PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : نقد و بررسی فیلم بتمن "شوالیه تاریکی"



HeshaM
06-21-2009, 03:26 PM
http://pnu-club.com/imported/2009/06/1143.jpg
تیم برتون برای اولین بار، بتمن را به سینما آورد. این فیلم در سال ۱۹۸۹ و با بازی مایکل کیتون در نقش بتمن و جک نیکلسون در نقش جوکر ارائه شد. این فیلم بعد از فیلم سوپرمن که قبل از این ساخته شده بود، دومین فیلمی بود که قهرمانی را به روی پرده سینما آورد و از آن روز به بعد نسخه های سینمایی متفاوتی از مجموعه کمیک استریپ های بتمن ساخته شد. فیلم بتمن (۱۹۸۹) به کارگردانی تیم برتون، چون اولین در سینما بود و تازگی داشت، فیلم بسیار خوبی از آب در آمد و دارای ارزش های هنری بالایی بود که آن فیلم را جاودانه کرد. بخصوص با بازی فوق العاده جک نیکلسون در نقش جوکر، آدم پست و بد ذاتی که از هیچ چیزی ترس و ابایی ندارد و خرابکاری را دوست دارد و دشمن قسم خورده بتمن هم هست، این نقش جاودانه شد.

کریستوفر نولان که قبل از این فیلم، یادگاری را در سال ۲۰۰۰ ساخت که در جشنواره ساندانس از آن بسیار استقبال شد و نام کریستوفر نولان را بر سر زبان ها انداخت. بعد فیلم “بی خوابی” را در سال ۲۰۰۲ با بازی آل پاچینو و رابین ویلیامز ساخت. در سال ۲۰۰۵ بمتن را ساخت و در سال بعد فیلم پرستیژ را. اما پروژه بعدی او ادامه ای بر فیلم بتمن بود به نام “شوالیه تاریکی”. اما اتفاق غیر منتظره ای که بعد از اتمام ساخت این فیلم روی داد، مرگ تراژیک هیث لجر بازیگر نقش جوکر بود. اوایل سال ۲۰۰۸ جسد او را در آپارتمانش در نیویورک پیدا کردند و معلوم شد که بعد از استفاده بیش از حد از مواد مخدر جانش را از دست داده است. همین رویداد کافی بود تا نام این فیلم دهن به دهن همه جا بپیچد و همه از شوالیه تاریکی و جوکر حرف بزنند. کرک هانیکات منقد هالیوود ریپورتر در تعریفی از فیلم می نویسد: شوالیه تاریکی، یک آدرنالین خالص است. بازگشت کارگردان، کریستوفر نولان و گذاشتن تمام تجربیاتش در داستانی تاریک با مبارزاتی تن به تن ضرباتی تکان دهنده و تعلیقی میخکوب کننده است.

قصه از آنجا شروع می شود که بروس وین «کریستین بیل» زندانی است و مورد حمله شش نفر یا به قول خودش هفت نفر قرار می‌گیرد اما به خوبی از خجالتشان درمی‌آید تا اینکه نگهبانان برای در امان بودن مهاجمان او را به انفرادی می‌اندازد، در انفرادی مردی به دیدن او می‌آید و او را دعوت می کند تا برای اینکه بتواند علیه فساد و بی‌عدالتی برخیزد، گلی آبی رنگ را از پای کوهی بچیند و به جمع آنها در قله همان کوه بپیوندد. بروس وسط جاده ای که از دشتی می‌گذرد ، تنها رها می‌شود، جاده پیچ در پیچ تا بی‌نهایت می‌رود. او گل آبی رنگ را در پای کوه می‌یابد. و می‌چیند و به سختی از کوه بالا رفته و آنجا همان مرد را که در انفرادی به ملاقاتش آمده بود،‌ در میان جمعی می‌یابد که نینجاهای سیاهپوش آموزش می‌دهد. آن مرد بروس را به شدت کتک می‌زند و به او می‌فهماند راهی که در پیش گرفته تا چه حد خطرناک است. او همانجا خاطراتش را مرور می‌کند، به زمانی می‌رود که برای آوردن سر نیزه قدیمی همبازی‌اش ریچن در چاهی سقوط کرده و مورد حمله خفاشها قرار می‌گیرد و از آنجاست که از خفاش به شدت می‌ترسد. کابوس آنها را می بیند و به یادشان که می‌افتد،‌ کنترلش را از دست می دهد. بروس وین شبی به همراه پدر و مادرش برای دیدن نمایش می رود که در آنها افرادی در نقش خفاش بازی می کنند. با دیدن این افراد از پدر و مادر می‌خواهد که سالن نمایش را ترک کنند و درست هنگامی که آنها از در سالن خارج می شوند، سارقی مسلح راه را بر آنها می بندد و پدر و مادر بروس را به قتل می رساند. بروس تنها فرزند این خانواده میلیاردر است که باقی می ماند. تمام دارایی های خانوادگی که به او ارث رسیده است ،‌برای او نگهداری می شود تا به سن قانونی برسد و این آغاز راهی است دشوار که او در آینده انجام می دهد.

در لحظه به لحظه زندگی بروس وین حس انتقام فوران می کند تا جایی که سال بعد قصد می کند قاتل پدر و مادر خود را در دادگاه به قتل برساند که البته کسان دیگری این عمل را قبل از او به انجام می رسانند. ریچن «کتی هولمز» همان همبازی قدیمی به خاطر این کار سیلی به صورت او می زند و همین رنجش باعث می شود تا بروس سالها از شهر و مردمش دور باشد و شرایطی متفاوت را تجربه نماید . اما در نهایت پس از سالها از شهر و مردمش دور باشد و شرایطی متفاوت را تجربه نماید. اما در نهایت پس از سالها برمی گردد اما نه با تصمیم انتقاد او به قصد ایجاد عدالت و مبارزه با تبهکاری وارد شهر می شود. جایی که حتی پلیس ها و پزشکانش آنچنان با تبهکارانش گره محکمی خورده اند که نمی توان به کسی اعتماد کرد.

آغاز بتمن فیلمی است که مخاطبش را نه تنها جذب می کند،‌ بلکه تا حدی او را مقهور صحنه ها و فیلمبرداری و تعقیب و گریزهایش می کند.

این فیلم یک خصوصیت دیگر هم دارد. کریستوفر نولان شاید برای نخستین بار یک فلسفه خاص را در این چنین فیلمی تزریق کرده است. اینکه اجرای عدالت با انتقام کاملا متفاوت است و باید سهم هر کدام را جدا ساخت.

او یک مقیاس کوچکتر از جهان را فرض کرده و آشفتگی های جهان بی در و پیکر امروز را ،‌ و در این شهر شلوغ یک نفر پیدا می شود که برای برقراری عدالت راههای سخت را پشت سر می گذارد، و اینجاست که بروس وین به آغوشی پناه می برد که از بچگی وحشتی عظیم از آن در دل داشت. در حین دیدن فیلم این احساس بسیار سراغمان می آید که هالیوودی ها بتمن را باز هم زنده کرده اند تا آمریکایی ها را عامل برقراری نظم جهانی، عدالت و برقراری حقوق بشر معرفی کنند و جالب این است که گهگاه، آلفرد به بروس گوشزد می‌کند که از قدرت فوق العاده اش نباید در راههای شخصی استفاده کند.

در آخرین ساخته نولان دیالوگهایی رد و بدل می شود که بعضا عمیق و قابل تامل است،‌ به عنوان مثال جایی گفته می شود «گذشت از عدالت،‌ جنایتکاران را گستاخ تر می‌کند» و یا مردی که بروس را در کوهستان آموزش می دهد به او می گوید: تمرین در برابر خواستن هیچ نیست. در آغاز بتمن، داستان در شهری فوق تکنولوژیک اتفاق می‌افتد که بسیار شبیه نیویورک است اما چرا سعی شده که این شهر نیویورک معرفی نشود شاید به همین دلیل باشد که این قصد وجود داشته که داستان و موضوع آن به کل دنیا بسط داده شود. در شهر گاتم ـ‌ محل وقوع داستان ـ فردی به نام فالکونی فساد و تبهکاری را آنچنان رونق داده که حتی به ماموران قانون هم نمی توان اعتماد کرد.

امروزه جهان غرب به اهمیت و قدرت تکنیک تصویری پی برده و از آن در قالب سینما استفاده می کند تا از این طریق مفاهیم مورد نظر خود را در ذهن مخاطبان نهادینه کند. دلیل این امر نیز روشن است زیرا در مباحث انسان شناسی به اثبات رسیده که انسانها بگونه ای تصمیم میگیرند که فکر می کنند و براساس تصمیمات خود رفتار خاصی بروز میدهند ؛ به عبارت کاملتر: انسانها بگونه ای زندگی می کنند که فکر می کنند؛ لذا برای تغییر در رفتار و نوع زندگی انسانها باید در نوع فکر کردن آنها تغییرات و دگرگونی های لازم را به وجود آورد و از آنجایی که تصمیمات انسانها بر اساس اطلاعات و داده های وارد شده به ذهن آنهاست، اگر ما بتوانیم در مرکز تصمیم گیری ذهنی افراد نفوذ کنیم و اطلاعات مورد نظر خود را وارد کنیم در حقیقت در تصمیم گیری آنها نفوذ کرده ایم و آنها همان چیزی را تصمیم میگیرند که ما میخواهیم.
به همین دلیل است که غرب قبل از حضور فیزیکی خود در جوامع دیگر ، حضور فرهنگی و سربازان فکری خود را روانه آن جوامع میکنند تا با زمینه های فکری ، هرگونه مخالفتی را ازبین ببرند.

بسیاری از پژوهشگران معتقدند، اگر بتوانید آینده را پیش بینی کنید و در آن نفوذ کنید می توانیید آینده را بر اساس خواسته خود تغییر دهید تا آینده متعلق به شما و بر اساس خواسته ی شما باشد.

غرب از این اصل به بهترین وجهی بهره برداری کرده است؛ یعنی با توجه به تائثیر رسانه ها در تصمیم گیری افراد و با توجه به نظم نوین جهانی و با توجه به گرایش و علاقه مردم به اطلاع از آینده و در بعد وسیعتر آخرالزمان (یعنی عاقبت،سرانجام جهان چه خواهد شد.) سعی میکند برای مردم جهان، آخرالزمان سازی کند؛ یعنی بوسیله فیلم و سینمای مدرن خویش،شرایطی را برای مردم ترسیم می کند که مردم بپذیرند و اینگونه فکر کنند که در آینده قطعا چنین اتفاقی رخ خواهد داد و وقتی چنین باوری در ذهن آنها ایجاد شد، برای رهایی از این بحران که درمقابل بشریت قرار می گیرد، پناه بردن به غرب بهترین گزینه معرفی می شود.

امسال هالیوود بسیار موفق تر از سال قبل عمل کرده است. فیلم های تجاری امسال رنگ و بویی دیگر دارند. علاوه بر جلوه های ویژه ی حیرت انگیز که سال به سال و فیلم به فیلم پیشرفتی چشمگیر را به نمایش می گذارند. امسال حضور پررنگ تر فیلم نامه های خوب و تاثیر گذار و شخصیت پردازی های قوی تحولی را در شیوه ی فیلم سازی هالیوود نمایان می کند که البته این تحولات همیشه به چشم می خورد ولی امسال سرعتی چند برابر به خود گرفته است و این یک هشدار جدی در مسیر تاثیرگذاری جهانی هالیوود است. ابزاری قدرتمند و جذاب و تهدیدی در گستره رسانه ای جهان.

مهم ترین تغییری که در این فیلم ها دیده می شود نگاهی تیزبینانه تر و خلاق تر در تولید این فیلم هاست که مخاطبان خود را علاوه بر سرگرم کردن به دنیا هایی گیرا و درگیر کننده می برد که تاثیر آنها تا مدت ها در ذهن مخاطب باهوش باقی خواهد ماند. نمونه ی بارز این اتفاق موفقیت حیرت انگیز و تا حدودی باور نکردنی «بتمن: شوالیه ی تاریکی» بود.

شوالیه تاریکی یکی از فیلمهای ابر قهرمانی در سال ۲۰۰۸ است.


http://pnu-club.com/imported/mising.jpg

در شوالیه تاریکی- همچون یک درس مجسم فیلمنامه نویسی- نولان بسیار بیشتر از قسمت قبل موفق شده یک کمیک استریپ مشهور را با مفاهیم سیاسی و اجتماعی و حتی فلسفی تزیین کند. مثل یک سرآشپز ماهر در تهیه غذایی استاندارد و سهل الهضم برای هر ذائقه و هاضمه یی. برگ برنده فیلم، ژوکر است؛ موجودی سنگدل و تیزهوش که قرار است وجودش در فیلم منادی نوعی ابهام و آشفتگی اخلاقی در فیلم باشد. نوعی کائوس. ژوکر به شکلی مستمر کم مایگی انسان مدرن را به رخ می کشد؛ موجودی کریه المنظر که به ما یادآوری می کند نیکوکاری و بی آزاری ما چقدر ناشی از بزدلی ماست و نه الهام گرفته، بر اساس نیک اندیشی و شجاعت. موجود بدذاتی که با قدرتی رب النوع وار انسان ها را تحقیر می کند تا ما را به مفهوم غیرمتعارفی از ابرمرد نیچه یی رهنمون سازد.

شوالیه تاریکی فیلمی است که در قراردادهای مرسوم هالیوودی جای می گیرد. چیزی در ردیف بن هور و تایتانیک. آن دغدغه هنرمندانه فیلم های بزرگ در شوالیه تاریکی جایی ندارد. شوالیه تاریکی به ظاهر تلاش فیلمساز برای ارتقای یک کمیک استریپ نوجوان پسند به فیلمی باب طبع بزرگسالان است، اما در نهایت به مفاهیمی پافشاری می کند که باب طبع نوجوانان است.به ۱۵ سال قبل بازگردیم وقتی تیم برتون، وفادارانه به قالب کمیک استریپ، شاهکاری به ظاهر کودکانه (به نام بتمن بازمی گردد)، خلق کرد. پر از موجودات افسانه یی نیمه انسان، نیمه حیوان، ارتش پنگوئن ها، زن گربه یی و... اما حالا می توان با خیال راحت گفت، منادی واقعی آن آشفتگی و ابهام اخلاقی است که شوالیه تاریکی به اشتباه مدعی آن است.

«شوالیه تاریکی» فیلمی است كه سرانجامی جز هرج و مرج اخلاقی ندارد و تمامی شخصیت های اصلی اش را گرفتار تاریكی و ظلمت می كند. تعدادی از آنها خود را باز می یابند اما تعدادی هم هرگز موقعیت سابق شان را تجربه نمی كنند و گرفتار نیروی شری می شوند كه مانند عفونت كشنده ای درون شان ریشه دوانده است.

رک هانیکات منتقد هالیوود ریپورتر در تعریفی از فیلم می نویسد: نولان یکی از کارگردانان باهوش عصر ماست. او فیلم هایش را روی کاراکترها و ایده ها بنا می کند و «شوالیه تاریکی» هم از این قاعده مستثنی نیست.))

عصر ما، عصر فترت و احتضار شيطان و درعين حال عصر بسط و گسترش امور و مجاري تمدني شيطاني است و اين پارادايم دوگانه روشنگر بخشي از پيچيدگي هاي زمانه ماست. با اين وجود تا حدودي روشن مي شود كه اگر دستگاه تبليغاتي «شيطان بزرگ» نمايشهايي كريه و خوفناك و درعين حال قدرتمندانه از يك صورت شيطاني ارائه مي دهد، از سر دلسوزي و خيرخواهي و توجه به عالم غيب نيست. بلكه نمايش جلوه اي از ابليس است كه وجود خارجي ندارد و مخاطب را دچار حيرت مي كند و به تدريج به انفعال مي كشاند.

فیلم هایی که بر اساس شخصیت های کمیک ساخته شده اند موجودیت خود را مدیون تقابل دوگانه ی خیر و شر هستند . در این فیلمها حقیقت دیریاب نیست ، بسادگی خود را می نماید . شر هم همواره در طرف خود قرار گرفته است.

بتمن يا همان مرد خفاشي بيش از هر کاراکتر ديگري منبع اقتباس هاي سينمايي و تلويزيوني بوده است:
بتمن؛ فيلم سينمايي(1966) کارگردان: لزلي مارتينسون،نمونه سرخوشانه دهه 60 بتمن، که بيشتر از آنکه راوي داستان حقيقي اين شواليه باشد، افسانه مرد خفاشي را دست مي اندازد.

بتمن (1989) کارگردان: تيم برتون، تا سال 2005 که بتمن مي آغازد روي پرده برود بسياري اين فيلم را بهترين اقتباس سينمايي بتمن مي دانستند. اين فيلم، کلاسيک اين ژانر و سرآغاز فيلم هاي جديد ابرقهرماني است.

بتمن بازمي گردد (1992) کارگردان: تيم برتون، در این فیلم تعداد آدم بدهاي فيلم خيلي زياد است و سيلي از اتفاقات در جريان است .

بتمن براي هميشه(1995) کارگردان: جوئل شوماکر، اين فيلم تا حد زيادي به دو فيلم پيشين برتون نزديک است؛ فيلمي تلخ و تاريک که چاشني طنز آن را گهگداري همراهي مي کند.

بتمن و رابين(1997) کارگردان: جوئل شوماکر، بسیاری معتقدند این فیلم بدترين بتمن سينما، بلکه يکي از بدترين فيلم هاي تاريخ سينماست. و موفقیت چندانی نداشته است.

بتمن مي آغازد (2005) کارگردان: کريستوفر نولان ،فيلمي که روح تازه يي در کالبد بتمن دميد و خيلي سريع به محبوب ترين بتمن و يکي از بهترين فيلم هاي ابرقهرماني تبديل شد.


شخصيت بتمن ساخته و پرداخته ذهن باب كين هنرپيشه و بيل فينگر نويسنده است.اين دو در سال ۱۹۹۳ همكاري خود را در خلق شخصيتي براي مجموعه Detective Comics آغاز كردند.طرحهاي اوليه از بتمن امروزي بسيار فاصله داشت.‎/.ابرقهرماني بالدار با تن پوش قرمز كه امروزه همه ما آنرا مي شناسيم.با گذشت زمان و ارائه چند طرح ديگر توسط اين دو هنرمند، شخصيتي كه بيشتر شبيه بتمن شواليه سياه ۲۰۰۸ بود متولد شد.اين مرد در مدت كوتاهي ستاره كارتون ها و فيلم هايي شد كه با نام او اكران مي شدند. از همان ابتداي كار، بتمن با ساير ابر قهرمان ها تفاوت داشت.رقيبهاي او، سوپر من و مرد عنكبوتي لباسهايي با رنگهاي اصلي پرچم امريكا به تن دارند، درحاليكه بتمن لباسي به رنگهاي سرمه اي و مشكي به تن دارد و از اين بازيهاي پشت پرده به دور است. از طرفي هيچ ابرقهرمان ديگري چنين داستان زندگي غم انگيزي ندارد. منتقد سينمايي راس دوتات معتقد است:«در حال حاضر راه براي تلاشهاي ادبي به منظور آفرينش شخصيتهايي كه دست كم به اندازه مرد آهني ابهام دارند، كاملاً هموار شده است.»

کريستوفر نولان فيلم مخمصه را منبع الهامش در ساخت شواليه تاريکي مي داند. فروش فيلم تنها در سه روز اول نمايش اش بيش از 155 ميليون دلار در امريکا بود و موفق شد رکورد اسپايدرمن را بشکند.

شواليه تاريکي دستگاه رعب آوري است که بر پايه هوشمندي برادران نولان شکل گرفته و به يک اثر حماسي هاليوودي تبديل شده است. نشانه هاي اين اتفاق را در همان «بتمن آغاز مي کند» ديده بوديم. در همان فيلم هم کريس نولان شائبه هاي مرسوم يک اثر کميک استريپ را مي زدايد و با تزريق نوعي تعهد سياسي مورد پسند هاليوود (که بر پايه هراس جمعي پس از 11 سپتامبر شکل گرفته) فيلم را به اثري «مهم» در معيارهاي جريان اصلي سينماي امريکا بدل مي کند.

آغاز فیلم، با تصویری از شعله‌های آتش که در پایان به صورت بال زدن خفاشی تمامی صفحه را سیاه و تاریک می‌کند، حرکت دوربین در آسمان که به سرعت به ساختمانی شیشه‌ای نزدیک می‌شود، همۀ پیشداوری‌های ما را به کار می گیرد. گرچه واقعۀ بعد از آن خلاف انتظار ما از کار درمی‌آید. سپس مرد ایستاده و منتظر در کنار خیابان، با نقابی در دست که چشمهایش همچون چشمهای روباهی در شب می‌درخشد، انتظار وقوع حادثه را در ما بیدار می‌کند و حرکات سریع و روان دوربین ما را به ماجرای سرقت می‌کشاند. در همین نخستین صحنه‌هاست که ما رفته رفته با شخصیت تبهکار اصلی فیلم، «جوکر»، آشنا می‌شویم. هریک از همدستان «جوکر» هنگامی که همدستش کار خود را انجام می‌دهد با شلیک تیری کار او را می‌سازد. وحشت حاصل از تماشای این صحنه‌ها ناگفتنی است. چگونه ممکن است انسانهایی بتوانند در کنار یکدیگر جمع شوند و کاری انجام دهند، اما با چنین سرعتی نیز به یکدیگر خیانت کنند و کار یکدیگر را تمام کنند؟ جوکر خود نیز از این تیرها در امان نیست. اما گویی او همیشه فکر همه چیز را کرده است، حتی کامیونی که باید سر رسد و یکی از تهدیدهای او را از سر راه بردارد. اما رانندۀ کامیون نیز وقتی می‌پرسد «دیگران کجا هستند؟» پاسخ خود را تنها با گلوله‌ای می‌گیرد. آیا بدون وفاداری تصور همراهی انسانها و اجتماع آنها پذیرفتنی است؟ ظاهراً هیچ یک از اعضای این گروه به چنین چیزی نمی‌اندیشد. همه پذیرفته‌اند که هرچه کمتر باشند سهم خودشان بیشتر است. مردم گرفتار نیز ظاهراً چاره‌ای جز تسلیم ندارند. اما یک تن تسلیم نمی‌شود. سلاح برمی‌گیرد و با مهاجمان مقابله می‌کند. اما جوکر او را زخمی می‌کند و بر زمین می‌افکند. به او نزدیک می‌شود. مرد زخمی به او می‌گوید: «همۀ جنایتکاران به چیزهایی اعتقاد دارند. شرف، احترام. تو به چی معتقدی؟» و جوکر در پاسخ می گوید: «من به این اعتقاد دارم که چیزی که تو را نمی کشد، تو را بیگانه (stranger) می‌سازد». این جمله آشکارا نقیضه‌گویی یکی از سخنان نغز نیچه است: «آنچه مرا نمی‌کشد، قویتر (stronger) می‌سازد».

نبرد واقعی «جوکر» و «شوالیه سیاه» بر سر تصاحب قدرت یا بازگرداندن پول مردم نیست. جوکر نمی‌خواهد پول مردم را بدزدد تا خود ثروتمند شود وبه عیش و عشرت بپردازد. او می‌خواهد نشان دهد در این جهان همه دزدند، همه قاتل‌اند، همه جنایتکارند، فقط باید وقتش برسد، وقتش که برسد همه همدیگر را خواهند خورد. این به چه معناست؟ بدان معناست که هیچ نیکی و خیری نه در نهاد بشر و نه در نهاد انسان وجود ندارد. همه چیز قرارداد است و زاییدۀ تمدن. اوضاع که به هم بریزد، همه چیز به هم می‌ریزد. همه چیز می‌شود مثل اولش. همان طور که روز اول جهان چنین بود. مگر جهان ما از میان آتش و دود به وجود نیامد و مگر در آخرالزمان باز در کام آتش و دود نخواهد رفت؟


http://pnu-club.com/imported/2009/06/1144.jpg

«شوالیه تاریکی» یک حکایت ساده‌انگارانه، سطحی و کلیشه‌ای از رویارویی خیر و شر نیست. البته در این‌جا هم خیر و شر وجود دارد، بتمن خیر و آدم خوب داستان است و جوکر شر و آدم بد ماجراست. اما بتمن بیشتر از آن‌چه که وانمود می‌کند و سعی در پنهان نمودن خود در سایه دارد، پیچیده و البته سردرگم و سرگشته به نظر می‌رسد.

نولان در دومین بتمن‌اش آزادی عمل بیشتری نسبت به کارگردان‌های قبلی این مجموعه داشته و تغییرات و دگرگونی‌های مثبتی اعمال کرده است.

او محدوده احساسات بشری بروس وین را گسترش داده و به عمق نگرانی‌ها، دلواپسی‌ها، تردید‌ها و رنج‌های یک انسان نفوذ کرده و به نگاه تازه‌ای به این اسطوره شکست‌ناپذیر ادبیات و سینمای آمریکا دست یافته است.