PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : به نفر بعدیتون یه شعر هدیه بدین



Fahime.M
11-07-2008, 02:52 PM
به نام او که قائم به الذات است
بری از شرک زیادت به صفات است

Fahime.M
11-08-2008, 03:00 PM
اقایون وخانمای بیذوق دوخط شعر نمیتونین به دوستاتون تقدیم کنین :114:
واقعن که!!!
دردم از یار است ودرمان نیز هم
دل فدای او شد وجان نیز هم:277:

eastboy
11-08-2008, 05:06 PM
در برق آن نگاهت ٬هرشب رهایم ای دوست

شاعر شدم که روزی وصفت نمایم ای دوست

چشمان پرفروغت ٬ میعادگاه عشق است

من آسمان چشمت رامی ستایم ای دوست

احساس وشورعشقی بازآی ای بی تو زردم

عمری به درد دوری من مبتلایم ای دوست

درد است زنده بودن

گربی توزنده بودم ٬گو بی وفایم ای دوست وقتی شبی نباشی

samira
11-09-2008, 07:05 AM
دل من در سبدی عشق به نیل تو سپرد
نگهش دار، به موسی شدنش می ارزد...

sunyboy
11-09-2008, 02:04 PM
تنمای وصالم نیست عشق من مگیر از من
به دردت خو گرفتم نیستم در بند درمانت

X2008
11-09-2008, 05:44 PM
دین و دل بردند و قصد جان کنند
الغیاث از جور خوبان الغیاث

sunyboy
01-18-2009, 08:39 PM
سلامت می کنم ای زائر دوست
که بوی تو ز بوی دامن اوست
تو می آئی ز کوی عشق جانان
تو آوردی صفای مهربانان

Fahime.M
01-31-2009, 12:24 PM
ای بیخبر از سوخته و سوختنی
عشق امدنی بود نه اموختنی

sunyboy
01-31-2009, 06:03 PM
خوشا آنانکه الله یارشان بی

بحمد و قل هو الله کارشان بی

خوشا آنانکه دایم در نمازند

بهشت جاودان بازارشان بی

X2008
02-01-2009, 11:11 AM
سرسبزترین بهار تقدیم تو باد
اواز خوش هزار تقدیم تو باد

sunyboy
02-01-2009, 12:17 PM
چون کشتی بی لنگر, نسل بنی آدم

هر روز به این سوییم هر شام به آن سوییم

Fahime.M
02-03-2009, 05:37 PM
دعای صبح و اه شب کلید گنج مقصود است
بدین راه و روش میرو که با دلدار پیوندی

X2008
02-03-2009, 07:19 PM
با هیچ کس نشانی زان دستان ندیدم
یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد

sunyboy
02-03-2009, 11:38 PM
اینکه به هر سو میکشم نپنداری که تن است!
گور گردان است و در ان آرزوهای من است!

Fahime.M
02-04-2009, 06:33 PM
ساقیا برخیز و دور ده جام را
خاک بر سر کن غم ایام را
صبرکن حافظ به سختی روز و شب
عاقبت روزی بیابی کام را

sunyboy
02-05-2009, 12:28 AM
زندگي را بايد
مثل يك خاطره زيست
زندگي را
بايد زيست....
بايد زيست....

Fahime.M
02-08-2009, 11:31 AM
در گردون گر دو روزی بر مراد ما نگشت
عاقبت یکسان نباشد حال دوران غم مخور

memol
02-09-2009, 02:55 PM
ببخشید نوشته من شعر نیست
براش بنویس دوستت دارم آخه میدونی.آدما گاهی اوقات خیلی زود حرفها شونو از یاد میبرن ولی یه نوشته ، به این سادگیها پاک شدنی نیست.اگرچه پاره کردن یک کاغذ از شکستن یک قلب هم ساده تره...ولی بنویس...

Fahime.M
02-12-2009, 11:23 AM
چقدر زیبا نوشتی عزیزم

اه ای خدا که دست توتانایت
بنیان نهاده عالم هستی را
بنمای روی و از دل من بستان
شوق گناه و نقش پرستی را

راضی مشو که بنده ناچیزی
عاصی شود به غیر تو روی اورد
راضی مشو که سیل سرشکش را
در پای جام باده فرو بارد

sunyboy
02-15-2009, 12:02 AM
زمان قرعه ی نو می زند به نام شما

خوشا که جهان می رود به کام شما

Fahime.M
02-19-2009, 08:47 PM
تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او
زان سفر دراز خود عزم وطن نمیکند

Fahime.M
02-20-2009, 10:02 PM
هرچند که از اینه بی رنگتر است
از خاطر غنچه ها دلم تنگتر است

بشکن دل بی نوای مارا ای عشق
این ساز شکسته اش خوش اهنگتر است

Fahime.M
04-23-2009, 05:56 PM
پرنده ی قشنگی بودو پر زد
رفیق روز تنگی بودو پر زد

خیال کردم دلش دنبال عشقه
پی خوش آب و رنگی بودو پرزد

Borna66
04-23-2009, 07:05 PM
تا شقايق هست بايد زندگي كرد نه آن زندگي !

Fahime.M
04-23-2009, 09:55 PM
ز سرگذشت چمن دل به درد می آید
ببند پنجره را؛ باد سرد می آید
...
تو مرد باش و میندیش از گرانی درد
همیشه درد به سر وقت مرد می آید

Fahime.M
05-05-2009, 07:25 PM
باز هم تسبیح بسم الله را گم کرده ام
شمس من کی می رسد؟ من راه را گم کرده ام
طره از پیشانی ات بردار ای خورشیدکم
در شب یلدا مسیر ماه را گم کرده ام
در میان مردمان دنبال آدم گشته ام
درمیان کوه سوزن کاه را گم کرده ام
زندگی بی عشق شطرنجی ست در خورد شکست
در صف مشتی پیاده شاه را گم کرده ام
خواستم با عقل راه خویش را پیدا کنم
حال می بینم که حتی چاه را گم کرده ام
زندگی آنقدر هم درهم نبود و من فقط
سرنخ این رشته ی کوتاه را گم کرده ام

hiddenboy
05-05-2009, 09:56 PM
لب باز مگیر یک زمان از لب جام تا بستانی کام جهان از لب جام
در جام جهان چو تلخ و شیرین بهم است این از لب یار خواه و آن از لب جام

Fahime.M
06-20-2009, 08:55 AM
از باغ مي‌برند چراغاني‌ات كنند
تا كاج جشنهاي زمستاني‌اتكنند


پوشانده‌اند «صبح» تو را ابرهاي تار
تنها بهاين بهانه كه باراني‌ات كنند


يوسف! به اين رها شدن از چاه دلمبند
اين بار مي‌برند كه زنداني‌ات كنند


اي گل گمان مكن به شب جشن مي‌روي
شايد به خاك مرده‌اي ارزاني‌ات كنند


يك نقطه بيش فرق رحيم و رجيم نيست
از نقطه‌اي بترس كه شيطاني‌ات كنند


آب طلب نكرده هميشه مراد نيست
گاهي بهانه‌اي است كه قرباني‌ات كنند

Fahime.M
07-10-2009, 10:12 PM
سکوت


دلتنگي هاي آدمي را باد ترانه‌اي مي‌كند


روياهايش را آسمان پرستاره ناديده مي‌گيرد


و هر دانه برفي،


به اشكي نريخته مي‌ماند.


سكوت سرشار از ناگفته‌هاست .. از حركات ناكرده؛


اعتراف به عشقهاي نهان؛ و شگفتيهاي بر زبان نيامده.


در اين سكوت ...


حقيقت ما نهفته است؛


حقيقت تو و حقيقت من


براي تو و خويش چشماني آرزو مي‌كنم


كه چراغها و نشانه‌ها را در ظلماتمان ببيند ...


گوشي كه صداها و شناسه‌ها را


در بيهوشي‌مان بشنود ..

براي تو و خويش
روحي كه اينهمه را در خود گيرد و بپذيرد.


و زباني كه در صداقت خود، ما را از خاموشي خويش بيرون كشد
و بگذارد از آن چيزها كه در بندمان كشيده است... سخن بگوييم.

ایده
11-28-2009, 02:54 AM
دو کارگر راهسازی را دیدم در وسط بزرگراهی شلوغ به سایه باریک تیر چراغی پناه برده بودند تا دمی از خستگی بیاسایند انگار جز به صدای هم هیچ صدایی را حس نمی کردند از خودم پرسیدم ایا سایه وسیع خداوند برای من وتو که خسته ایم از راه زندگی پناهگاه مناسبی نیست:236:

donya88
11-28-2009, 03:07 AM
بی دوست زندگانی ذوقی چنان ندارد

ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی

ایده
11-28-2009, 03:41 AM
نمی دانستم چرا سایه وسیع خداوند را همیشه نمیتوان حس کرد ولی خداوند می دانست . نمی دانستم چرا خداوند بیماری و یاس و دلشکستگی را خلق کرده ولی حالا می دانم . خدابا اگر همه چیز را می دانستم و همه کارها را میتوانستم چقدر دنیا برایم خسته کننده بود و تکراری. خدایا دوستت دارم .

mahdi271
11-28-2009, 01:26 PM
گفته بودی که چرا محو تماشای منی؟
آنقدر مات که حتی مژه بر هم نزنی
مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز چشمان تو قدر مژه بر هم زدنی

Fahime.M
11-30-2009, 11:24 AM
توصیف زیبای ملا صدرا

... خداوند بی‌نهایت است و لامکان وبی‌زمان

اما به قدر فهم تو کوچک می‌شود

و به قدر نیاز تو فرود می‌آید

و به قدر آرزوی تو گسترده می‌شود

و به قدر ایمان تو کارگشا می‌شود

و به قدر نخ پیرزنان دوزنده باریک می‌شود...

پدر می‌شود یتیمان را و مادر

برادر می‌شود محتاجان برادری را

همسر می‌شود بی‌همسرماندگان را

طفل می‌شود عقیمان را

امید می‌شود ناامیدان را

راه می‌شود گمگشتگان را

نور می‌شود در تاریکی ماندگان را

شمشیر می‌شود رزمندگان را

عصا می‌شود پیران را

عشق می‌شود محتاجان به عشق را

...

خداوند همه چیز می‌شود همه کس را...

به شرط اعتقاد، به شرط پاکی دل، به شرط طهارت روح، به شرط پرهیز از معامله با ابلیس

بشویید قلب‌هایتان را از هر احساس ناروا

و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف

و زبان‌هایتان را از هر گفتار ناپاک

و دست‌هایتان را از هر آلودگی در بازار...

و بپرهیزید از ناجوانمردی‌ها،ناراستی‌ها ، نامردمی‌ها!

چنین کنید تا ببینید خداوند چگونه

بر سفره شما با کاسه‌ای خوراک و تکه‌ای نان می‌نشیند

در دکان شما کفه‌های ترازویتان را میزان می‌کند

و در کوچه‌های خلوت شب با شما آواز می‌خواند...

مگر از زندگی چه می‌خواهید که در خدایی خدا یافت نمی‌شود ...؟

donya88
11-30-2009, 11:41 AM
اي دل گر از ان چاه زنخدان بدرايي
هرجا كه روي زود پشيمان بدرايي
هش دار كه گروسوسه ي عقل كني گوش
ادم صفت از روضهي رضوان بدرايي
شايد كه به ابي فلكت دست نگيرد
گر تشنه لب از چشمه ي حيوان بدرايي
جان ميدهم از حسرت ديدار تو چون صبح
باشد كه چو خورشيد درخشان بدرايي
........
حافظ

ahoo
11-30-2009, 06:48 PM
گل به تاراج رفت وخاربماند
گنج برداشتندو ومار بماند
واجب است از هزار دوست برید
تایکی دشمنت نباید دید
----------------------
کاش کانان که عیب من جستند
رویت ای دلستان بدیدندی
تابه جای ترنج درنظرت
بی خبر دستها بریدندی

Fahime.M
12-01-2009, 05:10 PM
دلم گرفته خدا را تو دلگشايي كن
من آمدم به اميدت تو هم خدايي كن

به بوي دلكش زلفت كه اين گره بگشاي
دل گرفته ما بين و دلگشايي كن

دلي چو آينه دارم نهاده بر سر دست
ببين به گوشه چشمي و خودنمايي كن

ز روزگار مياموز بي وفايي را
خداي را كه دگر ترك بي وفايي كن

بلاي كينه دشمن كشيده ام اي دوست
تو نيز با دل من طاقت آزمايي كن

شكايت شب هجران كه ميتواند گفت
حكايت دل ما با ني كسايي كن

بگو به حضرت استاد ما به ياد توايم
تو نيز يادي از آن عهد آشنايي كن

نواي مجلس عشاق نغمه دل ماست
بيا و با غزل سايه همنوايي كن

rasoolnor
12-03-2009, 02:17 AM
برای خسته نباشید به سرپرست زحمتکش تالار ادبیات :

هر لاله ای که سر زند از کوه بیستون.................ساغر به طاق ابرو فرهاد می زند

Fahime.M
12-03-2009, 11:53 AM
بیکرانه
در انتهایِ هر سفر
در آیینه،
دار و ندارِ خویش را مرور میکنم.
این خاکِ تیره، این زمین،
پاپوشِ پایِ خسته ام.
این سقفِ کوتاهِ آسمان،
سر پوشِ چشمِ بسته ام.
امّا .....خدایِ دل،
در آخرین سفر،
در آیینه به جز دو بیکرانۀ کران
به جز زمین و آسمان،
چیزی نمانده است.
گم گشته ام ،کجا؟
ندیده ای مرا؟
حسین پناهیhttp://pnu-club.com/imported/2009/05/73.gif

saeed.d
12-03-2009, 02:39 PM
و خدایی که در این نزدیکی است:
لای این شب بوها، پای آن کاج بلند.
روی آگاهی آب، روی قانون گیاه.

mahdi271
12-03-2009, 04:30 PM
برای خواهر خوبم ترگل

پيش از من و تو بسيار بودند و نقش بستند
ديوار زندگی را زين‌گونه يادگاران

وين نغمه محبت بعد از من و تو ماند
تا در زمانه باقيست، آواز باد و باران

Fahime.M
12-07-2009, 11:36 AM
فانوس خيس

روي علف ها چكيده ام.
من شبنم خواب آلود يك ستاره ام
كه روي علف هاي تاريك چكيده ام.
جايم اينجا نبود.
نجواي نمناك علف ها را مي شنوم
جايم اينجا نبود.
فانوس
در گهواره خروشان دريا شست و شو مي كند
كجا مي رود اين فانوس ،
اين فانوس دريا پرست پر عطش مست ؟
بر سكوي كاشي افق دور
نگاهم با رقص مه آلود پريان مي چرخد.
زمزمه هاي شب در رگ هايم مي رويد.
باران پر خزه مستي
بر ديوار تشنه روحم مي چكد.
من ستاره چكيده ام.
از چشم نا پيداي خطا چكيده ام:
شب پر خواهش
و پيكر گرم افق عريان بود.
رگه سپيد مرمر سبز چمن زمزمه مي كرد.
و مهتاب از پلكان نيلي مشرق فرود آمد.
پريان مي رقصيدند.
و آبي جامه هاشان با رنگ افق پيوسته بود.
زمزمه هاي شب مستم مي كرد.
پنجره رويا گشوده بود.
و او چون نسيمي به درون وزيد.
اكنون روي علف ها هستم
و نسيمي از كنارم مي گذرد.
تپش ها خاكستر شده اند.
آبي پوشان نمي رقصند.
فانوس آهسته بالا و پايين مي رود.
هنگامي كه او از پنجره بيرون مي پريد
چشمانش خوابي را گم كرده بود.
جاده نفس نفس مي زد.
صخره ها چه هوسناكش بوييدند!
فانوس پر شتاب !
تا كي مي لغزي
در پست و بلند جاده كف بر لب پر آهنگ؟
زمزمه هاي شب پژمرد.
رقص پريان پايان يافت.
كاش اينجا نچكيده بودم!
هنگامي كه نسيم پيكر او در تيرگي شب گم شد
فانوس از كنار ساحل براه افتاد.
كاش اينجا- در بستر پر علف تاريكي- نچكيده بودم !
فانوس از من مي گريزد.
چگونه برخيزم؟
به استخوان سرد علف ها چسبيده ام.
و دور از من ، فانوس
در گهواره خروشان دريا شست و شو مي كند.

سهراب

elili
12-13-2009, 09:26 PM
به تو می اندیشم!
ای سرا پا همه خوبی
تک و تنها به تو می اندیشم !
همه وقت
همه جا
من به هر حال که باشم
به تو می اندیشم !
تو بدان این را
تنها تو بدان
تو بیا
تو بمان با من
تنها تو بمان .

Fahime.M
12-17-2009, 11:28 AM
برخیز

دوست

برخیز دوست

باید به جستجوی سرچشمه های فیاض

راه افتاد

به جستجوی سرچشمه ای که ناف دریایی باشد

سرچشمه ای که هر ریگش

سیاره ی صفایی را ایمایی دنیایی باشد

برخیز

mahdi271
12-27-2009, 12:12 PM
تك سوار سحر جاده تو بايد باشي
و خدا مي داند
كه خدا مي خواهد تو «خودآ»يي باشي
بر پهنه خاك
نازنين
داس بي دسته ما
سال ها خوشه نارسته بذري را بر مي چيند
كه به دست پدران ما بر خاك نريخت
كودكان فردا
خرمن كشته امروز تو را مي جويند

Fahime.M
12-28-2009, 11:11 AM
ای کاش...

کاش راه زندگی، در پای دل خاری نداشت
یا که چون دارد، فراز و شیبِ دشواری نداشت
کاش از پا در نمی افتاد، هر سو رهروی ست
یا که تا سر منزلِ خود، راه بسیاری نداشت
کاش خیل دلبران، پنهان نمی کردند روی
یا که چشم بیدلان، حاجت به دیداری نداشت
کاش از روز نخستین خارزارِ ِ این وجود
روزنی از دیده ی حسرت، به گلزاری نداشت
کاش جانِ پاک، با این خاکدان خو می گرفت
یا که اصلاً شهر ما، دکان خمّاری نداشت
کاش هر باطل نمی شد عرضه بر اَفهام خلق
یا متاع کفر و دین، هریک خریداری نداشت
کاش واعظ لب فرو می بست از گفتار نیک
یا خلاف آنچه گوید، زشت کرداری نداشت
کاش از خوی پزشکان بود کمتر جلبِ مال
یا که جمع بینوایان، هیچ بیماری نداشت
کاش فکر بیش و کم در مغز انسانی نبود
تا که بارِ زندگانی، هیچ سرباری نداشت
کاش چشم و گوش هر کس بر حقایق باز بود
تا که دیگر عِلم و دین پوشیده اسراری نداشت
کاش هر کس دعویِ اسلام و ایمان می نمود
از نفاق و کفر پنهان، بسته زُنّاری نداشت
کاش هر گندم نمای جو فروش از هر کنار
در میان شهر کوران، گرم بازاری نداشت
کاش چشم نیم مستی هوش از «الفت» می ربود
تا که با سود و زیانِ دیگران کاری نداشت

Fahime.M
01-02-2010, 03:12 PM
شاخه ای ا زگل سرخ
بوته ای ا زگل نرگس
سبدی از پرطاووس
می دهم هدیه به آنان که نوازش دادند
مهربانی و وفاداری را
عشق و زیبایی را

MAHBOOBEH
01-05-2010, 07:01 PM
به پيش روي من تا چشم ياري ميكند درياست

چراغ ساحل آسودگي ها در افق پيداست

در اين ساحل كه من استاده ام،خاموش

دلم تنهاست

donya88
01-05-2010, 08:34 PM
مي خوا ه و گل افشان كن از دهر چه مي جويي


اين گفت سحر گه گل بلبل تو چه مي گويي

mohamadasas
01-05-2010, 08:39 PM
برخيزو مخور غم جهان دگران
بنشين ودمي به شادماني گذران

MAHBOOBEH
01-05-2010, 09:07 PM
بد نامي حيات دو روزي نبود بيش
بشنو ز من كه با تو بگويم چسان گذشت
يك روز،صرف بستن دل شد به اين و آن
روز دگر،به كندن دل زين و آن گذشت

Fahime.M
01-09-2010, 04:25 PM
نگاه کن
چه فرو تنانه بر در گاه نجابت
به خاک می شکند
رخساره ای که توفانش
مسخ نیارست کرد.
چه فروتنانه بر آستانه تو به خاک می افتد
آنکه در کمر گاه دریا
دست
حلقه توانست کرد.
نگاه کن
چه بزرگوارانه در پای تو سر نهاد
آنکه مرگش
میلاد پر هیا هوی هزار شهزاده بود.
نگاه کن

mahdi271
01-16-2010, 11:57 AM
غنچه با دل گرفته گفت:
زندگی
لب زخنده بستن است
گوشه‌ای درون خود نشستن است
گل به خنده گفت
زندگی شکفتن است
با زبان سبز راز گفتن است
گفتگوی غنچه و گل از درون باغچه باز هم به گوش می‌رسد
تو چه فکر می‌کنی؟
کدام یک درست گفته‌اند
من که فکر می‌کنم
گل به راز زندگی اشاره کرده‌است
هرچه باشد او گل است
گل یکی دو پیرهن
بیشتر ز غنچه پاره کرده‌است!

mahdi271
01-16-2010, 12:01 PM
به پيش روي من تا چشم ياري ميكند درياست

چراغ ساحل آسودگي ها در افق پيداست

در اين ساحل كه من استاده ام،خاموش

دلم تنهاست

سلام
فدات شم فریدون مشیری کلی زحمت کشید و این شعر رو گفت
شعر رو کامل بنویس داری هدیه میدی به دوست.
پس کامل بنویس.
حیف شعر به این قشنگی نصفه باشه.

Fahime.M
01-16-2010, 01:52 PM
در هر طلوع و غروب ، زندگی را احساس کن .
محبت کن ،
خوب باش ،
مهربان باش ،
دوست بدار ؛

شاید . . . شاید که فردایی نباشد !!!

ارمینه
02-18-2010, 11:38 AM
امشب تمام عاشقان را دست به سر کن
یک امشبی با من بمان با من سحر کن

Fahime.M
02-18-2010, 12:56 PM
گل باغ آشنایی

گل من پرنده یی باش و به باغ باد بگذر
مه من شکوفه یی باش و به دشت آب بنشین
گل باغ آشنایی گل من کجا شکفتی
که نه سرو می شناسد
نه چمن سراغ دارد ؟
نه کبوتری که پیغام تو آورد به بامی
نه به دست باد مستی گل آتشین جامی
نه بنفشه یی
نه جویی
نه نسیم گفت و گویی
نه کبوتران پیغام
نه باغ های روشن
گل من میان گلهای کدام دشت خفتی
به کدام راه خواندی
به کدام راه رفتی؟
گل من
تو راز ما را به کدام دیو گفتی ؟
که بریده ریشه ی مهر شکسته شیشه ی دل
منم این گیاه تنها به گلی امید بسته
همه شاخه ها شکسته
به امید ها نشستیم و به یادها شکفتیم
در آن سیاه منزل
به هزار وعده ماندیم
به یک فریب خفتیم