاح و نقطه اوج انسان است.

16- نماز، چراغ هر خانه و كاشانه، زينت هر شهر و ديار و عطر حيات است.

17- نماز، درس توحيد رمز اخلاص و راز عبوديت است.

18- نماز، پرفروزترين ستارة آسمان احكام اسلامي است.

19- نماز، نويد بخش سلامت جسم، بهداشت روان وطهارت روح است.

20- نماز، چشمة جوشان معرفت است.

21- نماز، ارزش است و نگهدار ارزشهاست.

22- نماز، شكستن ديوار آزمنديها، گذر از بي قراريها و رهايي از خودمداريهاست.

23- نماز، پالايش وجود، آلايش روان و باران رحمت است.

24- نماز، كامل ترين پاسخ به عالي ترين نياز انسان است.

25- نماز، انعكاس فرياد روح محبوس در جسم است.

26- نماز، دلتنگي روحي است كه جلاي وطن شده است و مي خواهد كه از خاك كنده شود و به افلاك بپيوندد.

27- نماز، زبان هنري اسلام است.

28- نماز، ارتباط ميان زمينيان را با ملكوتيان برقرار مي سازد.

29- نماز، ستون اسلام و پرچم رسالت رسول خدا (ص) است.

30- نماز، گوياترين آيينة ايمان است.

31- نماز، رأس تمام عبادتهاست.

32- نماز، وسيلة محو گناهان است.

33- نماز، سد محكمي در برابر سيل گناهان است.

34- نماز، جنگ با شياطين است.

35- نماز، اصلاح فرد و جامعه است.

36- نماز، ايجاد كنندة اخوت اسلامي است.

37- نماز، راه رستگاري دنيا و آخرت است.

38- نماز، ترازوي سنجش انسانهاست.

39- نماز، كوبنده ترين سلاح مكتب توحيد است.

40- نماز، شرط قبولي اعمال است.

41- نماز، جاري تطهير است.

42- نماز، پركشيدن روح مومن به سوي خداست.

43- نماز، وسيلة امتحان شيعيان اهل بيت عصمت و طهارت است.

44- نماز، سرود قدسيان و نماز خواندن، هماوايي با فرشتگان است.

45- نماز، روشن كنندة شبهاي تاريك است.

46- نماز، مصداق بارز بار امانت است.

47- نماز، بهترين عبادتهاست.

48- نماز، بهترين موضوع است.

49- نماز، فاضل ترين كار است.

50- نماز، محبوب ترين كار در پيشگاه كردگار است.

51- نماز، موثرترين سلاح بر عليه شيطانهاست.

52- نماز، كور كنندة چشم اهريمن است.

53- نماز، روشني بخش چشم پيغمبر است.

54- نماز، رخسارة ايمان و چهرة دين است.

55- نماز، عمود خيمة دين است.

56- نماز، پايگاه اخلاص است.

57- نماز، ياد متقابل عابد و معبود است.

58- نماز، سرود رهايي و باب رحمت ايزدي است.

59- نماز، سبب روي آوردن ايزد به بنده است.

60- موجب تابش انوار ايزدي است.

61- نماز، كليد دلهاست.

62- نماز، جلوه گاه فقر الي الله است.

63- نماز، تكليفي غير قابل اسقاط است.

64- نماز، پرچم اسلام است.

65- نماز، جوهر و عصارة دين است.

66- نماز، گنجينة ذكر و راز است.

67- نماز، عاليترين سير روحاني و عرفاني است.

68- نماز، آيين امت اسلام و از برترين وسيله هاي توسل به خداوند است.

69- نماز، از بهترين توشه هاي آخرت است.

70- نماز، آخرين سفارش پيغمبران است.

71- نماز، كليد بهشت است.

منابع:

1- روشهاي پرورش احساس مذهبي در كودكان و نوجوانان، افروز غلامعلي

2- احكام قرآن، خزائلي، محمد

3- لغت نامة دهخدا

4- نماز شناسي جلد اول، راشدي حسن

5- دين و روان، اثر جيمز ويليام، ترجمة: قائمي مهدي

6- بينوايان، هوگو، ويكتور، ترجمة: مستعان، حسينقلي

7- رموز نماز، نهاوندي، فريد