بالا
لامپ رشد گیاه

 دانلود نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور با پاسخنامه

 دانلود نمونه سوالات فراگیر پیام نور

 فروشگاه پایان نامه و مقاله


 تایپ متن و مقاله و پایان نامه



خروجی آر اس اس

tania

  1. حاصل عمر گابريل گارسيا ماركز


    • در 15 سالگی آموختم كه مادران از همه بهتر می دانند و گاهی اوقات پدران هم.
    • در 20 سالگی یاد گرفتم كه كار خلاف فایده ای ندارد، حتی اگر با مهارت انجام شود.
    • در 25 سالگی دانستم كه یك نوزاد، مادر را از داشتن یك روز هشت ساعته و پدر را از داشتن یك شب هشت ساعته، محروم می كند.
    • در 30 سالگی پی بردم كه قدرت، جاذبه مرد است و جاذبه ، قدرت زن.
    • در 35 سالگی متوجه شدم كه آینده
    ...
  2. بزرگان چه چیزها که نمی گویند!

    · اگرجانبازی جوانان ایران نباشدنیروی دهها نادرهم به جایی نخواهدرسید.(نادرشاه افشار)

    · برای اراضی کشورم هیچ وقت گفتگونمی کنم بلکه آن راباقدرت فرزندان کشورم به دست می آورم.(نادرشاه افشار)

    · عشق براي هميشه از زيبايي مي هراسد ، با اين وجود ، زيبايي براي هميشه توسط عشق دنبال خواهد شد.( جبران خليل جبران)

    · هر چه نوربيش تر ، سايه ها عميقتر! (گوته)

    · اگر کسي به تمام آرزوهايش برسد خودکشي
    ...

    بروزرسانی شده 01-15-2010 در 06:54 PM توسط tania

    دسته ها
    دسته بندی نشده
  3. قفل


    من آنچه را که احساس می کنم بنویسم، می نویسم.
    ولی تو ای پاسدار جهالت، اگر می خواهی دهان فریاد مرا قفل کنی، قفل کن، اما فراموش نکن همان انسانی که دیروز ندانسته برای تو قفل می ساخت امروز دانسته کلیدش را برای من می سازد.


    (اثرجورج نقاش انگلیسی)
  4. شطرنج


    این پیاده می شود آن وزیر می شود
    صفحه چیده می شود دار و گیر می شود

    این یکی فدای شاه آن یکی فدای رخ
    درپیادگان چه زود مرگ ومیر می شود

    فیل کجروی نمود این سرشت فیلهاست
    کجروی در این مقام دلپذیر می شود

    اسب خیز می زند جست وخیز کار اوست
    جست وخیز اگر نکرد دستگیر می شود

    آن پیاده ضعیف راست راست می رود
    کج اگر که می خورد ناگزیر می شود
    ...

    بروزرسانی شده 01-13-2010 در 07:54 PM توسط tania

    دسته ها
    دسته بندی نشده
  5. تنگ غروب


    تنگ غروب از سنگ بابا نان درآورد
    آنرا برای بچه های لاغر آورد
    مادر برای بار پنجم درد کرد و
    رفت و دوباره باز هم یک دختر آورد
    گفتند: دختر نان خور است و با خودش گفت:
    ای کاش می شد یک شکم نان آور آورد

    تنگ غروب از سنگ بابا نان درآورد
    آنرا برای بچه های لاغر آورد
    تنگ غروب آمد پدر، با سنگ در زد
    یک چندتا مهمان برای مادر آورد
    مردی غریبه با زنانی چادری که
    مهمان ما بودند
    ...

    بروزرسانی شده 01-13-2010 در 08:32 PM توسط tania

    دسته ها
    دسته بندی نشده
صفحه 11 از 12 اولیناولین ... 9101112 آخرینآخرین