PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : زندگی نامه اریک فروم، از اندیشه تا آثار!!!



alamatesoall
07-20-2013, 06:19 PM
http://pnu-club.com/imported/2013/07/855.jpg



اریک فروم Erich Fromm نظریه پردازی است که پایگاه جدیدی را در روانکاوی اجتماعی، حوزه فرهنگ و شخصیت، در قلمرو علم انسان شناسی روان شناختی، و فلسفه و جامعه شناسی انتقادی و ریشه ای به ویژه در زمینه تغییرات اجتماعی و ساخت جوامع انسان گرای آینده، بنیانگزاری نموده است. شاخص مهم این پایگاه دیدگاه انسانگرایانه اوست و وجه خاص انسان گرایی فروم شناخت نقش و اهمیت انسان در فرآیند تشکیل جامعه و تاریخ است. او در انسان گرایی هنجاری خود در پی برپاسازی جامعه ای برای انسان است تا در آن انسان به کشف راه تکامل و کشف معانی هستی پرداخته، تا بتواند با سوگیری بارورانه به سوی هستی بزرگ بشری، عشق وکمال را فرا گیرد.

با تمام این ها فروم اندیشمندی است که غالبا به عنوان یک تئوریسین اجتماعی - روانی شهرت دارد. عمده محتوای فکری فروم عدم باور بدان است که شخصیت انسان بوسیله نیروهای زیست شناختی که دارای ماهیت غریزی اند شکل داده شده است، و به صورت انعطاف پذیری از سوی این نیروها هدایت می شود. فروم ( در مخالفت با فروید) عامل جنسی را به عنوان نیروی شکل دهنده اصلی رفتار بهنجار یا روان رنجور نمی داند، بلکه شخصیت انسان را تحت نفوذ نیروهای اجتماعی و فرهنگی می داند که هر دوی این عوامل در چارچوب فرهنگ و نیروهای جهانی که در طول تاریخ بشریت را تحت نفوذ داشته اند بر فرد اثر می کنند. هدف او ایجاد نظریه ای است در مورد علائق مختلف انسانی که از شرایط وجودی انسان حاصل می شوند. با این باور که فرد ماهیت خود را، خود می آفریند. فروم احساس می کند که ما باید تاریخ نوع بشر را بررسی کنیم تا این آفریدن را بفهمیم و بشناسیم.

alamatesoall
07-20-2013, 06:20 PM
اریک فروم به سال 1900 میلادی در شهر فرانکفورت آلمان متولد شد. زندگی خانوادگی فروم زندگی سعادتمندی نبود و موقعیت زندگی خانوادگی سرشار از تنشی را گذراند. پدر او بد خلق، مضطرب و ترشرو بود و مادرش به صورت ادواری دچار افسردگی شدید می شد. از این رو بود که او از همان اوایل با رفتار هیجانی نابهنجار مواجه بود.

وقتی فروم نوجوانی 12 ساله شد، نوع دیگری از رفتار بی معنی و غیر قابل توجیه، او را دچار شوک کرد. یکی از دوستان جوان پدرش که زن نقاش با هوش و 25 ساله ای بود تصمیم گرفت که تمام وقت خود را با پدر او که همسر خود را از دست داده بود، بگذراند. به همین دلیل ممکن است حسادت فروم صرفا برانگیخته شده بود، اما او نمی توانست بفهمد که چرا آن زن همراهی پدر پیر و غیر جذاب او را ترجیح داده است تقریبا بلافاصله پس از مرگ پدرش، آن زن خود را کشت.

وصیتنامه او تصریح میکرد که او را با پدر فروم دفن کنند، نه در کنار او بلکه با او در یک قبر. فروم از این خودکشی عمیقا ناراحت شد او از این تصور زجز می کشید که چرا او با چنین قوتی به سوی پدرش جذب شده است. فروم در نوشته های شخصی اش آورده است که من تا آن زمان چیزی در باره عقده ادیپ یا تثبیت عاطفی نشنیده بودم، اما عمیقا متاثر شدم. من قویا به سوی آن زن جوان جذب شده بودم و از پدر غیر جذاب خود متنفر بودم، همیشه این فکر در سرم بود که چطور امکان دارد؟ ( خودکشی )، چطور ممکن است یک زن جوان آنچنان گرفتار عشق باشدکه دفن شدن با او را به زنده بودن و لذت بردن از خوشی های زندگی و نقاشی کردن ترجیح دهد؟ از این رو بود که فروم بعدها به کارهای فروید که عقده ادیپ او ظاهرا تبیینی را برای این تراژدی فراهم می کرد جذب شد.

پس از این تجربه روان شناختی، تجربه ای جامعه شناختی در سن 14 سالگی به سراغ او آمد که در واقع جلوه دیگری از بی خردی ( البته این بار در مقیاس بسیار وسیعتر) بود و باعث ناراحتی وی گردید. او شاهد جوشش تعصب هیستری وار از جانب کل ملت آلمان در طول جنگ جهانی اول بود. او از نفرتی که کل کشور را جادو می کرد متعجب بود. مردم آلمان زیر شلاق تبلیغات به هیجانی ناشی از تفکر و عمل دیوانه وار کشیده می شدند و او حیرت می کرد که چرا مردمانی عاقل و محجوب ناگهان دیوانه می شدند؟ اساسا به خاطر این تجارب پریشان کننده زندگی خانوادگی، خودکشی و رفتار زمان جنگ در کل کشور بود که در فروم نیاز به در ک علت غیر معقول بودن ایجاد شد.

او تصور می کرد که شخصیت انسان عمیقا از نیروهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و تاریخی متاثر است و اینکه جامعه بیمار، مردم بیمار می پروراند. بدین ترتیب، دیدگاه او شکل گرفته از تجربه های او بود و بعدا در جریان کارهای تجربی وی پالایش و تغییر یافت او جستجوی خود را برای یافتن علت نابهنجاری ها در دانشگاه هایدلبرگ آغاز کرد و دانشنامه دکتری خود را در روان شناسی و جامعه شناسی در سال 1922 از این دانشگاه دریافت کرد.

فروم بتدریج برای یافتن پاسخ سوالات گذشته خود به روانکاوی علاقمند شد و بهمراه چند تن دیگر در سال 1930 موسسه روان کاوی جنوب آلمان را دایر نمود. اما زمانی که تهدید نازی ها جدی تر شد بلافاصله به سوئیس رفت و سپس به ایالات متحده امریکا مهاجرت و حرفه خصوصی را آغاز نمود. در همان جا بود که با کارن هورنای ملاقات کرد.

پس از یک دوره پر فراز و نشیب حرفه ای به کشور سوئیس بازگشت و در ماه مارس، 1980 در هشتادمین سالگرد تولدش در کشور سوئیس در گذشت.

alamatesoall
07-20-2013, 06:21 PM
اکثر آثار بزرگ فروم برای نخستین بار به زبان انگلیسی در آمریکا منتشر و سپس به زبانهای دیگر ترجمه شد. از آن میان می توان به موارد زیر اشاره کرد:

- گریز از آزادی

- روانکاوی و دین

- روانشناسی و فرهنگ

- زبانهای فراموش شده

- رسالت فروید

- بودیسم و روانکاوی

- جزمیات مسیحی

- کالبد شکافی تخریب گرایی انسان

- انسان برای خویشتن، روانکاوی و مذهب

- جامعه سالم، هنر عشق ورزیدن

- برداشت مارکس از انسان(که با نام سیمای انسان راستین در ایران ترجمه شد)

- داشتن یا بودن، زبان از یاد رفته (ترجمه شده در سال 1362)

تعداد بسیاری از کتب فروم به سبکی عامه پسند نوشته شده و در حوزه عقاید فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و روان شناختی خوانندگان بسیاری را به خود جلب کرده بود. بسیاری از این کتاب ها به فارسی نیز ترجمه شده اند.

alamatesoall
07-20-2013, 06:22 PM
در بررسی آراء و اندیشه های فروم موضوعات مهم و مستقلی ملاحظه می شود، از جمله؛ تلاش و تعارض بنیادی انسان برای حصول آزادی با تعبیر گریز از آزادی، مکانیسم های روانی انسان برای باز یابی امنیت، نیازهای روان شناختی انسان، سنخ های منشی سازنده و غیر سازنده، ماهیت انسان و غیره که برای نقد و ارزیابی نهایی اندیشه های فروم به اختصار به آن اشاره می شود. می توان گفت در مسیر حرکت، از جهت گیری بیولوژیکی فروید، بر تاکید عمده روی عوامل تعیین کننده فرهنگی - اجتماعی و شخصیت، فروم عقیده داشت که شخصیت افراد در نتیجه تعامل بین فرد و جامعه بهتر شناخته می شود.

افراد بشر به زعم فروم در عین حال که برای آزادی و خود مختاری مبارزه می کنند، خواهان ارتباط و وابستگی به دیگران نیز هستند. شیوه بر طرف کردن این تضاد که فرد هم می خواهد آزاد باشد و هم نیاز به ارتباط و وابستگی به دیگران دارد، وابسته به ساختار اقتصادی جامعه است. در یک جامعه سرمایه داری، بر موقعیتهای فردی آزادی انتخاب، مسئولیتهای فردی به قیمت احساسهای عمیق انزوا و تنهایی فرد تاکید می شود. مردم در حالت از خود بیگانگی به کارهای مختلف و به شیوه های گوناگون دست می زنند و بسیاری از کارهای فروم پیرامون همین مساله سیر می کند.
از سوی دیگر یکی از راه های برطرف کردن تنهایی و گوشه گیری فرد که محصول جامعه سرمایه دارد است معاشرت مردم با یکدیگر است.

در اثر معاشرت و تعامل، افراد به صورت گروه های متشکل در آمده و در آن حل می شوند. در این صورت برای سیستمهای حکومتی فرصت مناسبی فراهم می آید که بتوانند از طریق رهبری مقتدر، افراد جامعه را وادار به اطاعت کنند و دستورات خود را به اجرا در آورند. فروم این مساله را به عنوان فرار از آزادی مطرح کرده است. همانطور که در بیوگرافی فروم ملاحظه شد می توان تاثیر تجربه شخصی فرم را در نظریه اش دید. هنگامی که فروم در آلمان زندگی می کرد، به عینه چگونگی به حکومت رسیدن هیتلر را دیده بود و نظریه اش در مورد فرار از آزادی، زمینه ساز توضیحات و تفاسیر او از تبعیت مردم از هیتلر بود.

از سویی دیگر فروم معتقد بود روان کاوی دوران وی دچار بحران شده است. به عقیده او در کتاب بحران روانکاوی، علت اصلی این بحران، در دگرگونی روانکاوی از تئوری رادیکال به تئوری سازشگری است. روانکاوی در اصل یک تئوری رادیکال، نافذ و رهائی بخش بود، اما بتدریج این خصوصیت ها را از دست داد و از جنبش باز ایستاد و نتوانست تئوری خود را در پاسخ به موقعیت تغییر یافته انسان پس از جنگ جهانی اول توسعه و تکامل بخشد بلکه برعکس به سازشگری و جستجو برای جلب منزلت روی آورد. نگاه انسان گرایانه فروم بر دیدگاه روانکاوانه و علمی او نیز محیط بود. چنانکه در ادامه پژوهش های خود سوال دیگری را مطرح نمود که: آیا روانکاوی تهدیدی برای دین به شمار می آید؟ او در کتاب روانکاوی و دین این سوال را از جوانب گوناگون علمی - جادویی، آئین و شعائری و جنبه یعنی شناختی توضیح داد.

فروم در تنگنای نگرانی از وضعیت وقت جهان در دوران وی از دلهره ای سخن گفت که محصول مسخ سوسیالیسم، لگام گسیخنگی سرمایه داری، آینده جهان سوم و سابقه تسلیحاتی بود. نگاه او در کتاب آیا انسان پیروز خواهد شد نیز کاملا انسانگرایانه و جامعه شناختی است. فروم از همین باریک بینی و موشکافی در زمینه پدیده های روانی در مقولات اجتماعی و دینی نیز بهره می گرفت چنانکه در کتاب همانند خدایان خواهید شد، به نسبت میان خدا و انسان و بررسی تاریخی مذاهب در این باب پرداخت.

موضوع اصلی تمام نوشته های فروم این است که فرد در این دنیا احساس تنهایی و انزوا می کند، زیرا از طبیعت خود جدا گردیده است، این انزوا در هیچگونه موجود زنده یا حیوانی دیده نمی شود. فروم این فرضیه را پرورش داد که هر چقدر انسانها آزادی بیشتری بدست آورند، احساس تنهایی بیشتری خواهند کرد. بدین ترتیب که آزادی به یک خصوصیت منفی تبدیل می شود که باید از ان فرار کرد. به زعم فروم طبیعت حیوانی بر اساس مبنای زیست شیمیایی و روان شناختی و مکانیزمهای بقای جسمانی تعریف می شود، در حالیکه انسان علاوه برانکه دارای یک طبیعت حیوانی است تنها ارگانیزمی است که دارای طبیعت متمایز دیگری است.

alamatesoall
07-20-2013, 06:24 PM
به نظر فروم آدمیان با نیاز های فیزیولوژیکی بر انگیخته می شوند اما هرگز قادر به حل کردن تنگنا های انسانی خود بواسطه ارضا کردن این نیازهای حیوانی نیستند. این نیازهای وجودی در طول تکامل فرهنگ انسان نمایان شده اند و از تلاش های انسانها برای یافتن پاسخی برای وجودشان و اجتناب کردن از دیوانه شدن به وجود آمده اند. در واقع فروم معتقد بود که یک تفاوت مهم بین افرادی که از لحاظ روان سالم هستند و افراد روان رنجور این است که افراد سالم پاسخ هایی را برای وجودشان می یابند، پاسخ هایی که با کل نیازهای انسان مطابقت کامل دارند. فروم ماهیت منحصر به فرد شخص را بر اساس نیازهای اصلی او مطرح کرد که عبارتند از نیاز به ارتباط ( برای از بین بردن احساس های تنهایی و انزوا از طبیعت و از خودشان)، نیز به تعالی (یا کار آمدی برای آگاهی از آنچه در محیطشان می گذرد)، نیز به ریشه داشتن ( عدم جدایی از ریشه های شخصی خود )، نیز به احساس هویت( انسان تنها حیوانی است که واژه من را به کار می برد)، و چارچوب یا معیار جهت گیری.


1- 1- ارتباط
بر خلاف فروید که رشد شخصیت را بسان واکنشی به رضایت مندی ها و ناکامی های حاصل از سایق های فیزیولوژیکی می دید، فروم در مقابل، انسانها را عمدتا موجوداتی می دانست که بر پایه روابطی که با دیگران دارند درک می شوند. نخستین نیاز بشری، نیز به ارتباط، سائقی برای پیوستن به فرد یا افراد دیگر است. فرض فروم آن بود که افراد به سه طریق با دنیا ارتباط برقرار می کنند - 1 سلطه پذیری - 2 قدرت - 3 عشق

فرد می تواند برای یکی شدن با دنیا، تسلیم دیگری، گروه، یا یک سازمان شود. در حالی که افراد سلطه پذیر در جستجوی رابطه با افراد سلطه جو هستند، قدرت طلبان از همسران سلطه پذیر استقبال می کنند. زمانی که یک فرد سلطه پذیر و یک سلطه جو یکدیگر را پیدا می کنند، اغلب رابطه همزیستی برقرار می نمایند، رابطه ای که برای هر دو نفر رضایت بخش است. اگرچه این نوع همزیستی ارضا کننده است، اما مانع از پیشروی به سوی یکپارچگی و سلامت روانی می شود. فروم معتقد بود عشق تنها راهی است که فرد می تواند از طریق آن با دنیا متحد شود و در عین حال، به فردیت و یکپارچگی برسد.

او عشق را به این صورت تعریف کرد: وحدت با کسی یا چیزی خارج از خویشتن، تحت شرایط حفظ کردن جدایی و یکپارچگی خویشتن. فروم در کتاب هنر عشق ورزیدن، اهمیت دادن، مسئولیت، احترام و شناخت را به عنوان چهار عنصر مشترک در تمام اشکال عشق واقعی مشخص کرد. کسی که عاشق دیگری است، باید به او اهمیت دهد و مایل باشد از وی مراقبت کند. عشق به معنی مسئولیت نیز هست، یعنی تمایل و توانایی به پاسخ دادن، کسی که عاشق دیگران است، به نیازهای جسمانی و روانی آنها پاسخ میدهد، برای آنها، آنگونه که هستند احترام قائل می شود، و سعی نمی کند آنها را تغییر دهد. اما افراد فقط در صورتی می توانند به دیگران احترام بگذارند که آنها را بشناسند. شناختن دیگران به معنی در نظر گرفتن آنها از نقطه نظر خودشان است، بنابراین، اهمیت دادن، مسئولیت، احترام و شناخت در هم تنیده هستند.


1- 2- تعالی
انسانها مانند سایر حیوانات، بدون رضایت یا اراده خودشان به دنیا آمده و باز بدون رضایت یا اراده خودشان از دنیا می روند. اما بر خلاف حیوانات، انسانها بوسیله نیاز به تعالی رانده می شوند. که به صورت میل به فراتر رفتن از وجود منفعل و تصادفی و رسیدن به قلمرو هدفمندی و آزادی تعریف می شود، درست به همان صورتی که می توان ارتباط از طریق روشهای ثمربخش یا بی ثمر دنبال کرد، تعالی را نیز می توان از طریق روشهای مثبت یا منفی جستجو نمود. افراد می توانند ماهیت منفعل خود را با آفریدن زندگی یا نابودن کردن آن تعالی بخشند.

آفریدن، یعنی فعال بودن و مراقبت کردن از انچه آفریده شده است. اما انسانها می توانند زندگی را با نابود کردن آن متعالی سازند و به این طریق از قربانیان به هلاکت رسیده خودشان فراتر بروند. فروم در کتاب آناتومی ویرانسازی انسان اعلام کرد که انسانها تنها گونه ای هستند که از پرخاشگری بیمار گون استفاده می کنند، یعنی، کشتن به دلایلی غیر از بقا. گرچه پرخاشگری بیمارگون میل شدید مسلط و نیرومند در برخی افراد و فرهنگهاست، اما همه انسانها در آن سهیم نیستند. این میل ظاهرا برای بسیاری از جوامع پیش از تاریخ، به علاوه برخی جوامع بدوی معاصر ناشناخته بوده است.


1- 3- ریشه دار بودن
سومین نیاز، نیاز به احساس بار دیگر در زادگاه خود بودن یا ریشه دار بودن است. زمانی که انسانها به صورت گونه مجزایی تکامل یافتند، زادگاهشان را در دنیا ی طبیعی از دست دادند. در عین حال، توانایی شان در تفکر، آنها را قادر ساخت در یابند که بدون زادگاه، بی ریشه هستند. احساسهای بعدی انزوا و درماندگی غیر قابل تحمل شدند. ریشه دار بودن را نیز می توان با راهبردهای ثمر بخش یا بی ثمر جستجو کرد. افراد در رابطه با راهبرد ثمر بخش، از مدار قدرت مادرشان اخراج شده و موجود کاملی می شوند; یعنی، فعالانه و به صورت خلاق با دنیا ارتباط برقرار می کنند یا یکپارچه می شوند. این پیوند تازه با دنیای طبیعی، امنیت به آنها می بخشد و احساس تعلق پذیری و ریشه دار بودن را دوباره ایجاد می کند با این حال ممکن است افراد از طریق راهبرد بی ثمر تثبیت هم ریشه دار بودن را جستجو کنند; یعنی، بی میلی سرسختانه به فراتر رفتن از ایمنی ای که مادر تامین می کند.


1- 4- درک هویت
درک هویت به معنای توانایی انسان ها در اگاه بودن از خودشان به عنوان موجودی مجزا و متفاوت است. چون انسانها از طبیعت دور شده اند، نیاز دارند برداشتی را از خودشان تشکیل دهند، تا بتوانند بگویند من، منم ، یا من فاعل اعمالم هستم. فروم معتقد بود انسانهای اولیه هویتشان را در ارتباط با قبایل خود تعیین می کردند و خودشان را به عنوان افرادی که مجزا از گروهشان وجود داشته باشند، در نظر نمی گرفتند. حتی در قرون وسطی، مردم هویت خود را عمدتا در ارتباط با نقش اجتماعی در طبقات فئودال تعیین می کردند. فروم با مارکس هم عقیده بودکه پیدایی سرمایه داری، آزادی اقتصادی و سیاسی بیشتری به مردم بخشید. با این حال، این آزادی فقط به تعداد قلیلی از افراد درک واقعی من داده است. هویت اغلب افراد هنوز هم در ید وابستگی آنها به دیگران یا نهادهای ملی، مذهبی، شغلی یا گروه اجتماعی است.

افراد به زعم فروم بدون درک هویت نمی توانند سلامت عقل خود را حفظ کنند و این تهدید، انگیزش نیرومندی را برای افراد تامین می کند تا برای کسب هویت تقریبا دست به هر کاری بزنند. افراد روان رنجور سعی می کنندخودشان را به افراد قدرتمند یا سازمانهای اجتماعی یا سیاسی وابسته کنند. اما افراد سالم، نیاز کمی به پیروی از توده مردم دارند و به دست کشیدن از درک خویشتن شان نیاز چندانی ندارند. آنها مجبور نیستند از آزادی و فردیت خودشان برای جور بودن با جامعه صرفنظر کنند، زیرا از درک هویت واقعی برخور دارند.


1- 5- معیار جهت یابی
فروم معتقد است انسانها به خاطر جدا شدن از طبیعت به یک نقشه مسیر یا معیار جهت یابی نیاز دارند تا راه خود را در این جهان پیدا کنند. انسانها بدون چنین نقشه ای سر گردان خواهند شد و نمی توانند به صورت هدفمند و با ثبات عمل کنند. معیار جهت یابی افراد را قادر می سازد محرکهای گوناگونی را که به آنها تاثیر می گذارند، سازمان دهند. انسان خود را احاطه شده توسط پدیده هایی گیج کننده بسیاری می یابد و چون از عقل و منطق برخوردار است، باید به آنها معنی بدهد، و آنها را در بافتی قرار دهد تا بتواند درک کند. در واقع نقشه مسیر بدون هدف یا مقصد، بی ارزش است. انسانها برای در نظر گرفتن مسیرهای متعدد پیروی کردن، از توانایی ذهنی برخوردارند. با این حال، برای اینکه عقل خود را از دست ندهند، به هدفی غایی یا هدف دلبستگی نیاز دارند. به عقیده فروم، این هدف دلبستگی، انرژی افراد را در جهت واحدی متمرکز می کند و آنها را قادر می سازد وجود مجزای خود را تعالی بخشد و به زندگی خود معنی دهند.


● خلاصه نیازهای انسان
به زعم فروم انسانها علاوه برنیازهای فیزیولوژیکی یا حیوانی، بوسیله پنج نیاز انسانی ارتباط، تعالی، ریشه دار بودن، درک هویت، ومعیار جهت یابی برانگیخته می شوند. این نیاز از وجود انسان به عنوان گونه ای مجزا تکامل یافته اند و هدف آنها پیش راندن انسانها به سوی اتحاد مجدد با دنیای طبیعی است. فروم معتقد بود ارضا شدن هریک از این نیازها غیر قابل تحمل است و به روان پریشی منجر می شود. بنابراین افراد به شیوه های مختلف به صورت مثبت یا منفی، سعی می کنند که آنها را ارضا کنند.

ارتباط می تواند از طریق سلطه پذیری سلطه جویی، یا عشق ارضا شود، اما فقط عشق ارضای واقعی و اصیل به بار می آورد، تعالی می تواند به وسیله ویرانگری یا خلاقیت ارضا شود، اما فقط دومی موجب خشنودی می شود، ریشه دار بودن می تواند با تثبیت شدن در مادر یا پیش روی به سوی تولد کامل و یکپارچگی براورده شود، درک هویت می تواند بر اساس سازگار شدن با گروه استوار باشد، یا اینکه می تواند از طریق حرکت خلاقانه به سمت فردیت ارضا شود و معیار جهت یابی می تواند غیر منطقی یا منطقی باشد، اما فقط فلسفه منطقی می تواند مبنایی را برای رشد شخصیت کامل فراهم آورد.


● فشار آزادی
تز اصلی نوشته های فروم این است که انسانها از طبیعت دور افتاده اند، با این حال، بخشی از دنیای طبیعی می مانند و مانند سایر حیوانات در معرض همان محدودیتهای فیزیکی قرار دارند. انسانها به عنوان تنها موجوداتی که از خود آگاهی، تخیل، و عقل برخوددارند، عجایب گیتی هستند. عقل هم اسباب بدبختی است هم نعمت، عقل سبب احساس های انزوا و تنهایی است، اما در ضمن فرایندی است که انسانها را قادر می سازد دوباره به دنیا بپیوندند.

از لحاظ شخصیبی و روانشناختی، زمانی که بچه ها از مادرشان مستقل می شوند، برای نشان دادن فردیت، جابجا شدن بدون نظارت ، انتخاب کردن دوستان، لباس ها و غیره، آزادی بیشتری کسب می کنند. در عین حال آنها فشار آزادی را تجربه می کنند، یعنی، دیگر امنیت یکی بودن با مادر را ندارند. این فشار آزادی در سطح اجتماعی و فردی به اضطراب بنیادی منجر می شود ; یعنی، احساس تنها بودن در جهان. فروم در گریز از آزادی در پی یک دفاع جنگی، سیاسی، حزبی و تبلیغاتی از آزادی و دموکراسی نیست بلکه به دنبال یک مطالعه عمیق علمی از دریچه روان شناسی در جستجوی عوامل درونی انسانی است که باعث تمایل مردم به قدرت پروری یا قدرت پرستی ( قدرت گرائی) و تسلیم داوطلبانه در برابر قدرتهای ضد آزادی می گردد.

alamatesoall
07-20-2013, 06:25 PM
از انجا که اضطراب بنیادی احساس ترسناک انزوا و تنهایی ایجاد می کند، افراد می کوشند از طریق انواع ساز و کارهای گریز، از آزادی بگریزند. فروم در کتاب گریز از آزادی چهارساز و کار یا مکانیزم گریز اساسی را مشخص نمود: خودکامگی یا اقتدار طلبی، ویرانگری، پیروی و آزادی مثبت بر خلاف گرایش های روان رنجور هورنای، ساز و کارهای گریز فروم هم در سطح فردی و هم جمعی، نیروهای محرک در افراد بهنجار هستند. این مکانیزمها از نظر فروم عبارتند از:


2 - 1 خودکامگی یا اقتدار طلبی
فروم خود کامگی را به این صورت تعریف کرد: گرایش فرد به دست کشیدن از استقلال خودش و یکی شدن با کسی یا چیزی بیرون از خود، به منظور کسب توانمندی که فرد فاقد آن است. این نیاز به یکی شدن با همسری قدرتمند می تواند شکل مازوخیسم یا سادیسم بگیرد. مازوخیسم از احساس های ناتوانی، ضعف و حقارت ناشی می شود و هدف آن وصل کردن خود به شخص یا سازمانی قوی تر است. تلاش های مازوخیستی اغلب به صورت عشق یا وفاداری تغییر شکل می یابند، اما این تلاش ها برخلاف عشق و وفاداری واقعی هرگز نمی توانند به استقلال و اصالت کمک کنند.

سادیسم در مقایسه با مازوخیسم روان رنجورتر و از لحاظ اجتماعی زیانبارتر است. هدف سادیسم نیز مانند مازوخیسم کاهش دادن اضطراب بنیادی از طریق متحد شدن با فرد یا افراد دیگر است. فروم سه نوع گرایش سادیستی را مشخص کرد که همگی کم و بیش با هم دسته بندی می شوند. گرایش اول، نیاز به وابسته کردن دیگران به خود و اعمال قدرت برکسانی است که ضعیف هستند. گرایش دوم، وسواس استثمار کردن دیگران، سو» استفاده کردن از آنها و استفاده کردن از آنها برای نفع یا لذت شخصی است. سومین گرایش سادیستی، میل به دیدن رنج و عذاب جسمانی یا روانی دیگران است. هرچند این رنج ممکن است شامل درد جسمی واقعی باشد، غالبا شامل رنج بردنهای عاطفی، از قبیل کوچک کردن یا خجالت دادن است.


2- 2 ویرانسازی یا ویرانگری
این مکانیسم هم مانند خودکامگی ریشه در احساس های ناتوانی، تنهایی و انزوا دارد. با این حال، ویرانگری برخلاف سادیسم و ماروخیسم به رابطه مستمر با فرد دیگر وابسته نیست، بلکه هدف آن از میان برداشتن دیگران است. افراد و ملتها هر دو می توانند از ویرانگری به عنوان ساز و کار گریز استفاده کند. فرد یا ملت، با نابود کردن افراد و اشیا» تلاش می کند احساس های قدرت از دست رفته را باز گرداند. قاتلان زنجیره ای اغلب آدمهای تنهایی هستند که متحد شدن با فرد دیگری را می جویند. با این حال، تماس آنها با قربانیان شان معمولا کوتاه است و به نابودی انسانی ختم می شود که شاید صمیمیت و وحدت تامین می کرد. بدیهی است که ویرانگری خودشکن است، زیرا فرد با نابود کردن، دیگر نمی تواند متحد شود. با این حال افراد ویرانگر مجذوب نوعی انزوای بیمارگون می شوند که فقط در صورتی که بتواند دنیای بیرونی را از میان ببرند به دست می آید.


2- 3 پیروی
فروم معتقد بود رایج ترین وسیله گریز در جامعه آمریکا، پیروی است. افراد ی که پیروی می کنند می کوشند با دست کشیدن از فردیت و تبدیل شدن به هرچیزی که دیگران از انها می خواهند، از احساس تنهایی و انزوا بگریزند. بنابراین، انها آدمهای ماشینی می شوند، و به صورت قابل پیش بینی و ماشینی به هوسهای دیگران واکنش نشان می دهند. آنها به ندرت نظر خودشان را بیان می کنند، به معیارهای قابل پیش بینی رفتاری می چشند، و اغلب بی حرکت و ماشینی بنظر می رسند. افراد در دنیای مدرن، از بسیاری تعهدات بیرونی فارغ هستند و آزاداند تا طبق میل خودشان عمل کنند، اما در عین حال، نمی دانند چه می خواهند چه فکر یا احساس دارند. آنها مانند روبات از صاحبان قدرت گمنامی پیروی نموده و خودی را انتخاب می کنند که اصیل نیست. آنها هر چه بیشتر پیروی کنند. احساس عجز و ناتوانی بیشتر می کنند، و هر چه بیشتر احساس ناتوانی کنند، بیشتر باید پیروی کنند. افراد می توانند این چرخه پیروی و ناتوانی رافقط با دستیابی به خود پیروی یا آزادی مثبت قطع کنند. فروم در کتاب گریز از آزادی نام این مکانیسم را همرنگی ماشینی می نهد.


2- 4 آزادی مثبت
پیدایی آزادی سیاسی و اقتصادی لزوما به انزوا و ناتوانی منجر نمی شود. انسان می تواند آزاد باشد و در عین حال تنها نباشد، نکته سنج باشد و با این حال آکنده از تردیدها نباشد. مسقل باشد و با این حال بخشی از نوع بشر باشد و افراد می توانند این نوع آ زادی را که آزادی مثبت نامیده می شود، با استعدادهای عقلانی و هیجانی خود انگیخته شدن بدست آورند. فعالیت خود انگیخته را می توان در کودکان و در هنر مندانی یافت که به پیروی کردن از آنچه دیگران از آنها توقع دارند، گرایش ندارند. آنها طبق ماهیت بنیادی شان و نه مطابق با قواعد عرفی عمل می کنند. آزادی مثبت بیانگر حل و فصل موفقیت آمیز تنگناهای انسان در بخشی از دنیای طبیعی بودن و با این حال، جدا بودن از آن است. افراد از طریق آزادی مثبت و فعالیت خود انگیخته، بر وحشت تنهایی غلبه می کنند، به وحدت خود با دنیا دست می یابند، و فردیت خویش را حفظ می کند. فروم معتقد بود عشق و کار دو عنصر آزادی مثبت هستند. انسانها از طریق عشق و کار، بدون فدا کردن یکپارچگی خودشان با یکدیگر و با دنیا متحد می شوند. انها همتایی خودشان را به عنوان افراد مستقل تایید می کنند و به تحقق کامل استعدادهایشان می رسند.

alamatesoall
07-20-2013, 06:26 PM
در تئوری فروم شخصیت در جهت گیری منش، منعکس می شود، یعنی روش نسبتا پایدار فرد در ارتباط برقرار کردن با دیگران و با اوضاع جاری، مهمترین ویژگی های اکتسابی شخصیت، منش است که فروم بدین صورت آن را تعریف نمود سیستم نسبتا پایدار تلاش های غیرغریزی که فرد از طریق آنها خودش را با انسانها و دنیای طبیعی مرتبط می سازد. در جای دیگری چنین می نویسد:

منظور از منش اجتماعی چیست؟ منظور من از آن هسته مرکزی خصوصیتی است که اکثر وابستگان به یک فرهنگ در داشتن آن مشترک اند، برخلاف خصوصیت فردی که وابستگان به یک فرهنگ اشتراکی در داشتن آن ندارند و مربوط و متعلق به فرد است.

او معتقد بود منش، جایگزینی برای فقدان غرایز در انسان است. آدمیان بجای عمل کردن طبق غرایزشان، مطابق با منش خود عمل می کنند. اگر افراد مجبور بودند مکث کنند و به پیامد های رفتاری شان بیندیشند اعمال آنها بسیار بی ثمر و بی ثبات می شدند. افراد با عمل کردن طبق صفات منش خود می توانند به صورت ثمر بخش و با ثبات رفتار کنند. افراد به دو صورت با دنیا رابطه برقرار می کنند. با کسب کردن اشیا» و استفاده کردن از آنها ( جذب ) و یا برقرار کردن ارتباط با خود و دیگران یا جامعه پذیری ( تنهایی) به طور کلی افراد می توانند با اشیا» و انسانها به صورت ثمر بخش رابطه برقرار کنند. فروم این تقسیم بندی های منشی را در دو کتاب انسان برای خویشتن و آناتومی ویرانسازی توضیح داده است.


● سوگیری های بی ثمر
به باور فروم انسانها می توانند چیزهایی را از طریق یکی از چهار جهت گیری بی ثمر بدست آورند. با دریافت کردن منفعلانه چیزها، با بهره کشی کردن یا به زور گرفتن چیزها، احتکار کردن چیزها، یا با مبادله کردن چیزها. فروم اصطلاح بی ثمر را برای اشاره به راهبردهایی به کار برد که نمی توانند افراد را به سمت آزادی مثبت نزدیک کنند. با این حال، جهت گیری های بی ثمر کاملا منفی نیستند، هرکدام جنبه مثبت و منفی دارند.

شخصیت همیشه آمیزه ای از چندین جهت گیری است، اما معمولا یک جهت گیری غالب است. در واقع فروم در نوشته های پایانی خود در مورد این عقیده که نیاز بشر به آزادی و خود مختاری با تمایل او برای تعامل با دیگران ووابسته بودن به آنها متناقض می باشد، توضیح بیشتری داد. در جهت برطرف کردن و از بین بردن تنهایی که محصول سیستم اقتصادی جامعه سرمایه داری است، مردم یکی از پنج نوع جهت گیری یا پنج نوع ویژگی پذیرا، استثمار کننده، احتکار، بازاری، و مولد را انتخاب می کنند که هریک مختصات خاص خود را حائز است. در روش پذیرا فرد بطور انفعالی متکی بر حمایت عوامل خارجی مثل دولت، کلیسا، والدین، همکاران یا دوستان می شود، در روش استثمار کننده فرد با مهارت و زیرکی دیگران را مورد استثمار قرار میدهد.

در چنین فردی خصومت، بدگمانی، رشک و حسادت متداول است. در احتکار فرد امنیت را با مالکیت مساوی می داند و همه کس و همه چیز را حتی همسرش را به عنوان یک شی در نظر می گیرد. از نظر این افراد آینده نامطمئن بنظر می رسد و همیشه باید برگذشته ایده آل فکر کرد، فرد بازاری هیچ چیزی را دارای ارزش ذاتی و حقیقی نمی داند بلکه ارزش اشیا» و افراد بر اساس مقدار پولی که دارند یا بر اساس ثروتی که دارند تعیین می شود و در نهایت فرد مولد فردی سالم، بالغ و کاملا فعال است که حداکثر تلاش خود را برای استفاده از امکانات و توانائی های خود برای رشد فردی و بهبودی جامعه اش به کار می بندد. فروم چنین فردی را به عنوان انسانی منطقی، خلاق، خوش بین، و آینده نگر توصیف می کند.



3- 1 منش گیرنده
منش های گیرنده احساس می کنند منبع همه چیزهای خوب در بیرون از آنها قرار دارد و تنها راهی که می توانند با دنیا ارتباط برقرار کنند این است که چیزها، از جمله عشق ومحبت، دانش،و اموال مادی را دریافت می کنند. آنها بیشتر به فکر گرفتن هستند تا دادن، و از دیگران توقع دارند آنها را غرق در عشق، عقاید و هدایا کنند. ویژگی های مثبت افراد گیرنده، وفاداری، پذیرش و اعتماد است، صفات منفی آنها عبارت است از انفعال، سلطه پذیری، نوکر صفتی، و فقدان اعتماد به نفس.


3 - 2 منش بهره کش
منش های بهره کش مانند افراد گیرنده، معتقدند منبع تمام چیزهای خوب بیرون از آنهاست، اما برخلاف افراد دارای منش گیرنده بجای انکه آنچه را که دوست دارند به صورت انفعالی دریافت کنند، پرخاشگرانه می گیرند. آنها در روابط اجتماعی شان، از حیله گیری یا زور برای به چنگ آوردن دوست دیگران استفاده می کنند. امکان دارد مرد بهره کشی عاشق زن شوهر داری بشود، نه به این خاطرکه واقعا دلباخته اوست، بلکه به این علت که دوست دارد از شوهر او بهره کشی کند. در رابطه با اندیشه ها، افراد بهره کش ترجیح می دهند به جای آفریدن، بدزدند یا رونویسی کنند! منش های بهره کش از جنبه منفی، خود خواه، از خود راضی، متکبر و اغواگر هستند، از جمله ویژگی های مثبت آنها تکانشگری غرور و اعتماد به نفس است. آنها فعال گیرا و دلربا هستند و می توانند ابتکار عمل را به دست گیرند.


3- 3 منش محتکر یا انباشتگر
منش های محتکر بجای انکه برای چیزهای بیرون از خودشان ارزش قائل باشند، به دنبال ذخیره کردن چیزهایی هستند که از قبل به دست آورده اند. آنها هر چیزی را نگه می دارندو هیچ چیزی را از دست نمی دهند، آنها پول، احساسات و افکار را برای خودشان نگه می دارند. آنها در رابطه عاشقانه، سعی می کنند معشوق خود را به تصرف در آورند و بجای اینکه اجازه دهند این رابطه تغییر و رشد کند، آن را محفوظ نگه می دارند. آنها تمایل دارند در گذشته زندگی کنند و از هر چیز تاره ای بیزارند. آنها از این نظر که بسیار منظم، یکدنده و خسیس هستند، به منشهای مقعدی فروید شباهت دارند. با این حال، فروم معتقد بود صفات مقعدی منشهای محتکر نتیجه سایقهای جنسی نیستند بلکه بخشی از تمایل کلی آنها به هر چیزی است که زنده نیست از جمله مدفوع. صفات منفی شخصیت محتکر، انعطاف ناپذیری بی حاصلی، یکدندگی وسواس، فقدان خلاقیت را شامل می شوند و صفات مثبت آنها نظم، پاکیزگی و خوش قولی هستند.


3- 4 منش بازاری
منش بازاری به رغم فروم، پیامد بازرگانی مدرن است که دیگرتجارت در آن شخصی نیست، بلکه شرکتهای بزرگ آن را انجام می دهند. منشهای بازاری هماهنگ با در خواستهای بازرگانی مدرن، خود را به صورت کالاها در نظر می گیرند. به طوری که ارزش شخصی آنها ارزش مبادله آنها، یعنی به توانایی فروختن خودشان بستگی دارد. آنها باید کاری کنند که دیگران باور کنند آنها ماهر و قابل فروش هستند. امنیت شخصی آنها در موقعیت ضعیفی قرار دارد، زیرا باید شخصیت خود را با آنچه در حال حاضر باب روز هست، سازگار کنند، آنها نقش های متعددی را بازی می کنند و از این لحاظ به هدف، فرصت طلب، بی ثباتی و بی فایده هستند. آنها بدون گذشته یا آینده هستند و اصول یا ارزشهای دایمی ندارند. آنها در مقایسه با سایر جهت گیری ها صفات مثبت کمتری دارند زیرا اصولا پوچ هستند منتظرند تا مملو از ویژگی هایی شوند که بیش از همه قابل عرضه اند. برخی از ویژگی های مثبت شخصیت بازاری این است که آنها تغییر پذیرند، دید بازی دارند، خالی از تعصب هستند، سازش پذیرند و سعاتمند هستند.

alamatesoall
07-20-2013, 06:27 PM
4- نکته دیگر آنکه فروم می گوید از تعامل طبع آدمی و محیط اجتماعی، منش پدید می آید و منش بیانگر شیوه زندگی و نحوه ارتباط انسان با اطرافیان و جهان است. او همچنین می گوید که جامعه سرمایه داری معاصر چند نوع منش بیمار گونه و ناسالم در انسانها پدید می آورد ( منش گیرنده، استثماری، مال اندوزی، بازاری)، اما انسانها باید با تکیه بر وجدان انسان گرایانه خود و پیروی از عشق بارور در جامعه ای که اریک فروم مطرح می کند، به تحقق منش بارور بپردازند. تاملی کوتاه در انچه که منظور اریک فروم از منش بارور است، نشان می دهد که منش بارور از نظر او جهت گیری است که در آن، استقلال به صورت فردی حفظ می گردد و در عین حال، ارتباط صور فردی با صور جمعی آن به دلیل وحدت منافعی که فروم از آن سخن می گوید، حفظ می شود.


5- فروم در بحث از منش شناسی در واقع به حیطه روان شناسی شخصیت و روان شناسی اجتماعی قدم می گذارد، آنچه که فروم تحت عنوان منش ها و جهت گیری های مختلف مطرح می کند، در واقع اشکال و صور مختلف تحقق نفس فردی است که هر یک حول یکی از صفات خاص نفسانی و شهوانی متمرکز شده است. او در کتاب جامعه سالم، خود یک بررسی تاریخی ادواری را نشان می دهد که در هر دوره یکی از صورتهای تحقق نفس فردی حضور داشته است. او معتقد است که صورت غالب منش قرن بیستم منش بازاری است که بر مبنای آن شخصیت هر انسانی به عنوان کالایی برای مبادله در بازار شخصیت مطرح می گردد. فروم مدعی است که منش بارور که او مطرح می کند تنها صورت سالم شخصیتی است، و به واسطه پیروی از اخلاق انسان گرایانه ( نظام اخلاقی پیشنهادی فروم که سرانجام هم معلوم نمی شود چیست و چه ویژگیها و شاخصهایی دارد؟ ) و وجدان انسان گرایانه و عشق بارور پدید می آید.


6- فروم که در صدد رفع و حل بحران اخلاقی و معنوی عظیم بشر معاصر است با گنجاندن مفاهیمی چون مسئولیت، احترام و... در الگوی عشق بارور خود برآن است تا به نوعی در بشر نفس محور و متجاوز خود بنیاد، احساس و تعهد اخلاقی پدید آورد، زیرا می داند که خوی تجاوز کار و ویرانگر بشر جدید، که محصول اومانیسم و خودبنیادی است تمدن غربی را که فروم مدافع و مبلغ آن است به انحطاط و نابودی کامل خواهد کشاند. اما مشکلی که فروم با آن روبروست این است که هیچ بنیان و مبنای دقیق و روشن و متجسم تئوریکی برای قبولاندن نظر خود در خصوص ویژگیهای عشق بارور ندارد و از طرف دیگر، خوی تجاوز کار و ساخت حیوانی بشر خود محور نیز به هیچ روی پذیرای تحقق چنین امری نیست.


7- فروم در کتاب گریز از آزادی صورت اجمالی و مبادی کلی آرا» خود را در قلمرو مباحث روان شناختی، جامعه شناختی و انسان شناسی مطرح می کند. نکته محوری و اصلی در این کتاب، بررسی علل روان شناختی و جامعه شناختی آن چیزی است که فروم، آن را گریز انسان از آزادی، می نامد. مقصود فروم از انسان در واقع صورت فردی بشر خود محود است، و مقصود از آزادی نیز صورت لیبرالی است. فروم، سادیسم و مازوشیسم را صورتهایی از مکانیسم های فرد برای فرار از تنهایی واضطراب می داند، او معتقد است سادیست با غلبه بر فرد تحت تسلط خود، و ما زوشیست با تسلیم شدن به فرد سادیست( آزارگر) از تنهایی فردی و نفسانی خود می گریزد. بنابراین سادیسم و مازوشیسم را به عنوان پدیده ای بیمار گونه، محصول شرایط اجتماعی و موقعیت وجودی بشر( تنهائی و اضطراب او) به شمار می آورد.

فروم سادیسم و مازوشیسم را صورتی از پرخاشگری انسان می داند که خود ریشه گرفته از تنهایی و اضطراب بشر است وبه نظر فروم با پیوستن بشر به دیگران از طریق عشق بارور علاج می شود. فروم معتقد است که انسان تنها موجود صاحب شعور در کائنات بزرگ است. این تنها موجود ذی شعور (انسان) که محصول تطور بیولوژیک است. هیچ حامی و هادی و پناهگاه و راهنما یی جز خود و نیروها و تواناییهای خود ندارد. بنابراین هر گونه اعتقاد به وجود نیرویی آسمانی و ماورایی که ما را آفریده و هدایت می کند را منکر بوده و امری غیر واقعی می داند. فروم می نویسد: انسان باید خود را طوری تربیت کند که بتواند با واقعیت رو به رو شود. چنانچه قبول کند که نقطه اتکایی جز نیروهای خود ندارد، کاربرد صحیح آنها را نیز خواهد آموخت. اشکال این است که این یک تبیین کاملا ماتریالیستی از هستی است.


8- فروم قطع رابطه خود با اصل خویش را به معنای آزادی در نظر گرفته، در حالی که آزادی فی نفسه صفتی مثبت است. جدایی انسان از اصل خویش و افزایش احساس ناامنی ناشی از این جدایی و اتکا» بیش از حد به خود و قطع ارتباط های بنیادی وی را می توان نوعی خودکامگی نامید.


9 - تاکید فروم بر اینکه شیوه برآورده شدن نیاز های پنجگانه به شرایطی بستگی دارد که هر جامعه فراهم می نماید. زمام اختیار و استقلال فرد رد انتخاب و تصمیم گیری را زیر سوال برده است. به عبارت دیگر فروم توانایی فرد را در انتخاب و چگونگی پاسخدهی به نیازهایش را نادیده گرفته است. و این نکته از تناقض های درونی نظریه فروم است، در واقع فروم مسئولیت پذیری فردی را در پرده ابهام قرار داد.


10- فروم کوشیده است با پیوند دادن انسان به عشق و کار، احساس تنهایی وناامنی او را کاهش دهد، و این در حالی است که او روشن نمی سازد که انسان آسیب دیده و ناسالم را که جهت گیری آسیبی دارد چگونه می توان به سوی عشق و آزادی مثبت و جهت گیری بارور سوق داد.


11- فروم مدرک روشن و شفاهی از ماهیت و ذات انسان ارایه نمی کند و آنچه را به عنوان فطرت یا طبع مطرح می کند صرفا جنبه کلی دارد و هرگز نمی گوید چگونه پاسخ هایی و عملکردهایی با این ذات و سرشت تطابق دارد.


12- فروم می کوشد در زندان جبر تاریخی و جبر اجتماعی و جبر زیستی ( تولد- مرگ) فرصتی را برای آفرینندگی بیافریند و آن را با نیاز به تعالی مطرح می نماید. این در حالی است که هرگز نمی گوید فردی که چنین گرفتار جبر تاریخی و اجتماعی قرار دهد چگونه و با چه نیرو و انگیزه ای می تواند خود را به سوی آفرینندگی رهنمون سازد.


13- فروم در خصوص برخی جنبه های تبیین شخصیت که شامل ساختار، جنبه های فرایندی ( انگیزش)، تحول، آسیب شناسی، سلامتی و مداخله می باشد، مواردی مانند جنبه های ساختاری، تحول و مداخله را تقریبا مسکوت گذاشته و از این نظر جامعیت، و اهمیت کار کردی نظریه وی ضعیف است.


14- از عملکردهای ارزیابی یک نظریه، تصدیق پذیری، همخوانی درونی،امساک گری، جامعیت، و اهمیت کارکردی است، که از این لحاظ نظریه فروم در اغلب موارد با ضعف مواجه است. با این وجود او کوشیده است دیدگاهی خوش بینانه به انسان ارایه کند و او را برای تلاش بیشتر در جهت پرهیز از فردیت گرایی و لذت طلبی( که حتی امروز مبتلا به بسیاری از جوامع است) برانگیزاند و از سوی دیگر سعی دارد برای تامین امنیت و تعلق انسان حرکت به سوی عشق و فراهم کردن شرایط اجتماعی مناسب و ایجاد جامعه سالم برای ارضای مناسب و سالم نیازهای اساسی را پیشنهاد کند.

در مجموع فروم با انکه یک روانکاو اجتماعی است، اما روانکاوی است که می خواهد یک ایدئولوگ هم باشد و تمدن انسانگرایانه ای را که با تمام وجود بدان وابسته و دلبسته است نجات بخشد. او مدعی است که نظریاتش در خصوص سوگیری ثمر بخش و عشق بارور و اخلاق انسان گرا راه حل های عملی تمدن جدید برای رهایی از بحران است و اگر این راه حل ها در زمینه های اخلاقی، روانشناختی، اقتصادی - اجتماعی و سیاسی محقق شوند، جامعه صنعتی، شکوفایی و توانایی خود را باز یافته و به بسط و گسترش خود ادامه میدهد. او اعتقاد دارد که رسالت روانکاوی، حل و فصل بحرانی است که جامعه را فرا گرفته زیرا انسانهای بیمار، محصول جامعه بیمار هستند. او در مقایسه با فروید، گستره وسیعتری از مسائل را مورد بررسی قرار می دهد و بر نقش عامل جامعه شناختی تکیه و تاکید بسیار می کند.






منابع:
1. روزنامه آفرینش - سرفصل نوشته الهام ارجمند
2. روزنامه آفرینش - سرفصل نوشته الهام ارجمند
3. روزنامه آفرینش - سرفصل نوشته الهام ارجمند
4. روزنامه آفرینش - سرفصل نوشته الهام ارجمند
5. روزنامه آفرینش - سرفصل نوشته الهام ارجمند
6. http://rasaneh-khabari.com/?p=705

باشگاه اندیشه