PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : نقد و بررسی The Girl with the Dragon Tattoo



Borna66
09-16-2012, 04:25 PM
در مورد کتاب


دختری با خالکوبی اژدها اولین مجموعه از سه گانه هزاره Millenium series از نویسنده سوئدی استیگ لارسن Stieg Larsson می باشد.مجموعه ادبی بسیار موفقی بوده و بیش از پنجاه میلیون نسخه از این کتاب در 46 کشور به دوازده زبان زنده دنیا به فروش رفته است.در سال 2005 این کتاب به زبان اصلی خود یعنی سوئدی نوشته می شود و سپس در سال 2009 نسخه انگلیسی ان چاپ می شود. استیگ لارسن نویسنده کتاب وقتی 15 ساله بوده شاهد تجاوز گروهی اوباش به دختری جوان بوده او هیچوقت نتواسته خود را به خاطر کوتاهی عمل در کمک کردن به آن دختر ببخشد. او از همین موضوع الهام گرفته و شخصیت اصلی داستان اش یعنی( لیزبت اسلندر Lisbeth Salander) در این کتاب نیز همانند آن دختر مورد تجاوز قرار گرفته است.نویسنده بر روی شخصیت ابر قهرمان خود یعنی لیزبت اسلندر بسیار کار کرده است.لیزبت دختری باهوش، گوشه گیر، تنها، محقق، و نابغه ی هک کردن کامپیوترها می باشد.

http://pnu-club.com/imported/2012/09/446.jpg

نسخه سوئدی




نسخه سوئدی فیلم از قسمت اول این کتاب، دو فیلم تا به الان ساخته شده است .نسخه سوئدی دختری با خالکوبی اژدها در سال 2009 اکران شد.بودجه فیلم سه میلیون دلار بوده است در حدود 100 میلیون دلار فروش کرد (البته بیشتر درکشور های اسکاندیناوی و از جمله خود سوئد) زیاد در امریکا موفق نبودشاید به دلیل اینکه زبان انگلیسی نبود. در سوئد منتقدین، کارگردان را متهم کرده بودند به اینکه که به اصل داستان پایبند نبوده و با نگاه خیلی سطحی و گذرا،از روی مسائل مهم داستان عبور کرده است.در نسخه سوئدی Noomi Rapaceنقش لیزبت اسلندر را بر عهده داشته است.در سال 2010 Noomi Rapace توانست جایزه بهترین بازگر زن را از انجمن منتقدین نیویورک دریافت کند.


http://pnu-club.com/imported/2012/09/447.jpg
نسخه آمریکایی




نسخه آمریکایی این فیلم را دیوید فینچر کارگردانی کرده است،همراه با فهرستی از گران قیمت ترین بازیگران سینما.دانیل کریگ بازیگر جیمز باند،اینجا نقش یک روزنامه نگار مستأصل مایکل بلومکویست را بازی می کند،که برای حل جنایت های مخوف در خانواده ثروتمند سوئدی از دختر هوشمند و تحت ستم لیزبت اسلندر کمک می گیرد با بازی( رونی مارا Ronney Mara ). در کنار معمای پلیسی که دو همکار ناجور باید حل کنند.ماجرای زندگی خود لیزبت اسلندر قرار دارد، به عنوان قربانی خشونت علیه زنان، که تم اصلی کتاب های پلیسی می باشد.منتقد ها روایت فینچر را خوش ساخت توصیف کرده اند با کلکسیونی از بازی های درخشان ،شاید بزرگترین ایراد فیلم تکراری بودن موضوع باشد. بعد از 50 میلیون فروش از نسخه کتاب و اکران فیلم سوئدی به نظر می رسد که همه یک جورایی این فیلم را دیده اند و در موردش شنیده اند بنابراین چیزی برای غافلگیر کردن تماشاگر باقی نمی ماند.اما این فیلم برای کسانی که اصلا چیزی در مورد دختری با خالکوبی اژدها نمی دانند، قطعا می تواند جذاب و هیجان انگیز باشد.

کارگردان دیوید فینچر در مورد فیلم جدیدش چنین می گوید:

طبعا چیزی های در تبدیل کتاب 500 صفحه ای و به سناریو 150 صفحه ای تغییر می کند.بعضی چیز ها هم از دست می رود. مثل عمق ،سایه روشن ها، و پیچیده گی های روابط شخصیت داستان.به نظر من در کتاب دسترسی آسان تری به عمق درونی آدم ها وجود دارد .


رونی مارا بایگر نقش لیزبت اسلندر چنین می گوید:

شخصیت لیزبت،در تمام زندگی با آدم هایی برخورد داشته است که زیر قول خود می زنند.او را جدی نمی گیرند، و همه ی آدم های زندگی اش به او خیانت می کنند تا می رسد به مایکل بلومکویست کسی که به عهد خود وفا می کند و برای همین لیزبت قدر دان است.





http://pnu-club.com/imported/2012/09/448.jpg



رونی مارا در نمایی از فیلم




نتیجه گیری
دختری با خالکوبی اژدها از یک داستان پلیسی فراتر می رود،در واقع بیانگر نگاه نویسنده سوئدی می باشد که می خواهد خشونت گسترده علیه زنان را توصیف کند.حتی نوسینده قصد داشت اسم این کتاب را ( مردان متنفر از زن ) بگذارد.فیلم بسیار تاثیر گذار می باشد و یاد آور قتل های سریالی فیلم های دیگر فینچر از جمله زودیاک و فیلم سون(هفت) می باشد.این فیلم مطمئننا جز شاهکار های سینمایی سال 2011 می باشد و بخت های زیادی برای اسکار دارد.

Borna66
09-16-2012, 04:25 PM
دی بر فیلم دختری با خالکوبی اژدها «The Girl with the Dragon Tattoo»

فیلمروز، نویسنده : پی‌تر تراورس – رولینگ استون - ۲۲ دسامبر ۲۰۱۱

مترجم : سبا علیقلی -

چیزی گم شده. ماه پیش وقتی برای بار اول نسخه آمریکایی فیلم «دختری با خالکوبی اژد‌ها» را دیدم این احساس به من دست داد. کتاب این فیلم در سری داستان‌هانی «هزاره» که توسط «استیگ لارسن» نویسنده مرحوم سوئدی نوشته شده پرفروش‌ترین است. برای بار دوم هنوز هم احساس ناامیدی می‌کنم. مگر می‌شود چنین احساسی نداشته باشم؟ «دیوید فینچر» کارگردان فیلم‌هایی که من احترام زیادی برایش قایل هستم از «باشگاه مشت زنی» و «هفت» و «اتاق وحشت» و «زودیاک» گرفته تا فیلم ماهرانه سال گذشته‌اش «شبکهٔ اجتماعی» در راس این فیلم نیز می‌باشد.

انتخاب فینچر برای «رونی مارا» خوب بود (او یک کپی برداری به یاد ماندنی از «جسی ایزنبرگ» در نقش «مارک زاکربرگ» در صحنه ی آغازین «شبکه اجتماعی» است). «مارا» در نقش «لیزبث سلندر» حیرت آور است، «لیزبث سلندر» ی که صورت و بدنش را برای آویختن انواع و اقسام حلقه‌ها سوراخ کرده، کل بدنش را خالکوبی کرده تا به نوعی گذشته‌اش را پشت آن پنهان کند، دو جنسی، هکر و تقریبا ۲۰ ساله است و با «میکائیل بلومکویست» (دنیل کریگ) روزنامه نگار یک تیم تشکیل داده تا از راز خانواده ی «هنریک ونگر» (کریستوفر پلامر) کارخانه داری که فکر می‌کند نوه ی خواهرش «هریت» ۴۰ سال پیش به قتل رسیده، پرده بردارد.

http://pnu-club.com/imported/mising.jpg

بر خلاف اقتباس سوئدی «نیلز آردن اوپلو» در سال ۲۰۰۹ که «نومی راپیس» در نقش لیزبث خشمگین و بی‌رحم است، «لیزبث» ی که فینچر به تصویر کشیده است سختی زیادی کشیده است و به نوعی ریاضت کشیده است.

فیلم به طور مناسبی شروع می‌شود‌‌ همان طور که «استیو زایلیان» فیلم نامه نویس احساس کرد که شخصیت‌ها ی خرد و کوچک ارزش سهیم شدن در یک فیلم ۲ ساعت و ۴۰ دقیقه‌ای را ندارند. اگرچه بازیگران همهٔ آن را اجرا کردند به ویژه «استلان اکارسگارد» در نقش برادر «هریت» و «جولی ریچاردسون» در نقش یکی از خویشاوندان که طلاق گرفته، زمانی که انتظار دارید فیلم به شکل موزونی درآید به عقب باز می‌گردد. رفتار تدافعی و در عین حال همچون حیوان «لیزبث» شمارا کاملا جذب می‌کند. «لیزبث» شکارچی مردان یغماگر است تنفرش از سرپرت متجاوزش (Yorick Van (Wageningen کاملا واضح و آشکار است. اما چه چیزی باعث می‌شود که او به سمت میکائیل جذب شود؟ «دنیل کریگ» سرد و غیر صمیمی است و اجرای سر گرم کننده‌اش هیچ سرنخی به ما نمی‌دهد. ویراستاران «کرک بکس‌تر» و «انگوس وال» معتقدند صحنه‌های مشترک بین لیزبث و میکائیل که هر کدامشان به طور جداگانه پرونده را با میل جنسی بررسی می‌کنند، بهتر است. اما هنگامی که آن دو به اتاق میکائیل می‌روند و لیزبث لباس‌هایش را بیرون می‌آورد تا روی بدن استخوانی میکائیل بپرد، اتفاقی که منتظرش بودیم – چه از لحاظ جسمی چه از لحاظ روحی – هرگز تحقق نمی‌یابد.

پایان تغییر یافته ی فیلم هیچ تقصیری ندارد. فیلم فینچر به شکل باشکوهی ارائه شده اما برای اینکه نشانه‌ای از خودش به جا بگذارد خیلی غیر شخصی است.


http://pnu-club.com/imported/mising.jpg

Borna66
09-16-2012, 04:25 PM
منتقد : جیمز براردینلی (امتیاز 4 از 4)

فضای تیره و تاری که هنگام تماشای فیلم دختری با خالکوبی اژدها The Girl with the Dragon مانند موجودی زنده از میان پرده ی سینما می خزد و به ذهن تماشاگر نفوذ می کند، خود شاهدی بر آن است که دیوید فینچرDavid Fincher، این فیلم را تنها برای کسب درآمدی هنگفت نساخته است.


http://pnu-club.com/imported/2012/09/449.jpg

نسخه ی اول فیلم دختری با خالکوبی اژدها که در سال 2009 ساخته شد، فیلمی قدرتمند و گیرا بود و ساخت نسخه ای جدید که قادر به رقابت با آن باشد مشکل می نمود، این موضوع باعث شد تا تماشاگران از نسخه ی جدید توقعات سنگینی داشته باشند. قابل تصور نبود کسی بتواند نسخه ی جدیدی از این فیلم بسازد که انتظارات تماشاگران را برآورده کند، اما فینچر مشخصاً در انجام این کار موفق شده و امضای او که همانا ایجاد صحنه ها ، وقایع و نتایجی است که هیچ کس دیگر جز فینچر توان ایجاد آنها را ندارد، در بیشتر صحنه های فیلم مشهود است.

فینچر، با کمک فیلمنامه منسجمی که Steven Zaillian از کتاب پرفروش Stieg Larsson اقتباس کرده است، ابتدا لایه های رویی داستان را می شکافد، جزئیات و شیوه ی پرداخت را کنار می گذارد و سپس به شیوه ی خود همه ی آنها را از نو می آفریند و به بدنه ی داستان اضافه می کند. نتیجه ی کار فیلمی است که به وضوح از کتاب The Girl with the Dragon Tattoo اقتباس شده، اما به هیچ وجه کپی برداری از نسخه سوئدی پیشین و یا خود کتاب نیست.

اقتباس سینمایی دقیقاً باید همین طور باشد: فیلمی که داستانش بر اساس منبع اصلی شکل گرفته اما آنچه بر پرده ی سینما ظاهر می شود حال و هوای به خصوص خود را دارد.


http://pnu-club.com/imported/2012/09/450.jpg

هنگامی که در اوایل سال 2010 اعلام شد کمپانی فیلمسازی Columbia Pictures قصد دارد بر اساس کتاب دختری با خالکوبی اژدها فیلمی تولید کند، در ذهن بسیاری از افراد، پرسشی ایجاد شد، "چرا؟

پیشتر در سال 2009 فیلم سوئدی ارزشمندی بر اساس این کتاب تولید شده بود. کارگردانی فیلم بر عهده یNiels Arden Oplev بود و موفقیت آن به اندازه ای بود که بازیگر نقش اصلی آن Noomi Rapace، بعد از این فیلم به شهرت جهانی دست پیدا کرد. بنابراین به نظر می آمد "بازسازی" فیلمThe Girl with the Dragon Tattoo به زبان انگلیسی و با حضور گروهی از بازیگران درجه یک، هدفی جز کسب درآمدی هنگفت را دنبال نکند. با اینحال، انگیزه ی ساخت این فیلم هر چه بوده باشد، این روایت تصویری از داستان Stieg Larsson می تواند با سربلندی در کنار نسخه ی سوئدی قرار بگیرد. داستان اصلی یکی است، اما تفاوت های دو فیلم - برخی در نکات ریز و برخی هم در عناصر اصلی - به اندازه ای است که میتوان از هرکدام به نوعی لذت برد. گرچه نسخه ی ساخت Oplev کماکان از امتیاز اول بودن برخوردار است، اما نکات قوّت نسخه ی فینچر به ما یادآوری می کند که اولین الزاماً بهترین نیست.

دو نکته ی اساسی وجود دارند که فیلم The Girl with the Dragon Tattoo ساخته ی دیوید فینچر را از فیلم Oplev متمایز می کنند (خواهش می کنم اشتباه برداشت نکنید و این جمله را به حساب عیبجویی از نسخه ی سوئدی - که از نظر من جزو فیلم های برتر سال 2010 بود - نگذارید). مورد اول جنبه ی زیبایی شناسانه و هنری فیلم است. بودجه ی ساخت نسخه ی سال 2011 چندین برابر بیشتر بوده و از طرف دیگر شخصی که پشت دوربین قرار گرفته کارگردانی صاحب سبک است و ترکیب این دو مؤلفه منجر به ایجاد فضای سرد و تیره ی سراسر تصاویر فیلم شده است. فضای بیرونی زمستانی، نماهای داخلی سرد و تیره، روش تصویربرداری تک تک صحنه ها و سایر عناصر تصویری برای افزایش این خصیصه به خدمت گرفته شده اند. اما شیوه ی پردازش Oplev صریح و سر راست بود و به اندازه ی فیلم فینچر جسورانه نبود. مورد دوم روش به تصویر کشیدن شخصیت هاست. فینچر شخصیت ها را تا حدی تلطیف می کند و ما را با انسان هایی مواجه می کند که نسبت به نسخه ی قبل دارای پیچیدگی های حسی بیشتری هستند. اما تأکید Oplev بر روی مشخصات منحصر به فرد شخصیت هاست. بعضی از شخصیت های نسخه ی سال 2009 ویژگی های کاریکاتور مانندی دارند ( به عنوان مثال Bjurman فاسد و سادیست) اما فینچر در پی به وجود آوردن ابهام و شخصیت هایی چند وجهی ست.


http://pnu-club.com/imported/2012/09/451.jpg

اگر فیلم The Girl with the Dragon Tattoo نشان دهنده ی دیدگاه فینچر نسبت به ذات بشر باشد (با در نظر گرفتن تلخی و تیره گی فیلم های دیگرش، این موضوع دور از ذهن نیست)، میتوان او را در زمره ی کارگردان هایی چون David Lynch دانست که معتقدند خود جامعه زادگاه و پرورشگاه فساد و انحرافات پنهانی است. این عناصر پلید در بطن فیلم The Girl with the Dragon Tattoo هم دیده می شوند، و فینچر با اینکه گهگاهی شوخی و کنایه هایی هم به کار می بندد، به تماشای روند فاسد شدن آنها می نشیند.

یاد یکی از دیالوگ های فیلم منم، کلودیوس I, Claudius افتادم: "بگذارید هر آنچه زهر و کثافت در دل این لجن هاست، بیرون بیاید

در مقایسه با فیلمنامه ی نسخه ی سوئدی که توسط Nikolaj Arcel و Rasmus Heisterberg نوشته شده بود، فیلمنامه یZaillian از این حسن برخوردار است که به نحوی داستان پیچیده ی کتاب Larssson را فشرده و خلاصه می کند که تماشاگرانی که از قبل با داستان آشنایی ندارند، بهتر بتوانند آن را درک کنند. البته باید جانب انصاف را رعایت کنیم و به این نکته توجه داشته باشیم که فیلمنامه ی 180 دقیقه ای نویسندگان سوئدی که در اصل برای یک سریال کوتاه قسمت تلویزیونی نوشته شده بود، در روند بازنویسی برای فیلم سینمایی، 28 دقیقه کوتاه تر شد. یکی از دلایلی که هر از گاهی ضرباهنگ فیلم نا میزان به نظر می رسد و سیر داستانی دچار خلاء یا از هم گسیختگی می شود، همین مسئله است.


http://pnu-club.com/imported/2012/09/452.jpg

اما Zaillian عملاً ساختار کتاب Larsson را دگرگون کرده است و با اعمال حذف، اضافه و تغییر در هر جای داستان که به نظر لازم می رسیده، داستان را طوری پرورانده است که مناسب پرده ی سینما باشد. نتیجه ی نهایی داستان جنایی معمایی، منسجم و پردازش شده ای است که نه بیش از حد شتاب زده پیش می رود و نه کند و کسل کننده. اینجا مجبوریم مدتی منتظر باشیم تا دو شخصیت اصلی داستان با یکدیگر آشنا شوند. ملاقات آنها پس از گذشت یک ساعت اول فیلم، اتفاق می افتد. تا آن لحظه، ماجراهای مربوط به هرکدام جداگانه روایت می شود تا جایگاه آنها در خط داستانی کلی روشن تر شود و ذهنیت قوی تری از خصوصیات فردی آنها ( فارغ از آنچه در کنار هم نشان می دهند) در ذهن مخاطب شکل بگیرد. بعد از ملاقات دو شخصیت اصلی، حضور مشترک آنها در صحنه های فیلم به اندازه ای است که هیجان و تنش های خاص فیلم در تمامی سیر داستان حفظ می شود.

خود Larsson صریحاً تصدیق کرده است که برای پایه گذاری فیلمنامه ی The Girl with the Dragon Tattooاز سبک داستان های کارآگاهی انگلیسی استفاده کرده است و این نکته در ساختار فیلم مشهود است. روزنامه نگاری به نام میکائیل بلومکویست (Daniel Craig) که در پی توطئه ای موقعیت شغلی خود را از دست داده است، برای دیدار با میلیونر بازنشسته ای به نام هنریک ونگر (Christopher Plummer) به میان گروهی از ساکنین جزیره ای در شمال سوئد برده می شود. هنریک از میکائیل می خواهد درباره ی پرونده ی قتلی که مربوط به 40 سال پیش است، تحقیق کند، پرونده ی فراموش شده ای که چهل سال است ذهن او را به خود مشغول کرده است. نوه ی 16 ساله ی هنریک به نام هریت، از سال 1966 ناپدیده می شود و همگان اعتقاد دارند او به قتل رسیده است. جنازه ی او تا به حال پیدا نشده اما هیچ مدرکی دال بر این که به میل خودش از خانه فرار کرده باشد وجود نداشت. تا به امروز قاتل او شناسایی و مجازات نشده است، اما هنریک باور دارد که قاتل یکی از اعضای خانواده ی خودش است، خانواده ای متشکل از تعدادی آدم های عجیب و غریب،‌ آدم های یاغی و شورشی، و اعضای سابق حزب نازی آلمان. میکائیل پرونده را قبول می کند و هکری منزوی و گریزان از اجتماع به نام لیزبت سلندر (Rooney Mara) را به عنوان دستیار استخدام می کند. لیزبت در استفاده از ابزار ها و انجام تحقیقات خبره است، و هر چه سرنخ ها و کشفیات میکائیل وی را بیشتر در دام عنکبوتی زهرآلود غرق می کنند، ارزش لیزبت و مهارت هایش بیشتر مشخص می شود.

شخصیت اصلی فیلم The Girl with the Dragon Tattoo میکائیل است. بیشترین زمان حضور بر پرده ی سینما از آن اوست و تمامی ویژگی های قهرمان های سینمایی را دارد. معروف ترین بازیگر کل گروه،Daniel Craig که به خاطر بازی در نقش جیمز باند شهرت زیادی دارد نقش او را ایفا می کند. اما به هیچ وجه نمی شود گفت طی 158 دقیقه زمان نمایش فیلم، شخصیتی جذاب تر از او بر روی صحنه ظاهر نمی شود. این ویژگی مختص لیزبت سلندر است؛ دختری افسرده، با احساساتی سرکوب شده و ظاهری گاتیک که در استفاده از تکنولوژی مهارت ویژه ای دارد و گذشته ی دردآور خود را پشت اندامی خالکوبی شده و مزیّن به انواع اقسام حلقه ها و گوشواره ها piercings پنهان می کند. لیزبت از آن شخصیت هایی است که توجه تماشاگران را جلب می کند. شخصیتی که Rooney Mara ترسیم می کند، دختر بچه ای است که در جسم زنی گیر افتاده و تماشای لحظات خشم و دیوانگی این زن بسیار دردناک است. شخصیت حسی او هم به شدت نفوذ ناپذیر است و هم بسیار ضعیف و شکننده. بر خلاف تصویری که Rooney Mara از لیزبت ترسیم می کند، نقش آفرینی به یادماندنی Noomi Rapace در نسخه ی سوئدی، تقریباً ساده و قراردادی به نظر می رسد. مقایسه ی این دو کاری بیهوده است، بازی هر دوی آنها عالی و در عین حال متفاوت بود. اما لیزبتی که Rooney Mara نقش آن را بازی می کند، احساساتی تر و گاهی اوقات بی رحم تر است.

در فیلم فینچر، نقش میکائیل هم پر رنگ تر است و دیگر یک کارآگاه معمولی نیست که تنها وظیفه اش ایجاد زمینه ای برای به چشم آمدن هوش و استعداد بی نظیر لیزبت باشد. میتوان گفت لیزبت در نقش شرلوک هلمز است و او در نقش واتسون.

http://pnu-club.com/imported/2012/09/453.jpg

با همیاری فیلمنامه،Daniel Craig موفق می شود بر جزئیات و خصوصیات شخصیت میکائیل بیفزاید. قطعاً او به هیچ وجه مانند لیزبت فریبنده و محسور کننده نیست، اما دیگر در سایه ی شخصیت او ناپدید نمی شود. رابطه ی نسبتاً عاشقانه ای که بین آن دو شکل می گیرد نسبت به رابطه ی قراردادی در نسخه ی سوئدی، پیچیده تر است و به نوعی پنهان از چشم مخاطب شکل می گیرد و کنجکاوی او را بر می انگیزد. در این فیلم، علاقه و احساسی که دو شخصیت نسبت به یکدیگر دارند، با هم متفاوت است. از دید میکائیل موضوع مهمی در میان نیست اما لیزبت، احتمالاً برای اولین بار در زندگی اش، ترکیب رابطه ی حسی و فیزیکی را تجربه کرده است.

در میان بازیگران نقش های مکمل اسامی افراد مشهوری دیده می شود، مانند Christopher Plummer ( در نقش هنریک) Robin Wright (در نقش اریکا برگر، همکار میکائیل در مجله ی میلنیوم) Stellan Skarsgard (در نقش مارتین، خواهر زاده ی هنریک) و افراد دیگری که شهرتشان کمتر است، مانند Steven Berkoff (در نقش فرود، وکیل هنریک) و Yorick van Wageningen (در نقش شخصیت نفرت انگیز Bjurman).

به جز Daniel Craig هیچ یک از بازیگران جزو ستارگان دنیای سینما به شمار نمی آیند، اما انتخاب بازیگران به خوبی صورت گرفته است. همگی نقش خود را به نحو احسنت ایفا می کنند و Rooney Mara بدون شک برای این جهش جسورانه در دنیای بازیگری و نقش آفرینی فوق العاده ی خود نامزد جایزه ی اسکار خواهد شد.

کمی حیرت آور است که فینچر موفق شد کاری کند که فیلم نهایتاً جزو فیلم های درجه ی R دسته بندی شود. خشونت جنسی و روابط فیزیکی در این فیلم به وضوح تصویر شده اند. کارگردان به قول خود وفادار مانده و محافظه کاری را کنار گذاشته است، به طوری که این صحنه ها در نسخه ی آمریکائی هم، درست همانند نسخه ی سوئدی، نمایش داده شده اند. در یکی از اولین تریلر های The Girl with the Dragon، از این فیلم به عنوان "فیلم ناراحت کننده ی فصل" نام برده شده بود و این حرف تا حدی حقیقت دارد. قطعاً تماشای این فیلم برای مخاطبان خوشحال کننده نخواهد بود، اما نمی توان قدرت اغواگری و تهییج کنندگی فیلم را انکار کرد. این فیلم در کنار تصویر سیاه و وهمناکی که از دنیای بشریت رسم می کند، فیلمی تماشایی در ژانر رمز آلود/هیجانی است که ویژگی های تعریف شده اش - سرنخ ها، نکات انحرافی، مظنونین انگشت شمار - به بار سرگرم کنندگی آن می افزاید. «دختری با خالکوبی اژدها» یکی از معدود فیلم های ناراحت کننده ای است که میتوان از آن عمیقاً لذت برد و باید حقیقتا به این نکته اذعان کرد که حس تعلیق و تنش مداوم در جانمایه ی فیلم تنیده شده است.


http://pnu-club.com/imported/2012/09/454.jpg

کسانی که با کتاب Larsson آشنایی داشته باشند خبر دارند که او پیش از مرگش دو کتاب دیگر درباره ی میکائیل و لیزبت نوشت؛ دختری که با آتش بازی کرد The Girl who Played with Fireو دختری که لانه ی زنبور را از بین برد The Girl who Kicked the Hornet's Nest. در سوئد از روی هر دوی این کتاب های فیلمی ساخته شده است. فینچر هم دوست دارد سراغ این دو کتاب برود، گرچه در تصمیم گیری برای انجام این کار، مقدار فروش جهانی فیلم حاضر نقش به سزایی خواهد داشت. من شخصاً واقعاً دوست دارم ببینم این گروه خلاق چه فیلمی از روی آن کتاب ها - که نسبت به کتاب اول ضعیف تر هستند خواهند ساخت.

با اینحال، هر اتفاقی هم که در آینده بیفتد، فیلم The Girl with the Dragon Tattoo خود به تنهایی می تواند ادای دینی باشد از سوی دیوید فینچر، نسبت به قدرت های نهفته در زن ها، داستان های کارآگاهی، و تناقضات عجیب و غریب احساسات انسان ها.