«حافظه» به عنوان یکی از استعدادهای خدادادی، برای ثبت و ذخیره اطلاعات و در صورت لزوم، یادآوری آنهاست؛ ولی بسیاری از مواقع، مطالب به ذهن سپرده شده به هنگام نیاز، به یاد نمی‏آیند و به انسان فراموشی دست می‏دهد. در این مقاله، به مفهوم «حافظه» و انواع آن و مفهوم «فراموشی» پرداخته شده است. همچنین مراحل حافظه مورد بررسی قرار گرفته و به روش‏های سنجش حافظه نیز اشاره گردیده، و در پایان، به علل فراموشی و راه‏های تقویت حافظه و راه‏های پیش‏گیری از فراموشی اشاره گردیده است.
در عصر اطلاعات، هرچند پیشرفت فناوری اطلاعات، رفاه هرچه بیشتر انسان را به ذهن متبادر می‏سازد، ولی تبعات روحی و روانی حاصل از آنها، از مشکلات شایع روز شده است. یکی از این مشکلات، بحث «حافظه و فراموشی» است. انبوه اطلاعات، مسائل روزمرّه زندگی انسان‏ها، افزایش جمعیت، درگیری‏های شغلی ـ اجتماعی و مانند آن و فقدان شناخت کافی نسبت به شیوه‏های صحیح حفظ نمودن و به ذهن سپردن اطلاعات، انسان‏ها را با مشکل «فراموشی» روبه‏رو نموده و چه بسیار افرادی که از این مسئله در رنج هستند.

در مقاله حاضر به این موضوع توجه کرده، ابتدا به تعاریف و توضیحات لازم درباره حافظه و تحقیقات صورت گرفته در این زمینه پرداخته‏ایم، آن‏گاه انواع حافظه، مراحل و سنجش آن را موردبحث‏قرارداده و سپس بحث «فراموشی» و نظریه‏های مربوط به آن، تمرکز حواس، و در نهایت، نکاتی درباره به‏خاطرسپاری بهتر را تجزیه و تحلیل کرده‏ایم.

الف. حافظه
حافظه به عنوان ثبت اطلاعات در ذهن، اساس و پایه یادگیری را تشکیل می‏دهد. اگر حافظه را از زندگی انسان حذف کنیم قادر به انجام هیچ کاری، حتی عمومی‏ترین رفتارهای اختیاری، مثل غذا خوردن، لباس پوشیدن، سخن گفتن و مانند آن نخواهد بود. بدون یاری حافظه، شما نمی‏توانید درباره خودتان بیندیشید؛ زیرا همین مفهوم «خود» مستلزم نوعی احساس پیوستگی است که تنها حافظه می‏تواند برای شما فراهم کند.
از «حافظه» تعاریف گوناگونی به عمل آمده است؛ از جمله: حافظه به‏خاطرسپاری رویدادها و اطلاعات و همچنین یادآوری آنهاست. حافظه کنشی است کهتجارب گذشته را دربر می‏گیرد. حافظه رویدادهای حال را نگه‏داری می‏کند و خاطرات گذشته را به یاد می‏آورد.

تاریخچه حافظه
ابینگهاوس (Ebbinghaus) اولین کسی بود که به طریق عملی درباره حافظه آزمایش‏های منظمی انجام داد. او فهرستی از هجاهای بی‏ معنای زبان آلمانی را مشخصکرد و کوشش نمود آنها را حفظ کند. او در پژوهش‏های خود، توجه خاصی به قانون «فراوانی» (بسامد) داشت؛ یعنی هر چه یک تجربه بیشتر رخ دهد آسان‏تر به یاد می‏آید. بنابراین، برای آزمون این نظریه، او به موادی نیاز داشت که با تجربه‏های قبلی ارتباطی نداشته باشد تا بتوان تجربه‏های قبلی را کنترل کرد. به همین دلیل، هجاهای بی‏معنا را به کار برد.

نتایج به دست آمده از تحقیقات ابینگهاوس به شرح ذیل هستند:

1. هرقدر مواد آموختنی زیادتر گردد زمان لازم برای به خاطر سپردن آن مطالب به صورت تصاعدی افزایش می‏یابد. البته این نسبت‏ها ثابت نیستند؛ یعنی اگر فهرست 7 کلمه‏ای 30 ثانیه وقت بگیرد، فهرست 10 کلمه‏ای 52 ثانیه، فهرست 12 کلمه‏ای 82 ثانیه و فهرست 16 کلمه‏ای 196 ثانیه وقت خواهد گرفت.

2. ابینگهاوس میزان کوشش صرف شده با نگه‏داری آن مطالب در حافظه را با یکدیگر مرتبط دانست، به گونه‏ای که افراد اگر وقت بیشتری برای یادگیری بگذارند و کندتر بیاموزند و برای آموختن، مطالب را چندین بار بخوانند دیرتر فراموش می‏کنند تا کسانی که به حافظه خود متّکی هستند و کوشش کمتری می‏نمایند. البته نوع مطالب آموختنی مهم است.

3. فراموشی در ساعات اولیه یادگیری بیشتر است؛ بدین‏گونه که پس از 20 دقیقه 42 درصد مطالب، پس از 9 ساعت 64 درصد و پس از 31 روز 79 درصد فراموش شده‏اند.

4. یادگیری مطالب با تقسیم وقت، بهتر صورت می‏گیرد تا اینکه مطالب یکدفعه خوانده شوند. او فهرستی متشکّل از 12 کلمه بی‏معنا را 68 بار خواند تا توانست حفظ کند. روز دوم 7 بار خواند تا حفظ شد، ولی فهرست دیگری مثل فهرست اول را به مدت 3 روز خواند و با 38 بار خواندن طی سه روز، مطالب را حفظ کرد (یعنی با تقسیم وقت در 3 روز)، تقریبا 50 درصد صرفه‏جویی در وقت شد.

5. آموختن مطالب به صورت کلی بهتر از آموختن جزء به جزء است؛ مثلاً برای یادگیری کتاب روان‏شناسی تربیتی، ابتدا باید آن را یک بار مطالعه کرد تا شناختی کلی به دست آوریم، بعد آن را جزء به جزء بخوانیم.