PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : همه چيز در مورد قرآن و روانشناسی



Borna66
05-31-2009, 10:45 PM
مقدمه:

انسان موجودي است که از دو بعد مادي و غيرمادي تشکيل شده است. همانگونه که در قرآن کريم آمده است اين موجود، رشد خود را از خاک شروع کرده و مراحل مختلف تکامل را پشت سر گذاشت تا آنجا که روح خدايي در درون وي شکوفا شده و همراه و همگام با جسم به حرکت درآمده و با طي مراحل گوناگون، صفات و ويژگيهايي چون عقل، عشق و عواطف انساني را از خود به مرحله ظهور و شکوفايي رسانده است. آنچه هميشه ذهن بشر را به تفکر واداشته است و او را به تلاش ترغيب نموده، معرفت نفس يا خودشناسي است.

Borna66
05-31-2009, 10:45 PM
قرآن کريم به منظور دستيابي به خودشناسي و رشد شخصيت و ارتقاي نفس انسان به مدارج کمال انساني، مناسبترين و بهترين راهي را که بتواند زمينه خوشبختي دنيا و آخرت او را فراهم کند، به وي نشان داده است.

در قرآن کريم، آيات بسياري وجود دارد که فطرت وجودي انسان و حالات گوناگون روان او را متذکر شده و علل انحراف و بيماري و همچنين راههاي تهذيب و تربيت و معالجه روان انسان را به طور جامع نشان داده است.

Borna66
05-31-2009, 10:45 PM
حقايقي که در قرآن، درباره انسان و حالات و صفات رواني گوناگون او آمده، به ما نشان مي دهد که به خوبي شخصيت انساني خويش را رشد دهيم و همچنين انگيزه هاي اصلي محرک رفتار انسان و عواملي را که در هماهنگ کردن شخصيت و تکامل و ايجاد بهداشت رواني او تأثير بسزايي دارند بشناسيم. زيرا قرآن، سخن آفريدگار انسان است و بديهي است که آفريدگار، به طبيعت و اسرار آفرينش مخلوق خود داناتر است. «اَلا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ و هو اللّطيف الخبيرُ» آيا آن خدايي که خلق را آفريده عالِم به اسرار آنها نيست؟ و حال آن که او به باطن و ظاهر همه امور عالَم آگاه است.» (سوره ملک آيه 14)

Borna66
05-31-2009, 10:45 PM
بخش اول
انگيزه هاي رفتار در قرآن

انگيزه ها نيروهاي محرکي هستند که در موجود زنده، حالتي از نشاط و فعاليت بر مي انگيزند و رفتارش را آشکار مي سازند و او را به سوي هدف يا هدفهاي مشخصي راهنمايي مي کنند. انگيزه ها، وظايف ضروري و مهمي براي موجود زنده انجام مي دهند. روانشناسان جديد، انگيزه ها را به دو بخش اصلي تقسيم مي کنند و آنها عبارتند از:

انگيزه هاي فيزيولوژيک يا انگيزه هاي اوليه: اين انگيزه ها، به نيازهاي فيزيولوژيک جسم و عوارضي که دريافتهاي بدن مانند کمبود مواد لازم براي بدن يا به هم خوردن تعادل آن به وجود مي آيند، مربوط مي شود. اين انگيزه ها رفتار فرد را در جهت اهدافي که نيازهاي فيزيولوژيک بدنش را برآورده کنند، راهنمايي مي کنند و يا نقص و کمبودي را که گاهي در بافتهاي بدن به وجود مي آيد جبران مي کنند و آن را از نظر توازن به حالت گذشته برمي گردانند.

Borna66
05-31-2009, 10:45 PM
انگيزه هاي رواني يا ثانويه: اين انگيزه ها به وسيله فراگيري در جريان رشد اجتماعي فرد قابل حصول هستند. تحقيقات جديد فيزيولوژيک روشن کرده است که در بدن انسان و حيوان، نوعي تمايل طبيعي نسبت به حفظ توازن در درجه اي ثابت وجود دارد، به طوري که اگر اين توازن، مختل شود عاملي در او برانگيخته مي شود که به انجام فعاليت هماهنگ سازي براي بازگرداندن بدن به حالت توازن سابق وادارش مي کند.

Borna66
05-31-2009, 10:45 PM
اما قرآن کريم در چهارده قرن پيش همين نظريه «توازن» را که اخيراً توسط دانشمندان، کشف شده را بيان کرده است. آنجا که مي فرمايد: «وَ خَلَقَ کُلََّ شيء فَقَدَّرْهَ تَقدِيراً. و خداوند همه چيز را آفريد آنگاه آن را در اندازه اي معين قرار داد.» (سوره فرقان، آيه 2) و يا: «.... کُلّ شَيء عِندَهُ بِمِقْدارٍ. هرچيز در نزد خداوند به اندازه است.» (سوره رعد، آيه 8)

بنابراين انسان و حيوان با روشي حساب شده آفريده شده و هرگاه اين توازن به هم بخورد، يک سري انگيزه فيزيولوژيک به کار مي افتد و انسان يا حيوان را وادار مي کند تا با يک سري اعمال هماهنگ کننده، حالت توازن را به بدن برگرداند. قرآن به مهمترين انگيزه هاي فيزيولوژيک اشاره مي کند که ما نيز مختصراً به آنها مي پردازيم.

Borna66
05-31-2009, 10:45 PM
الف) انگيزه فيزيولوژيک
1- انگيزه هاي حفظ ذات
خداوند متعال در برخي از آيات قرآن، مهمترين انگيزه هاي فيزيولوژيک را که وظيفه حفظ انس و بقاي فرد را بر عهده دارند، ذکر کرده است مانند: گرسنگي، تشنگي، درد، خستگي، گرما و سرما.

« فَقُلْنا يآدَمُ انّ هذا عَدوٌّ لَکَ وَ لَذِوْجِکَ فَلا يُخْرِجَنَّکُما مِنَ اَلْجَنّةِ فَتَشْقي. انَّ لَکَ اَلاّتَجوُعَ فيها وَلا تَعْريَ. وَ أَنَّکَ لا نَظْمَؤُا فيها وَ لاتَضْحي. فَوَسْوَسَ اِلَيْهِ الّشْطانُ قالَ يآدَمُ هَلْ أَدُلَّکُ عَلي شَجَرَةِ الْخُلدِ وَ مُلْکِ لايَبْلي.» آنگاه گفتيم اي آدم (محقيقاً بدان) که اين شيطان با تو و همسرت دشمن است مبادا شما را از بهشت بيرون کند که در نتيجه به شقاوت و بدبختي دچار شويد. همانا براي تو در بهشت (همه چيز مهياست) نه هرگز آنجا گرسنه شوي و نه عريان ماني و نه هرگز در آنجا به تشنگي و گرماي آفتاب آزار بيني. باز (با اين همه سفارش) شيطان در او وسوسه کرد و گفت: اي آدم، آيا تو را به درخت ابديت و ملک مردن راهنمايي کنيم؟» (سوره طه 117-120)

Borna66
05-31-2009, 10:45 PM
در اين آيات، به سه انگيزه مهم از انگيزه هاي حفظ ذات اشاره شده است که عبارتند از: انگيزه هاي گرسنگي، تشنگي و پرهيز از گرما و همچنين سرماي سخت. اين آيات همچنين به انگيزه هاي حب بقاي مالکيت نيز اشاره مي کند. اصولاً انگيزه هاي حفظ ذات در خدمت انگيزه «حب بقاي نفس» عمل مي کنند. زيرا اين انگيزه ها با برآوردن نيازهاي فيزيولوژيک جسم، در واقع بقاي شخص و ادامه زندگي وي فعاليت مي کنند.

Borna66
05-31-2009, 10:46 PM
اصولاً انگيزه هاي حفظ ذات، هم در حيوان و هم در انسان وجود دارد. برخي از آيات قرآن به اهميت ويژه هر يک از انگيزه هاي گرسنگي و حالت انفعالي ترس در زندگي انسان اشاراتي مي کنند. هر يک از حالتهاي گرسني و ترس در زندگي انسان تأثير بسزايي دارند. « فَلْيَعْبُدوا رَبَّ هذا اَلْبَيْتِ. اَلَّذي اَطْعَمَهُمْ مِنْ جوُعِ وَ ءَامَنَهُمْ مِنْ خَوْفِ» پس بايد خداي يگانه کعبه را بپرستند که به آنها هنگام گرسنگي طعام داد و از ترس و خطر، ايمنشان ساخت.»( قريش، آيات 3 و 4)

Borna66
05-31-2009, 10:46 PM
2- انگيزه تنفس
انگيزه تنفس يکي از انگيزه هاي ضروري فيزيولوژيک انسان است. زيرا انسان و حيوان براي زنده ماندن، نياز به اکسيژن دارند و اگر به طور کلي اکسيژن يافت نشود، انسان مي ميرد. خداوند در آيه زير به اهميت تنفس در زندگي انسان چنين اشاره مي کند: « وَءَايُةُ اَناّ حَمَلْنا ذُرِّيَتَّهُمْ في الْفُلْکِالْ مَشْحوُنَ وَ خَلَقْناَ لَهُمْ مِنْ مِثْلِهِ ئَ ما يَرْکَبوُنَ. وَ إنْ نَشََا نُغْرِقْهُمْ فَلا صَرِيِخَ لَهُمْ وَ لا هُمْ يُنْقَذوُنَ.» و نشانه ديگر اينکه ما نژاد بشر را در کشتي پربار سوار گردانيديم و براي آنها مانند کشتي چيزي که بر آن سوار شوند خلق کرديم (مرکبهاي ديگر) و اگر بخواهيم همه را غرق مي کنيم و ابداً نه فريادرس و نه راه نجاتي يابند.» (سوره يس – آيه 41-43)

Borna66
05-31-2009, 10:46 PM
دو انگيزه بقاي نوع:
حکمت خداوند متعال اقتضا مي کند که در سرشت انسان و حيوان انگيزه هاي فيزيولوژيک فطري قرار دهد که آنها را وا دارد، رفتارهاي ضروري گوناگوني براي حفظ ذات در پيش گيرند.

همچنين حکمتش اقتضا مي کند که در سرشت اين دو موجود دو انگيزه فيزيولوژيک فطري قرار دهد که آنها را به دو نوع رفتار مهم که بقاي نوع، وابسته به آنهاست وادار کند. اين دو انگيزه عبارتند از: انگيزه جنسي – انگيزه مادري

Borna66
05-31-2009, 10:46 PM
1- انگيزه جنسي
کار مهم اين انگيزه، توليد مثل است که موجب تشکيل خانواده ها و جوامع نوع بشر و ملتها مي شود. عمران و آباداني کره زمين، شناخت ملتها، گسترش تمدن و پيشرفت دانش و صنعت محصول اين انگيزه است. « يا اَيُّها النَّاسُ إنّا خلقَکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنثي وَ جعلْنکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتعارَفوا اِنّ اکرمَکُمْ عندالل اَتقکُمْ، اِنّ اللهَ عَليمُ خبير.» اي مردم همه شما را از زن و مرد آفريديم و شما را در دسته ها و قبايل مختلفي قرار داديم تا همديگر را بشناسيد، همانا گراميترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست و خداوند بسيار دانا و آگاه است.» (سوره حجرات، آيه 13) « و خداوند از جنس خودتان براي شما همسراني آفريد و از همسرانتان فرزندان و نوه هايي قرار داد...». (سوره نحل ـ آيه 72)

Borna66
05-31-2009, 10:46 PM
انگيزه جنسي، در واقع پايه تشکيل خانواده مي باشد، زيرا هر يک از زوجين در کنار همسر خود احساس راحتي و امنيت و آرامش مي کند و بين آنها عاطفه، عشق و دوستي و مهرباني به وجود مي آيد که اين خود عامل تداوم زندگي زناشويي، در حالتي از هماهنگي و همکاري مي باشد و اين نوع زندگي نيز به نوبه خود فضاي سالمي را براي رشد و تربيت کودکان و شکل گيري صحيح شخصيت آنها، آماده مي سازد. «وَ مِنْ الله و أنّْ خَلَقَ لَکُم مِنْ انفسکُمْ اَزواجاً لِتَسکنوُا اِلَيها وَ جَعَلَ بَينَکُمْ مَوَّدةًّ وَ رحمَةً. انَّ في ذلِکَ لايتِ لِقَوْمٍ يتفَکَّروُنَ.» و يکي ديگر از آيات خدا اين است که براي شما از جنس خودتان جفتهايي آفريد که مايه آرامش شما باشد و ميان شما رأفت و مهرباني قرار داد و در اين امر براي مردم متفکر نشانه هاي علم و حکمت خدا آشکار است.» (سوره روم ـ آيه 21)

Borna66
05-31-2009, 10:47 PM
2- انگيزه مادري
حکمت و مصلحت خداوند متعال چنين است که در سرنوشت مادر نيز انگيزه اي فطري بوجود مي آورد که او را براي انجام رسالت مهم خويش به منظور بقاي نوع، آماده ميکند. چون مادر، سختي دوران بارداري و زايمان را از روي رغبت تحمل مي کند و پس از تولد فرزند نيز وظيفه شير دادن و نگهداري و مهرباني نسبت به او را انجام مي دهد تا وقتي که کودک رشد کند و خود بتواند کارهايش را انجام دهد. قرآن به رنج بارداري و زايمان و تحمل آن توسط مادر،چنين اشاره مي کند. « وَ وَصّينا الْانسانَ بَوالدَيْهِ احساناً حَمَلَتْهُ أمّه کُرْها وَ وَضَعْتُه کُرْها وَ حملْهُ وَ فصلهُ ثُلَثوُنَ شهراً». ما به انسان سفارش کرديم که به پدر و مادر خود احسان کند که مادر، رنج و زحمت بار حمل را متحمل شد و باز با درد و مشقت وضع حمل کرد و سي ماه تمام مدت حمل و شيرخوارگي بود ...» (سوره احقاف، آيه 15)

Borna66
05-31-2009, 10:47 PM
انگيزه هاي رفتار در قرآن

ب) انگيزه رواني
انگيزه هاي رواني، انگيزه هايي هستند که مستقيماً نمي توان آنها را به حالتهاي فيزيولوژيک بدن که نتيجه نيازهاي جسمي هستند برگرداند، اما اين مقوله در مورد انگيزه هاي فيزيولوژيک، مانند گرسنگي، تشنگي و خستگي صادق هستند.

اکثر روانشناسان معتقدند که بيشتر انگيزه هاي رواني بر پايه انگيزه هاي فيزيولوژيک، قابل اکتساب هستند. به عبارت ديگر، آنها انگيزه هاي رواني را شاخه يا شعبه اي از انگيزه هاي فيزيولوژيک مي دانند، در نتيجه تأثير و تأثر مهارتها و عوامل رشد اجتماعي فرد به وجود مي آيند.

Borna66
05-31-2009, 10:47 PM
بنابراين آنها وجود فطري عناصر در انگيزه هاي رواني را انکار نمي کنند و برخي از آنان مانند اريک فروم معتقدند که «نيازهالي رواني» نيازهاي فطري و اساسي در سرشت انسان هستند که قابل فراگيري و اکتساب از محيط اجتماعي نمي باشند. مانند نياز پيوستگي به ديگران، نياز به بزرگي و ازجمندي و نياز به هويت. ابراهام مازلو انگيزه ها را به دو بخش تقسيم مي کند:
1) انگيزه يا نياز مادي
2) انگيزه يا نياز معنوي

Borna66
05-31-2009, 10:47 PM
نيازهاي اصلي يا مادي همان نياز گرسنگي، تشنگي، انگيزه جنسيت، امنيت و غيره است. انگيزه يا نياز معنوي نيز در برگيرنده جنبه هاي معنوي زندگي انسان است. مانند عدالت خواهي، نيکي، زيبايي، نظم و اتحاد. مازلو معتقد است که نيازهاي معنوي انسان، نوعي نيازهاي فطري هستند که تکامل رشد و بالندگي شخصيت فرد به برآوردن آنها بستگي دارد.

Borna66
05-31-2009, 10:47 PM
1- انگيزه مالکيت
انگيزه مالکيت از آن دسته انگيزه هاي رواني است که انسان آن را در جريان رشد اجتماعي خود مي آموزد. زيرا انسان از طريق فرهنگ محيط خود که در آن پرورش مي يابد و همچنين مهارتها و آگاهيهاي شخصي، عشق به تصاحب پول و مستغلات و اراضي و اموال گوناگون ديگر را پيدا مي کنند. «وَ تُحِبّوُنَ الْمالَ حُبّاً جَمّاً.» و شما مال و ثروت را بسيار دوست مي داريد.» (سوره حجر، آيه 20) «وَ اَعْلَمواُ اَنّما اَلْحيوةُ الدُّنْيا وَ لَهْوَ و زينَةٌ وَ تفاخُرُ بَينَکُمْ وَ تکاثُرُ في الْاَموالِ وَالْاولادِ.» بدانيد که زندگاني دنيا در حقيقت بازيچه اي است و لهو و عياشي و آرايش و تفاخر و خودستايي با يکديگر و حرص زياد کردن مال و فرزندان ...» (سوره حديد، آيه 20)

Borna66
05-31-2009, 10:47 PM
برخي از روانشناسان مانند «مک دوگال» مالکيت را نوعي غريزه مي داند. اما بررسيهاي انجام شده نشان مي دهد که در انسان شناسي و روانشناسي جديد نظريه غريزي بودن مالکيت را تأييد نمي کند و آن را يک انگيزه قابل اکتساب رواني مي داند.


2- انگيزه پرخاشگري (تجاوز)
انگيزه پرخاشگري در رفتار تجاوزگرانه انسان در برابر ديگران با هدف مورد آزار قرار دادن آنها، چه به صورت تجاوز فيزيکي و چه تجاوز لفظي، ظاهر مي شود. قرآن کريم در جريان نقل دوستان آدم و حوا و فريب خوردن آنها توسط شيطان و اخراجشان از بهشت به انگيزه تجاوز اشاره مي کند. «وَ قالَ اهْبَطا منْها جَميعاً بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ ...» آنگاه خدا به آدم و حوا و شيطان فرمود همه شما از آنجا (بهشت برين) فرود آييد که برخي از شما با برخي ديگر دشمنيد.» (سوره طه، آيه 123)

Borna66
05-31-2009, 10:47 PM
آيه فوق به ظلم و تجاوز اشاره مي کند که برخي از مردم نسبت به برخي ديگر، به دليل رقابت و پيروي از خواسته هاي نفس و همچنين در اثر فريب خوردن از شيطان، روا مي دارند.

در سوره بقره آيه 30، وقتي که خداوند به فرشتگان وحي کرد که «من در زمين خليفه اي خواهم گماشت»، آنها گفتند: «آيا کسي را جانشين مي کني که در آن فساد کنند»؟ امام فخر رازي در تفسير اين آيه مي نويسد: توضيح اين مطلب اين است که هرگاه شهوت و غضب از يک سو و عقل از سوي ديگر در کنار هم قرار گيرند، در چنين اجتماعي شهوت، حاکم و غضب، مجري خواهد بود و اين باعث بروز فساد از سوي شهوت خواهد بود. گفته خدا (به نقل از فرشتگان) که جانشيني خونريز را براي زمين آفريده، معنايش اين است که او (خليفه) در اثر به کارگيري نيروي غضب اين کار را انجام مي دهد. اما خداوند به فرشتگان فرمود: «من آنچه را که شما نمي دانيد مي دانم.»

Borna66
05-31-2009, 10:48 PM
نخستين تجاوزي که بشر صورت داد، تجاوز قابيل فرزند آدم به برادرش هابيل بود. آنگاه که خداوند قرباني برادرش را پذيرفت و قرباني او را رد کرد، در نتيجه، حسد بر او چيره شده و برادرش را کشت.

قرآن همچنين به رفتار پرخاشگرانه اي که گاه در الفاظ کلامي از قبيل غيبت و تهمت و يا ناسزاگويي و تمسخر نسبت به ديگران ظاهر مي شود، اشاره مي کند. «إنْ کُمْ يکوُنوا لَکُمْ اَعْداءَ وَ يَسبُطواُ اِلَيْکُمْ أيديهم و السِنَتهُمْ بالسُّوء وَ وَدوّالوّْ تکفُروُنَ.» هرگاه آنها بر شما تسلط يابند باز همان دشمن ديرينند (اينک هم) هر چه بتوانند به دست و زبان بر عداوت شما مي کوشند و چقدر دوست مي دارند که شما باز کافر شويد.» (سوره ممتحنه، آيه 2)

Borna66
05-31-2009, 10:48 PM
تحقيقات جديد عربي اين موضوع را روشن کرده است که رفتار پرخاشگرانه در کودکان خردسال وقتي بروز مي کند که حرکات جسمي آنان محدود شود. اين محدوديت حرکات، باعث پيدايش حالت ناکامي و احساس محروميت در آنها شده و در نتيجه رفتار تجاوزگرانه شان ظاهر مي شود.

نتيجه برخي تحقيقات ديگر، اين مسأله را ثابت کرده است که حالت ناکامي، لزوماً به رفتار پرخاشگرانه نمي انجامد، بلکه گاهي باعث بروز انواع ديگر رفتار مانند: درخواست کمک و ياري از ديگران، فزون خواه شدن و پناه بردن به شرب خمر و استعمال مواد مخدر نيز مي شود. بسياري از روانشناسان جديد رفتار پرخاشگرانه را حداقل در بخشي از آن ـ رفتاري اکتسابي به شمار مي آورند.

Borna66
05-31-2009, 10:48 PM
اين نظريه که بسياري از روانشناسان جديد به آن معتقدند، با آنچه که در قرآن درباره وجود آمادگي و استعداد پذيرش خير و شر در انسان آمده است، هماهنگي دارد. «وَ هَدينهُ النَّجْدَينْ.» آيا ما راه خير و شر (حق و باطل) را به او ننموديم.» (سوره بلد، آيه 10)

عوامل بسياري مانند نحوه تربيت و شرايط رشد اجتماعي و فرهنگي و همچنين يادگيريها و تجارب شخص انسان باعث مي شود که او از دو راه خير و نيکي و خوشرفتاري با مردم و يا شر و ظلم و تجاوز يکي را انتخاب کند.

Borna66
05-31-2009, 10:48 PM
3- انگيزه رقابت
رقابت از آن دسته انگيزه هاي رواني است که انسان، آن را از محيط زندگي خود قرا مي گيرد و تربيت فرد، او را به جنبه هاي مثبت و خوب رقابت در جهت ارتقا و پيشرفتش بر اساس ارزشهايي که جامعه به آن پايبند است، هدايت مي کند. مثلاً گاهي فرد از فرهنگ جامعه خويش رقابت اقتصادي، سياسي، علمي و يا انواع ديگر رقابت را که در ميان فرهنگ سايرملل رواج دارد، مي آموزد.

Borna66
05-31-2009, 10:48 PM
قرآن، مردم را به رقابت در تقواي خدا و کار نيک و پايبندي به ارزشهاي والاي انساني و پيروي از روش الهي در زندگي چه در رابطه با خداوند متعال و چه با خانواده خود يا جامعه تشويق مي کند تا از آموزش و خشنودي او بهره مند و سرانجام به بهشت برين رهسپار شوند. «فَاستَبِقواُ الْخيراتِ الي اللهِ مَرْجُعُکمْ جميعاً فينبکُمْ بَما کَنتمْ فيهِ تَخْتَلِفونَ.» پس به کارهاي نيک سبقت گيريد که بازگشت همه شما به سوي خداست و در آنچه اختلاف مي کنيد شما را به جزاي آن آگاه خواهد ساخت.» (سوره مائده، آيه 48)

Borna66
05-31-2009, 10:49 PM
4- انگيزه دينداري
انگيزه دينداري، يک انگيزه رواني است که ريشه فطري در سرشت انسان دارد؛ زيرا انسان در اعماق وجود خود انگيزه اي را احساس مي کند که او را به تحقيق و تفکر درباره آفريدگار خويش و جهان هستي و عبادت و چاره جويي از او و پناه بردن به او وامي دارد و به هنگام فشار و مشکلات و گرفتاريهاي زندگي از او کمک مي خواهد. تمام تفاوتهايي که در مورد خدا و روش عبادت او در انسان و همچنين، سطح انديشه و تکامل فرهنگي و ديني انسانها در اين زمينه وجود دارد، تفاوت دو روش تبعيد و تبيين همان انگيزه فطري دينداري است که در اعماق نفس بشر وجود دارد.

Borna66
05-31-2009, 10:49 PM
برخي از آيات قرآن اين موضوع را که انگيزه دينداري، يک انگيزه فطري است روشن مي کنند خداوند مي فرمايد: «فَاَقِمْ وَ مهلکَ لِلْديّنَ حنيفاً فطرتَ الله الَّتي فَطَرَ النّاسَ عليها لا تبديلَ لِخَلْقِ الله ذلِکَ الدّينُ القيّمُ و لکنّ اکثرالناّسَ لايعلموَنَ.» پس تو اي رسول (با هفده تن از پيروانت) مستقيم روي به جانب آيين پاک اسلام آور و پيوسته از طريق دين خدا که فطرت خلق را بر آن آفريده است پيروي کن که در خلقت خدا هيچ تغييري نبايد داد. اين است آيين استوار حق وليکن اکثر مردم از اين حقيقت آگاه نيستند.» (سوره روم، آيه 30)

Borna66
05-31-2009, 10:49 PM
خداوند در اين آيه يادآوري مي کند که در فطرت، يعني در آفرينش و سرشت انسان نوعي استعداد فطري وجود دارد که مي تواند شگفتيهاي مخلوقات خدا را درک و از طريق آنها بر وجود يگانگي خدا استدلال کند. در سرشت آفرينش انسان، استعداد فطري خداشناسي و يکتاپرستي وجود دارد. بنابراين اعتراف به خداوندي خدا، ريشه در فطرت انسان دارد و از ازل در اعماق روحش وجود داشته است. اما آميخته شدن روح با جسم و سرگرم شدن انسان به خواسته هاي جسمي و غيره که لازمه زندگي دنيوي و زميني است، باعث شد که اين شناخت و آگاهي نسبت به خدا و استعداد فطري يکتاگرايي انسان، در معرض غفلت قرار گيرد و به دست فراموشي سپرده و نيز توسط احساس ناخودآگاه انسان، به کناري نهاده شود.

Borna66
05-31-2009, 10:49 PM
از جمله عواملي که به بيداري و فعال شدن انگيزه دينداري در انسان کمک مي کند، وجود خطرهايي است که در برخي اوقات زندگي، او را تهديد مي کنند و تمام راههاي نجات را در برابرش مي بندند به طوري که هيچ گريزگاهي به جز پناه بردن به خدا ندارد. در اينجاست که انسان با همان انگيزه فطري به سوي خدا کشيده مي شود و از او براي برطرف کردن خطر کمک و ياري جويد. خداوند در اين مورد مي فرمايد: «قُلْ من يُنَجّيکُمْ مِنْ ظلمَتِ الّرِ و البَحرِ تَدْعونهُ تضرُّعاً و خفيةً لَئِنْ انجنامِنْ هذِهِ لنکوننَّ منِالّشکرين». بگو اي پيامبر، آن کيست که شما را از تاريکيها و سختيهاي بيابان و دريا نجات مي دهد که او را به تضرع و زاري و از باطن قلب مي خوانيد که اگر ما را از اين مهلکه نجات داد، پيوسته شکرگذار او هستيم.» (سوره انعام، آيه 63)

Borna66
05-31-2009, 10:49 PM
گاهي انسان برخي تمايلات و انگيزه هاي نامطلوب و يا نگران کننده اي در خود احساس مي کند و مي کوشد آنها را از حوزه شعور و احساس خود دور سازد و اين در نهايت، منجر به نابودي و بايگاني آنها در ضمير ناخودآگاه انسان مي شود. اما بسيار اتفاق مي افتد که انسان، همين تمايلات و انگيزه ها را به طور ناخودآگاه و در شکل لغزشهاي زباني و اشتباهات کلامي آشکار مي سازد.

قرآن به برخي انگيزه هاي ناخودآگاه که در درون انسان وجود دارند و او مي کوشد آنها را کتمان کند، اما به هر حال از طريق لغزشهاي زباني آنها را بروز مي دهد، چنين اشاره مي فرمايد:

«امْ حسب الذّينَ في قلوبهمْ مرضٌ اَنْ لّنْ يُخْرِجُ الله أضْعنهم وَ لو نشاءُ لاينکهُمْ فلعوفتَهُمْ بسميهُمْ و لتعرفنهم فيالحن القولِ و اللهُ يعلمُ اَعمالکُمْ.» آيا آنان که در دل، مرض انفاق پنهان دادند، نپندارند که خدا کينه دروني آنها را بر اهل ايمان آشکار نمي سازد؟ و اگر ما مي خواستيم حقيقت را به دمي بر تو آشکار ساختيم تا به باطن آنها از سيماي ظاهرشان بي پرده و در طي سخن، آنها را کاملاً بشناسي و خدا به همه کارهاي بندگان شما آگاه است.» (سوره محمد، آيه 29ـ30)

Borna66
05-31-2009, 10:49 PM
در جريان بحث درباره «شخصيت» خواهيم ديد که قرآن به برخي از ترفندهاي ناخودآگاه عقل مانند توجيه، فرافکني و ابزار واکنشي، اشاراتي دارد. اين موضوع روشن مي کند که قرآن، حتي چهارده قرن پيش از تحقيقات فرويد، بنيانگذار نظريه روانکاوي، جنبه هاي ناخودآگاه رفتار انسان را مطرح کرده است.


د: تعارض انگيزه ها
هرگاه در انسان برخي انگيزه ها با هم درگير شوند، مثلاً انگيزه اي، انسان را به يک سو و انگيزه اي ديگر به سوي مقابل بکشاند. در اين صورت به انسان حالتي دست مي دهد که احساس سرگرداني و ترديد مي کند و از تصميم گيري درباره تعيين سمت حرکت و شيوه عمل خود ناتوان مي شود. چنين حالتي را «درگيري رواني» مي نامند.

Borna66
05-31-2009, 10:50 PM
قرآن اين درگيري رواني را که برخي اشخاص در برابر ايمان، موضعي مشکوک و ترديد آميز دارند که در نتيجه از آن رنج مي برند، به خوبي به تصوير مي کشد. اين گونه افراد، کساني هستند که نه کاملاً به سوي ايمان مي آيند و نه به طور کامل به طرف کفر مي روند؛ بلکه در انتخاب ايمان و کفر مرددند و نمي توانند در اين باره تصميم نهايي را اتخاذ کنند. «انّما يستئذنُکَ الذّينَ لا يُؤمنونَ بِالله وَ الْيَومَالْ آخِرِ و اَرْتابَتْ قُلوُبُهمْ فهم في بيعهمْ يتردوّنَ.» تنها آنهايي که ايمان به خدا و روز قيامت نياورده و در دلهايشان شک و تردبد است از تو اجازه معافي از جهاد مي خواهند و آن منافقان پيوسته در تيرگي شک و ترديد خواهند ماند». (سوره توبه، آيه 45)

Borna66
05-31-2009, 10:50 PM
و: غلبه بر انگيزه ها
از مجموع مطالب گذشته، اين مسأله روشن مي شود که خواست خداوند متعال چنين است که در فطرت و سرشت انسان و حيوان يک سري انگيزه هاي فيزيولوژيک قرار دهد تا اهداف خداوندي، که همان حفظ وجود و بقاي نوع است، تحقق يابد. بنابراين، بديهي است که اشباع اين انگيزه ها امري طبيعي مي باشد که فطرت و سرشت وجودي انسان و حيوان، آن را مي طلبد و لازم دارد؛ چون به طور کلي ادامه زندگي و بقاي نوع، به اشباع آنها وابسته است.

Borna66
05-31-2009, 10:50 PM
به همين دليل احکام و فرامين قرآن در خصوص اين انگيزه ها با فطرت انسان هماهنگي دارد زيرا، قرآن اين انگيزه ها را مي پذيرد و به آنها اقرار مي کند و در حدودي که شرع مقدس اسلام اجازه مي دهد، خواهان اشباع آن است. در اينجا، لازم است فرق ميان دو واژه کنترل و سرکوبي را در ارتباط با انگيزه ها بيان کنيم.

کنترل، به معناي بازداشتن ارادي يک انگيزه يا تمايل و مقاومت در برابر اشباع آن در شرايط نامناسب است. اما به طور کلي به معناي قبول نداشتن و يا نپذيرفتن آن نمي باشد؛ زيرا ممکن است در مواقع مناسب ديگر، اجازه اشباع و يا فعال کردن آن وجود داشته باشد.

Borna66
05-31-2009, 10:50 PM
اما سرکوبي يک انگيزه، به معناي انکار و نپذيرفتن و کوچک شمردن و يا ترس از آن است و انسان مي کوشد به طور کلي آن را از حوزه آگاهي و شعور خود دور سازد. تا از احساس گناه و نگراني که از آن انگيزه ناشي مي شود رهايي يابد به نحوي که اين مسأله منجر به سرکوب آن در ضمير ناخودآگاه انسان مي شود.

قرآن نمي گويد که انگيزه هاي فطري را به معنايي که گفته شد سرکوب کنيم، بلکه از ما مي خواهد آنها را کنترل کنيم و بر آنها تسلط يابيم و طوري هدايتشان کنيم که هم منافع فرد و هم منافع جامعه به شايستگي، حفظ و رعايت شود.

Borna66
05-31-2009, 10:50 PM
نظر قرآن را، آنجا که به مشروعيت اشباع انگيزه هاي فيزيولوژيک اعتراف مي کند، به روشني مي توان دريافت. «يا ايّهاالذّينَ ءَامَنواُ لاتمرموا طيّب ما اَحَّلَ الله لکمْ و لا تعتدوُآ انّ اللهَ لا يُحبّ الْمُعتدينَ وَ کُلوُا مِمّا رَزَقَکُمِاللهُ حَللاً طَيّباً و اتّقوالله الذّي انتمْ به مؤمِنونْ.» اي اهل ايمان حرام مکنيد طعامهاي پاکيزه اي که خدا براي شما حلال کرده است و ستم مکنيد که خدا ستمکاران را دوست نمي دارد و از هر چيز حلال و پاکيزه اي که خدا روزي شما کرده است بخوريد و بپرهيزيد از آن خدايي که به او گرويده ايد.» (سوره مائده، آيه 87-88) و يا:

«نساؤُکُمْ حَرَثٌ فاتوا حَرْثکم انّي شِئْتُمْ....» آنان (زنان) کشتزار شمايند، پس براي کشت به آنان نزديک شويد هرگاه که مي خواهيد....» (سوره بقره ، آيه 223)

Borna66
05-31-2009, 10:50 PM
در اين آيه نيز به انگيزه جنسي بشر اشاره شده است و منظور از زنان، همسراني هستند که شرعاً و قانوناً در کنار هم زندگي مي کنند و يک زوج در حد شرعي و تا آن حد که مورد نياز هر دوي ايشان است مجاز به بر طرف کردن نياز جنسي يکديگر مي باشند.

آيات فوق، اين موضوع را روشن مي کند که قرآن نه تنها انسان را به نپذيرفتن و سرکوب کردن انگيزه هاي فطريش دعوت نمي کند، بلکه او را از درگيري رواني که نتيجه عدم انگيزه جنسي و سرکوب آن است ـ بر حذر مي دارد، درگيريي که مسبب بروز عوارض و حالتهاي اضطراب آميز است که در رفتار انسان ظاهر مي شوند.

Borna66
05-31-2009, 10:50 PM
ولي با اين حال، قرآن انسان را افسار گسيخته رها نمي سازد که انگيزه هاي فطريش را بدون حساب و به صورت افراط، اشباع کند بلکه او را به سازماندهي و در دست گرفتن زمام انگيزه ها دعوت مي کند. اصولاً هيچ اشکالي ندارد که انسان از طريق ارضاي انگيزه هاي خود از راه حلال و مشروع لذت ببرد. قرآن در مسائل مربوط به ارضاي انگيزه هاي فطري، انسان را به دو نوع سازماندهي دعوت مي کند:

اول ارضاي آنها از طريق حلال که شرع مقدس تشريع و تجويز کرده است و دوم تعديل (نه افراط و نه تفريط) در تأمين خواستهاي انگيزه ها. خداوند با آفريدن جنس نر و ماده برنامه ارضاي انگيزه جنسي را براي انسان منظم کرده است و براي ارضاي اين غريزه، زن و شوهر و زندگي خانوادگي و زناشويي را به منظور تأمين امنيت و آسايش و ايجاد محبت و عشق و فداکاري، قرار داد به طوريکه تضمين کننده زندگي خانوادگي انسان مي باشد «وَ مِنْ آيتَه اَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ انفسکِمْ ازواجاً لِتسکنواُ اليها و جَعَلَ بينَکُمْ موّدَةًّ و رحمةً إنّ في ذلک لَآيت لقومٍ يتفکّروُنَ.» (سوره روم، آيه 21) و باز يکي از آيات الهي آن است که براي شما از جنس خودتان جفتي بيافريد که در کنار او آرامش يافته و با هم انس گيريد و ميان شما رأفت و مهرباني برقرار فرمود و در اين امر نيز براي مردم با فکرت، ادّله علم و حکمت حق آشکار است.»

Borna66
05-31-2009, 10:50 PM
«....هُنَّ لباسٌ لکُمْ وَ انتُمْ لِباسٌ لَّهُنَّ....» ...و آنها (زنان) جامه سِتر و عفاف شما و شما نيز لباس عفت آنها هستند....» (سوره بقره، آيه 187)

قرآن جوانان مسلمان را به زندگي در جامعه و محيطي تشويق مي کند که در غليه بر انگيزه جنسي به آنها کمک کند و آنها را در معرض چيزهايي قرار ندهد که سبب برانگيختن و تحريک غريزه جنسي شوند. از اين رو قرآن از مردان مسلمان مي خواهد که از نگاه نامشروع، خودداري کنند. چنان که از زنان نيز مي خواهد زينت و آرايش و زيباييهاي جسمي خويش را مانند مو و گردن و سينه که ممکن است سبب فريفتن مردان شود، بپوشانند.

Borna66
05-31-2009, 10:50 PM
پيامبر اکرم (ص) خلوت کردن زن و مرد (اجنبي) را نهي کرده است، زيرا تنها بودن آنها خود به خود فضاي مناسبي براي برانگيختن انگيزه جنسي ايجاد مي کند و امکان لغزش و خطا را افزايش مي دهد. همچنين قرآن به نکته اي اشاره مي کند، که بايد به خدمه منزل و کودکاني که به سن بلوغ نرسيده اند گوشزد کرد که در سه موقع از شبانه روز بدون اجازه وارد اتاقي که زن و شوهر در آن هستند، نشوند. اين سه وقت عبارتند از: پيش از نماز صبح، هنگام قيلوله در ظهر و پس از نماز عشا، وقتي که انسان براي استراحت و خواب آماده مي شود. «اي کسانيکه به خدا ايمان آورده ايد (بدانيد که) بايد بندگان ملکي شما و کودکاني که هنوز به وقت احتلام و زمان بلوغ نرسيده اند، شبانه روزي سه مرتبه از شما اجازه بخواهند، يک بار پيش از نماز صبح، ديگر هنگام ظهر که جامه ها را از تن برمي گيريد و سوم پس از نماز خفتن، که اين سه وقت هنگام عورت و خلوت شماست (اغلب برهنه يا در لباس کوتاهيد) و بعد از اين سه بار اجازه، ديگر باکي بر شما و آنها نيست که بي دستور با بندگان و اطفال خود گرد هم جمع شويد و هر ساعت در کارها به شما مراجعه کنند. خدا آياتش را بر شما چنين روشن بيان مي کند و او به کار خلق دانا (و به مصالح خلق کاملاً آگاه) و محکم کار است.» (سوره نور، آيه 58 ـ 59)

Borna66
05-31-2009, 10:51 PM
چون در اوقات سه گانه مزبور، انسان غالباً لباسهايي را که معمولاً با آنها در اجتماع ظاهر مي شود از تن خارج مي کند و لباس خواب و استراحت مي پوشد و در چنين لباسهايي احتمال ظاهر شدن قسمتهايي از بدن ـ که شايسته مشاهده نيست ـ مي رود. دليل اين که قرآن ورود بدون اجازه خدمه و اطفال را به اتاق مردان و زنان ـ در اين اوقات ـ ممنوع کرده. اين است که از آگاهي بر آنچه نسبت به آنها مصلحت نيست جلوگيري کند، چرا که احتمال دارد کودکان، چيزهايي را که لزوماً نبايد ببينند، از والدين مشاهده کنند و به برخي اعضاي بدن که مستقيماً به امور جنسي مربوطند آگاهي مي يابند. تحقيقات روانشناسي و روانکاوي، اثرات سويي را که ديدن اين گونه امور در روان کودکان به جاي مي گذارد، ثابت و روشن کرده است.

Borna66
05-31-2009, 10:51 PM
علاوه بر اين گاهي در روزنامه ها، اخبار و جرايد، خبرهاي ناگواري، را مي بينيم که در اثر معاشرت و ارتباط بدون قيد و شرط دختران و پسران و زنان و مردان جوان خانواده و عدم کنترل آنها اتفاق مي افتد و خانواده هايي را دچار فاجعه مي کند.

قرآن، انسان را به غلبه بر انگيزه تجاوز و مالکيت نيز تشويق مي کند. مثلاً از نظر قرآن، خصلت خويشتنداري و حاکميت بر خواسته ها و تمايلات نفس. اعم از جسمي و رواني، از خصلتهايي است که هر فرد مؤمن که داراي شخصيتي ثابت و بهنجار است بايد بدان خصايل آراسته شود.

درباره انگيزه تجاوز، قرآن مردم را از ستم و تجاوز به ديگران ـ چه از طريق بدن و چه لفظ ـ نهي مي کند و به آنها دستور مي دهد که با مردم رفتاري نيک و ملايم داشته باشند. «وَالذين يوذوُنَ الْمؤمِنينَ والمؤمِناتَ بِغَيرِ مااکتَسِبواُ فَقَدْ احْتمِلوُا بهتاتاً وَ اثْماً مبيناً». و آنان که مردان و زنان با ايمان را بي تقصير و گناه بيازارند (بترسند) که دانستند گناه و تهمت بزرگي را مرتکب شده اند.» (سوره احزاب، آيه 58)

Borna66
05-31-2009, 10:51 PM
قرآن همچنين مردم را به مهار کردن انگيزه مالکيت فرا مي خواند و آنها را از بخل ورزي، مال اندوزي، رباخواري، خوردن اموال مردم و دزدي نهي مي کند و در مقابل، به انفاق در راه خدا و دادن صدقه به فقرا و بيچارگان و پرداخت زکات، امر مي فرمايد: «فاتقوُا الله ما استَطَعْتُمْ و اَطيعواُا و انفِقوُا خَيْر لانْفُسِکُمْ و مَنْ يوُقُ شُحَّ نفسِهِ فاولئِکَ هُمُ الْمُفلِحوُنَ.» پس تا مي توانيد خدا ترس و پرهيزگار باشيد، سخن حق بشنويد و از آنها اطاعت کنيد و از مال خود براي ذخيره آخرت خويش به فقيران انفاق کنيد و کساني که از خوي بد و بخل نفس خود محفوظ مانند آنها رستگاران عالمند.» (سوره تغابن، آيه 16)


ه: انحراف انگيزه ها
مسأله انحراف انگيزه ها و سقط آنها بر انسان گاهي در همه انگيزه ها اعم از فيزيولوژيک و يا رواني به طور مساوي پيش مي آيد. يکي از مهمترين انگيزه هاي فيزيولوژيک که در معرض انحراف قرار دارد انگيزه جنسي است.

Borna66
05-31-2009, 10:51 PM
در قرآن، يکي از شيوه هاي رايج انحراف جنسي که همجنس گرايي است و قوم لوط به آن مبادرت مي ورزيدند، ذکر شده است. از بيان قرآن درباره اين انحراف جنسي استنباط مي شود که اين عمل براي نخستين بار در تاريخ بشري در ميان قوم لوط پديد آمد. «اَتَاْتوُنَ الذّاکرانَ من العالَمينَ وَ تذَرَونَ ما خَلَقَ لَکُمْ ربّکُمْ من ازواجِکُمْ بَلْ أنتمْ قومٌ عادونَ.» آيا عمل زشت و منکر را با مردان انجام مي دهيد و زنان را که خدا همسر شما آفريد رها مي کنيد؟ آري شما بسيار مردم متجاوز و نابکاري هستيد». (سوره شعرا، آيه 165 -166)

يکي از انحرافات رايج در انگيزه هاي رواني انسان، عشق شديد و اشتياق زايد الوصفي است که در برخي از مردم نسبت به پول و جمع آوري مال و ثروت ديده مي شود. در حالي که دارايي و مال در اصل از آن خداست و او ما را نماينده خويش قرار داده است تا اموالش را در راه رضا و خشنودي او و نيز آباد کردن زمين و پيشرفت نوع بشر قرار دهيم.

Borna66
05-31-2009, 10:51 PM
طور کلي اهداف و زياده روي در انگيزه ها و ناتواني در مهار کردن و حاکميت بر آنها، به انحراف آنها از اهداف حقيقي شان يعني تداوم بخشيدن به زندگي فرد و بقاي نوع و تحقق هماهنگي انسان با محيط منجر مي شود. اما ميانه روي در ارضاي انگيزه ها، انسان را از فرو رفتن در گرداب انحراف باز مي دارد. بنابراين مي توان گفت بهترين کار، همان ميانه روي است. «خَيْرَ الاموُرُ اوسَطَها» نه هرگز دست خود را (در احسان به خلق) بسته دارد و نه بسيار باز و گشاده دار که هر کدام را انجام دهي به نکوهش و حسرت خواهي نشست.» (سوره اسراء، آيه 29)

Borna66
05-31-2009, 10:52 PM
فصل دوم
انفعالها در قرآن

مشيت حکيمانه خداوند چنين اقتضا مي کند که يک سلسله حالتهاي انفعالي در انسان و نيز حيوان قرار مي دهد. اين عواطف (علاوه بر انگيزه ها) در حفظ و بقاي نسل انسان و حيوان، به آنها کمک مي کنند. مثلاً ترس که حالتي انفعالي است، باعث مي شود از خطرهايي که تهديدمان مي کنند دوري کنيم و حالت انفعالي خشم، ما را به دفاع از خود و مبارزه براي بقا وا مي دارد و يا حالت انفعالي محبت، اساس و پايه پيوند دو جنس نر و ماده (در انسان و حيوان) و جذب هر کدام به ديگري، براي بقاي نوع مي باشد.

Borna66
05-31-2009, 10:52 PM
ميان انگيزه ها (عواطف فعال) و عواطف انفعالي، رابطه مستحکمي وجود دارد. چون هر انگيزه اي معمولاً همراه يک حالت انفعالي است. مثلاً هرگاه انگيزه اي در انسان به اوج خود برسد و براي مدتي از ارضاي آن جلوگيري به عمل آيد، به انسان حالتي از تنش دست مي دهد و اين حالت، معمولاً با حالت جواني و انفعالي اندوه و گرفتگي همراه است. اما ارضاي انگيزه مزبور، حالت شادي و خوشحالي را به همراه دارد. علاوه بر اين، عواطف انفعالي درست مانند انگيزه ها، وظيفه جهت دادن به رفتار و ارشاد را نيز انجام مي دهند؛ به عنوان مثال، حالت انفعالي ترس، انسان را به فرار و دور شدن از خطر وا مي دارد و حالت انفعالي خشم، شخص را به دفاع از خود و گاهي حتي به تجاوز وادار مي کند و يا حالت انفعالي محبت باعث نزديکي انسان به محبوبش مي شود.

Borna66
05-31-2009, 10:52 PM
در قرآن کريم، توصيفاتي درباره بسياري از عواطف انفعالي مانند ترس و خشم، محبت و شادي، نفرت، غيرت، حسد و پشيماني شرم و خواري که انسان آن را احساس مي کند آمده است.


الف – ترس
ترس يکي از عواطف مهم انفعالي در زندگي انسان به شمار مي آيد، زيرا اين حالت همان طور که قبلاً گفتيم او را به دور شدن از خطراتي که تهديدش مي کنند، کمک مي کند و اين نيز به نوبه خود، انسان را در حفظ زندگي و بقاي نسل ياري مي دهد.

فايده ترس، تنها در حفظ انسان از خطراتي که او را در زندگي دنيوي تهديد مي کنند، خلاصه نمي شود، بلکه علاوه بر اين، از مهمترين فوايدش اين است که مؤمن را به حفظ خود در برابر عذاب الهي در آخرت نيز وا مي دارد؛ زيرا ترس از کيفر خدا، مؤمن را به اجتناب از گناهان و تمسک به تقوا و پايبندي به عبادت و کار، براي خشنودي خدا وادار مي کند. "مؤمنان آنهايي هستند که چون ذکري از خدا شود (از عظمت و حلال خدا) دلهايشان ترسان و لرزان شود و چون آيات خدا را بر آنها تلاوت کنند بر مقام ايمانشان بيفزايد و به خداي خود (در هر کار) توکل مي کنند." (سوره انفال آيه 2)

Borna66
05-31-2009, 10:52 PM
شبها پهلو از بستر خواب حرکت دهند و (در دل شب) با بيم و اميد، خداي خود را بخوانند و از آنچه روزي آنها کرديم به مسکينان انفاق کنند." (سوره سجده آيه 16) حالت انفعالي ترس، نوعي اضطراب حاد است که تمام وجود شخص را فرا مي گيرد. قرآن اين اضطراب را با عنوان زلزله سختي که انسان را شديداً تکان مي دهد و نيروي تفکر و تسلط را از او سلب مي کند توصيف کرده است.

"ياد آيد وقتي که (در جنگ احزاب) مثلاً کفار از بالا و زير بر شما حمله ور شدند و چشمها حيران شد و جانها به گلو رسيد و به وعده خدا گمانها مختلف گرديد (مؤمنان حقيقي) به وعده حق و فتح اسلام خوش گمان و ديگران بدگمان بودند. در آنجا مؤمنان امتحان شدند (و ضعيفان ايمانان) سخت متزلزل گرديدند." (سوره احزاب، آيه 10و 11)

Borna66
05-31-2009, 10:52 PM
اگر ترس، ناگهاني و شديد باشد، براي مدتي به انسان، حالتي از بهت و سرگرداني دست مي دهد و توانايي حرکت يا تفکر از او سلب مي شود. قرآن ضمن توصيف روز قيامت به چنين حالتي که از ترس شديد و ناگهاني ناشي مي شود اشاره مي کند: "بلکه واقعه مرگ و قيامت، ناگهاني فرا مي رسد و آنها را مبهوت و حيران کند که نه قدرت بر رد آن داشته و نه بر تأخير آن مهلتي توانند يافت." (سوره انبياء آيه 40)

وقتي خطري شديد، انسان را احاطه کند و ترس بر او چيره شود. تمام سعي و تلاشش را متمرکز مي کند تا خود را از ورطه خطرناک نجات بخشد و به هيچ چيز ديگري توجه ندارد. همراه حالت انفعالي ترس، تغييرات زيادي در وظايف فيزيولوژيک بدن انسان و خطوط چهره، تارهاي صوتي و شکل بدن ايجاد مي شود. انسان معمولاً با دور شدن و فرار از مواضع و موقعيتهاي خطرناکي که تهديدش مي کنند و حالت انفعالي ترس را در او بر مي انگيزانند، با اين حالت به مبارزه و مقابله بر مي خيزد.

Borna66
05-31-2009, 10:53 PM
قرآن، مقابله انسان را در برابر ترس که با فرار از جاهاي تهديد آميز و خطرناک و ترس برانگيز صورت مي گيرد - در جريان توصيف ترس کافران اقوام گذشته و عذاب الهي که به سبب تکذيب پيامبران و پافشاري بر کفر، بر آنها فرود آمد، به طوري که ترس شديدي آنها را فرا گرفت و براي فرار از اين عذاب از همديگر پيشي مي گرفتند- چنين توصيف مي کند:
"و چه بسيار مردم مقتدري در شعرها و ديارها بودند که ما به جرم ظلم و ستمکاري، آنها را در هم شکستيم و هلاک ساختيم و قومي ديگر به جاي آنها بيافريديم. پس هنگامي که آن ستمکاران عذاب ما را به چشم مشاهده کردند از آن ديار رو به فرار نهادند." (سوره انبياء آيه 11، 12)

Borna66
05-31-2009, 10:53 PM
انواع ترسها
چيزهايي که باعث ترس انسان مي شوند، زياد هستند. قرآن کريم برخي از ترسهاي مهم انسان مانند ترس از خدا، ترس از مرگ و ترس از فقر را ذکر کرده است. ترس از خدا در زندگي مؤمن اهميت بسزايي دارد زيرا دائماً او را به تقوا و جلب رضامندي خدا و پيروي از راه و رسم او و ترک محرمات و انجام اوامر الهي وا مي دارد. ترس از خدا در واقع يکي از ارکان ايمان و پايه هاي مهم شکل گيري شخصيت مؤمن به شمار مي آيد: "مؤمنان آنها هستند که چون ذکري از خدا شود (از عظمت و جلال خدا) دلهايشان ترسان و لرزان شود و چون آيات خدا ررا بر آنها تلاوت کنند بر مقام ايمانشان بيفزايد." (سوره انفال، آيه 2)

Borna66
05-31-2009, 10:53 PM
يکي از ترسهايي که در ميان مردم فراوان ديده مي شود، ترس از مرگ است. اين نوع ترس در ميان منافقان که از جنگ مي ترسيدند در قرآن توصيف شده است: "ديدي آنگاه که بر آنها (در جنگ بدر) حکم جهاد آمد در آن هنگام گروهي از ايشان بيش از آن اندازه که بايد از خدا بترسند از مردم (دشمنان خود) ترسيدند و گفتند اي خدا چرا بر ما حکم جنگ را واجب کردي که عمر ما را تا هنگام اجل و مرگ طبيعي به تأخير نيفکني (ي رسول ما به آنان که اين اعتراض کنند) بگو زندگي دنيا متاعي است و جهان آخرت براي هر که خدا ترس باشد بسيار بهتر از دنياست و آنجا کمترين ستم درباره کسي نخواهد شد." (سوره نساء آيه 77)

تنها راه نجات از اين ترس، ايمان واقعي به خداست. چون مؤمن مي داند که با مردن، به يک زندگي جاودان اخروي منتقل مي شود و از رحمت و رضايت خدا بهره مند خواهد شد. شکي نيست که ترس از مرگ، براي گناهکاراني که مي ترسند مرگشان پيش از توبه فرا رسد، سخت است. بنابراين ترس از مرگ در واقع به اين موضوع بر مي گردد که مرگ مانع از توبه است. به همين دليل ترس از مرگ در رابطه بسيار نزديک با ترس از خدا قرار دارد.

Borna66
05-31-2009, 10:53 PM
ملحداني که به رستاخيز و زندگي اخروي ايمان ندارند از مرگ مي ترسند، زيرا معتقدند مرگ به معناي از بين رفتن و نيستي و نابودي است. از اين رو آنها نسبت به سرنوشتي که در پايان زندگي به آن مي رسند بيمناکند.

ترس از فقر نيز از ترسهاي رايج در ميان مردم است. انسان در زندگي دائماً براي کسب روزي و فراهم آوردن وسايل يک زندگي آرام و گوارا براي خود و خانواده اش تلاش مي کند. او معمولاً براي کسب معاش، رنج و زحمت و خستگي فراواني را تحمل مي کند و هر خطري که احتمالاً منبع در آمدش را تهديد کند باعث ترس و هراسش مي شود. عربها پيش از اسلام فرزندانشان را از ترس مي کشتند ولي قرآن، اين کار را منع و آنها را آگاه کرد که روزي خود آنها و فرزندانشان در دست خداست. "و فرزندان خود را از ترس فقر به قتل نرسانيد که ما رازق شما و آنها هستيم زيرا قتل فرزندان گناه بسيار بزرگي است." (اسراء آيه 31)

Borna66
05-31-2009, 10:53 PM
يکي از ويژگيهاي ايمان به خدا اين است که ترس از فقر را در انسان از بين مي برد چون فرد مؤمني که به راستي معتقد به خداست، يقين دارد که روزي در دست خداست و به همين دليل ديگر انگيزه اي براي ترس از فقر ندارد. "همانا روزي بخشنده خلق خداست که صاحب قوت و اقتدار است." (ذاريات، آيه 58)

ترس از خدا، وظيفه مهم و مفيدي در زندگي مؤمن ايفا مي کند؛ يعني او را از ارتکاب گناه دور مي سازد و در نتيجه از دچار شدن به خشم و عذاب الهي حفظ مي کند. علاوه بر اين، او را به انجام عبادت و کارهاي شايسته براي رضاي خدا تشويق مي کند. زيرا ترس از خدا باعث مي شود که مؤمن، نوعي امنيت رواني احساس مي کند چرا که در چنين حالتي وجودش را هاله اي از اميدواري نسبت به عفو و رضاي خدا فرا مي گيرد.

Borna66
05-31-2009, 10:53 PM
فصل دوم
انفعالها در قرآن

ب) خشم
خشم يکي از عواطف مهم انفعالي است که کار با اهميت براي انسان انجام مي دهد به او در حفظ و نگهداري خويش کمک مي کند، زيرا وقتي انسان خشمگين مي شود نيرويش براي انجام کارهاي سخت عضلاني افزايش مي يابد و اين حالت او را براي دفاع از خود يا غلبه بر مشکلاتي که مانع تحقق اهداف مهمش مي شوند، قادر مي سازد.

قرآن متذکر مي شود با کفاري که در برابر گسترش اسلام ايستادگي مي کنند با خشونت و شدت رفتار مي شود و اين همان سختگيري است که از نيروي خشم در راه خدا و گسترش دعوت الهي سرچشمه مي گيرد. قرآن در توصيف پيامبر و مؤمنان همراهش چينن مي فرمايد: "محمد (ص) فرستاده خداست و ياران و همراهانش با کافران، بسيار سختگير و با يکديگر بسيار مشفق و مهربانند." (فتح، آيه 29) "اي اهل ايمان با کافران از هر که با شما نزديکتر است شروع به جهاد کنيد و بايد کفار در شما درشتي و نيرومندي و پايداري حس کنند و بدانيد که خدا هميشه با پرهيزگاران است." (توبه، آيه 123)

Borna66
05-31-2009, 10:53 PM
در قرآن، حالت انفعالي خشم و تأثيرش بر رفتار انسان توصيف شده است. اين موضوع را آنجا که قرآن درباره موسي (ع) سخن مي گويد مي يابيم. موسي وقتي از طور برمي گردد و مي بيند که بني اسرائيل گوساله طلايي سامري را مي پرستند، الواح را به زمين مي اندازد، ............. را مي گيرد و به طرف خود مي کشد و او را مورد سرزنش و عقاب قرار مي دهد.

انسان ميل دارد با يورش به موانعي که مانع ارضاي انگيزه ها و يا تحقق اهدافش هستند، به حالت انفعالي خشم، پاسخ مثبت دهد، اعم از اينکه موانع مزبور اشخاص و افراد باشند يا موانع مادي و يا محدوديتهاي اجتماعي؛ اما اغلب، اتفاق مي افتد که انسان خشم خود را به اشخاص ديگري منتقل مي کند که در واقع آنها مانع تحقق اهداف او و يا علت واقعي برانگيختن حالت انفعالي خشم در او نبودند. مثلاً گاهي کودک از پدرش خشمگين مي شود ولي عکس العمل خشمش را به برادر کوچکترش منتقل مي کند و او را به بهانه هاي ناچيزي کتک مي زند. اين کار "جابه جايي" نام دارد.

Borna66
05-31-2009, 10:53 PM
گاهي اتفاق مي افتد که انسان از دست کسي خشمگين مي شود ولي در عين حال به سبب اينکه احتمال مي دهد اظهار خشم نسبت به آن شخص عواقب ناپسندي داشته باشد، خشمش را آشکارا متوجه او نمي کند. در چنين موقعيتهايی هم انسان خشمش را متوجه افراد ديگر مي کند يا به شکستن و خرد کردن چيزهاي مادي ديگر مي پردازد و يا حتي گاهي خشم را متوجه خودش مي کند و رفتارهاي ظالمانه نسبت به خود انجام مي دهد.

در قرآن، اين رفتار پرخاشگرانه و انتقال آن در توصيف منافقان ذکر شده است که به جاي رفتار پرخاشگرانه با ديگران، اين رفتار را به خود اختصاص مي دهند و به خودآزاري می پردازند و آن را به صورت سمبليک در مي آورند. "آگاه باشيد چنان که شما آنها را (يعني کافران) دوست مي داريد و آنان شما را دوست نمي دارند شما چون به همه کتب آسماني ايمان داريد به آنها محبت مي کنيد اما آنها در مجامع شما اظهار ايمان کنند و چون تنها شوند از شدت کينه سرانگشت خشم به دندان گيرند. بگو بدين خشم بميريد، خدا از درون دلها آگاه است." (آل عمران، آيه 119)

Borna66
05-31-2009, 10:54 PM
هنگامي که نيروي غضب بر انسان چيره مي شود، قدرت درست انديشيدن در انسان از کار مي افتد و گاهي رفتار ناهنجار از انسان، سر مي زند يا سخناني مي گويد که پس از فرو نشستن خشمش پشيمان مي شود.

از آنجا که به هنگام برانگيخته شدن خشم و به طور کلي عواطف شديد انفعالي، قدرت تفکر از انسان سلب مي شود شايسته است که در چنين حالتي از دست زدن به کارهايي که بعداً از انجام آنها پشيمان خواهد شد، بپرهيزد. علاوه بر اين لازم است چگونگي تسلط بر نيروي غضب را نيز بياموزد. از همين جا علت اينکه خداوند مردم را به حاکم شدن و تسلط بر انفعال خشم و فرو خوردن آن سفارش مي کند، روشن مي شود.

Borna66
05-31-2009, 10:54 PM
ج) محبت
محبت، اهميت زيادي در زندگي انسان دارد. زيرا پايه زندگي زناشويي و تشکيل خانواده و سرپرستي فرزندان و ريشه پيوند و همبستگي ميان مردم و تشکيل روابط گرم انساني، همين محبت است. دوستي و محبت، ريسمان محکمي است که انسان را به خدا پيوند مي دهد و باعث اخلاص در عبادت و پيروي از راه و روش الهي و تمسک و پايبندي به دين و شريعت مي شود.


1- حب ذات
مسأله عشق و محبت به اشکال گوناگون در زندگي انسان بروز مي کند. انسان علاقمند است زنده بماند و امکانات زندگي را زياد کند و شخصيت خود را بروز دهد و نيز به طور کلي هرچه را که برايش خير و امنيت و خوشبختي مي آورد، دوست دارد. از طرف ديگر از هرچه که مانع زندگي و رشد و تحقق شخصيت اوست و همچنين از چيزهايي که برايش رنج آور و آزار دهنده و زيانبخش است، متنفر است.

Borna66
05-31-2009, 10:54 PM
قرآن از اين حبّ ذات خطري در انسان و تمايلش براي رسيدن به چيزهاي سودمند (جلب منافع) و دوري از چيزهاي بد (دفع مضاّر) که برايش ضرر دارد، سخن به ميان آورده است. "... و بگو من از غيب آگاه بودم. بر خير و نفع خود هميشه مي افزودم و هيچگاه زيان و رنج نمي ديدم". (اعراف، آيه 188)

يکي از مظاهر حب ذات انسان، علاقه و عشق شديد به جمع آوري مال است که به واسطه آن بتواند به همه خواسته هايش دست يابد و تمام وسايل آسايش و رفاه زندگي را مهيا کند. يکي ديگر از مظاهر حب ذات انسان، اين است که او هميشه خير و خوبي از قبيل مال و تندرستي و چيزهاي خوب و نعمتهاي ديگر را براي خود مي خواهد و اگر شري يا بلايي يا فقري به او برسد نااميدي شديدي او را در بر خواهد گرفت و گمان مي کند بعد از آن ديگر هرگز روي خوشي نخواهد ديد. "انسان حريص، از خدا به دعا تمناي خير مي کند و هرگز خسته نمي شود ولي اگر شر و آسيبي به او برسد مأيوس و نااميد مي گردد".(فصلت، آيه 49)

Borna66
05-31-2009, 10:54 PM
همچنين يکي ديگر از مظاهر حب ذات در انسان اين است که هرگاه گرفتار بلايي شود، يا آزادي به او رسد، حالت ترس و بي تابي از آن گرفتاري به او دست مي دهد. از سوي ديگر اگر مالي به دست آورد، حرص شديدي نسبت به آن نشان مي دهد و از صدقه دادن بخشي از مال خويش به نياز مندان امتناع مي ورزد. "انسان طبعاً حريص و بي صبر آفريده شده است. چون تيري به او رسد سخت جزع و بي قراري مي کند و چون مال و دولتي به او رسد (بخل ورزد) و منع (احسان) کند." (معارج، آيه 19-21)

حب ذات در انسان تا آنجا که از چارچوبي مشخص تجاوز نکند قابل قبول است، اما ضرورت مي بايست با دوست داشتن و خيرخواهي مردم توأم باشد تا تعديل برقرار شود.

Borna66
05-31-2009, 10:54 PM
2- نوع دوستي
انسان براي اينکه بتواند خود را با ديگران هماهنگ کند و در حال مصالحت به سر برد، شايسته است که دامنه حب ذات و خودخواهي را محدود کند و در ايجاد موازنه خود دوستي و نوعدوستي و همکاري با مردم و دراز کردن دست ياري به سوي آنان بکوشد.

از اين رو خداوند متعال به هنگام اشاره به حب ذات در انسان - که در شکل ترس و بي تابي به هنگام گرفتاري و حرص و آز و به دست آوردن چيزهايي خوب و خست و بخل و نبخشيدن آنها به مردم بروز مي يابد - مستقيماً از کساني که در برابر زياده روي در حب ذات مي ايستند ستايش مي کند.

افراد اخير به هنگام گرفتار شدن به بلايا، اظهار ترس و بي تابي نمي کنند و هنگام دستيابي به نعمتها بخل نمي ورزند و به ايمان تمسک مي جويند، نماز به پا مي دارند و زکات مي پردازند، به فقرا و بي خانمانها و محرومان صدقه مي دهند و از کارهايی که موجب خشم خدا مي شود، پرهيز مي کنند، بدين ترتيب به وسیله چنين ايماني توازن ميان خوددوستي و نوعدوستي ايجاد می شود به طوري که هم منافع فرد و هم جامعه را حفظ مي کند. قرآن مردم را به محبت و همبستگي ميان خود و همکاري و نگهداري همديگر و برادري تشويق مي کند. "و همگي به رشته دين خدا چنگ زده و به راهها متفرق نشويد و به ياد آورید اين نعمت بزرگ خدا را که شما با هم دشمن بوديد و خدا در دلهاي شما الفت و مهرباني انداخت و به لطف خداوند همه برادر ديني يکديگر شدند." (آل عمران، آيه 103)

Borna66
05-31-2009, 10:54 PM
قرآن از مؤمنان مي خواهد که همديگر را چنان دوست بدارند که برادري، برادرش را دوست مي دارد و اين خود انسان را راهنمايي مي کند که در حب ذات، زياده روي نکند و برادر مؤمنش را نيز دوست بدارد چون محبت ديگران به نوبه خود موجب تعديل حب ذات و مانع گسترش دامنه آن است. "به حقيقت، مؤمنان برادر يکديگرند. پس هميشه بين برادران ايماني خود صلح دهيد و خدا ترس و پرهيزگار باشيد. باشد که مورد لطف و مرحمت الهي گرديد." (حجرات، آيه 10)


3- محبت جنسي
مسأله محبت رابطه اي عميق با انگيزه جنس دارد. چون محبت در واقع باعث ادامه پيوند و هماهنگي و همکاري زن و شوهر مي شود و به همين دليل براي تداوم زندگي خانوادگي، کاملاً ضرورت دارد. "و باز يکي از آيات لطف الهي آن است که براي شما از جنس خودتان جفتي بيافريد که به او آرامش يافته و با هم انس گيريد و ميان شما رأفت و مهرباني برقرار نمود و اين امر نيز براي مردم با فکرت ادله علم و حکمت حق آشکار است." (روم، آيه 21)

Borna66
05-31-2009, 10:54 PM
قرآن در جريان يوسف و زن عزيز مصر به محبت جنسي چنين اشاره مي کند. "و زنان شهر مصري زبان به ملامت گشودند که زن عزيز (خاطرخواه يوسف شده است) و قصد مراوده با غلام خويش دارد و عشق يوسف او را شيفته و فريفته ساخته است و ما او را از طرف محبت کاملاً در فرط ضلالت مي بينيم." (يوسف، آيه 30)

در جريان بحث از انگيزه جنسي توضيح داديم که اسلام به وجود انگيزه جنسي معترف است و طبعت عشق را که همراه انگيزه جنسي است، قبول دارد زيرا محبت جنسي يک حالت انفعالي خواصي در وجود انسان است که از نظر اسلام قابل انکار نمي باشد و در برابر آن از خود مقاومتي نشان نمي دهد و نيز آن را سرکوب نمي کند و تنها مردم را به غلبه و حاکميت بر آن فرا مي خواند، ارضاي اين انگيزه از نظر اسلام، از طريق مشروع که همان ازدواج است، امکانپذير مي باشد.

Borna66
05-31-2009, 10:55 PM
4- محبت پدري
ما در فصل اول درباره انگيزه مادري به عنوان يکي از انگيزه هاي فيزيولوژيک سخن گفتيم. اما از آنجا که پدر با فرزندان خود آن روابط فيزيولوژيک که مادر را به فرزندان پيوند مي دهد، ندارد، روان شناسان جديد انگيزه پدري را مانند انگيزه مادري، انگيزه اي فيزيولوژيک به شمار نمي آورند، بلکه آن را انگيزه اي رواني مي دانند و انگيزه پدري در ابراز محبت او نسبت به فرزندان تجلي مي يابد زيرا فرزندان براي پدران به منزله لذت و شادي و منشأ قدرت و مقاوم و عامل مهمي در ادامه نقش آنها در زندگي و نيز يادگار آنها پس از مرگشان هستند. همچنين با دقت در آيات قرآن ملاحظه خواهيم کرد که در بسياري از آيات، حب فرزندان، همراه با جلب مال آمده است. "مال و فرزندان، زينت و آرايش زندگي دنيا هستند." (سوره کهف، آيه 46)

Borna66
05-31-2009, 10:55 PM
قرآن در جريان بازگو کردن دوستان حضرت نوح به حب پدري و محبتي که نوح (ع) نسبت به پسرش در دل پنهان داشت، اشاره مي کند. اين محبت هنگامي که نوح (ع) با مهرباني و محبت و دلسوزي او را صدا زد و از او خواست که براي رهايي از غرق شدن سوار کشتي شود، ظاهر شد. "... و نوح فرزندش را در حالي که در گوشه ايي بود ندا کرد که اي پسر تو هم با ما سوار کشتي شو و با کافران همراه مباش." (سوره هود، آيه 42)

همچنين محبت پدري در گريه غم آلود و اسفبار يعقوب بر فراق فرزندش يوسف، که تا از دست دادن بينايي ادامه داشت، آشکار شد. "آنگاه يعقوب (از شدت حزن) روي از آنها بگردانيد و گفت: و بر فراق يوسف عزيزيم و از گريه غم چشمهايش (در انتظار يوسف) سفيد شد و سوز هجران و داغ دل ننهفت." (سوره يوسف، آيه 84)

Borna66
05-31-2009, 10:55 PM
محبت پدري در شکل اهتمام پدر نسبت به فرزندان و سرپرستي و نصيحت و راهنمايي آنها به کارهايي که خير و مصلحتشان در آن است، بروز مي کند. قرآن از زبان لقمان و نصايح پندوارش به پسر، نمونه اي از يک پدر حکيم که فرزندش را نصيحت و راهنمايي مي کند، ارائه مي دهد.


5- محبت خدا
اوج محبت و والاترين نوع آن از حيث صفا و معنويت در انسان، عشق به خداي متعال و اشتياق شديد به قرب الهي است. اين محبت، نه تنها در نماز و دعا و ذکر خدا، بلکه در هر کاري که انسان انجام مي دهد و هر رفتاري که از او سر مي زند، تجلي مي يابد؛ زيرا در اين حالت انسان در کليه اعمال و رفتارهايش به خدا توجه دارد و اميدوار است که خدا اعمالش را بپذيرد و از او راضي باشد. "بگو اي پيامبر اگر خدا را دوست مي داريد از من پيروي کنيد تا خدا شما را دوست بدارد و گناه شما را ببخشد که خداوند آمرزنده و مهربان است." (آل عمران، آيه 31)

Borna66
05-31-2009, 10:55 PM
عشق به خدا در زندگي مؤمن از هر محبتي، از حب ذات گرفته تا محبت فرزند و زن و پدر و مادر و خانواده و مال بالاتر و والاتر است. وقتي انسان در محبت به خدا اخلاص داشته باشد خود اين محبت در زندگي وي نيرويي پيش برنده و راهنما خواهد شد و تمام محبتهای ديگر در برابر اين عشق الهي سر تسليم فرو خواهند آورد. به اين ترتيب وجود انسان سرشار از عشق به مردم و حتي حيوانات و کليه مخلوقات خداوند و سراسر هستي خواهد شد، چون در موجودات اطرافش آثار قدرت خدا را که با شوق معنوي و اشراق قلبي با او پيوند دارد مشاهده مي کند.


6- محبت پيامبر (ص)
پس از عشق به خداي متعال از نظر والايي و پاکيزگي و معنويت، محبت پيامبر اکرم قرار دارد که خدا او را به عنوان رحمتي براي جهانيان مبعوث کرد تا آنها را هدايت کند و کتاب و حکمت، تعليمشان دهد.

پيامبر اکرم (ص) از نظر اخلاق و رفتار و داشتن صفات و خصلتهاي پسنديده، نمونه اي از يک انسان کامل بود. در اين خصوص چه دليلي بالاتر از خود قرآن که او را به داشتن اخلاقي عظيم توصيف کرده است. "و در حقيقت تو بر نيکي خلقي عظيم (و آيين و شرعي بزرگ) آراسته اي." (سوره قلم، آيه 4)

Borna66
05-31-2009, 10:55 PM
د- شادي
انسان، هرگاه به خواسته خود برسد و به چيزهاي مورد علاقه خويش مانند مال، قدرت و نفوذ، موفقيت، علم و يا ايمان و تقوا، نايل آيد. در خود حالتي از شادي و سرور احساس مي کند. بنابراين، شادي امري نسبي و مبتني بر اهداف انسان در زندگي است. مثلاً اگر هدف کسي در زندگي جمع آوري مال و دستيابي به قدرت و نفوذ و مقامات دنيوي ديگر باشد موفقيتش در تحقق اين اهداف، سبب شادي و سرور او خواهد شد. اما کسي که هدف زندگي اش تمسک و پايبندي به ايمان و پرهيزکاري و عمل صالح براي دستيابي به خوشبختي اخروي باشد، همين مسائل مايه و منشأ آرامش و احساس امنيت و شادي وي خواهد شد.

قرآن، هر دو نوع شادي را ذکر کرده است. مثلاً شادي کفار به هنگام دستيابي به متاع زندگي دنيا را چنين توصيف مي کند: "... و (اين مردم کافر) به زندگاني و متاع دنيا دلشادند در صورتيکه دنيا در قبال آخر متاع ناقابلي بيش نيست." (سوره رعد، آيه 26)

Borna66
05-31-2009, 10:56 PM
در صورتيکه منشأ شادي و خوشحالي کسي، متاع دنيا باشد، که اکثر مردم نيز چنين هستند، اين شخص در حقيقت از يک زندگي آرامبخش و با ثباتي بهره مند نيست. زيرا، وقتي خداوند به او نعمت تندرستي و وسعت روزي و مال بسيار عطا کند، احساس شادي و خوشبختي مي کند و اين تعمتها و متاعهاي دنيا او را از ياد و شکر خدا باز مي دارد. هرگاه ضرر و بلايي به او برسد و برخي از نعمتهايي را که از آن بهره مند بوده از دست بدهد، يأس و نااميدي بر او چيره مي شود و نعمتهاي ديگري را نيز که هنوز از آن بهره مند است انکار مي کند. به اين ترتيب، چنين انساني دايماً در اضطراب و نوسان، ميان احساس خوشبختي و احساس نااميدي به سر مي برد.

"و اگر ما بشر را (در دنيا) از نعمت و رحمتي برخوردار کرديم (تا شکر کند) سپس (چون کفران کرد) آن نعمت را از او بازگرفتيم، سخت به خوي نوميدي و کفران در افتد و اگر آدمي را به نعمتي بيش از محنتي رسانيم، مغرور و غافل شود که ديگر روزگار زحمت و رنج من سر آمده است و سرگرم شادماني و مفاخرت شود."

Borna66
05-31-2009, 10:56 PM
اما اگر منشأ شادي و خوشحالي کسي، ايمان به خدا و تقوا و عمل صالح و پيروي از روش الهي در زندگي باشد، چنين شخصي در واقع احساس خوشبختي حقيقي و هميشگي مي کند و اين کلام خداي متعال در موردش صادق است. "هر کس از مرد و زن، کار نيکي به شرط ايمان به خدا به جا آرد ما او را در زندگاني خوش و با سعادت زنده (ابد) مي گردانيم و اجري بسيار بهتر از عمل نيکي که کرده است به او عطا مي کنيم."
(سوره نحل، آيه 97)

نفرت که نوعي حالت انفعالي ضد محبت مي باشد، عبارت است از احساس عدم تمايل و پذيرش يا احساس تنفر و اشمئزاز و تمايل به دوري از عواملي که اين احساس را بر مي انگيزاند اعم از اين که اين عوامل اشخاص يا اشيا و اعمال و رفتار باشند. گر چه محبت، پايه زندگي زناشويي است؛ اما گاهي ميان زن و شوهر سوء تفاهم و اختلاف و نزاعي رخ مي دهد که احياناً منجر به پيدايش حالت نفرت از يکديگر مي شود.

Borna66
05-31-2009, 10:56 PM
قرآن به مسايل خوشايندي که گاهي براي همسران پيش مي آيد اشاره مي کند و از ما مي خواهد که در جهت غلبه بر اين گونه مسایل، تلاش کنيم و بدين وسيله امکان استمرار زندگي زناشويي را فراهم آوريم. "... و در زندگي با آنها (زنان) با انصاف و خوشرفتار باشيد و چنان که دلپسند شما نباشند (اظهار کراهت مي کنيد که) بسا چيزها ناپسند شماست در حاليکه خدا در آن مقرر فرموده است." (نساء آيه 19)

ايمان در نفس مؤمن تأثير مي گذارد و او را وامي دارد که از برادران مؤمن خود نفرت نداشته باشد. قرآن از مؤمناني که پس از انصار و مهاجران آمدند (يعني تابعين) به خاطر اينکه از خدا مي خواستند تا گناه مؤمنان پيش از آنها را بيامرزد و در دلشان کینه و نفرتي از آنها قرار ندهد، ستايش و تمجيد کرده است.

Borna66
05-31-2009, 10:56 PM
و– حسد
حسد نوعي حالت انفعالي است که انسان در آن حالت، احساس مي کند سخت مايل است تا در جاي شخص ديگري که داراي نعمتي است قرار گيرد و آرزو مي کند که آن نعمت از او زوال يابد تا خود صاحب آن شود. مثلاً گاهي انسان به کسي که صاحب ثروتي فراوان است حسد مي ورزد و آرزو مي کند چنين ثروتي از آن او باشد.

قرآن حسادت يهود و مشرکان را نسبت به پيامبر اکرم (ص) در فضيلت نبوت که خداوند آن را ويژه پيامبر قرار داده و همچنين حسادتشان را نسبت به مؤمناني که داراي فضيلت ايمان و هدايت هستند که آن نيز از سوي پروردگار به آنها اختصاص يافته، توصيف کرده است. "آيا حسد مي ورزند (يهود) با مردم (يعني با مسلمانان) چون آنها خدا را به فضل خود برخوردار فرمود که البته ما بر آل ابراهيم (ع) (حضرت محمد ص) کتاب و حکمت فرستاديم و به آنها ملک و سلطنتي بزرگ عطا کرديم." (نساء آيه 58)

Borna66
05-31-2009, 10:56 PM
گاهي در ميان برادران، موضوع حسادت پيش مي آيد، مثلاً يک برادر نسبت به مواهب گوناگوني که خدا به برادرش عطا کرده است حسادت مي ورزد. به همين دليل يعقوب به يوسف هشدار داد که ماجراي خواب خود را براي برادرانش بازگو نکند، زيرا از حسادت آنها نسبت به يوسف بيمناک بود که مبادا او را مورد اذيت و آزار قرار دهند. "يعقوب گفت: اي فرزند عزيز! زنهار خواب خود را بر برادران حکايت مکن (که به اغواي شيطان به تو مکر و حسد خواهند برد) زيرا دشمني شيطان بر آدميان بسيار آشکار است." (يوسف، آيه 5)

نخستين حسدي که در روي زمين به وقوع پيوست، حسادت قابيل نسبت به برادرش هابيل بود. آنگاه که خداوند قرباني هابيل را پذيرفت ولي قرباني قابيل را نپذيرفت و اين موضوع براي قابيل انگيزه اي شد که برادرش را بکشد.

حسادت مانند غيرت در انسان، کينه و نفرت بر مي انگيزد و او را وامي دارد که آرزو کند شخص حسود دچار اذيت و آزار شود و گاهي انسان را نيز به تجاوز و آزار وا مي دارد، همان طور که قابيل برادرش هابيل را کشت و يا برادران يوسف او را به درون چاه افکندند. از آنجا که حالت حسادت، منجر به تنفر از شخص حسود و آزردن او و نيز تجاوز به وي می شود خداوند از ما مي خواهد که از شر افراد حسود به او پناه ببريم.

Borna66
05-31-2009, 10:57 PM
ز– اندوه
اندوه حالت انفعالي ضد شادي و سرور است و وقتي پيش مي آيد که انسان شخص عزيز يا چيز گرانبهايي را از دست مي دهد، يا حادثه اي برايش اتفاق بيفتد و يا اين که در انجام کاري مهم دچار شکست شود.

قرآن به اندوه مادر موسي پس از آنکه او را در صندوقي گذاشت و به رودخانه افکند و موج آب، موسي را از او دور کرد، چنين اشاره مي فرمايد: "و بدين وسيله ما موسي را به مادرش برگردانيم تا ديده اش به جمال موسي روشن شود و حزن و اندوهش به کلي برطرف گردد." (قصص: آيه 13)

قرآن همچنين حالت اندوه مؤمنان فقيري را که نزد پيامبر آمدند و درخواست کردند که همراه آن حضرت براي جهاد از مدينه بيرون بروند، اما پيامبر اکرم به آنها فرمود که چيزي ندارد به آنها بدهد و در نتيجه آنها با گريه و غم از نزد پيامبر بازگشتند، بیان می کند.

Borna66
05-31-2009, 10:57 PM
قرآن اندوه ابوبکر را هنگامي که همراه پيامبر (ص) در غار بود و کفار قريش تعقيبشان مي کردند، نيز ذکر کرده است. "... آنگاه که يکي از آن دو تن که در غار بود (يعني رسول اکرم (ص) به رفيق خود (ابوبکر که پريشان و مضطرب بود) گفت نترس که خدا با ماست ..." (سوره توبه، آيه 40)

قرآن در بسياري از آيات، اندوه را کنار ترس آورده است و اين نشان مي دهد که اندوه و ترس دو حالت انفعالي تيره اي هستند که انسان اغلب آنها را احساس مي کند و صفاي زندگي اش را تيره مي سازد. آيات مزبور نشان دهنده اين هستند که در ايمان به خدا و پرهيزگاري و عمل صالح، نيرويي وجود دارد که انسان را از ترس و اندوه مصون مي دارد و در صورت وجود آنها به درمانشان مي پردازد. "گفتيم که همه از بهشت فرود آييد تا آنگاه که از جانب من راهنمايي براي شما آيد پس هر کس پيروي او کند هرگز (در دنيا و آخرت) بيمناک و اندوهگين نخواهد شد." (بقره، آيه 38)


ح – پشيماني (ندامت)
ندامت، حالتي انفعالي است که از احساس گناه و تأسف بر ارتکاب آن و ملامت نفس بر آنچه که انسان انجام داده و آرزو بر اين که اي کاش آن کار را انجام نمي داد، ناشي مي شود. سرزنش نفس توسط خود انسان و پشيماني بر انجام کار زشت، از عوامل مهم استواري شخصيت انسان و تشويق او به دوري از اعمال ناشايست و ارتکاب گناهاني است که باعث پشيماني و سرزنش نفس مي شود. از اين روست که خداوند به اهميت نفس ملامتگر (لوامه) در ارشاد و راهنمايي رفتار انسان به دوري از گناهاني که سبب پشيماني و ملامتش مي شوند، سوگند ياد کرده است.

Borna66
05-31-2009, 10:57 PM
نفس لوامه همان چيزي است که ما آن را وجدان مي ناميم و روان کاوان، آن را (منِ برتر) يا (منِ ايده آل) مي نامند و آن بخشي از نفس است که انسان را در کارهايش به محاسبه مي کشد و نسبت به ارتکاب خطاها ملامتش مي کند و باعث مي شود که انسان نسبت به ارتکاب گناه، احساس پشيماني کند.

نخستين باري که بشر احساس پشيماني کرد همان جرياني است که براي پدر و مادر ما، آدم و هوّا پيش از هبوطشان به زمين و هنگامي که در بهشت بودند اتفاق افتاد. آنها از دستور پرودگار خود سرپيچي کردند و از ميوه درختي که خداوند آنها را از نزديکي به آن منع کرده بود خوردند. در نتيجه عورتشان آشکار شد و آنها احساس پشيماني کردند و به خدا روي آوردند و از او طلب آمرزش و توبه کردند.

پس از جريان آدم (ع) دومين باري که بشر در دنيا احساس پشيماني کرد، وقتي بود که هابيل به دست برادرش قابيل کشته شد. آنجا که قابيل از اين عمل پشيماني شد. "آنگاه (پس از اين گفتگو) هواي نفس، او را برکشتن برادرش ترغيب کرد تا او را کشت و بدين سبب از زيانکاران عالم شد. آنگاه خدا کلاغي را برانگيخت که زمين را به چنگال گرد کند تا به او بنمايد که چگونه جسد برادر را زير خاک پنهان سازد (قابيل) با خود گفت اي واي بر من آيا من از آن عاجزترم که مانند اين کلاغ باشم تا جسد برادر را زير خاک پنهان کنم پس (برادر را به خاک سپرد) و از اين کار سخت پشيمان گرديد." (سوره مائده، آيه 30،31)

Borna66
05-31-2009, 10:57 PM
قرآن، جريان پشيماني برخي از کفار را در روز قيامت که از عدم ايمان به خدا و تصديق پيامبر (ص) نادم هستند، چنين توصيف مي کند. "و روزي که ظالم پشت دست حسرت را به دندان گرفته و گويد اي کاش من (در دنيا) با رسول حق راه دوستي و طاعت پيش مي گرفتم. واي بر من اي کاش که فلان (مرد کافر و رفيق فاسق) را دوست نمي گرفتم." (سوره فرقان، آيه 27و28)


ط: انفعالهاي ديگر
قرآن به برخي از حالات انفعالي ديگر، غير از آنچه که ما تاکنون ذکر کرده ايم مثل شرم، ننگ و غرور يا تکبر اشاره مي کند. مثلاً در جريان داستان فرار موسي (ع) از چنگ فرعون و پناهنده شدنش به سرزمين مدين و آب دادنش به گوسفندان دختراني که در کنار چاه ايستاده بودند، به حالت انفعالي شرم اشاره مي کند، آنجا که يکي از دختران پس از آب دادن به گوسفندان نزد موسي برگشت و در حالي که با شرم به سويش گام بر مي داشت او را به ديدار پدر خود دعوت مي کرد تا مزد آب دادن به گوسفندهاي آنان را به او بدهد. "موسي هنوز لب از دعا نبسته بود، ديد که يکي از آن دو دختر با کمال (وقار) و حيا باز آمده و گفتند: پدرم از تو دعوت مي کند تا (به منزل ما آيي) در عوض سقايت گوسفندان ما، به تو پاداشي دهد ..."(سوره قصص، آيه 25)

احساس ننگ، در واقع همان شرم همراه با احساس خواري، ذلت، رسوايي و عار است. در قرآن آيات بسياري وجود دارد که حالت ننگي را که مشرکان و منافقان در دنيا و آخرت احساس مي کنند، توصيف مي نمايد. خودپسندي، حالت انفعال پيچيده اي است که در بعضي از مردم مشاهده مي شود. اين حالت همان خودخواهي و غرور خود بزرگ بيني و تکبر است، گاهي خود پسندي در برخي از مردم به نوعي نشانه رفتاري مبدل مي گردد که شخصيتشان با آن مشخص مي شود، قرآن حالت خود پسندي و تکبر و برتري جويي را زشت شمرده اند و از آن به بدي ياد کرده است. "و هرگز در زمين به کبر و ناز مرو (و غرور و نخوت مفردش) که به نيرو زمين را نتواني شکافتو به کوه در سربلندي نخواهي رسيد." (اسراء، آيه 37)

Borna66
05-31-2009, 10:57 PM
عُجب و خودخواهي، سرانجام به خود بزرگ بيني و برتري جويي بر مردم و رفتار تحقير آميز و متفرعانه نسبت به آنها منتهي خواهد شد. قرآن در بسياري از آيات، حالت برتري جويي مشرکان و منافقان و لجاجت تکبر آميز آنها را در پذيرش حق مذمت کرده است. "و هرگاه به آنها گويند بياييد تا رسول خدا براي شما از حق آمرزش طلبيد سر ... و بنگري که با تکبر و نخوت روي مي گردانند."(منافقون، آيه 5)

قرآن در جريان داستان فرعون، نمونه اي از شخصيتهاي افراطي – در خودپسندي و برتري جويي و استکبار – را به ما ارائه مي دهد." پس (فرعون) با رجال بزرگ دو بار انجمن کرد. (و از غرور و تکبر) گفت منم خداي بزرگ شما." (نازعات، 22،23)


ي- تغييرات بدني همراه با انفعال
وقتي انسان دچار حالت انفعالي مي شود، از نظر فيزيولوژيک تغييرات زيادي در بدنش رخ مي دهد، کما اين که در شکل ظاهري بدن و خطوط چهره اش نيز دگرگونيهايي نمايان مي شود که مي توان از شدت ضربان قلب و انقباض مويرگهاي خوني و امحا و احشا و گسترده شدن اين مويرگها در سطح بدن نام برد و اين گستردگي مويرگها، خود باعث ورود مقدار زيادي خون به قلب مي شود. پر شدن قلب از خون، موجب افزايش حجم آن و در نتيجه اتصالش به ناي مي شود.

Borna66
05-31-2009, 10:58 PM
قرآن، اضطراب و تپش شديد قلب را در حالت انفعالي ترس که به سبب شدت خفقان و افزايش ورود خون به قلب، صورت مي گيرد و باعث افزايش حجم آن و در نتيجه، نزديک شدنش به ناي مي شود، چنين توصيف کرده است: "ياد آوريد وقتي را که (در جنگ احزاب) لشکر کفار از بالا و زير بر شما حمله ور شدند و چشمها حيران شد و جانها به گلو رسيد و به وعده خدا گمانهاي مختلف کرديد (مؤمنان حقيقي به وعده حق و فتح اسلام خوش گمان و ديگران بدگمان بودند) در آنجا مؤمنان امتحان شدند و (و ضعيفان در ايمان) سخت تر گرديدند." (احزاب، آيه 10،11)

در قرآن آيات فراواني وجود دارد که حالتهاي انفعالي، غم و اندوه، شادي و خوشبختي را که مردم در روز قيامت احساس مي کنند و همچنين تغييراتي که بر چهره شان نمايان مي شود و منعکس کننده حالت انفعالي آنها است، توصيف مي کند. خداوند متعال در وصف حالت غم و اندوهي که در روز قيامت، کافران را به دليل اين که منتظر فرا رسيدن عذاب الهي هستند و در اثر غم و اندوه چهره هاشان اخم آلود و سياه مي نمايد، چنين مي فرمايد: "و در روز قيامت کساني را که به خدا دروغ بستند بنگري که همه رویشان سياه شده است ..." (زمر، آيه 60)

Borna66
05-31-2009, 10:58 PM
قرآن، حالت خوشبختي و خوشحالي را که در روز قيامت بر چهره مؤمنان نمايان است و با رخساري خندان و شاداب در انتظار ورود به بهشت هستند، چنين توصيف مي کند: "در آن روز طايفه اي (که اهل ايمانند) و رخسارشان (چون صبح) فروزان است و خندان و شادمانند." (عبس، آيه 38، 39)

هنگام دچار شدن به حالت انفعالي، تمام شکل بدن به طور کلي تغيير مي کند، مسأله انسان در حالت سرور و شادي، با نشاط، راست قامت، سربلند و فراخ سينه به نظر مي رسد و در حالت ننگ و احساس گناه و پشيماني، خوار، سرافکنده و فرو رفته در خود ديده مي شود. گويي مي خواهد خود را از ديد مردم بپوشاند.

يکي ديگر از تغييرات حسي که هنگام بروز حالت انفعالي ترس حادث مي شود، راست شدن موي سر و تمام موي سطح پوست است. اين حالت باعث مي شود که در وقت ترسيدن نوعي لرزش در بدن احساس شود، قرآن احساس لرزش بدن را که همراه حالت انفعالي ترس است چنين ذکر مي کند: "خدا قرآن را فرستاد که بهترين حديث کتابي است که آياتش همه (در کمال فصاحت و اعجاز) با هم مشابه است (و در آن ثناي خدا و خاصان خدا) مکرر مي شود که از تلاوت (آيات قرآن) خدا ترسان را لرزه بر اندام افتد و به (آيات رحمت) باز آرام و سکونت بخشد و دلهايشان را به ذکر خدا مشغول سازد. اين (کتاب) همان (رحمت و) هدايت خداست که هر که را خواهد به آن رهبري فرمايد و هر کس را خدا گمراه کند ديگر هيچ هدايت کننده اي نخواهد يافت." (سوره زمر، آيه 23

Borna66
05-31-2009, 10:58 PM
اين گفته خداوند متعال در اين آيه اشاره است به حالت آسايش و آرامشي که ذکر خدا و توجه به او، در نفس انسان ايجاد مي کند که آن هم با عبادت و تنزيه خداوند، قابل حصول است.


ک – غلبه بر انفعالها
عواطف انفعالي، گرچه وظايف مهمي در زندگي انسان به عهده دارند و همان طور که قبلاً اشاره کرديم انسان را در حفظ و بقاي ذات ياري می کنند؛ اما با اين حال، زياده روي در آنها براي سلامت جسم و روان ضرر دارد. مثلاً انفعال ترس براي انسان مفيد است، زيرا او را به پرهيز و دوري جستن از خطراتي که زندگي او را تهديد مي کند وا مي دارد؛ اما اگر انسان در ترس زياده روي کند و از خيلي چيزهايي که برايش ظاهراً تهديد آميزند ولي در واقع خطر ناک نيستند، بترسد، در اين صورت ترس براي انسان زيان آور است.

اين گونه ترسهاي فراوان، معمولاً دليل بر اضطراب و تزلزل شخصيت انسان هستند و تحقيقات جديد در طب (روان تني، سيکو سوماتي) اين موضوع را روشن کرده است که اضطراب در جنبه هاي انفعالي انسان، يکي از عوامل رشد بسياري از عوارض بيماريهاي جسمي است. بسياري از بيماراني که از اضطراب رنج مي برند، نيازمند مداواي پزشکي نيستند بلکه در واقع به معالجه رواني نياز دارند.

Borna66
05-31-2009, 10:58 PM
قرآن با توجه و اهتمام به راهنمایيهاي مردم در امر مهار کردن حالات رواني و غلبه بر آنها، از علوم جديد پزشکي و رواني پيشي گرفته است چرا که در اين کار فواید بهداشتي فراواني نهفته است که تا کنون به طور دقيق و علمي ناشناخته بوده، ولي در عصر حاضر به فوايد آنها پي برده نشده است.


1- غلبه بر ترس از مرگ
قرآن اصرار دارد مردم را در اموري به نترسيدن راهنمايي کند که معمولاً در آنها حالت ترس بر مي انگيزند، مانند مرگ و فقر. درباره ترس از مرگ، قرآن براي ما بيان کرده است که حيات دنيا يک زندگي گذرا و فاني و نعمتهاي آن نابود شدني است و تنها زندگي اخروي است که هميشگي و نعمتهايش ابدي و ماندگار است و مرگ چيزي نيست مگر مرحله اي که ما را از اين زندگي فاني به يک زندگي باقي و جاودانه منتقل مي کند.

به همين دليل مؤمن واقعي از مرگ نمي هراسد، چون يقين دارد که مرگ، او را به نعمتهاي حيات باقي و جاويدان منتقل خواهد کرد که خداوند به بندگان پرهيزگارش وعده فرموده است. "اين زندگاني چند روزه دنيا فسوس و بازيچه اي بيش نيست و زندگاني، اگر مردم بدانند به حقيقت در آخرت است." (عنکبوت، آيه 64)

Borna66
05-31-2009, 10:58 PM
گريزي از آن نيست، بنابراين آن را به عنوان يک واقعيت مختوم، بدون ترس و اظهار ناراحتي مي پذيرفتند و مي دانستند که هرچه هم عمرشان در دنيا طولاني شود، باز هم رو به نابودي است و بالاخره مرگ، آنها را به حيات باقي و جاودانه منتقل خواهد کرد. "اي رسول ما منافقان را بگو، اگر از مرگ يا قتل فرار مي کنيد آن فرار هرگز به نفع شما نيست چه آنکه اندک زماني بيش، از زندگي کامياب نخواهيد شد." (احزاب، آيه 16)

همين نترسيدن مؤمنان از مرگ و اشتياق شديدشان به شهادت در جريان جهاد در راه خدا، يکي از مهمترين عوامل ياري کننده آنها براي پيروزي در جنگها و در نتيجه، گسترش سريع اسلام در جهان بود.


2- غلبه بر ترس از فقر
قرآن همچنين به ما سفارش کرده است که از فقر نهراسيم، زيرا روزي در دست خداوند متعال مي باشد و تنها اوست که روزي دهنده و صاحب قدرت و اقتدار است. "همانا روزي دهنده خلق تنها خداست که صاحب قوت و اقتدار ابدي است." (ذاريات، آيه 58)

Borna66
05-31-2009, 10:58 PM
3- غلبه بر غضب
قرآن ما را به کنترل انفعال خشم سفارش کرده است، زيرا انسان وقتي خشمگين مي شود فکرش از کار باز مي ماند و قدرت صدور احکام و دستورهاي صحيح را از دست مي دهد و نيز در اثناي خشم – غده هاي چربي در کليه، هورمون آدرنالين ترشح مي کنند، اين هورمون بر کبد اثر مي گذارد و باعث مي شود که کبد مقدار زيادي مواد قندي ترشح کند و اين عمل باعث افزايش نيروي بدن انسان مي شود و او را قادر مي سازد که براي دفاع از خود، نيروي عضلاني لازم را به کار گيرد و افزايش نيروي بدني به هنگام انفعال خشم، باعث آمادگي بيشتر انسان جهت تجاوز فيزيگي به کسي که موجب بر انگيختن خشمش شده است مي شود. از اين رو به چند دليل، حکومت بر نفس در حالت خشم مفيد خواهد بود:

1- انسان، قدرت خويش را بر تفکر سالم و صدور احکام و دستورهاي صحيح حفظ مي کند و کاري انجام نمي دهد يا سخني ابراز نمي کند که بعداً پشيمان شود.

Borna66
05-31-2009, 10:58 PM
- انسان، تعادل جسمي خود را حفظ مي کند بنابراين، تشنج جسمي ناشي از افزايش نيرو که آن هم نتيجه افزايش ترشح مواد قندي توسط کبد است، به او دست مي دهد و به این ترتيب از دست زدن به اعمال خشونت آميز مانند تجاوز فيزيکي به دشمن که اغلب در هنگام خشم اتفاق مي افتد، دوري مي کند.

3- در دست داشتن کنترل حالت انفعالي خشم و عدم تجاوز، اعم از جسمي يا لفظي، به ديگران و تداوم رفتار نيک و توأم با آرامش نسبت به مردم، قاعده باعث ايجاد آرامش در طرف مقابل مي شود و خود او را نيز وا مي دارد که به خود بيايد و آرامش خود را باز يابد و اين مسأله بدون شک منجر به جلب دوستي و محبت مردم مي شود و به طور کلي به حسن روابط انساني کمک مي کند.

4- حکومت کردن بر انفعال خشم از نظر بهداشتي نيز سودمند است، زيرا اين کار همان طور که قبلاً اشاره کرديم، انسان را از بسياري از امراض جسمي که معمولاً در نتيجه انفعالات شديد به وجود مي آيند، دور مي سازد.

Borna66
05-31-2009, 10:59 PM
خداوند نيز به افرادي که بر خشم خود غالب شوند، وعده ثوابي عظيم داده است. "بشتابيد به سوي مغفرت پروردگار خود و به سوي عشقي که پهناي آن آسمانها و زمين را فرا گرفته و براي پرهيزگاران مهياست آنهايي که از مال خود به فقرا در حال وسعت و تنگدستي انفاق کنند و خشم و غضب فرو ننشانند و از بدي مردم در گذرند (چنين مردمي نيکوکارند) و خدا دوستدار نکوکاران است." (آل عمران، آيه 133و134)


4- غلبه بر انفعال محبت
قرآن به ما توصيه مي کند که بر محبت خود نسبت به افراد خانواده، مانند پدر و همسر و فرزند و يا محبت دوستان و اقوام و ميهن و مال و دارايي، تسلط و حکومت داشته باشيم تا محبت خدا را از يادمان نبرند و ما را از اطاعت خدا و جهاد در راه او باز ندارند. "الا اي اهل ايمان (بدانيد که) زنان و فرزندان شما هم برخي (که شما را از اطاعت و جهاد و هجرت در دين باز دارند) دشمن شما هستند، از آنان حذر کنيد و (دل از محبتشان بر کنيد) و اگر از (عقاب آنها پس از توبه) آنان عفو و آمرزش و چشم پوشي کنيد خواهم (در حق شما) بسيار آمرزنده و مهربان است و به حقيقت اموال و فرزندان شما اسباب فتنه و امتحان شما هستند (چندان به آنها دل نبندند) و (بدانيد که) نزد خدا اجري عظيم خواهد بود." (تغابن، آيه 14، 15)

Borna66
05-31-2009, 10:59 PM
قرآن در خصوص غلبه انسان به محبت نسبت به خانواده و ترجيح کفه ترازوي حب خدا بر حب خانواده، جريان حضرت ابراهيم (ع) و اطرافيان مؤمنش را مثال زده است: "براي شما مؤمنان بسيار پسنديده و نيکوست که به ابراهيم و اصحابش اقتدا کنيد که آنها به قوم مشرک خود صريح گفتند ما از شما و بتهای شما که به جاي خدا مي پرستيد به کلي بيزاريم، ما مخالف و منکر شمایيم و هميشه ميان ما و شما کينه و دشمني خواهد بود تا وقتي که تنها به خداي يگانه ايمان آوريد ..." (سوره ممتحنه، آيه 4)


5- غلبه بر انفعالهاي ديگر
قرآن به ما سفارش کرده است که خودپسند و متکبر نباشيم و همچنين قرآن به ما توصيه کرده است که بر هر يک از انفعالهاي غم و شادي مسلط باشيم، ما نبايد نسبت به مصائب و حوادث غم انگيزي که در زندگي براي خود ما يا فرزندان و يا اقواممان پيش مي آيد، بيش از اندازه اظهار اندوه کنيم، همان طور که نبايد در ابراز شادي، آنچه از نيکي و خيري که به ما مي رسد و يا موفقيت يا برتري و شهرت و مقامي که به دست مي آوريم، زياده روي کنيم و به خودپسندي و تکبر و فخرفروشي کشانده شويم.

Borna66
05-31-2009, 10:59 PM
زيرا هر اذيت و مصيبت و يا نيکي و خيري که به ما مي رسد در لوح محفوظ نوشته شده و پيش از حدوث آن براي ما در علم خدا ثابت بوده است و اندوه يا هيچ فايده و تأثيري در تغيير نتايج آن ندارد، همان طور که خوشحالي و افتخار ما نيز خير و خوبي را افزايش نمي دهد و يا آن را از زوال و نابودي حفظ نمي کند، زيرا چيزهايي از اين قبيل تنها در علم خداوند متعال و در گروي مشيت و خواست الهي است. "هر رنج و مصيبتي در زمين (از قحطي و آفت و فقر و ستم) يا از نفس خويش (چون ترس و غم و درد) به شما رسد، همه در کتاب (لوح محفوظ ما) پيش از آنکه در دنيا ايجاد کنيم کشت است و خلق آن بر خدا آسان است. (اين را بدانيد) تا هرگز بر آنچه از دست شما برود دلتنگ نشويد و آنچه به ما رسد دلشاد نگرديد و خدا دوستدار هيچ متکبر خودستايي نيست." (سوره حديد، آيه 22، 23)

به طور کلي خداوند سبحان ما را به کنترل حالات انفعالي خود و حکومت و تسلط بر آنها سفارش مي کند. اصولاً مؤمن واقعي به جز خدا از هيچ موجود ديگري از قبيل، مرگ، فقر، مردم و يا هرچيز ديگري در جهان هستي نمي هراسد، او خشمش را فرو مي برد و براي مسائل ناچيزي برافروخته و خشمگين نمي شود.
غضب در راستاي خشم خداست. مؤمن بر اندوهش نيز مسلط است زيرا مي داند هيچگاه مصيبتي به او نمي رسد مگر آنچه را که خدا برايش مقدر کرده است. او متواضع و فروتن است زيرا ميزان ارزش واقعي خود را مي داند و به همين دليل به خود نمي بالد و افتخار و تکبر نمي ورزد. در قرآن آيات بسياري آمده است، که روشن مي کند ايمان به خدا همچون سپري در مقابل ترس است و اصولاً مرض ترس را معالجه مي کند.

Borna66
05-31-2009, 10:59 PM
فصل سوم
ادراك حسي در قرآن

خداوند متعال، اراده كرده است كه كليد امكانات و وسايل فردي زندگي و بقا را در اختيار حيوان و انسان قرار دهد. از اين رو، علاوه بر انگيزه ها و انفعالها، آنها را به وسايلي مجهز كرد كه با آن، جهان خارج و حوادث و وقايع اطراف و همچنين جهان دروني خود و تغييرات حاصل در آن را ادراك كنند.

ادراك حسي، وظيفه مهمي در زندگي انجام مي دهد. زيرا موجود زنده توسط آن چيزهايي را كه مايه آزارش هستند مي شناسد و از آنها دوري مي كند و آنچه را كه سودمند است درك مي كند و براي دستيابي به آن تلاش مي كند.

ما جهان خارج را با حواس ظاهري كه عبارتند از:
شنوايي، بويايي، بينايي، چشايي و بساوايي، درك مي كنيم و از طريق احساس دروني، اختلالهايي را كه در توازن عضوي و شيميايي بدن رخ مي دهد، مانند گرسنگي و تشنگي درمي يابيم. اين ادراكها باعث مي شود كه ما رفتاري متناسب با شرايط جهان خارج از خودو يا براي جلوگيري از نقص در بافتهاي بدن و بازگرداندن آنها به حالت توازن عضوي و شيميايي سابق در پيش بگيريم.

Borna66
05-31-2009, 10:59 PM
موضوع ادراك حسي در انسان و حيوان مشترك است؛ اما خداوند متعال يك نيروي ادراكي مهم ديگري به انسان اختصاص داده است كه به واسطه آن،از ساير حيوانها متمايز مي شود. اين نيرو، همان عقل است كه انسان به وسيله آن مي تواند از حد ادراك اشياي محسوس فراتر رود و در مفاهيم مجرد مانند خير و شر و فضيلت و رذيلت و حق و باطل، تفكر كند و از مشاهدات و تجربه هاي خود براي اثبات اصولي كلي، استدلال كند. مثلاً انسان، به كمك عقل مي تواند از آفرينش شگفت انگيز تمام هستي و يا آفرينش شخصي خود، بر وجود آفريدگار متعال و قدرتش استدلال كند.

"ما آيات قرآن و حكمت خود را در آفاق جهان و نفوس بندگان، كاملاً هويدا و روشن مي گردانيم تا (در خلقت آفاق و انفس، نظر كنند و خداشناس شوند.) و ظاهر و آشكار شود كه (خدا و آيات حكمت و قيامت در رسالتش همه) بر حق است ..."(فصلت: آيه 53)

Borna66
05-31-2009, 11:00 PM
اما با اين همه قدرت، عقل انسان در زمينه شناخت و ادراك، محدود است و از سوي ديگر انديشه او همواره در معرض اشتباه قرار دارد؛ زيرا گاهي شرايط ويژه اي پيش مي آيد كه انسان را از تفكر باز مي دارد. در اين حالت نيازمند است كه كسي او را بياموزد و اشاره و راهنمايي كند.بنابراين حواس پنجگانه و عقل، وسايلي هستند كه انسان در زمينه ادراك و شناخت از آنها كمك مي گيرد ولي در بسياري از مسائل، براي رسيدن به شناخت واقعي به تنهايي كافي نيستند. مثلاً آنها به شناخت مسائل عيني كه انسان با حس و عقل نمي تواند درك كند، قادر نمي باشد. به همين دليل ضرورت دارد كه انسان، شناخت را از خداوند دريافت كند تا زندگي زميني خود را آنچنان تنظيم نمايد كه تضمين كننده تحقق خوشبختي دنيا و آخرتش باشد. انسان، اين شناخت الهي را از طريق رسولان و پيامبران و يا به واسطه الهام و افاضه رباني كه خداوند به بعضي از اوليايش اختصاص داده است به دست مي آورد.

Borna66
05-31-2009, 11:00 PM
الف) حواس در قرآن:
كودك، در هنگام تولد هيچ چيز نمي داند؛ اما چيزي نمي گذرد كه خودش شروع به انجام وظيفه مي كند چون او از عوامل تأثير گذارنده خارجي كه بر او وارد مي شوند تأثير مي پذيرد. اين عوامل در وي احساسات مختلفي ايجاد مي كند كه بعدها اساس و پايه ادراك و شناختن از جهان خارج را تشكيل مي دهد. قرآن كريم در بسياري از اين آيات به اين حقيقت اشاره كرده است كه ما به عنوان نمونه آيه زير را ذكر مي كنيم:

"اي رسول ما بگو اوست خدايي كه شما از او نيستي به هستي آورد و گوش و چشم (شنوا و بينا) و دل (هوشيار) به شما عطا كرد (تا شكر نعمتش گوييد) و حال، آن كه بسيار كم از او شكرگذاري مي كنيد." (ملك، آيه23)

"سپس (آن نطفه بي جان) را نيكويي بسياراست و از روح خود در آن بدميد و شما را داراي گوش و چشم و قلب با حس و هوشي گردانيد(با وجود اين همه احسان) باز بسيار اندك شكر مي كنيد." (سجده، آيه 9)

Borna66
05-31-2009, 11:00 PM
قرآن به ذكر چشم و گوش، به عنوان دو ابزار از ابزارهاي احساس اكتفا كرده است؛ زيرا اولاً اين دو حس، اهميت زيادي در جريان كار ادراك حسي دارند و ثانياً در ذكر اين دو، مسائلي وجود دارد كه براي نشان دادن اهميت همه حواس در كار ادراك حسي كافي مي باشد و اين از ويژگيهاي روش قرآن است و مشخصه اش نوعي ايجاد بليغ است كه ضمن آن قرآن با اشاره و تلقيح به حقايق كلي اساسي، اكتفا مي كند و از ذكر جزئيات چشم مي پوشد. در بسياري از آيات قرآن، گوش پيش از چشم، ذكر شده است و اين ظاهراً دلايلي دارد:

1- گوش، در كار ادراك حسي و امر يادگيري و تحصيل علوم از چشم، بهتر است؛ زيرا يادگيري زبان و تحصيل علوم، در صورت از دست دادن بينايي براي انسان، امكان پذير است ولي اگر شنوايي را از دست بدهد،يادگيري زبان و تحصيل دانش برايش امري مشكل خواهد بود. در قرآن، گوش به تنهايي در كنار عقل، ذكر شده است تا بفهماند ميان گوش و عقل رابطه محكمي وجود دارد.

"و آنگاه اهل دوزخ با تأسف و حيرت با هم گويند كه اگر ما (در دنيا) سخن انبيا را مي شنيديم يا به دستور عقل، رفتار مي كرديم امروز از دوزخيان نبوديم." (سوره ملك، آيه 10) همچنين در بسياري از آيات قرآن "سمع" (شنيدن) به معناي فهم و تدبر و تعقل به كار رفته است. "پروردگارا ما چون صداي منادي كه خلق را به ايمان خواند شنيديم. اجابت كرديم و ايمان آورديم ...". (آل عمران، آيه 193)

Borna66
05-31-2009, 11:00 PM
2- حس شنوايي، مستقيماً و بلافاصله پس از تولد به كار مي افتد، زيرا نوزاد به محض تولد مي تواند صداها را بشنود در حاليكه براي ديدن اشيا به طور واضح، نياز به مدتي زمان دارد.

3- حس شنوايي، وظيفه خود را هميشه و بدون توقف انجام مي دهد، در حاليكه حس باصره، گاهي از انجام وظيفه باز مي ايستد؛ مثل وقتي كه انسان چشمش را مي بندد و يا مي خوابد. اما يك صداي شديد، مي تواند انسان را از خواب بيدار كند. به همين دليل خداوند متعال در داستان اصحاب كهف ذكر كرده است كه بر گوشهاي آنان مهر زده شد تا در خواب عميق فرو روند و هيچ صدايي بيدارشان نكند:"پس ما،(در آن غار) بر گوش (هوش) آنها تا چند سالي پرده بيهوشي زديم". (سوره كهف، آيه 11)

4- حس شنوايي، ( گوش) همه وقت و همه جا اعم از روشنايي و يا تاريكي مي شنود اما حس بينايي (چشم) تنها در روشنايي مي بيند. در اينجا ذكر يك نكته، بي مناسبت نيست و آن اين است كه قرآن، گوش را به صورت مفرد ذكر مي كند ولي چشم(بُعد) را در اكثر آيات به صورت صيغه جمع (ابصار) مي آورد، اين خود يكي از نشانه هاي اعجاز در قرآن است. به اين دليل كه حس شنوايي، صداهايي را كه از تمام جهات مي رسد دريافت مي كند، در حاليكه چشم، فقط وقتي مي تواند ببيند كه انسان خواسته باشد چشم را به طرف هر چيزي كه مي خواهد به آن بنگرد برگرداند.

Borna66
05-31-2009, 11:00 PM
و اگر در مكاني، افرادي جمع باشند و صدايي به وجود آيد، همگي تقريباً همان صدا را به طور يكسان مي شنوند در صورتي كه همين عده،يك چيز را از زواياي مختلف مي بينند. به همين دليل ديدشان نسبت به آن شيء، كاملاً يكسان و شبيه هم نخواهد بود كما اينكه ممكن است آنها در همان لحظه به تبع سمتي كه به آن مي نگرد اشياي مختلف ديگر را نيز مي بينند. علاوه بر اين، هرگاه صدايي كه مستقيماً از جايي به سمت ما مي آيد امواج صوتي آن در يك زمان به هر دو گوش مي رسد و تأثيرش بر پرده هر دو گوش يكسان است. اما اگر به چيزي كه در برابر ما قرار دارد بنگريم صورتي كه از آن به شبكيه چشم راست نقش مي بندد با شكل همان چيزي كه در شبكيه چشم چپ نقش مي بندد فرق دارد. چون چشم راست، اشيا را از طرف راستشمي بيند در حالي كه چشم چپ آنها را از طرف چپش مي نگرد.

ravani
06-06-2009, 01:45 PM
سلامBorna66 جان .دمت گرم.خیلی با حال بود.موضوع اش خیلی جالب بود .من که خیلی استفاده کردم.بابا تو دیگه کی هست.