گفته شده است كه در مدرنیته، جای انسان و خدا، عوض شده است، ذهن انسان، تمایلات انسان و منافع او، اصالت یافته و هر آنچه او را محدود كند (اعمّ از اخلاق، حقیقت و تكلیف) در مرتبه دوم قرار ميگیرد و اومانیزم، فردگرائی، آزادی، دمكراسی، لیبرالیزم و سكولاریزم، همه بر همین اساس، پای گرفتهاند.
در اسلام، انسان، نه دشمن خدا و نه رقیب اوست. اسلام ميخواهد كه انسان، خلیفه خدا باشد. ميخواهد آحاد بشریت، به چنان رشد عقلی و اخلاقی برسند كه هیچ خونی در زمین ریخته نشود، هیچ حقّی پایمال نگردد، هیچ انسان گرسنه و بيپناه و تحقیر شدهای نباشد و نفسانیت، چنان مقهور اراده انسان باشد كه فرشتگان الهی در برابر او سجده كنند. اسلام، انسان را دارای كرامت، قدرت انتخاب، مسلط بر خویش و بر جهان، عاقل، مسؤولیتپذیر و ارزش گرا ميخواهد، به انسان خوشبین است و همه بشریت را دارای فطرت پاك و اصالتا خیرخواه ميداند و همه تكالیف دینی كه نازل كرده برای حراست از فطرت، عقل و كرامت انسانهاست . در اسلام، حقوق را از تكلیف، و اقعیت را ازارزش، دنیا را از آخرت، معاد را از معاش، اخلاق را ازاقتصاد، تفوی را از سیاست و دین را از دولت، نميتوان تفكیك كرد.
این تفكیكها بمنزله مثله كردن انسان و متلاشی كردن دین است. كرامت انسان، در عشق ورزی به خدا و اطاعت از اوست، رشد حقیقی بدون شناخت خدا و راضی كردن او و حركت به سوی او محال است. همه ارزشهای دیگر، ارزشهای واسطه، مقید و مشروط اند. آزادی، عقلانیت، دنیا، آخرت، حق، تكلیف، فرد، جامعه ، جنگ، صلح، حكومت، شكست و پیروزی، ثروت وفقر، همه و همه اگر در مسیر عدالت و معنویت باشند با ارزش است. عدالت و معنویت نیز از آن جهت كه گام هایی در راه خدا، محبت به خدا و نزدیك شدن به اوست، ارزش دارند ولی ارزش ذاتی و حقیقی، همان معرفت به خدا و محبّت او و اطاعت اوست. مسلمانان به علم، تكنولوژی، سیاست، اقتصاد، حكومت، جهاد، صلح، عقل ابزاری، توسعه، آبادی دنیا، عقل ابزاری و آزادی و حقوق بشر، اعتقاد دارند اما همه را برای همان هدف نهائی ميخواهند. ما معتقدیم روزی كه عاقبت مهدی "عج" (فرزند پیامبر اسلام) و عیسی بن مریم (ع) بازگردند و قدس به دست مسیح، آزاد شود، سراسر جهان را چنین عقلانیت، محبّت و عدالتی فراخواهد گرفت ولی تا آن روز، ما نیز موظفیم در راه گسترش توحید و عدالت، گسترش عقلانیت و محبّت، تلاش و مبارزه كنیم. ما با دینِ دنیوی، دین سیاسی، دین دولتی و دینی كه ابزار دست صاحبان قدرت و ثروت شود و نیز براساس ریاكاری و خشونت، تحمیل شود، مخالفیم. ولی معتقدیم كه دین، به مقداری مناسك عبادی شخصی، محدود نميشود و باید قدرت و ثروت را در برابر حقیقت، اخلاق و عدالت، خاضع كرد و سیاست و حكومت را دینی كرد. وجدان فردی، اخلاق شخصی و تجربه معنوی درونی و ایمان قلبی، جزء اركان اسلام است اما همه اسلام، منحصر در امور فردی و عبادی نیست بلكه قوانین سیاسی، اقتصادی وقضائی اسلام نیز كه برای گسترش اخلاق و عدالت در سطح اجتماعی و حكومتی آمدهاند، به همان اندازه،مقدّس ولازمالاجراءاند.زیرانمي توان بااقتصاد فاسد و حكومت غیرعادلانه، به اخلاق سالم اجتماعی رسید.
اسلام، به تقسیم كار و تخصّصی شدن امور و عقلانیت ابزاری، معتقد است و كسانی را كه بدون تخصّص و كارشناسی، وارد مدیریتهای صنعتی، كشاورزی و دولتی شوند، حتی اگر اخلاقاً افراد خوبی باشند، خائن به جامعه اسلامی، ميداند. عقل ابزاری، بسیار مهم است زیرا در سرنوشت و حقوق و فقر و رفاه و استقلال و رشد ملّی جوامع بشری تاثیر ميگذارد اما اسلام، عقل ابزاری را در ادامه عقل توحیدی و عقل اخلاقی یعنی در چارچوب توحید، عدالت و اخلاق، به رسمیت ميشناسد و نه مستقلّ از آنها و در تعارض با آنها.
اسلام، به تمدن عقلانی، عقل ابزاری یا عقل معاش، تقسیم كار، تكنولوژی، آبادی زمین، پیشرفت مدنی و اقتصادی تشویق ميكند اما در امتداد عقل معاد، فضائل اخلاقی و عدالت دینی.
اگر توحید، معاد و عدالت، فراموش نشود، شهوت پرستی حاكم نشود و آخرت، از یاد نرود. لذائذ متعادل دنیوی، كسب ثروت و قدرت و رفاه و دانش، همه در خدمت به بشریت (نه در راه ترویج سكس و خشونت و سلاحهای شیمیائی و اتمی و میكروبی و موادّ مخدّر و نظام طبقاتی سرمایهداری) خواهد بود و حتی ميتواند "عبادت" محسوب شود.
اگر مسیحیت، بودیزم و سایر ادیان با سكولاریزم، قابل جمع باشد، اسلام، بيشك با سكولاریزم، ناسازگار است چون تفكیك مادی ـ معنوی و قدسی ـ عُرفی، یك تفكیك غیراسلامی است. نان كه برای روشنفكران، یك "فانتزی" و برای فقراء، "زندگی" و برای اقتصاد دانان، یك "كالا" است، در اسلام، نميتواند از اخلاق و ارزشها جدا باشد. اسلام، راه رشد انسان را عمل به تكلیف الهی ميداند اما بدون تامین حقوق مادّی و معنوی انسان، از او تكلیف نميخواهد. بنابراین "حقوق بشر"، در اسلام، یك امر عُرفی و زمینی نیست بلكه امری مقدّس و ارزشی است البته با فهرست حقوق بشری كه لیبرالیستها و سكولاریستها تعریف كردهاند، در مواردی اختلاف نظر داریم و مواردی چون همجنس بازی و سقط جنین و بمباران هستهای سایر ملتها بنام دمكراسی را جزء حقوق بشر نميدانیم زیرا فهرست حقوق بشر، تابع چگونگی تعریف بشر است. اگر تعریف حیوانی و مادّی از بشر، ارائه دادید، حقوق حیوانی نیز برای او قائل شده و هر تكلیف الهی و اخلاقی را نوعی تجاوز به حقوق بشر خواهید انگاشت اما با تعریف الهی از بشر، حقوق مادّی بشر نیز مقدّس ميشود و در راه احقاق این حقوق، اعمّ از حقوق سیاسی، اقتصادی، خانوادگی، بهداشتی و رفاهی و حقوق علمی و فرهنگی و حقّ رشد و آزادی بیان و اندیشه، تلاش ميكنید و این تلاش، یك تلاش مقدس دینی و جهاد در راه خداست. عرفان اسلامی، عرفان محدود در خلوت نیست بلكه پس از خلوت و اشك و انس با خدا و عشق ورزی با او، باید برای خدمت به خدا به عرصه سیاست و جامعه و تعلیم و تربیت آمد و در راه گسترش معرفت، اخلاق و احكام خدا و در راه تربیت و رشد و نجات بشریت و اجرای عدالت كوشید و با قیصر و فرعونهای تاریخ، جهاد كرد و حتّی شهید شد.
اسلام، حقّالله را در نقطه مقابل حقّالناس نميداند بلكه حقّالناس را فرزند و نتیجه حقّالله و این دو را غیرقابل تفكیك ميبیند. بشر، به صِرف بشر بودن، حقوقی فطری و الهی دارد و حقوق بشر و تكالیف او را خداوند مقرّر كرده است و در مورد حقوق و وظایف جزئی و متغیر كه در شرایط تاریخی، تابع تحوّلات است باید با عقل، اجتهاد و نواندیشی كرد. اما حقوق بشر، امری خدائی است. عدالت، مستقلّ از دین، به قضاوت عقل، خوب و ارزشمند است اما مصادیق عدالت، در تلاش هماهنگ عقل و وحی، كشف ميشود. حقوق بشر، قابل سلب از او نیست و نه با قرارداد، ميآید و نه با قرارداد، ميرود. در عین حال، بشر صرفاً با حقوق خود به كمال نميرسد بلكه باید به تكالیف خود در برابر خدا و مردم نیز عمل كند و اگر به تامین حقوق خود ـ آنهم حقوق مادّی ـ اكتفاء كند و نسبت به تكالیف خود و نیز حقوق معنوی، بياعتناء بماند تفاوتی با حیوانات ندارد بلكه از حیوانات نیز پستتر است زیرا حیوانات نیز حقوق دارند اما تكلیف ندارند.
برای رشد معنوی انسان، هم رشد عقلانیت بشر و هم اجرای عدالت و تامین حقوق بشر، الزامی است ولذا قرآن از وظایف پیامبران، علاوه بر تهذیب نفس بشر، از تعلیم حكمت و اجرای قسط و عدالت نیز نام ميبرد و پیامبر اكرم (ص) به همین علت، حكومت اسلامی تشكیل داد. پیام اصلی او محبّت، صلح، اخلاق، توحید و عدالت بود ولی وقتی صاحبان زر و زور و تزویر به جنگ او آمدند تا این اصول را حذف كنند، پیامبر (ص) در دفاع از انسان و اسلام، تن به جهاد نیز داد و جهاد و شهادت برای دفاع از صلح و اخلاق و عدالت، واجب شده است. اخلاق نیز در اسلام در مسیر رشد انسان، معنی ميدهد و ریاضتهای غلط از قبیل صدمه زدن به خود یا دیگران، خودكشی یا قتل دیگران، ظلم پذیری و تحقیر شدن، تعطیل فكر و تلاش و وظایف اجتماعی، تحریم هرگونه لذّت زندگی و لبخند، ریاضتهای اسلامی نیستند.
چنانچه اباحيگری و لذّتپرستی و دنیاپرستی را نیز از اسلام، عین حیوانیت و باعث دوری از خدا ميداند. اخلاق اسلامی، رعایت تعادل در زندگی، حضور در همه صحنهها بدون دلبستگی به دنیاست. از حیث عقلانیت و نظم و تلاش زندگی، بگونهای باش كه گویی تا ابد در دنیا هستی و از حیث دل نبستن به دنیا و وارستگی و تقوی و عشق به آخرت، بگونهای باش كه گویی همین فردا خواهی مرد. اسلام ميخواهد كه دنیا و آخرت، هر دو را جدّی بگیریم و البته دنیا، مزرعه آخرت است ولی هدف، آخرت است.
آخرت خوب، با دنیای سراسر ذلّت، جهل، تحقیر، ستم و دروغ و خشونت، تامین نميشود و "من لامعاش له لامعادله". اما دنیا نباید هدف باشد و تراكم زور و تكاثر ثروت نباید هدفگیری شود. باید تولید ثروت و قدرت كرد اما نباید تنها خود مصرف كرد بلكه ثروت و قدرت را در راه خدمت به محرومین و اجرای عدالت و اخلاق و گسترش توحید، بكار انداخت. البته گرایشات نومینالیستی و حسّگرایان كه ریشه عقلی همه ارزشها را نفی كرده و اساساً منكر مفاهیم كلی و عقلياند، حتماً قادر به درك این مفاهیم نیستند اما اسلام، اساس ارزشها را نسبی یا قراردادی نميداند گرچه تحوّلات جزئی و فرعی و صوری در باب ارزشها در شرایط گوناگون را ميپذیرد. ارزشهای اخلاقی، مقولات صرفاً ذهنی و ساختگی نیستند بلكه درك ذهنی ضرورت هایياند كه در واقعیت خارجی، ریشه عینی و حقیقی دارند و در راس همه ارزشها، راز اصلی تكامل فرد و جامعه یعنی توحید است. توحید صرفاً یك تئوری ذهنی نیست بلكه لوازم عملی مهمّی در ساحت فرد و جامعه دارد. اجرای عدالت اجتماعی، یكی از لوازم توحید است زیرا خدای عادل، راضی به ظلم و تبعیض در جامعه بشری نیست پس فرد متدین كه باید در حوزه رفتار شخصی خود، عادل باشد و به كسی ظلم و خشونت نكند باید به جامعه دینی و حكومت دینی و عدالت اجتماعی نیز بیندیشد. علاوه بر اصلاح خود باید به اصلاح جامعه و امر به معروف و نهی از منكر و به حقوق دیگران و رشد آنان نیز اندیشید. مالكیت شخصی، محترم است اما پولپرستی و اسراف، حرام است زیرا باعث ندیده گرفتن حقوق دیگران و نیز فراموش كردن آخرت ميشود.
انسانیت انسان در انكار خدا و اخلاق و شریعت آسمانی نیست و عزّت انسان در بندگی خداست. بنابراین اومانیزم الحادی، راه به خطا ميرود. البته انسان را بنام دین، نباید تحقیر كرد. پیامبر اسلام (ص)، حرمت یك انسان را از حرمت كعبه، بالاتر دانست و اهانت و خشونت علیه انسانها را در حدّ شرك، خطرناك خوانده است. حتی شكنجه حیوانات را باعث جهنّم دانست و قرآن كریم، قتل یك انسان را با قتل همه بشریت، مساوی و گناه كبیره ميداند و سیر كردن گرسنگان، كمك به انسانها، احسان به همسایگان، محبت به زنان و كودكان، كمك به اسیران، حمایت از بیماران و از پاافتادگان، آموزش علم به جاهلان و هدایت گمراهان را بالاترین عبادات اسلامی ميداند. سكولاریزم، اگر برای رفع موانع پیشرفت علم و تمدن و رفع خشونتهای فرقهای و مبارزه با سوء استفاده از دین به سراغ مسیحیت آمده است و خود مسیحیت، راه دین را از دولت و سیاست، جدا ميدانسته و بدنبال تشكیل دولت دینی نبوده است، امّا اسلام، یك دین فردی و عبادی و اخلاقی و در عین حال، یك دین اجتماعی، سیاسی و حكومت ساز نیز هست و نه مانع پیشرفت علم و تمدن و نه معتقد به خشونتهای فرقهای است و راه مبارزه با سوء استفاده از دین، تعطیل كردن دین و اخراج آن از صحنه زندگی نیست چنانچه از علم و آزادی و تكنولوژی هم سوء استفاده ميشود ولی ما ضرورت تعطیلی علم و آزادی را از آن، نتیجه نميگیرم.
اومانیزم، اگر نفی خدا و آخرت و دعوت به انسان پرستی و دنیازدگی است، با اسلام، منافات دارد و اگر به مفهوم كرامت انسان و حق انتخاب و حقوق و حرمت اوست، جزء مطالبات اسلام است.
عقلانیت، اگر به مفهوم احترام به عقل و معتبر دانستن آن است، با اسلام، سازگار است و اگر به مفهوم اكتفاء به عقل و نفی وحی الهی است، با اسلام، ناسازگار است.
عقل ابزاری، اگر به مفهوم مهندسی عقلانی و مدیریت صحیح زندگی و جامعه بمنظور پیشرفت و حل مشكلات معیشتی و تدبیر و محاسبه "هزینه ـ فائده" است، ایدهای اسلامی است ولی اگر به مفهوم دنیازدگی و اكتفاء به ترقّی مادّی و نفی عقلانیت در مقام خداپرستی و اخلاق و معاد باشد، غیراسلامی است.
فردگرائی، به مفهوم حفظ هویت و شخصیت فردی، آزادی انتخاب، احترام به درك فردی و شكوفایی و خلاقیت "فـرد"، مفهومی اسلامی است و فردگرایی به مفهوم خودمحوری، لذت پرستی، تجربه محوری، بينیازی از وحی، بياعتنایی به جامعه و حقوق دیگران یعنی اندویدوآلیزم لیبرال ـ سرمایهداری، مفهومی غیراسلامی است.
تكنولوژی و شهرنشینی، هیچ منافات ذاتی با هیچ یك از اصول عقیدتی و اخلاقی اسلام ندارند. اسلام، عقائد، اخلاق و حقوق و تكالیفی را برای انسان، رقم زده كه هر جامعه ای اعمّ از جامعه قبیلهای، روستایی و شهری، و مناسبات كشاورزی، صنعتی و فراصنعتی را ميتواند پوشـش دهد، زیرا ثابتات اسلام به ابعاد ثابت انسان مربوط است و برای شرایط متغیر زندگی نیز احكام متغیر و اجتهادی و حقّ تجدید نظر برای هر جامعه ای مقرّر كرده است. البته بيشك، اجرای اسلام در هزار سال قبل و امروز و نیز اجرای اسلام در كانادا یا پاكستان حتماً متفاوت است و یك قالب كلیشهای ثابت بدون توجه به شرایط زمانی و مكانی، طراحی نشده است. زندگی روستایی و شهری، جامعه آفریقایی یا آمریكایی حتماً اقتضائات متفاوتی دارند. امّا زندگی دینی در هر دو شرایط، ممكن است و در هر یك نیز آفات و موانعی دارد. تكنولوژی اگر تنها به سرعت زندگی و غفلت بشر بیفزاید، اگر در راه سلاحهای كشتار جمعی و نشر فحشاء و خشونت بكار رود و بشر را غرق در نفسانیت و لذت و خودخواهی كند، مورد استفاده غیرانسانی قرارگرفته است و همه ما سرعت گرفتهایم بيآنكه بدانیم چرا و به كدام سو؟! اما همین تكنولوژی در راه گسترش عدالت و اخلاق و تامین هرچه بیشتر حقوق ملتها و مبارزه با فقر و تبعیض و جهل نیز بكار افتادنی است و شهری شدن جامعه و پیچیدهتر شدن تكنولوژی، درست مثل زندگی ساده روستایی، دو وجهی است. اگر نسبت دین با دنیا معلوم شد، نسبت دین با تكنولوژی نیز روشن ميشود.
تقسیم كار و تفكیك نهادهای اجتماعی، نیز از توابع عقل ابزاری است و محكوم به همان احكام ميباشد اما اگر به مفهوم تفكیك ابعاد انسان از یكدیگر ـ چون تفكیك دین از حكومت و تفكیك اخلاق از اقتصاد و حق از تكلیف ـ، ملحق به سكولاریزم و مشمول همان حكم است.
دنیاگرائی، به مفهوم مشروعیت لذت و شاديهای جسمانی و روانی در دنیا و اداء سهم بدن و غرائز دنیوی اعمّ از غذا، شهوت و تفریحات سالم، مفهومی اسلامی است و اسلام، رهبانیت و دنیاگریزی را منع و هیچیك از غرائز انسانی را تابو، حرام ندانسته و دستور سركوب شهوات را نداده بلكه طرفدار تعدیل و مهار غرائز است اما دنیاگرایی به مفهوم فراموشی آخرت و دلبستن به شهوات را شدیداً نهی كرده و دعوت به زهد و تقوی كرده است.
دموكراسی نیز مقید به دنی ميشود، از دمكراسی، دهها تعریف متفاوت شده و ده الی پانزدهمدل اجرایی برای آن ذكر شده كه بایكدیگر نیز متناقضاند. دمكراسی به عنوان یك ارزش مطلق كه اساساً كلیه عقلیات، اخلاقیات و ارزشها را اموری "مابعد دمكراسی" و تابع قرارداد و آراء عمومی بدانیم و هیچ اصول فوق دمكراسی را در باب ایمان، اخلاق و عقل نپذیریم، با اسلام، سازگار نیست زیرا همواره در خطر نقض اركان دین خواهیم بود. بسیاری مفاهیم عقلی، اخلاقی و دینی، امور فوق دمكراسی هستند و حتی مشروعیت خود دمكراسی را باید به آن مفاهیم، مستند كرد. ما دمكراسی را تنها در چارچوب آن مفاهیم دینی، عقلی و اخلاقی ميپذیریم. بعلاوه كه پشت پرده دمكراسی غربی، غالباً الیگارشيهای سرمایهداری، حكومت ميكنند و افكار عمومی، آلت دست سرمایهداران و رسانهها خواهند بود. به چنین دمكراسی، دهها اشكال دینی، منطقی، اخلاقی وارد است. دمكراسی لیبرال نیز، به دلیل چنین كاركردهائی مورد قبول ما مسلمانان نیست زیرا لیبرالیزم علیرغم نكات مثبتی كه نسبت به دیكتاتوری و توتالیتریزم دارد، خود نیز نقاط ضعف بزرگی دارد به خصوص اگر منادیان دمكراسی لیبرال، كسانی چون جرج بوش باشند كه با روش هیتلری، ميخواهند ارزشهای دمكراتیك را جهانی كنند. اسلام با استبداد فردی یا حزبی نیز مخالف است و حقوق مردم را قابل سلب، حتی با توجیه دینی، نميداند و دیكتاتور را سمبل شیطان در روی زمین ميداند. اما دمكراسی و مردمسالاری به عنوان روشی در خدمت ارزشهای اسلامی، البته مورد قبول و عمل ماست. جمهوری اسلامی، تجربه یك جمهوریت در چارچوب دین و تجربه جدیدی در جهان امروز است. كلّیه مسؤولین حكومت اسلامی و رهبری، در انتخابات دو مرحلهای یا یك مرحلهای، با آراء مردم انتخاب ميشوند و انتخابات ایران غالبا بالاترین ركورد مشاركت مردم و دمكراسی در جهان است. حكومت اسلامی باید با اتكای به آرای مردم، در جهت پیشرفت و تكامل علمی و عملی و اخلاقی جامعه و اجرای عدالت اسلامی و گسترش اخلاق، بكوشد. نمایندگان مردم، قانونگذاری ميكنند اما قوانین در چارچوب قوانین اسلام است. حاكمان، نه تنها در برابر خداوند بلكه در برابر مردم نیز باید جوابگو باشند و همانگونه كه اختیارات حاكم دینی، محترم است، حقوق مردم نیز مقدس است. چنانچه ميبینید متفكران مسلمان با سنت مسیحی، با مدرنیزم و با سمت مدرنیزم، برخورد انتقادی دارند و نه متعصبانه چشم بر روی واقعیت ميبندند و نه منفعلانه در برابر مفاهیم و سنتهای غرب، تسلیم ميشوند و این، تفسیر همان جملهای بود كه در ابتدا عرائضم گفتم كه ما به مدرنیزم غرب، پاسخ آری و نه ميدهیم نه پاسخ آری یا نه.
منبع سایت شهید آوینی