کیفر
by
, 01-16-2010 at 01:44 AM (626 نمایش ها)
در این جا چار زندان است
به هر زندان دوچندان نقب ، در هر نقب چندین حجره ، در هر حجره چندین مرد در زنجیر....
از این زنجیریان یک تن زنش را در شب تاریک و بهتانی به ضرب دشنه ای کشته است.
از این مردان یکی، در ظهر تابستان سوزان ، نان فرزندان خود را بر سر برزن به خون نان فروش سخت دندانگرد آغشته است...
از اینان.. چند کس، در خلوت یک روز باران ریز، بر زاه رباخواری نشسته اند.
کسانی در سکوت کوچه، از دیوار کوتاهی به روی بام ها جسته اند
کسانی ، نیم شب ، در گورهای تازه ، دندان طلای مردگان را می شکستند.
من اما هیچ کس را در شبی تاریک و طوفانی نکشته ام
من اما بر مرد ربا خواری نبسته ام
من اما نیمه های شب ز بامی بر سر بامی نجسته ام.
در این جا چار زندان است
به هر زندان دوچندان نقب ، در هر نقب چندین حجره ، در هر حجره چندین مرد در زنجیر....
در این زنجیریان هستند مردانی که مردار زنان را دوست میدارند.
در این زنجیریان هستند مردانی که در رویایشان هر شب زنی در وحشت مرگ از جگر بر میکشد فریاد
من اما در زنان چیری نمی یابم .. گر آن همزاد را روزی نیابم ناگهان خاموش.
ما اما در دل کهسار رویا های خود جز انعاس سرد آهنگ صبور این علف های بیابانی که میرویند و می پوسند و می خشکند و می ریزند ، با چیزی ندارم گوش...
مرا گر خود نبود این بند .. شاید بامدادی همچو یادی دور و لغزان ، میگذشتم از تراز خاک سرد و پست ..
جرم این است !
جرم این است!
احمد شاملو