PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : انتقام‌جويي داماد سابق با نارنجك و گلوله



sunyboy
05-29-2009, 04:39 PM
كارآگاهان پليس جنايي استان تهران، تحقيقات ويژه‌اي را براي دستگيري داماد كينه جو كه در اقدامي جنايتكارانه با شليك گلوله و پرتاب نارنجك، به خانواده همسرش حمله ور شده است، آغاز كردند.

در اين حمله مرگبار، ۷ عضو اين خانواده مجروح شدند و مادر همسر مرد مهاجم بر اثر شدت جراحات جان باخت.
شليك‌هاي مرگبار در نغمه اول
ساعت ۶ صبح چهارشنبه، اهالي كوچه نغمه اول در منطقه قلعه‌حسن‌خان در حال رفتن به محل‌ كارشان بودند كه ناگهان صداي‌ شليك‌هاي پي درپي گلوله را شنيدند، لحظاتي بعد سروصداي وحشتزده چند زن و كودك از پلاك شماره ۱۹ به گوش رسيد.

چند ثانيه بعد شنيدن صداي انفجار ۲ نارنجك باعث شد همسايه‌ها با كنجكاوي به كوچه بيايند.
با گزارش موضوع به پليس ۱۱۰ قلعه حسن خان، تيمي از ماموران ويژه پليس به سرعت به محل وقوع جنايت رفتند و در تحقيقات اوليه دريافتند كه داماد خانواده با حمله مسلحانه به خانه خانواده همسرش، آنجا را به رگبار بسته و سپس با پرتاب نارنجك از محل گريخته است.
در نخستين اقدام ۸ مصدوم حادثه به سرعت به يكي از بيمارستان‌هاي غرب تهران انتقال يافته و تحت مداوا قرار گرفتند، همزمان تحقيقات پليسي براي يافتن راز اين جنايت خونين با بازجويي از شاهدان آغاز شد.
در جريان بازجويي‌ها يكي از شاهدان حادثه به ماموران گفت: ساعت ۶ صبح بود كه صداي شليك گلوله‌ها و سپس انفجار نارنجك‌ها را شنيدم و به كوچه آمدم كه در آنجا با داماد سابق خانواده كه اسلحه‌ كمري‌اي را در دست داشت روبه‌رو شدم.
مرد خشمگين پس از شليك چند گلوله بي‌هدف با تهديد كساني كه در محل جمع شده بودند، از خانه خارج شده و با مرد ديگري كه همراهش بود سوار بر موتورسيكلت از محل گريخت.
در حالي كه ادامه تحقيقات نشان مي‌داد كه داماد سابق خانواده پيش از اين نيز چندين بار، همسرش و خانواده او را به مرگ تهديد كرده بود، تحقيقات بر يافتن مرد جنايتكار متمركز شد.
مرگ مادر زن
در حالي كه كارآگاهان اداره مبارزه با جرايم جنايي پليس آگاهي استان تهران، تحقيقات گسترده‌اي را براي يافتن داماد انتقام‌جو كه ممكن بود بخواهد جنايت‌هاي ديگري را رقم بزند آغاز كرده بودند، مادر زن مرد جنايتكار در اثر شدت جراحات وارده جان‌باخت و به اين ترتيب پرونده شليك‌هاي صبحگاهي وارد مرحله جديدي شد.
در نخستين تحقيقات درباره سابقه مرد جنايتكار مشخص شد كه وي ۴ سال قبل به خاطر حمله به همسر و فرزندش در دادگاه خانواده و زخمي كردن آنها با چاقو، راهي زندان شده است اما چند هفته قبل با قرار وثيقه به مرخصي آمده است و در اين مدت جنايت خونين را رقم زده است.
اين بررسي‌ها نشان مي‌داد، مرد انتقامجو بعد از آزادي از زندان، چندين باربا اعضاي خانواده همسرش تماس گرفته و آنها را تهديد به مرگ كرده بود و آخرين بار نيز شامگاه اول مرداد به خانه آنها تلفن زده و تهديد كرده بود به‌زودي همه آنها را خواهد كشت و صبح روز بعد نقشه مرگبارش را به اجرا گذاشته بود.
گفت‌وگو با پدر خانواده
صاحبخانه ۶۷ ساله، كه در اين ماجراي وحشتناك همسرش را از دست داده بود، ساعاتي پس از حادثه در حالي كه اشك پهناي صورتش را پوشانده بود درگفت‌وگو با خبرنگار همشهري درباره حادثه‌اي كه براي خود و اعضاي خانواده‌اش رخ داده بود، چنين گفت: صبح زود از خواب بيدار شده و در حال آب دادن به گل‌هاي حياط خانه بودم.
از شب قبل كه دامادم تلفن كرده و دخترم را تهديد كرده بود، احساس خوبي نداشتم.
شب قبل خانواده همسرم از رشت به خانه ما آمده بودند و مهمانمان بودند.
بعد از آب دادن به گل‌ها مي‌خواستم به نانوايي بروم اما وقتي به سمت در حياط رفتم، احساس كردم كسي روي ديوار خانه كمين كرده است.
ناگهان مرد ناشناسي به همراه داماد سابقم بااسلحه به من حمله ور شدند و با قنداق اسلحه مرا مورد ضرب وشتم قرار دادند.
داماد سابقم ديوانه وار فرياد مي‌كشيد، از صداي او تمام اعضاي خانواده‌ام از خواب پريدند و وحشتزده به او نگاه مي‌كردند.
مرد ناشناس هم مرا در داخل حياط روي زمين انداخته بود و نمي‌گذاشت به كمك خانواده‌ام بروم. در همان لحظه بود كه ناگهان صداي شليك‌هاي گلوله و سپس انفجار نارنجك را شنيدم.
تمام شيشه‌هاي خانه شكست. فقط فريادهاي اعضاي خانواده‌ام را مي‌شنيدم كه كمك مي‌خواستند و مهاجمان هم بعد از اين اتفاق سريع از خانه بيرون دويدند و فرار كردند.
گفت‌وگو با همسر مرد انتقامجو
زن به سختي حرف مي‌زند، صورتش باندپيچي‌شده و حرف زدن برايش بسيار دشوار است، اوهنوز هم باورش نمي‌شود چنين اتفاقي افتاده باشد و شوهرسابقش براي يك ا نتقامجويي مادر او را به قتل رسانده باشد، دائما سراغ دختر و ۲ پسرش را مي‌گيرد كه در اين حادثه در اثر شليك گلوله زخمي شده‌ا‌ند.
چطور با همسرت آشنا شدي؟
او از اقوام مان است. ۱۳ ساله بودم كه به عقد او درآمدم و براي ادامه زندگي با او به يكي از شهرهاي شمال رفتم. از همان زماني كه نوعروس بودم بارها مرا مورد ضرب وشتم قرار داد اما سنم كم بود، همه مرا به ادامه زندگي با او تشويق مي‌كردند.
اختلاف شما بر سر چه موضوعي بود؟
تمام اين سال‌ها به خاطر شرارت‌هايش، بيكاري و كتك‌هاي شوهرم با او مشكل داشتم. او حتي به بچه‌هايم هم رحم نمي‌كرد و آنها را به باد كتك مي‌گرفت، به همين خاطر وقتي فرزندانم بزرگ‌تر شدند تصميم به طلاق از او گرفتم. بارها به خاطر كتك‌هايي كه مي‌زد، شكايت كردم.
او چندين پرونده در دادگاه منطقه فلاح، رشت و دادگاه خانواده دارد. بارها دادخواست طلاق دادم اما دادگاه خانواده به خاطر اينكه همسرم حاضر به طلاق نبود، حكم طلاق را صادر نمي‌كرد.
پس چه طور طلاق گرفتي؟
۴ سال قبل زماني كه از وي به دادگاه خانواده شكايت كرده بودم دادگاه برايمان جلسه مشاوره برگزاركرد اما او در جلسه دادگاه با چاقو به من و فرزند بزرگم حمله ور شد و ما را زخمي كرد.
همين اتفاق باعث شد دادگاه اقدام به صدور حكم طلاق كند و من هم بعد از ۳ سال توانستم حضانت فرزندانم را برعهده بگيرم، در اين زمان او در زندان بود.
وقتي به زندان رفت به ملاقات او رفتي؟
نه، هيچ‌وقت، اما او از زندان بارها تماس گرفته و من وفرزندانم را تهديد به مرگ كرده بود.
چه زماني متوجه شدي از زندان آزاد شده است؟
تقريبا ۲ هفته قبل بود. براي مرخصي از زندان بيرون آمده بود و از آن زمان بود كه تماس‌هاي تهديدآميزش شروع شد.

چرا ماجرا را به پليس خبر ندادي؟
فكر نمي‌كردم او بتواند كاري بكند.
ولي به‌نظر مي‌رسد تهديد شب گذشته خيلي جدي بوده است؟
ساعت ۹ شب بود. مهمان داشتيم و در حال آماده كردن سفره شام بوديم كه تلفن كرد. ابتدا مردي ناشناس با من صحبت كرد و گفت كه بايد فرزندانم را به شوهر سابقم بازگردانم تا او دست از سرم بردارد، بعد هم خودش شروع به صحبت كرد و تهديد كرد كه انتقام سختي مي‌گيرد.
از زمان حادثه بگو؟
وقتي شوهرم را در حياط ديدم، تعجب كرده بودم. وحشتزده بچه هايم را پشت سرم پنهان كردم. تمام وجود همسر سابقم كينه بود. دائما به در و ديوار شليك مي‌كرد.
مرا هول داد و سپس به سمت ما شليك كرد، در حال فرار از خانه بود كه دنبالش دويدم. به طرف من هم شليك مي‌كرد اما گلوله‌ها به من نخورد.
سريع خودم را به خانه رساندم. تمامي اعضاي خانواده زخمي شده بودند و مادرم حال خوبي نداشت. آن موقع بود كه با پليس ۱۱۰ تماس گرفتم و ماجرا را خبر دادم.