بالا
لامپ رشد گیاه

 دانلود نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور با پاسخنامه

 دانلود نمونه سوالات فراگیر پیام نور

 فروشگاه پایان نامه و مقاله


 تایپ متن و مقاله و پایان نامه



خروجی آر اس اس

margaret

دكتر شريعتي

دادن امتیاز به پست
[]

یادش بخیر روزگاری.... تمام گفتنی ها را رها می کردم،تمام سکوت ها را فریاد می زدم،تمام غرور ها را می شکستم، در کمین لحظه ها می نشستم برای شکار کودک واژه هایی که بوی معصومیت عشق می دادند،آنها را در آغوش می کشیدم و در دامان مهر شاعرانه ام می پروراندم...
آری دیر زمانی، با کودک واژه های معصومم، ترانه ها سر می دادم،شعرها می سرودم،از قصه درخت ،سرخی سیب،آبی آسمان،سیاهی شب،شعر ها می سرودم از پرواز قاصدک،پاکی باران،از بوی رازقی،شکوه لبخند، تلالو خورشید،شگفتی ماه،از حکایت تنهایی...آری شعرها می سرودم از تولد،زندگی،مرگ،زندگی،از خدا تا خدا....
یادش بخیر روزگاری ... افسرده ترین بودم و آوای تو هر شب در بیشه طبعم،تبی از شعر و ترانه و نی لبک می انداخت.و اما امروز...امروز گرچه با آمدنت طبع شعرم را ربودی و دیر زمانی است که دفتر شعرم رنگ قلم ندیده است، اما جز این است که غم تو،خود مرثیه ایست طولانی ،هر لبخندت غزلی است تازه،پشت هر نگاهت ترانه ایست جاری ...!؟
امروز،من صادقانه بر این باورم که مهربانی و صداقت تو زیباترین کلام شاعرانه ایست که دیوان زمانه در خود نگاشته است.و من ایمان دارم که تولد تو زیباترین شعر زندگی من است که خداوند در چنین روزی به شاعر کوچک سرزمین خویش الهام کرده است.
آری مهربانم!امروز ما از آن همیم ،از آن قلبهای هم،از آن نفس های هم،امروز فاصله ای بین ما نیست...جز گاه گاه اعتقاداتی که بر این باورم چند صباحی دیگر در فهم آن به دانایی مشترکی خواهیم رسید.چرا که من ایمان دارم همان که ما را در عشق به رهی مشترک انداخت ،خودش ما را راهنماست.
مهربانم،شاید امروز ،روز تولدت بهترین بهانه برای گفتن این حرفها بود!
راستی نمی دونم چرا6 مهر خیلی وقته که تو کنج خلوتگاه ذهنم به امید شادباش چمباتمه زده،فکر می کنم شیش کوچولوی مهربون به من پناه آورده،شاید چون تو فراموشش کردی!!این طور که نیست!!؟هست!!؟
احساس مرا تیر نگاهت ترک انداخت چشمان سیاه تو دلم را به شک انداخت
در سبزترین فصل حضورم غم عشقت از ریشه مرا مثل تبر کم کم ک انداخت
تقصیر هم از آینه چشم خودم بود چون عکس تو را در دل این مردمک انداخت
افسرده ترین بودم و آوای تو هر شب در بیشه طبعم تبی از نی لبک انداخت
ای همسفران سوخته پرهای بلاکش عشق است که ما را به رهی مشترک انداخت
برچسب ها: هیچ یک ویرایش برچسب ها
دسته ها
دسته بندی نشده

نظرات

  1. 50cent آواتار ها
    مرسی خوشم میاد که( شریعتی دوست) هستی
    به خدا قسم به علی شناختم من علی را
    علی1=شریعتی
    علی2=امام علی
  2. mobarak آواتار ها
    قشنگ بود.
    آنک عمری در پی او می دویدم
    _سو به سو _
    ناگهانش یافتم با دل
    نشسته روبه رو