آخرین اخبار دانشگاه پیام نور"فراگیر پیام نور"برنامه امتحانات پیام نور" تستی یا تشریحی پیام نور"سیستم گلستان پیام نور " reg.pnu.ac.ir "خبر های جنجالی پیام نور" نمونه سوال پیام نور"دکترا پیام نور "ارشد پیام نور "لیست منابع پیام نور"انتخاب واحد پیام نور"اخبار مراکز و واحد ها پیام نور"عکس های پیام نوری
-
03-10-2013, 03:35 PM
Top |
#1
داستان کوتاه عیدی برادر
داستان کوتاه عیدی برادر
پل يك دستگاه اتومبيل سواري به عنوان عيدي از برادرش دريافت كرده بود. شب عيد هنگامي كه پل از اداره اش بيرون آمد متوجه پسر بچه شيطاني شد كه دور و بر ماشين نو و براقش قدم مي زد و آن را تحسين مي كرد.
پل نزديك ماشين كه رسيد پسر پرسيد: ” اين ماشين مال شماست ، آقا؟”.
پل سرش را به علامت تائيد تكان داد و گفت: برادرم به عنوان عيدي به من داده است”.
پسر متعجب شد و گفت: “منظورتان اين است كه برادرتان اين ماشين را همين جوري، بدون اين كه ديناري بابت آن پرداخت كنيد، به شما داده است؟ آخ جون، اي كاش…”
البته پل كاملاً واقف بود كه پسر چه آرزويي مي خواهد بكند. او مي خواست آرزو كند. كه اي كاش او هم يك همچو برادري داشت.
اما آنچه كه پسر گفت سرتا پاي وجود پل را به لرزه درآورد:” اي كاش من هم يك همچو برادري بودم.”
پل مات و مبهوت به پسر نگاه كرد و سپس با يك انگيزه آني گفت: “دوست داري با ماشين يه گشتي بزنيم؟”"اوه بله، دوست دارم.”
تازه راه افتاده بودند كه پسر به طرف پل بر گشت و با چشماني كه از خوشحالي برق مي زد، گفت: “آقا، مي شه خواهش كنم كه بري به طرف خونه ما؟”.
پل لبخند زد. او خوب فهميد كه پسر چه مي خواهد بگويد. او مي خواست به همسايگانش نشان دهد كه توي چه ماشين بزرگ و شيكي به خانه برگشته است.
اما پل باز در اشتباه بود.. پسر گفت: ” بي زحمت اونجايي كه دو تا پله داره، نگهداريد.”.
پسر از پله ها بالا دويد. چيزي نگذشت كه پل صداي برگشتن او را شنيد، اما او ديگر تند و تيـز بر نمي گشت.
او برادر كوچك فلج و زمين گير خود را بر پشت حمل كرده بود. سپس او را روي پله پائيني نشاند و به طرف ماشين اشاره كرد :..
” اوناهاش، جيمي، مي بيني؟ درست همون طوريه كه طبقه بالا برات تعريف كردم. برادرش عيدي بهش داده و او ديناري بابت آن پرداخت نكرده.
يه روزي من هم يه همچو ماشيني به تو هديه خواهم داد . اونوقت مي توني براي خودت بگردي و چيزهاي قشنگ ويترين مغازه هاي شب عيد رو، همان طوري كه هميشه برات شرح مي دم، ببيني.”
پل در حالي كه اشكهاي گوشه چشمش را پاك مي كرد از ماشين پياده شد و پسربچه را در صندلي جلوئي ماشين نشاند.
برادر بزرگتر، با چشماني براق و درخشان، كنار او نشست و سه تائي رهسپار گردشي فراموش ناشدني شدند.
ღ ﭠﯡ ﺻٌﺑــﺢ ﺑﺎὧט! ﻣــנּﭠـمام ὧــﺏԹــاՖ ﭠاریــــﺦ را ﭠــــاب می آﯡرم ! ღ
موضوعات مشابه
-
ارسال شده توسط Redboy64 در تالار ملي و بين المللي
پاسخ ها: 1
آخرين ارسال: 12-13-2011, 08:09 PM
-
ارسال شده توسط مژگان در تالار سلامتي با تغذيه
پاسخ ها: 0
آخرين ارسال: 07-18-2011, 06:31 PM
-
ارسال شده توسط Redboy64 در تالار چهره هاي وزرشي خارجي
پاسخ ها: 0
آخرين ارسال: 02-08-2011, 07:34 PM
-
ارسال شده توسط مژگان در تالار حاشیه های ورزش
پاسخ ها: 0
آخرين ارسال: 09-14-2010, 03:30 PM
-
ارسال شده توسط Borna66 در تالار تصاویر طنز و کاریکاتور
پاسخ ها: 21
آخرين ارسال: 08-27-2010, 10:24 PM
برچسب برای این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
- شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
- شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
- شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
-
قوانین انجمن
آخرین اخبار دانشگاه پیام نور"فراگیر پیام نور"برنامه امتحانات پیام نور" تستی یا تشریحی پیام نور"سیستم گلستان پیام نور " reg.pnu.ac.ir "خبر های جنجالی پیام نور" نمونه سوال پیام نور"دکترا پیام نور "ارشد پیام نور "لیست منابع پیام نور"انتخاب واحد پیام نور"اخبار مراکز و واحد ها پیام نور"عکس های پیام نوری
بوک مارک ها