PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : لطف زیبا



fr.chemi3t
02-27-2013, 10:19 PM
http://pnu-club.com/imported/2013/02/1738.jpg



مادري با دختر 8-6ساله اش که به شدت معصوم مي نمايد و از چالوس عازم تهران هستند، از «در» رستوران شهرام واقع در جاده چالوس وارد مي شوند. مادر که بسيار موقر است به آرامي به پيشخوان نزديک مي شود و از مدير رستوران مي پرسد:
ـ ببخشيد ارزانترين غذاي اين رستوران چقدر است؟

4000 تومان خانم و آن هم چلوکباب کوبيده.

ـ آيا غذايي ارزانتر از اين نداريد؟

ـ خير، از چلوکباب کوبيده ارزانتر چه مي خواهيد؟

فرزند با خجالت چادر مادر را مي کشد و نجوا مي کند:

ـ مامان ظهر هم ناهار نخوردم، مامان، و پا به زمين مي کوبد.

مادر با اضطراب به مدير رستوران مي گويد:

ـ اگر کباب کوبيده را بدون برنج بدهيد چقدر مي شود؟ 2000تومان خانم.

ـ لطفاً يک پرس بگذاريد.

چند قدم به سمت ميزهاي سالن پيش مي رود، داخل کيفش را وارسي مي کند. مناعت طبع، نياز فرزند و … با اين همه برمي گردد و خواهش مي کند:
ـ آقا ببخشيد گوشت برايمان خوب نيست لطفا سفارش مرا لغو کنيد.

اما کودک که تصميم به لغو برنامه ندارد، اين بار گريه را سر مي دهد. قطرات بلورين اشک به آرامي در گوشه ي چشم مدير رستوران نيز ظاهر مي شود، اما خودش را جمع و جور مي کند، پشت به مادر مي ايستد و مي گويد:
ـ ببخشيد خانم غذا را گذاشته اند، نمي توانم کنسل کنم.

چند دقيقه بعد براي اينکه مادر تحقير نشده باشد، از همان غذا (يک پرس چلوکباب کوبيده با يک سيخ کباب اضافه) روي ميز گذاشته مي شود.

مدير رستوران:

ـ يک سيخ کباب جايزه ي دختر خانم گل شماست.

و به آرامي يک قطعه اسکناس دو هزار توماني را به سمت دخترک مي لغزاند و مي گويد:

ـ اين هم براي خريدن يک عروسک کوچولو؛ آخه دخترم تو هم هم سن دختر من هستي.

و تحمل نمي کند به نايبش مي گويد:

ـ اون خانم با دخترش حساب کردن يادت نره.

و به کنار رودخانه مي رود تا اشکش سيلي شود و …

javad jan
03-04-2013, 03:10 PM
بنظرت این قضیه واقعیت داره تو این روزگار نامرد ؟؟:47: