بالا
لامپ رشد گیاه

 دانلود نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور با پاسخنامه

 دانلود نمونه سوالات فراگیر پیام نور

 فروشگاه پایان نامه و مقاله


 تایپ متن و مقاله و پایان نامه



نظرات وبلاگ

  1. حديس آواتار ها
    چي بود همه دنيا رو خراب كردي...
  2. sima** آواتار ها
    واقعا زندگیم عجب چیزیاااااا
    هر دورانی یه بویی داره . ااااااحسنت
  3. زمستانه آواتار ها
    سخت است
  4. زمستانه آواتار ها
    sherlari ghashangde ganeam gho
    slm man dane6joye payame nore daregazamtunestam torkie yad begiram ta hododi tunestin fingelishi benvis talaffoze6 rahattare
    بروزرسانی شده 12-15-2011 در 07:37 PM توسط زمستانه
  5. omid saeedi آواتار ها
  6. omid saeedi آواتار ها
    بابا دم خیلی گرمه همین ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟
  7. raskolinkof آواتار ها
  8. زهره محبی آواتار ها
    این نوشتها رو خودتون مینویسید؟ اگه این جوریه خوش به حالتون واقعا بهتون تبریک میگم قلم زیبایی دارید.
  9. snm68 آواتار ها




  10. alirazmi آواتار ها
    ادامه ارغوان:

    هر چه با من اینجا ست
    رنگ رخ باخته است
    آفتابی هرگز
    گوشه ی چشمی هم
    بر فراموشی این دخمه نیانداخته است
    اندرین گوشه ی خاموش فراموش شده
    کز دم سردش هر شمعی خاموش شده
    یاد رنگینی در خاطر من
    گریه می انگیزد
    ارغوانم آنجاست
    ارغوانم تنهاست
    ارغوانم دارد می گرید
    چون دل من که چنین خون آلود
    هر دم از دیده فرو میریزد
    ارغوان
    این چه رازیست که هر بار بهار ٬
    با عزای دل ما می آید ؟
    که زمین هر سال از خون پرستوها رنگین است ؟
    اینچنین بر جگر سوختگان
    داغ بر داغ می افزاید
    ارغوان پنجه ی خونین زمین
    دامن صبح بگیر
    وز سواران خرامنده ی خورشید بپرس
    کی برین دره غم می گذرند ؟
    ارغوان
    خوشه ی خون
    بامدادان که کبوترها
    بر لب پنجره ی باز سحر
    غلغله می آغازند
    جان گلرنگ مرا
    بر سر دست بگیر
    به تماشا گه پرواز ببر
    آه بشتاب
    که هم پروازان
    نگران غم هم پروازند
    ارغوان
    بیرق گلگون بهار
    تو بر افراشته باش
    شعر خون بار منی
    یاد رنگین رفیقانم را
    بر زبان داشته باش
    تو بخوان نغمه نا خوانده ی من
    ارغوان
    شاخه ی هم خون جدا مانده من ......
  11. راما آواتار ها
    همه
    لرزش دست و دلم
    از آن بود که
    که عشق
    پناهی گردد،
    پروازی نه
    گریز گاهی گردد.

    ای عشق ای عشق
    چهره آبیت پیدا نیست
    ***
    و خنکای مرحمی
    بر شعله زخمی
    نه شور شعله
    بر سرمای درون

    ای عشق ای عشق
    چهره سرخت پیدا نیست.
    ***
    غبار تیره تسکینی
    بر حضور ِ وهن
    و دنج ِ رهائی
    بر گریز حضور.
    سیاهی
    بر آرامش آبی
    و سبزه برگچه
    بر ارغوان
    ای عشق ای عشق
    رنگ آشنایت
    پیدا نیست
  12. راما آواتار ها
    نمی دونم ولی به این بزرگی هم که می گی نیست !!!!!!!!!
  13. alirazmi آواتار ها
    من از شما می خوام یه عنوان بگین.
    ولی اگه نظرتون این باشه که اینا با هم نمی خونه فک کنم یه جیز رو میگن.
  14. راما آواتار ها
    نقل قول نوشته اصلی توسط alirazmi
    وقتی نیستی چنان به تو فکر می کنم که مغزم به نبودنت پی نمی برد.
    عنوان وبلاگ (دروغ بزرگ)
    باعث می شه این حرف جور درنیاد یعنی باورت می شه که به عنوان وبلاگ بیشتر باید توجه کرد !!!!!!!!!!!
  15. راما آواتار ها
    ما آدما سریع به همه چیز عادت می کنیم حتی نبودن یا بودن که مسئله ای است (فقط عادت می کنیم)!!!!!!!!!!!
  16. alirazmi آواتار ها
    وقتی نیستی چنان به تو فکر می کنم که مغزم به نبودنت پی نمی برد.
  17. راما آواتار ها

    در لا به لاي خاطرات گمشده ام

    به دنبال چيزي مي گردم

    آن قدر آنها را مرور كرده ام

    كه رنگ تمام شان

    از رو رفته است!

    و تمام شعرهايم

    معني عشق را از ياد برده است

    آخرين صفحه را مي گشايم

    با اين اميد

    كه بيابم

    گمشده خود را.
  18. راما آواتار ها
    آن زمان که مشتری و مه قران کنند...
  19. alirazmi آواتار ها
    نقل قول نوشته اصلی توسط راما
    موسم نیلوفران یعنی،
    یکنفر می آید از آنسوی دلتنگی
    می شود برخاست در باران
    می شود در کوچه های شهر
    جاری شد؛
    بانفسهای نگاهی می شود
    سرشار از عطری بهاری شد
    دستهای خسته ای پیچیده با حسرت
    چشمهایی مانده با دیوار رویاروی
    چشمها را می شود پرسید
    چشمها را می شود آموخت
    می شود با فرصت آیینه ها آمیخت

    .
    یکنفر تنهاست
    یکنفر با آفتاب و آسمان تنهاست
    می شود برخاست
    می شود از چارچوب کوچک یک میز بیرون شد
    می شود دل را فراهم کرد
    می شود روشنتر از اینجا و اکنون شد
    ............
    what time
  20. راما آواتار ها
    موسم نیلوفران یعنی،
    یکنفر می آید از آنسوی دلتنگی
    می شود برخاست در باران
    می شود در کوچه های شهر
    جاری شد؛
    بانفسهای نگاهی می شود
    سرشار از عطری بهاری شد
    دستهای خسته ای پیچیده با حسرت
    چشمهایی مانده با دیوار رویاروی
    چشمها را می شود پرسید
    چشمها را می شود آموخت
    می شود با فرصت آیینه ها آمیخت
    .
    یکنفر تنهاست
    یکنفر با آفتاب و آسمان تنهاست
    می شود برخاست
    می شود از چارچوب کوچک یک میز بیرون شد
    می شود روشنتر از اینجا و اکنون شد
    ............
    بروزرسانی شده 01-27-2011 در 12:55 AM توسط راما
صفحه 1 از 5 123 ... آخرینآخرین