PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : داستان کوتاه .عشق دلیل میخواهد؟



غریب آشنا
11-20-2012, 12:41 AM
روزی دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، پرسید: «چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟»
پسر جواب داد: «دلیلشو نمی*دونم؛ اما واقعاً دوسِت دارم!»
- تو هیچ دلیلی نمی*تونی بیاری؛ پس چطور دوسم داری؟ چطور می*تونی بگی عاشقمی؟
- من جداً دلیلشو نمیدونم؛ اما می*تونم بهت ثابت کنم!
- ثابت کنی؟ نه! من می*خوام دلیلتو بگی!
- باشه.. باشه! میگم؛ چون تو خوشگلی، صدات گرم و خواستنیه، همیشه بهم اهمیت میدی، دوست داشتنی هستی، باملاحظه هستی، بخاطر لبخندت..
آن روز دختر از جواب*های پسر راضی و قانع شد.
متأسفانه، چند روز بعد، دختر تصادفی وحشتناک کرد و به حالت کما رفت.
پسر نامه*ای در کنارش گذاشت با این مضمون:
«عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم؛ اما حالا که نمی*تونی حرف بزنی، می*تونی؟ نه! پس دیگه نمی*تونم عاشقت بمونم! گفتم بخاطر اهمیت دادن*ها و ملاحظه کردنات دوسِت دارم؛ اما حالا که نمی*تونی برام اونجوری باشی، پس منم نمی*تونم دوست داشته باشم! گفتم واسه لبخندات عاشقتم؛ اما حالا نه می*تونی بخندی و نه حرکت کنی! پس منم نمی*تونم عاشقت باشم! اگه عشق همیشه دلیل بخواد مث الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره! واقعاً عشق دلیل می*خواد؟ نه! معلومه که نه! پس من هنوز هم عاشقتم.»

منبع:asheghaneha.ir