سحرگاهان به قصد روزه داري شدم بيدار از خواب و خماري
برايم سفره اي الوان گشودند
به آن هر لحظه چيزي را فزودند
برنج و مرغ و سوپ وآش رشته
سُس و استيك با نان برشته
خلاصه لقمه اي از هرچه ديدم
كمي از اين كمي از آن چشيدم
پس از آن ماست را كردم سرازير درون معده ام با اندكي سير
سپس يك چاي دبش قند پهلو به من دادند با يك دانه ليمو
خلاصه روزه را آغاز كردمبراي اهل خانه ناز كردم
براي اينكه يابم صبر و طاقت نمود م صبح تا شب استراحت
دوپرس ِ كلّه پاچه با دو كوكاكمي يخدر بهشت يك خورده حلوا
به افطاري برايم شد فراهم زدم تو رگ كمي از زولبيا هموسي روزي به اين منوال طي شدنفهميدم كه كي آمد و كي شد
به زحمت صبح خود را شام كردمبه خود سازي ولي اقدام كردم
به شعبان من به وزن شصت بودم به ماه روزه ده كيلو فزودم
اگرچه رد شدم در اين عبادتبه خود سازي وليكن كردم عادت
خدايا اي خداي مهر و ناهيدبده توش و تواني را به« جاويد»
كه گيرد ساليان سال روزهاگرچه او شود از دم رفوزه