PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سوررئالیسم



alamatesoall
07-24-2013, 07:09 PM
دادائیسم، زمینه ساز انقلاب سوررئالیسم:
کلمه یا نام آوای «دادا» در زبان کودکان به معنای «اسب» و در زبان دوستانه و خودمانی به معنای «جنون» می باشد.
واقعه سوررئالیسم (فراواقع گرا) از سوئیس آغاز شد. شاعر جوانی اهل رومانی به نام تریستان تزارا (Tristan Tzara) در سال ۱۹۱۶، حرکتی را بنا نهاد که آن را «دادا» نامگذاری کرد. آیین دادائیسم همه چیز را به تمسخر می گرفت، به همه چیز اعتراض می کرد و بطور کلی هدف آنان قالب شکنی، از بین بردن قانون ها، تحریک مردم و هرج و مرج ادبی بود. آنان حاکمیت همه چیز را مجاز می دانستند به شرط آنکه تصورات مقدس اخلاقی و زیبایی شناختی آداب و رسوم گذشته را تکذیب کند.

تریستان تزارا و همراهانش ماکس ارنست (Max Ernst)، هانس آرپ (Hans Arp) به این نتیجه رسیدند که سوئیس مکان ایده آلی برای گسترش اعتراض نیست. بنابراین آنان در سال ۱۹۱۹، به پاریس رفتند و در آنجا با پابلو پیکاسو (Pablo Picasso)، آندره بروتُن (Andre Breton)، پل الوآرد (Paul Eluard) و لویی آراگون (Louis Aragon) آشنا شدند که مانند آنها برای بیان افکارشان در جست و جوی زبانی جدید بودند. در واقع، «دادا» تشویق و ترغیبی برای جنبش سوررئالیسم بود.

در سال ۱۹۲۲، آندره بروتن اعلام کرد که آیین دادائیسم بی فایده و بی ثمر است. دو سال بعد، او اولین بیانیه سوررئالیسم را منتشر کرد و اینچنین قدرتمندترین جریان ادبی قرن بیستم طرح ریزی شد و خود به خود در تمامی هنرها نفوذ کرد و قبل از اینکه به عنوان محرک فکری جهانی تحمیل شود، در تمامی فرهنگهای اروپایی جا افتاد.


سوررئالیسم چیست؟
در قرون نوزدهم، حدود سال ۱۸۵۰، رئالیسم (واقع گرایی) رسالت تقلید و نمونه برداری از طبیعت و حقایق را بر عهده داشت و با نویسندگانی مانند فلوبر (Floubert) و نقاشانی مانند کوربه (Courbet) مشهور شد. به همین دلیل طبیعت گرایی (ناتورالیسم) با رهبری زولا (Zola) در ادبیات و کروت (Corot)، منه (Manet) و دوگاس (Degas) در نقاشی، برای رئالیسم جانشین مناسبی بود و در این مکتب برای رسیدن به واقعیات به علم رجوع می شد. با کشف سورئاتورالیسم (ماوراء طبیعت گرایی)، نه تنها طبیعت قابل رؤیت، بلکه طبیعت غیر قابل رؤیت انسان به عنوان نتیجه ای بدیهی ظاهر می شود.

نظریه پرداز این مکتب، آندره بروتن، واقع گرایی را متهم کرد، زیرا معتقد است که حوزه فعالیت و دید انسان را محدود می کند و بطور کلی این قالب قادر نیست تمام اندیشه انسان را در خود جای دهد و به همین دلیل او آنچه را که از درون انسان می جوشد، در قالبی بزرگتر به نام «سوررئالیسم» می ریزد.

آندره بروتن در سال ۱۹۲۴، بیانیه سوررئالیسم را منتشر کرد و سرانجام تعریفی از سوررئالیسم بدین شرح ارایه داد: «عمل اتوماتیک وار فکری و روانی، برای بیان کاربرد واقعی اندیشه و نوشتن تفکر بدون هرگونه کنترل ذهن و دور از هرگونه نگرانی زیبایی شناختی یا اخلاقی.» و سوررئالیست در یک کلمه به معنای «فرا ـ واقعیت» است.

در ابتدای قرن بیستم، فرود (Freud) واقعیت ضمیر ناخودآگاه را بیان کرد و نقش آن را در شخصیت بشر آشکار نمود. او ادعا کرد که ابعادی از شخصیت انسان در ضمیر ناخودآگاه او شکل می گیرد و بسیاری از اعمال و رفتار انسان از ضمیر ناخودآگاهش سر می زند. واقعیت ضمیر ناخودآگاه توسط رؤیا و تخیلات ثابت شده است و این موضوع اساس سوررئالیسم را تشکیل می دهد. فراواقع گرایان به ضمیر ناخودآگاه ایمان دارند و معتقدند که آنچه در نیمه ناخودآگاه ما وجود دارد، واقعیت ذاتی و درونی ما را نشان می دهد.

فراواقع گرایی با رد کردن «خرد و منطق» که زمانی بسیار طولانی بر هنر فرانسه سایه انداخته بود، قانع نمی شود، بلکه سعی دارد روان، تخیل، اندیشه و دید بشر را به زندگی متحول نماید و هذیانهای انسان و جنبه های سرکوب شده او را بیان کند و در جست و جوی زبانی برای بیان «ناگفته ها» است و موضوعهایی را که تا به آن روز بیان شده، به شیوه ای نو ارایه دهد.
البته برخی از شاعران مانند ماکس ژاکوب (Max Jacob) یا آندره سالمون (Andrژ Salmon) آمادگی پذیرش تمام جسارت زبان سوررئالیسم را نداشتند.


• زبانی جدید:
بروتن و دیگر فراواقع گرایان در جست و جوی زبانی بودند تا ذهن را در جریان خلق کردن بدون مداخله اداره و کنترل ذهن و منطق آزاد بگذارد. آنان معتقدند هرچه که از ذهن و ضمیر ناخودآگاه می گذرد، بطور اتوماتیک باید آن را به روی کاغذ آورد، بدون آنکه دوباره آن را مرور کرد و در آن دست برد و بخشی از آن را حذف یا اصلاح کرد، زیرا به عقیده سوررئالیستها همین خط خوردگی ها است که واقعیت درونی را بیان می کند و آنان ادبیات را «خواندن خط خوردگی ها» تعریف کردند. سوررئالیستها معتقدند که این هوشیاری است که ضمیر ناخودآگاه را تصحیح می کند و باعث به وجود آمدن آثاری تکراری و بدون خلاقیت می شود.


• آندره بروتن، بنیانگذار سوررئالیسم:
بروتن به دلیل استعداد و فعالیتهای بسیارش در این زمینه، به عنوان سردسته این حرکت برگزیده شد. او زندگیش را وقف سوررئالیسم کرد. اطراف بروتن شاعرانی مانند الوآرد، آراگون، سوپل و نقاشانی چون ماکس ارنست، دالی و میرو گرد آمدند. بروتن و دوستانش معتقد بودند که اگر فشارهای اجتماعی شدید بر انسان تحمیل شود، باعث می شود تا ثروتهای اندوخته شده در سرشت بشر شکوفا نشود و برای دستیابی به این منابع غنی درونی، انسان باید هرگونه نظام ثابت و قواعد دست و پاگیر را از بین ببرد.

کارهای فرود (Froud) و نقش ضمیر ناخودآگاه در شخصیت انسان، بر طرز تفکر و نگرش بروتن و در نهایت بر سوررئالیسم بسیار اثر داشت.
در سال ۱۹۲۷، با پیوستن بروتن به حزب کمونیسم، کارهایش سیاسی شد و به تدریج خود را در نبردی بسیار وسیع دید که خود او علیه جامعه، فلسفه و مذهب به وجود آورده بود.

بدین ترتیب چراغ پرفروغ سوررئالیسم به تدریج کم نور شد. در حدود سال۱۹۳۸، دیگر سوررئالیسم وضعیتی پایدار نداشت و در سال ۱۹۴۵ اکثریت، به جز بروتن، از سوررئالیسم روی برگرداندند. ولیکن بروتن می دانست هرچند یکی از بزرگترین تحولات هنری عصر جدید از بین می رود، ولی نوری را که این حرکت بر فرهنگ بشر تاباند، برای روشن کردن باقی راه قرن بیستم کافی خواهد بود.


عقاید سوررئالیستها:

۱ـ واقعیت و رؤیا: سوررئالیستها رؤیا را برابر با واقعیت می دانند و این دو را بر روی هم «فرا ـ واقعیت» می نامند.

۲ـ نگارش اتوماتیک: در تعریفی که بروتن از سوررئالیسم ارایه داد، نوشتن و سرودن در آن واحد را توصیه کرد. به اعتقاد او، شاعر سوررئالیست باید نوعی فرستنده باشد که هر آنچه را که از ضمیر ناخودآگاهش می گذرد، بدون اعمال کنترل منطق و خرد آن را بدون کم و زیاد کردن بر روی کاغذ بیاورد.

3ـ پوچی و بی معنایی: فراواقع گرایان با رها کردن خود از قید و بند سانسورهای منطقی، اخلاقی یا زیبایی شناختی برای ایجاد جملات و تصاویر تا سرحد بی معنایی و پوچی پیش می روند. حتی آنان این مسأله را حالتی شاعرانه برای خود می دانند.

4ـ تحریک مردم و هرج و مرج طلبی: سوررئالیستها میل به تحریک مردم را از دادائسمها به ارث برده بودند. آنها تجمعهای مردمی و تظاهرات پر سر و صدا به پا می کردند. به عنوان مثال، در سال ۱۹۲۴، در مرگ آناتل فرانس (نویسنده فرانسوی ۱۹۲۴ ـ ۱۸۴۴) هجویه ای به نام «جنازه» منتشر کردند. اینگونه رفتار سوررئالیستها با عقاید آنارشیستها (هرج و مرج طلبها) که با همه محدودیتهای نظام اخلاقی و زیبایی شناختی مخالفت می کنند، منطبق است.


قالبها و تنوعات سوررئالیسم:
در تمامی هنرها جایی برای خود یافت، حتی در جوانترین هنر یعنی «سینما» نیز نفوذ کرد.
در سال ۱۹۲۴، فیلم «آنتراکت» (وقفه) ساخته رُنه کلر، موافقت اولیه سینما با جریان سوررئالیسم را اعلام کرد.
در نقاشی سوررئالیستی، فاصله بین موضوع و عنوان تابلو تعجب و نیروی تخیل بیننده را بر می انگیزد و ذهن بیننده را در مورد معنای پنهان اثر مشغول می کند. بطور کلی به نظر می رسد که در این مکتب، قلم مو بیشتر از قلم یا دوربین موفق شده است تا به بهترین وجه الهامات روحی را به تصویر بکشد.

سوررئالیسم بیشتر در قالبهای شعر و نقاشی بیان می شود، بویژه بیشتر آثار ادبی سوررئالیست به شعر اختصاص داده شد. شعر برای سوررئالیستها شیوه ای است که برای بیان اتوماتیک تصاویر معمولاً سرکوب شده راه را باز می گذارد. به گفته بروتن «جملات باید حصارهای شیشه ای را بشکنند.»

آندره بروتن در شعر خود با بیان تصورات، تخیلات، عشق و چیزهای شگفت انگیز سعی دارد این حصارهای شیشه ای را بشکند. برخلاف برخی از شاعران که تصاویر را آگاهانه و دانسته خلق می کنند، بروتن اجازه می دهد تا تصاویر بطور غیر ارادی و اتوماتیک وار به وجود آیند. به عنوان مثال: در شعر «همسرم» آن جملات بیانگر اینگونه نوشتار و تصاویر هستند:

همسرم با چشمانی پر از اشک
با چشمانی به مانند آهنربا
همسرم با چشمانی به مانند علفزار
همسرم با چشمانی آبی برای نوشیدن در زندان
همسرم با چشمانی به مانند جنگل همیشه زیر تبر
با چشمانی همسطح آب، همسطح هوا، زمین و آتش


شخصیتها و آثار این مکتب ادبی:
آرتور رمبو، لُتر آمون، کویلُم آپولینر از پیشقدمان این مکتب بودند.
برای اولین بار عبارت «سوررئالیسم» را آپولینر (Apollinaire) در آثار خود به کار برد.
آندره بروتن (۱۹۶۶ ـ ۱۸۹۶): سردسته و نظریه پرداز این جریان بود. از جمله آثار او می توان: روشنایی زمین (۱۹۲۳)، نادیا (۱۹۲۸)، گلدانهای مرتبط (۱۹۳۲) و عشق آتشین (۱۹۳۷) را نام برد.


دیگر شخصیتها:
لویی آراگون، پل الوآرد، آنتونی آرتد، فیلیپ سوپل، رنه کِرِوِل، روبرت دسنو از دیگر چهره های این مکتب ادبی می باشند.
نباید نقاشانی مانند ماکس ارنست، سالوادور دالی، میرو، ماگریت و کمی متأخرتر دِِلوو را نیز فراموش کرد.
در سال ۱۹۲۲، ماکس ارنست در یک تابلوی مشهور به نام «میعادگاه دوستان»، تمام گروه سوررئالیست را به تصویر کشید.



منابع:
ساغر سکوت