امیرکبیر فرزند کربلایی محمد قربان از اهل قریه «هزاوه» واقع در دو فرسخی شمال غربی شهرستان اراک است. به مناسبت اینکه هزاوه در مجاورت فراهان، زادگاه خانواده بزرگ قائم مقام قرار داشت، کربلایی محمد قربان در سلک نوکران میرزا عیسی قائم مقام بزرگ درآمد و به مقام آشپزی رسید و در زمان میرزا ابوالقاسم قائم مقام دوم (صدرا اعظم محمدشاه) مقام نظارت برآشپزخانه را احراز کرد و در اواخر عمر قاپوچی قائم مقام شد. تمام این سمت‌ها ایجاب می کرد که میرزا تقی با اطفال خانواده قائم مقام محشور بوده است.

به عقیده‌ی نگارنده در تاریخ ششصد ساله اخیر، کشور ایران مردی به بزرگواری امیرکبیر بخود ندیده است.
«محمود محمود (روابط سیاسی ایران و انگلیس)»
امیرکبیر فرزند کربلایی محمد قربان از اهل قریه «هزاوه» واقع در دو فرسخی شمال غربی شهرستان اراک است. به مناسبت اینکه هزاوه در مجاورت فراهان، زادگاه خانواده بزرگ قائم مقام قرار داشت، کربلایی محمد قربان در سلک نوکران میرزا عیسی قائم مقام بزرگ درآمد و به مقام آشپزی رسید و در زمان میرزا ابوالقاسم قائم مقام دوم (صدرا اعظم محمدشاه) مقام نظارت برآشپزخانه را احراز کرد و در اواخر عمر قاپوچی قائم مقام شد. تمام این سمت‌ها ایجاب می کرد که میرزا تقی با اطفال خانواده قائم مقام محشور بوده است.
مرحوم اقبال درباره هوش او می نویسد :
در دوران کودکی ناهار بچه‌های قائم مقام را می آورد. پشت در اتاق به انتظار تمام شدن صرف نهار برای بردن ظرفها می ایستاد، در همین مدت کوتاه گوش به کلمات معلم که به بچه‌ها درس می آموخت می داد هرچه می شنید فرا می گرفت. یک روز قائم مقام برای امتحان از بچه‌هایش هرچه می پرسید آنها از عهده جواب بر نمی آمدند، میرزا تقی خان به آن سئوالات جواب صحیح می داد. قائم مقام پرسید : اینها را از کجا آموخته‌ای ؟ گفت : از پشت در اتاق که در آن مدت کوتاه به گفته‌های معلم گوش می دادم قائم مقام خواست به او جایزه بدهد میرزا تقی‌خان به گریه افتاد و گفت : عوض جایزه به معلم دستور بدهید که آن درسها را به من هم بدهد. قائم مقام خیلی خوشش آمد و دستور داد که معلم او را درس بدهد. امیر در نامه‌ای می نویسد : آقا بزرگ پدرم را صدا زد و سفارش کرد که کربلایی قدر این پسر را بدان این فرزند قوانینی بزرگ به روزگار می گذارد. من در چهره‌ی وی فراز و نشیب‌هایی می بینم که مایلم نهفته باقی بماند.
قائم مقام بزرگ در اولین نشانه هایی که در وی نسبت به نوشتن مقالات مشاهده می کند، امیر را به نگارش نامه ها و مکتوبات و خاصه «منشآت قائم مقام» که یکی از مهمترین آثار ادبی سده‌های اخیر است مامور می کند.
پس از وفات میرزا بزرگ میرزا ابوالقاسم قائم مقام به صدرات عباس میرزا منصوب گردید و تمام توجه خویش را در جهت تکمیل آموزش‌های امیر بکار گرفت. نشانه‌های فراوانی در دست است که نشان دهنده ترقیات سریع امیر در دستگاه قائم مقام و عباس میرزا است. حتی در تنظیم عهدنامه ترکمانچای وی جزء منشیان و مستوفیان رسمی بوده است. چنانچه عباس میرزا در نامه‌ای که به فرزندش می نویسد تمام امور محاسباتی آذربایجان با کنسولگری بریتانیا را به عهده او می گذارد.
قائم مقام عادت داشت در همه جا جاسوسی داشته باشد. ظاهرا امیر را که محرم و طرف اعتماد او محسوب می شد در پیش میرزا محمدخان زنگنه (امیر نظام) گذاشته بود. امیر از سمت لشکرنویسی به مقام منشی‌گری نظام ارتقاء یافت و کم کم مستوفی نظام شد و در این مقام بود که سفر روسیه پیش آمد. او در سفر به روسیه به سال ۱۲۴۴ و در سال ۱۲۵۳ هـ.ق که وزارت نظام آذربایجان را یافت همراه ناصرالدین‌میرزای ولیعهد هفت ساله و امیر نظام زنگنه برای ملاقات با تزار روس به ایروان رفت و در همین مقام بود که سفارت ارزنـة الروم پیش آمد.
در این سفر صورت مجلس‌ها و گزارشهای نماینده انگلیس در کنفرانس و سفیر آن دولت در اسلامبول نشان می دهد که بسیار سنجیده سخن می گفت و موقع شناس بود و در مذاکرات شیوه‌ای بسیار ماهرانه داشت بطوری که تحسین دوست و دشمن را برانگیخت.
سفرهای امیرکبیر به روسیه و ایروان و عثمانی و مشاهده پیشرفتهای آنان در آینه خاطر او تأثیر بخشید. میرزاتقی خان وزیر نظام سه روز بعد از رسیدن خبر مرگ محمدشاه به تبریز ناصرالدین میرزا را در این شهر به مقام سلطنت نشانید و او به ناصرالدین شاه معروف شد و اسباب کار حرکت او را فراهم نمود. در میانه‌ی راه میرزا تقی خان وزیر نظام را رسماً به لقب امیر نظامی ملقب ساخت این شغل پس از فوت محمد خان زنگنه به هیچکس داده نشده بود.
زمانی که ناصرالدین شاه به تهران وارد شد رسما به تخت سلطنت جلوس کرد در همان وقت میرزا تقی خان امیر نظام را به صدرات عظمی منصوب ساخت و به لقب اتابیگی و صدراعظمی ملقب ساخت.
امیرکبیر در قدم اول به مصلحت وقت یا بر اثر فشار کار دار انگلیس و مهدعلیا چاره‌ای ندید جز آنکه میرزا آقا خان نوری وزیر لشکر سابق را در کارهای دولتی دخالت دهد و او را به وزارت کشور منصوب کرد. این کار تا حدی به صلاح امیر بود چون او نسبت به امور مالی و کشوری کلیه‌ی نقاط ایران آگاهی نداشت اما میرزا آقاخان بر همه این امور بصیرت داشت.
اولین اقدام امیر برای سروسامان دادن به اوضاع کشور تمرکز قدرت یا مبارزه با ملوک‌الطوایفی بود زیرا به محض اینکه محمدشاه از میان رفت فتنه و آشوب سراسر مملکت را گرفت. بطوری که واتسن منشی سفارت انگلیس در تهران میگ وید: «در این هنگام آشکارا پیش بینی شد که دوره حکومت قاجار بزودی سپری و ایران تجزیه خواهد شد.»
در مرکز دارو دسته‌ی آصف‌الدوله و جمعیت آذربایجانیها به رهبری صدرالممالک و جمعیت طرفدار حاج میرزا آقاسی و… برای کسب قدرت در دربار شاه جدید، بجان هم افتادند.
در نقاط مختلف ایران شورشهایی صورت می گرفت که بی ارتباط با بیگانگان نبود مانند فتنه باب در شهرهای شمالی و شمال غربی – شورش سالار پسر آصف‌الدوله در شرق و شمال- شورش فوج قهرمانیه علیه امیر که او در مدت کوتاهی توانست همه‌ی یاغیان و تجزیه طلبان را سرکوب کند.
در ربیع‌الاول ۱۲۶۵ هـ.ق ناصرالدین شاه خواهر خود عزت‌الدوله را به عقد میرزا تقی خان در آورد. این ازدواج عزت و احترام امیر را بیش از پیش در نظرها افزود و برای او در مقابل دشمنان و مخالفینش قدرت و قوتی دیگر شد.
▪ اصلاحات داخلی- امیر در جهت اصلاحات عمومی مصمم گشت که تشکیلات اداری کشور را یکسره اصلاح کند. خرید و فروش حکومت ولایات را بر اندازد. طبقه دهقان را از ستمگریهای گذشته آزاد نماید و اصول مالیاتی ایران را تغییر دهد. از مواجب و مستمریهای گزاف شاهزادگان و درباریان و دیوانیان و روحانیون کاست. برای پادشاه حقوق ثابت معین کرد. بر عایدات دولتی افزود و میان دخل و خرج دولت موازنه برقرار نمود.
▪ در اصلاح دستگاه عدالت- دیوانخانه و دارالشرع را بر اصول تازه‌ای بنیاد نهاد. امور عرفی و شرعی را از هم جدا کرد. اقلیت‌های مذهبی را از احجافهای شرعی رهانید. آئین آزار و شکنجه را ممنوع گردانید. رسم بست نشستن را شکست و حکومت قانون را استوار گردانید.
▪ در اصلاح اخلاق مدنی – رشوه‌خواری و دزدی و پیشکش دادن حکام و دیوانیان و سیورسات لشگریان را برانداخت . تملق گویی و القاب و عناوین ناپسند اهل دولت و مدیحه سرایی شاعران را منسوخ نمود. هرزگی- لوطی بازی و قداره کشی و عربده کشیدن مستانه در کوی و برزن را از بین برد. او خواست قمه زدن و برخی از عادات مرسوم سوگواری عاشورا را براندازد اما کامیاب نگردید.
▪ در اصلاح امور شهری-چاپارخانه و پست جدید را راه انداخت – قانون تذکره دادن را بنیان نهاد آبله کوبی را تعمیم داد. جزوه‌هایی در مبارزه با آبله و با میان مردم و ملایان منتشر نمود. یخچالها را از آلودگی پاک کرد. به سنگ‌فرش کردن کوچه ها پرداخت – نخستین بیمارستان دولتی را بنا نهاد. برای حرفه پزشکی امتحان طبی مقرر کرد ، کروکور و گدای شهر را جمع کرد. از نهر کرج آب به تهران جاری نمود و قانونی برای تقسیم آب نوشت. در بیرون شهر تهران خانه‌های تازه‌ای ساخت . در همه شهرها قراولخانه تأسیس نمود و حتی به مرمت بناهای تاریخی توجه داشت.
▪ در نشر دانش و فرهنگ نو – مدرسه دارالفنون را بنا کرد – از فرنگستان استادان قابلی استخدام نمود. به ترجمه کتابهای اروپایی در پاره‌ای از متون جدید
پرداخت . چاپخانه‌های جدید را توسعه داد روزنامه وقایع اتفاقیه را تأسیس نمود. هیأتی از مترجمان زبانهای خارجی تشکیل داد و باب روزنامه‌های فرنگی را به ایران باز کرد.
▪ در رواج صنعت جدید – کارخانه‌های مختلف صنعتی و پارچه بافی ایجاد کرد. از اهل فن چند نفری را به روسیه فرستاد که صنایع غربی را بیاموزند. در رقابت با کالاهای خارجی از صنعت ملی سخت حمایت نمود و امتعه وطنی را معمول ساخت. به استخراج معادن دست زد و آن را تا پنج سال از مالیات معاف کرد. استاد معدن شناسی استخدام نمود و مجمع الصنایعی از مصنوعات ایرانی تأسیس کرد و محصولات ایران را به نمایشگاه بین‌المللی لندن فرستاد.
▪ در توسعه کشاورزی- چندین سد بر روی رودخانه‌ها ساخت. زراعت بعضی محصولات جدید را معمول ساخت . شیلات بحر خزر را از دست اتباع روس گرفت و به ایرانیان سپرد. به آبادانی خوزستان توجه مخصوصی کرد.
▪ در پیشرفت تجارت – از بازرگانی داخلی و خارجی ایران پشتیبانی جدی نمود. بر میزان صادرات ایران افزود و آزادی واردات را عملا محدود ساخت. تیمچه امیر را به عنوان مجمع بازرگانان بنا کرد و تجارت ایران را رونق داد.
▪ در اصلاح نظام جدید ـ مشاقان نظامی اروپایی استخدام کرد و به تربیت صاحب منصبان جدید پراخت. فوجهای تازه درست کرد و حتی از ایلات و عشایر سرحدی هنگ نظامی جدید ایجاد نمود ساخلوهای دائمی مرزی برقرار ساخت. کارخانه‌های اسلحه‌سازی و توپ‌ریزی احداث کرد. لباس متحدالشکل نظامی برای سربازان و صاحب منصبان ترتیب داد. درجه های نظامی را تحت قانون جدید مشخص گردانید. در تأسیس نیروی بحری چندکشتی سفارش داد و برای کشتی‌های دولتی و بازرگانی بیرق مخصوصی درست کرد.
امیر مصلحت دانست که خبرگان نظامی را از کشوری بیاورد که از انگیزه‌های سیاسی بدور باشند. از این رو به دولت اتریش و پروس روی آورد که در فن جنگ ترقی شایان کرده بود. او شرط استخدام مشاقان انگلیس را نوکری دولت قرار داده که با مواجبی که می گیرند نیکو خدمت کنند. خبر رسانان و خفیه نویسان – در دولت امیر دستگاه خفیه نویسی و خبررسانی نسبتا وسیع و منظم بود مفتشان زیادی گماشته بود که گزارشهای منظمی از آنچه در شهر و ولایات و دستگاه دیوانی و لشکری و حتی سفارتخانه‌های خارجی می گذشته مستقیم برای او می فرستادند.
▪ در جهت سیاست دینی- از قدرت دستگاه روحانیون کاست. با کهنه پرستی به پیکار برخاست. بجای مدیحه و مرثیه‌های سست و سخیف مذهبی که از زمان صفویه مرسوم گشته بود اشعار نغر و دلکشی بسرایند که خواص بپسندند و عوام نیز بهره‌مند شوند. شکیبایی دینی و حمایت از حقوق اقلیتهای مذهبی نیز از اصول سیاستش بود و حتی آنان را به خدمات دولتی گماشت و داخل فعالیتهای مدنی کرد.
▪ سیاست خارجی- سیاست خارجی امیر جهات مختلف داشت و مجموعا سیاست ملی او را بوجود می آورد . نخستین برخوردش با سیاست روس و انگلیس این بود که دست مداخله آنان را در امور داخلی ایران برید. سفیران انگلیس و روس نتوانستند دستور دولت خودشان را در اعمال نفوذ مشترک در امور داخلی ایران بکار بندند.
امیر مثل مربیانش میرزا بزرگ قائم مقام واقعیت سیاسی را دریافت و در پیش بردن سیاست خود تعادل را نگاه داشت.
تاریخ روابط ایران و امریکا با دولت امیر آغاز می شود. یکی از جهات عمومی سیاست امیر این بود که روابط خارجی ایران را از دایره انحصار مناسبات با روس و انگلیس خارج سازد و با دیگر کشورهای مغرب زمین توسعه دهد. دراین‌باره روابط ایران و امریکا را آغاز کرد و مراوده ایران را با پروس و اتریش بسط داد. انگیزه اش این بود که با تقویت مناسبات سیاسی ایران با کشورهای بزرگ غربی نفوذ روس و انگلیس را تعدیل نماید.
اصلاحات و نوآوری‌های امیر با سه نیروی مخالف برخورد.
۱) عنصر فاسد درباری
۲) عنصر سنت پرست روحانی
۳) عنصر استعمارگر خارجی .
امیر مخالفت سنت پرستان را مهار کرد ولی ستیزگی بزرگان درباری با اصلاحات امیر و نبرد سیاست خارجی با سیاست ملی او همچنان بر جای ماند.
قدرت هیچکدام از این دو عامل اخیر به تنهایی بر قدرت امیر نمی چربید. اما مجموع آنها افزونتر از توانایی امیر بود. نکته دوم اینکه میان عنصر فاسد ایرانی و عنصر سیاست بیگانه پیوستگی معنوی خاصی بچشم می خورد.
در میان تمام دشمنان داخلی امیر نام دو تن جلب توجه می کند و اثر انگشت این دو شخص تقریبا در تمام حوادث مربوط به سقوط و مرگ امیر دیده می شود. این دو نفر مهد علیا مادر شاه و میرزا آقاخانوری می باشند.
امیر از همان اوایل کار درک کرده بود که آنها با خارج سرو سر دارند و مایل بود حتی المقدور دست آنها را از کارهای حساس کوتاه کند. اما مجبور شد نوری را در کابینه خود بپذیرد و مهدعلیا را هم که ملکه مادر و مادرزن او بود تحت کنترل درآورده بود و هر دو احساس کرده بودند که امیر کبیر اگر فرصتی بدست آورد دست آنها را بکلی از امور کوتاه خواهد کرد. لذا به فکر حفظ موقعیت خود بودند و برای حفظ منافع خود از هیچ فرصت‌سازی و حادثه آفرینی دریغ نداشتند.
بعضی از نویسندگان خارجی و آقای مکی نوشته‌اند که مهدعلیا انحراف جنسی داشته و در این خصوص پای میرزا آقا خان نوری هم به میان امده و این موضوع برای امیر مسلم شده بود. او موضوع را محرمانه با شاه در میان گذاشت و به شاه پیشنهاد کرد که طوری ک صورت اشتباه داشته باشد با یک گلوله این ننگ را از دامان خاندان سلطنت بزداید. شاه هم پذیرفت.
این مطلب بگوش نوری رسید و او هم موضوع را با مهدعلیا در میان گذاشت.
از مدتها پیش ذهن شاه را پر کرده بودند که امیر کبیر در صدد است برادر شاه «عباس میرزا» را به سلطنت برساند و ناصرالدین شاه را از میان بردارد.
در این موقع نوری محرمانه خود را بشاه رسانید و به او فهماند که امیر می خواهد اول دست شاه را بخون مادرش آلوده کند و سپس به بهانه اینکه شخصی که دستش بخون مادر آلوده است لیاقت سلطنت ندارد، وی را کنار بگذارد چه بسا بدستور خودش کار آگاهان دامن پاک ملکه مادر را آلوده نکرده باشند تا وسیله‌ای برای قتل او که بهترین حامی شاه است و در نتیجه برکناری اعلیحضرت باشد این موضوع شاه را نسبت به امیر بدبین کرد و شاه تغییر رویه داد.
امیرکبیر که از موضوع با خبر شده بود نوری را از سمت معاونت خود و وزارت لشکر عزل کرد ومقدمات اعدامش را فراهم کرد که با پادرمیانی سفارت انگلیس، امیر از کشتن نوری و مهدعلیا منصرف می شود و تنها کاری که از دست او برآمد این بود که نوری را به کاشان تبعید کرد. ولی تبعید نوری به توطئه‌ها خاتمه ندارد زیرا مرکز توطئه‌ها، سفارتخانه‌های خارجی بود و آنها هم با پشتکار کار خود را دنبال می کردند تا امیر را از صحنه سیاست بیرون کنند.
بالاخره در این شرایط بود که فرمان عزل امیر از جانب شاه بسال ۱۲۶۸ هـ.ق صادر گردید. البته هنوز امیر امارت کل نظام لشکریان ایران را عهده دار بود. درست ۴ روز پس از عزل امیر نوری به صدرات منصوب شد.
امیر در حالی که قرار بود به حکومت کاشان رهسپار گردد از کلیه مناصب دولتی و امارت نظام ایران خلع گردید و سه روز بعد همراه همسر و فرزندان و مادرش به کاشان تبعید شد. (۱۲۶۸ هـ .ق)
دشمنان امیر به شاه قبولاندند که تا امیر زنده است امکان ایجاد آشوب و بلوا و توطئه بزرگ از جانب وی امکان پذیر خواهد بود. شاه با تمام اراداتیکه به امیر ابراز می کرد نهایتا فرمان اعدام وی را صادر کرد.
بنابرآنچه از قول ناصرالدین شاه آورده اند میرزا آقاخان نوری بود که فرمان اعدام را از شاه گرفت وبه حاج علی خان سپرد. مأمورین اعدام امیر سه تن بودند که بصورت چاپاری عازم فین کاشان گردیدند. چهل روز از تبعید امیر گذشته بود. جاسوسان مهدعلیا از قبل خبر آورده بودند که امیر مورد رحمت شاه قرار گرفته و قرار است خلعت شاهانه بزودی به فین برسد.
جهت سرگرم ساختن عزت الدوله وانمودند که از تهران خلعتی رسید و امیر را روانه حمام ساختند. بنابر این امکان اقدامی از جانب همسر امیر در جهت حفظ جان شوهرش منتفی گردید. دژخیمان به حمام وارد شدند و بنابر اکثر نقل قول‌های معتبر تاریخی تنها به امیر اجازه دادند تا خود شیوه مرگ خویش را برگزیند.
امیر به خاصه تراش خود دستور داد تا رگهای وی را بزند. دژخیمان پس از پایان کار خویش فین کاشان را به سمت تهران ترک گفتند.
عزت‌الدوله از طولانی شدن مدت اقامت امیر در حمام اشفته گردید. چون به گرمابه وارد شد با جسد بی جان شوهرش که خون زیادی از وی رفته بود روبرو شد.
مردم کاشان با احترام تمام پیکر امیر را به پشت مشهد کاشان حمل نمودند و در جوار مقبره حاجی سید محمدتقی مدفون کردند.
پس از آنکه عزت الدوله به تهران بازگشت از شاه اجازه گرفت و نعش شوهر را به کربلا منتقل کرد. جنازه امیر در نزدیکی حرم حضرت امام حسین (ع) بخاک سپرده شد که در کنار ایشان برادر و پسر او نیز مدفون می باشند.
رابرت کرزن که از کنفرانس ارزنته الروم امیر را می‌شناخت چنین گفته است:
میرزا تقی خان متهم به هیچ گناهی نبود شاه با کشتن خیانتکارانه او یکی از شریف‌ترین و پاکدامن‌ترین خدمتگزاران ایران زمین را به تحریک رسواترین و فرومایه‌ترین افراد معدوم ساخت.
دولت نخواست مردم از حقیقت جنایت کاشان آگاه گردند. یک هفته پس از کشتن امیر نامه‌ای در روزنامه انتشار یافت که امیر به خط خودش کاغذ نوشته که به شدت ناخوش است و قبول مداوا نمی کند و هیچ طبیبی را بر خود راه نمی دهد. در ضمن از سوء حکمرانی امیر سخن رفته است ولی حالا جمهور مردم از دولت سر اعتمادالدوله در آسایش و نیک‌بختی زندگی می کنند.



منبع: آفتاب