آخرین اخبار دانشگاه پیام نور"فراگیر پیام نور"برنامه امتحانات پیام نور" تستی یا تشریحی پیام نور"سیستم گلستان پیام نور " reg.pnu.ac.ir "خبر های جنجالی پیام نور" نمونه سوال پیام نور"دکترا پیام نور "ارشد پیام نور "لیست منابع پیام نور"انتخاب واحد پیام نور"اخبار مراکز و واحد ها پیام نور"عکس های پیام نوری
عرفان سرخپوستی
لینک های مهم



سیستم گلستان پیام نور
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 4 از مجموع 4

موضوع: عرفان سرخپوستی

  1. Top | #1

    تاریخ عضویت
    Jan 2010
    شماره عضویت
    21114
    عنوان کاربر
    معاونت تالار و مدیر بخش حقوق و گفتگوی آزاد
    میانگین پست در روز
    0.87
    محل سکونت
    خونه مون
    ارسال ها
    4,634
    پست های وبلاگ
    56

    Bow عرفان سرخپوستی

    استاد زانیس
    مرشدم، جادوگرى با قدرت‏هاى عظيم بود. جنگاورى به تمام معنى بود. و اراده اش به واقع شكوهمندترين دستاورد او بود. امّا انسان مى‏تواند كه از اين هم فراتر رود. انسان مى‏تواند ديدن را فرا گيرد. با فراگرفتن ديدن، ديگر نيازى به اين ندارد كه مانند جنگاور زندگى كند يا جادوگر باشد. با فراگرفتن ديدن، انسان هيچ و همه چيز مى‏شود. شايد بتوان گفت كه محو مى‏شود، درحالى كه به جاست.


    اشاره:
    در بخش نخست، ابعاد معنویت در ادیان طبیعت گرا توصیف و اصول اولیه آن بر شمرده شد . سپس به عرفان سرخ پوستی و ماجرای کاستاندا و تعالیم عرفانی او پرداخته شد و اینک ادامه آن:

    مراحل سير و سلوك در عرفان كاستاندا:
    هر مسلك عرفانى، داراى ويژگى‏ها و خصوصيات منحصر به فردى است. البته اين سخن بدان معنا نيست كه هر آنچه در آن مصداق عرفانى مى‏آيد صرفاً، از نوآورى‏ها و ابتكارات آن مسلك بوده و در ديگر نحله‏ هاى عرفانى يافت نمى شود. (هرچند ممكن است در برخى موارد اين گونه باشد)، بلكه منظور اشاره به چارچوب‏هاى اساسى يك مسلك عرفانى است.

    اصول اساسى‏اى كه شاكله‏ى يك مسلك عرفانى را مى‏سازد، ممكن است در ديگر عرفان‏هاى مشابه بيان شده باشد، امّا با اين تفاوت كه در عرفان مورد نظر، اين اصول از ويژگى‏هاى مهم و جدا ناشدنى به حساب مى آيد.

    سلوك در عرفان كاستاندا، همانند ديگر عرفان‏ها، داراى ويژگى‏ها و اهدافى است كه در اين قسمت به برخى از آنها اشاره مى‏كنيم:

    1. اَصالت ناگوال: مرشد در ادبيات عرفانى كاستاندا »ناگوال« ناميده مى‏شود. نقش ناگوال در عرفان كاستاندا بسيار مؤثّر و حياتى است، به گونه‏اى كه سالك بدون مرشد نمى‏تواند عمل موفّقى را انجام دهد. امّا وظيفه‏ى سالك براى شناخت و انتخاب ناگوال چيست؟
    اين موضوع، از توان شاگرد خارج است، زيرا تنها كسى مى‏تواند ناگوال را بازشناسد كه داراى ساختار انرژى همانند او باشد. در اين صورت، خود او ناگوال و مرشد خواهد بود و نياز به مرشد ندارد. بنابراين، شاگرد نبايد در پى‏استاد برود، بلكه اين استاد است كه شاگرد خود را باز خواهد يافت و او را در چنبره‏ى حمايت و هدايت خويش قرار خواهد داد.17
    در عرفان كاستاندا، ميان رابطه‏ى استاد و شاگردى با دو لفظ »خود كامه« و »خرده خود كامه« آشنا مى‏شويم.

    دون خوان معتقد است:
    صاحبان بصيرت در عهد جديد، با توجه به تجربيات خود، مناسب ديدند كه طبقه بندى خويش را با سرچشمه‏ى اوّليه‏ى نيرو، يعنى با يگانه فرمانرواى جهان هستى، آغاز كنند و آن را به سادگى »خود كامه« خواندند. طبعاً بقيه‏ى مستبدان و قدرتمندان، به طور نامحدود در مرتبه‏اى فروتر از خودكامه جاى گرفتند. در نتيجه آنها را »خرده خودكامه« نام نهادند. 18

    دون خوان مى‏گويد:
    شمنان روحانى نيستند، اهل عمل اند. مردم آنان را عموماً نامعقول و ديوانه تلقّى مى‏كنند. آرى، چنين به نظررسند. براى آن كه همواره مى‏كوشند چيزهايى را شرح دهند كه نمى‏تواند توضيح داده شود.19 سالك مبارز، با عمل كردن زندگى مى‏كند و نه با فكر كردن درباره‏ى آن، يا فكر كردن درباره‏ى چيزى كه پس از انجام دادن عمل به آن فكر خواهد كرد.20

    الف. ترس؛ در اوّلين قدم، سالك تمامى دانسته‏هاى خود را فراموش كرده، خود را براى آموختن چيزهاى جديد آماده مى‏كند. در اين لحظه، ترس از آموختن چيزهاى جديد به وجود مى‏آيد. سالك خود را براى مبارزه با ترس آماده مى كند؛ زيرا ترس ما را از رسيدن به معرفت منحرف مى‏كند.

    ب. وضوح ذهنى؛ پس از شكست ترس، ذهن سعى مى‏كند تا رسيدن به معرفت را آسان و تمام شده جلوه دهد، حال آن كه سالك در ابتداى راه است. او بايد با وضوح ذهنى مبارزه كند و در مسير تحصيل معرفت، صبور و ثابت قدم باشد.

    ج. اقتدار (قدرت)؛ تنها راه رسيدن به حقيقت، هدف قرار دادن معرفت است. در نتيجه، سالك تمام توانايى خود را براى كسب اقتدار به خدمت مى‏گيرد تا معرفت را مورد هدف قرار دهد.

    د. كهولت؛ كهولت، تنها دشمنى است كه خواه ناخواه بر سالك پيروز مى‏شود، امّا تلاش سالك، رسيدن به معرفت قبل از پيروزى كهولت است.



    الف) خود را با شرايط سخت وفق دهد و در هر لحظه آمادگى زندگى در شرايط پيچيده را داشته باشد؛
    ب) صبور و شكيبا باشد؛
    مراقب خود است و از محيط اطراف آگاهى كامل دارد؛
    د) زمان، ارزشمندترين چيز سالك است و... .


    خوشحالم كه پس از اين همه سال، سرانجام، از جنون اختيارى من پرسيدى؛ اگرچه برايم كمترين اهميّتى هم نداشت، اگر هرگز نمى‏پرسيدى. با اين همه، من بر آن شده ام كه احساس شادى كنم. تو گويى برايم اهميّت داشتى كه بپرسى، يا مهم است كه اهميّت بدهم. همين، جنون اختيارى است.

    - كاستاندا گفت: تو جنون اختيارى را با چه كس آزمايش مى‏كنى؟
    - با همه.
    - و چه زمانى را براى اين كار برمى گزينى؟
    - هر وقت كه بازى مى‏كنم.21
    - آيا معناى جنونِ اختيارى اين است كه اعمال او هرگز صادقانه نبوده، بلكه فقط بازىِ يك بازيگر است؟
    جواب داد: اعمال من صادقانه است، امّا فقط بازى يك بازيگر است.
    -پس هر آنچه تو مى‏كنى جنون اختيارى است؟
    - بله، هر آنچه.

    -اين بدان معنا است كه هيچ چيز براى تو اهميّت ندارد و تو نسبت به هيچ كس و هيچ چيز پروا ندارى؟ براى مثال، خود من؟ تو مى‏خواهى بگويى برايت مهم نيست كه من اهل معرفت بشوم يا نشوم، كه بمانم يا بميرم، و يا هركار ديگرى بكنم؟
    -درست است! برايم مهم نيست. تو مثل لوچيو يا هركس ديگر در زندگى منى؛ جنون اختيارى من.

    - چنين احساس مى‏كنم كه ما درباره‏ى چيز واحدى صحبت نمى‏كنيم. نبايد خودم را مثال مى‏زدم. آنچه‏ خواستم بگويم اين است كه به هر حال بايد چيزى در جهان باشد كه تو پرواى آن را داشته باشى، امّا نه به صورت يك جنون اختيارى. به گمانم اين شدنى نيست كه ما به زندگى خود ادامه دهيم، در حالى كه هيچ چيز برايمان اهميّتى نداشته باشد.

    دون خوان در جواب مى‏گويد: اين حرف درباره‏ى تو صادق است. براى تو همه چيز مهم است. تو از جنون اختيارى من پرسيدى و من به تو گفتم كه آنچه نسبت به خود و مردم دور و برم مى‏كنم جنون است؛ چرا كه هيچ چيز اهميّتى ندارد.22
    - نكته اينجاست، دون خوان! كه اگر هيچ چيز برايت مهم نيست، پس چگونه به زندگى ادامه مى‏دهى؟

    دون خوان مى‏گويد: شايد توضيح آن ممكن نباشد. در زندگى تو چيزهاى معيّنى برايت اهميّت دارند؛ چرا كه مهم‏اند. اعمال تو بى شك برايت اهميّت دارند، امّا براى من ديگر هيچ چيز مهم نيست، نه اعمال خودم، نه اعمال هيچ يك از مردم دور و برم. با اين حال، به زندگى ام ادامه مى‏دهم؛ چرا كه از خود اراده دارم؛ چرا كه در سراسر عمر اراده ام را جلا داده‏ام تا آنجا كه اكنون ناب و سالم است و ديگر پرواى‏اين ندارم كه هيچ چيز مهم نيست. اراده‏ى من جنون زندگى ام را جبران مى‏كند.23

    2. عقل ستیزی: در عرفان کاستاندا، همانند بسیاری دیگر از عرفان ها، نه تنها عقل به عنوان فضل و کمال عارف معرّفی نمی شود، بلکه مانع رسیدگی سالک به حقیقت ناب عرفانی است. در این عرفان، تفکّرات عقلی- فلسفی، بزرگ ترین مانع در مسیر «کسب معرفت» و «توقّف گفتگوی درونی» است. از این رو، سالک فعالیّت های عقل را متوقّف کرده، صرفاً به تعالیم استاد عمل می کند.
    دون خوان می گوید:
    شمنان روحانی نیستند، اهل عمل اند. مردم آنان را عموماً نامعقول و دیوانه تلقّی می کنند. آری، چنین به نظررسند. برای آن که همواره می کوشند چیزهایی را شرح دهند که نمی تواند توضیح داده شود.19 سالک مبارز، با عمل کردن زندگی می کند و نه با فکر کردن درباره ی آن، یا فکر کردن درباره ی چیزی که پس از انجام دادن عمل به آن فکر خواهد کرد.20
    3. جنگجویی: سالک برای رسیدن به معرفت همانند یک جنگجو عمل می کند؛ جنگجویی که به میدان جنگ می رود تا برای پیروزی تا آخرین نفس نبرد کند. دشمنان سالک در مسیر تحصیل معرفت و ادراک عبارتند از:
    الف. ترس؛ در اوّلین قدم، سالک تمامی دانسته های خود را فراموش کرده، خود را برای آموختن چیزهای جدید آماده می کند. در این لحظه، ترس از آموختن چیزهای جدید به وجود می آید. سالک خود را برای مبارزه با ترس آماده می کند؛ زیرا ترس ما را از رسیدن به معرفت منحرف می کند.
    ب. وضوح ذهنی؛ پس از شکست ترس، ذهن سعی می کند تا رسیدن به معرفت را آسان و تمام شده جلوه دهد، حال آن که سالک در ابتدای راه است. او باید با وضوح ذهنی مبارزه کند و در مسیر تحصیل معرفت، صبور و ثابت قدم باشد.
    ج. اقتدار (قدرت)؛ تنها راه رسیدن به حقیقت، هدف قرار دادن معرفت است. در نتیجه، سالک تمام توانایی خود را برای کسب اقتدار به خدمت می گیرد تا معرفت را مورد هدف قرار دهد.
    د. کهولت؛ کهولت، تنها دشمنی است که خواه ناخواه بر سالک پیروز می شود، امّا تلاش سالک، رسیدن به معرفت قبل از پیروزی کهولت است.
    4. شکارچی گری: سالک، یک جنگجو است که به نبرد دشمنان می رود تا به معرفت و ادراک دست یابد. شگرد سالک جنگجو، الگو برداری از شیوه ی شکارچی گری است. از این رو، سالک، همانند یک شکارچی، به دنبال کسب خصوصیّاتی همچون موارد ذیل می رود:
    الف) خود را با شرایط سخت وفق دهد و در هر لحظه آمادگی زندگی در شرایط پیچیده را داشته باشد؛
    ب) صبور و شکیبا باشد؛
    مراقب خود است و از محیط اطراف آگاهی کامل دارد؛
    د) زمان، ارزشمندترین چیز سالک است و... .
    5. جنون اختیاری: جنون اختیاری شیوه ای برای بی اهمیّت دانستن همه چیز است. در آن زمان که کاستاندا در مورد چیستی جنون اختیاری استاد می پرسد، دون خوان می گوید:
    خوشحالم که پس از این همه سال، سرانجام، از جنون اختیاری من پرسیدی؛ اگرچه برایم کمترین اهمیّتی هم نداشت، اگر هرگز نمی پرسیدی. با این همه، من بر آن شده ام که احساس شادی کنم. تو گویی برایم اهمیّت داشتی که بپرسی، یا مهم است که اهمیّت بدهم. همین، جنون اختیاری است.
    - کاستاندا گفت: تو جنون اختیاری را با چه کس آزمایش می کنی؟
    - با همه.
    - و چه زمانی را برای این کار برمی گزینی؟
    - هر وقت که بازی می کنم.21
    - آیا معنای جنونِ اختیاری این است که اعمال او هرگز صادقانه نبوده، بلکه فقط بازیِ یک بازیگر است؟
    جواب داد: اعمال من صادقانه است، امّا فقط بازی یک بازیگر است.
    -پس هر آنچه تو می کنی جنون اختیاری است؟
    - بله، هر آنچه.
    -این بدان معنا است که هیچ چیز برای تو اهمیّت ندارد و تو نسبت به هیچ کس و هیچ چیز پروا نداری؟ برای مثال، خود من؟ تو می خواهی بگویی برایت مهم نیست که من اهل معرفت بشوم یا نشوم، که بمانم یا بمیرم، و یا هرکار دیگری بکنم؟
    -درست است! برایم مهم نیست. تو مثل لوچیو یا هرکس دیگر در زندگی منی؛ جنون اختیاری من.
    - چنین احساس می کنم که ما درباره ی چیز واحدی صحبت نمی کنیم. نباید خودم را مثال می زدم. آنچه خواستم بگویم این است که به هر حال باید چیزی در جهان باشد که تو پروای آن را داشته باشی، امّا نه به صورت یک جنون اختیاری. به گمانم این شدنی نیست که ما به زندگی خود ادامه دهیم، در حالی که هیچ چیز برایمان اهمیّتی نداشته باشد.
    دون خوان در جواب می گوید: این حرف درباره ی تو صادق است. برای تو همه چیز مهم است. تو از جنون اختیاری من پرسیدی و من به تو گفتم که آنچه نسبت به خود و مردم دور و برم می کنم جنون است؛ چرا که هیچ چیز اهمیّتی ندارد.22
    - نکته اینجاست، دون خوان! که اگر هیچ چیز برایت مهم نیست، پس چگونه به زندگی ادامه می دهی؟
    دون خوان می گوید: شاید توضیح آن ممکن نباشد. در زندگی تو چیزهای معیّنی برایت اهمیّت دارند؛ چرا که مهم اند. اعمال تو بی شک برایت اهمیّت دارند، امّا برای من دیگر هیچ چیز مهم نیست، نه اعمال خودم، نه اعمال هیچ یک از مردم دور و برم. با این حال، به زندگی ام ادامه می دهم؛ چرا که از خود اراده دارم؛ چرا که در سراسر عمر اراده ام را جلا داده ام تا آنجا که اکنون ناب و سالم است و دیگر پروای این ندارم که هیچ چیز مهم نیست. اراده ی من جنون زندگی ام را جبران می کند.23
    6. اتّحاد با روح جهان: سالک به کمک روءیابینی و کسب معرفت می تواند از همه چیز برتر شود و به قدرت عظیم طبیعت دست یابد.


    دون خوان مى ‏گويد:



    مرشدم، جادوگرى با قدرت‏هاى عظيم بود. جنگاورى به تمام معنى بود. و اراده اش به واقع شكوهمندترين دستاورد او بود. امّا انسان مى‏تواند كه از اين هم فراتر رود. انسان مى‏تواند ديدن را فرا گيرد. با فراگرفتن ديدن، ديگر نيازى به اين ندارد كه مانند جنگاور زندگى كند يا جادوگر باشد. با فراگرفتن ديدن، انسان هيچ و همه چيز مى‏شود. شايد بتوان گفت كه محو مى‏شود، درحالى كه به جاست.

    به اعتقاد من، اين است زمانى كه انسان مى‏تواند هرچه آرزو كند باشد، يا هرچه آرزو مى‏كند به دست آورد. امّا چنين انسانى هيچ آرزو نمى‏كند و به جاى آن كه با هم‏نوعانش چنان بازى كند كه گويى بازيچه‏اند، با آنها در دل جنونشان روبه رو مى‏شود. تنها فرق آنان اين است كه آنچه مى‏بيند عنان جنونش را در اختيار دارد، در حالى كه هم‏نوعانش چنين نتوانند كرد. انسانى كه مى‏بيند، ديگر دلبستگى چندانى به هم‏نوعانش ندارد؛ زيرا ديدن، او را از هرآنچه پيشتر مى‏شناخته، مطلقاً وارهانده است.24

    دون خوان مى‏ گويد:
    من از آن رو شادم كه نگاه كردن به چيزهايى را بر مى‏گزينم كه مرا شاد مى‏كنند. پس آن گاه چشمانم كران مضحك آنها را مى‏قاپد و من مى‏خندم. من اين نكته را بارهاى بى شمارى به تو گفته ام: انسان بايد راه خود را به كمك دل انتخاب كند تا شادمان‏ترين و سرزنده‏ترين باشد.اى بسا كه چنين كسى بتواند هميشه بخندد... بسيارى از اهل معرفت همين كار را مى‏كنند. چه بسا كه روزگارى به سادگى ناپديد شوند.

    مردم ممكن است چنين بپندارند كه آنها را به خاطر كارهايشان به دام انداخته و كشته‏اند، آنها مرگ را برمى گزينند؛ چرا كه مرگ برايشان اهميّتى ندارد. برعكس، من زندگى را برگزيده ام و خنديدن را نه از آن رو كه برايم اهميّت دارند، بلكه به اين خاطر كه اين گزينش، طلب و تمنّاى طبيعت من است.25


    دون خوان مى‏گويد:
    ما مى‏آموزيم كه درباره‏ى همه چيز فكر كنيم و بعد چشم خود را عادت مى‏دهيم كه به هر چيز نگاه مى‏كنيم، چنان نگاه كند كه ما فكر مى‏كنيم. ما در حالى به خويشتن نگاه مى‏كنيم كه پيش از آن فكر كرده‏ايم كه مهم‏ايم. پس ناگزيريم كه احساس اهميّت كنيم! امّا هرگاه انسان ديدن را فرا مى‏گيرد، درخواهد يافت كه ديگر نمى‏تواند درباره‏ى چيزهايى فكر كند كه به آنها مى‏نگرد، و اگر نتواند به چيزهايى فكر كند كه به آنها مى‏نگرد، همه چيز بى اهميّت خواهد شد.26



    بى گمان، زمانى فرا مى‏رسد كه سالك مى‏يابد كه گول خورده، امّا نفس اين كار بسيار مفيد است؛ زيرا مؤيّد هدف اصلى، يعنى بقاى سالك در مسير يافتن معرفت و ادراك است.
    دون خوان مى‏گويد:
    معلّم من، ناوال خوليان، به همين شيوه به من حقّه زد. او با استفاده از شهوت حرص من، به من حقّه زد. قول داد تمام زنان زيبايى را كه دور و برش بودند به من بدهد و نيز قول داد مرا با طلا بپوشاند. به من قول بخت و اقبال داد و من گول خوردم. از دوران بسيار قديم به تمام شمنان مكتب من همين حقّه زده شده است.27

    10. مرگ: در عرفان كاستاندا، اعتقاد به مرگ، داراى جايگاه پراهميّتى است.
    دون خوان مى‏گويد:
    مرگ، پيچ و تاب است. مرگ، ابر درخشانى در افق است. مرگ، منم كه با تو صحبت مى‏كنم. مرگ، تو و دفتر و دستكت هستى. مرگ، هيچ است، هيچ! مرگ، اين جاست و با اين حال، اصلاً در اين جا نيست.28
    مرگ هر شخص، همواره در كنار او و به فاصله‏ى يك بازو از شانه‏ى چپش قرار دارد و هرگاه مرگ، شانه چپ را لمس كند خواهد مرد.29

    فكر مرگ، سالك را وارسته مى‏كند. چنان كه دون خوان مى‏گويد:
    تنها فكر مرگ است كه انسان را به اندازه‏ى كافى وارسته مى‏سازد تا آنجا كه نمى‏تواند خود را به چيزى بسپارد. فقط فكر مرگ است كه انسان را چندان كه بايد وارسته مى‏سازد تا آنجا كه نمى‏تواند خود را از چيزى محروم سازد. مردى از اين گونه، بارى، آرزويى ندارد؛ زيرا به شورى خاموش براى زندگى و همه‏ى چيزهاى زندگى دست يافته است. او مى‏داند كه مرگش در كمين است و به وى فرصت نمى‏دهد كه به چيزى دل ببندد، پس بى هيچ آرزويى همه چيز را آموزد.30

    سالك، از مرگ خود آگاه است. چنان كه دون خوان مى‏گويد:
    كسى كه راه جادوگرى را مى‏پيمايد در هر خم راه با نابودى زودرس رو به روست و ناگزير به فراست از مرگ خود آگاه مى‏شود. بدون آگاهى از مرگ، چيزى نخواهد بود، جز انسانى معمولى كه درگير كارهاى‏عادى است؛ انسانى فاقد توان و تمركز لازم كه عمر يكنواخت، او را بر روى زمين به قدرتى جادويى بدل كند.

    پس انسان، براى جنگاورى، بايد پيش از هرچيز و بحق، از مرگ خود به فراست آگاه باشد. امّا دلواپسى از مرگ ما را بر آن مى‏دارد كه به خود بپردازيم و اين مايه‏ى ضعف است. بنابراين، چيز ديگرى كه هركس براى جنگاورى به آن نياز دارد وارستگى است، تا فكر مرگ زودرس، به جاى آن كه به صورت وسواس درآيد، به بى تفاوتى بدل شود.31

    كارلوس كاستاندا، مرگ دون خوان را چنين توصيف مى‏كند:
    وقتى لحظه‏اى فرا رسيد كه دون خوان عملاً دنيا را ترك گفت، به نوعى درخشندگى بخار مانند رنگى مبدّل شد. او انرژى ناب بود كه به آزادى در جهان شناور گشت. در آن لحظه، احساسم در خصوص فقدان وى چنان شديد بود كه مى خواستم بميرم. به آنچه دون خوان گفته بود اعتنا نكردم و بى هيچ ترديد و دودلى خود را به پرتگاه افكندم، امّا به دليلى كه وصف ناپذير است، نمردم.32

    دستورات عملى در عرفان كارلوس كاستاندا:
    در عرفان كارلوس كاستاندا، دستورات عملى گوناگونى طرح مى‏شود، كه هدف از آن تحصيل مواردى از قبيل ذيل است:
    الف) رسيدن به معرفت شهودى و ادراك واقعى؛
    ب) خاموشى ذهن و توقّف گفت‏وگوى درونى؛
    ج) كسب قدرت و اقتدار.

    مجموعه ی متون و دستورات عملی در عرفان کارلوس کاستاندا عبارتند از:
    1. روشی برای دویدن در تاریکی: سالک برای توقّف گفتگوی درونی، مسافت طولانی و پرپیچ و خمی را انتخاب می کند و با سرعت زیاد و بدون ایجاد آسیب دیدگی می دود.
    2. خودداری از آمیزش جنسی.
    3. تغییر نوع تصوّر از خود: سالک همواره تصوّر می کند که آن قدر صاحب قدرت است که می تواند هر لحظه در خود شگفتی ایجاد کند.
    4. ترک عادت.
    5. انتخاب مکان قدرت: جایگاهی روی زمین وجود دارد که فرد با قرارگرفتن در آن نقطه، صاحب قدرت و نشاط شود. هر سالک می بایستی به کمک استاد خود، جایگاه قدرت خود را بر روی زمین بیابد.
    6. هنر روءیابینی.
    7. گیاهان روانگردان: هدف از مصرف گیاهان روان گردان، ایجاد آمادگی و تحصیل معرفت است.
    8. نفی گذشته ی شخصی: نفی اطّلاعاتی که دیگران از زندگی سالک دارند.
    9. خیره شدن: خیره شدن به یک شی ء.
    10. درست راه رفتن: راه رفتن سالک بدون توجّه به اشیای پیرامون خود.
    11. عمل بدون چشمداشت.
    12. حماقت اختیاری: سالک در ظاهر سعی می کند تا خود را هم رنگ همنوعان خود نشان دهد و تظاهر، به اهمیّت دادن به کارها و توجّه به ثمربخشی افعال خود دارد، امّا در واقع، چنان مشغول کارهای خود می شود که گویی همه چیز بی معنا وارزش است.
    13. بی عملی: فرآیندی که در آن سالک ادراک خود را تغییر می دهد تا آن را با گزارشی که از دنیا توسّط دیگران یافته سازگاری دهد.
    14) حرکات تنسگریتی: سالک، عضلات بدنش را در حالتی آسوده قرار می دهد، سپس به بدن خود، به عنوان واحدی سالم فکر می کند.
    15. به کارگیری دومین دقّت33: به واسطه این قدرت، سالک از توهمات این دنیا تأثیر نمی گیرد و در حیطه ی واقعیّت باقی می ماند.
    16. روش شکار کردن و شکارچی بودن: سالک، همانند یک شکارچی، همواره آماده ی هرگونه مبارزه و کسب آگاهی است.
    17. دست نیافتنی بودن (بی نیاز بودن).
    18. هر عملی آخرین نبرد روی زمین است: سالک با فرض این مسأله، اعمالش را با قدرت انجام می دهد و رابطه ی نزدیکی با مرگ برقرار می کند.
    19. متعادل کردن روح: سالک، نه خود را تحت سلطه ی عقل و منطق قرار می دهد و نه برده ی احساسات می شود، بلکه در خود تعادل ایجاد می کند.
    20. از دست دادن اهمیّت شخصی.
    21. پذیرش مسوءولیّت: سالک، مسوءولیّت تمامی اعمال خود را می پذیرد.
    22. مرگ به مثابه ی مشاور زندگی:34 سالک، مرگ را تنها مشاور خود می داند. از آن پس، از چیزهای کوچک عصبانی شود، وقت خود را هدر نمی دهد، منظّم شده، توجّه اش را به مسایل اساسی معطوف می کند.
    در بررسی دستورات عملی این عرفان همواره این سؤال باقی است که به راستی کدامین مورد از دستورات عملی کاستاندا می تواند انسان امروزی را از بن بست معنوی معاصر نجات دهد؟ آیا برای خروج از بحران معنویت می بایست به ابتدایی ترین تعلیم های معنوی انسان مراجعه کرد ؟ این مسئله نشان از آن دارد که انسان امروز ی برای حل مسئله بحران معنا به این اندازه ناتوان و پریشان شده است و دچار اشتباه فاحشی شده که هرگز در خور پیشرفت او در دیگر جنبه های زندگی، از جمله پیشرفت تکنولوژی و رفاه مادی انسانی نیست.
    توضیح برخی واژه ها و اصطلاحات

    آنچه گذشت، مجموعه ای از دستورات عملی مرسوم در عرفان کارلوس کاستاندا است، که البته برخی از متون، دارای اهمیّت و تأکید فراوانی است. از این رو، سعی می شود در مورد بعضی از واژه ها، توضیحات بیشتری مطرح شود.


    1. هنر روءیا دیدن:

    هنر روءیابینی، در حقیقت، تبدیل یک روءیا به آگاهی مهار شده است. کارلوس کاستاندا، در مورد تعریف روءیا دیدن می گوید:
    دون خوان، «روءیا دیدن» را به شیوه های مختلف برایم تشریح کرده بود. اکنون به نظرم رسید که مهم ترین این شیوه ها، بهتر از همه، «روءیا دیدن» را تعریف می کند. او می گفت که روءیا دیدن فی نفسه «بی عملی » عمل خوابیدن است. بدین ترتیب، «روءیا دیدن» موجب می شود، که روءیا بین ها از آن بخش زندگی خود که در خواب می گذرد بهره گیرند. گویی دیگر روءیابین نمی خوابد، ولی این بی خوابی، روءیابین را بیمار نمی کند. روءیابین ها کمبود خواب ندارند. ولی ظاهراً روءیابین در اثر استفاده از قالب اضافی یا کالبد روءیای خود با روءیا دیدن، زمان بیداری اش را افزایش می دهد.35
    کارلوس کاستاندا، طبقه بندی احتمالی مراحل مختلف روءیا را چنین بیان می کند:
    «بیداری پر آسایش» حالتی مقدّماتی است؛ حالتی که در آن حواس به خواب رفته، در عین حال، شخص بیدار است. من در این حالت، همیشه سیلی از نور قرمز مشاهده می کنم؛ درست مثل وقتی که شخص با چشم نیمه باز به نور خورشید می نگرد.
    دومین مرحله ی روءیا دیدن را من «بیداری پویا» نامیدم. در این حالت، نور قرمز درست مثل مه از هم پراکنده شود و شخص، صحنه ای را می بیند؛ نوعی چشم انداز ساکن را. شخص، تصویری سه بعدی را می بیند؛ بخش یخ زده ی چیزی را، مانند، منظره، خیابان، خانه، شخص، چهره و یا هر چیزی دیگر.
    سومین حالت را «مشاهده ی صرف» نامیدم. در این حالت، «روءیا بین» دیگر قسمتی از روءیای یخ بسته را نگاه کند، ولی به عنوان شاهد عینی ناظر اتّفاقی است که در مقابل چشمانش رخ می دهد. گویی برتری بینایی و شنوایی باعث می شود که این مرحله از روءیا دیدن عمدتاً کار چشم و گوش باشد.
    حالت چهارم، برای من، حالتی بود که در آن خود را وادار به عمل می کردم. در این حالت، شخص مجبور به اقدام است. باید به جلو برود و از فرصت خود حدّاکثر استفاده را بکند. این حالت را من «ابتکار پویا» نامیدم.36
    2. گیاهان روان گردان:

    تنها آموزه ی دون خوان که با هدف اصلی کارلوس کاستاندا هنگام سفر به مکزیک همخوان است، جمع آوری اطلاعات در مورد انواع گیاهان دارویی است.
    کاستاندا می گوید:
    هنگامی که دون خوان را ملاقات کردم، دانشجوی درس خوانده ی رشته ی مردم شناسی بودم و می خواستم شغل خود را در این زمینه با بیشترین حدّ نشر ممکن شروع کنم. تمایل داشتم که از نردبان آکادمیک بالا بروم و طبق محاسبات من، اولین گام، جمع آوری داده ها راجع به استفاده ی گیاهان طبّی توسّط سرخ پوستان جنوب غربی ایالات متحده بود.37
    چنان که بیان شد، گیاهان روان گردان نزد دون خوان بسیار مهم و ارزشمند است؛ زیرا مسیر رسیدن معرفت به حساب می آید. دون خوان، برای تعلیم معرفت خود و اثبات بیشتر و بهتر آن، از سه گیاه «روان گردان» بسیار شناخته شده استفاده می کرد: 1. پیوت Peyot))؛ 2. تاتوره Datura inoxia))؛ 3. جنس خاصّی از قارچ وابسته به نوع Psylocebe.
    با بلعیدن هریک از این گیاهان توهّم زا، دون خوان در من، به عنوان شاگرد خود، حالات خاصّی از ادراک غیرعادی یا آگاهی دیگرگونی ایجاد می کرد، که من این حالت را «حالت واقعیّت غیرعادی» نام نهاده ام. واژه ی «واقعیّت» را از آن رو به کار گرفته ام که در نظام باورهای دون خوان، این یک فرض بنیادین بود که حالات آگاهی حاصل از بلعیدن هریک از این سه گیاه، «توهمّات» نبوده، بلکه وجوهی عینی از واقعیّت های روزمرّه اند؛ اگرچه غیر عادی باشند. دون خوان، به این حالت واقعیت غیر عادی، همچون واقعیّت می نگریست؛ نه چنان که گویی واقعیّت است.
    دون خوان، چنین می انگاشت و توضیح می داد که گیاهان، گردونه هایی هستند که انسان را به نیروها یا قدرت های غیر شخصی ویژه ای رهبری و هدایت می کنند و حالاتی که در انسان به وجود می آورند، دیدارهایی است که هر جادوگر باید آن قدرت ها را داشته باشد تا توان چیرگی بر آنها را به دست آورد.38
    دون خوان، پیوت را «مسکالینو» می نامید و آن را آموزگاری خیرخواه و نگهبان انسان بر می شمرد. مسکالینو «راه درست زندگی» را می آموزد. پیوت معمولاً در مجالس جادوگران خورده می شد، که «میتوت» نام داشت و شرکت کنندگان در آن، به خصوص به قصد گرفتن درسی در جهت راه درست زندگی کردن، جمع می آمدند.
    امّا تاتوره و قارچ را دون خوان قدرت هایی از گونه ای دیگر می دانست. او آنها را «دلیلAlly)») می نامید و می گفت که قابل رام شدن و دست آموز شدن هستند و هر جادوگر، در واقع، قدرت خود را از دست آموز کردن «دلیل» به دست آورد. به خاطر همین دو «دلیل»، دون خوان، قارچ را برتر می شمرد و مدّعی بود که قدرت نهفته در قارچ دلیل شخصی اوست، و این دلیل را «دود» یا «دودک» می خواند.
    روش کار دون خوان برای بهره وری از قارچ این بود که قارچ ها را در یک کدوی قلیانی کوچک می گذاشت تا خشک شوند و به صورت گردی نرم درآیند. سر کدو را برای مدّت یک سال مهر می کرد و پس از برآمدن یک سال تمام، گرد نرم را با پنج گیاه خشک شده ی دیگر می آمیخت و معجونی آماده ی کشیدن در چپق فراهم می کرد.39
    3. از دست دادن اهمیّت شخصی:

    این فن یکی از زیر مجموعه های دستورالعمل «از بین بردن گذشته ی شخصی» است؛ زیرا اهمیّت شخصی، انسان را با گذشته ی خود پیوند می دهد.
    دون خوان، پیرامون نحوه ی از دست دادن اهمیّت شخصی می گوید:
    شیر، موش آبی و همنوع خود را در یک ردیف قرار دادن، برترین عمل ذهن یک سالک مبارز است. انجام دادن چنین عملی، اقتدارمی خواهد... از این پس، باید با گیاهان صحبت کنی تا هرگونه احساس مهم بودن را از دست بدهی. آن قدر با آن ها حرف بزن تا بتوانی در حضور دیگران نیز این کار را انجام دهی. به گیاهان بگو که دیگر خود را مهم نمی شماری... شخص چگونه می تواند خود را چنین مهم به شمار آورد، در حالی که می دانیم مرگ، ما را احاطه کرده است.40
    4. خیره شدن:

    سالک تمام حواسش را «به دیدن یک چیز» معطوف می کند. در این حالت، چیزهای اطراف بر سالک اثری ندارند. او از دنیای ساخته ی خویش جدا می شود و گفت گوی درونی او متوقّف می گردد.
    کاستاندا می گوید:
    اولین کارِ ناوال دون خوان این بود که برگ خشکی را به زمین می انداخت و به من می گفت ساعت ها به آن خیره شوم. این کار را هر روز ادامه می داد. امّا من فکر می کردم همان برگ است، ولی بعد متوجّه شدم که برگ ها متفاوت اند. ناوال گفت: اگر متوجّه تفاوت شَدید نشدید، نگاه نکرده اید، بلکه خیره شده اید.41
    دون خوان می گفت: اگر ساعت ها مثل من به توده ای از برگ خیره شوی، افکارت خاموش می شود. فقدان فکر و دقّت، تونال را کاهش می دهد و آنها به چیز دیگری بدل می شوند. البته در خلال تمرین، باید بدن در وضع و حالت خوشایندی قرار گیرد؛ حالتی بسان حالت های مراقبه ی کلاسیک در نظام های عرفانی شرقی.42
    5. درست راه رفتن:

    درست راه رفتن، در توقّف گفتگوی درونی موءثّر است.
    کاستاندا می گوید:
    در اوایل آشنایی مان، دون خوان، روش دیگری را برایم شرح داده بود. بدین ترتیب که باید بدون آن که نگاهم را روی چیز به خصوصی متمرکز کنم، در مسیری طولانی راه بروم و مستقیماً به چیزی نگاه نکنم. چشم ها را کمی چپ کنم تا از آنچه به خودی خود در زاویه دید قرار می گیرد، تصویر گسترده تری داشته باشم. گرچه آن موقع نفهمیدم، امّا او اصرار داشت، که اگر بدون تمرکز به نقطه ای در نزدیکی افق، نظر بیندازم، مشاهده ی تمام چیزهایی که در میدانِ دید قرار دارد، در یک آن، امکان پذیر می گردد. سال ها این کار را بدون آن که تغییری در آن ببینم تمرین کردم. منتظر تغییر و تحوّلی نیز نبودم، ولی روزی در کمال تعجّب دریافتم که حدود ده دقیقه است راه می روم، بی آن که کلمه ای به خود گفته باشم. در آن حالت، آگاه شدم که متوقّف کردن مناظره ی درونی، مستلزم چیزی بیش از تنها با خود حرف نزدن است. در آن موقعیّت، افکارم را از دست داده بودم وعملاً حس می کردم که در خلأ غوطه ورم.43
    6. عمل بدون چشمداشت منفعت:

    این روش برای توقف گفتگوی درونی و خاموشی ذهنی موءثّر است. در این حالت، هدف سالک، انجام خودِ «عمل کردن» است، نه عمل برای چشمداشت و پاداش. سالک، با کارِ بدون عوض، به حقیقت نزدیک شده، بلکه به هدف که همان ورود به ناوال و جهان حقیقت است، می رسد.
    کودکان، در هنگام بازی، فعالیّت هایی انجام می دهند. آنان در قبال عملکرد خود چشمداشتی ندارند، بلکه صرفاً به خاطر بازی، بازی می کنند.از این رو، در عرفان کاستاندا، مظهر عمل بدون چشمداشت، بازی کودکان است.
    7. به کارگیری دومین دقّت:

    دون خوان، آگاهی را به سه بخش نامساوی تقسیم می کرد:
    کوچک ترین بخش آن را «اولین دقّت» می نامید. او می گفت که این همان آگاهی است که هر فرد عادی آن را پرورش می دهد تا خود را با زندگی روزمره اش وفق دهد. جسم فیزیکی ما به این بخش تعلّق دارد.
    بخش بزرگ تر را «دومین قدرت» می نامید و آن را به عنوان نوعی ادراک و آگاهی وصف می کرد، که ما برای درک پیله ی درخشان خود و عمل کردن به عنوان یک موجود فروزان به آن نیاز داریم. به گفته ی او، دقّت دوم، در تمام مدّت زندگی مان پنهان می ماند، مگرآن که در اثر تربیت آگاهانه و یا ضربه ای تصادفی پدیدار شود. این بخش، جسم درخشان ما را شامل می شود.
    او سومین بخش، یعنی بزرگ ترین آن را، « دقّت سوم» می نامید؛ نوعی آگاهی بی کران که جنبه های نامشخّص آگاهی از جسم مادّی و درخشان ما را شامل می شود.44
    در جایی دیگر، دون خوان می گوید: هنر روءیا دیدن مهارتی است که شخص به کمک آن از روءیاهای روزمره ی خود استفاده و به وسیله ی شکل خاصّی از دقّت، آنها را به آگاهی مهار شده تبدیل می کند. این دقّت را دقّت دوم نامیم.45
    سخن پایانی

    1) جریانات معنوی متجدّد، در بسیاری از موارد، تکیه بر تعلیم های عرفانی کهن زده اند. بسیاری از عرفان های نوظهور شرق و غرب، به شدّت، متأثر از گرایش های عرفانی هندوئیسم، بودیسم و ... هستند. در عرفان کارلوس کاستاندا،گزاره های عرفانی و آداب و رسوم قبایل سرخ پوستی به وضوح نمایان است، تا جایی که می توان گفت کاستاندا در تدوین عرفان خویش، خواسته یا ناخواسته، از تخصّص دانشگاهی خود(مردم شناسی ) به شدّت تأثیر پذیرفته است. به عبارت دیگر، عرفان کاستاندا، به همان اندازه که اخلاقی- عرفانی است، پژوهشی در زمینه ی آداب و رسوم، فرهنگ، ارزش ها و عرف قبایل سرخ پوستی نیز هست.
    2. چنان که بیان شد، عرفان کاستاندا، تبلوری از عرفان های ابتدایی طبیعت گراست. این بدین معنا نیست که عرفان او عیناً همان عقاید کهن طبیعت گرایانه است. در واقع، برخی از آموزه های عرفان کاستاندا، متأثر از آموزش های ادیان طبیعت گرا و رسوم قبایل سرخ پوستی است، ضمن این که دیگر باورها، برگرفته از عقاید عرفانی شرقی و جریانات نوظهور متشابه است. مابقی، ذوق و تخیّل ژرف ادبی کاستاندا در نوشتن این کتاب هاست، و البتّه، تازگیِ برخی از گزاره های عرفانی، که به اسم دون خوان در پاره ای از کتاب های او یافت می شود.
    3. اغلب دستورات عملی - عرفان کاستاندا، شکل گیری از مراقبه های عرفان های شرقی است، که البتّه با قلم اصیل فرهنگ آمریکای جنوبی، بالاخص سرخ پوستان، نوشته شده است. دستورات عملی این عرفان بیشتر در جهت کسب معرفت و ادراک شهودی است؛ حتّی «خاموشی ذهن» و «توقّف گفتگوی درونی» اهدافی است در مسیر وصول به معرفت شهودی.
    امّا به راستی، هدف عرفان کارلوس کاستاندا چیست؟ آیا رسیدن به معرفت شهودی تنها هدف عرفان کاستاندا است؟ به نظر چنین می رسد. امّا نکته در این است که آیا با کسب معرفت شهودی، سعادت انسان تأمین می شود؟
    برای پاسخ به این سوءال، ابتدا می بایست معنای سعادت روشن شود. به عبارت دیگر، دستورات عملی عرفان کاستاندا، راه رسیدن به معرفت شهودی است، و کسب ادراک و معرفت شهودی، همان سعادت مطلوب معنا می شود. امّا سوءال در این است که به راستی آیا انسان با کسب معرفت شهودی، به سعادت می رسد؟ برای پاسخ به این سوءال، نخست، باید معنای سعادت انسانی روشن شود.
    سعادت هر چیز، رسیدن به خیر و کمال وجودی اوست، و سعادت انسان، به عنوان یک موجود متشکّل از روح و جسم، رسیدن به خیرات جسمانی و روحانی، بهره مندی از آن خیرات و کمالات و متلذّذ شدن از آنهاست. فارابی، سعادت را چیزی جز «طلب کمال» نمی داند و سعادت را خیر معرّفی می کند.46
    با این حال، آیا دستورات عملی عرفان کارلوس کاستاندا، منجر به وصول معرفت شهودی است؟ معرفت و ادراک شهودی تعریف شده در عرفان او، تا چه میزان ما را به سعادت می رساند؟
    نگارنده، به این سوءالات، مستقیم و قاطعانه پاسخ نمی گوید. با وجود این، پس از مطالعه ی کتاب های کارلوس کاستاندا و تدوین این مقاله، به شخصه، مسیر کمال و سعادت انسانی را در عرفان کاستاندا نمی یابد.
    پی نوشت ها:

    17-کاستاندا، مارگارت رایان، سفر جادویی با کارلوس کاستاندا، پیشگفتار.
    18-کاستاندا، کارلوس، آتشی از درون، ترجمه: صالحی، ادیب، ص 31.
    19- کاستاندا، کارلوس، حرکات جادویی، ترجمه: کندری، مهران، ص 13.
    20- کاستاندا، کارلوس، چرخ زمان، ص 46.
    21- کاستاندا، کارلوس، حقیقتی دیگر، ص 90.
    22- همان، ص 91.
    23- همان، ص 92.
    24- همان، ص 170.
    25- همان، ص 95.
    26- همان، ص 93.
    27- کاستاندا، کارلوس، چرخ زمان، ص 28.
    28- همان، ص 62.
    29- کاستاندا، کارلوس، سفر به دیگر سو، ترجمه: قهرمان، دل آرا، ص 49.
    30- کاستاندا، کارلوس، حقیقتی دیگر، ص 168.
    31- همان، ص 167.
    32- کاستاندا، کارلوس، چرخ زمان، ص 153.
    33- واعظی نیا، حسین، مقاله «عرفان سرخ پوست»، مجلّه حوزه، شماره ی 120، ص 195.
    34- فعالی، محمّدتقی، آفتاب و سایه ها، ص 233.
    35-کاستاندا،کارلوس، هدیه ی عقاب، ص 32.
    36- همان، ص 151.
    37-کاستاندا، کارلوس، جنبه ی فعّال بی نهایت، ترجمه: علیزاده سقطی، فرامرز، ص 49.
    38- کاستاندا، کارلوس، حقیقتی دیگر، ص 10.
    39- همان، ص 11.
    40- لوتگه، لوتارار، کاستاندا و آموزش های دون خوان، ص 80.
    41- همان، ص 70.
    42- همان، ص 74.
    43- همان، ص 66.
    44- کاستاندا، کارلوس، هدیه ی عقاب، ص27.
    45- همان، ص 13.
    46- فارابی، محمّد، السیاسة المدینة، تحقیق: فوزی متری نجار، ص 72.
    پدیدآورنده: محمّد حسین کیانی

    ویرایش توسط tania : 01-20-2012 در ساعت 06:02 PM
    IU
    PNU


  2. Top | #2

    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    شماره عضویت
    90494
    عنوان کاربر
    کاربر باشگاه
    میانگین پست در روز
    0.08
    محل تحصیل
    شیراز
    شغل و حرفه
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    معماری
    محل سکونت
    شیراز
    ارسال ها
    376
    پست های وبلاگ
    1

    پیش فرض

    عقاید و تفکرات و دین یک قوم معماری و تمدن هر قوم وملت رو میسازه
    من تو طراحی معماری شدیدا به این موضوع اعتقاد دارم
    اگه موضوعی در مورد عرفان سهروردی یا شیخ اشراق یا ملاصدرا داری خوشحال میشم بخونمشون

  3. Top | #3

    تاریخ عضویت
    Jan 2010
    شماره عضویت
    21114
    عنوان کاربر
    معاونت تالار و مدیر بخش حقوق و گفتگوی آزاد
    میانگین پست در روز
    0.87
    محل سکونت
    خونه مون
    ارسال ها
    4,634
    پست های وبلاگ
    56

    Star نیایش سرخپوستی

    ای روح بزرگ ! خداوندا ! ای خالق تمامی هستی !
    به قلب ،ذهن ،جسم و روح من خوش آمدی
    اینجا همیشه جای توست
    خردی به من عطا فرما تا صدای درونم را ارج نهم
    و قدرتی ،تا در حالی که آوای مقدس خویش را سر داده ام ،
    استوار باقی بمانم
    مرا به راهی که برای من مقرر شده است ،
    هدایت فرما
    و به من شجاعتی ده
    تا آنچه برایم دست یافتنی است را پی گیرم
    برای تلاش هایم و تعالیم آن سپاسگزارم
    آنچه مرا به اینجا که اکنون هستم ،
    رسانیده است را از یاد نبرده ام
    قلب مرا بر کمال شفابخش طبیعت بگشا
    ماهمه با هم همبسته ایم ،
    و این موجب آرامش من می گردد
    ای روح بزرگ !خداوندا! ای خالق تمامی هستی !
    روح مرا پاک گردان و جان مرا شستشو ده
    اینجا همیشه جای توست




    پدر بزرگ من آتش است
    و مادر بزرگم باد
    زمین ،مادر من است
    و روح بزرگ ،پدرم
    هنگامی که زاده شدم ،جهان از حرکت ایستاد
    و خود را در زیر پاهای من قرار داد
    به هنگام مرگ ، تمامی زمین را خواهم بلعید
    و زمین و من یکی خواهیم شد
    درود بر روح بزرگ ، که پدر من است
    و بی او ، هیچ کس نمی توانست موجود شود
    زیرا حیاتی مقرر نمی گردید
    درود بر زمین ،که مادر من است
    و بی او ،هیچ قوتی نمی توانست بروید
    و بدین سان رنج بردن از گرسنگی مقرر می گردید
    درود بر باد ،که مادر بزرگ من است
    و با خود باران های پر از رحمت
    و زندگی بخش را همراه می آورد
    و با روئیدن محصولات کشاورزی، به ما خوراک می رساند
    درود بر آتش ، که پدر بزرگ من است
    برای نور ،گرما و آسایشی که با خود می آورد
    و بدون آنها ما نه نوع بشر ،که جاندارانی بیش نمی بودیم
    درود بر والدین و اجدادم
    که بدون آنها نه من ،نه شما
    و نه هیچ کس دیگر
    نمی تواسنت موجود باشد
    حیات به حیات می انجامد یعنی به خودش
    وعده حیاتی تازه
    درود بر روح بزرگ ،زمین ،باد و آتش
    والدین مرا با صدای بلند ستایش کن
    زیرا که آنها والدین تو نیز هستند
    آه روح بزرگ !
    ای آنکه به من حیات بخشیده ای
    این دعا را بپذیر ،دعایی که پیشکش
    ناقابل من است .
    برای شکر گزاری تو
    و ادای صادقانه عشقم نسبت به تو
    آه ای روح بزرگ !
    که صدایت را در باد می شنوم
    و نفست به تمامی جهان حیات می بخشد
    صدایم را بشنو !
    من به عنوان یکی از بی شما ر فرزندانت
    به سوی تو می آیم
    من کوچک و ناتوانم
    و به قدرت و دانایی تو نیازمند
    باشد که با زیبایی گام بردارم
    به من چشمانی عطا فرما
    تا غروب های سرخ و ارغوانی را مشاهده کنم
    و دست هایی تا آنچه را تو آفریده ای
    حرمت نهم
    و گوش هایی که برای شنید ن صدای تو
    هوشیار باشند
    مرا دانایی ده تا
    آنچه را که به فرزندانت تعلیم داده ای ،درک کنم
    و نیز درس هایی را که در هر
    برگ و هر تخته سنگ نهان کرده ای
    به من قدرتی عطا فرما ،
    نه برای آنکه بر برادرانم چیره گردم
    بلکه به آن خاطر که بر بزرگترین دشمن خویش
    که خود هستم ، فائق آیم
    مرا چنان کن
    که همواره آماده باشم تا با چشمانی خیره
    به سوی تو آیم
    و آن هنگام که زندگی همچون
    غروب رنگ می بازد
    روح من بدون شرمساری به سوی تو آید


    با زیبایی گام بر می دارم
    گام بر می دارم و
    جهان نیز با من گام بر می دارد
    پیش روی من ،با زیبایی گام بر می دارد
    در پشت سرم با زیبایی گام بر می دارد
    در زیر پاهایم
    و در بالای سرم نیز
    در هر سو زیبایی است
    همچنان که گام بر می دارم ، زیبایی با من است.






    پدر بزرگ ،روح بزرگ ،دیگر بار مرا در زمین نظری افکن ،
    و به من بیاموز تا صدای ضعیف خود را بشنوم .
    ابتدا تو بوده ای تو از هر نیازی قدیم تری و قدیم تر از هر دعایی ،
    همه چیز متعلق به توست - هر موجود زنده دو پا ،چهارپا ، بال دار وتمامی گیاهان سبز.

    درود بر والدین و اجدادم که بدون آنها نه من ،
    نه شما و نه هیچ کس دیگر نمی توانست موجود باشد .
    حیات به حیات می انجامد ،
    یعنی به خودش وعده حیاتی تازه .
    درود بر روح بزرگ ،
    زمین باد و آتش والدین مرا با صدای بلند ستایش کن
    زیرا که آنها والدین تو نیز هستند .




    ای روح بزرگ مردان سرخ
    سخنانم را بشنو
    زیرا که این کلمات
    از قلب روح و ذهن من برخاسته اند

    ای روح بزرگ !
    ذهن من باش
    و چشم هایم
    گوش هایم باش و قلبم

    روح من باش ،تا بتوانم
    با شکوه و افتخار گام بردارم
    ای روح بزرگ مردان سرخ !
    مرا در نظر داشته باش
    زیرا که من از مخلوقات تو هستم
    یک سرخپوست
    سرخپوستی در چرخه حیات
    زندانی به جا مانده از جنگ
    جنگی در سرزمین خود

    ای روح بزرگ مردان سرخ !
    سخنام را بشنو
    زیرا که این سخنان از تو
    و برای توست
    و در چرخه حیات
    هدف زندگی من ، تو هستی



    IU
    PNU


  4. Top | #4

    تاریخ عضویت
    Jan 2010
    شماره عضویت
    21114
    عنوان کاربر
    معاونت تالار و مدیر بخش حقوق و گفتگوی آزاد
    میانگین پست در روز
    0.87
    محل سکونت
    خونه مون
    ارسال ها
    4,634
    پست های وبلاگ
    56

    Star


    زمین به من سکوت می آموزد
    بسان علف ها در زیر نور
    و به من صبوری می آموزد
    همچون سنگ های کهن با خاطرات

    زمین ، به من تواضع می آموزد
    مانند شکوفه ها به هنگام رستن
    و به من دوست داشتن می آموزد
    بسان مادری کودکش را

    زمین به من شجاعت می آموزد
    همچون درختی که تنها برپا ایستاده است
    و به من محدودیت می آموزد
    آن هنگام که مورچه ای بر زمین می خزد

    زمین به من آزادی می آموزد
    بسان عقابی که در آسمان در پرواز است
    و به من تسلیم می آموزد
    همچون برگ هایی که در پائیز فرو می ریزند

    زمین به احیا می آموزد
    آن هنگام که دانه ای در بهار می روید
    و به من فراموش کردن خود را می آموزد
    بسان برفی که با ذوب شدن ،حیات خود را از یاد می برد

    زمین به من می آموزد که مهربانی را به یاد آدورم
    هنگامی که مزارع خشکیده در زیر باران می گریند




    قلب هایی به ما عطا فرما تا درک کنیم که
    هرگز از زیبایی های آفرینش ،
    چیزی بیش از آنچه به آن می دهیم ،برنگیریم
    هرگز بدون دلیل و برای تحقق آزمندی های خود ،
    چیزی را نابود نکنیم .
    هرگز از همکاری در ایجاد زیبایی های زمین دریغ نورزیم
    و هرگز چیزی را که نمی توانیم مصرف کنیم از آن نستانیم
    قلب هایی به ما عطا فرما تا درک کنیم که
    نابود کردن آهنگ زمین به معنی ایجاد آشفتگی است
    و آسیب رساندن به مظاهر آن
    به معنی کوری و ندیدن زیبایی ها
    و رایحه خوش آن را بی رحمانه آلودن
    به معنی ایجاد خانه ای متعفن
    و اگر ما او را حفظ کنیم ،او نیز ما را حفظ خواهد کرد
    ما از یاد برده ایم که کیستیم
    ما تنها در جستجوی امنیت خود بوده ایم
    و برای مقاصد خود دست به استثمار زده ایم
    ما دانش خود را تحریف ،
    و از قدرت خود سواستفاده کرده ایم
    روح بزرگ،
    زمین هایی که از آن توست
    خشکیده و تشنه اند
    ما را یاری کن تا راه زنده کردن دوباره آنها را بیابیم
    روح بزرگ ،
    آب هایی که متعلق به توست
    از آلودگی و کثافات انباشته شده اند
    ما را یاری کن تا راه پاکسازی آنها را بیابیم
    روح بزرگ ،
    زمین زیبای تو در اثر سو استفاده زشت شده است
    ما را یاری کن تا راه بازگشت زیبایی را به آن باز یابیم
    ای روح بزرگ که مخلوقاتت در حال انهدام اند
    ما را یاری کن تا راه احیای آنها را بازیابیم
    ای روح بزرگ ،
    استعدادهایی که به ما عطا کرده ای
    در خودخواهی ها و گمراهی ها از میان رفته اند .
    ما را یاری کن تا را بازگردانیدن انسانیت را باز یابیم
    ای روح بزرگ ،
    که صدایت را در باد می شنوم
    و نفست به جهان حیات می بخشد ،دعایم را بشنو
    به دانایی و قدرت تو نیازمندم
    تا بتوانم با زیبایی گام بردارم
    IU
    PNU


موضوعات مشابه

  1. روحی سالم با داشتن پوستی سالم
    ارسال شده توسط مژگان در تالار بهداشت پوست و مو
    پاسخ ها: 0
    آخرين ارسال: 12-18-2011, 06:35 PM
  2. ترک های پوستی
    ارسال شده توسط مژگان در تالار بهداشت پوست و مو
    پاسخ ها: 0
    آخرين ارسال: 10-17-2010, 07:17 PM
  3. چه بخوریم تا پوستی سالم داشته باشیم؟
    ارسال شده توسط مژگان در تالار سلامتي با تغذيه
    پاسخ ها: 0
    آخرين ارسال: 09-09-2010, 04:19 PM
  4. مشکلات پوستی در خانم‌ های خانه‌ دار
    ارسال شده توسط مژگان در تالار پزشكي و سلامت
    پاسخ ها: 0
    آخرين ارسال: 09-09-2010, 04:14 PM
  5. بیماریهای پوستی با منشا روانی
    ارسال شده توسط Borna66 در تالار روانشناسی بالينی
    پاسخ ها: 6
    آخرين ارسال: 05-29-2009, 11:49 AM

برچسب برای این موضوع

بوک مارک ها

بوک مارک ها

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
آخرین اخبار دانشگاه پیام نور"فراگیر پیام نور"برنامه امتحانات پیام نور" تستی یا تشریحی پیام نور"سیستم گلستان پیام نور " reg.pnu.ac.ir "خبر های جنجالی پیام نور" نمونه سوال پیام نور"دکترا پیام نور "ارشد پیام نور "لیست منابع پیام نور"انتخاب واحد پیام نور"اخبار مراکز و واحد ها پیام نور"عکس های پیام نوری