PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : كالبد يك شهر



Borna66
06-09-2009, 06:56 PM
كالبد يك شهر
مقاله حاضر سعي دارد تا ضمن ارايه تعريفي روشن براي آنچه كه آن را محيط فرهنگي _ كالبدي شهر تعبير كرده است، به تبيين ارتباط ميان كيفيت زندگي اين محيط با ساختار نظام مديريت شهري بپردازد.
نگارنده معتقد است تمام فراز و فرودهاي مديريتي كه محيط كالبدي _ فرهنگي _ (به عبارت مصطلح‌تر بافت تاريخي) شهرها را پيش از اين متاثر ساخته است، چه آن زمان كه به دور آن حصاري كشيده و مديريت آن را خارج از حوزه اختيار مديران محلي شهر تعريف كرده و تعامل آن را با فضاي زنده شهري محدود ساخته‌اند و يا آن زمان كه بي‌نگاه به ارزش‌هاي آن، رفتاري همسان را در تعامل با او جايز شمرده‌اند، همواره آگاهانه و يا ناآگاهانه در پي كاهش ارزش‌هاي فرهنگي و نهايتا تخريب كالبدي آن بوده است.
اين خود گاه به دليل عدم تعريف ساز و كار مديريتي منطبق بر شرايط و گاه به دليل عدم شناخت و نقصان دانش كافي بوده است.
در اين ميان به نظر مي‌رسد كه تنها راه نجات و بهره‌برداري از ارزش‌هاي نهفته در اين محيط برقراري ارتباطي آگاهانه، متقارن، منظم و مبتني بر محدوديت‌ها و امكانات آن با ساير اجزا و عناصر شهر است. تبيين نوع و كيفيت چنين ارتباطي در كنار بسياري از تعاملات ميان محيطي ديگر شهر به عهده نظام مديريت شهري است.
چنين نظامي مي‌تواند و بايد از يك سو با توجه به الزامات ملي و دستگاه‌هاي اجرايي سياستگذار، علاوه بر اعتلاي فضاي ذهني و دانش تجربي، سياست‌هاي كلان خود را سامان دهد و از ديگر سو در عرصه كاملا مشاركت جويانه زمينه‌هاي اجرايي برقراري ارتباط پيش گفته را فراهم آورد.
لازم است كه در ابتدا با نگاهي به اصلي‌ترين واژه بحث _ يعني شهر _ مروري بر مفاهيمي كه مترادف اين واژه قرار گرفته‌اند صورت گيرد.
در اين مرور بيش از آن كه انتخاب يا ترسيم يك معنا و تعريف مد نظر باشد، تحديد فضاي ذهني مشترك مخاطب دنبال مي‌شود.
در حقيقت در صورت تفاهمي در خصوص اين فضاي معنايي، قسمت عمده‌اي از مستندات بحث فراهم آمده است. البته اين نكته نيز بر اهميت اين تفاهم مي‌افزايد كه بسياري از مباحث بي‌فرجام در حوزه نظر و همچنين مشكلات عمده موجود در شهرها و نابساماني‌هاي عرصه مديريت آنها كه انگار هيچ گاه سر و سامان ندارند ناشي از اين عدم تفاهم و در بسياري از اوقات عدم فهم دقيق موضوع نزد شهروندان، نظام مديريت شهري و مسئولان ذي‌ربط است.

1. شهر
براي شهر تعاريف مختلفي را مي‌توان ارايه داد: «تعاريف عددي، تعاريف حقوقي، تعاريف تاريخي و جز آن. ولي نكته اينجاست كه با ارايه هر تعريف از اين نوع در حقيقت، بر پاره‌اي از ويژگي‌هاي شهر تاكيد مي‌شود و شايد تعاريفي از اين دست، پيش از آن كه گرهي بگشايند گمراه كننده باشند. به نظر مي‌رسد مفهوم شهر به اندازه خود آن، پيچيده، غيرثابت و چند بعدي هست «شهر مجموعه‌اي از تركيب عوامل طبيعي،‌ اجتماعي و محيط‌هاي ساخته شده به وسيله انسان كه ... جمعيت در اين مجموعه به صور منظمي درآمده و آداب و رسومي را براي خود ابداع كرده است.»
«لايه‌هايي از محيط‌هاي خلق شده و اشكال اجتماعي هستند كه فضاي طبيعي را دگرگون مي‌سازند و روي آن جاي مي‌گيرند، با گذشت زمان انباشته مي‌شوند و همگي در كنار هم فضاي شهري را مي‌سازند. بدين ترتيب، شهر پديده‌اي اجتماعي _ مكاني است، با بعدي زماني كه ذاتي اما مدني است. شهر «محصولي از زمان» است، «خلقتي است تاريخي»، در بر گيرنده تاريخ و بدين علت، خود فرآيندي است تاريخي.»
«شهر مكان زندگي مردمي است كه تحرك، رمز تشكيل و توسعه و استمرار آنان است: تحرك در فضاي اجتماعي و اجتماعي _ فرهنگي، تحرك در فضاي اقتصادي و اقتصادي _ اجتماعي و تحرك در فضاي مكاني. اين تحرك‌ها در تمامي مكان‌هاي شهر و سرزمين آن اثر ملموس مي‌گذارد و سازنده شكلي جديد از معادله‌اي مي‌شود كه هيچ گاه پايدار نمي‌ماند.»
تمامي تعاريف پيش گفته بر نكته‌اي واحد تكيه دارند و آن محيط‌ها و يا لايه‌هاي متفاوت و درگير ساخت فضاي شهري است.
شهر در هر لحظه و زمان كيفيت زندگي خود را وامدار تعامل ميان محيط انساني با ويژگي‌هاي اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي خاص خود از يك سو و محيط كالبدي به مفهوم فضاي ساخته شده از سوي ديگر است و اين در حالي است كه هر دوي اين عرصه‌ها با ارتباطي متقابل، فضاي طبيعي شهر را از طريق تصميمات و دخالت‌هايي كه در آن به اقتضاي احتياجات‌شان داشته‌اند، دگرگون ساخته‌اند. البته محيط طبيعي نيز پيش از اين به واسطه محدوديت‌ها و امكاناتش و به عنوان بستر عمومي شكل‌گيري همه تحركات در عرصه شهر، هم ويژگي‌هاي فضاي كالبدي را متاثر ساخته و هم شرايط فيزيولوژيكي اجتماعي و فرهنگي ساكنان شهر را تحت تاثير قرار داده است.
از اين طريق چيستي و معناي زندگي شهر در هر زمان و به ازاي هر اتفاق تازه، عبارت است از حاصل فرآيند اندركنش محيط‌هاي درگير ساخت شهر؛ و تا آن جا كه در عرصه اين تعامل توازن ميان اجزا برقرار است، زندگي شهر كيفيتي مطلوب دارد و يكي از نشانه‌هاي آن مطلوبيت كيفيت فضاهاي شهري است.
البته توازن به معناي سكون و بودن نيست. هر جا كه شعور ذاتي شهر و يا نظامي هوشمند كه مديريت شهر را بر عهده دارد توان تعيين وزن مناسب براي كنش‌هاي ناشي از عرصه‌هاي گوناگون شهر را در فرآيند شدن و تغيير دارا باشد، به رغم تحرك وصف‌ناپذير و رشد و توسعه فضايي شهر شاهد پايداري آن خواهيم بود.
در ادامه با نگاه به بستر مناسبي كه با تعريف شهر براي ارايه بحث فراهم آمد، ويژگي‌هاي محيط كالبدي فرهنگي شهر بازشناسي خواهد شد.

2. محيط كالبدي _ فرهنگي شهر
در داد و ستد مستمر ميان محيط فرهنگي اجتماعي شهرهاي قديمي و فضاي كالبدي آنها، به تدريج نوعي از فضاي كالبدي شكل گرفت كه حتي در يك نگاه تصويري روشن از ويژگي‌هاي فرهنگي ساكنان خود را باز مي‌نمايد. نيز همان قدر كه با كندي و بنا به شرايط در شكل و معني تغيير مي‌كند، در گام بعدي به راحتي بر سلايق ساكنان خود تاثير مي‌گذارد.
اين فضا همانند ساكنان خود متاثر و همراه با شرايط اقليمي و محيط طبيعي، هندسه مكاني بي‌نظيري را شكل مي‌دهد. در مجموع اين محيط كالبدي، متشكل از بافت و محيط طبيعي، با شهروند ارتباطي برقرار مي‌كند كه صرفا ارتباطي مكانيكي و از جنس رفع نيازهاي فيزيكي نيست. در واقع رابطه‌اي است اجتماعي كه در عميق‌ترين ژرفاي انديشه و احساس شهروند جاي مي‌گيرد. اين ميراث فرهنگي با جنسيت كالبدي‌اش هويت خود را همچون ساير ميراث فرهنگي (دين، زبان، هنر، آداب و رسوم) در طول سال‌ها در عرصه شهر به نسل‌هاي بعدي منتقل مي‌كند و از آنان وا مي‌ستاند تا كماكان به نسل‌هاي بعد از آنها منتقل كند.

3. از ديروز تا امروز
در پيگيري اين روند و در سير تاريخي به لحظاتي از زمان مي‌رسيم كه زندگي شهر دستخوش تغييرات عمده‌اي شده است. نيز نظم و توازن ارگانيك پيش گفته از ميان رفته است و هجوم فناوري در ناسازگاري مطلق با محيط عمومي شهر، شعور ذاتي شهر را مختل ساخته است. در اين ميان هيچ كدام از عرصه و محيط‌هاي شهر نقش واقعي خود را نخواهد داشت.
فضاي فرهنگي شهر آشفته و متفاوت است و يا لااقل در بروز خارجي خود اين تفاوت را مي‌نماياند. نيازها و سلايق متفاوت‌اند. شهر باز هم متحرك است ولي نه پويا؛ و توسعه مي‌يابد ولي نه پايدار؛ و در اين ميان آسيب‌پذيرترين محيط‌ها، محيط كالبدي فرهنگي شهر است.
در اين آشفته‌بازار ما نيز از راه دلسوزي با تقليل معنايي اين محيط آن را آسيب‌پذيرتر ساخته‌ايم. با اطلاق واژه بافت تاريخي به محيط كالبدي _ فرهنگي شهر در اولين گام همراهي محيط طبيعي را از او سلب كرده‌ايم. در اين صورت بدون در نظر گرفتن هيچ گونه بار معنايي براي محيط طبيعي و همدست با فناوري روزآمد، مجاز به تعرض و تخريب او هستيم. مناظر طبيعي كه پيش از اين در همراهي با عرصه مصنوع شهر محيط ارزش‌هاي فرهنگي را مي‌ساخت امروز به تنهايي عرصه‌اي است در انتظار فتح و البته محيط مصنوع نيز با پذيرفتن عنوان بافت تاريخي نقش خود را تا حدي براي تماشاي گذشته تقليل مي‌دهد. اگر در روند رشد و توسعه شهري فرصت و حوصله‌اي براي تاريخ نبود _ كه نيست _ سرنوشت اين بافت معلوم است.
بنابراين، در حقيقت آن چه كه امروز تحت عنوان بافت تاريخي شهرها، دلسوزانه در پي حفظ آن هستيم، تقليل يافته‌ موجوديت و ميراثي با ارزش است و اگر امروز استدلال و ابزار ما و خواست عمومي براي نگهداري و تضمين زندگي آن كافي نيست، شايد عمده‌ترين دليل همان تقليل معناست. با تبديل هويت فرهنگي به اندامي صرفا تاريخي و معمر به سختي مي‌توان دلايل كافي را براي حفاظت آن در برابر روند مهاجم ساير اندام شهري يافت.
اين در حالي است كه ارزش‌هاي والاي فرهنگي موجود در اين عرصه ايفاي نقشي سازنده را در تبيين هويت شهر براي او الزامي مي‌سازد. اين عرصه بيش از آن كه فضايي براي تماشا باشد، فضايي است براي بودن، زيستن و شدن. تنها از اين طريق است كه اين محيط قادر خواهد بود نهفته‌هاي فرهنگي خود را براي ما بازگويد و تاثيرات خود را بر جاي بگذارد.
به نظر مي‌رسد كه براي باز زنده‌سازي اين محيط، در اولين گام برقراري ارتباط و آميختگي كاملي كه پيش از اين ميان اين عرصه و محيط طبيعي شهر برقرار بود، الزامي است. به عبارت ديگر، زنداني كردن اين بافت در حصار خود و قطع ارتباطش با بستر طبيعي و متن زندگي شهر، موجوديت و هويت را مخدوش خواهد كرد.
حفظ اين هويت فرهنگي مي‌طلبد كه ساير اندام‌هاي شهر و اتفاقات آن، خود را حداقل در مجاورت او و در افق‌هاي ديد او در نحوه ارتباطش با عرصه زيست محيطي با او و شرايطش هماهنگ سازند. از اين طريق نگاه ما نيز به محيط طبيعي شهر صرفا معطوف به شرايط زيست محيطي نخواهد بود و ايجاد شرايط زندگي و بودن به هنجار ساليان دور براي اين محيط صرفا اهداف زيست محيطي را دنبال نمي‌كند؛ بلكه به دنبال احيا و بروز ويژگي هاي فرهنگي نهفته در آن است.
محيط كالبدي _ فرهنگي در روند بازگشت دوباره به زندگي لابد تغييرات عمده‌اي در نقش و كاركرد خود و متعاقب آن تغييرات شكلي و محتوايي را، خواهد پذيرفت. ولي به محض ورود به عرصه زندگي، در صورتي كه براي اين تحرك جديد مسيري هوشمندانه را در راستاي اهداف فرهنگي برگزيده باشيم از منافع فرهنگي آن كل فضاي شهر منتفع خواهد شد. با ورود به عرصه زندگي شهر، اين محيط نقش خود را در حوزه روابط اجتماعي و حتي اقتصادي باز خواهد شناخت و تاثيرگذار خواهد بود.

4. مديريت محيط كالبدي _ فرهنگي شهر
روندي را كه توضيح آن گذشت، جز به تحصيل توازن از دست رفته نمي‌توان تعبير كرد؛ و البته مسئول برقراري اين توازن نظام مديريت شهري است. اين نظام مديريت، از آن جا كه در قالب يك شعور ذاتي و يا نظام ارگانيك تعامل متوازن عرصه‌هاي متفاوت را ممكن مي‌ساخت، تا به امروز كه در قالب يك سيستم مدرن و مدون نقش ايفا مي‌كند، در تمامي اين گستره مسئوليت حفظ، نگهداشت و انتقال ميراث فرهنگي شهر را به نسل‌هاي بعدي داراست.
با هيچ استدلال و بهانه‌اي نمي‌توان مديريت قسمتي از فضاهاي شهري را از ساير اركان آن جدا كرد و انتظار نتايج مطلوبي را داشت.
به محض جدايي قسمتي از فضاي شهر، زندگي از آن رخت برمي‌بندد و اگر صرفا حفاظت كالبدي مد نظر باشد، بدون بهره‌گيري از ارزش‌هاي فرهنگي بافت با صرف هزينه‌هاي متمركز و زياد باز هم توفيقي به دست نخواهد آمد.
زندگي محيط كالبدي _ فرهنگي شهر كه با زندگي ساير فضاهاي شهري عجين شده است، مديريتي دوگانه را برنمي‌تابد.
از سوي ديگر، مديران شهري نيز به واسطه مسئوليت تاريخي‌شان تحت هيچ شرايطي نمي‌توانند شانه از زير بار مديريت اين قسمت از شهر خالي كنند.
در يك كلام، شهر موجودي نيست كه بتوان آن را از چند سو به صورت متمركز و محلي مديريت كرد و كيفيت فضاهاي آن را هم تضمين كرد.
نمونه‌هاي بارز ناهنجاري فضاهاي شهري امروز بيش از همه معلول عدم يكپارچگي در نظام مديريت شهري است.
در آميختگي محيط طبيعي با محيط كالبدي شهر سرمايه‌اي است كه حفظ و بهره‌برداري از آن همچون ساير سرمايه‌ها و ارزش‌هاي شهري، هم خواست مديران شهر و هم مسئوليت بلافصل آنهاست.
در اين ميان توجه به يك نكته بسيار الزامي است. بسياري از موضوعاتي كه در شهر مورد مديريت قرار مي‌گيرند، در يك نگاه كلان با منافع و محدوديت‌ها و امكانات ملي ارتباط دارند. دقيقا به همين دليل است كه اصولا توسعه و ركود شهرها متضمن توسعه و ركود ملي است. بنابراين هميشه تعامل و هماهنگي ميان سطوح مديريت محلي و سطوح متمركز مديريت ملي در مورد موضوعات الزامي است. از سوي ديگر، بسياري از پديده‌هاي شهري نقشي فراتر از محدوده شهر دارند و بسياري از امكانات و زيرساخت‌هاي شهري در شمار سرمايه‌هاي ملي است. به عبارت ديگر، موفقيت مديريت شهري متضمن تعريف ارتباط اداري و مالي دقيق با دولت مركزي در زمينه برنامه‌ريزي و اجراست.
البته در مورد محيط‌هاي كالبدي _ فرهنگي شهر، علاوه بر ارتباط پيش گفته، نوع ديگري از ارتباط نيز الزامي است. در حقيقت بازگرداني‌ اين محيط‌ به چرخه زندگي شهر مستلزم تغييراتي در اين محيط و متناسب با آن تغييراتي در چرخه زندگي جاري شده است. اين امر علاوه بر ارتباط مالي و اداري خاص خود، دانش ويژه‌اي را نيز در زمينه بسيار گسترده، از برنامه‌ريزي شهري تا مرمت معماري مي‌طلبد كه حضور اين دانش نزد مديران محلي لااقل در كوتاه مدت امكان‌پذير نيست.
در خاتمه ضمن تاكيد دوباره و چندباره بر اين مطلب كه مديريت عرصه‌هاي كالبدي _ فرهنگي شهر نمي‌تواند و نبايد خارج از نظام مديريت شهري تعريف شود، به لزوم ايجاد ارتباطي مدون و منطقي ميان مديران شهر و دستگاه‌هاي متمركز ذي‌ربط در زمينه‌هاي مالي، اداري و حرفه‌اي مورد تاكيد قرار مي‌گيرد و به عنوان آخرين كلام، پس از تمامي اين تمهيدات تنها عاملي كه مي‌تواند موفقيت اين حركت را تضمين كند، فهم و تفاهم عمومي بر سر مفاهيمي همچون شهر، نظام مديريت شهري و محيط كالبدي فرهنگي شهر است.
بحث در اين خصوص و بررسي سير تحول تاريخي مديريت شهري در كشور ما خود مي‌تواند موضوع گفتار جداگانه‌اي باشد. بسياري معتقدند كه در شهرهاي داراي قدمت تاريخي، آن جا كه عمر شهر بيش از سلسله‌هاي حكومتي است و شهر توانسته است در ارتباط با اقليم و جغرافيايي خود با كمك ويژگي‌هاي اقتصادي و كالبدي شرايط تضمين زندگي خود را فرآهم آورد، نظام مديريت شهري به همراه ساير سنت‌هاي اجتماعي و به عنوان ميراث شهر، در قالب نظامي ارگانيك و يا شعوري ذاتي هويت فرهنگي همه شهروندان را شكل مي‌داد و تك تك سلايق، خواسته‌ها و اعمال آنان را در جهت حفظ توازن در پيش مي‌گرفت. از آنجا تا به شهرهاي امروزي ما و ساختار باسمه‌اي ترسيم شده براي مديريت آنها، گسترده‌اي را مي‌سازد، كه مطالعه آن خالي از لطف نيست.
پيگيري روند و دلايل اضمحلال فضاهاي شهري در تماس با دنياي نو و نقش و جايگاه نظام مديريت شهري، در اين ميان خود موضوع مباحث مفصلي است كه پرداختن به آنها نيز در تدوين ساختار جديد مديريت شهري بي‌تاثير نخواهد بود.

منبع (http://www.iran-eng.com/showthread.php?t=21124)