PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : طلاق و تاثیرات آن بر فرزندان



Borna66
05-30-2009, 11:21 PM
طلاق و تاثیرات آن بر فرزندان



طلاق یک از پیامدهای ناگوار و تلخ زندگی است که طبعا برای گروهی کثیری از انسانها اجتناب ناپذیر می باشد. اگر چه در این پروسه جدایی والدین بعضا کمک می کند تا آینده ای دگرگون داشته باشند اما متاسفانه اغلب فرزندان در این راه صدمه دیده و حتی خود را مقصر و محکوم می بینند. بهمین خاطر در اینجا بطور اختصار به این موضوع اشاره شده و سعی داریم تا با بازنگری آن دریابیم که چگونه والدین می توانند علی رغم جدایی شان کمک حال فرزندان خود باشند قبل از اینکه فرزندان دچار صدمات جدی روحی و روانی گردند.
تأثیر طلاق بر فرزندان چیست؟
تأثیر مستقیم آن تزریق عواطف رنجور از جمله ترس، خشم، گیجی و بهت‌زدگی است. اما باید اذعان داشت که کودکان می‌توانند پس از مدتی به حیات طبیعی خود بازگردند. البته در این رابطه نقش والدین بسیار اساسی است. آنان باید کودکان خود را زیر چتر حمایت خود قرار دهند و هدایت صحیح را از آنان دریغ نکنند. طلاق به‌خصوص بر کودکان در دوران ابتدایی تحصیل تأثیر عمیق‌تری می‌گذارد. حس عدم امنیت کودکان را به‌شدت آزار می‌دهد و آنها از بازگو کردن شرایط خانوادة خود احساس شرمساری دارند. حتی پس از مدتی ممکن است که بچه‌ها خود را سرزنش کنند. در این باره، واکنش بچه‌ها متفاوت است. برخی غم و دردنهان خود را ابراز می‌کنند و بعضی دیگر آن را پنهان می‌کنند.
عملکرد والدین چه می‌تواند باشد؟
به بچه‌ها کمک کنید تا عواطف خود را ابراز کنند. چه از طریق بیان و با از طریق نوشتن، نقاشی کردن و یا حتی از طریق موسیقی.
به عواطف بچه‌ها احترام بگذارید.
به بچه‌ها اطمینان دهید که احساسات آنها طبیعی است.
تا آنجا که ممکن است علل جدایی را برای بچه‌ها توضیح دهید تا آنها دریابند که طلاق به‌علت تقصیر آنها صورت نگرفته است.
اگر امکان دارد فرزندان خود را با بچه‌هایی که تجربة مشترکی دارند آشنا سازید تا آنها بفهمند که تنها نیستند.
اگر امکان دارد بچه‌های خود را با گروه‌های درمانی مخصوص طلاق آشنا سازید.
ترس و اضطراب
ترس و اضطراب به‌خصوص دامنگیر بچه‌هایی می‌شود که مدارس ابتدایی را می‌گذرانند. طلاق با خود حس عدم امنیت را در کودکان می‌پروراند. پس از طلاق برخی از بچه‌ها از حس عمیق ناتوانی رنج می‌برند. بچه‌های کوچک‌تر گاه فکر می‌کنند که والدین در فکر ترک آنها هستند و این حس ناامنی آنها را تشدید می‌کند. درگیری والدین نیز استرس و اضطراب بچه‌ها را شدت می‌بخشد. امکان دارد که عوارض فیزیکی از جمله سردرد، درد معده و غیره در کودکان نمایان شود. واکنش بچه‌های بزرگ‌تر عموماً انزوا و خلوت گزینی است که خود گواه دیگری بر ترس و نگرانی آنهاست.
عملکرد والدین در این زمینه
در حضور بچه‌ها با یکدیگر دعوا نکنید.
تا آنجا که ممکن است عناصر تنش‌زا را برای کودکان کم کنید.
به بچه‌ها پیرامون آیندة زندگیشان اطمینان دهید: مثلاً چه کسی از آنها مراقبت می‌کند و یا کجا زندگی خواهند کرد.
به بچه‌ها اطمینان دهید که آنها را دوست دارید و از آنها مراقبت و حمایت خواهید کرد.
از بچه‌ها نظر بخواهید و حمایت‌های خود را به‌شکل مداوم و با ثبات تکرار کنید.
با هریک از بچه‌ها وقت خاصی داشته باشید.
به بچه‌ها یاد دهید چگونه استرس و نگرانی خود را ابراز کنند.
خشم و از کوره دررفتگی
خشم نیز یکی دیگر از مظاهر رفتاری است که کودکان به‌خصوص در مدارس ابتدایی از خود نشان می‌دهند. گاه بچه‌ها از والدین خشمگین هستند و آنها را سرزنش می‌کنند. بچه‌های بزرگ‌تر گاه آشکارا والدینشان را شماتت می‌کنند. خشم بچه‌ها گاه با زیر سؤال بردن قوانین خانه و یا وظایفشان جلوه‌گر می‌شود. گاه نیز به‌شکل فعال فرزندان طلاق با بچه‌های دیگر به زدوخورد می‌پردازند.
عملکرد والدین در این زمینه
بگذارید بچه‌ها بدانند که خشم یکی از مظاهر طبیعی طلاق است.
راه‌های سالم ابراز خشم را به کودکان آموزش دهید (مثلاً در میان گذاشتن، ورزش و یا کارهای هنری).
با راه‌های ناسالم ابراز خشم (زدوخورد) مقابله کنید و در پیش گرفتن راه‌های سالم را تشویق کنید.
به بچه‌ها یاد دهید چگونه با بچه‌های دیگر رفتار کنند.
معلمان و سایر مددکاران ار از وضعیت طلاق مطلع سازید تا آنها نیز به کمک بچه‌ها بشتابند.
باید دانست که زمان برای احیای مجدد فرزندان امری ضروری است. شواهد نشان داده است که پس از گذر زمان مناسب و تزریق حمایت‌ها و هدایت‌های صحیح، بسیاری از کودکان دوباره به حیات طبیعی خود برمی‌گردند. اما اگر اضطراب و تشویش کودکان به‌شکل فزاینده‌ای تداوم یافت، آنگاه باید از مشاورین متخصص در این رابطه کمک جست.
با امید به آینده ای پر بار و روشن تر برای فرزندان ما که آینده سازان ایران و ایرانی خواهند بود.

Borna66
05-30-2009, 11:21 PM
آينده كودكان طلاق
http://pnu-club.com/imported/2009/05/1111.jpg

كودكاني كه در خانواده هاي طلاق وجود دارند، به دليل اينكه رشته جامعه پذيري
شان و اجتماعي شدن گسسته شده است و در دامان خانواده اي كه به شيوه منظم و
درست تربيت نشده اند،‌زندگي كرده است ، پس از طلاق دچار آسيب جدي مي شوند.
كودكان معمولاً پس از جدايي والدين، دچار كمبود عاطفي و اضطراب دائمي مي باشند
چون محل امني را براي خودشان احساس نمي كنند.
اين كودكان در زندگي اجتماعي، دچار سردرگمي، بلاتكليفي هستند و در برنامه
ريزي براي زندگي خود ناتوان هستند. اين كودكان در مدرسه هم عمدتاً دچار عدم
موفقيت تحصيلي هستند.
نبودن الگو و نقش در خانواده بر بچه ها تأثير منفي دارد، يعني ... كه پدر چه نقشي
دارد و يا مادر چه نقشي دارد و نتواند الگوپذيري درست از آنها داشته باشد،
نمي تواند اين نقشها را در زندگي آينده خود ايفا كند.
گرايش كودكان طلاق به بزهكاري و ناهنجاري بيشتر مي باشد
و رو به اعتياد آوردن در آنها بيشتر است.

Borna66
05-30-2009, 11:22 PM
در شرايط جدايي و پس از آن بزرگ ترين كمك شما به فرزندانتان اين است كه صرف نظر از اين كه حق سرپرستي آن ها را داريد يا نداريد به عنوان پدر و مادر همچنان در دسترس آنان قرار داشته باشيد. فرزند شما حق ارتباط با پدر و مادر يعني هر دو بخش از والدين را دارد و به هر دو بخش نياز دارد. نهايت تلاش خود را بنماييد تا فرزند شما هر دو را به عنوان پدر و مادر در كنار خود داشته باشد.
اگرچه رنجش ها و آزردگي ها ممكن است پذيرش ديگري را به عنوان پدر و مادر در فرزند مشترك دشوار سازد، اما بدانيد كه كودكان تنها زماني توان تحمل جدايي پدر و مادر را دارند كه همكاري دو طرف و سهيم شدن پدر و مادر در سرپرستي و تربيت آنان ادامه پيدا كند و اين كه كداميك حق سرپرستي يا حق ديدار را دارند خللي در اين اصل ايجاد نمي‌كند، به تدريج و با گذشت زمان از شدت درگيري‌ها و رنجش ها كاسته شده و گفت و گو در باره ي موضوعات عمده و اساسي ميان پدر و مادر جداشده امكان پذير مي‌شود، به ويژه وقتي پاي فرزند يا فرزندان مشترك در ميان باشد.
در ادامه به بررسي راهكارهايي كه موجب مي شود آسيب هاي وارده به فرزندانمان
را به حداقل برسانيم ، خواهيم پرداخت .

Borna66
05-30-2009, 11:22 PM
گفت و گو با فرزندان
فروپاشي خانواده براي فرزندان شما هم يك تجربه محسوب مي‌شود : تجربه گسستن و جدايي. بكوشيد بدون متهم كردن طرف مقابل حتي الامكان به گونه اي روشن با فرزندانتان گفت و گو و صحبت كنيد. بيان مطلب و چگونگي آن به سن و سال كودكان بستگي دارد. بسياري از والدين بر اين باورند كه چون كودكان موضوع را نمي فهمند. لزومي به دادن توضيح و گفت‌وگو در اين باره نيست. اما تجربه نشان مي دهد كه واكنش كودكاني كه توضيحي دريافت نكرده‌اند در مقابل جدايي بسيار شديدتر است. آن ها بدون اين كه متوجه شويد و بدون دخالت شما از مدت ها پيش شاهد تشنج و درگيري‌هاي في مابين شما بوده اند و اين حق آن هاست كه پدر و مادر در حضورشان مسايل را آشكارا مطرح و بيان كنند.
مساله اين نيست كه كودكان بايد بتوانند ميان تمام عواملي كه به جدايي منجر شده اند ارتباط منطقي برقرار سازند، بلكه آنان بايد بتوانند در اين باره با توجه به سن و سال خود مساله را تجربه كنند و پرسش‌هاي خود را مطرح نمايند.
براي كودكانتان توضيح دهيد كه در آينده چه تغييراتي صورت خواهد گرفت و چه قواعد و مقرارت تازه ايي مابين شما توافق شده است آنچه را هم تغيير نخواهد كرد برايشان توضيح دهيد، براي نمونه اتاق‌شان، مهد كودك شان و نيز ملاقات و ديدار با پدر بزرگ و مادر بزرگ و مانند آن.
به آن ها امكان بدهيد تا بگويند كه چه احساسي نسبت به دعواهاي خانگي دارند و چه چيزي را آرزو مي كنند.
البته، بديهي است كه با يك بار گفت‌وگو همه اين مطالب به سرانجام نمي‌رسد و لازم است تكرار كرد و شايد هر بار از نو آغاز نمود. در ضمن با تغيير در رشد و سن كودكان نيز پرسش هاي آن ها ممكن است تغيير كند و در هر گفت و گو بر سر يك موضوع ممكن است برداشت ها و ديدگاه هاي مختلفي مطرح شود.
اين گفت و گوها براي شما دشوار خواهد بود به ويژه اگر هنوز جدايي را هضم نكرده و هنوز با تغييرات روزمره زندگي و مسايل ناشي از جدايي انطباق پيدا نكرده باشيد. ممكن است نسبت به طرف مقابل خود كه به گمان شما مسبب تمامي اين مصيبت ها است خشم و نفرت زيادي احساس كنيد، لذا در چنين حالتي بسيار دشوار خواهد بود كه خود را هم شريك جرم بدانيد و در صدد برآييد كه مصيبت ها و خشم فرزندانتان را كه ناشي از جدايي است حل كنيد.
هرگاه هر دو طرف موفق شويد كه با تمام احساس آزردگي و رنجشي كه داريد در مورد جدايي موضع درستي اتخاذ كنيد، آنگاه خواهيد توانست در رفع مشكلات ناشي از اين تغييرات اساسي هم موفق شويد.

ادامـه دارد ...

Borna66
05-30-2009, 11:22 PM
واكنش فرزندان
.
در رابطه با جدايي والدين، فرزندان واكنش نشان مي دهند، طلاق در درجه نخست نتيجه در گيري هاي بزرگسالان است و كودكان به صورت ناخواسته وارد آن مي شوند. هرچه كودك كم سن و سال تر باشد، دامنه دريافت‌ها و دنيايي تجربه هايش به همان اندازه محدودتر است.
او خانواده خود را با همه كمبودهايي كه از نظر بزرگسالان دارد بهترين مكان تصور مي كند. اين خانواده در كنار ناملايماتش براي او خوشبختي بسياري در بر دارد.
البته، كودكان با يكديگر تفاوت دارند. خانواده هايي هم كه طلاق را تجربه مي‌كنند با يكديگر متفاوت‌اند. هر كودك بر اساس شرايط زندگي خود واكنش نشان خواهد داد. پسران، به وضوح و در مقايسه با دختران، واكنش‌هايي براي جلب ترحم انجام مي‌دهند، اما واكنش دختران اغلب عاقلانه تر است و چون واكنش دختران براي اطرافيانشان مزاحمتي ايجاد نمي كند، مورد توجه قرار نمي‌گيرد و اغلب فراموش مي‌شود كه پسرها و دخترها به يك اندازه رنج مي‌برند و تنها نحوه‌ي بروز احساساتشان فرق مي كند. با وجود تمام تفاوت هاي فردي، در تمام كودكان، متناسب با سن و سالشان رفتارهاي تقريبآ يكساني مشاهده مي‌شود. عكس العمل كودكان خردسال اغلب با ترس و بي خوابي همراه است. آنان دچار سردرگمي شده و حالت تهاجمي به خود مي گيرند و معمولآ در روند رشد و تكامل خود نيز گام هايي به عقب برمي‌دارند. به عنوان نمونه پاره اي از آنان جاي خود را دوباره خيس مي كنند در حالي كه مدت ها پيش اين مرحله را پشت سر گذاشته‌اند. در كودكاني كه در مرحله مهد كودك قرار دارند نيز رفتار مشابهي ديده مي شود.
احساس انزوا و اندوه در آنان مشهود است. از آن جايي كه كودكان در اين سن و سال هنوز خود را در مركز جهان اطراف خود احساس مي كنند اغلب ديده مي شود كه علت ترك پدر و مادر را در وجود خودشان جست و جو مي كنند و خود را مقصر مي پندارند.
سنين دبستان آغاز درك بهتري از مساله ي جدايي است، اگرچه درك مطلب و احساسات كودك دو مقوله ي متفاوتند. جدايي موجب ايجاد اندوه، احساس بي پناهي و خشم در كودك مي شود. برخي از آنان حتا از دوستان، همكلاسي ها، آموزگاران و همسايگان خجالت مي كشند. بنابراين افت تحصيلي و انجام حركاتي براي جلب توجه ديگران در اين شرايط امري غيرعادي به نظر نمي رسد.
كودكاني كه سن بيشتري دارند، نسبت به پدر و مادر غمخواري بيشتري از خود نشان مي دهند و داوطلبانه مسئوليت هايي را بر عهده مي گيرند كه هنوز براي آن خيلي كوچك هستند. رسيدگي به كارهاي خانه، مواطبت از خواهر و برادر كوچكتر و حتا تلاش در جهت فراهم كردن وسايل آسايش پدر و مادر از اين جمله اند.
اغلب رفتار اين كودكان توجه كسي را به خود جلب نمي كند و اين خطر وجود دارد كه رابطه‌ي آن ها با هم سن و سال‌هايشان قطع شود و يا در پرداختن به كارهاي مورد علاقه خود كوتاهي كنند.
نوجوانان با واكنش‌هاي متضاد خود اغلب موجب سردرگمي اطرافيان مي‌شوند. بچه هاي بزرگ تر در موقعيتي هستند كه مشكلات والدين را درك و پس از مدتي با جديت تمام در حل مشكلات والدين دخالت و شركت مي‌كنند. به عبارت ديگر آنان در پيدا كردن راه حل‌هاي عملي فعالانه شركت مي‌جويند. از طرف ديگر، واكنش آن‌ها نسبت به از دست دادن خانواده، اغلب تند و غيرمترقبه است. اگر، نوجوانان در اين موقعيت بخواهند روند جدا شدن از خانواده را شروع كنند، جدايي پدر و مادر ممكن است اين كار را برايشان دشوار سازد، زيرا آن ها را درگير مشكلات و مسايل خانوادگي مي‌كند در عين حال ممكن است جدا شدن آن ها از خانواده با درگيري هاي شديد همراه شود. بسياري از كساني كه در نوجواني تجربه طلاق پدر و مادر خود را پشت سر گذاشته اند مي گويند كه آنان به ناگزير بسيار سريع تر از آنچه كه خود مي خواستند بزرگ شدند.

ادامـه دارد ...

Borna66
05-30-2009, 11:22 PM
مفهوم نهفته در واكنش كودكان
.
پدر و مادرها در مقابل رفتار مساله‌دار فرزندانشان اغلب خود را ناتوان و مستاصل میدانند اين امر موجب می شود كه پدر و مادر احساس تقصير كنند و نگران تداوم تاثيرات زيان بار بر رشد كودک خود شوند.
البته واكنش كودكان و نوجوانان لزومآ ويرانگر نيست، بلكه در درجه نخست نمايانگر كوشش براي همسازي با شرايط تغيير يافته، چيره شدن بر آثار و نتايج حاصل از گسست خانواده و به نظم درآوردن دوباره جهان درهم ريخته خويش است. رفتارهاي بروز يافته معمولا در دومين سال وقوع حادثه طلاق در كودكان از بين مي رود.
تغيير رفتار و جلب توجه كودكان بعد از جدايي پدر و مادر را مي توان امری طبيعي دانست. به عبارت ديگر می توان از واكنش طبيعی در مقابل شرايط دشوار سخن گفت.
در عين حال اين رفتارها علايم و نشانه های هشدار دهنده ای هستند كه نيازهاي كودكان را نشان مي دهند. آنان نياز به ديدار با پدر و مادري دارند كه با او زندگي نمي كنند، سرپرستي آنان نيز بايد بر اساس نظم و قاعده باشد. مساله كنار آمدن دراز مدت با مساله جدايي و نيز تاثيري كه جدایی بر تكامل شخصيت كودكان می گذارد بسيار كمتر به طلاق و نتایج آن بستگی دارد تا به شرايطی كه بعدا پديد مي آيد.
شما به عنوان پدر و مادری كه درگير مساله‌ ی جدايی هستيد با يك موقعيت دوگانه و دشوار روبه‌رو هستيد. از یک سو با مشكلات خودتان كه نيروی فراوانی را از شما می طلبد درگير هستيد و از طرف ديگر، به احتمال زياد با یک«کودک سرسخت» سر و كار داريد. بكوشيد تا بعضی از مواقع خود را در موقعيت او قرار دهيد و موضوع را از ديد او ببينيد، آنگاه بهتر می فهميد كه چرا آن كودک به توجه و نزدیکی بيشتری از سوی شما نياز دارد.

ادامـه دارد ...

Borna66
05-30-2009, 11:23 PM
جهت گيري كودك به نفع يكي از والدين
.
زماني كه پدر و مادري مي كوشند كودك را بر ضد طرف ديگر و به سود خود تحت تاثير قرار دهند، كودك در وضعيت دشواري قرار مي گيرد كه رهايي از آن برايش دشوار است. صرفنظر از جهت گيري مثبت يا منفي، چنين اقدامي كاري بر عليه ديگري محسوب مي‌شود.
نبايد كودك را به جهت گيري بر عليه ديگري واداشت و به هيچ عنوان نبايد او را عليه ديگري تحريك كرد.
كوشش براي كشيدن كودك به سوي خود كار ساده ايست. كافي است به او بگوييد كه او ما را ترك كرد. در صورتي كه واقعيت آن است كه او زندگي مشترك را ترك گفته است و نه زندگي با كودك خود را اگر كودك شما بخواهد تصميمي منفي عليه طرف ديگر اتخاذ كند، دچار كشمكش دروني مي شود. او بايد علاقه خود و نيز تمام ويژگي ها و خصوصياتي از وجود خود را كه او را به طرف مقابل پيوند مي دهد و شباهت هاي را كه در وجود خود و او مي بيند فراموش كند.
او بايد طوري رفتار كند كه گويي اين خصوصيات و احساسات اصولا وجود خارجي ندارند. در صورت تداوم اين كشمكش دروني احتمال اختلال در رشد و تكامل كودك وجود دارد. البته اين احتمال نيز وجود دارد كه كودك عليه خود شما و به نفع ديگر جهت گيري كند، زيرا تصوير ارائه شده شما با نگاه او به ديگري تفاوت دارد و لذا شك و ترديد در كودك آغاز مي شود.
اما اگر سعي كنيد كه عليه طرف ديگر چيزي نگوييد، ممكن است كودك در گفتار و رفتار در سمت شما قرار گيرد. اين احتمال نيز وجود دارد كه كودك همين رفتاري را كه با شما دارد با طرف مقابل نيز برقرار سازد، براي نمونه اغلب اتفاق مي افتد كه كودك به پدر خود مي‌گويد كه مايل است با او زندگي كند و مايل نيست طرف ديگر را ببيند و دست كم مي‌خواهد او را كم‌تر ببيند و درست همين حرف‌ها را به طرف ديگر نيز مي گويد. اين يك بازي يا دروغ گويي از سوي كودك نيست. اين به دليل حساسيت بالاي كودكان است كه مي‌خواهند به طرفين و خودشان، از اين طريق كمك كنند، زيرا خود را در جهت و سوي كسي قرار مي‌دهند كه در آن لحظه با او هستند. اما كودك نمي تواند به هر دو طرف حق بدهد بدون آنكه دچار كشكش دروني و دايمي شود.
به فرزند مشتركتان نشان دهيد كه دوست داشتن هر دوي شما (پدر و مادر جدا شده) و احساس دلتنگي و نياز نسبت به ديگري امري كاملا طبيعي و درست است.

Borna66
05-30-2009, 11:23 PM
پرهيز از افراط و تفريط
.
امكان دارد شما به عنوان پدر يا مادر خود را در برابر كودك مقصر احساس كنيد چرا كه نتوانسته ايد يك خانواده كامل براي او فراهم كنيد. بسياري از پدر و مادرها مي كوشند تا اين احساس را به گونه اي براي كودك جبران كنند. مي‌كوشند مشكلات را به طريقي ديگر از سر راه كودك بردارند و به اصطلاح فضاي دلنشين و مطلوبي براي او درست كنند تا برخورد با واقعيت خشن دنياي واقعي براي كودك آسان‌تر شود. اين رفتار قابل درك است اما تداوم دراز مدت آن مي تواند اين حس را به كودك القا كند كه مشكلاتش را فقط بايد والدين برطرف كنند و لذا مي كوشد تا با والدين بازي كند و از يكي عليه ديگري سوءاستفاده نمايد.
اما كمك كردن به كودك زماني ممكن است كه او را با واقعيت ها آشنا كنيد و در مواردي براي رفع مشكلات از او كمك بخواهيد.
علاوه بر صرفه جويي در نيرو و وقت شما، اين عمل به كودك شما اين احساس را مي دهد كه او مي تواند در كارها فعال و دخيل باشد و تنها شاهد منفعل جدايي و گسست خانواده نباشد.
البته در اين جا خطري وجود دارد و آن برداشتن باري بيش از حد توان كودك است. در شرايطي كه خود بايد با مشكلات جدايي كنار بيايد، تبديل به يك مددكار و حتا جانشين زوج از دست رفته مي‌شود.
اين كودكان غم خواري پدر يا مادر و انجام كارهاي روزانه را در شرايطي به عهده مي گيرند كه براي سن و سالشان بسيار زود است و بنابراين به سرعت از كودك بودن دست مي كشند.
بي ترديد هدايت كودك به گونه اي كه دردانه و لوس نشود و بيش از توان خود نيز مسئوليت نپذيرد وظيفه تربيتي دشواري است. بهترين حالت براي اين گونه كودكان آن است كه حتاالامكان همان كارهايي را انجام دهند كه هم سن و سال هايشان انجام مي‌دهند و تا حد امكان تمامي روابط خود را با بستگان و آشنايان و دوستان خود حفظ كنند.

Borna66
05-30-2009, 11:23 PM
حق سرپرستي و وظايف پدر و مادر
.
همزمان با انجام تشريفات طلاق، در مورد سرپرستي فرزندان نيز تصميم گيري مي‌شود. بزرگترين وظيفه شما به عنوان پدر و مادر اين است كه فرزندانتان تا حد ممكن از جدايي كمتر آسيب ببينند. قانونگزار بايد تمام تلاش خود را در جهت حفاظت و حمايت از بچه ها و نيازهاي آنان به عمل بياورد. لذا آسايش بچه‌ها ملاك تمام قضاوت هاي مربوط به طلاق است. با تهيه يك گزارش از وضع كودك توسط مددكار اجتماعي، به والدين و قاضي دادگاه خانواده كمك مي شود كه تصميمي را اتخاذ كنند كه به اسايش كودك منجر شود. اما اين آسايش تنها به عهده گزارش مددكار و تصميم قاضي نيست.
تنها در صورتي كه پدر و مادر در يافتن راه حل مشاركت كنند و در روند اتخاذ تصميم همكاري نمايند مي‌توان راه حلي را پيدا كرد كه در آن نيازها و آسايش كودك و شرايط اختصاصي خانوادگي‌اش، ملحوظ شده باشد.
به هر حال و در هر شرايطي مراحل بعدي تكامل و رشد فرزندانتان به احساس مسئوليت شما بستگي دارد. لذا بدون توجه به اين كه از لحاظ قانوني حق سرپرستي با كيست، بايد بكوشيد كه هر دو، احساس مسئوليت در مورد حق سرپرستي را به كار ببنديد. براي فرزندتان بسيار مهم است كه احساس كند كه هر دوي شما را دارد و هر دوي شما او را دوست داريد. اين مطلب براي رشد و تكامل آتي او نيز ضروري است و از اين طريق مي توانيد اعتماد به نفس را در خود و ديگران ايجاد نمايد.
در صورتي كه به عنوان پدر و مادر، به جاي عمل كردن عليه يكديگر، با همديگر عمل كنيد، آنگاه فرزندتان را از كشمكش دروني انتخاب يكي از والدين و رد ديگري بازيگري و فريبكاري باز داشته‌ايد، لازم نيست او مرتب به سود يك طرف جهت‌گيري كند، او حق دارد كه هر دو طرف را دوست داشته باشد.
هرچه تماس والدين و شركت در فعاليت‌هاي روزانه آنان با همه خصوصيات منحصر به فرد فرزندان، بيشتر باشد پيشرفت امور عادي تر و طبيعي‌تر خواهد شد و فرزندتان مي‌تواند از تفاوت‌هاي شخصي شما كه بخشي از آن را در خود دارد سود ببرد و مدل‌ها و الگوهاي متفاوتي را تجربه كند.
با كاسته شدن از درگيري ها و گذشت زمان، زندگي جديد مديريت نويني پيدا خواهد كرد، اطمينان شما به آينده بيشتر خواهد شد و ايجاد روابط بدون تنش با همسر سابقتان امكان پذير مي‌شود از آغاز ارائه يك راه حل كامل وجود ندارد ولي امكان پيشروي و جهت گيري به سوي اين هدف امكان پذير است. بسياري از امور با امتحان كردن، تمرين كردن و ياد گرفتن جا مي‌افتد. تعدا گام‌ها و بلندي گام‌ها به سوي هدف بستگي به شرايط شما دارد.

Borna66
05-30-2009, 11:23 PM
فرزندان طلاق

پایداری در ازدواج هرگز کار راحتی نیست. زندگی مشترک ترکیبی از
وجود دو نفر است که باید با هم در تمام شرایط زندگی کنند. زن و
شوهرها از دو فرهنگ متفاوت می آیند که حتی ارزش های خانواده شان با هم یکی نیست. هر یک از آنها شخصیت های متفاوتی دارند و ممکن
است در درجه اول نقاط مشترک بسیار کمی را برای زندگی در کنار هم
داشته باشند.
در زندگی امروز ازدواج به علت استرس های موجود یک امر بسیار
پرخطر تلقی می شود. زندگی چنان سخت و پیچیده شده است که انتظارات زوجین از یکدیگر با زمان های گذشته بسیار فرق کرده است. بنابراین
برای همسران کم توان و بی تجربه بسیار مشکل است که در چنین شرایط پر از استرسی با یکدیگر زندگی کنند و از این رو برخی از زندگی ها
پس از چند سال و گاه حتی چند ماه با شکست روبه رو می شود.
یکی از پیچیده ترین مشکلات در این شرایط، وجود بچه هایی است که
والدین آنها از هم طلاق گرفته اند. آمار طلاق به نسبت دهه های
قبل بسیار بالا رفته است و آمار دهه های 60 و 70 میلادی به نسبت
دهه های قبل بسیار بیشتر است.
از این رو مشکلات کودکانی که والدینشان از هم طلاق گرفته اند،
بسیار حائز اهمیت است. طلاق برای اغلب زن و شوهرها دردناک است
،اما برای فرزندان آنها که حتی درکی از مشکلات و مسائل پیچیده
زندگی ندارند دردناک تر است.
این کودکان سوال های بی جواب بسیاری را در ذهن خود دارند و در
نهایت به علت نیافتن پاسخ درستی برای سوال هایشان خود را سرزنش
می کنند. این مسئله برای نوجوانان بسیار مشکل است که در حالی که
نمی دانند مشکل واقعی کجاست تصمیم به حل آن مشکل بگیرند. طلاق تاثیرات بدی را روی بچه ها از هر سنی که باشند می گذارد.
حتی نوزادانی که ظاهرا چیزی نمی دانند به راحتی حس می کنند که
والدینشان با هم مشکل دارند. قطعا این موضوع آنها را تحت تاثیر
قرار می دهد و بسیار آسیب پذیر می کند. بچه های یکی، دو ساله با
وجود اینکه شرایط طلاق را درک نمی کنند، اما متوجه عدم حضور
والدینشان می شوند. آنها اغلب گریه می کنند و احساس ناامنی
دارند. اگر دقت کرده باشید آنها دوست دارند دائما به مادرشان
بچسبند چرا که می ترسند مبادا او را نیز از دست بدهند.
این بچه ها هنگامی که بزرگ تر می شوند به علت افسردگی به
موادمخدر و الکل روی می آورند. طبق تحقیقات مشخص شده است که 63 درصد از آنها مشکلات روحی و روانی چون ناراحتی، خشونت، ترس و
افسردگی دارند. طلاق روی دخترها بیشتر تاثیر می گذارد. تحقیقات
نشان داده است که دخترانی که والدینشان از هم جدا شده اند اعتماد
به نفس بسیار کمی دارند. به علت عدم حضور پدر که نوعی عشق از یک جنس مخالف را به او می ورزد، دخترها پس از ازدواج قادر نخواهند
بود تا با شوهر خود که جنس مخالف اوست رابطه برقرار کنند و زندگی
زناشویی موفقی را نخواهند داشت.
بیشتر آنها خود را به علت اینکه زیبا نیستند سرزنش می کنند و فکر
می کنند به همین علت پدرشان آنها را دوست نداشته و ترکشان کرده
است. آنها احساس تنهایی می کنند و فکر می کنند پس زده شده اند.
یکی از بزرگ ترین نگرانی های بچه های طلاق ترس از این است که
مبادا پدر یا مادری که با آنها زندگی می کند، تنهایشان بگذارد.
بیشتر آنها چنین سوال هایی از خود می پرسند «اگر مادرم هم مثل
پدرم من را ترک کند چه اتفاقی برایم می افتد؟» زندگی با ترس برای
رشد آنها بسیار مضر است.
آنها حتی می ترسند که مبادا پدر یا مادرشان با شخص دیگری ازدواج
کند. چون ازدواج والدین تغییر اساسی در زندگی آنها ایجاد می کند
و اغلب فرزندان طلاق از به وجود آمدن تغییر در زندگی و برنامه
زندگی خود می ترسند. بسیاری از زوجینی که تصمیم به طلاق می گیرند کمتر به مشکلاتی که در آینده برای فرزندانشان پیش می آید، فکر می
کنند و بر این باورند که از پس حل مشکلات برمی آیند.
البته در برابر این اندیشه بسیاری از متخصصان نیز به این نتیجه
رسیده اند که زوج هایی که واقعا امکان زندگی با یکدیگر را ندارند
و هر روز را با جنگ و جدال و ناآرامی می گذرانند، هیچ راه دیگری
جز طلاق نخواهند داشت. بسیاری برآنند که شرایط کودکی که در چنین
محیطی زندگی می کند به مراتب ناگوارتر از کودکی است که با طلاق
مواجه می شود. چنین کودکانی همواره در جهنم زندگی می کنند و با
آسیب های به مراتب جدی تری مواجه می شوند.
پاسخ به کودکان بدون پدر
اگر کودکتان از شما پرسید پدرم کجاست، نیازی نیست که زمان طولانی
را برای پاسخ دادن به فرزندتان، به فکر فرو روید. کافی است که به
او بگویید «پدر تصمیم خودش را برای زندگی کردن با ما گرفته است».

و من نمی دانم که چرا برای ما نامه نمی فرستد یا زنگ نمی زند.
شاید لازم باشد که خودت با او تماس بگیری.
اطمینان حاصل کنید که کودک شما خودش را به علت عدم حضور پدرش
مقصر نمی داند. چون بچه ها فکر می کنند که طلاق والدین به خاطر
حضور فرزندان است. ما باید به فرزندمان بگوییم که همه چیز روبه
راه است و حضور او هیچ ارتباطی به جدایی مادر و پدر از یکدیگر
ندارد.
اگر فرزندتان گفت من از پدرم متنفر هستم یا او آدم بدی است و از
برخورد او متوجه شدید از اینکه پدرش در کنار او نیست ناراحت است،
بگذارید تا عصبانیت خود را خالی کند، بگذارید فریاد بزند یا حتی
برای او کیسه بوکس بخرید و اجازه دهید تا با مشت زدن به آن
عصبانیتش را تخلیه کند.
اما هیچ گاه به کودک خود از پدرش بد نگویید و یا حتی از لغات و
الفاظ بد برای صحبت کردن درباره پدرش، استفاده نکنید، چون بچه ها
پدران خود را هر طور که باشند دوست دارند.
هر هفته فرصتی را برای پرداختن به فعالیت های خانوادگی جمعی کنار
بگذارید. مثلا یک شب را «شب خانواده» بنامید.
این موضوع به وحدت و یکپارچگی خانواده شما کمک می کند و در عین
حال اجازه دهید تا همه نظرات خود را راجع به فعالیت های
دلخواهشان بیان کنند. مثلا کیک پختن، اسکیت بازی کردن، دوچرخه
سواری کردن، دیدار از یک موزه و...
هیچ گاه از کودک خود برای برآوردن نیازهای مالی خود استفاده
نکنید. هر گاه از نظر مالی مشکل پیدا کردید در مورد این مسائل با
یکی از اعضای فامیل خود صحبت کنید. به کودک خود نگویید که پدر تو
نیازهای مالی ما را برآورده نکرده است.
گاهی لازم است که به معلم فرزند خود راجع به زندگی خصوصی تان
توضیح دهید. مثلا دانستن اینکه از همسرتان جدا شده اید، برای
معلم فرزندتان مهم است.
به این ترتیب، او در حل مشکل شما و کودکتان کمک بسیار بزرگی
خواهد کرد.
شرایطی را فراهم کنید که پدر و فرزندتان بتوانند همدیگر را
ببینند. این کار برای روحیه هر دو نفر ضروری است. اگر همسر
سابقتان فرصت نکرد، آخر هفته به دیدن فرزندتان بیاید، برنامه
ریزی دیگری را برای بچه انجام دهید تا احساس سرخوردگی نکند. چون
بچه ها همیشه برای به گردش و تفریح رفتن در حال آماده باش هستند.
آنها را به سینما یا خانه دوستانشان ببرید. فراموش نکنید که هرگز
نباید نیامدن پدرش را به رخ بکشید.

Borna66
05-30-2009, 11:24 PM
واگذاري حق سرپرستي به يكي از والدين

امروزه در جريان جدايي معمولا حق سرپرستي يا حضانت به يكي از والدين وا گذار و اتخاذ مهمترين تصميمات مربوط به كودك به عهده او گذاشته مي‌شود. از لحاظ قانوني نيز اوست كه مسئول و پاسخگو است اصولا كودك با او زندگي مي‌كند و به وسيله ي او پرستاري مي‌شود. طرف ديگر از حق «ديدار» برخوردار است. ديدار منظم با كودك طبق برنامه به سربردن بخشي از تعطيلات با كودك و پرداخت مبلغي جهت هزينه هاي كودك از وظايف اوست. ‌بسياري از پدران و مادران در چنين شرايطي خود را در تقسيم وظايف متضرر احساس كرده حتي نسبت به خود نوعي احساس تحقير شدگي و مورد توهين قرار گرفتن دارند و به خود ميگويند« حالا كه سرپرستي كودك با من نيست پس چه بهتر كه خود را كاملا از جريان مسايل به دور نگه دارم» و يا «هر زمان كه ارتباط جديدي را با كودك برقرار مي سازم بايد او را پس بدهم پس بهتر آن است كه خودم و كودك را از اين دشواري ها دور نگه دارم». ‌‌دارنده حق سرپرستي د رمقابل مي انديشد كه «ديگري بهتر است خود را كاملا از مسايل دور نگه دارد، زيرا هيچ گونه زحمتي براي كودك نمي كشد.» يا «پس از هر ديدار كودك دچار آشفتگي مي شود و ترجيح مي دهم اين ديدارها را متوقف كنم و يا نمي توانم اجازه بدهم كه كودكم در خانه اي با او ملاقات كند كه وي با فرد غريبه اي زندگي مي كند». اما حق ديدار، مكمل حق سرپرستي يك طرفه و در راستاي منافع كودك در نظر گرفته شده است و نبايد تنها به عنوان يك مساله صرفا حقوقي به آن نگريست، بلكه مي بايست آن را حق كودك براي داشتن پدر و مادر نيز تلقي كرده در اين شرايط تنها در صورتي كه هر كدام از والدين جدا شده نقش ديگري را بپذيرند، آنگاه كودك مي تواند هم پدر و هم مادر خود را داشته باشد و از عهده جبران آسيب ها و خساراتي كه تا كنون متحمل شده است برآيد. ‌‌حق سرپرستي و حق ديدار مكمل يكديگرند و با همديگر تعيين كننده وظايف والدين مي باشند آن ها به هيچ وجه تعيين نمي كنند كه كدام طرف مهم تر يا بهتر است. در صورت درك حق ديدار به اين صورت، سپردن بخشي از امور تربيتي كودك به طرف ديگر امكان پذير ميشود. در اين حالت است كه بعدها يك تماس تلفني ممكن است به شكل زير بين شما برقرار گردد :‌ « امروز مي تواني لطف كرده كودك را زودتر از مدرسه بياوري و با وي رياضي كار كني، چون كه او امتحان رياضي دارد و سرم خيلي شلوغ است، در ضمن تو از رياضي بيشتر از من سر در مي آوري» در چنين شرايطي است كه كودك پي مي برد كه هر دوي شما به عنوان والدين نسبت به او احساس مسئوليت مي كنيد و وقتي موضوع مربوط به اوست بين شما نزاعي وجود ندارد. در چنين حالتي كودك نيازي به جبهه گيري ندارد و در روزهاي تماس راحت تر مي تواند از طرف يكي به طرف ديگري برود. ‌‌حتي امكان اين كه پس از جدايي رابطه كاملا جديدي را با كودكتان برقرار كنيد وجود، دارد زيرا از درگيري روزمره با همسر سابق خود خلاص شده ايد. در صورتي كه موضوع را به عنوان روندي طبيعي و شانسي براي تمام طرف هاي ذينفع بنگريد، ديگر طرف ديگر را به دليل ابراز علاقه ناگهاني به كودك سرزنش نخواهيد كرد. متوجه ميشويد كه حق ديدار تا چه حد به عنوان مكمل حق سرپرستي براي طرف ديگر ضروري است !

Borna66
05-30-2009, 11:24 PM
حـق ديـدار


هيچ شخصي به خوبي شما نمي تواند نيازهاي فرزندانتان و امكانات شخصي آنان را در برآوردن اين نيازها دريابد. بهترين حالت آن است كه شما دو نفر به همراه فرزندتان بكوشيد تا براي ديدار فرزندتان قاعده اي مناسب پيدا كنيد. در صورتي كه شما به توافق نرسيد دادگاه بايد يك قاعده منظم را براي اين ديدار تعيين كند. البته دادگاه هم مي كوشد تا با نظرخواهي از هر دو نفر شما اين قاعده را پيدا كند به طوري كه هم براي كودك و هم براي هر دو شما مناسب و عملي باشد. تنها زماني كه خواسته‌هاي تمام طرف‌هاي ذينفع در نظر گرفته شود اجراي اين قاعده نيز از هر سو فراهم مي شود.
در نظر داشته باشيد كه اجراي قول و قرارها به شكلي كه همه طرف‌ها راضي باشند به زمان نياز دارد. برخلاف انتظار شما در آغاز مسايل دشوارتر و كندتر پيش مي روند.
احتمالآ متوجه مي شويد كه فرزندتان هر بار پس از ديدار با طرف ديگر دچار آشفتگي است. گاهي بسيار تهاجمي يا اندوهگين است و در نگاهش غم و اندوه موج مي‌زند. در اين حالت بسياري از پدر و مادرها مي‌كوشند تا ديدار كودك با طرف ديگر را حتاالامكان محدود كنند و يا به طور كلي از انجام اين ديدارها جلوگيري نمايند.
توجه داشته باشيد كه حالت تهاجمي يا غم كودك شما نتيجه ديدار نيست بلكه پيآمد جدايي شما و عواقب ناشي از آن است و كودك نيز مانند شما به زمان نياز دارد تا بتواند خود را با شرايط جديد منطبق سازد و امكان بيان احساس خود را بيابد.
يك نكته مهم ديگر اين است كه ممكن است آن طرفي كه «حق ديدار دارد در زمان ديدار بسيار دقيق و به موقع حاضر شود و رفتار بسيار مهربانانه‌اي با كودك داشته باشد. شايد براي اولين بار درك كند كه زماني را كه با كودك خود مي گذارند چه قدر دلنشين است. در اين صورت دارنده حق سرپرستي كه در تمام اين سال‌ها خود را در مقابل مشكلات كودك تنها حس كرده است اكنون به طور ناگهاني با امكاني مواجه مي شود كه در گذشته وجود نداشته است. دشوار نساختن اين آغاز جديد براي طرف ديگر بسيار اهميت دارد. اين رابطه جديد مي‌تواند براي فرزندتان بسيار سودمند و متضمن رابطه‌اي خوب با هر دو طرف باشد. برخي مواقع جدايي به مثابه يك شاخص براي كودك محسوب مي‌شود و بر اساس آن مي‌تواند يك رابطه كاملآ جديد را با پدر و مادر خود برقرار سازد.
يكي از اتهاماتي كه معمولآ به طرف ديدار كننده زده مي‌شود لوس شدن زيادي كودك در اين ديدارهاست. آنگاه گفته مي‌شود كه «برآوردن خواسته‌هاي كودك در آخر هفته كار ساده‌ايست اما كنار آمدن با مشكلات او در تمام طول هفته به عهده‌ي من است ؛ بايد با پول كم بسازم بايد حد و مرزها را مشخص كنم و در نتيجه ي اين ديدارها، فقط وظايف من دشوارتر مي شوند» اگر هر دو نفر بتوانند از ايجاد تغييرات مداوم كه در طيف لوس كردن و بي توجهي قرار مي گيرد خودداري ورزيد، بسيار سودمند خواهد بود اما بهتر است بر روي قدرت داوري كودك نيز حساب كنيد زيرا نه تنها مي تواند به خوبي ميان قاعده و استثنا تميز قايل شود، بلكه به درستي از عهده درك تفاوت‌هاي پدر و مادر خود و رفتارهاي تربيتي متفاوت آن‌ها نيز برآيد.
تربيت د رتعطيلات نيز جزيي از اين مسايل است كه در آغاز ممكن است عذاب آور باشد اما به زودي عادي خواهد شد و رابطه بين كودك و دارنده حق سرپرستي به تدريج به آرامش مي رسد. طبيعي است كه رابطه كودك با پدر و مادر جدا شده اش با شادي و همراهي پيوند دارد. كودك نياز به سرپناه و مكاني در زندگي روزمره خود دارد، اگرچه سرپرستي كودك با وظايف و درگيري هايي همراه است.
بازخواست و بازجويي از كودك درباره‌ي طرف ديگر بسيار ناراحت كننده است و اين نكته بسيار مهمي است كه بايد به آن توجه شود. او در ميان دو سنگ آسياب قرار مي‌گيرد كه بايد يكي را در برابر ديگري حفظ كند يا خواست يكي را برآورده و به طرف ديگر خيانت كرده و به ديگري اطلاعات بدهد.
از سوي ديگر نبايد آنچه كودك با طرف ديگر تجربه مي كند را تحريم و ممنوع كرد زيرا به كودك اين احساس دست مي دهد كه «آنچه را با پدرو مادر خود تجربه كرده‌اند غلط بوده و نبايد درباره‌ي آن صحبت كند» بهترين حالت آن است كه از رابطه با طرف ديگر تنها درباره‌ي مواردي با كودك صحبت كنيد كه به خود كودك مربوط مي‌شود و يا فرزندتان مايل به گفت وگو درباره‌ي آن مي باشد. به هيچ وجه حق استفاده از اطلاعات اخذ شده از فرزندتان عليه شريك پيشين زندگيتان را نداريد. در ابتداي دوره جدايي انجام دقيق اين توافق كاملآ ضروري است. همين گونه است توافقي ديدار تدوام دوباره و زمان ارائه‌ي اطلاعات متقابل درباره سلامت كودك.
در بسياري موارد اختلافاتي كه موجب جدايي شده‌اند هنوز آنقدر نيرومنداند كه بر تمامي تصميماتي كه براي حل مشكلات في مابين در رابطه با فرزندتان مي گيريد تاثير منفي مي‌گذارند هرچه همكاري ميان پدر و مادر ضرورت بيشتري پيدا كند ممكن است به همان نسبت اختلافات في مابين نيز دوباره پديدار شوند براي نمونه يكي از طرفين خواهان تغيير در تاريخ ديدار كودك با طرف ديگر مي شود و او فكر مي كند كه «هميشه همين طور است هرچه برنامه ريزي كنم آن را برهم مي‌زند، هميشه حرف آخر را او بايد بزند.»
هر چقدر طرز فكر و نگرش والدين درباره ي زندگي و نيز هدف هاي تربيتي متفاوت باشد، ترس از تاثيرگذاري طرف مقابل بر روند شكل گيري كودك بيشتر مي‌شود. اين خطر هم وجود دارد كه مشاجرات به تدريج شدت يافته و سرانجام غيرقابل حل گردند به طوري كه در جهت عكس نيازها و منافع كودك عمل كنند. گذشته از نحوه ي سرپرستي كودك در صورتي كه هر كدام از والدين به زندگي ديگري با مدارا بنگرد و آن را همانگونه كه هست بپذيرد نتيجه بسيار مطلوب‌تر خواهد بود.
مي توان به كودك توضيح داد كه چرا آنچه در نزد پدر امري عادي تلقي مي شود در ديده مادر به گونه اي ديگر است. همانطور كه مسايل از ديد پدر بزرگ و مادر بزرگ نيز به گونه‌اي ديگر است. در مهد كودك و مدرسه و … نيز قواعد ديگري وجود دارد.
برخي مواقع گزينش همسر توسط يك يا هر دو طرف، همكاري ميان پدر و مادر در رابطه با فرزند مشترك را دچار بحران مي‌كند در اين حالت اين خطر وجود دارد كه همسر جديد از سوي ديگري به عنوان يك رقيب محسوب شود كه مي‌خواهد عشق و علاقه كودك را به سوي خود جلب كند و نقش پدر يا مادر حقيقي را ايفا كند. در چنين مواردي دعواهاي كهنه و نو در كنار همديگر قرار مي‌گيرد. موارد فوق الذكر، نمونه‌اي از مشكلات فراواني بود كه بعد از جدايي ممكن است پيش بيايند صرف نظر از ترتيبات و مقرراتي كه براي سرپرستي كودك در نظر گرفته مي‌شود، نكته مهم اين است كه «در هيچ حالتي شانس مسئوليت داشتن در مورد تربيت فرزند مشتركتان را از دست ندهيد.»
در ضمن اين نكته همواره بسيار اهميت دارد كه شما براي خودتان روشن سازيد كه در چنين وضعيتي دشواري‌ها و حوادث مرتبط به تربيت فرزند، پديده‌هايي طبيعي‌اند، و اين مشكلات و رويدادها ممكن است در زندگي عادي و در خانواده‌اي هم كه كنار يكديگر زندگي مي‌كنند پيش آيد.