PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : زبان شناسی و گفتگو



غریب آشنا
08-10-2013, 03:31 PM
زبان شناسی و گفتگو (http://pnu-club.com/pnu.1400.html)
ساختار گفتار و اولويت
بخش قبل، بر جنبه هاي آگاهي اجتماعي كه مي‌تواند بر آنچه از طريق گفته‌ها و در طول يك فعل و انفعال رابطه ايجاد كند. تاثير داشته باشد تمركز كرد. اصطلاح اثر متقابل (فعل و انفعال) در واقع مي‌توانست شامل تعداد زيادي از زد و خوردهاي كاملاً متفاوت اجتماعي شود.
براي مثال يك معلم كه در كلاس در حال صحبت كردن با دانش آموزان است نوعي از اثر متقابل را نشان مي‌دهد. مثالهاي ديگر شامل پزشكي است كه در يك كلينيك، بيماري صحبت مي‌كند يا افرادي كه در مذاكرات يك دادگاه شركت مي‌كنند. افرادي كه در جلسه كميته يا هيئت شركت دارند يا افرادي كه در اداره پست در حال خريد تمبر هستند و هزاران تجربه مختلفي كه مردم دارند در آن يك تبادل گفتار ميان افراد وجود دارد. احتمال مي‌رود نوع مذاكره بر اساس موقعيتهاي مختلف تعامل متفاوت باشد. به هر حال ساختار و مذاكره يعني الگوي بنيادي من مي‌گويم ... تو مي‌گويي ... من مي‌گويم ... تو مي‌گويي از آن نوع تعامل بنيادي كه ما در ابتدا آن را بدست مي‌آوريم و اغلب مورد استفاده قرار مي‌دهيم ناشي مي‌شود. اين، ساختار مذاكره و گفت و گو است. ساختار گفت و گو چيزي است كه ما با آن در طول بيشتر مذاكره آشنا هستيم. اكنون زمان آن رسيده كه به اين ساختار به عنوان يك منظر حساس و دشوار كاربرد آشناي دقيق تر بنگريم.

تجزيه و تحليل و گفتگو (http://pnu-club.com/pnu.1400.html)
استعاره‌هاي زيادي براي توضيح و شرح ساختار مذاكره به كار رفته‌اند براي بعضي گفت و گو و مذاكره مثل يك رقص است ، با شركاي مذاكره كه به آرامي حركاتشان را با هم هماهنگ مي‌كنند. براي ديگران گفت و گو مثل عبور يك ترافيك از يك تقاطع مي‌باشد كه شامل حركات متناوب بسيار و بدون هيچ برخوردي است.
به هر حال گسترده ترين روش تحليلي مورد استفاده نه بر اساس رقصيدن (موسيقي وجود ندارد) و نه بر اساس جريان ترافيك و علائم ترافيكي موجود نيست) است. بلكه بر اساس قياسي با كاركردهاي اقتصادي يك فروشگاه مي‌باشد.
در اين فروشگاه يك جنس كمياب وجود دارد كه بستر كلام و حق صحبت نام دارد و مي توان آن را تحت عنوان حق سخن گفتن تعريف كرد. در هر موقعيتي كه كنترل به خوبي ثابت نشده باشد هر كس مي‌تواند براي بدست آوردن آن سعي كند. اين ،‌گرفتن نوبت نام دارد. از آنجا كه اين يك شكل فعاليت اجتماعي است، گرفتن نوبت بر اساس يك سيستم مديريتي محلي عمل مي‌كند. كه به طور مذاكره‌اي توسط اعضاي يك گروه اجتماعي شناخته مي‌شود.
سيستم مديريتي محلي ضرورتاً تعدادي از مذاكرات براي بدست آوردن نوبت‌ها، حفظ آنها و يا از دست دادنشان است. اين سيستم بيشتر در نقاطي موردنياز است كه يك تغيير و تحول امكان پذير در اينكه چه كسي نوبت را دارد، وجود داشته باشد.
هر نقطه تغيير نوبت امكان پذير يك مكان تحول رابطه (TRP) ناميده مي‌شود. در داخل هر گروه اجتماعي ويژگي هايي براي سخن گفتن و يا عدم سخن گفتن وجود خواهند داشت كه نوعاً با يك TRP مرتبط هستند.
اين نوع از استعارة تحليلي براي ما يك منظر بنيادي تهيه مي‌كند كه در آن سخن گوياني كه با هم در حال مذاكره و گفت و گو هستند طوري ديده مي‌شوند كه گويي در طي نگه داشتن و حفظ حق صحبت در حال نوبت گيري هستند.
آنها به آرامي اين تغيير نوبت را انجام مي دهند زيرا از سيستم مديريت محلي براي گرفتن آن نوبت ها در يك TRP مناسب آگاهي دارند.
استعاره مي تواند در آن دسته مذاكرات و گفت و گوهايي كاربرد داشته باشد كه در آنها گويندگان همكاري مي كنند و حق صحبت را به طور مساوي تقسيم مي كنند . همچنين اين مي تواند آن دسته گفت و گوهايي را تشريح كند كه در آنها به نظر مي رسد گويندگان در رقابت هستند در حال جنگ براي حفظ حق صحبت و جلوگيري از گرفتن آن بوسيله ديگران اين روشهاي اثر متقابل مذاكره اي اساسا از يك گروه اجتماعي به گروه ديگر تفاوت دارند.
براي مصور كردن اين سيستم در كار ، در حالتي كه از فرضيه هاي متفاوت ديگر گروههاي اجتماعي درباره معنا و مفهوم ويژگي هاي گوناگون آگاهي داريم ،‌بر روي گفت و گوهايي يك گروه اجتماعي تمركز مي‌كنيم (گويندگان انگليسي زبان طبقه متوسط در يك جمع ) (http://pnu-club.com/pnu.1400.html)

غریب آشنا
08-10-2013, 03:36 PM
(مكثها ، تداخل يا همزماني و كانالهاي برگشتي) (http://pnu-club.com/pnu.1400.html)
بيشتر اوقات مذاكره و گفت و گو شامل دو يا تعداد بيشتري از شركت كنندگان است كه نوبت ها را بدست مي‌آورند.
و در هر زمان تنها يكي از آنها سخن مي‌گويد. گذر آرام از يك گوينده به گوينده بعدي با ارزش به نظر مي رسد. گذرهايي با يك سكوت طولاني بين نوبت ها يا تداخل كلامي قابل توجه ، غير استادانه و زشت تلقي مي گردد. هنگامي كه دو نفر تلاش مي كنند با هم گفت و گويي داشته باشند و متوجه مي‌شوند كه جريان رواني (بينششان ) وجود ندارد يا ريتم ملايمي براي گذرها و انتقال (نوبت ها) وجود ندارد، بيشتر از آنچه گفته مي‌‌شود. ارتباط ايجاد مي‌گرد اينجا يك حس فاصله ، عدم صميميت و راحتي وجود دارد همانطور كه در اثر متقابل بين يك دانش آموز و پدر دوستش طي اولين ملاقاتشان در (مثال) (1) نشان داده شده
مثال (1)
آقاي استريت : ديو ، رشته تحصيلي تو چيست ؟
ديو: انگليسي ... خوب هنوز واقعاً تصميم نگرفتم.
(3 دقيقه)
آقاي استريت پس مي خواهي معلم بشوي؟
ديو : - نه – جداً نه – واقعاً نه اگر بتونم كاري بكنم
(5/2 دقيقه)
آقاي اسميت: - وا- // تو كجا... - ادامه بده
ديو؛- منظورم اينه كه اين – اه ببخشيد // من ...
همانطور كه در (مثال) (1) ديده مي‌شود، مكثها (http://pnu-club.com/pnu.1400.html)ي خيلي كوتاه با خط اريب مشخص شده ،‌به سادگي ترديد هستند.
اما مكثهاي طولاني تر تبديل به سكوت مي‌شوند. سكوتها در (1) به هيچ كدام از گويندگان قابل اسناد نيستند زيرا هر كدام يك نوبت را كامل كرده اند. اگر يك گوينده در واقع بستر را به گوينده ديگري بازگرداند و ديگري حرفي نزند بنابراين سكوت به گوينده دوم اسناد مي‌گردد و با اهميت مي‌شود. اين يك سكوت قابل اسناد است.
همانطور كه در مثال (2) نشان داده شد، عدم پاسخ گويي از جانب ديو از طرف دوست دخترش طوري تلقي مي‌گردد كه گويي در حال ايجاد ارتباط است.
مثال (2)
جين: ديو، من دارم به مغازه مي روم . (2 دقيقه) جين: ديو؟ (2 دقيقه)
جين: ديو ______ چيزي نشده ؟ ديو: چي؟ چي شده ؟ جين: ولش كن.
سكوت در TRP به اندازه تداخل و همزماني براي سستم مديريت محلي مشكل زا نيست اگر انتظار اين است كه در يك زمان فقط يك نفر حرف بزند پس اين همزماني مي تواند يك مشكل جدي باشد. با برگشت به مثال اول دو سطر آخر، وجود تداخل كلام را مصور مي كنند . با دو خط مورب در آغاز سخن، اين تداخل كلام مشخص شده است.
نوعاً ، اولين همزماني يا تداخل هنگامي كه اتفاق مي افتد كه هر دو گوينده تلاش مي كنند با هم سخن را آغاز كنند. بر اساس سيستم مديريت محلي، يك گوينده متوقف مي شود تا به ديگري اجازه دهد تا او بستر را داشته باشد.
به هر حال براي دو گوينده كه به سختي به يك ريتم سهم بندي شده گفت و گو دست پيدا مي كنند روش و الگوي توقف – شروع- تداخل – توقف، ممكن است تكرار شود. نوعي از تداخل (http://pnu-club.com/pnu.1400.html) يا هم زماني كه در مثال (1) نشان داده شده به سادگي قسمتي از اولين گفت و گوي مشكل با يك مشخص ناآشناست. انواع ديگري از اين نوع تداخل وجود دارند كه به سختي تعبير مي شوند. به نظر مي رسد براي خيلي (اغلب جوان ترها) از گويندگان ،‌سخن همراه با تداخل يا سخت هم زمان مثل يك بيانيه اتحاد و انسجام يا نزديكي در بيان ديدگاهها و ارزشهاي مشابه ، عمل مي كند.

غریب آشنا
08-10-2013, 03:39 PM
همانطور كه در مثال (3) نشان داده شده تاثير سخن هم زمان (http://pnu-club.com/pnu.1400.html) حس دو صدا را ايجاد مي‌كند كه به عنوان يك صدا در هماهنگي با هم همكاري مي كنند.
مثال (3)
مين آيا او را درويديو ديدي؟ وندي: بله _ قسمتي كه در ساحل است
مين : اوه خداي من او خيلي سكسي بود. وندي : او فقط خيلي وقيح بود.
مين : و همه موجها در اطرافش با هم برخورد مي كردند! وندي :‌بله واقعاً وحشيانه بود.
در مثال (3) تداخل و همزماني كلام نزديكي را ابلاغ مي‌كند. در مثال 4 تداخل رقابت را مي‌رساند.
جو: وقتي اونا بودند نيرو ادامه مي تونم حرفمو نموم كنم؟ جري: نوبت من مي گفتم كه ...
در مثال (4) ممكن است به نظر برسد كه دو گوينده در حال جر و بحث با هم هستند اما آنها در حقيقت براي اجازه سخن گفتن با هم رقابت مي كنند.
نقطه ي كه در آن هزماني صورت مي‌گيرد مانند يك وقفه تلقي مي‌شود و اولين گوينده در واقع مجبور است كه در مورد سازنده نظريه‌اي بدهد تا در مورد موضوع گفت و گو با صدايي بلندتر، كه با حروف بزرگ نشان داده شده ؟ در CANIFINISH‌با توجه به اين انتظار كه بايد به او اجازه داده شود تا حرفش را به پايان برساند،‌گوينده اول در مثال (4) به بعضي از قانونهاي بيان نشده ساختار گفت و گو متوسل مي‌شود. انتظار مي‌رود تا وقتي كه گوينده رايج به يك TRP برسد، گوينده ذخيره صبر كند.
واضح ترين نشانه،هاي يك TRP . پايان يك قسمت ساختاري (يك عبارت يابند، و يك مكث است. توجه كنيد كه در (مثال4) گوينده اول در نقطه اي مي‌گويد «وقتي اونا بودند» كه گوينده دوم شروع به حرف زدن مي‌كند. اينجا مكثي وجود ندارد واين پايان عبارت يابند نيست اين يك دقيقه كاملاً روشن است. و قانونها را درهم مي شكند. به طور معمول كساني كه مي‌خواهند حق صحبت را به دست آورند قبل از داخل صحبت پريدن،‌براي يك TRP ممكن صبر خواهند كرد. البته كساني كه حق صحبت را در يك محيط رقابتي حفظ مي كنند از آماده كردن TRP ها جلوگيري خواهند كرد.
براي انجام اين كار آنها بايد از يك مكث آشكار در پايان يك بخش نحوي خودداري كنند. همانطور كه در مثال (5) مصور شده است. گوينده هر كدام از مكثها را پر مي كنند. (آم يا آي) مكثهايي كه در داخل قرار دارند نه در پايان بخشهاي نحوي. و دقيقاً قبل از اين نوبت، گوينده ديگر تلاش كرده بود حق صحبت را بگيرد بنابراين گوينده در (5) بنظر مي رسد براي نگهداشتن نوبتش دلواپس است،
من درباره – آم كتاب اول او كه – آه واقعاً شبيه يك شروع بود و بنابراين – آ نيست - واقعاً اهميتي ندارد
تدبير ديگر براي حفظ حق صحبت اين است كه بوسيله شروع با اصطلاحات (http://pnu-club.com/pnu.1400.html) نوعي كه در مثال، 6 نشان داده شده يك ساختار بزرگتر را براي نوبتان نشان بدهيد.
a . سه نقطه نظر وجود دارد كه مي‌خواهم اشاره كنم اول ...
.b براي انجام اين كار بيشتر از يك راه وجود دارد – يك مثال اين كه ..
.c درباره ملوين نمي دونستي ؟ - اه اكتبر پيش بود ..
.d آيا در مورد ماشين جديد سنيدي شنيدي؟ - او آن را ...
اصطلاحات (http://pnu-club.com/pnu.1400.html)موجود در [b.a] و [G.b] به بحث در مورد واقعيتها با نقطه نظرها مي‌پردازد در حلاي كه اصطلاحات در [6.c] . [6.d] مقدمه قصه گويي است.
در همه حالت آنها عادت دارند تبادل منظم نوبت را معوق بگذارند و اجازه دهند يك گوينده نوبت وسيعي داشته باشد در درون يك نوبت وسيع و گسترده به هر حال ، گويندگان هنوز از شركاي مذاكره اي خود توقع دارند كه نشان دهند به آنها گوش مي كنند. راههاي زيادي براي انجام اين كار وجود دارد . شامل اشاره سر، لبخندها و ديگر اشارات و عبارت مربوط به صورت اما رايج‌ترين اشارت شفاهي و صوتي ، علائم كانال بازگشتي ناميده مي‌شوند يا به سادگي كانالهاي بازگشتي بعضي از اينها در نقش ماري در مثال 7 حاضر هستند

غریب آشنا
08-10-2013, 03:43 PM
مثال (7)
تماس گيرنده: اگر زياد از خدمات راه دورت استفاده كني تو ..
ماري: آها – آها تماس گيرنده : به تحقيقي كه دارم در موردش حرف ميزنم علاقمند مي شي چونكه
ماري : آره تماس گيرنده : اون فقط مي تواند پول تو را ذخيره كند تا تبديل به يك سرويس ارزان تر بشه
ماري: م م م
اين انواع علائم (آها – بله – م) براي گوينده رايج بازخوردي را ايجاد مي‌كند كه متوجه شود پيام در حال دريافت شدن است. آنها به طور معمول نشان مي دهند كه شنونده در حال دنبال كردن است و اعتراضي به آنچه گوينده مي گويد ندارد. با وجود اين انتظار طبيعي ، نبود و غياب كانالهاي برگشتي نوعاً پرمعنا تعبير ميشود.
در طول گفت و گوهاي تلفني ، نبود كانالهاي برگشتي ممكن است گوينده را برانگيزد تا بپرسد كه آيا شنونده هنوز آنجاست يا نه ؟ در طي اين اثر متقابل روبه رو غياب كانالهاي برگشتي (http://pnu-club.com/pnu.1400.html)ممكن است به عنوان يك راه عدم موافقت تعبير شود و به يك استنتاج عدم موافقت منتهي گردد.
در مذاكره سكوت مهم است و پرمعني تعبير خواهد شد.
شيوه مذاكره اي
خيلي از ويژگي هايي كه سيستم نوبت گرفتن مذاكره را توصيف مي كنند بوسيله استفاده كنندگانشان معنادار مي شوند. حتي در داخل يك جمعيت تعريف شده از گويندگان براي ايجاد سوء تفاهم اغلب تنوع كافي وجود دارد. براي مثال بعضي افراد توقع دارند كه شركت در يك گفت و گو خيلي فعال باشد كه در اين صورت صحبت كردن خيلي سريع و اغلب بدون مكث بين نوبتها و يا تعدادي يا حتي تكميل نوبت ديگري خواهد بود. اين يكي از شيوه هاي مذاكره اي است . اين يك شيوه درگيري عالي و نيرومند، ناميده شده است. اين ذاتاً با شيوه ديگري كه در آن گويندگان از يك آهنگ آرام تر استفاده مي‌كنند. توقع مكثهاي بلندتر بين نوبتها را دارند در حرف هم نمي پرند و از قطع سخن يا تكميل نوبت ديگري خودداري مي كنند متفاوت است.
اين شيوه عدم توفق و قطع سخن و عدم تحميل آن يك شيوه عالي بي ملاحظه نام دارد. وقتي يك گوينده كه نوعاً روش اول را استفاده مي كند در يك گفت و گو با يك گوينده كه به طور معمول روش دوم را استفاده مي كند. برخورد كند،‌مذاكره به يك طرفه شدن متمايل مي گردد روش مشاركت فعال در بحث ، تمايل پيدا مي كند تا روش ديگر را در هم بشكند. هيچ يك از گويندگان ضرورتا تشخيص نمي دهند كه اينها روشهاي مذاكره و گفت و گويي هستند كه اندكي تفاوت دارند. به جاي آن گوينده پر سرعت تر ممكن است فكر كند كه گويند كم سرعت چيزي براي گفتن ندارد. خجالتي است و شايد خسته كننده يا حتي احمق . در عوض او احتمال دارد به عنوان يك آدم پر سر و صدا تحميل كننده ،‌سلطه جو، خودخواه و حتي مزاحم ديده شود. ويژگي هاي شيوه مذاكره اغلب به عنوان رفتارهاي شخصي تعبير مي شوند.
جفت هاي مجاور
با وجود تفاوتهايي در روش و شيوه به نظر مي رسد بيشتر گويندگان راهي را براي كنار آمدن با شكل هر روزه تعامل اجتماعي مي يابند. آنها مطمئتا در اين مرحله به وسيله اين حقيقت كه تعداد زيادي شيوه هاي تقريبا خودكار در ساختار مذاكره وجود دارد كمك مي شود. درودها و خداحافظي هايي كه در مثالهاي 8 تا 10 نشان داده شده اند بعضي مثالهاي آشكار هستند.
(8) آنا : سلام بيل : سلام
(9) آنا . چطوري ؟ بيل : خوبم
(10) آنا : مي بينمت! بيل : خداحافظ
اين توالي (http://pnu-club.com/pnu.1400.html) هاي خودكار جفتهاي مجاور ناميده مي شوند. آنها هميشه شامل يك قسمت اول و يك قسمت دوم مي شوند كه به وسيله گويندگان مختلف ايجاد مي گردند. بيان قسمت اول بلافاصله توقع بيان قسمت دوم از همان جفت را به وجود مي آورد.شكست در ايجاد قسمت دوم در پاسخ يك غيبت مهم تلقي مي گردد و بنابراين پرمعناست تنوع اساسي در شكل هايي كه در يك جفت مجاور شكافها را پر مي كنند ، وجود دارد؛ همانطور كه در (11) نشان داده شده اما هميشه بايد دو قسمت وجود داشته باشد.
قسمت اول قسمت دوم
.A چي شده ؟ .B چيز مهمي نيست
.A چطور پيش مي ره؟ .B همينجوري مونده !
.A اوضاع چطوره ؟ .B معمولي
.A چطوري؟ .B گله اي نيست!
مثالها در (11) نوعاً در توالي (http://pnu-club.com/pnu.1400.html)هاي آشكار كننده يك مذاكره پيدا مي شوند. انواع ديگر جفتهاي مجاور در مثال (12) مصور شده اند كه شامل يك توالي سوال جواب (.a 12) يك تشكر و پاسخ متقابل (.b 12) و يك درخواست و پذيرش (.c 12) مي شوند.

غریب آشنا
08-10-2013, 03:46 PM
قسمت اول قسمت دوم
.A ساعت چند است ؟ .B حدود هشت و نيم
.A ممنون .B خواهش مي كنم
.A مي توني تو اين كار بهم كمك كني؟ .B حتما
همه قسمتهاي اول به سرعت بخشهاي دوم مربوط به خود را دريافت مي كنند.
به هر حال معمولاً يك توالي سوال و جواب هنگامي كه يك توالي سوال و جواب ديگر در ضمن آن روي مي دهد. به تعادل و تاخير مي افتد. سپس توالي شكل سوال 1 – سوال 2- پاسخ 2- پاسخ 1 با جفت مياني (سوال 2- جواب 2) كه يك توالي مواد افزوده ناميده مي شود را به خود مي گيرد. اگر چه اينجا به نظر مي رسد كه يك سوال (سوال 2) در پاسخ به يك سوال ديگر (سوال1) باشد. فرض بر اين است كه هنگامي كه قسمت دوم (پاسخ 2) توالي درج آماده شود قسمت دوم (پاسخ 2) توالي اصلي (http://pnu-club.com/pnu.1400.html) ، به دنبال ان مي آيد (سوال1) و اين الگو در (مثال) (13) مصور شده است.
سوال 1 سوال 2
آژانس : زودترين پرواز را مي خواهيد ؟ مشتري : چه ساعتي مي رسه؟
آژانس : ساعت نه و چهل و پنج دقيقه (پاسخ 2) مشتري : بله – عاليه (پاسخ 1)
يك توالي درج : يك جفت مجاور در جفتي ديگر است. اگر چه عبارات استفاده شده ممكن است توالي هاي سئوال جواب باشند، شكل هاي ديگر عمل اجتماعي در اين الگو انجام مي شوند همانطور كه درخواست – پذيرش درخواست (سوال 1 پاسخ 1) توالي درج يك جفت سوال جواب و سوال 2 – پاسخ 2 ) كه به نظر مي رسد به عنوان يك موقعيت بر پذيرش ايجاد شده عمل مي كند ، است.
جين : ممكن اين نامه را براي من پست كني ؟ (سوال 1 – درخواست)
فرد : روش تمبر داره؟ (سوال 2) جين : بله (پاسخ 2) فرد :‌باشه (پاسخ 1- پذيرش)
تاخير در پذيرش در مثال (14) كه بوسيله توالي درج ايجاد شده ،‌نوعي نشانه است كه مي گويد همه قسمتهاي اول ضرورتاً نوعي از قسمتهاي دوم كه گوينده ممكن است آنها را پيش بيني كند ، دريافت نمي كنند.
تاخير در پاسخ گويي به طور نماديني غير قابل دسترس بودن پنهاني يك پاسخ سريع مورد توقع را نشان مي دهد.
تاخير فاصله بين آنچه مورد انتظار است و آنچه آماده است را نشان مي دهد. تاخير هميشه پر معني تعبير مي شود.
براي اينكه ببينيد چطور تاخير به طور موضعي تعبير مي شود ما براي آنچه در انواع حتمي جفتهاي مجاور مورد توقع است به تعدادي اصطلاحات تجزيه اي نيازمنديم.
ساختار ترجيحي
در يك توالي، جفت هاي مجاور به راحتي به عنوان اختلالات (http://pnu-club.com/pnu.1400.html) رضايت بخش محسوب مي شوند. آنها فعاليت هاي اجتماعي را نشان مي دهند و همه فعاليت هاي اجتماعي هنگامي كه به عنوان قسمتهاي دوم بعضي جفتها ظاهر مي شوند با هم برابر نيستند اساساً يك قسمت اول كه شامل يك درخواست يا يك پيشنهاد است نوعاً بر اساس اين انتظار كه قسمت دوم يك پذيرش خواهد بود ساخته مي شود. پذيرش، به صورت ساختاري بسيار محتمل تر از عدم پذيرش است. اين احتمال ساختاري ترجيح خوانده مي شود. اين اصطلاح براي نشان دادن يك الگوي ساختاري تعيين شده اجتماعي است و به هيچ يك از اميال عاطفي و عقلاني افراد، تك به تك ارجاع نمي كن.
در اين استفاده فني از كلمه ، ترجيح يك الگوي مشاهده شده در تكلم و سخن (http://pnu-club.com/pnu.1400.html)است و نه يك خواسته شخصي .
ساختار ترجيح قسمتهاي دوم را به قانونهاي اجتماعي ترجيح و غير ترجيحي تقسيم مي كند.

غریب آشنا
08-10-2013, 03:51 PM
ترجيحي عمل بعدي است كه ساختاراً (http://pnu-club.com/pnu.1400.html)مورد انتظار است و غير ترجيحي عمل بعدي است كه ساختاراً مورد انتظار نيست.
الگوهاي كلي در جدول 1-8 نشان داده شده
غيرترجيحي/ ترجيحي – قسمت دوم /قسمت اول
عدم موافقت/ موافقت /ارزيابي
امتناع /قبول /دعوت
امتناع /قبول /تعارف
عدم موافقت/ موافقت/ پيشنهاد
امتناع/ قبول/ درخواست
جدول 1-8 الگوهاي كلي ساخترهاي ترجيحي و غيرترجيحي
با درنظر گرفتن درخواست ها يا پيشنهادات به عنوان قسمتهاي اول ، پذيرش قسمت دوم ترجيحي است و امتناع قسمت دوم غير ترجيحي است.
در مثالهاي a-d] 15[ پاسخ هاي قسمت دوم همگي ترجيحي را نشان مي دهند. بنابراين پذيرش يا موافقت پاسخ قسمت دومي ترجيحي به يك درخواست a] 15[ يك تعارف b] 15[ يك ارزيابي c] 15[ يا يك پيشنهاد d] 15[ است.
قسمت دوم /قسمت اول
حتماً /مي توني كمكم كني/ a.
بله لطفاً/ كمي قهوه مي خوري؟ b.
اوه . عاليه /جداً عالي نيست ! c.
خيلي خوب /شايد تونستيم به پياده روي بريمd.
براي درك اين كه در مثالهاي (15) قسمتهاي دوم ترجيحي چگونه هستند تصور كنيد هر يك از قسمتهاي اول با سكوت با سكوت مواجه مي گردند ممكن است بگوييم كه در جفتهاي مجاور، سكوت در قسمت دوم هميشه نشانه اي از يك پاسخ غير ترجيحي است.
در واقع سكوت اغلب گوينده اول را به اصلاح كردن قسمت اول وا مي دارد تا از طرف گوينده دوم، بخش دومي را دريافت كند كه سكوت نيست. اين ممكن است در مثال (16) واضح تر باشد. در اين مثال سكوت جك در پاسخ به نظريه سندي او را وادار مي كند تا ارزيابيش را دوباره بيان كند.
سپس جك با ارزيابي سندي موافقت مي كند (ترجيحي)
سندي: فقط مطمئن نيستم غذاش خوب باشد (دقيقه 106)
سندي : آم – فكر مي كنم غذاش خوب نيست
جك : نه – مردم بيشتر به خاطر موسيقي مي روند .
توجه كنيد كه سكوت جك با توجه به ارزيابي سندي جايي ظاهر شد كه او مجبور بود يك عدم موافقت را ابراز كند.
به هر حال سكوت به عنوان پاسخ يك مورد افراطي است و اغلب خطر تاثير عدم شركت در ساختار (http://pnu-club.com/pnu.1400.html) گفت و گو و مذاكره را به همراه دارد. عموماً هنگام سخن گفتن به وقتي كه شركت كنندگان مجبورند پاسخ هاي قسمت دومي غير ترجيحي را ايجاد كنند. نشان ميدهند كه در حال انجام كاري برجسته و قابل ملاحظه هستند.
در مثال (17) گوينده اول نظريه اي را بيان كرده است كه گوينده دوم با آن موافق نيست. با دادن پاسخي مثل بله يا من هم اين جوري فكر مي‌كنم موافقت قسمت دوم ترجيحي است گوينده (http://pnu-club.com/pnu.1400.html)دوم (جولي) خودش را در موقعيت دادن يك پاسخ غير ترجيحي پيدا مي كند.
سندي : بنابراين حدس مي زنم كه متخصصين پا بر روي دست كار مي كنند.
جولي . ام – خوب – خارج اينجا – آنها بيشتر روي پاهاي مردم كار مي كنند.

غریب آشنا
08-10-2013, 04:14 PM
قسمت دوم غير ترجيحي جولي با ترديدهاي ابتدايي علامت گذاري شده گويي انجام اين عكس العمل سخت و دشوار است. (ضرورتاً در حال تصحيح ديگري است)
در شروع يك تاخير (ام ، بعلاوه مكث) وجود دارد و بيانيه حقيقي كه نشان ميدهد عدم موافقت فقط پس از يك مقدمه (خوب) يك توسل به ديدگاههاي ديگران و خارج از اينجا) ، يك تكرار تپق گونه (آنها آنها) مي آيد حتي اظهار نظر شامل عبارتي (بيشتر) است كه اطلاعات را كمتر با قسمت اول درگير مي سازد. تاثير كلي اين است كه اين گوينده (http://pnu-club.com/pnu.1400.html)خودش را طوري به گونه اي حاضر مي كنند كه گويي او مشكل دارد و نسبت به گفتن آنچه بيان شده بي ميل است.
ترديدها و مقدمه ها همچنين در قسمتهاي دوم غير ترجيحي به دعوتها يافت مي شوند، همانطور كه در مثال (18) نشان داده شده
بكي : بعداً واسه نوشيدن قهوه بيا اينجا!
والي: اه – اِ- من خيلي دوست دارم – اما تو كه مي فهمي – من – من بايد اينو تموم كنم تو كه مي دوني در اغلب موارد ، عبارت امتناع يك قسمت دوم غير ترجيحي) مي تواند دقيقاً بدون گفتن (نه) انجام مي گيرد.
در (18) چيزي كه گفته نشده منتقل مي گردد. در (18) گوينده دوم بعد از يك مقدمه (اه) و يك ترديد (اِ) براي نشان دادن قدرداني از دعوت نوعي پذيرش نشانه دار اِ ايجاد مي كند (من خيلي دوست دارم) سپس به فهم و شعور فرد ديگر استفاده ميشود (تو درك مي كني) و براي اينكه توضيح دهد چه چيزي گوينده را از پذيرش دعوت منع مي كند، علتي ذكر مي گردد (من بايد اين را تمام كنم)
همچنين در اينجا اين معناي ديگر نيز انتقال مي‌يابد كه شرايط گوينده به علت اجبار از كنترل وي خارج است (من مجبورم) و سپس بار ديگر، فهم درك دعوت كننده استناد مي شود.
(تو مي داني) الگوهاي مرتبط با قسمت دوم غير ترجيحي در انگليسي در مثال (19) به عنوان يك سري از عناصر بالقوه پنهان نشان داده مي شوند.
مثالها /چگونگي انجام غير ترجيحي
مكث و اِ ، اِم ، آه /ترديد / تاخير a.
اُ ، خوب / مقدمه b.
مطمئن نيستم ، من نمي دونم /بيان شك C.
عاليه، من خيلي دوست دارم /بله نشان دارd.
متاسفم ، چه حيف شد /معذرت خواهيe.
من بايد فلان كار را انجام دهم، فلان كار از من خواسته شده /ذكر اجبار f.
تو مي فهمي، تو مي دوني /طلب فهم و درك g.
هر كس ديگري ، خارج از اينجا /غير شخصي كردن آن h.
خيلي كار دارم، وقتي نمونده/ ذكر علتi.
جداً ، اغلب ، بيشتر اوقات/ استفاده از يك تعديل كننده j.
من فكر نمي كنم و ممكن نيست /پنهان پاسخ ترد يا پاسخ منفي K.
اثر بد و پايمال كننده غير ترجيحي اين است كه نسبت به ترجيحي در آن زمان و كلام بيشتري استفاده مي شود.
تكلم (http://pnu-club.com/pnu.1400.html) بيشتر ضرورتاً فاصله بيشتري را بين پايان قسمت اول و انتهاي قسمت دوم نشان مي دهد. از جنبه عملي بيان يك ترجيحي (براي مثال در پاسخ يك تعارف يا دعوت) به روشني، نزديكي و اتصال سريع را نشان مي دهد. بيان يك غير ترجيحي همانطور كه در مثال (19) جز به جز معين گشته، فاصله و كمبود اتصال را نشان مي دهد. از لحاظ اجتماعي، درك اينكه چرا شركت كنندگان در يك مذاكره ممكن است سعي كننده كه از ايجاد م خلق بافتهاي غير ترجيحي پرهيز نمايند. آسان است كه يك طرح واضح و روشن براي انجام اين كار استفاده از آن پيش توالي هايي است كه در انتهاي درس 7 توضيح داده شدند. بهترين راه براي پرهيز از يك قسمت دوم غير ترجيحي، نرسيدن به نقطه اي است كه هر آن نقطه قسمت اول جفت بيان مي شود. آن ادامه مي يابد ،‌بنابراين مذاكرات بين كساني كه آشنايي نزديك دارند تمايل پيدا مي كنند تا نسبت به مذاكرات بين كساني كه خارج از روابط اجتماعيشان كار مي كنند، غير ترجيحي هاي پركار و استادانه كمتري داشته باشند. ميزان كلام و سخن به كار رفته براي انجام يك فعاليت خاص اجتماعي در مذاكره نشان دهنده عملي فاصله نسبي بين شركت كنندگان است.
گفتمان و فرهنگ
تاكيد درس پيش روي ساختار متوالي مذاكره بود مخصوصاً بر زواياي مراحل نوبت گيري براي كنترل بستر و اهميت كمتر آنچه گويندگان هنگام بدست آوردن بستر مجبور بودند بگويند. با بدست آوردن بستر سخن گويان مجبور هستند ساختار و محتواي آنچه مي خواهند بگويند را سازماندهي كنند‌آنها بايد بر اساس انچه فكر مي كنند شنوندگانشان مي دانند يا نمي دانند پيام هاي خود را دسته بندي كنند،‌مانند توالي دادن به هر چيز در يك مسير پيوسته. اگر آن گويندگان تصميم بگيرند كه پيام هاي خود را به تفصيل بنويسند، در حال خلق متن نوشته شده آنها ديگر شنوندگاني كه پيش خورد سريع موثر بر يكديگر را آماده مي كنند، ندارند.
در نتيجه آنها مجبورند براي سازماندهي متونشان به نظامهاي ساختاري صريح و رك بيشتري اعتماد كنند. در اين منظر وسيع و گسترده گويندگان و شنوندگان طوري نگريسته مي شوند كه گويي نه تنها از عملكرد اجتماعي زبان و تكلم (http://pnu-club.com/pnu.1400.html)استفاده مي كنند.

غریب آشنا
08-10-2013, 04:20 PM
(شركت كردن در اثر متقابل اجتماعي) بلكه از عملكرد متني آن نيز استفاده مي كنند (ايجاد و خلق متن مناسب و خوش فرم) و همچنين عملكرد از ideation آن (نشان دادن فكر و تجربه در يك مسير پيوسته) نيز استفاده مي كنند.
رسيدگي و تحقيق كردن در مورد اين قسمت گسترده تر شكل و عملكرد آنچه گفته نوشته مي شود. تجزيه و تحليل سخنراني ناميده مي شود.
تحليل گفتمان
تجزيه و تحليل سخنراني حيطه فوق العاده وسيعي از فعاليت ها را در بر مي گيرد . از تحقيق و رسيدگي متمركز بر اينكه چگونگي كلماتي مثل اه ، يا خوب در كلام اتفاقي استفاده مي شوند تا مطالعه بحث مهم در يك فرهنگ همانطور كه ، براي مثال در عادات تعليمي و سياسي آن فرهنگ نشان داده شده هنگامي كه تحليل گفتمان به موضوعات زبان شناختي محدود مي شود. ثبت (گفتمان يا نوشتاري ) مراحلي كه بوسيله آن زبان در بعضي موقعيتها براي بيان تهديد و منظوري استفاده شود، تمركز مي‌كند.
طبيعتاً ، در ساختار سخن با توجه مخصوص كردن به آنچه يك متن خوش فرم را مي سازد منفعت و سود زيادي وجود دارد.
در اين منظر ساختاري موضوعاتي چون اتصالات صريح بين جملات در يك متن كه پيوستگي ايجاد مي كند،‌يا بر عناصر سازماندهي متني كه مثلاً خصلت قصه گويي هستند تفاوت بيان عقيده و ديگر انواع متن تمركز صورت مي گيرد.
به هر حال ، در مطالعه سخن، كاربرد شناسي – تخصصي تر شده است. مخصوصاً بر جنبه هاي آنچه گفته يا نوشته نشده است (اما منتقل گرديده) در گفتمان و سخن تحليل شده متمركز است براي انجام دادن جنبه هاي عملي سخن و گفتمان ما مجبوريم از نگراني هاي اجتماعي اوليه در مورد اثر متقابل و تحليل گفتمان فراتر برويم، به آنچه پشت شكل ها و ساختارهاي حاضر در متن قرارداد نگاهي بيندازيم و توجه بيشتري به جنبه هاي روان شناختي مثل پيش زمينه دانش‌، اعتقادات و توقعات مبذول داريم در كاربرد شناسي گفتمان (http://pnu-club.com/pnu.1400.html) ما به شكل غير قابل جلوگيري به جستجوي آنچه كه گوينده يا نويسنده در ذهن دارد مي پردازيم.
پيوستگي
بطور كلي آنچه استفاده كنندگان كلام بيشتر در ذهن دارند يك فرضيه (http://pnu-club.com/pnu.1400.html) از پيوستگي است (كه مي گويد) آنچه گفته يا نوشته مي شود به معني تجربه عادي آنها از چيزها خواهد بود. اين تجربه عادي به طور موضعي بوسيله تك تك افراد تعبير خواهد شد و بنابراين به آشنايي و مورد انتظار بودن پيوند خواهد خورد . در محله اي كه من در آن زندگي مي كنم . آگهي [1a.] به اين معناست كه كسي در حال فروش زمين ها است،‌اما آگهي [1b] به اين معناست كه كسي در حال فروش گاراژ مي باشد. فروش زمين a فروش اجناس خانگي b [1]
گرچه اين آگهي ها يك ساختار سفارشي دارند اما آنها به صورتهاي متفاوتي تعبير مي شوند. در واقع تعبير (مثال [1b] كه مي گويد اشخاصي در حال فروش اجناس خانگي از گاراژشان مي باشند نياز به مقداري آشنايي با زندگي حومه شهري دارد. اين تاكيد بر آشنايي و دانش به خاطر مدركي كه طي آن ما تمايل به ساختن تعبيرات آني و لحظه اي از مطالب، آشنا داريم و تمايل داريم alternations ممكن را ناديده بگيريم به عنوان اساس پيوستگي ضروري است.
براي مثال سوال حاضر در (مثال) [2] بوسيله خيلي از مردم به سادگي پاسخ داده مي شود مثال [2]
موسي از هر نوع حيوان چند عدد را به داخل كشتي برد؟ اگر شما به سرعت به عدد (2) فكر كرديد ،‌بنابراين به مقداري دانش فرهنگي رايج دست يافتيد، شايد حتي بدون در نظر گرفتن اينكه نام استفاده شده (موسي) نادرست بود.
ما در واقع يك تعبير پيوسته را براي متني كه به صورت بالقوه داراي آن نيست خلق مي كنيم. هنگامي كه درباره تصادف گزارش شده در مثال 3 مي خوانيم بعيد است كه توقف كنيم و در مورد يك مرد و يك زن چه چيز تفكر كنيم.
]3[ يك تصادف وسايل نقليه در مقابل تاثر كندي گزارش شد كه شامل يك مرد و يك زن بود. ما به طور خودكار براي ايجاد پيوستگي جزئيات را درج مي‌كنيم (براي مقال مرد در حال زدن يكي از وسايل نقليه بوده است)
ما همچنين سناريويي آشنا مي سازيم ا آنجه ممكن است در ابتدا به نظر حوادثي عجيب و غريب باشد سردرآورده و آنرا درك كنيم. همان طور كه در سر فصل روزنامه در مثال 4 آمده است. ]4[ مردي با ساندويچ از هتل سرقت كرد.
اگر شما براي مثال ]4[ تعبيري خلق كنيد كه در آن ،‌ (مرد) ساندويچي داشته (شايد در يك كيف) كه آن را مانند يك اسلحه به كار برده است ،‌در نتيجه نوعي دانش پيش زمينه كه از طرف نويسنده مورد انتظار است را فعال مي سازيد (همانگونه كه به وسيله بقيه مقاله (http://pnu-club.com/pnu.1400.html)روزنامه تصديق شده)

غریب آشنا
08-10-2013, 04:36 PM
البته شما ممكن است تعبيري كاملاً متفاوت خلق كرده باشيد (براي مقال اينكه مرد هنگام سرقت هتل در حال خوردن ساندويچ بوده) اين تعبير هر چه كه بوده است بطور غير قابل استثنايي بر اساس چيزي است كه شما در ذهن داشتيد نه آنچه در متن مثال ]4[ بوده است.
دانش پيش زمينه
توانايي ها به طور خودكار براي دست يافتن به تعبيرات نوشته شده و گفته نشده بايد بر اساس ساختارهاي دانشي باشد كه از قبل وجود داشته است اين ساختارها (http://pnu-club.com/pnu.1400.html) مثل الگوهاي آشنا از تجربه گذشته عمل مي كنند كه ما از آنها براي تعبير كردن تجارب جديد استفاده مي كنيم.
عمومي ترين اصطلاح براي يك الگو از اين نوع Schema (طرح) است (جمع آن Schemata است)
يك طرح، ساختار دانشي كه از قبل در حافظه وجود داشته است. اگر براي طرحي يك الگوي (http://pnu-club.com/pnu.1400.html) ثابت و ايستا وجود باشد بعضي اوقات چهارچوب (frame) ناميده مي شود . در يك گروه اجتماعي از نظر هر فرد يك چهارچوب چيزي مثل نسخه نمونه اصلي است. براي مثال در يك چهارچوب براي يك آپارتمان اجزاء تركيبي مثل آشپزخانه ، حمام و اتاق خواب فرض خواهد شد. اين عناصر فرض شده چهارچوب ، عموماً بيان نمي شوند. همانطور كه در آگهي تبليغاتي مثال ]5[ ديده مي شود.

آپارتمان اجاره اي 500 دلار
يك برداشت معمولي و طبيعي از قسمت كوچكي از مقاله (5) نه تنها بر اساس مبنايي آپارتماني به عنوان اساس اين برداشت (اگر  يك آپارتمان است پس آشپزخانه ، حمام ، اتاق خواب هم دارد) خواهد بود. بلكه بر اساس مبناي آگهي آپارتمان نيز خواهد بود. تنها بر اساس اينچنين مبنايي آگهي دهنده مي تواند از خواننده آگهي انتظار داشته باشد كه قسمت ماهيانه ساليانه را براي 500 دلار پر كند.
اگر خواننده اطلاعيه 5 (آپارتمان اجاره اي ) انتظار داشته باشد كه اين منبع مثلاً هفته اي است پس خواننده قطعا مبناي متفاوتي در ذهن دارد (يعني بر اساس تجربه اي متفاوت كه اجاره آپارتمانها دارد) . با اين وجود نكته كاربرد شناختي يكساني بدست مي آيد، خواننده از يك ساختار عملي از پيش موجود در ذهن خود بهره مي برد تا آنچه كه در متن (آگهي) نيامده را درك كند.
زماني كه گونه اي پويا و فعالتري از قياسات كلي مورد توجه قرار گيرد آنها را بنام serpit (متن يا نوشته) توصيف مي كنند.
Serpit يك شالوده آگاهانه از پيش موجود در ذهن است كه شامل ترتيب رويدادهاست. ما از اين نوشته براي تجزيه و تحليل آنچه اتفاق مي افتد استفاده مي كنيم. مثلا براي تمام اتفاقاتي كه در زندگي معمولي پيش مي آيد از اين نوشته ها داريم مثل رفتن به دكتر يا تاتر ، رستوران ، يا مغازه خواروبارفروشي مانند آنچه در مقاله مورد 6 مي بينيد (6) ايستادم تا كمي خواروبار بخرم، اما سبد خريدي نبود، پس بعد از مدتي به قسمت صندوق رسيدم. لابد مثل شعبده بازي بودم كه روز بدي داشته.
قسمت طبيعي نوشته و متن اين گوينده براي خريد خواروبار بطور واضح شامل گرفتن سبد و رفتن به قسمت صندوق است تمام وقايع ديگري كه در ترتيب اين رويداد قرار مي گيرند جزء آگاهيهاي مسبوق در ذهن است. (مثلاً او از در عبور كرده و وارد يك فروشگاه شده و اطراف فروشگاه قدم زده و اجناس را از قفسه ها برداشته است)
مفهوم و معني script بطور ساده اين است : ساز و كار شناخت و فهم برخي از ترتيبات وقايع در يك رويداد چون پيش فرض بر اين است كه بيشتر جزئيات script كه بيان نمي شدند ،‌شناخته شده و آشنا هستند.
براي افرادي كه داراي فرهنگ يكساني هستند اين پيش فرضهاي متون مشتركي كه بيان نمي شوند اجازه حداكثر تفاهم و ارتباط را مي دهند ولي اين پيش فرضها براي افرادي كه داراي فرهنگ متفاوتي هستند مي تواند منجر به سوء تفاهمات زيادي شوند.
طرح ها و چهارچوب هاي (http://pnu-club.com/pnu.1400.html)فرهنگي :
همه اين نوع شگفتي را تجربه كرده اند وقتي مفروضاتي را كه نسبت به قسمتي از يك رويداد داشته اند بطور ناگهاني از دست داده اند. به ياد دارم اولين بار به يك رستوران مراكشي رفته بودم و فقدان يكي از مفروضات رستوراني را هيچ صندلي آنجا وجود نداشت ! (پشتي هاي بزرگ و راحتي آنجا جايگزين بسيار عالي براي صندلي ها بود )
تقريباً اين واقعيت اجتناب ناپذير است كه اين شالوده آگاهانه مسبوق در ذهن ما و اين طرح كلي ذهني ما براي درك جهان خارج از طريق فرهنگي تعيين يم شوند.
ما اين شماهاي فرهنگي را در متن تجربيات خود پرورش مي دهيم.

غریب آشنا
08-10-2013, 04:40 PM
براي برخي از اين تفاوتهاي آشكار (مثل پشتي بجاي صندلي، ما تحقيقاً مي توانيم جزئيات اين شماهاي فرهنگي را توضيح بدهيم. اما براي پاره اي ديگر از اين تفاوتها كه از ظرافت بيشتري برخوردارند. ما غالباً نمي توانيم تشخيص بدهيم كه ممكن است سوء تعبير بوجود آمده ريشه طرحهاي متفاوت دارد. در يك مورد گزارش شده يك مدير كارخانه استراليايي، با اين گمان كه تمام كارگران كارخانه مي دانند كه عيد استر نزديك است و بنابراين همه به تعطيلات مي روند. از يك كارگر كه مليت ويتنامي داشت درباره برنامه هايشان در تعطيلات پرسيد، مورد ]7[
پنج روز تعطيلي . مي خواهي چكار كني ؟
استنباط فوري كارگر ويتنامي از اين جمله اخراج شدن بودن نه رفتن به تعطيلات.
چيزي كه در شماي يك شخص خوب است ممكن است كه در شماي فرد ديگري بد باشد.
كاربرد شناسي تضادهاي فرهنگي
مطالعه بر روي توقعات و انتظارات متفاوت كه ريشه در قياسات فرهنگي دارد بخشي از مطالعات وسيعي است كه غالباً بعنوان كاربردشناسي تضادهاي فرهنگي شناخته مي شوند.
بررسي ساز و كارهايي كه گويندگان (http://pnu-club.com/pnu.1400.html) از فرهنگهاي مختلف براي اداي منظور خويش بكار مي گيرند بطور دقيق نيازمند يك بازنگري كامل از تقريباً تمام آن چيزي است كه ما تاكنون در اين تحقيق مورد توجه قرار داده ايم. مفاهيم و كاربرد اصطلاحات شايد يك چارچوب تحليلي بنيادين فراهم آورد ولي شناخت آن مفاهيم اساساً نمونه هاي زبان انگليسي كه در اين جا ارائه شد متفاوت است.
ما وقتي بعضي از اصول مشترك و قواعد كلي را مرور مي كنيم مفروضات ما از يك نوع پس زمينه هاي فرهنگي آمريكايي – انگليسي مربوط به طبقه متوسط برخوردار است. چي مي شد اگر اولويت فرهنگي در مفروضات، به اين صورت مي بود كه در بسياري از موقعيتها به آنچه كه آدمي درست مي پندارد نه بگويد.
اينچنين اولويت و رجحاني در بسياري از فرهنگها (http://pnu-club.com/pnu.1400.html) ديده شده و قطعاً نيازمند يك نگرش متفاوت به رابطه بين قواعد كلي حاكم بر ويژگيها و كميت ها در يك كاربرد شناسي وسيع تر است.
وقتي ما سازو كارهاي تغيير پذير را مورد ملاحظه قرار ميدهيم نقش قدرتمند سكوت را در بطن گفتارهاي معمولي در بسياري از فرهنگها را ناديده مي گيريم.
همچنين ما موضوع حق حرف زدن را كه در بسياري از فرهنگها بصورت عرض به عنوان يكي از اصول كه تعامل و گفتگو را پيش مي برد در نظر نمي گيريم. وقتي ما انواع حركات گفتاري را مورد بررسي قرار مي دهيم بسياري از ملاحظاتي كه در مورد تفاوتهاي اساسي كه مي تواند بصورت تضادهاي فرهنگي در تعبير مفاهيم وجود داشته باشد را به حساب نمي آوريم مثل تعريف و تمجيد كردن ،‌تشكر كردن و يا معذرت خواهي كردن.
يك تعريف و تحسين عادي به سبك آمريكايي، انگليسي براي برخي سرخپوستان بومي آمريكا موجب شرمساري آنها مي شود (آن را مبالغه آميز مي دانند) و همچنين معذرت خواهي از برخي ژاپني ها واكنش مشابه اي را ببار مي آورد ان را غير قابل قبول مي دانند) در حقيقت، بعيد است كه اختلاف يك گروه فرهنگي در مورد برخوردهاي اجتماعي مثل تشكر كردن يا عذرخواهي كردن دقيقاً در فرهنگ ديگر با هم مطابقت داشته باشند.
به مطالعه اين تفاوتهاي فرهنگي در گويش (http://pnu-club.com/pnu.1400.html)بعضاً كاربرد شناسي تفاوتها گفته مي شود. زماني كه تحقيقات بصورت تخصصي متمركز مي شود بر روي رفتار و معاشرت گويندگان غير بومي در حالي كه تلاش مي كنند به زبان دوم ارتباط برقرار كنند به آن كاربردشناسي بين زباني مي گويند.
اين مطالعات بطور فزاينده آشكار مي سازد كه ما همه با آنچه كه احتمالاً كاربرد لهجه و گويش ناميده مي شود. سخن مي گوييم يعني آن جنبه هايي از گويش ها را كه فكر مي كنيم منتقل شده بدون اين كه بيان شده باشد را نشان مي دهد.

غریب آشنا
08-10-2013, 04:44 PM
ارجاع و استنباط:
با بحث قبلي درباره deixis (اشاره از طريق زبان) ، اين فرضيه وجود داشت كه كاربرد كلمات براي اشاره به افراد و اشياء ، موضوع نسبتاً صريحي بود. در واقع ، انجام آن كار براي افراد، نسبتا ً آسان است. اما توضيح اينكه ، چطور انجام مي‌دهند، نسبتاً دشوار است. مي‌دانيم كه خود لغات به چيزي اشاره نمي‌نمايند، بلكه افراد هستند كه ارجاع مي‌دهند .مي‌توانيم ارجاع را بعنوان عملي كه يك گوينده يا نويسنده به شكل زبان شناسي بكار گرفته تا شنونده يا خواننده را قادرسازد تا چيزي را بشناسد ، درنظر بگيريم.
آن اشكال زباني ، عبارات ارجاعي هستند كه مي‌توانند اسامي خاص (براي مثال، شكسپير ، كتي رولتو ، هاوايي) ، عبارات اسمي كه معين هستند (براي مثال ، يك نويسنده ، يك خواننده ، يك جزيره) يا نامعين (براي مثال، مردي ، زني، مكان زيبايي) و ضماير (براي مثال ، او، مال او ، آن ، آنها) باشد. انتخاب يك نوع از عبارات ارجاعي ، از بين سايرين ، تا حد زيادي به نظر مي‌رسد اين براساسيست كه چه چيزي را گوينده (http://pnu-club.com/pnu.1400.html) فرض مي‌كند كه شنونده قبلاً مي‌دانسته است. در زمينه‌هاي بصري مشترك، آن ضمايري كه عملكردشان بعنوان عبارات deictic (اشاره‌اي) است (براي مثال ، «اين را بگير» ، «به او نگاه كن» ) ، براي يك ارجاع موفق ممكن است كافي باشد، اما جاييكه هويت پيچيده‌تر باشد ، عبارات اسمي پيچيده‌تري را بكار مي‌گيرند. (براي مثال ، «آن خارجي با نگاه مسخره را بياد داري؟»)
پس ارجاع ، آشكارا به اهداف گوينده (براي مثال ، شناخت چيزي) و اعتقادات گوينده (به اين معنا، آيامي‌توان از شنونده انتظار داشت كه چيز خاصي را بداند؟ )‌د ركاربرد زبان ارتباط دارد. براي اينكه ارجاع موفق رخ دهد، بايد نقش استنباط را بدانيم. به اين دليل كه هيچ ارتباط مستقيمي بين شيء و لغات وجود ندارد، وظيفه شنونده اينتستكه كدام شيء را گوينده مي‌خواهد با استفاده از عبارت ارجاعي ويژه ، استنباط كند . غير معمول نيست كه گاهي افراد مي‌خواهند به برخي اشياء يا شخص اشاره كنند بدون دانستن اينكه كدام اسم ، بهترين لغت براي استفاده است. مي‌توانيد ، حتي عبارات مهم (براي مثال، چيزآيي ، آن چيز يخي، اًل، اسمش چيه، چيز جادويي) را بسته به توانايي شنونده كه بتواند آن ارجاعي كه در ذهن است را استنباط كند، دارد . گوينده (http://pnu-club.com/pnu.1400.html)، حتي، نامهايي را ابداع مي‌كند.
مردي بود كه بسته ها را به اداره ما حمل مي‌كرد، اسم «حقيقي اش» را نمي‌دانستم ، اما هويت اورا وقتي منشي او به صورت جمله [I] ، مورد خطاب قرار داد، استنباط كردم.
[I] Miste Aftershave is late today.
(آقاي اَفترشيو، امروز دير كرده)
مثال در [I] ، براي نمايش اينكه ارجاع براساس نامگذاري صحيح (در مقابل ناصحيح ) نيست. بلكه بر اساس انتخاب موفق عبارت ( در مقابل ناموفق ) بنا شده است. همچنين ، از مثال [I] به اين نكته مي‌رسيم كه ارجاع موفق، لزوماً اشتراكي بوده ، و گوينده و شنونده ، نقشي در تفكر درباره آنچه ديگري در ذهن دارد، ايفا مي‌نمايند.
كاربردهاي صنعتي و ارجاعي:
مهم است كه دريابيم ، تمام عبارات ارجاعي، ارجاع فيزيكي مشخصي ندارند. عبارات اسمي نامعين، مي‌تواند براي شناخت شيء حاضر از لحاظ فيزيكي در [2a]، بكار ببريم. اما مي‌توانند براي توضيح اشيايي كه فرض مي‌كند وجد دارد اما ناشناخته است بكار رفته، همانند [2a] ، يا اشيايي ، كه تاكنون شناختيم، وجود ندارند. [2c].


[2] a. There's a man waiting for you.
(مردي هست كه منتظر شماست)


b. He wants to marry a woman with lots of money .
مي‌خواد بازني كه پول زيادي داره ازدواج كنه.


c. We'd love to find a ninefoot-tall basketball player.
مايليم كه بازيكن بسكتبال با قد 9 فوت بيابيم.


عبارت در [2b] ، 'a woman with lots of money' ،مي‌تواند موجودي را طراحي كند كه براي گوينده (http://pnu-club.com/pnu.1400.html) و تنها براساس ويژگيهاي توصيفي ، شناخته شده است.


لغت 'a' مي‌تواند با 'any' در اين مورد، جايگزين شود.
اين امر ، گاهي كاربرد صنعتي ناميده شده، يعني «هركس هرچيزي كه با توصيف متناسب است، اين مطلب، از كاربرد ارجاعي متمايز است، بدين شكل كه من واقعاً شخصي را در ذهن داشته و بجاي استفاده از نام او يا توصيفات ديگر ، عبارت را در [2b] انتخاب مي‌كنم. شايد چون اينطور تصور مي‌شود كه شما بيشتر تمايل داريد بشنويد كه اين زن پول زيادي دارد تا اين كه نام اين زن را بكار ببريم.

غریب آشنا
08-10-2013, 04:46 PM
تمايز مشابه را مي‌توان در عبارات اسمي معين ديد. در طي يك گزارش خبري از يك مرگ مرموز ، گزارشگر مي‌تواند جمله [3] را بگويد بدون اين كه مطمئن باشد ، آيا شخصي كه مورد ارجاع عبارت معين 'the killer' بوده وجود دارد يا نه. اين امر يك كاربرد صنعتي است (يعني «كسي كه قتل را انجام داده» ) براساس فرض گوينده كه مورد ارجاع بايد وجود داشته باشد.
[3] There was no sign of the killer.
(هيچ اثري از قاتل نبود)
با اين حال اگر شخص خاصي را بعنوان قاتل شناسايي كرده و او را تايك ساختمان (http://pnu-club.com/pnu.1400.html) تعقيب نموده، اما او فرار كند، بيان جمله در [3] درباره شخصي كه يك كاربرد ارجاعي است، براساس دانش گوينده از اينستكه مورد ارجاع وجود دارد.
نكته اين تمايز اينستكه خود عبارات را نمي‌توان بعنوان دارنده ارجاع تلقي كرد( اغلب در برداشت‌هاي معنايي فرض مي‌شوند) ، اما به كاركرد ارجاعي در متن توسط گوينده يا نويسنده، داده شده يا داده نمي شوند، اغلب ، گويندگان مارا ترغيب مي‌كنند كه از طريق كاربردهاي صنعتي ، فرض كنيم آنچه آنها درباره‌اش صحبت مي‌كنند، حتي وقتي شيء يا فرد مورد شرح وجود ندارد، مثلاً در [2c] ، ما آن را مي‌شناسيم.
ديگر اعضاي مشهور آن گروه پَري دندان و پاپانوئل هستند.
اسامي و ارجاع‌ها:
گونه ارجاعي كه اينجا نشان داده شده، نوعي است كه براساس مشاركت «قصد براي شناخت» و «شناخت قصد» در كاربوده است . اين فرآيندف نه تنها مستلزم كار بين يك گوينده (http://pnu-club.com/pnu.1400.html) و شنونده است ، به نظر مي‌رسد كه كار براساس قواعد بين تمام اعضاي جامعه كه زبان وفرهنگ مشتركي هم دارند را مي‌طلبد.
به اين معنا، كه قاعده‌اي هست كه عبارات ارجاعي معين، براي شناخت اشياء معين يابراساس منظم، بكار برده ‌ مي‌شود. تجربه روزانه ما از عملكرد موفق اين قواعد، مي‌توانند اين فرض را ايجاد كندكه عبارات ارجاعي مي‌توانند ،اشياء خيلي خاص را طراحي كنند. اين فرض به اين تفكر منجر شده كه يك اسم يا اسم خاص مانند «شكسپير (http://pnu-club.com/pnu.1400.html)» مي‌تواند تنها براي شناخت يك شخص خاص بكار رود و عبارت شامل اسم عامل مانند «ساندويچ پنير» مي‌تواند تنها براي شناخت يك شيء خاص بكار رود. اين تفكر ، اشتباه است. ديدگاه كاربردي درست ارجاع به ما امكان مي‌دهد كه ببينيم ، چطور يك شخص را مي‌توان از طريق عبارت «ساندويچ پنير» و يك شيء را از طريق اسم «شكسپير» شناخت. براي مثال ، عجيب نيست، كه يك دانش آموز سؤال ديگري در [4a] بپرسد و جواب در [4b] دريافت كند.
[4] a.Can I borrow your skakespeare?
(مي تونم شكسپيرتون را قرض بگيرم؟)
b. Yeah, it's over ther on the table .
(بله، آنجا بالاي هنر است)د


وقتي تنها، يك متن ، خلق مي‌شود، ارجاع مورد نظر و ارجاع استنباطي ، يك شخص نيست . اما شايد يك كتاب باشد( به ضمير it' توجه شود) .

در يك رستوران ، يك پيش‌خدمت دستور غذايي را به پيش خدمت ديگر نشان داده و جمله‌ي [5a] را مي‌پرسد ودر پاسخ [5b] را مي‌شنود.
[5] a. Where's the cheese sandwich sitting?
مسئول ساندويچ پنير كجاست؟
b. He's over there by the window!
او آنجا ، كنار پنجره است.


در اين متن داده شده، ارجاع ، يك شيء نيست. اما بعنوان يك شخص شناخته مي‌شود. (به ضمير 'be' توجه كنيد)
مثالها در [4]و [5] ، به ما امكان مي‌دهد كه ببينيم ، چطور يك ارجاع واقعاً كار مي‌كند . مثال شكسپير در [4] ، پيشنهاد مي‌كند كه مجموعه متداولي از ايشان كه مي‌تنوانند با كاربرد نام يك نويسنده شناخته شوند، وجود دارد ( از لحاظ پتانسيلي فرهنگ-معين) . اجازه دهيد ، آنها را اشيايي بناميم كه نويسنده ايجاد مي‌كند" . اين امر به ما امكان مي‌دهد كه معناي جملات را در [6] بفهميم.
[6] a. Shakespeare takes up the whole bottom shelf.
كتاب شكسپير ، تمام قفسه را پر كرد.
b. We're oing to see Shakespear in London.
مي‌خواهيم تئاتر شكسپير را در لندن ببينم.
c. I hated Shakespeare at school.
من از درس شكسپير در مدرسه متنفرم.

غریب آشنا
08-10-2013, 04:57 PM
آشكارا ، اين قرارداد، نه تنها براي نويسندگان ، بلكه براي هنرمندان[7a]، آهنگساز [7a] ، موسيقي دان[7a] و بسياري توليدكنندگان اشياء هم هست.
[7] a. Picasso's on the far wall.
اثر پيكاسو روي ديوار در نقطه دوري هست.
b. The new Moart is better value than Bach.
آهنگ جديد هوتزارت از آهنگ باخ پرارزشتر است.
c. My Rolling stones is missing.
رولينگ استون من گم شده است.


به نظر مي‌رسد كه ارتباط كاربردي بين اسامي خاص و اشيايي كه بطور متداول مرتبط هستند در يك جامعه اجتماعي و فرهنگي معين (http://pnu-club.com/pnu.1400.html)، با آن اسامي وجود دارد. استفاده از اسامي خاصي كه به طور ارجاعي براي شناخت چنين اشيايي ، مي‌باشد ، شنونده را برمي‌انگيزد تا نتيجه مورد انتظار را گرفته ( براي مثال، از نام نويسنده به كتاب او) و به موجب آن ، خود را عنصري از همان جامعه‌اي كه گوينده در آن است، بداند .
در چنين موردي، آشكار است كه بيشتر از آنچه گفته شده ، منتقل مي‌شود.
ماهيت ارجاعي ، كه توضيح داده مي‌شود ، آن چيزي است كه به خواننده امكان مي‌د هد تا مفهوم عنوانهاي روزنامه را وقتي اسم كشورها را مانند مثال در [8a] ، بكارمي‌برد، جاييكه مورد ارجاع، بايد بعنوان تيم فوتبال مي‌باشد نه دولت و در [8a] ، جاييكه دولت مورد نظر بوده نه تيم فوتبال مشخص مي‌كند.
[8] a. Brazil wins world cup.
تيم فوتبال برزيل، جام جهاني را برد.
b. Japan wins first round of trade talks.
كشور ژاپن ، دردور نخست نشست‌هاي تجاري پيروز شد.


نقش همراه- متن:
در بسياري از مثالهاي قبل، توانايي شناخت (http://pnu-club.com/pnu.1400.html) موارد ارجاع مورد قصد ، در واقع ، بيشتر به درك از بيان ارجاعي بستگي دارد. اين امر، توسط موضوعات زبان شناسي همراه شده ، يا همراه -متن، همراه بيان ارجاعي مي‌باشد. وقتي در [8a]، يك عنوان بحث مي‌شود، 'Brazil' يك عبارت ارجاعي و 'wins word cup' بخشي از همراه- متن(بقيه روزنامه بيشتر، همراه- متن است) . است. همراه-متن، دامنه تغييرهاي احتمالي كه ممكن است از لغتي مانند 'Brazil' داريم ، محدود مي‌كند. لذا، گمراه كننده است كه تصو كنيم، ارجاع، تنها براساس توانايي هابراي شناخت مورد ارجاع از طريق عبارت ارجاعي، شناخته مي‌شود.
عبارت ارجاعي، در واقع دامنه اي از ارجاع ايجاد مي‌كند ف به اين معنا كه تعدادي از موارد ارجاع احتمالي را در خود دارد. با بازگشت به مثال قبلي، مي‌توانيم نشان دهيم كه با اين كه عبارت 'the cheese sandwich' همان همراه-متن متفاوت در [9a] و [9b] مي ماند اما به انواع مختلف تغييرها در هر مورد منجر مي‌شود. (مثلا "غذا" در [9a]و "شخص" در [9b] ).
[9] a. The cheese sandwich is made with white bread.
ساندويچ پنير، با نان سفيد تهيه مي‌شود.
b. The cheese sandwich left without paying.
اگر پول شخصي كه ساندويچ پنير درست مي‌كند را نپردازيد ، مي‌رود.
البته ، همراه – متن تنها بخش زبان‌شناسي محيط است كه با آن عبارت ارجاعي ، را بكار مي‌گيرند. محيط فيزيكي ف يا بافت(زمينه) ، شايد به اين دليل كه اثر قدرتمندي بر چگونگي تغيرر عبارات ارجاعي دارد، به سادگي شناخته شود. بافت فيزيكي يك رستوران ، حتي قواعد گفتاري (http://pnu-club.com/pnu.1400.html) افرادي كه در آن كار مي‌كنند، مي‌تواند براي تغيير [9] مهم باشد.
بطور مشابه ، مفيد است بدانيم كه بيمارستان ، بافت [10a] ، اتاق دندانپزشك [10b] و پذيرش هتل [10c] .
[10] a. The heart-attack mustn't be moved.
بيماري كه دچار حمله قلبي شده را نبايد حركت دادو
b. Your ten-thirty just cancelled.
وقت ، تاريخ 13-10 شما، كنسل شده
c. A couple of rooms have complained avout the heat.
دوتا اتاق ، از گرما شكايت كرده‌اند

غریب آشنا
08-10-2013, 05:09 PM
مثالها در [10] ، حمايتي رابراي تحليل ارجاعي كه بستگي به بافت محلي و دانش محلي شركت كنندگان دارد، ايجاد كند اين امر، بسيار، بستگي به آشنايي با قواعد اجتماعي-فرهنگي ، بعنوان اساسي براي نتيجه‌گيري دارد (براي مثال ، شخصي در بيمارستان بيمار است، پرستار آن شخص را از طريق نام بيماري اش بشناس) . اين قراردادها ، از يك گروه اجتماعي به گروه ديگر به طرز چشمگيري متفاوت شده ومي‌تواند از يك زبان به زبان ديگر ، به طرز متفاوتي مشخص شود.پس ارجاع ، تنها يك ارتباط بين معني يك كلمه (http://pnu-club.com/pnu.1400.html) يا عبارت و يك شيء يا شخص در جهان نيست. در ضمن كار اجتماعي است كه گوينده فرض مي‌كند كه لغت يا عبارت انتخاب شده يا يك شيء يا شخص را كه بعنوان قصد گوينده تفسير شده، شناسايي كند.


ارجاع آنافوريك:
بحث قبلي به اعمال منفرد ارجاع اشاره دارد. با اين حالف در بيشتر گفتار و نوشتار، بايد به دنبال اين باشيم كه بر بيش از يك جمله در يك زمان ، درباره چه كسي يا چه چيزي، صحبت مي‌كنيم.
بعد از معرفي اوليه شيء ،گوينده (http://pnu-club.com/pnu.1400.html)، عبارات مختلفي براي نگهداري ارجاع، همانند [11] ، را بكار مي‌برد.
[11] In the film, a man and a woman were trying to wash a cat.
در فيلم، مردي و زني، سعي داشتند ، گربه‌اي را بشويند.
The man was holding the can while the woman poured water on it.
مرد گربه را نگه داشته د رحاليكه زن ، آب روي آن ريخت
He said something to her and they started laughing.
مردچيزي به زن گفت و آنها شروع به خنديدن كردند.


در انگليسي ، ارجاع اوليه يا ذكر معرفي، اغلب نامعين است("مردي"، "زني"،"گربه اي")
در [11] ، عبارات اسمي معين( "يك مرد"، "يك گربه" ، " يك زن" ) ، و ضماير( 'it','her','he',they') مثالهايي از ارجاع بعدي براي موارد ارجاعي كه قبلاً معرفي شده ، بوده ، معمولاً بعنوان ارجاع آنافوريك ، يا آنافورا ناميده مي‌شود.
در اصطلاح فني، عبارت بعدي يا ثانوي، آنافور و عبارت اوليه پيشين (مقدم) است. ترغيب مي‌شويم كه ارجاع آنافوريك را بعنوان مرحله‌اي از ادامه براي شناخت دقيق همان شيء كه توسط پيشين دلالت داده شده، در نظر بگيريم . در بسياري موارد، آن فرض، تفاوت كوچكي را در تغيير ايجاد نموده، اما درآن مواردي كه برخي تغييرات يا تأثيرات شرح داده شده، ارجاع آنافوريك بايد بطور متفاوتي تفسير شود. در مثال [12] از يك دستور غذا، عبارت ارجاعي اوليه "6 سيب زميني" چيزي متفاوت را از ضمير آنافوريك 'them' كه بايد بعنوان "6 سيب زميني پوست كنده و قطعه شده" تفسير شود ، ايجاد مي‌كند.
[12] Peel and slice six potatoes.
6 سيب زميني را پوست كنده و قطعه قطعه كنيد.
Put them in cold salted water.
آن سيب زميني ها را درآب شور سرد بگذاريد.
حالت معكوسي از طرح پيشين –آنافور ، گاهي در شروع داستان، مانند مثال [13] ، وجود دارد.
[13] I turned the corner and almost stepped on it.
به گوشه‌اي بازگشته و با عجله حركت كردم.
There was a large snake in the middle of the path.
مار بزرگي در وسط مسير بود.



توجه كنيد كه ضمير 'it' كه يكبار بكار رفته، به سختي مي‌توان آن را تفسير كرد تا زمانيكه عبارت اسمي كامل در خط بعدي نمايان شود. اين طرح را به لحاظ تخصصي ف كاتافور ناميده كه نسبت به آنافور غير متداولتر است. دامنه‌اي از عبارات كه براي ارجاع آنافوريك بكار مي‌رونددرانگليسي وجود دارد. نوعي‌ترين اشكال، ضماير مانند 'it' در [14a] بوده ، اما عبارات اسمي معين نيز بكارگرفته شده، مثال 'the slices' در [14b].
[14] a. Peel an onion and slice it.
پيازي را پوست كنده و آن را قطعه قطعه كنيد.
b. Drop the slices into hot oil.
قطعات پياز را در روغن داغ بيندازيد .
c. Cook for three minutes.
آن را براي سه دقيقه بپزيد.
وقتي يك تفسير ما را ملزم مي‌سازد تا شيء را بشناسيم، مانند 'Cook (?) for three minutes' چيزي را براي سه دقيقه بپزيد.. ) در [14c] ، و هيچ عبارت زبان شناسي وجود ندارد، آن را آنافورصفر يا حذف مي‌نامند.
استفاده از آنافور صفر به عنوان ابزار نگهداري ارجاع، به وضوح عبارتي ايجاد مي‌كند كه شنونده بتوانداستنباط كند. چه كسي يا چه چيزي را گوينده (http://pnu-club.com/pnu.1400.html) مي‌خواهد بشناسد. مورد آشكار ديگري از انتقال بيشتر مطالب نسبت به آنچه فقط گفته شود است.

غریب آشنا
08-10-2013, 05:12 PM
شنونده، انتظار دارد نوع خاص تري از استنباط را زماني كه عبارت آنافوريك ارتباط زبان شناسي (http://pnu-club.com/pnu.1400.html) با پيشين ها ندارد، دريابد. اين نكته ، بايد در فصل I با مثال "دوچرخه" و بيشتر در جملات [15]نشان داده شود.
[15] a. I just rented a house. The kitchen is really big
الان يك خونه اجاره كردم، آشپزخونه خيلي بزرگه
b. we had chardonnay with dinner. The wine was the best part.
چاردوني همراه با شام مي خوريم، اين شراب بهترين بخش شام بود.
c. The bus came on time, but he didn't stop.
اتوبوس به موقع آمد ، اما توقف نكرد.
دريافت معني [15a] ، مستلزم اين ارجاع است. ( به اين معنا كه اگر x يك خانه است، سپس y آشپزخانه‌اي دارد، تا ارتباط آنافوريك ايجاد شود. چنين ارجاعي به دانش معكوس ، همانند [15b] بستگي دارد. كه مي‌تواند خاص تر باشد. (مثلاً چاردوني يك نوع شراب است ) . به علاوه ، ارجاع مي تواند، براي برخي گويندگان ، خيلي خودكار باشد. (مثلاً ، اتوبوس، راننده اي دارد. ) به طوريكه بتوانند مستقيماً به يك ضمير براي ارجاع آنافوريك همانند [15c] بپردازند. در اين مثال، توجه كنيد كه پيشين ('the bus') و آنافور ('he') داراي تطابق گرامري نيستند . (يعني بطور معمول اتوبوس، 'it' ، بايد باشد) . همانطور كه قبلاً اشاره شد ، ارجاع موفق به برخي روابط صحبح گرامري و لغوي سختگيرانه بين ويژگيهاي مورد ارجاع و عبارت ارجاعي انتخابي ندارد .
لغت 'sand wich' مي‌توانديك شخص را نشان دهد و ضمير 'he' مي تواند آنافور براي يك شيء باشد. كليد دريافت معناي ارجاع ، فرآيند كاربردي شناسي است. كه به موجب آن گوينده عبارات زبان شناسي را با قصد شناخت اشياء خاصي انتخاب كرده با اين فرض كه شنونده آن عبارت را آن طور كه گوينده انتظار دارد، تفسير و مشاركت مي‌نمايد.
ابعاد اجتماعي ارجاع، مي‌تواند به تأييد مشاركت، نيز مرتبط باشد. شناخت فوري يك ارجاع مورد نظر، حتي وقتي يك عبارت ارجاعي كوچك بكار رفته (مثلاً يك ضمير)، چيزي مشترك، متداول و لذا نزديكي اجتماعي را نشان مي‌دهد. ارجاع موفق يعني يك هدف از طريق استنباط شناخته شده و نوعي از اطلاعات مشترك و لذا رابطه اجتماعي را نشان مي‌دهد. فرض اطلاعات مشترك، در مطالعه پيش فرض‌ها نيز دخيل است.
پيش فرض و ايجاب
در بحث قبل از ارجاع، كشيشي به اين ايده بود كه گوينده فرض مي‌كنند، اطلاعات خاص، قبلاً توسط شنونده نشان شناسايي شده است. به اين دليل كه اين اطلاعات را شناخته شده فرض مي‌كنند، چنين اطلاعاتي، معمولاً بيان نشده و لذا بعنوان بخشي كه منتقل شده اما گفته نشده، لحاظ مي‌شود. اصطلاح تكنيكي پيش فرض و ايجاب براي شرح دو جنبة مختلف از اين نوع اطلاعات بكار مي‌رود. شايان ذكر است كه از ابتدا پيش فرض و ايجاب براي كاربرد شناساي در گذشته نسبت به آنچه اكنون هستند، اصلي‌تر محسوب مي‌شوند. در بيشتر شيوه‌هاي جاري، علاقه كمتري به نوع بحث تكنيكي مرتبط با تحليل منطقي اين پديده‌ها وجود دارد. با اين حال، بدون معرفي به آن نوع بحث تحليلي، دشوار است در يابيم چطور روابط بين معنا و كاربرد، پيشرفت نموده است.
بيشتر مطالبي كه در اين فصل دنبال شده براي نمايش فرآيند تفكر از طريق مشكلات در تحليل برخي جنبه‌هاي معاني نامرئي است. بگذاريد با تعريف اصطلاحات، آغاز كنيم.
پيش فرض، چيزي است كه گوينده (http://pnu-club.com/pnu.1400.html) آن را به عنوان مورد قبل از بيان گفتار مي‌شناسد. گويند، نه جملات، پيش فرض‌ها را دار ند.
يك ايجاب چيزيست كه به طور منطقي آنچه در گفتار تأييد شده را دنبال مي‌كند.
جملات، نه گوينده‌ها، ايجاب دارند.
مي‌توانيم برخي اطلاعات بالقوه فرض شده كه با گفتار [1] هم مرتبطند را تعريف كنيم.
[1] Mary's brother bought three horses.
(برادر مري سه تا اسب خريد).
در ايجاد گفتار در [1] گوينده، بطور معمول، انتظار دارد كه پيش فرض داشته باشد به اين مضمون كه شخصي به نام مري وجود دارد و مري يك برادر دارد. گوينده پيش فرض‌هاي خاص‌تري را به اين مضمون كه مري فقط يك برادر دارد و اينكه برادرش پول زيادي دارد را هم لحاظ مي‌كند.
تمام اين پيش‌فرض‌ها، پيش‌فرض‌هاي گوينده بوده و تمام آنها مي‌توانند اشتباه هم باشند. جمله در [1] ، داراي ايجاب است كه به اين مضمون كه برادر مري، چيزي خريده، سه حيوان خريده، دو اسب خريده، يك اسب خريده و بسياري نتايج منطقي مشابه. اين ايجاب‌ها بدون توجه به اينكه آيا عقيده گوينده (http://pnu-club.com/pnu.1400.html) درست است يا اشتباه از جمله دنبال مي‌شود.
اين مطالب بدون اينكه گفته شوند، منتقل مي‌گردند. با اين حال، به دليل ماهيت منطقي آنف ايجاب در كاربردي شناسي معاصر، بيشتر از توجه و البته به گوينده در پيش فرض، مورد بحث قرار نمي‌گيرد.

غریب آشنا
08-10-2013, 05:32 PM
پيش‌فرض:
در بسياري بحث‌ها دربارة مفهوم (http://pnu-club.com/pnu.1400.html)، پيش فرض را بعنوان رابطه بين دو طرح، در نظر مي‌گيرند. اگر بگوييم، جمله در [2a] شامل طرح p و جمله در [2b] داراي طرح q است لذا، با بكار بردن علامت >> به معناي پيش فرض شده، مي‌توانيم رابطه را بصورت [2c] نشان دهيم:
[2] a. Mary's dogis cute. (=p)
(سگ مري، با مزه است)
b. Mary has a dog. (=q)


(مري يك سگ دارد)
c.p>>q
به طرز جالبي، وقتي مخالف جمله در را با منفي كردنش ، همانند ايجاد مي‌كنيم، در مي‌يابيم كه رابطه، پيش فرضي تغيير نمي‌كند. به اين معنا كه، همان پيش فرض q، همانند تكرار شده، توسط NOTP هم پيش فرض شده، همانند .
[3] a. Mary's dog isn't cute. (=NOTP)
(سگ مري با مزه نيست)
b. Mary has a dog. (=q)
c. NOTP>>q
اين ويژگي پيش فرض را معمولا ثبات تحت نفي نامند. اساساً، به اين معناست كه پيش فرض يك جمله حتي وقتي جمله را منفي مي‌كنيم ثابت باقي مي‌مانند (يعني هنوز درست است). بعنوان مثال بيشتر، به يك موقعيتي توجه كنيد كه شما (از طريق منفي كردن، مانند ) با كسي كه قبلاً جمله در ساخته، مخالفيد.
[4] a. Everybody knows that John is gay. (=P)
(هر كسي مي‌داند كه جان، شاد است)
b. Everybody doesn’t know that John is gay. (NOTP)
هيچ كسي نمي‌داند كه جان، شاد است.
c. John is gay (جان شاد است.)
d. P>>g & NOTP>>q
توجه كنيد اگر هر دو گوينده (http://pnu-club.com/pnu.1400.html) درباره اعتبار P مخالفند (به اين معنا كه جمله در )، آنها هر دو فرض مي‌كند كه حقيقت q (به اين معنا كه ) ، ساختن جملات است. طرح q همانطور كه در نشان داده شده، توسط P و NOTP ، پيش فرض شده و ثابت تحت نفي باقي مي‌ماند.
انواع پيش فرض
در تحليل اينكه چطور فرضيات گوينده (http://pnu-club.com/pnu.1400.html)، نوعاً بيان مي‌شود، پيش فرض با كاربرد تعداد زيادي از لغات، عبارات و ساختارها، مرتبط مي‌شود. اين اشكال زبان شناسي را بعنوان شاخص‌هاي پيش فرض بالقوه كه تنها مي‌تواند پيش فرض حقيقي در بافت 4 باشند، در نظر مي‌گيريم. همانطور كه قبلاً در مثال‌هاي [1] تا [3] ديديم. ساختار ملكي در انگليسي مرتبط با پيش فرض موجود است. پيش فرض وجودي نه تنها در ساختار ملكي وجود دارد (مثلاً your car >> you have a car) بلكه، در هر عبارت اسمي معين هم معمولاً يافت مي‌گردد.
با استفاده از هر عبارت در [5]، گوينده مسئول وجود اشياء نامبرده مي‌باشد.
[5] The king of Sweden, the cat, the girl next door, the counting crows.
(پادشاه سوئد، گربه، دختر كنار در، كلاغهاي محاسبه‌گر)
مي‌بايست ؟ پيش فرض وجودي را بعداً بررسي كنيم، اما ابتدا بايد توجه كرد كه انواع مختلفي از پيش فرض در [4] وجود داشته است. در [4] ، فعل know در يك ساختار رخ مي‌دهد، 'Every body knows that q' با q بعنوان پيش فرض لحاظ مي‌شود.
اطلاعات از پيش فرض شده به دنبال فعلي مانند 'know' مي‌تواند بعنوان يك حقيقت فرض شود و بعنوان پيش فرض حقيقي شرح داده شود. تعدادي از ديگر افعال مانند
درك كردنrealize در [6a] و تأسف داشتن 'regret' در [6b] و عباراتي شامل 'be' با آگاه بودن'aware' در [6c] ، عجيب 'odd' در [6d] و شاد'glad' در [6e] ، پيش فرض‌هاي حقيقي دارند.
[6] a. She didn't realize he was ill. (>> HE was ill)
(آن زن درك نكرد كه او بيمار است).
b. We regret telling him.
(>>we told him) (او متأسف شد كه بهش گفته)
c. I wasn't aware that she was married.
(نمي‌دونستم كه ازدواج كرده)
(>> she was married)
d. It isn't odd that he left early. (>>He left early)
(عجيب نيست كه زود رفته)
e. I'm glad that it's over.
(>> It's over) (خوشحالم كه تمام شد)
اشكال ديگري وجود دارد كه مي‌تواند بعنوان منبع پيش فرض‌هاي لغتي، بهترين باشد.
ساختار شرطي نشان داده شده در [11] . معمولاً شرطي خلاف واقع نام داشته، پيش فرض اينست كه اطلاعات در عبارت if در زمان بيان گفتار درست نيست.
[11] if you were my friend, you would have helped me.
(>>you are not my friend)
(اگر دوستم بودي، كمكم مي‌كردي)

غریب آشنا
08-10-2013, 06:21 PM
وجود پيش فرض‌هاي غيرحقيقي بخشي از مسائل جالب براي تحليل گفتار با ساختار‌هاي پيچيده (http://pnu-club.com/pnu.1400.html) است، معمولاً بعنوان برآورد مشكل شناخته شده كه در بخش بعدي مورد بررسي قرار مي‌گيرد.
شاخص‌‌هاي پيش فرض‌هاي پتانسيلي كه تا كنون بحث شده در جدول 1. 4 خلاصه مي‌گردد.


پيش فرض /مثال / نوع
X وجود دارد >> /يك x / ضروري
من رفتم >> /متأسفم كه مي‌روم/ حقيقي
او شاد نبود >>/ او تظاهر مي‌كرد كه شاد است/ غيرحقيقي
او سعي كرد فرار كند >>/ او ترتيب فرار را داد / لغتي
او مرد >> /كي مرد؟ /ساختاري
مريضم >> /اگر مريض نبودم /خلاف حقيقت


جدول 1. 4 پيش‌فرض‌هاي بالقوه


پيش‌بيني مسأله
انتظار اساسي اينست كه پيش‌فرض‌ يك جملة ساده، وقتي جمله ساده (http://pnu-club.com/pnu.1400.html)، بخشي از يك جمله پيچيده‌تر مي‌شود. درست باقي مي‌ماند. اين مطلب يك گونه از ايدة كلي است كه معني كل جمله، تركيبي از معاني بخش‌هاي آن است. با اين حال، معني برخي پيش‌فرض‌ها (بعنوان بخش‌ها) باقي نمي‌مانند تا معني برخي جملات پيچيده (بعنوان كل) شنونده اين امر را پيش‌بيني مسأله نامند.
در مثال [12] مي‌خواهيم بدانيم براي پيش‌فرض q ("يكي بيمار بود") كه فرض مي‌شد در ساختار ساده [12e] درست بوده، اما در جمله پيچيدة [12h] طرح نشده، چه رخ داده است.
به منظور دنبال نمودن اين نوع تحليل، بايد موقعيتي كه شخص ممكن است بگويد: "تصور كردم كه يكي مريض بود و هيچ‌كس متوجه نشد كه او مريض بود". تصور كند.
[12] a. Nobody realized that Kelly was ill. (=p)
(هيچ‌كس نفهميد كه يكي مريض بود)
b.kelly was ill.
(يك مريض بود) c. p>>q
(در اين موقع، گوينده (http://pnu-club.com/pnu.1400.html)[12a] را گفته و [12b] را پيش فرض نموده).
d. I imagined that Kelly was ill. (=r)
(فكر كردم كه يكي مريضه)
e. Kelly was not ill. (= NOT q)
(يكي مريض نبود) f. r>> NOT q
(در اين موقع، گوينده [12d] را گفته و [12e] كه مخالف [12b] است را پيش فرض مي‌كند).
g. I imagined that Kelly was ill and nobody realized that she was ill. (=r & p)
(فكر كردم يكي مريضه و هيچ‌كس نمي‌دونم كه اون مريضه).
h. r& p >> NOT q (=r & p)
(در اين نكته، بعد از تركيب r&p ، پيش فرض q را نمي‌توان، درست فرض كرد).
در يك مثال مانند [12] ، تحليل تخصصي ممكن است روشن باشد، اما دشوار است كه دربارة بافتي كه در آن شخص مانند آن مثال صحبت مي‌كند، تفكر نماييم. شايد مثال [13] ، بهتر، بافتي شود.
در يك قسمت از يك سريال بازاري تلويزيوني، دو شخصيت، مكاملة [13] دارند:
[13] shirly : it's so sad. George regrets getting mary pregnant.
(خيلي بد شد. جورج متأسفه كه مري را باردار كرده)
Jean: But he didn't get her pregnant. We know that now.
(اما جورج، مري را باردار نكرده، الان متوجه شديم).
اگر دو گفتار [13] را تركيب كنيم، توالي: جورج، مري را باردار كرده؛ اما او مري را باردار نكرده".
با شناخت طرح‌هاي مختلف، همانند [14] مي‌توانيم پيش فرض q در [14 b] را ببينيم، كه بعنوان پيش فرض گفتار تركيبي در [14e] باقي نمي‌ماند.
[14] a. George regrets getting mary pregnant. (=p)
(جورج متأسفه كه مري را باردار كرده)
b. George got Mary pregnant. (=q)
(جورج، مري را باردار كرده).
c. p>>q
d. He didn't get her pregnant. (=r)
(جورج، مري را باردار نكرده).
e. George regrets getting mary pregnant, but he didn't get her pregnant. (=p&r)
(جوذج متأسفه كه مري را باردار كرده، اما جورج مري را باردار نكرده).
f. p & r >> NOT q

غریب آشنا
08-10-2013, 07:12 PM
يك شيوه تفكر درباره كل جمله نشان داده شده در [14 e] اينست كه، يك گفتار توسط يك شخص گزارش مي‌شود به اين مضمون كه در سريال، آن روز چه اتفاقي افتاده است. آن شخص گمان نمي‌كند كه پيش فرض q (يعني، جورج مري را باردار كرده)، وقتي [14e] بيان مي‌گردد، درست باشد.
توضيح ساده براي اين حقيقت كه پيش فرض‌هاي پيش‌بيني نشده اينستكه، اين پيش‌فرض‌ها توسط ايجاب تخريب مي‌گردند. به خاطر داشته باشيد كه يك ايجاب چيزي است كه لزوماً آنچه تأييد شده را دنبال مي‌ك ند. در مثال [13] گفتار چين كه "او را باردار نكرده" در واقع اين عبارت "جورج مري را باردار نكرده" بعنوان نتيجه منطقي، به دنبال مي‌آورد. بنابراين، وقتي شخصي كه خودش سريال را ديده، مي‌گويد "جورج، متأسفه كه مري را باردار كرده، اما او را باردار نكرده" شما يك پيش فرض q و ايجاب NOTq را داريد.
ايجاب (نتيجة ضروري از آنچه گفته شده است)، و تنها قدرتمند‌تر از پيش‌فرض (فرض قبلي‌تر) است. قدرت ايجاب مي‌تواند براي باطل كردن پيش‌فرض‌هاي موجود بكار رود.
معمولاً گمان مي‌كنيم وقتي يك شخص، توصيف معيني از نوع يك x (براي مثال پادشاه انگلستان) را بكار مي‌برد، او وجود شيء را كه توصيف كرده، پيش فرض نموده، مانند گفتار [14a] .
همچنين در هر گفتار از اين شكل x وجود ندارد، "همانند [15 b] ، ايجابي وجود دارد كه x نيست. اما تا گوينده [15n] ، هنوز پيش فرض وجود شيء شرح داده شده را دارد؟
[15] a. The king of England visited us.
(پادشاه انگلستان با ما ملاقات كرد)
b. The king of England doesn't Exist!
(پادشاه انگلستان وجود ندارد!)
به جاي اينكه فكر كنيم، گوينده‌ (http://pnu-club.com/pnu.1400.html)اي كه مي‌گويد [15b] ، همزمان عقيده دارد كه پادشاه انگلستان وجود دارد (پيش فرض) و پادشاه انگلستان وجود ندارد (ايجاب)، در مي‌يابيم كه ايجاب قوي‌تر از پيش فرض است.
پيش فرض وجودي را كنار مي‌گذاريم.
همانطور كه بيشتر تأكيد شد، ممكن است بهترين تفكر دربارة انواع پيش‌فرض‌هاي نشان داده شده در جدول 1 . 4 بعنوان "پيش فرض بالقوه" باشد كه تنها وقتي مورد نظر گوينده اين باشد كه درون چنين گفتاري شناخته شود، پيش فرض حقيقي مي‌گردد. در واقع، گويندگان مي‌توانند نشان دهند كه پيش فرض بالقوه دارند (به اين معنا كه he has a car) كه مي‌تواند احتمالاً از طريق عباراتي مانند "or something" همانند [16] نمايش داده شود.
[16] ?a. What's that guy doing in the parking lot
(آن شخص در زمين پاركينگ چه مي‌كند؟)
b. He's looking for his car or something.
(او به دنبال ماشين‌اش يا چيز ديگري است)
در [16n] ، گوينده پيش فرض [he has a car] را بعنوان حقيقت مفروض نمي‌پذيرد.
شايان ذكر است كه به خاطر داشته باشيم، هرگز لغت يا عبارت نيست، كه پيش فرض دارد. تنها گوينده مي‌تواند پيش فرض، داشته باشد.
ايجاب‌هاي منظم:
در گفتار معمول، ايجاب يك مفهوم كاربردي نيست (به اين معنا كه با مفهوم گوينده (http://pnu-club.com/pnu.1400.html)كار دارد)، اما به جاي اينكه بعنوان مفهوم كاملاً منطقي لحاظ شود، با علامت -11 نشان داده مي‌شود. برخي مثالها از ايجاب براي جمله در عبارت [17]، در [18] نشان داده شده:
[17] Rover chased three squirrels. (=p)
(اور سه سنجاب را دنبال مي‌كرد)
[18] a. something chased three squirrels. (=q)
(چيزي، سه سنجاب را دنبال مي‌كرد)
b. Rover did something to three squirrels. (=r)
(اور، با سه سنجاب كاري را انجام داد).
c. Rover chased three of something. (=s)
(اور، سه چيز را دنبال كرد).
d. something happened. (=t)
(چيزي، اتفاق افتاد)
در نمايش ارتباط ايجاب بين [17] و [18a] همانند p11-q تنها يك نتيجه منطقي را نمادگذاري كرده‌ايم. بگذاريد بگوييم در بيان جملة [17] گوينده (http://pnu-club.com/pnu.1400.html) لزوماً صحت، تعداد زيادي از ايجاب‌هاي پس زمينه، (فقط برخي از آنها در [18 a-b] ) نشان داده شده مي‌پذيرد.

غریب آشنا
08-10-2013, 07:23 PM
در يك مورد گفتار [17] با اين حال، گوينده، نشان خواهد داد كه چطور اين ايجاب‌‌ها، بايد تنظيم شود. به اين معنا كه، گوينده (http://pnu-club.com/pnu.1400.html) نوعاً با تأكيد بر اين، كه فرض شده ايجاب بايد پيش زمينه بوده يا براي بيان، معناي مورد نظر، مهم‌تر باشد، معني را منتقل خواهد كرد. براي مثال، در بيان [19a]، گوينده نشان مي‌دهد كه ايجاب پيش زمينه و لذا، فرض اصلي انيستكه اور تعداد معني سنجاب را دنبال كرده است.
[19] a. Rover chased THREE Squirrels.
(رُوِر به دبنال سه سنجاب كرد)
b. ROVER chased three squirrels
(رُوِر ، سه سنجاب را دنبال كرد)
در [19b] ، تمركز روي Rover است و فرض اصلي اينستكه ، چيزي، سه سنجاب را دنبال مي كند. يك عملكرد تاكيد در انگليسي اينست كه در اين شيوه ،‌به وضوح با مشخص كردن فرض اصلي گوينده (http://pnu-club.com/pnu.1400.html)در ايجاد كردن گفتار، مرتبط است. همانند اين مطالب، به گوينده امكان مي دهد براي شنونده و مشخص كند كه چه تمركزي بر پيغام است و چه چيزي فرض شده است.
يك كاركرد مشابه ، توسط ساختاري كه ساختار "it-cleft" در انگليسي ناميده مي شود، نشان مي دهيم ،‌در گفتار [20] نشان داده شده :
[20] a. It was ROVER that chased the squirrels.
(رُوِر بود كه به دنبال سنجاب ها مي كرد)
b. It wasn't ME who took your money.
(من نبودم كه پول تو را بردم)
در هر دو مقال در [20] ، گوينده مي تواند اين مطلب را منتقل كند آنچه او عقيده دارد، شنونده قبلاً مي دانسته (يعني ،‌ايجاب پيش زمينه ) در [20b] ، آن ايجاب پيش زمينه (كسي پول تو را برده ) اطلاعات مشترك ايجاد كرده تا مسئوليت شخصي براي آن كار را نفي كند،‌گفتار در [20b] ، ميتواند براي نسبت دادن ايجاب پيش زمينه به شنوندگان بدون اينكه واقعاً‌آن را آغاز كنند ، بكار مي رود (براي مقاله ، ادعاي احتمالي) اين مثالي است از آنچه، بيشتر مطالب منتقل مي كند تا گفته شود.
همكاري و معني ضمني :
در بيشتر مباحث قبل ، فرض شد كه گويندگان و شنوندگان درگير در مكالمه، با يكديگر مشاركت دارند. براي مثال، براي اينكه ارجاع موفق باشد،‌ پيشنهاد شده كه همگان، عامل ضروري بود.
در پذيرش، پيش فرض گويندگان، شنوندگان معمولاً بايد فرض كنند كه يك گوينده كه مي گويد my car واقعاً ماشيني داشته كه ذكر شده و سعي ندارد، شنونده را گمراه كند. اين مفهوم مشاركت به اين معناست كه افرادي كه مكالمه دارند، اينطور فرض نمي شود كه سعي دارند، ‌اطلاعات مناسب را از هم مخفي كرده يكديگر را گيج يا به هم حقه بزنند. در بيشتر شرايط، اين نوع همكاري، تنها، نقطه شروع، دريافت معني از آنچه گفته شده است، مي باشد.
در بين ساعات ناهار، يك زن، از ديگري مي پرسد، چطور دوست دارد همبرگر را بخورد و جواب [I] را دريافت مي كند؛
[I] A hamburger is a hamburger.
(يك همبرگر ، همبرگر است)
از يك ديدگاه كاملاً منطقي ، جواب در [I] ، به نظر مي رسد كه هيچ ارزش ارتباطي ندارد زيرا موردي كاملاً آشكار را بيان نمي كند. مثال در [I] و ديگر موارد ظاهراً بي معني مانند "تجارت ،‌تجارت است" يا "‌پسرها،‌پسرها هستند" را تكرار مكررات نامند. اگر در يك مكالمه بكار برده شوند، ‌بوضوح گوينده مي خواهد ، بيشتر از آنچه مي گويد ، منتقل كند. وقتي شنونده ، عبارت را در [I] مي شنوند ابتدا او بايد فرض كند كه گوينده ،‌مشاركت مي كند و قصد دارد كه چيزي را منتقل كند. آن مورد ، بايد بيشتر از تنها معني لغات باشد. اين امر يك معني منتقل شده اضافي است كه معني ضمني نام دارد. با بيان [I] ، گوينده انتظار دارد كه ،‌شنونده بتواند بر اساس آنچه قبلاً‌مي دانسته، آنچه معني ضمني در اين بافت،‌قصد دارد كار كند. با دادن موقعيت براي ارزيابي همبرگر، گوينده (http://pnu-club.com/pnu.1400.html) [I] ،‌بدون ارزيابي پاسخ مي دهد. لذا يك معني ضمني به اين مفهوم كه او هيچ عقيده اي خوب يا بد ندارد، بيان شده است. بسته به ديگر جنبه هاي بافت، معاني ضمني اضافي (براي مثال، گوينده تصور كي كند كه تمام همبرگرها ، يكي هستند) ، استنباط مي شود.
معاني ضمني ، مثالهاي اوليه اي هستند از مفاهيمي كه بيشتر از آنچه گفته شود ، منتقل مي شود اما براي تفسير آنها ، برخي اصول مشاركتي ، درابتدا بايد ،در عمل ، فرض شود.

غریب آشنا
08-10-2013, 07:29 PM
اصول مشاركتي :
به طرح زير توجه شود ، زني در روي نيمكت پارك نشسته و سگ بزرگي روي زمين جلوي نيمكت قرار دارد. مردي مي آيد و روي نيمكت مي نشيند.
[2] Man : Docs your dog bite?
(سگتان گاز مي گيرد؟ )
Woman : No. (نه)
(The man reaches down to pet the dog. The dog bites the man's hand)
(آن مرد دستش را دراز مي كند تا آن سگ را نوازش كند. آن سگ، دست مرد را گاز مي گيرد)
Man: Duch ! Hey! You said your dog doesn't bite.
(آخ ، شما كه گفتيد ، سگ تان گاز نمي گيرد)
Woman : He doesn't . But that's npt my dog.
(او گاز نمي گيرد. اما آن سگ، سگ من نيست)
يكي از مشكلاتي كه در اين سناريو هست، ارتباط مي باشد. مخصوصاً به نظر مي رسد مشكل باعث شده مرد فرض كند معني بيشتر از انچه گفته شده ، منتقل مي گردد. مشكل ، پيش فرض نيست، زيرا فرضي در "your dog" (يعني : آن زن ، سگي دارد) ، براي هر دو گوينده (http://pnu-club.com/pnu.1400.html) ، صحيح است. مشكل اينجاست كه فرضيه مرد در اين سوال " آيا سگ تان گاز مي گيرد؟ پاسخ زن "نه" براي سگي بكار رفته كه جلوي آنها است. از ديدگاه مرد،‌پاسخ زن، اطلاعات كمتري از آنچه مورد انتظار بوده ايجاد مي كند. به عبارت ديگر، او ممكن است انتظار داشته باشد كه اطلاعات بيان شده در خط آخر را تهيه نمايد. البته، اگر او اين اطلاعات را قبلاً ذكر مي كرد، داستان مضحك و خنده دار نمي شد. براي اينكه واقعه مضحك و خنده آور باشد، زن بايد ، اطلاعات كمتري از حد انتظار مي داد.
مفهوم، مقدار اطلاعات مورد انتظار ايجاد شده در مكالمه، تنها يك جنبه از ايده كلي تربيت كه فرد درگير در يك مكالمه،‌با ديگران همكاري خواهد كرد (البته زن در [2] ،‌در واقع نشان مي دهد كه او نمي خواهد در تعامل همكاري با يك غريبه شركت كند) . در بيشتر شرايط ،‌فرض همكاري ، آنقدر فراگير است كه مي تواند به عنوان يك اصل مشاركتي مكالمه تبادل شود و در چهار زير – قاعده به نام ماكسيم ها ، همانطور كه در جدول 5.I نشان داده شده، به تفصيل شرح داده شود.
اصل مشاركتي : مكالمه مشاركتي ، آنطور كه مورد لزوم است ايجاد نموده،‌در مرحله اي كه رخ مي دهد ،‌با هدف پذيرش يا جهت تبادل بحث كه در آن درگيريد، عمل كنيد.
ماكسيم ها
كميت :
1- مشاركت را آنجا كه لازم است ،‌مشاركت اطلاعاتي (http://pnu-club.com/pnu.1400.html) نماييد (براي اهداف جاري تبادل)
2- در مشاركت اطلاعات را بيشتر از حد نياز ،‌ايجاد ننماييد.
كيفيت :
سعي كند مشاركت ،‌شما ، درست باشد.
1- نگوييد كه عقيده داريد، اشتباه است.
2- نگويد كه فاقد شواهد كافي هستيد.
رابطه : متناسب باشد.
حالت : روشن و واضح باشد.
1- از ابهام در عبارت، خودداري كنيد.
2- از ابهام بپرهيزيد.
3- خلاصه بيان كنيد (از پرگويي غير ضروري بپرهيزيد) .
4- با نظم باشيد.
جدول 5.I . اصل مشاركتي (Grice, 1975 را ببنيد)
مهم است كه اين ماكسيم ها بعنوان فرضيات بيان نشده در مكالمات بشناسيم . فرض مي كنيم افرادي كه معمولاً قصد دارند ، اطلاعات مناسبي را ايجاد كنند (برخلاف آن زن در [2] ) ، فرض مي كنيم حقيقت را مي گويند، متناسبتر و سعي دارند كه تا حد امكان روشن و واضح باشد. به دليل اينكه اين اصول را در تعامل عادي ، در نظر مي گيريم، گوينده (http://pnu-club.com/pnu.1400.html) ، ندرتاً آن ها را ذكر مي كند .با اين حال ، انواع عبارات معيني وجود دارد كه مشخص مي نمايد اين مطالب ممكن است در خطر وفادار نبودن به اصول باشند. اين انواع عبارات را مانع مي نامند.
موانع :
اهميت ماكسيم كيفيت براي تعامل مشاركتي در انگليس، مي تواند به بهترين شكل توسط تعدادي از عباراتي كه براي نشان دادن آنچه مي گوييم و ممكن است كاملاً درست نباشد ، بكار رود. عبارت اوليه در [3a-c] و عبارت نهايي در [3d] ، نكاتي براي شنونده،‌با توجه به دقت جمله اصلي هستند.
[3] a. As far as I know , they're married.
(تا جايي كه من مي دونم، ازدواج كرده اند) .
b. I maybe mistaken, but I thought I Saw a wedding ring on her fionger.
(ممكن است اشتباه كرده باشيم،‌اما فكر كنم ، حلقه ازدواج روي انگشتش ديدم).
C. I'm not sure if this is right, but I heard it was a secret ceremony in Hawaii.
(مطمئن نيستم كه درست باشد، اما شنيدم كه اين يك جشن پنهاني در هاوايي بوده)
d. He couldn't live without her, I guess.
(حدس مي زنم بدون او نمي توانست زندگي كند) .

غریب آشنا
08-10-2013, 07:37 PM
بافت مكالمه اي براي مثالها در [3] ، ممكن است ،‌شايعه اخير درباره زوجي باشد كه گوينده (http://pnu-club.com/pnu.1400.html)ها مي شناسند. نكات اخطار دهنده يا موانع اين نوع مي تواند براي اين امر نيز بكار رود كه گوينده (http://pnu-club.com/pnu.1400.html) از كميت مكانيسم بعنوان عبارت اوليه در [4a-c] ، كه در محاسبات گوينده از تعطيلات اخير او ، ايجاد شده ، آگاه مي باشد.
[4] a. As you probably know, I and terrified of bugs.
(همانطور كه احتمالاً مي دوني، من از ساس ها مي ترسم) .
b. So, to cut a log story short , we grabbed out stuff and ran.
(لذا ، براي كوتاه كردن يك داستان طولاني ،‌وسايل خود را قاپيده و فرار كرديم ) .
C. I won't bore you with all the detouls , but it was an exciting trip.
(تو را با جزئيات ، خسته نمي كنم ،‌اما سفر هيجان انگيزي بود).
علايم مرتبط با انتظار متناسب (از ماكسيم رابطه) را ميتوان در بين صحبت گوينده وقتي چيزي مانند " اوه، راستي" گفته و به ذكر اطلاعات نامرتبط و بالقوه در طي مكالمه ادامه مي دهد،‌يافت. به نظر مي رسد گوينده ها، عباراتي مانند "بهرحال" ، يا "خوب ،‌بهرحال" را براي نشان دادن اينكه، ممكن است به بحث از موارد نامناسب احتمالي كشانده شده و بخواهند توقف كنند، بكار مي برند. برخي عبارات كه ممكن است در انتظار متناسب، بعنوان مانع عمل كند،‌بعنوان عبارات اوليه در [5a-c] از يك ملاقات اداري نشان داده شده است.


[5] a. I don't know if this is important , but some of the files are missing.
(نمي دونم آيا اين موضوع مهم است، اما برخي فايل ها گم شده )
b. This may sownd like a dumb question, but whose hand writning is this?
(ممكنه اين يك سوال احمقانه به نظر بياد، ولي اين دست خط كيه ؟ )
c. Not to change the subject, but is this related to the budget?
نمي خواهم موضوع را عوض كنم. اما اين مطالب به بودجه مربوط نيست؟
آگاهي از انتظارات شيوه، مي تواند گوينده را به ايجاد موانعي از نوع نشان داده شده در عبارات اوليه در [6a-c] كه در طي يك گزارش تصادفي شنيده مي شود، برساند.
[6] a. this may be a bit confused , but I remember being in a car.
(ممكنه كمي گيج كننده باشد، اما يادم مي آد تو ماشين بودم )
b. I'm not sure if this makes sens, but the car had no lights.
(نمي دونم اين مطلب ، ارزشي داره، اما ماشين ، چراغ نداشت) .
c. I don't know if this is clear at all, but I think the other car was reuersing.
(نمي دونم اين مطالب، اصلاً روشنه ، يا نه، اما فكر كنم ماشين ديگر واژگون شده بود) .
تمام اين مثالها از موانع، شاخص هاي خوبي هستند كه گوينده نه فقط از ماكسيم ها آگاه است‌،‌بلكه مي خواهد نشان دهد كه آنها سعي دارند، ماكسيم ها را مورد بررسي قرار دهند. شايد چنين اشكال اين مطلب را منتقل كند كه شنونده هايش ، مطالبي را كه الگوي مكالمه مشاركتي دارند،‌مورد قضاوت قرار ميدهد.
با اين حال ، شرايطي وجود دارد كه گويندگان (http://pnu-club.com/pnu.1400.html) ممكن است انتظارات اصول مشاركت را دنبال نكنند. در دادگاه و كلاس درس از شاهدان و دانش آموزان مي خواهند مواردي را به افراد بگويند كه براي آن افراد ، شناخته شده است (از طريق نقص كردن ماكسيم كميت). چنين گفتگوهاي بنيادي تخصصي ، بوضوح از يك مكالمه، متفاوتند. با اين حال، حتي در مكالمه، يك گوينده ممكن است در انتظارات ماكسيم با بكاربردن عباراتي مانند " حرفي ندارم" و " لبهام مهرزده شده" در پاسخ به سوال، شركت نكند. جنبه جالب چنين عباراتي اينستكه ، اگرچه اين عبارات نوعاً ، آنقدر كه مورد لزوم است . آگاهي دهنده نيست،‌اما معمولاً مطالب را بيشتر از آنچه گفته شود، منتقل مي كند (مثلاً ، گوينده پاسخ را مي داند) . اين عكس العمل نوعي (يعني بايد چيزي خاص اينجا باشد) از سوي شنونده براي هر نوع نقض ظاهر ماكسيم ها ، در واقع كليدي براي ذكر معاني ضمني مكالمات است.
معاني ضمني مكالمه اي :
فرض اصلي در مكالمه اينستكه، اگر غير اين موضوع نشان داده شود، شركت كنندگان به اصول مشاركتي و ماكسيم ها وفادار هستند ، در مثال [7] به نظر مي رسد دكتر ،‌از ملزومات ماكسيم كميت، تخطي مي كند.
[7] Charlene : I hope you brought the bread and cheese.
(اميدوارم كه نان و پنير آورده باشي)
Dexter: Ab , I bought the bread.
(آه ، من نون آوردم).

غریب آشنا
08-10-2013, 07:42 PM
بعد از شنيدن پاسخ دكستر در [7] ، شارلن، بايد فرض كند كه دكتر، مشاركت داشته و كاملاً از ماكسيم كميت اگاه نيست. اما او‌، پنير را ذكر نكرد. اگر او پنير را آورده بود، مي گفت، زيرا او به ماكسيم كميت وفادار است. قصد او اين بود كه شارلن، استنباط نمايد آنچه گفته،‌منتقل نموده است. مي توانيم ساختار آنچه گفته شد با C(=cheese), b(=bread) در [8] نشان دهيم.
با استفاده از نماد +> براي معاني ضمني ، مي توانيم معناي منتقل شده اضافي را هم نشان دهيم :
[8] Charlene : b & c ?
Dexter : b (+> NOTC)
شايان ذكر است كه بگوييم اين گوينده است كه معني را از طريق معني ضمني منتقل مي كنيد و اين شنونده است كه آن مفاهيم منتقل شده را از طريق استنباط مي شناسد. استنباطهاي انتخابي آنهايي هستند كه فرض مشاركت را حفظ مي كنند.
معاني ضمني مكالمه اي كلي :
در مورد مثال [7] ، بويژه آنكه در[8] نشان داده شده ،‌هيچ دانش زمينه اي خاصي از بافت گفتار،‌به منظور ضروري ساختن استنباط است. همان مرحله محاسبه معاني ضمني رخ خواهد داد اگر دوبي از مري بخواهد دوستش بلا (=b) و كتي (c=) را به يك مهماني [9a] دعوت كرده و جواب در [9b] داده مي شود. بافت از [7] متفاوت بوده اما فرآيند كلي شناخت معاني ضمني ،‌همانند ج8چ hsj :
[9] a. Doobie: Did you invite Bella and Cathy ? (b & C?)
(آيا بلا و كتي را دعوت كردي؟)
b. Mary : I invited Bella. (b+> NOTC)
(من بلا را دعوت كردم)
وقتي هيچ دانش خاصي در بافت براي محاسبه معاني منتقل شده اضافي ، مانند [9] تا [1] مورد لزوم نيست، آن را معاني ضمني مكالمه اي كلي مي نامند.


يك مثال مشترك در انگليس داراي عباراتي با موضوع نامعين از نوع "alanx" مانند " يك باغ" ، " يك كوچه" ، مانند [10] . اين عبارات ،‌نوعاً بر اساس معاني ضمني مكالمه اي كلي كه : x+>not speaker's X بيان مي شود.
[10] I was sitting in a garden one day.
(من يك روز در يك باغ نشسته بودم ،
A child looked over the fence.
(يك بچه به آنسوي، پرچين نگاه مي كرد. )
معاني ضمني در [10] ، يك باغ و بچه ذكر شده، مربوط به گوينده نيست، و بر اصول محاسبه شده كه اگر گوينده بتواند،‌خاص تر باشد (مثلاً ، آگاهي دهنده تر ،‌ماكسيم كميت را دنبال كند) سپس ،‌گفته مي شود " باغ من" ، " بچه من" .
تعدادي از ديگر معاني ضمني مكالمه اي كلي، بر اساس مقياس ارزش ها،‌منتقل شده و نتيجتاً بعنوان معاني ضمني عددي، شناخته شده اند.
معاني ضمني مقياسي:
اطلاعات معين ،‌هميشه با انتخاب لغتي كه بيانگر يك ارزش از يك مقياس از ارزش هاست ، منتقل مي شود.
اين امر، بويژه ، براي اين كميت، همانطور كه در مقياس ها در [11] نشان داده شده جاييكه اصطلاحات از بالاترين به پايين ترين ارزش فهرست شده است.

[11] < all , most, many, some, few>
تعداد كمي، برخي،‌تعداد زياد، بيشتر ، همه
_________________________
< always, often, some times>
گاهي، اغلب ، هميشه
وقتي يك گفتار را بيان مي كنند ، يك گوينده لغات را از مقياسي كه آگاهي دهنده و صحيح تر (كميت و كيفيت) در شرايط، مانند [12] ، انتخاب مي كند.
[12] I'm studying linguistics and I've completed some of the required courses.
(زبان شناسي مطالعه مي كنم، و برخي دوره هاي ضروري آن را كامل مي نمايم ) .
با انتخاب "Some" در [12] ، گوينده (http://pnu-club.com/pnu.1400.html)، يك معناي ضمني (+>not all) را خلق مي كند. اين امر يك معناي ضمني مقياسي از گفتار [12] است. اساس معناي ضمني مقياس اينست كه ، وقتي هر شكلي در يك مقياس ، تاييد شود، منفي اشكال بالاتر در مقياس، مورد اشاره خواهند بود. اولين مقياس در [11] ، many, most, all ، بالاتر از some هستند. با تعريف معناي ضمني مقياسي، بايد دنبال شود كه در گفتار (http://pnu-club.com/pnu.1400.html) " برخي دوره هاي ضروري " گوينده (http://pnu-club.com/pnu.1400.html)، ديگر معاني ضمني (+>not most, + >not many) را ايجاد نموده است.

غریب آشنا
08-10-2013, 07:44 PM
اگر گوينده (http://pnu-club.com/pnu.1400.html)شرح آن دوره هاي زبان شناسي را ادامه دهد، مانند [13] ،‌گوينده (http://pnu-club.com/pnu.1400.html) از طريق معاني ضمني،‌ منفي اشكال بالاتر در مقياس فركانس، مفاهيم را منقل ساخته است.
(+>not always, + >not often)
تعداد زيادي از معاني مقياسي ايجاد شده از طريق كاربرد و عبارات وجود دارد كه ممكن است فوراً بعنوان بخشي از مقياس، لحاظ نشود. براي مثال، گفتار [14a] ، بعنوان معني ضمني t>not must مقياس "اجبار" و +>not frozen ، مقياس سردي است.
[14] a. It's possible that they were delayed.
(احتمال دارد كه آنها تاخير داشته باشند) .
b. This should be stored in a cool place.
(بايد در جاي سرد نگهداري شود) .
يك ويژگي قابل توجه از معاني ضمني مقياسي اينست كه وقتي گوينده (http://pnu-club.com/pnu.1400.html)، مطالبش را در جزئيات تصحيح مي كند، همانند [15] ، نوعاً ،‌يكي از معاني ضمني مقياسي را حذف مي كند.
[15] I got some of this jewelry in Hong kong – um actually
I think I got most of it there.
(برخي از اين جواهرات را در هنگ كنگ گرفتم. در واقع فكر كنم بيشتر آنها را آنجا بدست آوردم) در [15] ، گوينده ابتدا اشاره ضمني +>not most را با گفتن "some" داشته ، اما بعداً مطالب خود را با تاييد "most" ، تصحيح مي كند. با اين حال، آن تاييد نهايي ، احتمالاً با معناي ضمني مقياسي (+>not all) ، تغيير مي شود.

معناي ضمني مكالمه اي خاص :
در مثالهاي قبل ، معاني ضمني را بدون دانش خاصي از هر متن ويژه ، محاسبه كردند. با اين حال ،‌بيشتر اوقات مكالمات ما در بافت هاي خيلي خاص رخ مي دهد كه معمولاً ، استنباط هاي شناخته شده را فرض مي كنند. چنين استنباط هايي مستلزم كار بر روي معاني منتقل شده اند كه منتج به معاني ضمني مكالمه اي خاص مي گردد. همانطور كه نشان مي دهد، به مثال [16] توجه كنيد، كه پاسخ تام، در سطح، براي وفاداري به آن تناسب نيست. (پاسخ متناسب ، مي تواند Yes يا No باشد)
[16] Rick: Hey, coming to the wild party tonight?
(امشب به مهماني وحشي بيا؟ )
Tom > My parents are visiting.
(والدينم به ديدارم مي آيند)
به منظور اينكه پاسخ تام را متناسب سازد، ريك، بايد برخي اطلاعات مفروضي را كه يك دانش آموز كالج در اين فضا، از ديگري انتظار دارد،‌داشته باشد، تمام آن شب را با والدينش مي گذراند و زمان صرف شده با والدينش ، آرام است (تام در مهماني نيست +> ).
به اين دليل كه اين مطالب چندان متداول نيستند، معاني ضمني مكالمه اي خاصي، نوعاً فقط معاني ضمني تام دارند. مثال بيشتر، به نظر مي رسد گوينده به ماكسيم شيوه كه در [17] نشان داده شده وفادار است.
[17] Ann: Where are you going with the dog?
(با سگ كجا ميري؟)
Sam : To the V-E-T.
(پيش دامپزشك مي رم).
در بافت محلي اين گويندگان، سگ شناخته شده است و لغت vet دامپزشك را مي شناساند و چون از بودن در آنجا متنفر است . سم ، آن طور مفصل تر ، لغت را تلفظ مي كند (يعني كمتر خلاصه مي كند) ، گونه اي از پيغام، كه اشاره مي كند او نمي خواهد، كه سگ بداند. پاسخ به سوال پرسيده شده را .
در [18] ، ليلا ، فقط به دفتر ميري رفته و تمام به كارهايي روي ميزش توجه مي كند. پاسخ ميدي به نظر مي رسد، ماكسيم تناسب را مسخره كرده
[18] Leila : whoa1 has your boss gone ceazt?
(رئيس تو ،ديوونه شده ؟ )
Mary: lets go get some coffee.
(بزار بريم و قهوه بخوريم. )
به منظور حفظ فرض مشاركت،‌ليلا بايد برخي دلايل محلي را استنباط كند (مثلاً رئيس ممكن است در نزديكي باشد) ، چرا، ميري، نكته غير متناسبي ظاهراً بيان كرد. معاني ضمني ، اينجا ضروري است، ميري نمي تواند به سئوال در بافت،‌پاسخ دهد.
علاوه بر اين مثالهاي خشك از معاني ضمني، مثالهاي جالبي هم هست مانند [19] و [20] كه پاسخ ها، در ابتدا، به نظر مي رسد كه تناسب را به استهزا گرفته است :
[19] Bert : Do you like ice-cream?
(بستني دوست داري؟)
Ernie : Is the pope cathpolic?
(پاپ كاتوليكه؟ )
[20] Bert : Do vegetarians eat hamburgers?
آيا گياهخواران ،‌همبرگر مي خورند ؟
Ernie: Do chickens have lips?
(آيا مرغ ها تب دارند ؟
در [19] ، پاسخ ارني ،‌پاسخ Yes يا NO نيست. برت ،‌بايد فرض كند كه ارني مشاركت داشته،‌او به سوال "pope" ارني توجه كرده و به وضوح پاسخ Yes است از او پاسخ شناخته شده است. اما ماهيت پاسخ ارني ،‌اشاره دارد كه پاسخ به سوال آشكارا "Yes" بود.

غریب آشنا
08-10-2013, 07:46 PM
يك معني انتقالي اضافي در اين مورد اينست كه به اين دليل كه پاسخ خيلي آشكار بود، نياز نبود كه سوال پرسيده شود. مثال [20] همان نوع استنباط را با يك جواب of course npt! بعنوان بخشي از معناي ضمني ايجاد مي كند.
ويژگيهاي معاني ضمني مكالمه اي :
تاكنون ، تمام معاني ضمني كه مورد بررسي قرار گرفت. در مكالمه بوده و استنباط آن توسط افرادي بود كه گفتار (http://pnu-club.com/pnu.1400.html)را مي شنوند و سعي در حفظ فرض تعامل مشاركتي دارند. به اين دليل كه اين معاني ضمني بخشي از آن چيزي است كه منتقل شده و گفته نمي شود، گويندگان مي توانند هميشه انكار كنند كه آنها قصد دارند همچنين معنايي را منتقل سازند. معاني ضمني مكالمه اي قابل انكارند. آنها را مي توان آشكارا به طريق مختلف انكار كرد. (يا به طور متناوب، مستحكم ساخت). براي يك مثال ساده ، معاني ضمني استاندارد در رابطه با بيان يك شماره وجود دارد يعني گوينده منظورش تنها آن شماره است. مانند [21] .
[21] You have own five dottars! (+> only five)
(شماره 5 دلار داري!)
با اين حال ، همانطور كه در [22] نشان داده،‌ بسيار آسان ،‌گوينده (http://pnu-club.com/pnu.1400.html)مي تواند معناي ضمني را P(+>only) با استفاده از عبارت " حداقل" در [22a] ، موقتاً به حالت تعليق در آورد. يا براي حذف معناي ضمني با اضافه كردن اطلاعات بيشتر، اغلب،‌ عبارت "‌در واقع" در [22b] يا براي مستحكم كردن معني ضمني با اطلاعات اضافي ، مانند [22c] ، عمل كند.
[22] a. you're won at least five dollars!
(حداقل 5 دلار برده اي !)
b. You're won five dollars, in fact , you're wonten!
(پنج دلار بردي ، در واقع 10 دلار بردي!)
c. You're won five dollars , that four more than one!
(پنج دلار بردي ، كه چهاربرابر اين يكي است!)
b. He even helped tidy up afterwards.
(حتي ، كمك كرد كه بعداً‌، اطراف را مرتب كنيم)
معناي ضمني قراردادي "Yet" اينستكه، موقعيت كنوني مورد انتظار ، متفاوت بوده يا شايد مخالف، در زمان بعدي باشد. در جمله بيان شده در [25a] ، گوينده ،‌يك معناي ضمني ايجاد مي كند كه او انتظار دارد جمله " دنيس اينجاست (p=) ، بعداً درست باشد، همانطور كه در (25b) مي بينيم.
[25] a. Dennis isn't here yet . (= NOTP)
(دنيس هنوز اينجا نيست)
b. NOTPIS ture (t>P )
(انتظار مي رود بعداً درست باشد
احتمال دارد كه معاني مختلفي از "and" در انگليس (در فصل I بحث شده) كه بعنوان مثالهايي از معناي ضمني قراردادي در ساختارهاي مختلف را لحاظ كنيم. وقتي در جمله شامل اطلاعات استاتيك توسط "and" به هم متصل مي شوند، مانند [26a] ، معناي ضمني ، فقط in addition يا "pluss" است. وقتي دو جمله شامل اطلاعات ديناميك، مرتبط با عمل ،‌مانند [26b] ، مي پيوندند معناي ضمني "and" و "then" ، نشان دهنده توالي است.
[26] a. Yesterday, Mary was happy and ready to work. (P& q , +> p plus q)
(ديروز مري خوشحال بود و آماده كاركردن)
b. She put on her clothes and left the house. (P& q, + >q after P)
(لباسهاشو پوشيد و خونه رو ترك كرد)
به علت معاني ضمني مختلف ، دو بخش [26a] ،‌ مي تواند با تفاوت اندكي در معني، معكوس شود اما ، اگر دو بخش [26b] را معكوس كنيم،‌تغيير بزرگي در معني مي دهيم.
براي بسياري زبان شناسان ،‌ذكر " معاني ضمني" ، يكي از مفاهيم (http://pnu-club.com/pnu.1400.html) اصلي در كاربرد شناسي است. يك معناي ضمني،‌مثال اوليه از اينست كه مطلب بيشتر از آنچه گفته شده ،‌منتقل شده است. براي همان زبان شناسان ،‌مفهوم اصلي ديگر در كاربرد شناسي، اينستكه ، مشاهدات نشان دادن، گفتار ، عمل انجام مي دهد، و مضمون آن بعنوان اعمال گفتار مي شناسند.