اين نقاظ ضعف و راه حلهاي آنها بدينقرار است.
1- عليرغم تجربه 26 ساله بعد از انقلاب و تربيت نيروهاي متخصص، توانمند، دلسوز، متعهد و مبتكر در اين مدت، هنوز در انتصاب برخي مديريتهاي كليدي به معيارهاي مذكور توجه نميكنيم. روابط حزبي و بعضا فاميلي سبب شده در انتخاب مديران ارشد اجرايي و علمي كشور اصل شايسته سالاري عليرغم ادعاهاي دولتمردان در 7 سال اخير مورد توجه قرار نگيرد. شايد در اوايل انقلاب بدليل عدم كادر سازي در قبل از انقلاب، انتصاب برخي افراد بنوعي قابل توجيه بود ولي انجام چنين كاري در شرايط حاضر بهيچ وجه قابل قبول نيست. متخصص عمران نبايد وزير كشاورزي شود، يك متخصص زراعت و يا خاكشناسي نمي تواند معاون برنامه و بودجه و اقتصادي يك وزارتخانه سازمان و يا موسسه علمي باشد. آيا روساي دانشگاه ما مي توانند افراد فاقد تجربه و ضعيف از نظر مديريت باشند؟ فردي كه صلاحيت وي در حد رئيس يك اداره يا مديريت يك بخش كوچك است نمي توان رئيس يك سازمان بزرگ يا معاون يك وزارتخانه يا رئيس يك دانشگاه شود. بطور كلي و بر اساس روند عملكرد دولت در 7 سال اخير ميتوان نتيجه گيري كرد كه انتصاب مديران ضعيف و كم تجربه به مسئوليتهاي بزرگ و همچنين گماردن افراد توانمند به مسئوليتهاي كوچك و عدم استفاده از توانايي مديران لايق و متعهد سبب كندي پيشرفت امور و عدم رسيدن به اهداف والا گرديده است. بايد به اين نكته توجه نمود كه در وزارتخانه ها و سازمانهاي دولتي عواقب ضعف مديريت را در كوتاه مدت نمي توان بنحو مشهودي ديد. به همين جهت نتايج منفي انتصاب غلط را مديران بالاتر باساني متوجه نميشوند. اگر در يك بازي فوتبال يك بازيكن خوب بازي نكند مربي سريعا متوجه شده و او را تعويض ميكند. در يك كارخانه اگر فردي بخوبي وظايف خود را انجام ندهد يا مديريت ضعيفي بر كارخانه گمارده شود، نتيجه اين كار غلط از طريق كاهش توليد سريعا معلوم ميگردد. اما ضعف مديريتها در وزارتخانهها، سازمانها، مراكز علمي و دانشگاهها بدليل نبود شاخص عملكردي كه مشهود باشد به سادگي خود را نشان نمي دهد. اين مدير بالاتر است كه اگر خودش بطور شايسته منصوب شده باشد متوجه عملكرد مديران رده پائينتر هم ميشود.
2- بر اساس محاسبات صورت گرفته توسط اينجانب، ايجاد هر شغل در كشور ايران بطور متوسط نياز به حدود 15- 12 هزار دلار دارد. اگر رقم 15 هزار دلار ملاك قرار گيرد، با توجه به متوسط سرمايه گذاري سالانه ايران(شامل درآمدهاي ارزي، استقراض خارجي، قراردادهاي بيع متقابل و ساير منابع تامين مالي بين المللي) كه حدود 20 ميليارد دلار ميشود، ميتوان حدود 3/1 ميليون نفر در هر سال فرصت شغلي ايجاد كرد. در حاليكه در هر سال تقريبا يك سوم اين عدد (يعني حدود 400 هزار فرصت شغلي) تحقق يافته است. بر اساس مطالعات صورت گرفته و گزارشات رسمي دولت براي حل مشكل بيكاري حداقل 900 هزار فرصت شغلي در سال مورد نياز است.
در طول دو سال اخير بدليل افرايش قيمت نفت، كشور ما داراي مازاد ذخاير ارزي 12-10 ميليارد دلار در سال بوده كه اگر آنرا در جهت ايجاد اشتغال بكار مي گرفتيم. حداقل 700 هزار فرصت شغلي جديد علاوه بر ميزان برنامه ريزي شده قبلي مي توانستيم ايجاد كرده و ازبيكاران موجود بكاهيم. ضعف مديريتها در طول دهه اخير را از آنجا مي توان متوجه شد كه عليرغم سرمايه گذاري هاي هنگفت و اجراي هزاران طرح بزرگ و كوچك، اثرات اقتصادي آنها در كشور متناسب با حجم سرمايه گذاريها و اقدامات انجام شده نيست. تعداد بيكاران در 7 سال اخير بيش از دو برابر شده است و نرخ بيكاري عليرغم ادعاي دولت نه تنها به 3/12 درصد كاهش نيافته بلكه به بيش از 16 درصد افزايش يافته است.
3- بافت سنتي و غير كاراي سازمانهاي ذيربط با مديريت برنامه ريزي و اقتصاد كشور، يكي ديگر از عوامل مهم در عدم تحقق اهداف مطلوب اقتصادي است. اين وزارتخانهها يا سازمانها عليرغم حسن نيت مسئولين آنها، بدليل ساختار اداري و حاكميت تفكرات سنتي كه اثرات آنرا در وضعيت فعلي اقتصاد كشور ميبينيم. نميتوانند پيشرفت امور را به خوبي برنامه ريزي، نظارت و هدايت نمايند. البته بافت اداري و ساختار سنتي اكثر وزارتخانهها تحول چنداني نيافته است. كارايي وزارتخانهها در كشور بر اساس بررسيهاي صورت گرفته بسيار پايين (كمتر از 25 درصد) است. بنابراين با اين ابزار نميتوان كار را بنحو مطلوب پيش برد. حجم وسيع وزارتخانه ها، سازمانها و موسسات دولتي سبب شده كه نسبت هزينه هاي جاري دولت 25 درصد توليد ناخالص ملي گردد. با توجه به اينكه كارايي اين وزارتخانهها كمتر از 25 درصد است با كاهش حجم دولت به يك دوم وضعيت موجود ميتوان كارايي دولت را (از طريق حفظ نيروهاي شايسته و انجام تغييرات ساختاري) به دو برابر افزايش داده و هزينههاي جاري را نيز به 50 درصد وضعيت فعلي كاهش داد.
هزينههاي جاري صرفه جويي شده را مي توان به مصرف سرمايه گذاري در طرحهاي عمراني و توليدي رساند. علاوه بر اين با فروش ساختمانها، خودروها و تاسيسات مازاد، بودجه لازم براي انجام تغييرات ساختاري و كاهش حجم دولت فراهم ميآيد.
4- سياستهايي كه معمولا دولت تا كنون براي افزايش توليد و اشتغال در كشور اتخاذ نموده، بيشتر شامل سياستهاي انبساط مالي و پولي بوده است. اين سياستها بدليل اينكه طرف تقاضاي اقتصاد را تحت تاثير قرار ميدهند از طريق افزايش تقاضا سبب افزايش سطح قيمتها و افزايش نرخ تورم در كشور گرديده اند. دولت بايد بيشتر توجه و تلاش خود را به سوي سياستهايي سوق دهد كه طرف توليد و عرضه اقتصاد را تحت تاثير قرار مي دهند. يكي از سياستهاي موثر در اين زمينه تلاش در جهت افزايش راندمان و بهره وري عوامل توليد، بخصوص نيروي كار در كشور است. بطور اجمال بايد گفت كه افزايش بازده نيروي كار و سرمايه در كشور سبب انتقال منحني تقاضا براي نيروي كار به سمت بالا شده و تقاضا براي نيروي كار و اشتغال را افزايش ميدهد. افزايش بهره وري به افزايش توليد و نيز افزايش عرضه محصولات در كشور منجر ميگردد. در نتيجه ميتوان از يكطرف اشتغال ايجاد نمود و از طرف ديگر با افزايش عرضه محصولات كه ناشي از افزايش توليد است از تورم جلوگيري كرد. اين پديده و سياست در حال حاضر در كشورهاي پيشرفته مشاهده ميشود و بهمين علت هر ساله شاهد كاهش قيمت بسياري از محصولات در اين كشورها هستيم. توليدكنندگان اروپايي و ژاپني با كاهش هزينههاي توليد از طريق افزايش راندمان و بهره وري، از افزايش سطح قيمتهاي خود جلوگيري ميكنند. به اين طريق به رقابت در بازار پرداخته و مشتري را بسوي خود جلب مينمايند. اگر آنها به اين سياست توجه نكنند ظرف مدت كوتاهي از صحنه توليد و رقابت در بازار خارج شده و ورشكست ميگردند.
5- در اقتصاد ايران توزيع سرمايه گذاري بين بخشهاي مختلف اقتصادي مطلوب و بهينه صورت نميگيرد. در سه برنامه توسعه حدود 65 درصد از كل سرمايه گذاري كشور به بخش خدمات اختصاص داده شده در حاليكه اين بخش حدود 40 درصد توليد ناخالص ملي را ايجاد ميكند. سهم ساير بخشهاي اقتصادي شامل كشاورزي، صنعت، ساختمان، معدن، نفت و گاز و آب و برق از كل سرمايه گذاري فقط 35 درصد است اما 60 درصد توليد ناخالص ملي را ايجاد ميكنند. اين آمار نشان ميدهد كه بازده سرمايه گذاري در بخش خدمات ايران نسبت به ساير بخشهاي اقتصادي پايين است. بازده سرمايهگذاري در بخش كشاورزي ايران 6/1، در بخش صنعت، معدن و ساختمان 1، در بخش انرژي (شامل نفت، گاز، آب و برق ) 6/0 و در بخش خدمات كمتر از 3/0 درصد است. در حال حاضر متوسط سالانه نرخ رشد توليد ناخالص ملي حدود 4 درصد است و بايد به رقم 10 درصد افزايش يابد تا وضعيت اقتصادي كشور از نظر درآمد سرانه، تورم و بيكاري بهبود پيدا كند. بنابراين بايد جريان سرمايه گذاري در اقتصاد ايران از بخش خدمات بسوي ساير بخشهاي اقتصادي تغيير يابد. بر اساس محاسبات و تحقيقات اينجانب، اگر سهم سرمايهگذاري در بخش كشاورزي از حدود 6 درصد (ميانگين پانزده ساله) به 11 درصد، بخش صنعت، معدن و ساختمان از 12 درصد (ميانگين پانزده ساله) به 22 درصد، بخش انرژي از 17 درصد (ميانگين پانزده ساله) به 27 درصد افزايش يابد و سهم خدمات از 65 درصد (ميانگين پانزده ساله) به 40 درصد از كل سرمايهگذاري در كشور كاهش پيدا كند. نرخ رشد توليد ناخالص ملي به حداقل 10 درصد افزايش مي يابدو نيازي به استقراض خارجي نخواهيم داشت. در اينصورت درآمد سرانه كشور نيز افزايش يافته و ميزان نرخ رشد اشتغال بيشتر از نرخ رشد فعلي ميگردد. با انجام اينكار حداقل 1 ميليون نفر شغل جديد بيشتر از آنچه كه برنامه ريزي شده ايجاد ميگردد.
6- بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در هر جا كه اتكاء خود را به نيروهاي دلسوز و توانمند و متخصص داخلي داديم موفق بوديم و توانستيم به پيشرفتهاي بزرگي نايل گرديم. در اين زمينه مثالهاي فراواني وجود دارد: پيروزي در دفاع مقدس، توسعه صنعت هواپيماسازي، سد سازي، ساخت سيلو، راه سازي، ساخت بندر و فرودگاه، تراكتور سازي، توليد آلومينيم، ذوب آهن، فولاد سازي، واگنسازي، عمران روستايي، دارو سازي، صنعت سيمان، ساخت موشك، تانك سازي، ساخت ادوات مختلف نظامي، صنايع لبني، صنايع لوازم خانگي، انرژي اتمي، علوم پزشكي، دانش سلولهاي بنيادين، افزايش توليد گندم و كاهش چشمگير واردات آن و موارد زياد ديگر به موفقيتهايي رسيديم كه تا قبل از انقلاب اسلامي هيچگاه تصور آنرا نداشتيم.
7- تكيه بر مديران و متخصصاني كه در مقابل بيگانگان خود باخته هستند، اتكا به تئوريهاي منسوج و ناكارآمد غربي، پيروي از دستورالعملهاي بانك جهاني و صندوق بينالمللي پول و ميدان دادن به عناصر غربزده و بعضا فاسد در كليه زمينه هاي اقتصادي، فرهنگي و سياسي، نه تنها ما را به موفقيت نميرساند بلكه ما را در راهي قرار ميدهد كه با هزينه هاي زياد كمترين سود عايد مردم و كشور شده و اين افراد هنري جز تسليم كشور به بيگانگان ندارند.
بنابراين با اتخاذ سياستهاي مناسب كه شامل انتصاب مديران شايسته و متعهد، تغيير ساختار وزارتخانهها و كوچك كردن حجم دولت، افزايش بازده و راندمان سرمايه و نيروي كار و سوق دادن سرمايهگذاري از بخش خدمات به بخشهاي توليدي است، مي توان اميدوار بود برنامههاي توسعه اقتصادي كشور نتايج بهتري به ارمغان آورده و زمان رسيدن به اهداف مطلوب كاهش يابد.
© کپی رایت توسط persianarticle پرشین آرتیکل بانک مقالات فارسی کلیه حقوق مادی و معنوی مربوط و متعلق به این سایت است.)
برداشت مقالات فقط با ذکر منبع امکان پذیر است.