Borna66
06-11-2009, 11:59 AM
انتزاع در معنای وسیعش می تواند به هر نوع هنری اطلاق شود که اشیاء و رخدادهای قابل شناخت را باز نمایی نمی کنند، ولی عموما به آن گونه از آفرینش های هنر مدرن اطلاق می گردد که از هر گونه تقلید از طبیعت یا شبیه سازی آن، به مفهوم مرسوم آن در هنر اروپایی، روی می گرداند. اصطلاح «انتزاع» به معنای چیزی جدا شده از طبیعت، همواره چیزی موضع مشاجره بوده است؛ شاید به این علت که «انتزاع کردن» یک چیز را به معنای کاستن ارزش یا مقام ان دانسته اند. موسیقی و معماری همواره هنرهای انتزاعی به شمار رفته اند، حال آنکه در سنت کلاسیک از روزگار ارسطو به بعد، ادبیات و هنرهای تجسمی، نقاشی، پیکره سازی هنرهای تقلیدی به حساب می آیند. هنرمندان دستکم از اواسط سده نوزدهم به بعد تلاش کرده اند که نقاشی را به صورت یک پدیده فی نفسه مستقل و نه تقلیدی مطرح کنند. دشواری کاربرد واژه انتزاعی در مورد هنری که از طبیعت شبیه سازی نمی کند، از اینجا سرچشمه می گیرد که این واژه را در توصیف تمام هنرهایی به کار برده اند که موضوعشان در درجه دوم اهمیت قرار داشته و یا گژنمایی شده است تا بدینوسیله بر ابزار تجسمی یا بیانی تاکید شود.این اصطلاح گاهی در توصیف آثار فوویستی و که موضوع بر آنها غالب نیست و گروهی از نقاشی های ک.بیستی به کابرده می شود و تا زمانیکه که آثاری از موضوع در نقاشی قابل تشخیص باشد نمی توان عبارت انتزاع را به راحتی به کار برد. کوبیسم، همچنان که دیدیم می تواند در مسیر انتزاع قرار گیرد، ولی فی نفسه هنر انتزاعی نیست.
انتزاع در نقاشی:
معمولا کاندینسکی را مبتکر هنر انتزاعی می دانند؛ اما باید در نظر داشت که او صرفا اوج روندی را می نمایاند که از بیشتر آغاز شده بود. هانری ولده (1863-1957) طراح و معمار بلژیکی، دارای آثاری است که از موضوعیت خاصی برخوردار نیستند. کاندینسکی، نخستین نقاشی آبرنگ انتزاعی خود را در سال 1910 آفرید و پس از او در سال 1911 لارینف به عنوان یکی از هنرمندان معروف روسیه راهش را به سوی هنر انتزاعی گشود و در ادامه چنین رویکردی، دلنه و کوپا نیز در سال 1912 به نتیجه ای مشابه دست یافتند.
غالبا در توضیح علت گرایش انتزاعی کاندینسکی، بر روس بودن او تاکید می شود چرا که نقاشان قدیم روسی با جهان نگری عارفنه خویش هیچگاه هنر را تقلیدی از جهان محسوس نمی دانستند؛ چنین نگرشی تا اعماق اندیشه های هنرمندان نوین روس رسوخ کرده بود و می توان موارد مشابهی را نیز در آثار کانستراکتیویت ها یافت؛ خود او بارها گفته است آنچه نیروی تخیلش را به بیان انتزاعی کشانید، منظره غروب مسکو بود. بی شک، زبان نشانه ای شمایل های روسی حالت رمزآمیز و رنگین کلیساهای ارتدکسبه هنگام شفق، تزئینات انتزاعی و رنگارنگ هنر قومی روس، جملگی می توانستند تجربه های بصری کاندینسکی را به خود مشغول دارند.
کاندینسکی در کتابی که تحت عنوان «درباره عنصر معنوی در هنر» - البته این کتاب با نام «معنویت در هنر» در ایران به چاپ رسیده است – در سال 1910 می نویسد، از هماهنگی در رنگ ها و شکل ها سخن می گوید که فقط می تواند بر اساس «رویارویی هدفمند با روح آدمی» مبتنی باشد؛ «حیات روح را شاید بتوان به طور نسبی به صورت نموداری مثلثی شکل باز نمایاندو مثلثی که با خطوط افقی به بخش های نامساوی تقسیم شده و کوچکترین بخش – از نظر وسعت، عمق و مساحت – در بالا و بزرگترین بخش در پایین آن قرار دارد. کل سه ضلعی به طور نامحسوسی به طرف بالا و جلو حرکت می کند، آنجا که امروز در بالا قرار دارد، فردا در پایین خواهد بود. آنچه امروز تنها برای بخش بالای سه ضلعی قابل درک و برای بقیه سخنی نامفهوم استف در آینده سازنده افکار و احساسات حقیقی بخش پایین تر خواهد بود.( کاندنسکی، واسیلی، معنویت در هنر، ص48، تاعظم نوراله خانی)
در يك تصوير آبستره لزومي به معناي خارجي خاص وجود ندارد و آنچه را ميبينيم مي توان بقدري ساده كرد كه فقط عناصر اوليه آن باقي بمانند يعني تمام عناصر مهم يك هنر تجسمي بخصوص رنگ، فرم، كمپوزيسيون، كه اهعميت آن در ساخت پيامهاي بصري بارها بيشتر خواهد بود. اينجاست كه ارزش يك نقاشي آبستره مشخص مي شود و اهميت آن در ايجاد پيامهاي بصري مشخص میشود زيرا واضح است كه در شبيه سازي مطالبي كه درك میشود محدود است ليكن انتزاعي كردن در زمينه هنر بصري در واقع نوعي ساده كردن به منظور دستيابي به معنایی عميق تر و پربارتر است.
کاندینسکی قالب انتزاعی را به عنوان بیان خود به خودی حساسیت آدمی تفسیر کرد. او در آثار اولیه اش، در نوعی حالت جذبه، شکل های رنگین آزاد را بر روی بوم در هم می آمیخت، در نظر او اینها بیان های هنری حالات ذهنی بودند و صرفا با «اصل ضرورت درونی» توجیه می شدند؛ در واقع هنر کاندینسکی نوعی اکسپرسیونیسم انتزاعی بود.
وی در صفحه 97 همین کتاب در مورد برخورد انتزاعی با فرم می گوید: هر چه فرم انتزاعی تر باشد، گیرایی آن مستقیم تر و آشکار تر خواهد بود. در هر کمپوزیسیونی جنبه های مادی را می توان متناسب با مادی بودن فرم ها، کم و بیش حذف کرده و به جای آنها انتزاع های ناب یا اشیاء شدیدا غیر مادی قرار داد. هر چه هنرمند بیشتر این فرم ها را به کار برد، در قلمرو انتزاع عمیق تر و پایدارتر پیش خواهد رفت و بیننده در پی او رفته و به تدریج آشنایی بیشتری با زبان این قلمرو کسب خواهد کرد.
پی نوشت:
- پاکباز، ر،1381، در جستجوی زبان نو، تهران، انتشارات نگاه.
انتزاع در نقاشی:
معمولا کاندینسکی را مبتکر هنر انتزاعی می دانند؛ اما باید در نظر داشت که او صرفا اوج روندی را می نمایاند که از بیشتر آغاز شده بود. هانری ولده (1863-1957) طراح و معمار بلژیکی، دارای آثاری است که از موضوعیت خاصی برخوردار نیستند. کاندینسکی، نخستین نقاشی آبرنگ انتزاعی خود را در سال 1910 آفرید و پس از او در سال 1911 لارینف به عنوان یکی از هنرمندان معروف روسیه راهش را به سوی هنر انتزاعی گشود و در ادامه چنین رویکردی، دلنه و کوپا نیز در سال 1912 به نتیجه ای مشابه دست یافتند.
غالبا در توضیح علت گرایش انتزاعی کاندینسکی، بر روس بودن او تاکید می شود چرا که نقاشان قدیم روسی با جهان نگری عارفنه خویش هیچگاه هنر را تقلیدی از جهان محسوس نمی دانستند؛ چنین نگرشی تا اعماق اندیشه های هنرمندان نوین روس رسوخ کرده بود و می توان موارد مشابهی را نیز در آثار کانستراکتیویت ها یافت؛ خود او بارها گفته است آنچه نیروی تخیلش را به بیان انتزاعی کشانید، منظره غروب مسکو بود. بی شک، زبان نشانه ای شمایل های روسی حالت رمزآمیز و رنگین کلیساهای ارتدکسبه هنگام شفق، تزئینات انتزاعی و رنگارنگ هنر قومی روس، جملگی می توانستند تجربه های بصری کاندینسکی را به خود مشغول دارند.
کاندینسکی در کتابی که تحت عنوان «درباره عنصر معنوی در هنر» - البته این کتاب با نام «معنویت در هنر» در ایران به چاپ رسیده است – در سال 1910 می نویسد، از هماهنگی در رنگ ها و شکل ها سخن می گوید که فقط می تواند بر اساس «رویارویی هدفمند با روح آدمی» مبتنی باشد؛ «حیات روح را شاید بتوان به طور نسبی به صورت نموداری مثلثی شکل باز نمایاندو مثلثی که با خطوط افقی به بخش های نامساوی تقسیم شده و کوچکترین بخش – از نظر وسعت، عمق و مساحت – در بالا و بزرگترین بخش در پایین آن قرار دارد. کل سه ضلعی به طور نامحسوسی به طرف بالا و جلو حرکت می کند، آنجا که امروز در بالا قرار دارد، فردا در پایین خواهد بود. آنچه امروز تنها برای بخش بالای سه ضلعی قابل درک و برای بقیه سخنی نامفهوم استف در آینده سازنده افکار و احساسات حقیقی بخش پایین تر خواهد بود.( کاندنسکی، واسیلی، معنویت در هنر، ص48، تاعظم نوراله خانی)
در يك تصوير آبستره لزومي به معناي خارجي خاص وجود ندارد و آنچه را ميبينيم مي توان بقدري ساده كرد كه فقط عناصر اوليه آن باقي بمانند يعني تمام عناصر مهم يك هنر تجسمي بخصوص رنگ، فرم، كمپوزيسيون، كه اهعميت آن در ساخت پيامهاي بصري بارها بيشتر خواهد بود. اينجاست كه ارزش يك نقاشي آبستره مشخص مي شود و اهميت آن در ايجاد پيامهاي بصري مشخص میشود زيرا واضح است كه در شبيه سازي مطالبي كه درك میشود محدود است ليكن انتزاعي كردن در زمينه هنر بصري در واقع نوعي ساده كردن به منظور دستيابي به معنایی عميق تر و پربارتر است.
کاندینسکی قالب انتزاعی را به عنوان بیان خود به خودی حساسیت آدمی تفسیر کرد. او در آثار اولیه اش، در نوعی حالت جذبه، شکل های رنگین آزاد را بر روی بوم در هم می آمیخت، در نظر او اینها بیان های هنری حالات ذهنی بودند و صرفا با «اصل ضرورت درونی» توجیه می شدند؛ در واقع هنر کاندینسکی نوعی اکسپرسیونیسم انتزاعی بود.
وی در صفحه 97 همین کتاب در مورد برخورد انتزاعی با فرم می گوید: هر چه فرم انتزاعی تر باشد، گیرایی آن مستقیم تر و آشکار تر خواهد بود. در هر کمپوزیسیونی جنبه های مادی را می توان متناسب با مادی بودن فرم ها، کم و بیش حذف کرده و به جای آنها انتزاع های ناب یا اشیاء شدیدا غیر مادی قرار داد. هر چه هنرمند بیشتر این فرم ها را به کار برد، در قلمرو انتزاع عمیق تر و پایدارتر پیش خواهد رفت و بیننده در پی او رفته و به تدریج آشنایی بیشتری با زبان این قلمرو کسب خواهد کرد.
پی نوشت:
- پاکباز، ر،1381، در جستجوی زبان نو، تهران، انتشارات نگاه.