PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : جنسيت در نگاه قدرت



یکی مثل خودت
05-20-2013, 07:53 PM
احمد فعال

در متن پيشارو توجه خوانندگان محترم را به اين مسئله جلب مي‌كنم كه بعضي از واژه‌ها و مفاهيمي كه به نظر مشكل يا نامأنوس مي‌آيند، با استفاده از حرف اضافه "يا" و نيز استفاده از پرانتز، معاني معادل و ساده‌تر آنها بيان شده‌اند. لذا دقت در معاني معادل، خواندن متن را با اندكي مكث و تأمل روان‌تر مي‌كند.
*****
زن هم نماد قدرت و هم نماد آزادی در یک جامعه است. سلطه بر زن، سلطه بر تمامیت جامعه، و آزادی زن، آزادی تمامیت جامعه است. این چهره دوگانه (ژانوسی) زن به موجب عنصر جنسیت اوست. زن یک ابژه يا موضوع واكنش جنسی برای قدرت و یک سوژه يا عامل كنش جنسی در آزادی است. تسلط مرد بر زن به موجب جنسیت اوست. مرد در روابط سلطه با زن مي‌‌تواند میل جنسی خود را در وضعیت سادیستیک (= ميل به تسلط و برتري جويي و آزار)، کامل کند. و دولت‌ها نیز از راه سلطه بر جنسیت، میل به سلطه خود را بر جامعه کامل مي‌‌کنند. هیچ قدرتی نمي‌‌تواند از عنصر جنسیت زن صرفنظر کند. عنصر جنسیت مهمترین ابژه (= موضوع واكنش) سلطه است. بدون این واكنش هیچ سلطه‌ای کامل نخواهد شد. زن به عنوان یک انسان، یک سوژه کنشگر و آزاد است. اما به عنوان جنسیت، یک ابژه ( = موضوع) قدرت است. این از آن روست که فعاليت (= پراکسیس) جنسی زن، برخلاف مردان فعالیت (پراکسیس) انفعالی است. زن در جنسیت آغاز کننده نیست، بلکه همیشه در نقطه آغازین میل مردانگی قرار مي‌‌گیرد. پراکسیس انفعالی زن روزنه‌ای است که وسوسه دائمي‌‌ سلطه قدرت بر زن را تشدید مي‌‌کند. زن از همان نقطه‌ای که مي‌‌خواهد برتری خود را به رخ مردان بکشد، به نقطه فروتر کشیده مي‌‌شود. جامعه زنان نیز از همان جایی تحت سلطه مردان در مي‌‌آید، که نقطه قوت و قدرت خود می‌شناسد. در واقع جاذبه جنسی زنان با هدف به رخ کشیدن، جاذبه قدرت است و از محتوای آزادی خالی است. همچنین بنا به ماهیت پراکسیستی و انفعالی جنسی زنان، این جاذبه هرگز نخواهد توانست به عنصر سوژگی قدرت (يا عامل قدرت شدن براي خود) تبدیل شود. زن به محض اینکه خود را به رخ مردان مي‌‌کشد، مرد او را از نگاه ابژه جنسی خود تفسیر مي‌‌کند. در این حال هم زن خود را از مقام یک کنشگر آزادی (سوژه انسانی) به زیر مي‌‌کشد و هم مرد را در سوژه قدرت شدن (يا عامل تسلط مرد) به زیر مي‌‌کشد. زن به خیال خود مي‌‌کوشد تا از جاذبه جنسی، مرد را تحت سلطه خود دربیاورد. اما او با جذب کردن نگاه مردانه به جنسیت خود، دیگر در مقام سوژه جنسيت يا همان كنشگر جنسي قرار ندارد. زن پیش از به سلطه در آوردن مرد، در ذهن خود به تقویت ميلي مي‌پردازد كه از همان آغاز در موقعيت ديده شدن قرار مي‌گيرد. اين موقعيت هرگز موقعيت كنشگري يا تبديل شدن به مقام سوژه جنسيت نيست. ابژه‌ای است که با نگاه سادیستکی مردانه، تحت سلطه مرد در مي‌‌آید. اگر زني موفق شود به موجب جنسيت مردي را تحت سلطه و انقياد خود در بياورد، بازهم به سوژه يا عامل قدرت و سلطه تبديل نخواهد شد. زيرا با حذف عامل جنسيت به مثابه ابزار قدرت، او نيز حذف خواهد شد. تنها در اين ميان مرد را از كنشگري و آزادي تهي كرده است. بدین‌ترتیب، تا زمانیکه زن در نقش جاذبه جنسی در صحنه زندگی حضور دارد، او به عنوان "عنصر دوم" يا "جنس دوم" در رابطه قدرت وجود خواهد داشت، و از آن هیچ گریزی نیست. جلوتر خواهیم دید که چگونه مرد از راه همین جاذبه جنسی است که سلطه خود را بر جامعه زنان تشدید و از او به عنوان ابزار کامجویی خود بهره خواهد جست.
تاریخ رابطه سلطه در یک نگاه و در پاره‌اي از مقاطع، تاريخ روابط جنسیت است. نكته مهمي را كه اين نوشتار در پي نشان دادن آن است، اين است كه كنترل بدن به مثابه جنسيت، خواه در پنهان كردن و خواه در رها كردن يا آشكار كردن، امري است كه بطور ذاتي همبسته با قدرت است. اساطير يونان كه سهم بسزايي در فلسفه يوناني و از آنجا تا فلسفه دوران معاصر دارند، با آميزش سراسر خشونت آمیز قدرت و جنسيت آغاز مي‌‌شوند و با همين روابط در اسطوره اوديپ به پايان مي‌‌رسند. اين افسانه‌ها با تجاوز، فريب و ربايش الهه عشق (افروديته)، الهه كشت و زرع (ديميتر)، الهه دريا (تتيس)، الهه جهان زيرين (پرسه فونه)، الهه زيبايي (هلن) و... از سوي خداوندگاران قدرت ساخته شده‌اند. زئوس خداي خدايگان هر چه فرزند بدنيا آورد حاصل تجاوز و فريب بودند.
فرزندان او نیز یک به یک با فریب و تجاوز به الهه‌هاي دیگر زندگی گذراندند. آنطور که لوسیلا برن نویسنده کتاب اسطوره‌های یونانی مي‌‌گوید، پرسه فونه الهه جهان زیرین و دختر زئوس، سرمشقی برای تمام ازدواج‌هاي اساطیر یونانی است. ازدواج‌هایی که دختران پس از جدایی از مادران خود همواره با تصور تجاوز و مرگ مي‌‌زیستند1. هنگامي ‌‌که پرسه فونه در باغ مشغول چیدن گل بود، زمین زیر پای او شکاف مي‌خورد و از درون آن هادِس پادشاه جهان زیرین و برادر زئوس از دل تاریکی بیرون مي‌آيد و او را مي‌‌رباید، تا در قعر زمین با او همبستر مي‌‌شود. هراکلس یا همان هرکول افسانه پهلوانی یونان، محصول تجاوز و فریبی بود که پدر وي زئوس، همسر پاکدامن آمفیتریون را به نام آلکمنا، از راه وارد شدن در هیئت وی، فریب داد. چون آمفیتریون به خانه باز مي‌‌گردد، چنان خشمگین مي‌‌شود و آتشی بر مي‌‌افروزد تا آلکمنا را بسوزاند، اما زئوس با گرد آوردن ابرها آتش را خاموش مي‌‌کند. این وقایع نمونه‌هایی کوچکی از این واقعیت مهم را نشان مي‌‌دهند که سراسر زندگی اساطیری یونانیان، که تا حدي بسيار بنیان فلسفه انسان‌شناختي غرب را مي‌‌سازند، نمادهایی از رابطه قدرت و جنسیت هستند.

یکی مثل خودت
05-20-2013, 07:54 PM
در افسانه‌ها و ادبیات ایرانی نیز فراوان با نگاه‌های وسوسه آمیز و تمنای سلطه قدرت بر عنصر جنسیت مواجه هستیم. از نگاههای بولهوسانه خسرو پرویز بر شیرین و ناکامی وی در تصرف جنسیت شیرین، تا در خواست همین خسرو از گردیه خواهر بهرام چوبینه، گوشه‌هايي از روابط قدرت و جنسيت را به نمايش مي‌گذارند. شاه در تمنا و تصرف قدرتي كه در زمان شورش بهرام چوبينه به بي‌ثباتي گراييد، كوشش مي‌كند تا پس از كشته شدن بهرام، از راه تصرف خواهر او گرديه، به ثبات بازگردد. اما خسرو پرويز در برابر سپاه ائتلافي گرديه و گُستهم (دايي خسرو پرويز) شكست مي‌خورد. پس از شكست، با وجود ازدواج گرديه و گستهم، اينبار شاه كوشش دارد تا تسلط خود را بر اريكه قدرت، از راه تسلط بر جنسيت فاتحين به انجام برساند. او كه پيشتر پاسخ نامه گرديه را نداده بود، اينبار نامه‌اي به گرديه مي‌فرستد و با اعطاي مقام سالاري دربار از او مي‌خواهد كه پس از به قتل رساندن همسر خود گستهم به ازدواج با او درآيد. گرديه در مناسبات قدرت تسليم تمناي شاه مي‌شود و با كشتن همسر خود به دربار راه پيدا مي‌كند. در افسانه "ویس و رامین" گفته مي‌‌شود که موبد شاه ایران، بر شهرو مادر ویس وارد مي‌‌شود و از او مي‌‌خواهد که به کابین او در آید. شهرو خود را در آستانه پيري و ناتوان از كام دادن به شاه مي‌بيند، اما عهد مي‌بندد كه دختري كه در شكم دارد به عقد شاه در بياورد. پس از تولد ويس، مادر عهد را فراموش مي‌كند و او را به ازدواج ويرو در مي‌آورد. شاه عهد را به او يادآور مي‌شود، اما به موجب مقاومت آن دو همسر، جنگي در مي‌گيرد و در فرجام كار شاه از سپاهي كه ويرو تدارك ديده بود شكست مي‌خورد. شاه چون در جنگ شكست مي‌خورد كوشش مي‌كند تا رابطه قدرت و جنسيت را اينبار اگر نه از راه لشكركشي، كه از راه وعده و تطميع ويس به انجام برساند و مي‌رساند.
در توضيح بيشتر رابطه قدرت و جنسيت از زوايه "نگاه" به عنصر جنسيت، دو مفهوم سوژه نگاه (= عامل شناسنده و كنشگر) و ابژه نگاه (= عامل شناسايي و واكنشگر) را، در جهاني كه جلوتر از آن به عنوان جهان مجازي ياد مي‌شود، مورد بحث قرار می‌دهم. كوشش نويسنده در بيان جهان مجازی، فضای مجازی‌اي که در اینترنت از آن یاد مي‌شود، نیست. منظور همین جهانی است که در آن زندگی مي‌کنیم، جهانی که فکر مي‌کنیم واقعی است. شناخت ما و رابطه ما با این جهان غیرمستقیم است. زیرا اشیاء و نمادهای موضوع شناخت ما، از راه تکنولوژی‌های رسانه‌ای که برآمده از خواست قدرت هستند، به وجود آمده‌اند. در جهان مجازي كه اغلب ما در چنين جهاني زندگي مي‌كنيم، سوژه و ابژه نگاه كردن، خواه در عنصر جنسيت و خواه در نگاه كردن و چشم دوختن به اشياء ساده و تجربه‌هاي روزمرگي زندگي، مناسبت تنگاتنگي با پديده‌هايي دارند كه برآمده از رابطه قدرت هستند. جهان مجازي، جهاني است كه تماس ما با واقعيت غيرمستقيم و از راه سانسور و دستكاري منابع قدرت صورت مي‌گيرد. به عنوان مثال، تا ماداميكه ما با اشياء و امور واقع تماس مستقيم نداريم، هر چه كه دور و بر ما وجود دارد، تا احساسي كه نسبت به مواد خوراكي نشان مي‌دهيم، تا چيزهايي كه در صدد نفي يا اثبات آن هستيم، همه برآمده از مناسباتي‌اند كه مناسبات قدرت هستند. هيچ قدرت سياسي و اقتصادي نيست كه از عامل جنسيت چشم بپوشد و در مقام سوژه يا ابژه نگاه كردن، نقشي در رابطه ميان قدرت و جنسيت نداشته باشد. همانگونه که میشل فوکو به درستی رابطه میان قدرت و "نگاه" را به دو دوره مدرن و ماقبل مدرن تقسیم‌ مي‌‌کند،
ما نیز مي‌‌توانیم وجه آشکار شدن و پنهان شدن جنسیت زن را به همین ترتیب تقسیم‌بندی کنیم. به نظر فوکو، قدرت‌های اربابی گاه با ترس افکنی و گاه با نشان دادن زرق و برق، شکوه و هیبت خود را به رخ جامعه مي‌‌کشاندند. جامعه با نگاه کردن به هیبت و عظمت شاهان و اربابان، به سلطه در مي‌‌آمد. اما در دوران جدید، صاحبان قدرت مي‌‌کوشند تا خود را همنوا با خواست جامعه معرفی كنند و شکوه و عظمت قدرت را از نگاه‌ها پنهان کنند2. در دوران مدرن نگاه‌ها وارونه مي‌‌شوند. یعنی به جای آنکه قدرت‌ها خود را در معرض نگاه جامعه قرار دهند، با کمک تکنولوژی‌های کنترلی (نظام سایبرنتیک و اطلاعات)، جامعه را در معرض نگاه خود مهار مي‌‌کنند. به عبارتی، امروزه به جای آنکه ارباب خود را در نگاه جامعه به نمایش بگذارد، جامعه را به نمايشگاه نگاه‌های قدرت بدل مي‌‌كند. در تاریخ روابط سلطه، زن یا با پنهان شدن از نگاه جنسی جامعه تحت سلطه در مي‌‌آمد و یا با آشکار شدن در نگاه‌ها. در دوران قدیم، عنصر جنسیت زن با پنهان کردن یا پنهان شدن، به موضوع قدرت تبدیل مي‌‌شد، و در دوران جدید با ظاهر کردن خود در نگاه جامعه. جامعه دیگر به ارباب نگاه نمي‌‌کند، به زنان ارباب نگاه مي‌‌کند (اصطلاح زنان ارباب در اينجا استعاري است و اشاره به آن بخش از زنان جامعه دارد كه به نحوي به وسيله عنصر جنسيت، تحت سلطه قدرت هستند). زنان از پستو بیرون مي‌‌آیند و وسیله سلطه ارباب بر جامعه مي‌‌شوند. بدين‌ترتيب، زنان هم نگاه‌هاي جامعه را از سمت ارباب به عنصر جنسیت منحرف مي‌كنند، و هم آنکه سلطه ارباب را بر خود تکمیل مي‌‌کنند.

یکی مثل خودت
05-20-2013, 07:55 PM
بنابراین خواه در وجه آشکار کردن و خواه در وجه پنهان کردن، جنسیت زنانگی مهمترین دستآویز قدرت است. در وجه آشکار شدن، رابطه سلطه معطوف به جاذبه جنسی است. جاذبه جنسی هم سوژه سلطه است و هم ابژه سلطه. سوژه سلطه است، زیرا به واسطه جاذبه جنسی نگاهای جنسی جامعه - نگاه مردانه- به نقاطی دوخته مي‌‌شود، که در آن نقاط خود قدرت از نظر پنهان مي‌‌شود. اما در وجه پنهان شدن، جنسیت زن از راه فرهنگ‌هایی به رابطه سلطه تبدیل مي‌‌شود، که از زن به عنوان ناموس مردان و ناموس جامعه یاد مي‌‌شود. جامعه وقتی زن را ناموس خود مي‌‌شناسد، معنای آن این است که زن را تنها از دید قدرت و جنسیت تعریف مي‌‌کند. مردان نیز هنگامي ‌‌که به زنان به چشم ناموس نگاه کنند، و سوژه خویشتنی را تا حد حراست از این ناموس تقلیل مي‌‌دهند، خود را زندانی رابطه قدرت و جنسیت مي‌‌سازند.
مفاهیم ناموس و آبرو همواره در کنار و مترادف مفاهیمی چون حمیت، غرور و غیرت و عُصبیت مرد بودن و غیرت جامعه بودن، با محتوای جنسیت، زن را با عنصر قدرت پیوند مي‌‌دهد. زیرا در ذات ناموس بودن مسئله حراست وجود دارد و حراست کردن جزئی از رابطه سلطه است. واژه ناموس در قرآن وجود ندارد و از واژه حمیت یا غیرت به عنوان یک صفت جاهلی یاد شده است. اما اهمیت یک واژه بیش از جایگاه آن در دین و مذهب، به جایگاهی که در فرهنگ کسب مي‌‌کند، مربوط مي‌‌شود. مفاهیم دینی هر چند ناظر به جهان اندیشی باشند، اما در فرهنگ و در زبان و ادبیات یک قوم یا یک جامعه، به مفاهیم کاربردی که در زندگي بکار مي‌‌آیند، ترجمه مي‌‌شوند. از این نظر واژه‌ها و مفاهیمی چون ناموس و غیرت در حالی که در قرآن وجود ندارند، چنان معنا مي‌‌شوند که گویی رسم و آئین دینی هستند. اما نوع معانی‌ای که این مفاهیم به خود مي‌‌گیرند، چون بی‌ارتباط با رابطه سلطه مردانه نیستند، از جنسیت بار مي‌‌شوند. تنها با این هدف که زنان را در موقعیت و مقام ثانویشان تثبیت کنند.
پنهان کردن زن در ناموس و آبرو، نقش مسلط مردان را در خانواده تثبیت مي‌‌کند. در اینجا زن و جنسیت به عنوان یکی از صفات مرد تعریف مي‌‌شود. چنانچه در آئین یهود زن از دنده چپ مرد خلق مي‌‌شود. این صفت و این برداشت از خلقت موقعیت زنان را نه در مقام سوژه به رسمیت مي‌‌شناسد و نه در مقام ابژه. زيرا در اين ديد، زن جزئي از مرد مي‌‌شود، جزئي ثانوي و كم قدر، كه قدر آن به چسبيدن به تمامیت مرد (تمامیت چيزي كه زن جزئي از آن بود) و تسليم شدن در برابر مرد، بازشناخته مي‌‌شود. در وجهي كه به آشکار شدن زن در مقام جنسيت مربوط مي‌‌شود، زنان به ابژه نگاه مردانه تبدیل مي‌‌شوند. اما در وجهي كه به پنهان كردن عنصر جنسيت مربوط مي‌‌شود، زنان دیگر موضوع يا ابژه نگاه مردانه نيستند، بلكه با همان ديدي كه آئين يهود ارائه مي‌‌دهد، زن به جزئي ثانوي و بي‌قدر از تمامیت مرد تبديل مي‌‌شود. به عبارتي، در اين نگاه زنان نه سوژه هستند و نه ابژه، نه كنش دارند و نه واكنش، ناموس مردانه‌اند كه با پنهان شدن در جايگاهي و در پرده‌اي كه دنده مردان است، سلطه مردان را بر خود اعتبار مي‌‌بخشند.
واژه غيرت و ناموس در قرآن وجود ندارد. معادل آن در عربي به عنوان حميت ياد شده است. اگر مفهوم "حميت" آنچنانكه لغت نامه دهخدا مي‌گويد3، ترجمه عربي واژه‌هاي غيرت و ناموس باشد، در قرآن از آن به عنوان يك صفت جاهلي ياد شده است4. برخلاف آنچه كه از آئين يهود در فرهنگ ايرانيان تا حتي در آئين ديني مسلمانان راه پيدا كرده است، زن نه صفتي از صفات مرد (ناموس مرد بودن) و نه جزئي از مرد است (از دنده چپ آفريدن)، بلكه هم مرد و هم زن به مثابه انسان، برآمده از يك جوهر واحد يا يك نفس واحد هستند5. با تأكيد و اشاره به "يا ايهالانسان" و "يا ايهالناس" خطاب قرآن نيز هيچگاه نه به زنان است و نه به مردان، بلكه در همه جا خطاب به انسان است. اعتبار زن و مرد در قرآن نه به حیث جنسیت هریک، بلکه به حیث درستی و پایداری است که در حق (= تقوی) مي‌‌جویند. با این وجود فرهنگ ایرانیان و مسلمانان بیش از آنکه متأثر از مبادی قرآن باشد، متأثر از مبادی عرفی است که بعضاً از آئین‌های دیگر وارد شده است.
اکنون با توجه به آنچه که در باب رابطه قدرت و جنسیت در دو دنیای مدرن و ماقبل مدرن شرح دادم، موضوع را به رويكردهاي عینی‌ ارجاع مي دهم تا درک روشن‌تري از رابطه قدرت و جنسیت بدست داده شود. در ادامه بحث دو دوره تحول در نظام سرمایه‌داری و رابطه آن را با جنسیت شرح خواهم داد. سرانجام در پايان كار در رويكرد سوم، موضوع جنسیت را در وضعیت ایران امروز مورد توجه قرار خواهم داد.
رويكرد نخست: نظام سرمایه‌داری حداقل دو دوره مختلف را پشت سر گذاشته است. یک دوره، دوره تولید‌‌گرایی و دوره دیگر، دوره مصرف‌‌گرایی است. سرمایه‌داری قرن نوزدهم تا قبل از جنگ جهانی اول، تولید‌محور بود و سرمایه‌داری پس از جنگ جهانی اول و به ویژه جنگ جهانی دوم تا دوران حاضر به سرمایه‌داری مصرف‌محور تبدیل شد. مقتضی تولید در دوران نخست سرمايه‌داري، کار و تلاش بی‌وقفه، و صرفه‌جویی در مصرف کردن بود. اما مقتضی مصرف‌محوری، کام‌جویی از فرصت فراغت و بذل و تبذیر در مصرف‌گرایی است. سرمايه‌داري تا قبل از قرن بيستم تا آن حد به درجه رشد صنعتي نرسيده بود كه با توليد مازاد محصول مواجه شود، از اين رو صرفه‌جويي در حجم كالاهای تولید شده در دستور كار سرمايه‌داري قرار داشت. جريان توليد انبوه، مازاد محصول را به دنبال آورد و حركت سرمايه‌داري براي تصرف بازارها و جستجو در پي مصرف‌كنندگان و با هدف تصرف بازارهای بیشتر، دو جنگ جهاني را براي بشر به ارمغان گذاشت. از آن زمان مصرف اهميت بيشتري پيدا كرد.

یکی مثل خودت
05-20-2013, 07:58 PM
در ايامي كه سرمايه‌داري به صرفه‌جويي و كار بي‌وقفه كارگران و زحمتكشان احتياج مبرم داشت، لازم بود تا سرمايه‌داري خود را با ايده‌هايي هماهنگ كند كه مقتضي كار و صرفه‌جويي بود. با توجه به اينكه وسوسه‌هاي تحريك آميز جنسيت، ذائقه مصرفي جامعه را افزايش مي‌دهد، بنگاه‌هاي سرمايه‌داري مبارزه بي‌اماني را عليه جنسيت آغاز كردند و در اين راه با دستگاه اخلاقي كليسا همآواز شدند. بدين‌ترتيب منافع سرمايه‌داري اقتضاء مي‌كرد كه بورژوازي به اخلاق روي بياورد. اخلاقي شدن بورژوازي و محدوديت‌هاي سخت‌گيرانه دولت و كليسا عليه جنسيت، نه به دليل ذات اخلاقي بودن، بلكه به دليل شرايطي بود كه شكل‌بندي‌هاي (فرماسيون‌هاي) اقتصادي در آن ايام، حكم به صرفه‌جويي مي‌كرد. ميشل فوكو در كتاب تاريخ جنسيت نشان مي‌دهد كه چگونه از سده هفده ميلادي تا پيش از قرن نوزدهم، روابط جنسي از صراحت بياني آشكاري برخوردار بود، اما به محض آنكه بورژوازي وارد عرصه توليد صنعتي مي‌شود، عرصه جنسيت آنقدر محدود مي‌شود كه حتي قواعد جنسي "سركوب و سانسور" را تا پاشنه اتاق خواب افراد مي‌كشاند. "از اين ديدگاه جنسيت سركوب شد، زيرا با اخلاق كاري مورد نظر سرمايه‌داري ناسازگار بود. همه نيروها مي‌بايست در خدمت توليد مهار شوند6". تا پيش از قرن نوزدهم زنا با محارم امر عادي تلقي مي‌‌شد، اما از آغاز صنعتي شدن و نهضت اخلاق‌‌گرايي بورژوازي بود كه زنا با محارم منع شد. انديشه‌ورزان بورژوازي با همراهي دستگاه‌هاي اداري و دستگاه كليسا، با اعلام اين حقيقت كه "منع زنا با محارم" قاعده عمومي تمام جوامع بشري است، به كنترل هر چه بيشتر جنسيت پرداختند. در همين زمان بود كه شبكه‌هاي انضباطي بورژوازي در قالب شهرداري‌ها و داروخانه‌ها، براي جلوگيري از شيوع

بيماري‌هاي آميزشي و جلوگيري از فساد اخلاقي و انحطاط نسلي، دست بكار شدند تا در قالب اخلاق‌گرا‌يي، ماشين توليد بورژوازي و منافع او را به حركت دربياورند. بورژوازي نيك مي‌دانست كه جنسيت رها شده و بي قيد و بند، ذائقه مصرفي جامعه را افزايش مي‌دهد، و اين در حالي است كه حجم توليدات تكافوي مصرف جامعه را نمي‌داد. بدين ترتيب مهار زدن بر لگام جنسيت، هم مهار مصرف جامعه و هم ايجاد نيروي محركه كار در تكاپوي نظام توليد بود. در نتيجه، اخلاق‌گرايي بورژوازي تفسيري جز پنهان كردن منافع حاصل از كار و توليد، نمي‌يافت.
رويكرد دوم: با وجود دو جنگ جهانسوز، ماشین تولید بورژوازی نه تنها از حرکت بازنماند، بلکه با متراکم شدن صنعت رشد فزاینده‌ای به خود گرفت. جریان متراکم شدن صنعت هر روز شتاب بیشتری گرفت، بطوريكه بازار ديگر پاسخگوي توليد نبود. پیشرفت‌ها در جهان علم و تکنولوژی و اضافه بر آن، پیشرفت‌ها در جهان فیزیک و شیمی و دستیابی به انرژی بی‌بدیل نفت به مثابه مهمترین نیروی محرکه صنعت، سرعت گردش چرخ‌های صنعتی را فزاینده کرد. از همین ایام بود که تولیدات انبوه، انفجاری عظیم در بازار داد و ستد کالایی به وجود آورد. تقاضا برای تولید، به تقاضا برای مصرف تبدیل شد. فزونی گرفتن فزاینده عرضه بر تقاضا و رقابت بنگاه‌های اقتصادی، فضای تقاضا را در بازار هر روز تنگ‌تر و فشرده‌تر مي‌‌کرد. تکنولوژی‌های رسانه‌ای به کمک این بنگاه‌ها آمدند و کوشش کردند تا با تحریک ذائقه‌های مصرفی، فضای بازار تقاضا را باز کنند. اما از آنجا که ماشین‌های غول افزای تولید نمي‌‌توانستند از کار بیکار بمانند، و هر روز موج عظیمی از کالاها را به سینه بازار روانه مي‌كرد، در نتیجه نو به نو کردن تقاضا و مصرف، مهمترین سرمشق بورژوازی قرار گرفت. اما نو به نو کردن تقاضا و مصرف بدون مُدگرایی و این نیز بدون استفاده از جنسیت ممکن نبود. در اين شرايط ضرروي بود تا بورژوازي دست از اخلاق‌گرايي شسته و فضاي نويني در جنسيت بازگشايد، فضايي كه خيلي زود به سكسوآليسم (جنسيت‌گرايي) منجر شد. گرایش بورژوازی از ایدئولوژی پاکدامنی به ایدئولوژی سکسوالیسم صرفا متأثر از مقتضیات تولید و منافعی بود که در تولید برای خود تدارک دیده بود.
بمب سکسوالیسم پس از جنگ جهانی اول و پیرو نهضت فرویدیسم، در جهان صنعتی ترکید. اندیشه‌های فروید بسیار بزرگتر از آن است که بخواهیم آن را به توطئه بورژوازی نسبت دهیم، اما ظهور این اندیشه در یک نگاه مثبت محصول تضادهایی بود که نظام صنعتی تا آن زمان پدید آورده بود، اما در یک نگاه منفی، فرآورده ضرورت‌های یک نظام تولیدی بود. ضرورت‌هایی که باید به نحوی هم پاسخی به سرکوب‌های نظام‌های پیشین مي‌‌داد و هم فضای فراخنایی برای عرصه تولید و تقاضا جستجو مي‌‌کرد. با این وجود، نهضت فرویدیستی با همه دستاوردهایی که در شناخت ماهیت انسان و شناخت تضادهای میان انسان و نظام اجتماعی بدست مي‌‌داد، به کارآمدترین ایدئولوژی بورژوازی تبدیل شد. از آن زمان تا کنون به موازات تراکم و فشردگی صنایع، مواد منفجره‌ای که در کار بمب سکسوالیسم مي‌‌آمد، بسیار فشرده‌تر و متراکم‌تر مي‌‌شد. به گونه‌ای که وسعت انفجار سکسوالیسم در اندازه‌ای بود که صدای آن اکنون تنها صدایی است که در فضای زندگی فردی و اجتماعی به گوش مي‌‌رسد، و تنها صدایی است که همه صداها را زیر تنین مهیب خود به خاموشی مي‌‌خواند.
بورژوازی امروز ادعا مي‌‌کند که تنها نماینده شایسته آزادی حقوق زنان است و جهانی که او در دموکراسی لیبرال آفریده، تنها جهانی است که شایسته فضای آزاد جنسیت است. بورژوازی چنینی وانمود مي‌‌کند که بازگشودن جنسیت، پیرو تقاضاهایی است که خُرده جنبش‌های جنسی مانند جنبش‌های فمنیستی (زن‌گرايي) و یا جنبش‌های هموسکسوآل (همجنس‌گرايي)، خواستار فضای بیشتری از آزادی هستند. امروز نقش اصلی تکنولوژی‌های رسانه‌ای، وانمودسازی دنیایی است که بورژوازی ترسیم مي‌‌کند. در وانمودسازی همین دنیاست که جهان مجازی چنان بر پیشانی واقعیت رخ بر مي‌‌تابد، که گویی تمام امور واقع، شامل امرهایی که بورژوازی در تولید، در سائقه‌های جنسی، در مصرف، در علم و تکنولوژی، در سیاست، در روابط بین المللی و در تولیدِ مفاهیمی چون تروریسم، حقوق بشر و دموکراسی، خلق کرده است، همه و همه ناب‌ترین امرهایی هستند که از واقعیت برگرفته شده‌اند. تکنولوژی‌های رسانه‌ای، ایده‌های بورژوازی را خواه در بنگاه‌های اقتصادی و خواه در حوزه سیاست، چنان بازنمایی مي‌‌کنند که مخاطبان هیچ تردیدی در واقعی بودن و ناب بودن آن نشان ندهند. بازنمایی‌ای در تصاویر ناب. این تصاویر چنان شفاف نشان مي‌‌دهند که به قول اسلاوی ژیژک، از واقعیت واقعی‌تر نشان داده مي‌‌شوند. واقعی‌تر از واقعیت، یا آنچه که جان بودریار حاد واقعیت (هیپورئالیزم) مي‌‌نامد، این است آنچه که دنیای مجازی پیشاروی نگاه‌های ما بازگشوده است. در گذشته‌های دور مرز میان واقعیت و مجاز بسیار روشن و شفاف بود، اما به موجب ماهیت مسحور کننده تکنولوژی‌های رسانه‌ای، و اگر بر آن بیافزایم ماهیت انظباطی تکنولوژی‌هایی که با هدف کنترل در وجود مي‌‌آیند، دنیای مجازی را چنان روشن و مسحور‌کننده نشان مي‌‌دهند، که کمترین تردیدی نسبت به واقعی بودن و حقیقی بودن آن نتوان به خرج داد. تا زمانی که پشت صحنه‌های یک دنیای مجازی را به ما نشان ندهند، چه کسی مي‌‌تواند تردید کند که تصاویر ناب و دیجیتالی شده نه تنها واقعی نیستند، بلکه با تفسیر وارونه واقعیت، مخاطب را زندان ابدی سانسور نمي‌‌سازند؟ زندانی که با نظامی از مبادلات نمادین شده (يا با زبان تازه‌اي كه علائم و اشياء و واژه‌ها به گونه ديگري تعريف شده‌اند كه سازگار با وضعيت زندان بودن ماست) نه تنها منطق گفتگو میان افراد را به دلخواه منابع قدرت تغییر مي‌‌دهد، و نه تنها نگاه‌های ما را نسبت به واقعیت وارونه مي‌‌کند، بلکه طعم‌ها را به دلخواه بازار در ذانقه ما تغییر مي‌‌دهد. این نظام جز یک نظام کالایی شده نیست. نظامِ کالاییِ، ایدئولوژیِ بورژازی در عصر وفور کالایی است. این ایدئولوژی دیگر یک ایده نیست، یک صنعت است. خود ایدئولوژی به صنعت تبدیل مي‌‌شود. صنعتی که قادر است با هنرنمایی‌های شگرف و تبدیل افسانه به واقعیت، انسان را تا حد کالا تقلیل دهد. در دنیایی مجازی شده نظام کالایی، رابطه انسان با واقعیت غیرمستقیم مي‌‌شود. منابع تولید کننده کالاها، که جلوه‌های گوناگون منابع قدرت هستند، واسطه و هاله میان انسان و واقعیت قرار مي‌‌گیرند.

یکی مثل خودت
05-20-2013, 07:59 PM
ظام کالایی تنها نظامی است که عناصر قدرت و جنسیت را به خوبی بازنمایی مي‌‌کند. زن و جنسیت مهمترین نمادهای نظام کالایی شمارده مي‌‌شوند، بطوریکه سایر نمادها و اشیاء متأثر از این نماد هستند. آنچه به عنوان منطق گفتگو، به عنوان نگاه و نظام بصری و به عنوان کالاهای خوراکی تبلیغ مي‌‌شوند، و خود تبلیغات، یکسر نمادهای جنسی هستند. اما جنسیت بدون آمیزش با خشونت نمي‌‌توانست دستآویز "نظام کالایی شده" قرار گیرد. به تمام نمادهای زندگی امروز نگاه کنید، از موسیقی و فیلم و سینما گرفته تا ورزش و میادین ورزشی، از کالاهای خوراکی در قالب فست فوت‌ها گرفته تا وضعیت پوشش جامعه، از ماشین گرفته تا کالاهای مربوط به وسایل آشپزخانه، همه و همه نمادهایی از آمیزش جنسیت و خشونت هستند. در این میان، موسیقی شاید مهمترین عرصه‌ای است که آمیزش خشونت و جنسیت را به نمایش مي‌‌گذارد. به موسیقی‌هایی که از چند دهه پیش، یعنی موسیقی‌های جاز و راک و پاپ تا موسیقی هوی متال که مظهر انحطاط و بربریت انسان امروز است، تا موسیقی‌هایی که دیگر نمي‌‌توان نام آنها را موسیقی گذاشت، ملاحظه کنید. این موسیقی‌ها بدون نمایش خشونت‌آمیزترین جلوه‌های جنسیت در رختخواب، گویی دیگر موسیقی نیستند، بلکه صرفاً به صحنه ارضاء تمنیات جنسی مخاطبان تبدیل مي‌‌شوند.
اما چرا خشونت و جنسیت، و آمیزش این دو، مهمترین عرصه زندگی است و همه نمادها بازنمایی این عرصه بشمار مي‌‌آیند؟ جز این نیست که خشونت و جنسیت پول‌سازترین عرصه بازنمایی ایدئولوژی بورژوازی هستند. عرصه‌ای که مي‌‌توانند منحنی ذائقه مصرفی جامعه را در خط مماس با منافع بازار پیوند دهند. ‌بدین‌ترتیب ماشین اتوماسیون (خودكار) نظام سرمایه‌داری در آمیزش خشونت و جنسیت، فرآیند مصرف‌محوری را که سرنوشت محتوم نظام کالایی است، در ایجاد فضای مجازی کامل مي‌‌کند. با وجود این، فضای مجازی هنوز به نیروهای محرکه‌ای محتاج است که جریان نو به نو کردن مصرف را با ماشین اتوماسیون (خودكار) تولید هماهنگ کند. مُدگرایی نقش نیروی محرکه نظام کالایی را ایفاء مي‌‌کند. مُدگرایی جلوه دیگری از آمیزش خشونت و جنسیت است. در آغاز مُدگرایی مي‌‌توانست با زیباشناختی همراه باشد. اما دیری نپایید که در اقتصاد مصرف‌محور، جنسیت مصرف‌محور همزاد خود را در خشونت بازتولید کرد. ناگفته پیداست که خشونت ضد زیبایی است. هر قدر خشونت بیشتر با جنسیت پیوند مي‌‌جوید، مُدگرایی بیشتر در ستیز با زیبایی همراه مي‌‌شود. به نمایشگاه‌های مُد نگاه کنید، جز نمایش ستیز با روح زیباشناختی انسان نیستند. تصویر چهره‌های وحشی و آرایش‌های تند و خشونت‌آمیز از دختران و پسران جوان و گاه میانسال، جز ارضاء خشونت جنسی نیستند. اگر ليدي گاگا نمونه راديكاليزم جنسيت در موسيقي است، كريس انجل با گرم كردن سرها و مسحور كردن نگاه‌ها، آميزش جنسيت و خشونت را به تردستي رسانه‌اي بدل مي‌كند؛ تا از خلال آن مخاطبان به ابژه بي‌اراده قدرت تبديل شوند.
نکته با اهمیت اینجاست که پاره‌ای از نظام‌های رسانه‌ای که رسالت خود را اطلاع رسانی مي‌‌دانند، بنا به اینکه متعهد به استیفای ایدئولوژی بورژوازی هستند، به مثابه بخشی از تکنولوژی نظام کالایی عمل مي‌‌کنند. تأسف بیشتر اینجاست که این تعهدات هیچگاه از سوی نیروهای محرکه سیاسی مورد نقد قرار نمي‌‌گیرند، تا آنجا که فضا برای نقد خشونت‌آمیز بنیادگرایی باز مي‌‌شود. تصویر ستایش آمیز لیدی گاگا و كريس انجل که جز نمایش دنائت انسانی در آمیزش خشونت و جنسیت نیستند، عریان کردن واقعیتی است که در نظام‌های رسانه‌ای بازنمایی مي‌‌شود. ليدي گاگا تنها نمايش ابتذال نيست، بلكه يك نماد است، نماد مصرف‌گرايي بورژوازي. نماد آميزش خشونت و جنسيت در حاد واقعيت خويش.
یکی از ویژگی‌های امرهایی که در حاد واقعیت بازنمایی مي‌‌شوند، این است که دنیای مجاز مقیاس آزادیمان قرار مي‌‌گیرد. دیگر لازم نمي‌‌آید تا به مناسبت آنچه که به مقتضیات قدرت در آمیزش خشونت و جنسیت وجود دارد، تأمل کنیم. گاه در واکنش با بنیادگرایی و محدودیت‌هایی که بنیادگرایی در مناسبات جنسی، و در آزدی و حقوق زنان، و در تبعیض جنسیت اعمال مي‌‌کند، به مقیاس‌های قدرت‌ساخته روی مي‌‌آوریم. پيوند ميان آزادي جنسيت با فزاينده كردن مصرف و اين‌همان شماردن اين دو با آزادي زن، در تبديل سرگرمي به فرهنگ، نقش ويژه‌اي است كه تکنولوژی‌های رسانه‌ای رسالت اصلي خود مي‌شناسند. لذا در خیال گمان مي‌‌بریم آزادیم و خود دست به انتخاب مي‌‌زنیم، تا آنجا که خود به مثابه بخشی از ماشین اتوماسیون بورژوازی به بازتولید نیازهای بازار مي‌‌پردازیم. اما واقعیت این است که در دنیای مجازی، با نمادهای مجازی، هرگز آزادی به تجربه واقعی انسان تبدیل نمي‌‌شود. وقتی وظیفه بیان "آزاد بودن" را بر عهده نمایندگانی مي‌‌گذاریم که خود ممکن است بخشی از مناسبات قدرت باشند، آنگاه به قول ژیژک ما تنها احساس مي‌‌کنیم آزادیم، زیرا فاقد زبانی هستیم که ناآزاد بودمان را نشان دهد : «به این اعتبار آزادی‌های ما خود در خدمت لاپوشانی و تداوم ناآزادی عمیق‌تر ما قرار دارند»7. آنچه که در غرب امروز وجود دارد، به هیچ رو نه آزادی جنسیت است و نه آزادی پوشش. این آزادی‌ها اگر از ذات کنشگری انسان و انتخاب کنشگرانه افراد و جامعه سرچشمه نگیرند، و یا حداقل اگر از آنچه که به آزادی پوشش مربوط مي‌‌شود، منافع بازار حذف نشود، نه تنها آزادی نیست، بلکه عین بردگی است. پاره‌ای از نظرها وضیعت موجود زنان در جهان غرب را آزادی و ‌حقوق‌مدار شدن زنان مي‌‌شناسند. اما این نظرها به وضعیتی که زنان از خلال آن در روابط جنسیت و قدرت، وجه المصالحه منافع بازار و جزئی از ماشین اتوماسیون مصرف تبدیل مي‌‌شوند، نادیده مي‌‌گیرند. این نوشتار بنا به انديشه "بیان آزادی" مشکلی با پوشش و ناپوشش زنان، تا آنجا که به انتخاب خود جامعه مربوط می‌شود، ندارد. اما آنچه که مشکل است، این است که پوشش و ناپوشش زنان، بنا به نقشی كه در منافع قدرت ایفا مي‌‌کنند، مغایر با آزادی و حقوق زنان است. همچنین است که این نوشتار با همجنس‌‌گرا‌یی و آزادی همجنس‌گرایی چندان مشکل ندارد. آنچه مشکل است، این است که همجنس‌گرایی امروزه تنها پوششي براي وارونه جلوه دادن آزادی است. نکته با اهمیت اینجاست که در نگاه قدرت، استفاده از تکنولوی‌های رسانه‌ای با هدف همجنس‌گراسازی ایجاد مي‌‌شوند. به عبارتي، آزادي همجنس‌گرايي به پوششي براي همجنس‌گراسازي تبديل شده است. چه آنكه در خلال همجنس‌گراسازي، هم بيشتر مي‌توان ذائقه مصرفي جامعه را تحريك كرد و هم آنكه همجنس‌گراسازي، كارگاه بهتري در پول‌سازي بورژوازي است. نظام رسانه‌ای بورژوازی تنها به بیان یا گزارش همجنس‌گرایی نمی‌پردازد، بلکه با تهیه برنامه‌های مختلف از گزارش‌ها تا پورنوگرافی‌ها، همه و همه در خدمت همجنس‌گراسازی است. ‌بدین‌ترتیب، با حذف منافع بازار و حذف مقتضیات مصالح قدرت در نحوه پوشش، زن بطور واقعی به آزادی و حتی به روابط جنسی آزاد نزدیکتر مي‌‌شود. در اینحال، حجاب یا عریان شدن زنان، در وضعیتی که تنها به انتخاب واقعی آنان مربوط باشد، صرفنظر از مداخله قدرت، بخش مهمی از ‌حقوق‌مدار شدن زن در جامعه شمارده مي‌‌شود.

یکی مثل خودت
05-20-2013, 08:01 PM
3- سومین وصف این نوشتار در رابطه میان قدرت و جنسیت، اشاره‌ای گذرا به وضعیت موجود در ایران امروز ماست. توضیح این نکته لازم مي‌‌آید که پاره‌ای از نظرها وضعیت پوشش در رژیم پیش از انقلاب را حمل بر اعتنا نسبت به حقوق و آزادی‌های زنان مي‌‌شمارند. اما هر گاه قصد خودفریبی و دگرفریبی در میان نباشد، هر دولت در رابطه با پوشش و آزادی‌های زنان، همان عمل مي‌‌کند که مقتصی رابطه ذاتی است که میان قدرت و جنسیت وجود دارد. مصرف‌‌گرایی، بسط نظام کالایی و از خودبیگانگی زنان و جوانان در روابط القایی جنسیت، سهم مهمی در شکل‌گیری فرهنگ و جامعه‌ای بود که رژیم پهلوی‌ها در پی ایجاد آن بودند. بنابراین، مباهات به این امر که زنان ما از جنس رژیم پهلوی‌ها بودند و استناد حقوق‌مندی زنان به طرز پوشش آنان، بنا بر آنچه كه قدرت در پي انطباق پوشش زنان با مقتضيات قدرت بود، از آن ادعاهاست که تنها به کار خودفریبی مي‌‌آید. همچنين است كه مقایسه پوشش زنان در آن ايام با وضعیت امروز که مقتضیات قدرت دگرگون شده است، نابجاست. پوشش زنان تنها زمانی مي‌‌تواند گزارشگر آزادی و حقوق‌مندی آنها باشد که مستقل از مقتضیات، مصالح و ملاحظات قدرت مستقر، مورد سنجش قرار گیرد.
در وضعیت موجود ایران بسیاری از نظرها، پوشش زنان را از این رو که کوشش شده است تا زن را از بازیگری تبلیغات بازار رها كند، علامت آزادی و کرامت‌مندی او مي‌‌شمارند. همچنین وانمود مي‌‌شود که پوشش زنان نمادی از اسلام‌‌گرایی و اخلاق‌‌گرایی جامعه است. مناسبات جامعه دستخوش تغییر بنیادی شده است و زنان دیگر وسیله ارضاء تمنیات مردانه نیستند. ولی آیا واقعاً چنین است؟ آیا جامعه زنان خود دست به چنین انتخابی زده‌ است؟ آیا پوشش آنان، بنیاد اخلاق و مناسبات جامعه را دستخوش دگرگونی قرار داده است؟ آیا هیچ ملاحظاتی، از جمله ملاحظاتی که مقتضی مصالح قدرت و مقتضی تعریف و تفسیری که قدرت از ماهیت خود ارائه مي‌‌دهد و پوشش زنان را که راز ماندگاری اوست، در کار نیست؟ توضیح و تذکار این حقیقت مجدداً لازم است که هیچ قدرتی بنا به طبع خود نمي‌‌تواند نسبت به جنسیت زن بی‌تفاوت بگذرد. همچنانکه در دو دوره سرمایه‌داری و ایدئولوژی بورژوازی نشان دادم، عنصر جنسیت خواه در پوشش و خواه در برهنگی، مهمترین عامل کنترل و مهار جامعه است. در تمام اشکال قدرت، عنصر جنسیت جزئی جداناپذیر از شبکه روابط قدرت است. و اعمال قدرت در هیچ یک از صورتبندی‌های (فرماسیون‌های) زندگی اجتماعی، بدون کنترل و مهار جنسیت ممکن نخواهد بود. همین امروز اگر مسئله جنسیت از مهار بازار خارج، و زنان از وسیله تولید منافع بنگاه‌های مُد‌پراکنی و مصرف در جامعه بورژوازی خارج شوند، نظام سرمایه‌داری فردا از پهنه زندگی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی رخت خواهد بست. همچنین است که اگر در وضع موجود، جنسیت از مهار ملاحظات و مقتضیات ایدئولوژیک قدرت خارج و زنان از "وسیله" حرمت‌گذاری جامعه به "عاملان" و کنشگران حرمت تبدیل شوند، وضع موجود بلادرنگ ناموجود مي‌‌شود.
از پرسش‌هایی که در سطور بالا مطرح نمودم، به این پرسش باز مي‌‌گردم که : آیا پوشش زنان، بنیاد اخلاق و مناسبات جامعه را دستخوش دگرگونی قرار داده است؟ پیش از پرداختن به این موضوع، این پرسش همواره وجود دارد که چرا وضع موجود این همه بر پوشش زنان اصرار دارد؟ آیا بنیاد اخلاق و مناسبات جامعه در طی سه دهه گذشته دگرگون شده است؟ آیا وقتی سخن از اسلامیت و اخلاق مي‌‌شود و کوشش مي‌‌شود تا بنیادهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جامعه همه بر این ویژگی بنا شوند، آیا سایر مناسبات زندگی متأثر از این ویژگی هستند؟ آیا مناسبات اقتصادی، مناسبات اداری، مناسبات کار و تولید، مناسبات طبقاتی، مناسبات تجاری، مناسبات اجتماعی در کوچه و بازار، مناسبات خانوادگی، همه دستخوش تغییراتی در خور اخلاق و حرمت‌گذاری جامعه و یا آنچه بنیاد اسلامیت جامعه نامیده مي‌‌شود، شده‌اند؟ آیا برابر با این تغییرات، آمار خودکشی کاهش و آمار امید به آینده8 افزايش يافته است؟ آیا آمار قتل‌های خانوادگی به شدت کاهش و ضریب همبستگی‌ها و دوستی‌ها افزایش یافته‌اند؟ آیا دورویی، چند گانگی و از خودبیگانگی افراد و جامعه در مناسبات کار و تولید و در مناسبات زندگی اجتماعی به شدت کاهش، و برابری‌ها و رفع تبعیض‌ها به شدت افزایش یافته است؟ آیا آمار اعتیاد کاهش و ضریب اعتمادها افزایش یافته است؟ از لحاظ اقتصادی، کدامیک از روبط و مناسبات اقتصادی، در داد و ستدها، در روابط کارفرما و کارگر، در نظام اداری و در سازمان‌های کار، در تولید، در برابری‌ها و نابرای‌ها، تغيير يافته است؟ آیا تغییر اساسی در خور آنچه به مثابه الگوی ایده‌ال برای جامعه جهانی یاد مي‌‌شود، انجام شده است؟ يا نه برعكس، سمت و سوي تغييرات در مناسبات اقتصادي به مراتب تبعيض‌آميزتر، طبقاتي‌تر9 و آلوده‌تر از وضعيتي است كه در وصف اين مقاله بگنجد؟
توجه داشته باشید در تمام این پرسش‌ها سخن از مناسبات و روابط است، نه سخن از آنچه که امروز با یک نگاه صورت‌‌گرایی (فرمالیستی) از اسلامی شدن جامعه یاد مي‌‌شود. اسلامی شدن یعنی تغییر مناسبات و روابط، اما جانبداران وضع موجود، از با تقوا بودن و متعهد بودن مدیران به دین، از دایر بودن نماز در ادرات دولتی، ازبلند بودن صدای اذان در معابر و... یاد مي‌‌کنند. اما توجه داشته باشید که اینها هیچکدام مناسبات نیستند. شاید خود جانبداران وضع موجود بدین حقیقت اعتراف داشته باشند که نماز خواندن، روزه گرفتن، مقید بودن به تمام عادات و احکام دین، همه برای این است که مناسبات و روابط اجتماعی افراد در جزء جزء زندگی دستخوش تغییر شوند، اما چندان تأملی در بود و نبود این تغییر به خرج نمی‌دهند. يا چنان مسخ در روابط از خودبيگانه نظام اداري هستند كه ديگر قادر به ديدن نيستند. هرگاه این تغییر صورت نگیرد، اگر نه هفتاد میلیون، بلکه هفتصد میلیون نفر در یکجا جمع شوند و به اقامه نماز بایستند، اینها مناسبات نیستند، بلکه نمایشی است که از سطح به محتوای واقعی زندگی اجتماعی راه نمي‌‌یابد.
با این وصف اگر مناسبات نه در سطح اقتصاد، نه در سطح زندگی اجتماعی و نه در سطح روابط خانوادگی، هیچیک دستخوش تغییر نشده‌اند، بلکه برعکس، امروز با نوعی زوال اخلاق اجتماعی روبرو هستیم، پس جانبداران وضع موجود به موجب کدام ویژگی خود را نماینده وضع موجود مي‌‌دانند؟ به موجب كدام ويژگي جامعه و كدام مناسبات و يا كدام فرم يا صورت اجتماعي است كه جانبداران به نمايندگي از آن بر مسند صدارت نشسته‌اند؟ آیا اگر پرسیده شود که بدون هیچیک از این ویژگی‌ها، تنها از پوشش زنان به عنوان یک نماد استفاده مي‌‌شود و تنها در پوشش این نماد است که وضع موجود موجودیت فلسفی مي‌‌یابد، چه پاسخی ارائه مي‌‌شود؟



Ahmad_faal@yahoo.com
احمد فعال (http://www.ahmadfaal.com)

فهرست منابع:

1- كتاب اساطير يونان نوشته، لوسیلا برن، ترجمه عباس مخبر، انتشارات نشر مركز
2- كتاب مراقبت و تنبيه نوشته ميشل فوكو ترجمه نيكو سرخوش و افشين جهانديده، انتشارات نشرني ص 234
3- در لغت نامه دهخدا، غیرت به معنای رَشك و حسد مردانه و سرشار از صفات آن است و در تداول فارسی زبانان به معنای حمیّت و محافظت عصمت و آبرو و ناموس ونگهداری عزّت و شرف آمده است.
4- اذ جعل الذين كفروا فى قلوبهم الحمية حمية الجاهلية فانزل الله سكينته على رسوله و على المومنين. مرحوم علامه طباطبائي در تفسير اين آيه بويژه در مورد «حمية الجاهلية‏» از قول راغب در مفردات گويد: عرب وقتى نيروى غضب فوران كند و شدت يابد، از آن به حميت تعبير مى‏كند (نقل قول مربوط به مرحوم علامه طباطبايي به نقل از مقاله معناشناسي واژه جاهليت در قرآن نوشته محمد علي مجرب، آورده شده است)
5- يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكر و انثي و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفو ان اكرمكم عندالله اتقاكم. قرآن سوره حجرات آيه 13
6- كتاب فراسوي ساختارگرايي و هرمنيوتيك، نوشته هيوبرت دريفوس و پل رابينو، ترجمه حسن بشيريه انتشارات نشر ني ص 236
7- كتاب به برهوت حقيقت خوش آمديد، نوشته اسلاوي ژيژك ترجمه فتاح محمدي، نشر هزاره سوم ص 16
8- توجه داشته باشید در اینجا اشاره نويسنده امید به آینده است، نه امید به زندگی. امروزه به دلیل امکان ساده انتقال تکنولوژی‌های بهداشتی،امید به زندگی با افزایش عمر بیشتر می‌شود، بدون آنکه امید به آینده بیشتر شود.
9- به گزارش روزنامه شرق در تاريخ هاي 5، 6 و 7 تير ماه 1390در صفحه اول و صفحه پنجم مراجعه كنيد و مناسبات طبقاتي را در آنجا دريابيد.