javad jan
06-10-2013, 01:19 PM
پوپولیسم
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg (http://www.populism2005.com/images/populism_logo.gif)
الف ) تاریخچه
تنوع جنبشهاي پوپوليستي در طول تاريخ دشواري مقايسه ميان آنها را بدون آنکه به تحليلي مشترک بيانجامد، نشان ميدهد. اگر دوران مدرن را در نظر بگيريم، به نظر ميرسد که تجارب روسيه، آمريکا و آمريکاي لاتين از همه شاخصتر باشند.در ابتدا مردم باوری یا همان پوپولیسم در اروپا وآمریکای شمالی به عنوان یک ایدولوزی برای حمایت از دهقانان و صنعت گران که شغل ومهارتشان به وسیله صنایع مدرن به خطر افتاده بود مطرح شد .پیروان این ایدئولوژی عبارت بودند از لودایت ها (Luddites) مخالفان تکنولوژِ ی در انگلستان و نارودیک ها در روسیه و پوپولیستها (مردم باوری ) در ایالات متحده آمریکا.
پوپوليسم آمريکاي لاتين که در سالهاي دهه ي ١٩٣٠ پديدار شد، خود بينهايت متغير است، و در ميان نمونه هايي که مکرراً نقل ميشوند از همه بارزتر است. مردم باوری در آمریکای لاتین برعکس آنچه در روسیه و انگلستان به آن اشاره شد ایدئولوژی بود برای بهبود وضعیت کارگران در صنایع مدرن عظیم شهری که مخلوطی بود از ناسیونالیسم و اصلاح طلبی . این ایدئولوؤی به طور دقیق از تغییر اقتصادهای نیمه مستعمره مبتنی بر صادرات کالاهای اولیه تحت سلطه صاحبان املاک وسیع کشاورزی و بازرگانان خارجی به یک ساختار مستقل و برابر ی طلب حمایت میکرد . برخي از شخصيتهاي کاريزماتيک اين پوپوليسم به نام ملت و عدالت اجتماعي، در مقابله با دولتهاي ضعيف و فاسد ظهور کردند و تبلور اميد و آرزو بودند.از ميان اين تجربه ها، شخصيت کاريزماتيک خوان دومينگو پرون(55-1946)، و گفتمانِ آتشينِ همسرش «اويتا»، از همه معروفتر است. پرون به کمک محفل نظامی وو صنایع کارگری به حکومت رسید . در زمینه اقتصادی سیاستهای ضدواردات و کنترل ارز خارجی وملی کردن صنایع را درپیش گرفت .قوانین کار و نظام تامین اجتماعی را تقویت کرد . به این ترتیب بخش دولتی گسترش یافت . وي تعهداتي را در ارتباط با طبقات محروم پذيرفت. حضور هنوز زنده ي اسطوره پرونيستي نيز جز با اين دليل قابل درک نيست. آرژانتين همراه با پرون پيشرفته ترين سياست اجتماعي در آمريکاي لاتين (گل سرسبد سيستم) و اضمحلال زودرس چپ را تجربه کرده است[1].
جنبشهاي پوپوليستي در ادامه راه خود متناقض تا دوران معاصر ادامه يافته اند: در اکوادور رييس جمهور عبدلله بوکرم (مه ١٩٩٦ ـ فوريه ١٩٩٧) در محاصره ي ثروتمندترين افراد کشور «حکومت تهيدستان» را پيشنهاد کرد؛ در پرو تحت حکومت ليبرال آلبرتو فوجي مورو؛ يا هم اکنون در رياست جمهوري «اجتماعي» هوگو چاوز ( کودتاچي نظامي سابق که فارغ التحصيل علوم سياسي از دانشگاه سيمون بوليوار است و موفق شده امواج پرشور جنبش مردمي را که فساد دستگاههاي سياسي را طرد و در انتظار تغيير روزشماري ميکرد، سازمان و جهت دهد.)در ونزوئلا دوباره نشانه هایی از حکومت پوپولیستی مشاهده میشود .
لوييز ايناسيو «لولا» دو سيلوا، سنديکاليست سابق برزيلي، قبل از کسب قدرت، رهبر کاريزماتيک حزب کارگران بود و مدتها چون شخصيتي پوپوليست معرفي ميشده است. وی پس از تصاحب قدرت با حفظ گفتمان چپ، با عملکردي پراگماتيستي خود را آماده ي پيمان بستن با نهادهاي بين المللي بويژه صندوق بين المللي پول نشان ميدهد و مواضع خود را در جهت ميانه روي تعديل ميکند. با برسی مصداقهای امروزین پوپولیسم با الگوی پرونیس آن میتوان گرایش به نظام لیبرالی و استفاده ی موثراز رسانه ها را از ویژگیهای مهم ومتفاوت نظام کنونی پوپولیستی دانست[2] .
ب ) عوامل ظهور پوپولیسم :
1-وجود نارضایتی از اوضاع سیاسی - اجتماعی:
پوپوليسم پديده ي دوران گذار، انفجاري و تقريباً موقتي است که در قلب بحراني عمومي و در زماني که وضعيت موجود سياسي ـ اجتماعي براي بيشتر مردم غيرقابل تحمل شده است، رشد ميکند. پوپوليسم زنگ خطر، هشداري پرسروصدا و عجيب و غريب است و نه انفجاري که همه چيز را در مسير خود با خويش ميبرد[2] .. پوپوليسم ضرورتاً منجر به تغيير قطعي رژيم نميشود. بي شک، اگر پيام او مورد توجه طبقات حاکم قرار نگيرد، فراخوان توده ها به عمل، تنها راه حل ممکن، براي تغيير وضعيتِ به بن بست رسيده است. جوهر آن، در جوش و خروش اجتماعي اي نيست که با آن همراه ميباشد بلکه آن هيجان عميقي است که تحريک کننده آن است. عامل انسجام نه اجتماعي بلکه رواني است. اين واکنشي عصبي و سرشار از بدگماني نسبت به نهادها و در مقابل نيروهاي گريز از مرکزي است که اسطوره هاي بنيادين ملت را مورد تهديد قرار ميدهند. اگر پوپوليسم به صورت سلبي ظهور نميکند به اين دليل است که با موقعيت بحراني جامعه و حضور نشانه هاي سرخوردگي گره خورده است. عدم تحرک نخبگان در قدرت، اين وضعيت درهم ريخته ي سياسي را سبب ميشود. ايمان ملت ترک ميخورد. آينده ترسناک است. شک و ترديد به سکوتي همدستانه تبديل ميشود و فردگرايي تنگ نظرانه و انتزاعي جايگزين شوق و شور مدني افراد ميشود[3] .
-شکست نهادها ی مدرن :
از نظر جينو جرماني، پوپوليسم بيانگر شکست نهادهايي است که مسئول يکپارچگي مردمي (خانواده ها ، مدارس، شرکتها، سنديکاها، احزاب سياسي) هستند که ميبايد خود را با مطالبات اقتصادي و فني مدرنيزاسيون پرشتاب صنعتي وفق دهند. پوپوليسم امکان چالش با وضعيت موجود و رشد روحيه ي سازش ناپذيري را براي شتاب بخشيدن به اداره ي بحران و جستجو براي تعادل اجتماعي و سياسي تازه فراهم ميآورد. ساختارهاي اجتماعي و سياسي در نتيجه ي جهاني شدن ليبرالي، با آشوبي مشابه در ساختارهاي فيزيکي، عادات و بازنمودها همراه بوده است. انباشت نوميدي رفته رفته دلسردي جديد و بزرگي را بوجود ميآورد. قديميها نه خود را در جمهوري غمگين و تسليم شده ي مدرنها باز مي شناسند و نه در جامعه ي «ليبرال اجتماعي» که بيش از پيش خودکامه و بسته ميشود. همين است که نگران کننده است. تا آنجا که بديل چندان شادي بخش نيست: شورش انفجارگونه يا در خود فرورفتن مصلحت جويانه است[4] .
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg (http://www.populism2005.com/images/populism_logo.gif)
الف ) تاریخچه
تنوع جنبشهاي پوپوليستي در طول تاريخ دشواري مقايسه ميان آنها را بدون آنکه به تحليلي مشترک بيانجامد، نشان ميدهد. اگر دوران مدرن را در نظر بگيريم، به نظر ميرسد که تجارب روسيه، آمريکا و آمريکاي لاتين از همه شاخصتر باشند.در ابتدا مردم باوری یا همان پوپولیسم در اروپا وآمریکای شمالی به عنوان یک ایدولوزی برای حمایت از دهقانان و صنعت گران که شغل ومهارتشان به وسیله صنایع مدرن به خطر افتاده بود مطرح شد .پیروان این ایدئولوژی عبارت بودند از لودایت ها (Luddites) مخالفان تکنولوژِ ی در انگلستان و نارودیک ها در روسیه و پوپولیستها (مردم باوری ) در ایالات متحده آمریکا.
پوپوليسم آمريکاي لاتين که در سالهاي دهه ي ١٩٣٠ پديدار شد، خود بينهايت متغير است، و در ميان نمونه هايي که مکرراً نقل ميشوند از همه بارزتر است. مردم باوری در آمریکای لاتین برعکس آنچه در روسیه و انگلستان به آن اشاره شد ایدئولوژی بود برای بهبود وضعیت کارگران در صنایع مدرن عظیم شهری که مخلوطی بود از ناسیونالیسم و اصلاح طلبی . این ایدئولوؤی به طور دقیق از تغییر اقتصادهای نیمه مستعمره مبتنی بر صادرات کالاهای اولیه تحت سلطه صاحبان املاک وسیع کشاورزی و بازرگانان خارجی به یک ساختار مستقل و برابر ی طلب حمایت میکرد . برخي از شخصيتهاي کاريزماتيک اين پوپوليسم به نام ملت و عدالت اجتماعي، در مقابله با دولتهاي ضعيف و فاسد ظهور کردند و تبلور اميد و آرزو بودند.از ميان اين تجربه ها، شخصيت کاريزماتيک خوان دومينگو پرون(55-1946)، و گفتمانِ آتشينِ همسرش «اويتا»، از همه معروفتر است. پرون به کمک محفل نظامی وو صنایع کارگری به حکومت رسید . در زمینه اقتصادی سیاستهای ضدواردات و کنترل ارز خارجی وملی کردن صنایع را درپیش گرفت .قوانین کار و نظام تامین اجتماعی را تقویت کرد . به این ترتیب بخش دولتی گسترش یافت . وي تعهداتي را در ارتباط با طبقات محروم پذيرفت. حضور هنوز زنده ي اسطوره پرونيستي نيز جز با اين دليل قابل درک نيست. آرژانتين همراه با پرون پيشرفته ترين سياست اجتماعي در آمريکاي لاتين (گل سرسبد سيستم) و اضمحلال زودرس چپ را تجربه کرده است[1].
جنبشهاي پوپوليستي در ادامه راه خود متناقض تا دوران معاصر ادامه يافته اند: در اکوادور رييس جمهور عبدلله بوکرم (مه ١٩٩٦ ـ فوريه ١٩٩٧) در محاصره ي ثروتمندترين افراد کشور «حکومت تهيدستان» را پيشنهاد کرد؛ در پرو تحت حکومت ليبرال آلبرتو فوجي مورو؛ يا هم اکنون در رياست جمهوري «اجتماعي» هوگو چاوز ( کودتاچي نظامي سابق که فارغ التحصيل علوم سياسي از دانشگاه سيمون بوليوار است و موفق شده امواج پرشور جنبش مردمي را که فساد دستگاههاي سياسي را طرد و در انتظار تغيير روزشماري ميکرد، سازمان و جهت دهد.)در ونزوئلا دوباره نشانه هایی از حکومت پوپولیستی مشاهده میشود .
لوييز ايناسيو «لولا» دو سيلوا، سنديکاليست سابق برزيلي، قبل از کسب قدرت، رهبر کاريزماتيک حزب کارگران بود و مدتها چون شخصيتي پوپوليست معرفي ميشده است. وی پس از تصاحب قدرت با حفظ گفتمان چپ، با عملکردي پراگماتيستي خود را آماده ي پيمان بستن با نهادهاي بين المللي بويژه صندوق بين المللي پول نشان ميدهد و مواضع خود را در جهت ميانه روي تعديل ميکند. با برسی مصداقهای امروزین پوپولیسم با الگوی پرونیس آن میتوان گرایش به نظام لیبرالی و استفاده ی موثراز رسانه ها را از ویژگیهای مهم ومتفاوت نظام کنونی پوپولیستی دانست[2] .
ب ) عوامل ظهور پوپولیسم :
1-وجود نارضایتی از اوضاع سیاسی - اجتماعی:
پوپوليسم پديده ي دوران گذار، انفجاري و تقريباً موقتي است که در قلب بحراني عمومي و در زماني که وضعيت موجود سياسي ـ اجتماعي براي بيشتر مردم غيرقابل تحمل شده است، رشد ميکند. پوپوليسم زنگ خطر، هشداري پرسروصدا و عجيب و غريب است و نه انفجاري که همه چيز را در مسير خود با خويش ميبرد[2] .. پوپوليسم ضرورتاً منجر به تغيير قطعي رژيم نميشود. بي شک، اگر پيام او مورد توجه طبقات حاکم قرار نگيرد، فراخوان توده ها به عمل، تنها راه حل ممکن، براي تغيير وضعيتِ به بن بست رسيده است. جوهر آن، در جوش و خروش اجتماعي اي نيست که با آن همراه ميباشد بلکه آن هيجان عميقي است که تحريک کننده آن است. عامل انسجام نه اجتماعي بلکه رواني است. اين واکنشي عصبي و سرشار از بدگماني نسبت به نهادها و در مقابل نيروهاي گريز از مرکزي است که اسطوره هاي بنيادين ملت را مورد تهديد قرار ميدهند. اگر پوپوليسم به صورت سلبي ظهور نميکند به اين دليل است که با موقعيت بحراني جامعه و حضور نشانه هاي سرخوردگي گره خورده است. عدم تحرک نخبگان در قدرت، اين وضعيت درهم ريخته ي سياسي را سبب ميشود. ايمان ملت ترک ميخورد. آينده ترسناک است. شک و ترديد به سکوتي همدستانه تبديل ميشود و فردگرايي تنگ نظرانه و انتزاعي جايگزين شوق و شور مدني افراد ميشود[3] .
-شکست نهادها ی مدرن :
از نظر جينو جرماني، پوپوليسم بيانگر شکست نهادهايي است که مسئول يکپارچگي مردمي (خانواده ها ، مدارس، شرکتها، سنديکاها، احزاب سياسي) هستند که ميبايد خود را با مطالبات اقتصادي و فني مدرنيزاسيون پرشتاب صنعتي وفق دهند. پوپوليسم امکان چالش با وضعيت موجود و رشد روحيه ي سازش ناپذيري را براي شتاب بخشيدن به اداره ي بحران و جستجو براي تعادل اجتماعي و سياسي تازه فراهم ميآورد. ساختارهاي اجتماعي و سياسي در نتيجه ي جهاني شدن ليبرالي، با آشوبي مشابه در ساختارهاي فيزيکي، عادات و بازنمودها همراه بوده است. انباشت نوميدي رفته رفته دلسردي جديد و بزرگي را بوجود ميآورد. قديميها نه خود را در جمهوري غمگين و تسليم شده ي مدرنها باز مي شناسند و نه در جامعه ي «ليبرال اجتماعي» که بيش از پيش خودکامه و بسته ميشود. همين است که نگران کننده است. تا آنجا که بديل چندان شادي بخش نيست: شورش انفجارگونه يا در خود فرورفتن مصلحت جويانه است[4] .