PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : چرا خداوند انسان را آفرید؟ اهداف آفرینش او چیست؟



یکی مثل خودت
09-30-2012, 09:32 PM
بسم الله الرّحمن الرّحیم


برای پاسخگویی به این سوالات توجه به چندنکته لازم است:
1-آیا منظورشما این است که اگرخدای متعال عاقبت انسان رانمی دانست بایدمی آفریدتابداند؟!
2-لازمه این حرف این است که آفرینش متوقف برعلم وعلم متوقف برآفرینش واین دوراست وباطل.
3-این چه خدا وخالقی است که علم لازم راازمخلوق خود نداردونمی داند که اوراآفرید عاقبت آفرینش او به کجاخواهدانجامید؟!
4-آیا علم حق تعالی به اینکه عاقبت انسان چه خواهدشد انسان رابه عاقبت خوب یا بدمجبورمی سازد؟!یاانتخاب راه توسط خوداو؟
بنابراین درپرسش اشتباهی رخ داده ومقدمه چینی آن باطل ونتیجه گیری صحیح ازآن نیزدرست نخواهدبود.

پس ابتدا بایدهدف ورازآفرینش معلوم شود، وسپس پاسخ به اینکه علم حق تعالی انسان رابه کارخوب یا بد وادار
نمی کندبلکه خداوندسبحان می داندکه انسان بااختیارخودراه خوب یابدراانتخاب می کند.
بعدازبیان راز آفرینش ،رابطه اختیار انسان با اراده و علم الهی بیان خواهدشد.
رازآفرینش:
این پرسش که «آدمی چیست، کجاست، از کجا و چگونه و برای چه آمده است؟» و نیز پرسشهایی از این سنخ، هیچ گاه بشر اندیشمند و حقیقتجو را رها نکرده است. آدمی نیز، هیچ گاه این پرسشها را وانخواهد گذاشت; زیرا معنای زندگی هر کس مبتنی بر پاسخی است که به این پرسشها میدهد. در این بخش تلاش شده تا در قالب چند پرسش و پاسخ به تبیین علت سجدهی ملائک برای حضرت آدم و نیز به چالشی دربارهی چگونگی خلقت انسانهای اولیه پرداخته شود.

هدف از آفرینش انسان از دیدگاه فلسفه و عرفان اسلامی چیست؟
محمدرضا متقیان

روزها فکر من این است و همه شب سخنم *** که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

ز کجا آمدهام، آمدنم بهر چه بود *** به کجا میروم آخر ننمایی وطنم

(مولوی)

یکی از پرسشهای مهم آدمی این است که برای چه آمده ام؟ چرا خداوند مرا آفریده است و به عبارتی، چرا هستم و برای چه باید زندگی کنم؟ امیر المؤمنین علی(علیه السلام)میفرماید:

رحم الله امرء اعد لنفسه و استعد لرمسه و علم من این؟ فی این؟ و الی این؟[1]

خداوند رحمت کند آن انسانی را که آن چه لازم است، برای نفس خود تهیه و خویشتن را برای قبر مستعد و آماده سازد. آن انسانی که بداند از کجا آمده و در کدام راه است و به سوی کدام مقصد باز میگردد.

مولوی چه خوب توانسته است این کلام نورانی را به نظم در آورد; ز کجا آمدهام (مِنْ اَیْنَ); آمدنم بهر چه بود؟ (فی اَیْنَ); به کجا میروم آخر ننمایی وطنم؟ (الی اَیْنَ).

به گفتهی ژان فوارستی، دانشمند آلمانی:

هر چه بشریت ترقی میکند این سؤال بیشتر مطرح میشود که چرا باید بمیرد و منظور از این آمدن و رفتن چیست؟ و به قول سقراط: «زندگیِ بررسی نشده، ارزش زیستن ندارد».[2]

قبل از پاسخگویی به پرسش فوق، توجه شما را به چند نکته جلب میکنم:

1. هدف چیست؟ هدف در لغت به معنای نقطه و نشانهایی است که تیرانداز در نظر می گیرد و تیر را به طرف آن پرتاب میکند و در محاورات عرفی به نتیجه ی کار اختیاری گفته می شود که عاقل مختار از آغاز در نظر دارد و کار را برای رسیدن به آن انجام می دهد، به طوری که اگر نتیجه ی کار منظور نباشد، آن کار انجام نمی گیرد و این نتیجه از آن جهت که منتهی الیه است «غایت» و از آن جهت که از آغاز مورد نظر و قصد فاعل بوده «هدف و غرض» و از آن جهت که مطلوبیت آن موجب تعلق اراده ی فاعل به انجام کار شده است، «علت غایی» نامیده میشود.[3]

2. زنگ خطر: در اولین قدم از جستجو، برای یافتن هدف و راه رسیدن به آن، زنگ خطری به صدا در میآید که هر چند تکان دهنده است، ولی برای هوشیاری و دقت بیشتر سودمند خواهد بود. آن زنگ خطر با زبان خود به ما چنین میگوید: «تنها یک بار این راه را خواهی رفت و یک زندگی را تجربه خواهی کرد.» این اخطار و گوشزد مهم و جدی، ما را بر آن میدارد که با دقتی متناسب به موشکافی و کاوش بپردازیم و ضریب اطمینان بالایی برای یافتهی خود دست و پا کنیم.

3. دیدگاه عرفانی و فلسفی: این دو دیدگاه در طول یکدیگر و قابل تمیز هستند. امتیاز آنها تابع امتیازشان در هستیشناسی است. از نگاه عرفانی خداوند همان هستی نامحدود و مطلق است که دارای مصداق خارجی است و در عرض و یا در طول آن هستی دیگری که مباین و یا مشارک با آن باشد یافت نمیشود; اما در نگاه فلسفی، واجب در عرض و یا در طول دیگر موجودات حقیقی قرار دارد و علت کمالات حقیقی و واقعی آنهاست. ذات واجب در سرسلسله ی هستیها قرار گرفته و مجرد از قیود جزئی و امکانی دیگر موجودات شمرده میشود. البته باید توجه داشت که اهل فلسفه و حکمت نیز، پس از صعود بر پلکان علیت، به اطلاق و عدم تقید ذات باری پی میبرند و در پایان کار بر وجه الهی نظاره و به توحید هستی اعتراف میکنند.

فلسفه و عرفان اسلامی در پاسخ به این پرسش که چرا آفریده شده ایم، به زوایا و جلوه های زیر اشاره می کند:

1. حب ذات: پری رویْ تابِ مستوری ندارد. هدف از آفرینش، خودِ ذات حق تعالی است; چون او خود و آثارش را دوست دارد، ایجاب میکند تا صفاتش تجلی کند.[4]

در ازل پرتو حسنت ز تجلّی دم زد *** عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

(حافظ)
یعنی وقتی ذاتش خواست تجلی کند، عشق پیدا شد و به همهی عالم و آدم آتش زد; عالم و آدم به سوی او عاشقانه در حرکتاند:

(أَلا إِلَی اللّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ)[5]

فعل مضارع افاده ی استمرار می کند; یعنی برگشت امور به خدای متعال دایمی است.[6]

پس تمامی جهان به سوی آن هدف در سیلان و جریاناند و ما، چه بخواهیم و چه نخواهیم، چه بدانیم و چه ندانیم، رو به سوی آن هدف و غایت داریم.

(لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ)[7]

هر طرف که رو کنید، همان جا رو به خدا دارید، که خدا واسع و داناست.

دل سرا پردهی محبت اوست *** دیده آیینهدار طلعت اوست

هر گل نو که شد چمنآرای *** ز اثر رنگ و بوی صحبت اوست

(حافظ)

یکی مثل خودت
09-30-2012, 09:34 PM
2. استجلا: جلا به معنای در خود دیدن است; مانند دیدن خود در آینه; و استجلا یعنی حضرت حق کمالات خود را بیرون میریزد تا خود را مشاهده کند; و کمال این استجلا تنها در انسان کامل نمایان میشود; تنها انسان است که مظهر اتمّ حق است و خداوند کمالات خود را در او میبیند و هموست که بار سنگین امانت الهی را به دوش کشید.[8]

(إِنّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً);[9]

ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه داشتیم، آنها از حمل آن ابا کردند و از آن هراس داشتند; اما انسان آن را بردوش کشید، که او بسیار ظالم و جاهل بود.

آسمان بار امانت نتوانست کشید *** قرعهی فال به نام من دیوانه زدند

ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت *** با من راهنشین بادهی مستانه زدند

(حافظ)

3. شناخت جهان: هدف آفرینش انسان آن است که او جهان را با دیدگاه الهی ببیند و بشناسد; قرآن میفرماید:

(اللّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماوات وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ عَلی کُلِّ شَیْء قَدِیرٌ وَ أَنَّ اللّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْء عِلْماً);[10]

خدا همان کسی است که هفت آسمان و همانند آنها هفت زمین آفرید. او فرمان (خود را) در میان آنها فرود میآورد، تا بدانید که خدا بر هر چیزی تواناست، به راستی دانش وی هر چیزی را در برگرفته است.

اعتقاد به خدایی که علم و قدرتش نامتناهی است، برای ما سازنده است; به این صورت که چون او به همه چیز عالم است، مواظبیم که آلوده نشویم و چون به همه چیز تواناست، مواظبیم کارها را با او در میان بگذاریم و فقط از او کمک بخواهیم.[11]

4. بندگی پروردگار: آفرینش انسان برای این است که بندگی کند و خداپرست شود و غیر خدا را نپرستد:

(ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ);[12]

جن و انس را نیافریدم، جز برای آن که مرا بپرستند.

چون عبادت بود مقصود از بشر *** شد عبادتگاه گردنکش سقر

«ماخلقت الجن والانس» این بخوان *** جز عبادت نیست مقصود از جهان

پرستش تنها به انجام عباداتی چون نماز و روزه ختم نمیشود; حقیقت بندگی آن است که انسان، تنها خدا را بپرستد و در زندگی خویش تکیهگاهی جز خدا نداشته باشد و تنها او را کانون امیدش بداند[13]

و به عبارتی، هر حرکت و رفتار شایستهای که از انسان سربزند، اگر از سرانگیزه و نیت خدایی باشد، عبادت محسوب میشود و در این صورت، خور و خواب و درس و کار، همه یکپارچه نور، نماز و حمد و قل هوالله میشود.

خوشا آنان که الله یارشان بی *** که حمد و قل هوالله کارشان بی

خوشا آنان که دایم در نمازند *** بهشت جاودان مأوایشان بی

(بابا طاهر)

5. امتحان و آزمایش: خداوند حکیم و مهربان زمینهسازی میکند و آدمی را بر سر دو راهی قرار میدهد، تا آن چه در نهانش است به ظهور و فعلیت برسد:

(الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً);[14]

همان کسی که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک بهتر عمل میکنید.

آن خدا را میرسد کاو امتحان *** پیش آرد هر دمی با بندگان

تا به ما، ما را نماید آشکار *** که چه داریم از عقیده در سرار

6. قرب و رحمت الهی: هدف از آفرینش انسان، وصال به رحمت و قرب الهی است:

(وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفِینَ إِلاّ مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ);[15]

مردم پیوسته در اختلافاند، مگر آنان که خدا به آنان رحمت آورده و برای همین آنها را آفریده است.

وجه جمع اهداف

اهداف چهارگانهی اخیر را میتوان در یک هدف جمع کرد; به این بیان که خداوند به انسان اختیار داده و او را بر سر دوراهی قرار داده است تا با انتخاب خود، راه شناخت و پرستش خدا را برگزیند و در سایهی آن به رحمت الهی و سعادت دست یابد و چون هرگونه رحمتی در نزدیکی به خداست، میتوان گفت: هدف نهایی از آفرینش انسان همان قرب الهی است. آزمایش انسان و پرستش خدا، هر یک وسیلهای برای رسیدن به این هدف نهایی هستند; بنابراین غیر از قرب و رحمت الهی، اهداف متوسطی هستند که لازمهی رسیدن انسان به آن هدف نهاییاند.[16]

راه وصال

در پایان شایان ذکر است که به طور چکیده، طریق رسیدن به اهداف آفرینش انسان مطرح شود. حضرت حق، رسالت آن را بر دوش برترین انسانها یعنی انبیا و اولیا قرار داده است و در واقع در پرتو پیروی از ایشان و عمل به هدایتها، ارشادات و تعالیم آنان است که آدمی میتواند به اهداف اصلی آفرینش خود نایل آید; قرآن کریم در این باره میفرماید:

(فَاتَّقُوا اللّهَ یا أُولِی الْأَلْبابِ الَّذِینَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللّهُ إِلَیْکُمْ ذِکْراً رَسُولاً یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِ اللّهِ مُبَیِّنات لِیُخْرِجَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ);[17]

پس ای خردمندانی که ایمان آوردهاید، از خدا بترسید. راستی که خدا سوی شما تذکاری فرو فرستاده است، پیامبری که آیات روشنگر خدا را بر شما تلاوت میکند، تا کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند، از تاریکیها به سوی روشنایی بیرون برد.

این آیات با لحن خاصی این حقیقت را مطرح میکنند که پیامبران آمدهاند تا با کمک به انسان، او را از تاریکیهایی که با تنزلش از موطن اصلی خود، در آن افتاده است، خارج ساخته و او را به سوی نور، که همان حقیقت انسان و روح خدایی بودن اوست ببرند.

هدف از سجدهی ملائکه برای حضرت آدم چه بود و چه کسی در این سجده مسجود واقع شد; حضرت آدم، انسان کامل، تمام انسانها، یا مقام انسانیّت؟
عبدالله حیدری

سؤال فوق متضمن دو پرسش است:

پرسش اوّل: به حسب ظاهر آیات قرآن کریم آدم مسجود ملائک قرار گرفت و این امر پس از امر خداوند واقع شد; پرسش این است که هدف و انگیزهی سجدهی ملائک برای آدم چه بوده است؟ چهار احتمال مطرح شده است:[18]

الف) عبادت آدم: این احتمال مردود است; چون معبود قرار گرفتن غیرخداوند شرک محسوب میشود و محال است مقصود از سجدهی آدم عبادت او باشد; به علاوه، سجود به دنبال فرمان الهی صورت گرفت و واضح است که چنین سجدهای برای اطاعت امر خداوند بوده است، نه عبادت غیر.

ب) عبادت خداوند: در این احتمال، آدم به مثابه قبله و خداوند معبود و مسجود است. این احتمال نیز از سوی مفسران رد شده است. زیرا سیاق آیات با توجه به تکریم وتجلیل از مقام آدم، میرساند که هدف از این سجده فقط عبادت خداوند نبوده است.

ج) عبادت خداوند و توبیخ ملائکه: این احتمال موافق با مذاق عارفان است. ابن عربی، بر اساس نقل برخی از مفسران معاصر، این رأی را پذیرفته است; ووجه آن این است که ملائکه در این گفتوگو به نحوی اظهار خودنمایی کردند و خداوند برای زدودن زنگار انانیت از قلبشان آنان را امر به سجده کرد.[19]

این احتمال را نمیتوان پذیرفت; چون پرسش ملائکه نه از روی اعتراض، بلکه از روی استفهام بوده است، به دلیل پایان کلام تأدبآمیز آنان است که میگویند: «بار خدایا تو دانا و حکیمی».

د) عبادت خداوند و تکریم آدم: بنابراین احتمال چهارم ثابت میشود که سجود ملائک به منظور اطاعت فرمان خداوند و تکریم آدم بوده است و سیاق آیات که در آن سخن از تکریم انسان رفته است نیز این معنا را میرساند.

پرسش دوّم: در این سجده چه کسی مسجود ملائک قرار گرفت؟ چند احتمال وجود دارد:

احتمال اول) شخص آدم: مؤیّد این احتمال ظاهر آیات قرآن کریم است که در آنها سخن از سجدهی ملائک برای آدم به میان آمده و متفاهم عرفی از آدم، شخصی حقیقی و معین است و مفسرانی چون طبرسی و رازی این رأی را پذیرفتهاند.[20]

ولی این احتمال پذیرفتنی نیست; چون آدم در این داستان به عنوان شخص حقیقی مطرح نیست، بلکه به منزلهی شخص حقوقی و الگوی انسانهاست; بر اساس آیهی 11 سورهی اعراف، در مسئلهی خلقت، تمام انسانها مخاطب قرار میگیرند. در روایتی از امامصادق(علیه السلام) آمده است: خداوند نام تمامی حجتهای خویش را به آدم(علیه السلام)آموخت و سپس از جریان گفت وگویی که میان خداوند، ملائکه و آدم واقع شد، فرشتگان به منزلت و مقام حجج الهی پی بردند و دانستند آنان سزاوار خلافت در زمیناند.

احتمال دوّم) انسان کامل: این احتمال موافق با ذوق عرفانی و مؤید به بعضی از روایات است;[21]

ولی روایات دلالت بر حصر ندارند، لذا این احتمال نیز قابل قبول نیست.

احتمال سوّم) تمامی انسانها: این احتمال، مختار صاحب المنار است، و وجه این احتمال آن است که سرّ سجدهی ملائکه، در خلافت انسان نهفته است و تعلیم «اسماء» منشأ خلافت انسان است و مقصود از تعلیم اسماء آن است که خداوند در انسان نیرویی به نام عقل به ودیعت نهاده است که انسان با به کار بستن آن میتواند مظهر اسماء خداوند باشد; لذا انسان با ابتکار و خلاقیّت خود مظهر خالقیّت خداوند و با آزادی و اختیار خود مظهر اختیار و حاکمیت خداوند است و به وسیلهی این نیرو میتواند بینهایت علم تحصیل کند; و واضح است که این نیرو در تمامی انسانها وجود دارد; بنابراین، همگان خلیفهی خداوندند، زیرا پس از آنکه خداوند فرمود من خلیفهای روی زمین قرار میدهم، ملائکه گفتند: آنان باعث فساد و خونریزی میشوند; معلوم میشود که ملائکه از گفتار خداوند عمومیّت خلافت را فهمیدند وگرنه به انسانهای وارسته چنین نسبتی نمیتوان داد.[22]

یکی مثل خودت
09-30-2012, 09:36 PM
برخی از تعابیر علّامه طباطبایی نیز همین احتمال را افاده میکند[23]

و شهید صدر نیز همین معنا را تأیید کرده و در تبیین اندیشهی سیاسی خود از آن بهره برده است.[24]

احتمال چهارم) مقام انسانیّت: این احتمال را مفسّر متأله جوادی آملی ابراز نموده و گفتهاند: آنچه مسجود ملائک قرار گرفت مقام انسانیّت بود و چون مقام انسانیّت دارای مراتب، و سجود ملائک مقول به تشکیک است، هر که در مرتبهی عالیِ انسانیّت باشد، درجهی عالی از سجود ملائک را بهرهمند است و هر که از مرتبهای ضعیف و یا متوسط انسانیّت بهرهمند باشد به همان میزان مسجود ملائکه است.

وجه این نظر آن است که:

الف) حقیقت انسانیّت نهفته در خلافت است; زیرا وقتی انسان خلیفهی خدا قرار گرفت، مسجود ملائکه واقع شد.

ب) مدار خلافت علم به اسمای حسنای الهی است و این علم مقول به تشکیک است و آدمی به هر میزانی که به صراط مستقیم هدایت یابد، به همان میزان اسماء حسنای الهی در او از قوه به فعلیت میرسد و علم به اسماء حسنای الهی در او متحقق میشود و به تبع آن، خلافت الهی در او ظهور میکند; بنابراین کسانی که در حد انسانیّت هستند تنها از استعداد خلافت بهره دارند و کسانی که در کمال انسانی و الهی ضعیف یا متوسّطاند، ظهور خلافت نیز در آنان ضعیف و یا متوسط است و انسان کامل، چون از عالیترین مرتبهی علم به اسماء حسنای الهی بهره دارد، از برترین مرتبهی خلافت بهرهمند است.[25]

ولی به نظر میرسد تمامی انسانها از مرتبهای از خلافت بهره دارند، ولی انسانهای هدایت یافته در درجهای عالیتر وانسان کامل در اعلی درجهی خلافت قراردارد; به این دلیل که چون در مسألهی خلقت انسان سخن از جعل خلافت به میان آمده معلوم میشود که خلافت ناظر به مقام تکوین نیز هست، و در مرتبهی تکوین، تمام انسانها از خلافت الهی بهرهمندند; ولی هر کس که بر اساس صراط تشریع خداوند مشی کند، تشریع را با تکوین وفق داده و طبق سنّت تکوینی و تشریعی خداوند رفتار کرده است، لذا در درجهی عالیتری از خلافت قرار دارد.

مؤیّد دیگری نیز بر این رأی وجود دارد و آن این که: میان سجدهی ملائکه و اهداف خلقت، ربط وثیق وجود دارد; زیرا اهداف، مبیِّن سرّ خلقت، تواناییها و کارآمدی بشر است; جنبههایی که به خاطر آنها بشر سزاوار خلافت و سجود ملائک میشود. به طور کلی در آیات و روایات چهار هدف برای خلقت انسان ذکر شده است:

1. خلقت پیامبر و ائمه(صلی الله علیه وآله);

2. پرستش خدای متعال;

3. شناخت خداوند;

4. اظهار قدرت، حکمت، تدبیر و علم خداوند.[26]

در اهداف خلقت مباحثی مطرح است، امّا از آن نظر مورد استشهاد ماست که مرتبط با خلافت و خضوع ملائک است و از اهداف ذکر شده، خلافت ومسجودیت به صورت امر مشکک قابل استظهار است; مرتبهی عالیهی آن برای پیامبر و امام به عنوان مظهر اسم اعظم الهی و مرتبهی متوسط برای سایر مؤمنان و مرتبهی دانیهی آن برای سایر افراد بشر; چون هر بشری در نظام تکوین مظهر قدرت و حکمت و تدبیر و علم خداوند است.

بنابراین مقصود از سجده فرشتگان اطاعت امر الهی، تکریم و خضوع در برابر آدم است و کسی که مسجود ملائک قرار گرفت آدم بعنوان نماد انسانها است و خلافت امر تشکیکی و دارای مراتب میباشد مرتبه ادنای آن را تمامی انسانها دارا بوده و عالیترین مرتبه آن مربوط انسان کامل است که پیامبر(صلی الله علیه وآله) و ائمه معصومین(علیهم السلام) میباشند و آیات و روایات وارده در مورد اهداف خلقت نیز مؤید این مطلب است.

[1]. اعلام الدین، ص 344، به نقل از: عبدالله جوادی آملی، رحیق مختوم، ص 128.
[2]. ر.ک: محمد رضا شرفی، جوان و بحران هویت، ص 96 و ایدئولوژی الهی، ص 271.
[3]. ر.ک: محمد تقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج 2، (سازمان تبلیغات اسلامی، 1366)، ص 398 و معارف قرآن، (قم: موسسهی در راه حق، 1376)، ص 154.
[4]. ر.ک: محمد تقی مصباح یزدی، معارف قرآن، ص 159.
[5]. شوری: 53.
[6]. علامه محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج 18، ص 81.
[7]. بقره: 115.
[8]. یدالله یزدان پناه، درسهای عرفان نظری، (قم: موسسهی آموزشی و پژوهشی امام خمینی، جلسه هشتاد و چهارم، 1381)، ص 17.
[9]. احزاب: 72.
[10]. طلاق: 12.
[11]. عبدالله جوادی آملی، توصیه و پرسشها و پاسخها، (قم: انتشارات معارف، 1379)، ص 59.
[12]. ذاریات: 56.
[13]. علامه محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج 18، ص 392.
[14]. ملک: 2.
[15]. هود: 118 و 119.
[16]. ر.ک: محمد تقی مصباح یزدی، معارف قرآن، ص 168.
[17]. طلاق: 10 ـ 11.
[18]. البته احتمالات دیگری نیز مطرح است از جمله اینکه محتمل است مقصود از بحث، خضوع و انقیاد موجودات در برابر انسان باشد، ولی ما اهمّ احتمالات را در این بحث ذکر کردهایم.
[19]. مصطفی خمینی، تفسیر القرآن الکریم، (تهران: وزارت ارشاد، چ 1، 1362)، ج 1، ص 311; و عبدالله جوادی آملی، تسنیم، (قم: نشر اسراء، چ 1، 1380)، ج 3، ص 274; علامه محمدحسین طباطبایی، المیزان، ترجمهی محمد باقر موسوی، (قم: انتشارات اسلامی، چ 9، 1376)، ج 1، ص 19.
[20]. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، (بیروت: موسسه اعلمی، چ 1، 1415 ق)، ج 1، ص 162 و فخر الدین محمد بن عمر الرازی، مفاتیح الغیب، (بیروت: دار الکتب العلمیّة، چ 1، 1421ق)، ج 2، ص 194.
[21]. علامه محمدحسین طباطبایی، همان، ج 1، ص 184.
[22]. رشید رضا، تفسیر المنار، تقریرات درس شیخ محمد عبده، (قاهره: دار المنار، چ 4، 1373ق)، ج 1، ص 362.
[23]. علامه محمد حسین طباطبایی، همان، ج 1، ص 178 ـ 188.
[24]. شهید محمد باقر صدر، الاسلام یقود الحیاة، «بحث خلافة الانسان»، (بیروت: دار المعارف، چ 1،
ئ 1399) ص 9.
[25]. عبدالله جوادی آملی، تسنیم، ج 3، ص 39 و 57.
[26]. علامه مجلسی، بحار الانوار، (بیروت: دار الاحیاء التراث العربی)، ج 5، ص 317.
منبع: پايگاه حوزه
رابطه اختیار انسان با اراده و علم الهی
رابطه اختیار انسان با اراده و علم الهی چگونه است؟با توجه به مطلق بودن علم خدا - به نحوی که حتی به کارها و حوادثی که در آینده رخ خواهد داد نیز علم (پیشین) دارد - پس کارهای ما در آینده از قبل مشخص است؛ این مسأله چگونه با اختیاری بودن افعال ما سازگار است؟
خدای متعال چون موجود پیراسته از هر محدودیت و نقص و احتیاج است و دارای تمام صفات زیبای کمال است، هم اراده او فوق همه اراده‏هاست و هم علم او، مطلق است و هم تمام کارهای او بر اساس علم و حکمت و اراده حکیمانه است، از طرف دیگر در عالم آفرینش انسان موجود ممتازی است که دارای قدرت اختیار و انتخاب است و هیچ کدام از اینها مغایر و یا نفی کننده دیگری نیست، خدای متعال بر اساس اراده حکیمانه‏اش نظام آفرینش را بر مبنای نظام أحسن قرار داد «الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَهُ» سجده (32)، آیه 7. «همان کسی که هر چیزی را آفریده است نیکو آفریده» از این رو مشیت و اراده حضرت حق بر این قرار گرفت که انسان به گونه‏ای آفریده شود که موجودی دارای اختیار باشد. «هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ فَمِنْکُمْ کافِرٌ وَ مِنْکُمْ مُؤْمِنٌ» تغابن (64)، آیه 2. «او است آن کسی که شما را آفرید؛ برخی از شما کافرند و برخی مؤمن» و «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ» مائده (5)، آیه 48. «و اگر خدا می‏خواست شما را یک امت قرار می‏داد، ولی خواست تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید» و پس از نشان دادن را خوب و بد، مسیر هدایت و سعادت و گمراهی و شقاوت، خود نشان هر کدام که خواست انتخاب کند «وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ‏شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ» کهف (18)، آیه 29. «و بگو حق از پروردگارتان (رسیده) است. پس هر که بخواهد بگرود و هر که بخواهد انکار کند». البته تبعات و آثار و نتایج این راه‏ها یکی نیستند «أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ» سجده (32)، آیه 18. «آیا کسی که مؤمن است، چون کسی که نافرمان است؟یکسان نیستند» فرجام صراط مستقیم رهیابی به رحمت الهی و پاداش‏های نیکوست و فرجام انحراف و گنه کاری بدبختی و گمراهی و دچار عداب دردناک الهی شده است. «فَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا کُفْرانَ لِسَعْیِهِ» انبیاء (21)، آیه 94. «پس هر که کارهای شایسته انجام می‏دهد و مؤمن (هم) باشد، برای تلاش او ناسپاسی نخواهد بود» «إِلاَّ مَنْ تَوَلَّی وَ کَفَرَفَیُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذابَ الْأَکْبَرَ» غاشیه (88)، آیه 24. «که خداوند او را به آن عذاب بزرگتر عذاب کند» این مشیت خدای متعال است لذا می‏فرماید: «وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لأَمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعاً أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ» یونس (10)، آیه 99. «و اگر پروردگار تو می‏خواست، قطعاً هر که در زمین است همه آنها یکسر ایمان می‏آوردند. پس آیا تو مردم را ناگزیر می‏کنی که بگروند؟» پس اختیار ما بر اساس ارده حکیمانه خداست. در عین حال لازمه تکامل اختیاری و انتخابی، گزینه‏های نادرست و انتخاب مسیرهای نادرست از سوی برخی افراد انتخابگر است پس این انتخاب بد یا خوب، گناه یا ثواب بر اساس اراده خدای متعال در طرح نظام احسن است «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَی الْهُدی‏ فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلِینَ» انعام (6)، آیه 35. «و اگر خدا می‏خواست قطعاً آنان رابر هدایت گرد می‏آورد، پس زنهار از نادانان مباش» گر چه خدای متعال در مورد گناه، از آن کار راضی نیست ولی در مورد ثواب علاوه بر اراده، راضی نیز هست «إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنْکُمْ وَ لا یَرْضی‏ لِعِبادِهِ الْکُفْرَ وَ إِنْ تَشْکُرُوا یَرْضَهُ لَکُمْ» زمر (39)، آیه 7. «و اگر کفر ورزید، خدا از شما سخت بی نیاز است و برای بندگانش کفران را خوش نمی‏دارد، و اگر سپاس دارید آن را برای شمامی پسندد» اما نکته ظریف در مورد علم پیشین الهی این است که خدای متعال می‏داند چه افرادی‏ در آینده با اراده و انتخاب و خواست خود چه گزینه رفتاری را بر می‏گزینند و چه کاری انجام می‏دهند، حال اگر در وقت مقرر، ما آن کار را با اراده خود ندهیم؛ بلکه به سبب علم الهی، اراده از ما سلب شود، علم خدا بر خلاف خواهد شد چون متعلق علم خدا «کارهای ما با اختیار خودمان» «یَعْلَمُ ما تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ وَ سَیَعْلَمُ الْکُفَّارُ لِمَنْ عُقْبَی الدَّارِ» رعد (13)، آیه 42. «آنچه را که هر کسی به دست می‏آورد می‏داند. و به زودی کافران بدانند که فرجام آن سرای (آخرت)از کیست» «أَلا إِنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قَدْ یَعْلَمُ ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ» نور (24)، آیه 64. «هشدار که آنچه در آسمانها و زمین است از آن خداست. به یقین آنچه را که بر آنند او می‏داند»(یعنی نیت انسانهارانیزمی داند) «وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ أَعْمالَکُمْ» محمد (47)، آیه 30. «در نتیجه ایشان را به سیمای (حقیقی)شان می‏شناسی و از آهنگ سخن به (حال) آنان پی خواهی برد؛ و خداست که کارهای شما را می‏داند» اما در وقت مقرر مشخص شد که «کارهای ما بدون اختیار» دیگری رخ داد. لذا خدای متعال با هشدار به گنهکاران وافراد غیر صالح می‏فرماید:شما که پند نمی‏گیرید و به راه خطا می‏روید هر کاری می‏خواهید انجام دهید، اما بدانید که خدای متعال به همه آنچه که شما (با اختیار واراده‏تان) انجام می‏دهید بصیر و آگاه است «اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ» فصلت (41)، آیه 40. «هر چه می‏خواهید بکنید که او به آنچه عمل می کنید بیناست» بنابراین خدای متعال علم دارد که ما در آینده با اختیار خودمان چه کاری را انجام می‏دهیم و مانند یک نفر استادی که صددرصد شاگردش را می‏شناسد و آینده کاری و رفتاری او را می‏داند، هرگز این دانستن مامنجر به جبر و محدودیت اختیار و اراده انسان نخواهد بود.

خلاصه :هدف ازخلقت انسان رسیدن به حق تعالی است وخالق حکیم اوراآفریده وانتخاب راه به دست خودانسان است وعلم الاهی اورامجبوربه عمل خوب یا بد نمی کند.