بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

صفحه 3 از 13 اولیناولین 12345 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 از مجموع 122

موضوع: اشعار شاعران خارجی

  1. #21
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    بارانی باید تا که رنگین کمانی برآید...از Nancye Sims



    شعاری برای زیستن


    حرمت اعتبار خود را
    هرگز در میدان مقایسه ی خویش با دیگران
    مشکن

    که ما هر یک یگانه ایم
    موجودی بی نظیر و بی تشابه.

    و آرمانهای خویش را
    به مقیاس معیارهای دیگران
    بنیاد مکن

    تنها تو می دانی که « بهترین » در زندگانیت
    چگونه معنا می شود.

    از کنار آنچه با قلب تو نزدیک است
    آسان مگذر

    بر آنها چنگ درانداز، آنچنان که
    در زندگی خویش
    که بی حضور آنان، زندگی مفهوم خود را
    از دست می دهد.

    با دم زدن در هوای گذشته
    و نگرانی فرداهای نیامده
    زندگی را مگذار که از لابلای انگشتانت فرو لغزد
    و آسان هدر شود.

    هر روز، همان روز را زندگی کن
    و بدین سان تمامی عمر را به کمال زیسته ای.

    و هر گز امید از کف مده
    آنگاه که چیز دیگری
    برای دادن در کف داری.

    همه چیز در همان لحظه ای به پایان می رسد
    که قدمهای تو باز می ایستد.

    و هراسی به خود را مده
    از پذیرفتن این حقیقت که
    هنوز پله ای تا کمال فاصله باشد

    تنها پیوند میان ما
    خط نازک همین فاصله است.

    برخیز و بی هراس خطر کن،
    در هر فرصتی بیاویز.

    و هم بدینسان است که به مفهوم « شجاعت»
    دست خواهی یافت.

    آنگاه که بگویی دیگر نخواهمش یافت
    عشق را از زندگی خویش رانده ای
    عشق چنان است که
    هر چه بیشتر ارزانی داری
    سرشارتر شود

    و هر گاه که آن را تنگ در مشت گیری
    آسان تر از کف رود

    پروازش ده تا که پایدار بماند.

    رؤیاهایت را فرومگذار
    که بی آنان زندگانی را امیدی نیست
    و بی امید، زندگی را آهنگی نباشد.

    از روزهایت شتابان گذر مکن
    که در التهاب این شتاب
    نه تنها نقطه ی سرآغاز خویش
    که حتی سرمنزل مقصود را گم کنی.

    زندگی مسابقه نیست
    زندگی یک سفر است

    و تو آن مسافری باش
    که در هر گامش
    ترنم خوش لحظه ها جاریست.


    Nancye Sims
    برگردان: دکتر مهدی مقصودی
    از کتاب: بارانی باید تا که رنگین کمانی برآید...

    A Creed To Live By
    A Creed To Live By
    By Nancye Sims
    Don't undermine your worth by comparing yourself with others. It is because we are different that each of us is special.
    Don't set your goals by what other people deem important. Only you know what is best for you.
    Don't take for granted the things closest to your heart. Cling to them as you would your life, for without them life is meaningless.
    Don't let your life slip through your fingers by living in the past or for the future. By living your life one day at a time, you live all the days of your life.
    Don't give up when you still have something to give. Nothing is really over until the moment you stop trying.
    Don't be afraid to admit that you are less than perfect. It is this fragile thread that binds us to each other.
    Don't be afraid to encounter risks. It is by taking chances that we learn how to be brave.
    Don't shut love out of your life by saying it's impossible to find. The quickest way to receive love is to give love. The fastest way to lose love is to hold it too tightly; and the best way to keep love is to give it wings.
    Don't dismiss your dreams. To be without dreams is to be without hope; to be without hope is to be without purpose.
    Don't run through life so fast that you forget not only where you've been, but also where you're going. Life is not a race, but a journey to be savored each step of the way.

  2. #22
    • 2,338

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Sep 2008
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    فناوری اطلاعات
    راه های ارتباطی

    پیش فرض اشعاری از پير پائولو پازوليني


    اشعاری از پير پائولو پازوليني
    فيلمساز آوانگارد ايتاليا
    برگردان از ترجمه‌ انگليسي دانته مافيا
    (مسلم ناظمی)


    شادم

    در خشونت شنبه شب

    دلخوشم به ديدن آدم‌ها

    كه بيرون در هواي آزاد مي‌خندند

    دل من هم از جنس هواست

    و چشمانم آينه‌ي كام ديگران

    شنبه شب در موهايم برق مي‌زند

    مرد جوان!

    من با رازهاي خود

    و با شنبه شب شادم

    و به هوا دل خوش مي‌كنم

    من به شيطان شنبه‌ شب‌ها عادت دارم.


    روزهاي مسروقه

    ما بدبخت بيچاره‌ها

    فرصت چنداني براي جواني و زيبايي نداريم

    بدون ما به تو خوش مي‌گذرد

    تولد مارا برده كرد

    پروانه‌هايي شديم مدفون در پيله‌ي زمانه

    كه از قشنگي بركنار شده‌اند.

    پولدارها روزگار ما را مفت هم نمي‌خرند

    روزهايي كه از كف زيبايي ربوده شدند

    آيا گرسنگي اين زمانه نمي‌خواهد فرو كش كند؟

  3. #23
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض اشعار شاعران خارجي

    در اين قسمت اشعار شاعران از همه كشور هاي جهان رو مي تونيد ببينيد

  4. #24
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض ولاديمير نابكوف

    1

    سال‏هاى سال به تو انديشيدم‏

    ساليان دراز تا به روز ديدارمان‏

    آن سال‏ها كه مى‏نشستم تنها و شب بر پنجره فرود مى‏آمد

    و شمع‏ها سوسو مى‏زدند.



    و ورق مى‏زدم كتابى درباره‏ى عشق‏

    باريكه دود روى نوا، گل سرخ‏ها و درياى مه‏آلود

    و نقش تو را

    بر شعر ناب و پرشور مى‏ديدم.



    در اين لحظه‏ى روشن‏

    افسوس روزهاى جوانى‏ام را مى‏خورم.

    خواب‏هاى وجدآور زمينى، انگار پشه‏هايى كه‏

    با درخشش كهربايى بر پارچه‏ى شمعى خزيدند.



    تو را خواندم، چشم به راهت ماندم، سال‏ها سپرى شد

    من، سرگردان نشيب‏هاى زندگى سنگى‏

    در لحظه‏هاى تلخ، نقش تو را

    بر شعرى ناب و پرشور مى‏ديدم.

    اينك در بيدارى، تو سبك بال آمدى‏

    و خرافه باورانه در خاطرم مانده است‏

    كه آينه‏ها

    آمدنت را چه درست پيش گويى كرده بودند.

    6 جولاى 1921

  5. #25
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض ولاديمير ناباكوف

    2

    در سوگ بلوك‏



    مه از پس مه روان بود

    ماه از پى ماه مى‏شكفت...

    و او شيفته‏ى سرزمين‏هاى لاجوردينى كه‏

    بهار بى‏خزان ترانه خوانش بود.



    در ميان مه آن بانوى زيبا

    شناور بود، صدايش از دورها شنيده مى‏شد؛

    انگار كه ناقوس معبدى دور

    انگار كه هلال ماه بر رود.



    شناختش‏

    در لرزش سايه‏هاى سرخ شامگاهى‏

    در كولاك‏ها

    در هراس و سكوت ميهن پر راز و رمزش.



    مغرور و نجيبانه به او دل بست،

    استوار و مصمم به سويش رفت،

    شواليه‏ى بى نوا اما

    دست سفيد برفى او را مجال سودن نيافت.



    زمين وحشى‏

    گرفته و عبوس، از گردش باز ايستاد؛

    و او سوى صفحه‏اى روشن خم شد

    دشت‏هاى لخت و بى‏حاصل را از نگاهش گذراند.



    فريب خورده‏ى رؤياى ناگفته،

    محصور تاريكى سرد،

    دوب شد، چون ماه مه‏آلود،

    همچون سرود دور پرستش.





    پوشكين، رنگين كمانى بالاى زمين،

    لرمانتف، راه شيرى بر فراز كوه‏ها،

    تيوچف، جان جارى در تاريكى‏ها،

    و فت، مشعلى روشن در معبد.



    اين‏ها همه از پيش ما پر كشيده‏اند

    به بهشت، آن بى‏كرانه‏ى عطرآگين،

    تا كه در ساعت موعود

    به ديدار روح الكساندر بلوك آيند.



    بر مى‏آيد از ميان انبوه گل‏ها،

    از قلعه، سوى پله‏هاى سپيد...،

    پيش مى‏آيند در شور و شعف‏

    سايه‏هاى لرزان فرشتگان خنياگر.



    پوشكين، نورى پرتألو و با شكوه،

    لرمانتف، با تاجى از ستاره‏هاى تابان،

    تيوچف، پوشيده از شبنم،

    و فت، در رداى حرير و گل سرخ‏هاى زيبا.



    تحيت گويان، سرخوش و شادان،

    مى‏رسند در پذيره‏ى برادر،

    به تاريك روشناى لطيفِ‏

    ماه مه‏ى هميشه رخشان.



    گذر كرده از كولاك‏ها و باتلاق‏ها

    به باغى مى‏رسد برادر راز ناكشان،

    فرشته‏ها، همچون طاووس‏

    در ميان سبزه‏ها مى‏خرامند.



    در جامه‏هاى نيل گون،

    مى‏نشيند در سايه‏ى شاخسارى‏تر،

    سر مى‏دهد آواز

    از اميدهاى مقدس، از رؤياهاى تعبير يافته.



    پوشكين، مى‏خواند از خورشيد

    لرمانتف، از ستاره‏هاى بر فراز كوه‏ها

    تيوچف، از برق آب‏هاى جوشان‏

    و فت، از گل سرخ‏هاى معبد جاودان.



    در اين جمع مى‏درخشد دوستى كه منتظرش بودند

    از سراسر بهار غريب، پرصفا و بى تشويش‏

    مى‏تراود نور،

    آن‏ها نيز ترانه خواهند خواند اين گونه لطيف.



    چندان جاودانه لطيف كه‏

    شايد در اين سال‏هاى خشم و اندوه‏

    ما نيز از زندان ها

    بشنويم پژواك پنهان ترانه‏هاشان را.



    1921

  6. #26
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    به ياد گوميلف‏



    پاك و مغرور مُردى - مُردى، آن سان كه الهه‏ى شعر آموخته بودت.

    اينك، در آرامش و سكوت يليسى(2) با تو از پتر، سوار مسى‏

    و بادهاى وحشى آفريقا سخن مى‏گويد - پوشكين.

    19 مارس 1923

    ولاديمير ناباكوف

  7. #27
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    چهل و سه چهار سالى مى‏شد

    كه ديگر مرا در خاطر نداشتى،

    ناگهان بى مقدمه و بهانه‏

    به ديدنم آمدى، در خواب.



    مرا، زندگى كه رنجورم مى‏كند

    امروز جُزء جُزئش‏

    خود خواسته و به ظرافت‏

    با تو ديدارى تدارك ديده است.



    گرچه باز سرگرم گيتارت‏

    هنوز هم "دختركى" بودى‏

    ولى نخواستى با غم كهنه ملولم كنى‏

    تنها درآمدى بگويى كه مرده‏اى.

    ولاديمير ناباكوف

  8. #28
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    یکی از دوستای من

    بعضی از دوستا
    مثل خود زندگین
    یا میشه گفت
    که چند سالی از زندگین
    مثل اینکه
    عمرت
    به شکل یه ادم
    بیاد بشینه روبروت,
    دوستش داری
    حسش می کنی
    گریته
    خندته
    سیلی باباته
    و اشگای مامانته
    دیروز
    یکی از اون دوستا
    اومده بود پیش من
    یه بطری شراب
    برام هدیه اورده بود
    شب با دوستم و
    پسره
    که همسایمه
    رفتیم یه کافه
    تو مرکز شهر
    ودکا با اب پرتقال خوردیم و
    یه خواننده
    تو کافه می خوند که
    ترکم نکن
    ترکم نکن
    ما هم ودکا
    با اب پرتقال می خوردیم
    دوستم
    گریه می کرد
    اخه اونی که عاشقش بود
    چند ماه پیش
    بش گفته بود
    که از قیافش متنفره
    دوستم بم گفت
    عاشق پسره شده
    من گفتم که پسره نامزد داره
    مست بودیم
    راه افتادیم که بریم خونه
    پسره کتشو تن دوستم کردو
    رسیدیم خونه
    پسره با ما اومد تو خونه
    پسره و دوستم
    باهم خوابیدند
    فرداشم پسره
    رفت پیش نامزدشو
    از دوستم خداحافظی نکرد
    دوستم رفت و
    شرابش مونده پیش من
    صدای خنده ی
    پسره و نامزدش
    از خونه بغلی میاد
    و صدای خواننده ی کافه
    که تو سرم می کوبه و میگه
    ترکم نکن
    ترکم نکن

    كريستينا بارس

  9. #29
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    هاروی

    هاروی به اینکه قد من ثابت مونده
    میون این همه آدم که دارن رشد میکنن
    نمیخنده
    هاروی یادش میمونه که من همه رنگای شکلاتای چوبی رو دوست دارم
    جز زرد
    هاروی لباساش به من قرض میده
    بدون اینکه مجبور باشم بش برگردونم
    من از ارواح میترسم و
    هاروی تنها کسیه که میدونه
    وقتی میگم یه روزی با مارگی رز عروسی میکنم
    هاروی تنها کسیه که باور میکنه
    هاروی یه قلپ از آب میوهش میخوره
    یه قلپ میده به من
    هاروی یواش تو گوشم میگه زیپ
    وقتی یادم میره زیپ شلوارم ببندم
    هاروی قسم میخوره که
    انگشتای پام مضحک نیستند
    هاروی میاد منو صدا میزنه
    هر وقت تو رختخواب با گلو درد و تب افتاده باشم
    هاروی بم میگه من بچهی نازیم
    اما نه خیلی
    اگه یه روزی یه قطار باشه که بخواد بره بهشت
    من سوارش نمیشم
    مگه اول هاروی سوار شه...


    لينچري

  10. #30
    mahdi271 آواتار ها
    • 3,305

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته تالار زبان و ادبیات فارسی
    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    محل تحصیل
    رشت
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    عمران
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    عجیب غریب

    خواهرم، استفانی، عاشق شده
    من فکر میکردم از پسرا متنفره
    برادرم اسباب بازیاش حراج کرده
    مامانم تازگیا هر روز میره پیاده روی
    پدرم ریشاش تراشیده
    بهار اومده
    همه دارن کارای عجیب غریب میکنن
    جز من


    لينچري

صفحه 3 از 13 اولیناولین 12345 ... آخرینآخرین

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •