PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : نثر



javad jan
03-09-2013, 03:11 PM
به خاطر کی زنده هستی؟ با اینکه دلم می خواست با تمام وجودم داد بزنم
“بخاطر تو” بهش گفتم به خاطر هیچ کس. پرسید پس به خاطر چه زنده
هستی؟ با اینکه دلم فریاد میزد “به خاطر تو” با یک بغض غمگین گفتم به
خاطر هیچ چیز. ازش پرسیدم تو به خاطر چی زنده هستی؟ در حالیکه اشک
تو چشمانش جمع شده بود گفت به خاطر کسی که به خاطر هیچ زنده است .

javad jan
03-09-2013, 03:17 PM
اگه یکی رو دیدی که وقتی داری رد میشی بر میگرده نگات میکنه، بدون براش مهمی

اگه یکی رو دیدی که وقتی داری می افتی برمیگرده با عجله میاد به سمتت، بدون براش عزیزی

اگه یکی رو دیدی که وقتی داری می خندی برمیگرده نگات میکنه، بدون براش قشنگی

اگه یکی رو دیدی که وقتی داری گریه میکنی باهات اشک میریزه، بدون دوستت داره

اگه یکی رو دیدی که وقتی داری با یکی دیگه حرف میزنی ترکت میکنه، بدون عاشقته…

javad jan
03-09-2013, 03:27 PM
قریب است دوست داشتن و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن وقتی میدانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد و نفس ها و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده ، به بازیش میگیریم هر چه او عاشق تر، ما سر خوش تر هرچه اودل نازک تر، ما بی رحم تر تقصیر از متا نیست تمامی قصه های عاشقانه ،اینگونه به گوشمان خوانده شده

javad jan
03-09-2013, 03:34 PM
این نوای تو نیست میدانم , ناله های تو نیست میدانم , فقط جای پاست بر کوچه , جای پای تو نیست میدانم , آه این برگهای پاییزی , نامه های تو نیست میدانم , یک نفر گفت که دوستت دارم , این صدای تو نیست میدانم

javad jan
03-09-2013, 03:38 PM
گاهی اوقات چه دیر میفهمیم که زندگی همان روزهایی بود
که زود سپری شدنش را آرزو میکردیم.زندگی همین حالاست.

javad jan
03-09-2013, 03:41 PM
محبت نام زندگیست

زندگی نام وفاست

وفا نام آرزوست

آرزو نام لبخند است

لبخند نام خوشی است

خوشی نام اشک است

اشک نام غم است

غم نام عشق است

عشق نام قلب است

قلب نام توست.

javad jan
03-09-2013, 03:52 PM
اتاق خسته است و مرا به بسترم پرتاب میکندکی درس میخوانم خدا داندشاید وقتی خروس از خستگی خمیازه کشد…

javad jan
03-09-2013, 03:55 PM
اگر برف می دانست کره خاکی چقدر کثیف است !

هرگز هنگام فرود آمدن لباس سفید نمی پوشید…

javad jan
03-09-2013, 03:59 PM
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست

آتش طور کجا موعد دیدار کجاست شب تار است و ره وادی ایمن در پیش

در خرابات بگویید که هشیار کجاست هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد

نکته‌ها هست بسی محرم اسرار کجاست آن کس است اهل بشارت که اشارت داند

ما کجاییم و ملامت گر بی‌کار کجاست هر سر موی مرا با تو هزاران کار است

کاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست بازپرسید ز گیسوی شکن در شکنش

دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست عقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کو

عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی

فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج

javad jan
03-09-2013, 04:01 PM
وقتی که دنیا دود شد شاید فراموشت کنم
کاشانه ام نابود شد شاید فراموشت کنم
آسان ز دستم داده ای باشد به این هم راضی ام
وقتی که اشکی رود شد شاید فراموشت کنم
هرگز ز دستت اینچنین سیلی به احساسم نخورد
باشد بزن بدتر بزن اما به دستانت قسم
وقتی که تارم پود شد شاید فراموشت کنم
گفتم فراموشت کنم شاید بری از خاطرم
شاید نداره بعد از این باید فراموشت کنم

javad jan
03-09-2013, 04:18 PM
… ولا یمکن الفرار من حکومتک . . . ( خدایا ، از حکومت تو به کجا فرار کنم ، نمیتوان فرار کرد. ) ( قسمتی از دعای کمیل )
نه میتوان از خدا فرار کرد نه او کسی را اخراج میکند ، این ما هستیم که همیشه سر خودمان زیر برف میکنیم و . . .
دقیقا مثل مشکلات دانشگاهمون. نمیتوانیم آنرا رها کنیم و نه تلاشی جهت رفع آن مشکلات میکنیم. بعد، فقط کلمات قصار میگوییم از همه شکایت میکنیم که چنین است و چنان. نه عزیزان با ید تلاش کرد،تلاش.
ارتباط با خدا هم اینگونه است. در این دنیا طوری زندگی کنیم که نخواهیم بگوییم خدایا رفوزه شدم ، اخراجم کن و . . .
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل / که گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشمیا علی

javad jan
03-09-2013, 04:19 PM
مثل آن کودک گم شدهدست به دامان زنان غریب این شهر شده امکه پشت حجاب یکی از آنها” تو ” را پیدا کردم !

javad jan
03-09-2013, 04:20 PM
زندگی شوق رسیدن به همان فردایست که نخواهد امد،تو نه در دیروزی ونه در فردایی، ظرف امروز پر از بودن توست زندگی را دریاب…………….

javad jan
03-09-2013, 04:20 PM
می خواهم بخوابمآنچنان که گویاجهانی نبودهو هرگز نخواهد بودسرفه می کنمبیرون نمی پردبغض بدی در گلویم نشسته است.
.

javad jan
03-09-2013, 04:37 PM
زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ
زندگی ، خاطر دریایی یک قطره ، در آرامش رود
زندگی ، حس شکوفایی یک مزرعه ، در باور بذر
زندگی ، باور دریاست در اندیشه ماهی ، در تنگ
زندگی ، ترجمه روشن خاک است ، در آیینه عشق
زندگی ، فهم نفهمیدن هاست
زندگی ، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است ، جهانی با ماست
آسمان ، نور ، خدا ، عشق ، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور ، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی ، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من ، وزن رضایتمندی ست
زندگی ، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر ، که مرا گرم نمود
نان خواهر ، که به ماهی ها داد
زندگی شاید آن لبخندی ست ، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست ، میان دو سکوت
زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما ، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم.

javad jan
03-09-2013, 04:50 PM
خسته بودم، اما خوابم نمی رفتستاره شمردم ، اما خوابم نمی رفتبه تو فکر کردم و مهربونی ات رو شمردمتا شاید خوابم بره…خوابیدم، اما یادمه شمردن رو توخواب ادامه دادم

javad jan
03-09-2013, 04:51 PM
عجیب است زندگی!غریب است زندگی!
آنگاه که آشنایان غریبه میگردند و
غریبگان آشنا
آنگاه که از کنار رهگذری میگذری و
با خود میگویی این غریبه چه آشنا بود؟پرودگارا در این سرای بی کسی
تو آشناترینم باش..

javad jan
03-09-2013, 04:54 PM
آهای ِ روزگار !!برایم مشخـــص کناینبــار کــدام سازت را کوک کــرده ایی تا برایم بزنـــیمی خواهـــم رقصــم را با سازتهماهنگ کنم … !!

javad jan
03-09-2013, 04:57 PM
اون میره
مثل من که یک روز رفتممن می مونم
مثل اونی که یک روز یک جا مونداون می خنده
از پشت عینکش تیله هاش می افتن توی دست هاماون می خنده و گوش می ده
صدای من می ره و می ره
نمی رسه و تیله ها می افتند و می شکنند و توی دست من
ماهی های سرخ تنم توی بلور شکسته ی نگاهش
شنا می کنند
بوی شوری خون می گیرم

javad jan
03-09-2013, 05:10 PM
کاش جزوه رو ازم گرفته بودتا این رو براش می نوشتم:ای عاشقها
که با دلبر نشسته
شاد و خندانید
یک نفر تنهاست…
دارد می‌سپارد جانیو میگفتم:من به تو فکر میکنم..پس هستی..!تو به من فکر نمیکنی.اما هستم … !‌

javad jan
03-09-2013, 05:12 PM
…کفش هایم کو؟!
دم در چیزی نیست.
لنگه ی کفش من این جاها بود!
زیر اندیشه ی این جا کفشی!
مادرم شاید این جا دیشب
کفش خندان مرا، برده باشد به اتاق
که کسی پا نتپاند در آنهیچ جا اثر از کفشم نیست
نازنین کفش مرا درک کنید
کفش من کفشی بود
کفشستان!
و به اندازه ی انگشتانم معنی داشت…
پای غمگین من احساس عجیبی دارد
شصت پای من از این غصه ورم خواهد کرد
شصت پایم به شکاف سر کفش، عادت داشت…!نبض جیبم امروز
تندتر می زند از قلب خروسی که در اندوه غروب
کوپن مرغش باطل بشود …..
جیب من از غم فقدان هزار و صدو هشتاد و سه چوق
که پی کفش، به کفاش محل خواهد داد
«خواب در چشم ترش می شکند.»
کفش من پاره ترین قسمت این دنیا بود
سیزده سال و چهل روز مرا در پا بود
«یاد باد آن نهانش نظری با ما بود»
دوستان! کفش پریشان مرا کشف کنید!
کفش من می فهمید که کجا باید رفت
که کجا باید خندید.
کفش من له می شد گاهی
زیر کفش حسن و جعفر و عباس و علی
توی صف های دراز
من در کله ی صبح، پی کفشم هستم
تا کنم پای در آن
که به آن «نانوایی» می گویند!
شاید آن جا بتوان،نان صبحانه ی فرزندان را
توی صف پیدا کرد
باید الان بروم….اما نه!
کفش هایم نیست! کفش هایم…کو؟!

javad jan
03-09-2013, 05:17 PM
عاقبت باید رفتعاقبت باید گفتبا لبی شاد و دلی غرقه به خونکه خداحافظ تو . . .گر چه تلخ است ولی باید این جام محبت بشکستگرچه تلخ است ولی باید این رشته الفت بگسستباید از کوی تو رفتدانم از داغ دلم بی خبریو ندانی که کدام جام شکستکه کدام رشته گسستگرچه تلخ است پس از رفتن تو خو نمودن به غم و تنهاییعاقبت باید رفتعاقبت باید گفتبا لبی شاد و دلی غرقه به خونکه خداحافظ تو . .

javad jan
03-09-2013, 05:19 PM
به آرزوی دیدنت تا خودآسمون میرم ابرارو آتیش میزنم چشمای ماه و میگیرمرو شونه‌های عطر تو خورشید و پر پر می‌کنم میون پرسه‌های شب عشق تو باور می‌کنمهنوز تو اینهٔ چشات شرم گل‌های مریمه با تو حریم لحظه هام غرق نسیم و شبنمهنگاه ناز تو مثل یه معبد مقدسه تو که نباشی‌ عشق من دنیا به آخر میرسهدستتو میگیرم بمون، من بی‌ تو می‌میرم بمون!

javad jan
03-09-2013, 05:20 PM
ستاره هاوقتی به اسمون نگاه می کنم پر می شم از تمام احساسات خوبوقتی ستاره ها رو میبینم دلم می خواد یکی از اونا مال من باشه…بعضیا می گن هر ادمی یه ستاره داره” من واقعا ارزو می کنم حقیقت داشته باشه که منم یه ستاره داشته باشم که با من دنیا بیاد وبا من زندگی کنهاحساس میکنم ستاره ها خیلی مهربونن چون وقتی همه جا تاریک میشهاونا بیدار می مونن ودنیای تاریک ما رو روشن میکنن … کاش ما هم یه کم از ستاره ها یاد می گرفتیم ودنیای بعضیا رو کمی روشن تر می کردیم

javad jan
03-09-2013, 05:21 PM
بیایید همیشه به یاد داشته باشیم:در زمین عشقی نیست که زمینت نزند,اسمان را دریاب…

javad jan
03-09-2013, 05:23 PM
ذر امتداد شبی تاریک و سرد در امتداد کوچه های خیس وبارانی با چشمانی گریان با دلی پر از اندوه وحسرت،تنهای تنها با یک خاطره غریب وگنگ،میروم از این دیار تا فراموش کنم خاطراتت را میروم تا حرمت عشق را از بین نبرم میروم از این دیار زیرا هنوز هم دوستت دارم.

javad jan
03-09-2013, 05:26 PM
به نام ستاره ی شب تاریکم…یک شب خوب تو اسمون…یک ستاره چشمک زنون…خندیدو گفت کنارتم تا اخرش تاپای جون…ستاره ی قشنگی بود.اروم و نازو مهربون…ستاره شد عشق منو منم شدم عاشق اون…اما زیادطول نکشید عشق منو ستاره جون…ماهه اومدستاره رو دزدیدو برد نامهربون… ستاره رفت با رفتنش منم شدم بی هم زبون… حالا شبا به یاد اون چشم میدوزم به اسمون….سعی کنید به چیزی اونقدر دلبسته نشید که ترکش براتون سخت باشه چون اونوقت شمایید که ضرر میکنید.

javad jan
03-09-2013, 05:27 PM
حفره ای که یک کلمه در سینه یا یا قلب کسی باز میکند ،گاهی از جای یک گلوله ی توپ بزرگتر و عمیق تر است

javad jan
03-09-2013, 05:28 PM
واستم بپرسم چرا مرا آفریدی؟
دیدم در ازای لطف کریم،چه کسی ناسپاسی کند؟!
خواستم بپرسم:چرا تنهام گذاشتی؟
دیدم زمانی که تو از رگ گردن به من نزدیک تری این سوال بی مهناست.
خواستم بپرسم اگر تو مرا دوست داری چرا مشکلات را بر سرم هوار کردی؟
دیدم اگر هزار مشکل داشته باشم هزاران برابر نعمت دارم.
خواستم بپرسم پس چرا نمیتوانم ببینمت؟
دیدم اگر تو هم دیدنی بودی چگونه با چشم های گناه آلود تو را میدیم.
خواستم بپرسم تو که همه ی ما را دوست داری پس چرا مرگ را آفریدی؟
دیدم اگر مرگ نبود چگونه به تو می رسیدم؟و اگر این گذرگاه را نداشتیم چگونه تو را باور میکردیم؟
خواستم بپرسم چرا با من حرف نمی زنی ؟
دیدم تمام حرف هایت را در یک جا و در یک کتاب برایم گفنه ای.
خواستم بپرسم: آیا انصاف است که بدون دیدن تو ،تو را بپرستم؟دیدم تمام نشانهایت عالم را فراگیر شده چه نیاز به دیدن.
در آخر به یک سوال رسیدم:
من در مقابل این دریای بی کران محبت چه کرده ام؟
هیچ جوابی نتوانست مرا قانع کند.
نگاهی به آسمان کردم نسیمی روی صورتم وزید اشکی بر آن سر خورد وتو دست نوازشت را به روبم کشیدی و دلم آرام گرفت

javad jan
03-09-2013, 05:32 PM
زندگی چیدن سیبی است باید چید وذفت.زندگی تکرار پاییز است باید دید ورفت.
زندگی رودی است جاری هر که آمد شادمان کوزه ای پر کرد و رفت.
قاصدک این کولی خانه به دوش روزگار کوچه گردی های خود را زندگی نامید ورفت.

javad jan
03-09-2013, 05:34 PM
چه حقیر وکوچک است آنکه به خود مغرور است چرا که نمی داند
بعد از بازی شطرنج شاه وسرباز همه در یک جعبه قرار میگیرند.