PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شباهت معماری و فلسفه سیاست



hasti-m
06-10-2009, 09:12 AM
معماری شباهت زیادی به فلسفه سیاست دارد. معماری هم یک خط رابط است میان هنر و مهندسی. همان گونه که فلسفه سیاست خط رابطی است میان فلسفه و علم سیاست.

براستی جایگاه معماری کجاست ؟ آیا معماری یک هنر است ؟ برای اینکه به این سئوال پاسخی درخور بدهیم شما را به سفری کوتاه در روش شناسی علم سیاست می بریم .

سئوال خود را بگونه دیگری مطرح می کنم. براستی جایگاه فلسفه سیاست کجاست ؟ آیا فلسفه سیاست همان فلسفه است ؟

باید میان فلسفه و فلسفه سیاست و علم سیاست تفکیک قائل شویم. فلسفه دانشی است برای شک کردن. در فلسفه هیچ چیز قطعی نیست. تا آنجا که به وجود خودمان هم می توانیم شک کنیم. در فلسفه سیاست به همه چیز شک نمی کنیم . وجود انسان و دولت و اینکه ما نفس می کشیم موضوع شک نیست. ما به ارزشها شک می کنیم. اگر سئوال اصلی فلسفه این باشد که وجود (Being) چیست ؟ شناخت (Knowledge) چیست؟سئوال اصلی فلسفه سیاست این است که سیاست عادلانه چیست ؟ ذات انسان خودخواه است یا دگر خواه. اما علم سیاست موضوع شک نیست. موضوع عمل است. ما در سیاست می خواهیم عمل کنیم. در علم سیاست ارزش راه ندارد. در علم سیاست از این گفتگو نمی‌کنیم که بهتر است آدم بکشیم یا جان انسانها را حفظ کنیم. ما از این سئوال می‌کنیم که آدم کشی برای رسیدن به هدف ما مفیدتر است یا حفظ جان انسانها. کسی که دانشمند علم سیاست است از پیش می داند چه می خواهد. تنها دغدغه او این است که چگونه اهداف خود را عملی کند. پس موضوع اصلی علم سیاست، کارکرد (Function) است.

فلسفه / فلسفه سیاست / علم سیاست

حال بازگردیم به سئوال ابتدای خود. جایگاه معماری کجاست ؟ نسبت آن با هنر چیست ؟ در اینجا هم ما باید میان هنر و معماری و مهندسی ساختمان تفاوت قائل شویم. موضوع هنر، زیبایی است. هنر می خواهد به زیبایی دست پیدا کند. حتی هنر بازنمایانه (representative) پیشامدرن که سعی در نشان دادن هرچه واقعی تر دنیا داشت هم زیبایی را مدنظر قرار می داد.

نقاشی مونالیزا (Mona Lisa) اثر داوینچی (Leonardo da Vinci ) طرحی است از زیباترین لبخند. مرموز ترین لبخند : لبخند ژوکوند(La Joconde) . اما موضوع مهندسی ساختمان زیبایی نیست. یک مهندس ساختمان تعریف پیشینی (A Priori) از زیبایی در ذهن دارد که می تواند از نمای شیشه ای تا یک تقلید ساده از معماری کلاسیک متغیر باشد. او تنها می خواهد این طرح را عملی سازد. کار او مانند یک دانشمند سیاست است. او به کارکرد روشهای خود می‌اندیشد. برای او مقاومت بنا و چگونگی قرار گرفتن اتصالات بنا اهمیت دارد. برای مثال دروازه بزرگ برادری (Grande Arche de la Fraternité) در پاریس را در ذهن بیاورید. این بنا از نظر مهندسی یکی از شاهکارهای معاصر است. چگونگی قرار گرفتن سقف عظیم آن بوسیله کابلهای داخلی از برجسته ترین روشهای مهندسی است. اما معماری چه ؟ معماری باید تفاوتی با مهندسی داشته باشد. برای معمار هدف زیبایی نیست. معمار سعی دارد تلفیقی میان دغدغه هنری یک هنرمند و دغدغه های کارکردی یک مهندس ساختمان ایجاد کند. برای مثال طرحهای معماری زاحا حدید (Zaha Hadid) برای المپیک لندن را در نظر بگیرید. زاحا حدید برنده جایزه معماری پریتزکر سال 2004 (2004 Pritzker Prize) است. او در این بناها سعی داشته است ترکیبی از زیبایی مدرن و آینده گرایی (Futurism) خود را با کارکردهای ورزشی ترکیب کند. این بناها مانند مجسمه آزادی (Statue of Liberty) تنها برای زیبایی خلق نشده اند. آنها کاملا کاربردی هستند. اما در عین حال نمی توان گفت که آنها زیبا نیستند. و البته هر معماری اینگونه نیست. ویتگنشتاین در جایی گفته بود که "تفاوت یک معمار خوب با یک معمار بد در اینجاست که معمار بد به هر وسوسه ای سر می سپارد اما یک معمار خوب در مقابل آنها مقاومت می کند" (The difference between a good and a poor architect is that the poor architect succumbs to every temptation and the good one resists it) .
معمار خوب سعی دارد از کارکردگرایی خالص دوری کند. او نمی خواهد چهاردیواریهایی بسازد که انسانها را در خود جای می دهند. او چهاردیواریهای زیبایی می سازد تا انسانها در آن بصورت انسانی زندگی کنند . پس معماری رشته ای میان هنر و مهندسی ساختمان است.