PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : پيدايش دولت



javad jan
05-18-2013, 12:45 PM
پيدايش دولت


1. نظريه طبيعي يا فطري
مهم‌ترين دانشمندي كه مي‌توان در اين زمينه از او ياد كرد ارسطو است.
بعضي‌ها از اين نظريه با عنوان «نظريه طبيعي ارسطو» ياد مي‌كنند.
ارسطو زندگي اجتماعي را لازمه خلقت بشر مي‌داند، و معتقد است كه حتي بعضي از حشرات و حيوانات هم تا اندازه‌اي اجتماعي خلق شده‌اند، مثل زنبور عسل، مورچه و...
حيوانات هم مي‌توانند از طريق اصوات و رفتار خود، احساسات باطني خود را به آگاهي ديگران برسانند. مثل سركرده گوزن‌ها در هنگام احساس خطر (شكارچي يا حيوانات درنده...
انسان علاوه بر اين توانايي‌ها داراي قوة تكلم است.
از نظر ارسطو قوه تكلم در انسان براي تامين وسايل زندگي اجتماعي انسان مي‌باشد.
فرض كنيد انسان به صورت اجتماعي زندگي نمي‌كرد، آن گاه قوه تكلم چه استفاده‌اي براي او داشت؟
شكل گيري دهكده
انسان از بدو تولد در خانواده جاي دارد. چندين خانواده كه معمولا از نظر قرابت به هم وابستگي دارند، براي تامين نيازمنديهاي سطح بالاتري از نيازهاي روزانه، مثل تامين امنيت و ... در كنار هم گرد مي‌آيند، جامعه‌اي ايجاد مي‌شود كه آن را دهكده مي‌نامند.
پيدايش دولت
وقتي افراد چندين دهكده با هم متحد شده و جامعه‌اي كامل و منفرد تشكيل دادند و و وقتي آن قدر از نظر وسعت و استغنا كامل شدند كه توانستند نيازهاي اوليه خود را تامين كنند، دولت به وجود مي‌آيد.
نتيجه :
ديديم دولت براي حل مشكلات و مسايل ابتدايي و بدوي بشر به وجود آمد و چون اين مشكلاتِ بدوي اجتماع، طبيعي هستند، پس دولت نيز طبيعي است.
نكته :
دليل اين دولت ساخته و پرداخته طبيعت است و بر افراد جامعه تقدم دارد اين است كه وقتي فرد از همنوع‌هاي خود مجزا باشد، كافي به ذات نيست و بنابراين رابطه‌اش با اجتماع در حكم رابطه‌ي جزء به كل است.
نكته :
كسي كه قادر به زندگي در ميان جامعه نيست، يا اينكه احساس نياز به زندگي اجتماعي نمي‌كند، پس قادر است تمام نيازهاي شخصي‌اش را تامين كند، وضعيت اين فرد از دو حال خارج نيست، يا خداست كه قادر به تامين همه نيازهاي خود و ديگران است و يا حيواني وحشي كه جز دريدن حيوانات ضعيف‌تر نياز ديگري ندارد.
وظايف دولت (از نظر ارسطو )
وظيفه دولت اصلاح عيوب اخلاقي شهروندان و تلقين فضايل نفساني به آنها مي‌باشد.
اگر تنها كاري كه با مجرمان مي‌شود ترساندن آنها از مجازات باشد، آن دولت هرگز به وظيفه خود عمل نكرده است.
دولت بايستي قدمهايي براي تربيت شهروندان بردارد كه آنها فطرتا و نه از روي ترس، از انجام عمل خلاف دوري كنند.
اگر دولتها اين وظايف را در سرلوحه كارهايشان قرار ندهند، از وظايف خود قصور كرده و شايسته نام دولت نيستند.
نكته :
از آنجا كه انسان ميل به خلاف دارد، وظيفه دولت نيز اصلاح عيوب اخلاقي و تلقين فضايل نفساني به انسانهاست، پس كسي كه نخستين سنگ بناي دولت را بنا نهاد، بزرگترين خيرخواه بشر بود. چون اگر انسان به حد كمال برسد، بهترين موجود است و اگر عاري از فضيلت باشد، وحشي ترين و ناپاكترين جانور است و از اين لحاظ از تمام موجودات قوي‌تر است. چون انسان مسلح و انواع سلاحهايي است كه ساير جانوران ندارند.
مقايسه انديشه لاك و ارسطو
مهم‌ترين اختلاف لاك و ارسطو در تعريف وظايف دولت است، جايي كه :
جان لاك وظايف دولت را محدود به امنيت، دارايي و آزادي عمل مي‌كند و معتقد است كه هر فرد آن قدر آزاد است كه آزادي و حقوق ديگران را به مخاطره نياندازد. و معتقد است هر دولتي كه بخواهد پاي خود را از حرم اين وظايف بيرون بگذارد، حقوق اختصاصي اعضاي جامعه را نقض كرده است.
اما ارسطو وظيفه اصلي دولت را تربيت شهروندان مي‌داند.
و نكته ديگر اينكه :
لاك معتقد بود كه دولت بايستي براي حفظ حقوق ديگران از ابزار قهريه عليه خطاكاران استفاده كند كه از اين نظر كاملا برعكس نظريه ارسطو است.
اما ارسطو استفاده از قوه قهريه را قبول نداشت.
و به طور كلي :
از نظر ارسطو دولت، نوع آموزشگاه دائمي براي تربيت شهروندان است
و از نظر لاك آموزش و پرورش وظيفه اوليا است و مجازند به هر طريقي كه مايلند آنان را تربيت كنند.
همچنين :
ارسطو دولت را يك اجتماع كامل عالي و مستقل مي‌داند و معتقد است بدون دولت، اشخاص امكان سعادتمندي و نيكبختي را ندارند.
اما لاك به اين امر اعتقاد نداشت و فقط وظايف محدودي به دولت نسبت مي‌داد.
ماركوس توليوس سيسرون خطيب مشهور يوناني و از سياستمداران به نام قرن اول پيش از ميلاد در رم مي‌باشد كه به سال 106 قبل از ميلاد تولد يافت. و در سياست و فلسفه شهرت داشت، در كتاب «جمهوري» خود انسان را «مدني‌البطبع» مي‌داند و منشاء پيدايش دولت را در فطرت بشر مي‌داند.

javad jan
05-18-2013, 12:46 PM
2. نظريه الهي

در حكومت‌هاي باستاني مصر، چين، آشور، كلده و حتي يونان و روم، اعتقاد بر اين بود كه زمامداران از جانب خداوند مبعوث مي‌شوند و فرمانروايان يا ماهيت خدايي داشته يا خود را در زمره خدايان قرار مي‌داده‌اند. (مثل فرعون‌هاي مصر باستان)

پس از ظهور مسيحيت و اسلام، نظريه الهي خواستگاه دولت تقويت شد، روحانيون مسيحي براي فرستادگان خداوند حق حاكميت قائل بودند و اينكه پس از پيامبران، اين روحانيون بايستي به اداره امور مملكت بپردازند.

سنت اگوستين ، مشهورترين پدر روحاني قرن پنجم (در امريكاي لاتين) در «شهر خدا» (اتوپيا) از حكومت الهي حمايت كرده است.

در قرآن هم به مراتب به اين امر اشاره شده ، همان طور در آيه معروف :

يا ايهاالذين آمنو اطيعواالله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم، فان تنازعتم فردوه الي الله و الرسول، ذالك خير و احسن تاويلا.

يا در جايي ديگر خطاب به ملائكه مي‌فرمايد :

و اذ قال ربك للملائكه اني جاعل في الارض خليفه….

بر اين امر گواه است كه از نظر اسلام هم خلافت و حكومت منشاء خدايي دارد.

دانشمند مشهور قرن 4 و 5 ابوعلي سينا ، در كتاب شفا، فرق بين انسان و حيوان را در زندگي اجتماعي مي‌داند و معتقد است كه از طريق همين اجتماع نيازهاي مادي و معنوي افراد تامين مي‌شود تا ايشان را به سعادت رهنمون سازد.

اين يعني كه اگر انسان خارج از اجتماع قرارگيرد، هيچگاه به سعادت نخواهد رسيد.


به نظر ابوعلي سينا ، وضع قانون نبايد به انسان واگذار شود، زيرا هر فرد قانون را به نفع خودش وضع مي‌كند. و از طرفي لازم مي‌داند كه قانون گذار بايد انسان باشد تا بتواند بطور مستقيم با بشر در ارتباط باشد و اين شخص مي‌تواند پيامبران كه از جانب خدا مبعوث مي‌شوند باشند.

در قرآن اشاره مي‌شود كه خداوند به حضرت داوود (ع) مي‌فرمايد:

قال يا داوود انا جعلناك خليفه في الارض فاحكم بين الناس بالحق و لا تتبع الهوي…


اما بر خلاف سنت اگوستين و ابن سينا ، بسياري از نويسندگان معتقدند كه سلاطين از طرف خدا مامورند كه به نام و نمايندگي او بر مردم حكومت كنند.


سن پول كه در قرن اول مسيحيت، افكارش از طرف كليسا اشاعه مي‌يافت، معتقد است كه تمام قدرتها، قدرت خدايي هستند و روميان را به اطاعت بي چون و چرا از زمامداران فرا مي‌خواند و مقاومت در برابر آنها را ناشايست مي‌داند.


نكته :

نامه معروف سن پول و عقايدي كه پس از آن در ميان مسيحيان رواج يافته است، به عقيده برخي، احتمالا به خاطر ترس از بيرحمي زمامداران آن زمان صورت گرفته كه روحانيون مسيحيت خواسته‌اند تا باعث حفظ دين مسيح شوند، چون ممكن بود در مخالفت با آن حاكمان خونخوار قتل عام شوند و به طور كلي مسيحيت از بين برود.

و برخي ديگر اينگونه گفته‌اند كه روحانيون مسيحي با ابراز اين عقيده سعي در نفوذ در دستگاه حكومت كرده و با استفاده از قدرت ايشان به تبليغ و ترويج مسيحيت پرداخته‌اند.


به هر حال از نظر سن پول ، مقام و كرسي زمامداري موجب احترام است و شرارت بعضي از زمامداران در تغيير اين جنبه اثري ندارد و در هر حال زمامدار واجب الاحترام و واجب الاطاعه است.


اين نظريه در قرن 17 و 18 به تدريج مطرود شد و براي مدتي بعد از شكست ناپلئون و به قدرت رسيدن سلسله بوربن به وسيله ژوزف دمستر بر سر زبانها افتاد. اما اكنون اين نظريه هيچ طرفداري ندارد (البته در مسيحيت) ولي به صورت نمادين هنوز هم در مراسم تاجگذاري پادشاهان و ملكه‌ها مورد تاكيد قرار گرفته و اين اصل در احكام آنها ذكر مي‌گردد.


دلايل بي اعتبار شدن اين نظريه در اروپا

1. پيدايش نظريه قرار اجتماعي كه بر اراده عمومي تاكيد ميكرد.

2. جدايي كليسا و دولت كه اهميت دين را در مسايل دنيايي تنزل داد.

3. پيدايش دموكراسي (احياي دموكراسي) كه مردم را از حقوق خود آگاه كرد.

3. نظريه قرار اجتماعي

بوفندرف، هاب (http://www.daneshju.ir/forum/vbglossar.php?do=showentry&item=%D9%87%D8%A7%D8%A8) ز، لاك و روسو … از دانشمنداني هستند كه انواع مختلفي از اين نظريه را ارائه كرده‌اند.

بر اساس اين نظريه : افراد بشر در ابتدا در آزادي كامل بسر مي‌برده‌اند (بدون اجتماع) و مطيع هيچ قدرت انساني نبوده‌اند و براي مبارزي با قواي طبيعت با يكديگر قراردادي بسته و دولتي تشكيل داده‌اند.


اكثر اين دانشمندان به انعقاد يك قرارداد براي تشكيل دولت تاكيد مي‌كنند اما بوفندرف معتقد است كه بشر براي تشكيل دولت دو قرارداد جداگانه بسته است:

1. قرارداد اتحاد : كه به موجب آن تشكيل جامعه داده‌اند.

2. قرارداد تابعيت : كه به موجب آن يك نفر را به سلطنت موروثي انتخاب و خود را رعيت او قرارداده اند.


بررسي نظريات هاب (http://www.daneshju.ir/forum/vbglossar.php?do=showentry&item=%D9%87%D8%A7%D8%A8) ز

تصور هاب (http://www.daneshju.ir/forum/vbglossar.php?do=showentry&item=%D9%87%D8%A7%D8%A8) ز از وضع طبيعي بشر قبل از تشكيل دولت چنين بوده است :

1. انسان موجودي اجتماعي نبوده است.

2. خواست‌هاي سيري ناپذير داشته است.

3. خود پرستي ، احساس ناامني او را به جنگ بي پايان با همنوعان خود وا مي‌داشته است.

4. در شرايط تنهايي، بي نوايي، پستي و ددمنشي و ... زندگي مي‌كرده است.

5. صلح و امنيت وجود نداشت، جان انسان هميشه در خطر بود.


به عقيده هاب (http://www.daneshju.ir/forum/vbglossar.php?do=showentry&item=%D9%87%D8%A7%D8%A8) ز انسان براي پرهيز از اين درگيري‌ها و تامين امنيت، صلح و نظم از بعضي از حقوق طبيعي خود چشم پوشي كردند و با عقد يك قرار داد اين حق را به يك فرد يا يك عده تفويض كردند و مردم مي‌بايست از او اطاعت نمايند و او مي‌بايست امنيت را برقرار كند.


نكته :

هيچ كس نمي‌تواند و حق ندارد كه اين قدرت را از حاكم گرفته و به ديگري بدهد.

بدين ترتيب حاكم از قدرت نامحدودي برخوردار شده و بايد هم چنين باشد.

هابز فقط در يك قسمت براي قدرت مطلق حاكم محدوديت قائل مي‌شود و آن آزادي فرد است. كه در بسياري از مواقع آن را هم ناديده مي‌گيرد.


هابز همه اين نظريات را در كتاب لوياتان منتشر كرد. لوياتان يعني ....


البته هاب (http://www.daneshju.ir/forum/vbglossar.php?do=showentry&item=%D9%87%D8%A7%D8%A8) ز به شدت تحت تاثير بدبختيهاي برخاسته از جنگ داخلي انگلستان در دهه 1640 قرار داشت و فكر مي‌كرد تنها يك پادشاه مقتدر مي‌تواند ، انگلستان را از آشوب نجات دهد. (مردم افغانستان كنوني)