PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شکارچی زنان کرج : دوست داشتم خلبان شوم



sunyboy
05-29-2009, 04:34 PM
نوشتن از جنایت های شکارچی زنان کرج ، به قصه هزار و یک شب می ماند که می تواند حاوی هشدارهای مهمی برای خانواده ها باشد.

رئیس دایره جنایی پلیس آگاهی استان تهران و همچنین بازپرس دادسرای جنایی کرج شرایطی را فراهم کردند تا عامل جنایت های سریالی ، در زندان رجایی شهر از زندگی و سرگذشت خود بگوید.
*خودت را معرفی کن.
امید هستم و 23 سال دارم.
*چرا زندان هستی؟
به خاطر کشتن 10 زن.
*چی شد که مرتکب قتل شدی؟
به خاطر تنفری که از بعضی از زن ها داشتم و برای دزدی طلاهایشان.
*چرا از بعضی زنان تنفر داری؟
یک بار یک زن خیابانی را سوار کردم و او با کشیدن تیغ و تهدید به خودزنی 50 هزار تومان از من پول گرفت.یک بار هم یک زن دیگر را سوار کرده بودم که مسیر را اشتباه رفتم و او شروع کرد به داد و بیداد و من هم او را برگردانم به همان جایی که سوارش کرده بودم .سه روز بعد از من خواستند به کلانتری بروم. آن زن از من شکایت کرده بود . یک هفته به زندان افتادم و 150 هزار تومان به او جریمه دادم و 250هزار تومان به وکیل دادم.هرچی زنم به آن زن التماس کرد ، راضی نشد رضایت بدهد.با کلی بدبختی آن پول را تهیه کردم . چون کسی را نداشتم که به من کمک کند.
*با مقتولان چه طور آشنا می شدی؟
موقع مسافر کشی ، آنها را سوار می کردم و سر صحبت را با آنان باز می کردم.
*چه وقت نقشه نخستین قتل را کشیدی و چه طور او را کشتی؟
از ابتدا تصمیم به قتل نداشتم ، زنی را سوار کردم و قرار شد ، برویم خانه ما . یکباره به ذهنم خورد که او را بکشم . دو دل بودم که این کار را بکنم یا نه ، می ترسیدم ، یکباره شیطان وسوسه ام کرد و او را کشتم .
*وقتی او را کشتی چه حسی داشتی؟
آن موقع حالت جنون به من دست داده بود . بعد از اینکه کشتمش خیلی ناراحت شدم و همیشه در این مدت عذاب وجدان داشتم .
*مقتولان را چه ساعتی به خانه ات می بردی و با جسد آنها چکار می کردی؟
تقریبا ساعت 5 -4 بعد از ظهر آنها را سوار می کردم و می بردم به خانه ام . پس از اینکه آنها را می کشتم ، سریع از خانه بیرون می رفتم چون از جسد شان می ترسیدم . ساعت 9 هم برمی گشتم و آنها را داخل ملحفه می پیچاندم و در اطراف شهر می انداختم .
*چرا ساعت 9؟چرا صبر نمی کردی نیمه شب آنها را بیرون ببری؟
چون در این ساعت خیایان ها خیلی شلوغ است. نیمه های شب خیابان ها خلوت است و پلیس به همه گیر می دهد.
*مقتولان را چه طور می کشتی؟
آنها را غافلگیر می کردم و از پشت سرشان آنقدر با آرنجم گلویشان را فشار می دام تا بمیرند.
*چرا از این روش استفاده می کردی ، از جایی یاد گرفته ای؟
چون اثر انگشتم روی بدنشان نمی ماند و آنها نیز نمی توانستند عکس العمل نشان دهند.این کار را از جایی یاد نگرفتم.به طور اتفاقی اولین بار اینطوری مقتول را کشتم.
*چرا جنازه ها را در حاشه بزرگراه ها می انداختی؟
می خواستم خیلی زود پلیس آنها را کشف کند.
*نمی ترسیدی که دستگیر شوی ؟
نه ، چون هیچ ردی از خودم به جا نمی گذاشتم و فکر نمی کردم پلیس دستگیرم کند .
* چه وسایلی از مقتولان می دزدیدی ؟
موبایل ، طلا و جواهراتشان ، کفش و پول نقدی که داشتند.
*چه قدر از این راه گیرت آمد ؟
تقریبا دو میلیون تومان.
*وسایل دزدی را چه طور می فروختی؟
گوشی های موبایل را به مادر زن و خواهر زنم می فروختم . کفش ها را هم به خواهرزن و مادر خودم دادم . طلا ها را هم با همسرم می فروختیم.
*مقتولان چه وجه اشتراکی داشتند که آنها را انتخاب می کردی؟
تیپ های خاصی بودند ، مانتو های کوتاه و تنگ و شلوار های کوتاه می پوشیدند و موهایشان از جلو و پشت بیرون بود و آرایش غلیظی داشتند.
* همسرت هم از قتل هایی که انجام می دادی ، اطلاع داشت؟
از قتل سوم به بعد او در جریان بود و هر موقع من می خواستم نقشه خود را عملی کنم خانه را خالی می کرد و به شهرستان پیش پدر و مادرم می رفت.
*خودت به او می گفتی یا خودش متوجه شد؟
چون ملحفه های منزلمان کم می شد و پرده خانه را نیز برده بودم به من شک کرده بود . نمی خواستم به او بگویم ولی مجبور شدم.
*از خانواده ات بگو ، چند خواهر و برادر داری؟
دو برادر و یک خواهر دارم . پدرم هم قبلا کبابی داشت که به خاطر مرگ پدر بزرگم مجبور شد آنجا را بفروشد.او ماشین سنگین خریده بود و با آن کار می کرد.چند وقت است که به علت بدهی می خواهد ماشینش را بفروشد، مادرم هم پرستار است.
*از اعضای خانواده ات کسی اعتیاد داشت؟
پدرم تریاک می کشد ، از وقتی راننده بیابان شد مواد مصرف می کند.
*خودت چه طور ؟ تا به حال مواد مصرف کرده ای؟
نه ، من حتی سیگار هم نمی کشم.
*از کودکی ات بگو.
خیلی بچه خوبی بودم و همه مرا قبول داشتند . در کار های خانه با مادرم کمک می کردم . برادرم خیلی شیطنت می کرد و همه همسایه ها از دست او شاکی بودند اما من آزارم به هیچکس نمی رسید .
*دوست داشتی چه کاره شوی؟
خلبان!
*چه قدر درس خواندی؟
تا اول راهنمایی.
*درست چه طور بود ؟ به مدرسه علاقه داشتی؟
هیچ علاقه یی به درس خواندن نداشتم چون هرچی درس می خواندم ، چیزی نمی فهمیدم سوم، چهارم و پنجم دبستان مردود شدم.
*پدر و مادرت تنبیهت نمی کردند؟
نه ، من هیچ کار بدی نمی کردم که کتک بخورم .هیچ کدام از اعضای خانواده ام باورشان نمی شود که من این قتل ها را انجام داده ام.
*وضعیت مالی خانواده ات چطور بود؟
وضع مالی مان خوب نبود.پدرم اعتیاد داشت و ...
*رابطه پدر و مادرت با یکدیگر چه گونه بود؟
خیلی با هم بحث می کردند و درگیری داشتند.
*نخستین بار کی دستگیر شدی؟
18 - 17ساله بودم و در مقطع اول راهنمایی درس می خواندم . در مدرسه از همه بزرگتر بودم چون چند سال رد شده بودم . موقع امتحانات آخر سال بود که برای دزدی داخل یک خانه رفته بودم که دستگیر شدم و 5 ماه به زندان افتادم.
*برخورد خانواده ات با تو چه گونه بود؟
خیلی بد.کسی دنبالم نیامد و پدرم تا چند ماه بعد از آن با من حرف نمی زد.
*بعد از آزاد شدن از زندان چه کار کردی؟
با یکی از دوستانم به لنگرود رفتیم تا کار کنیم . به عنوان کارگر در یک ساختمان نیمه کاره کار می کردم .
*با همسرت چه طور آشنا شدی؟
یک روز در همین شهرستان که ساکن بودیم برای شرکت در جشن تولد پسر صاحبخانه ام به خانه او رفته بودم و همسرم هم از آشنایان آنها بود و به آن جشن تولد آمده بود. بعد از آن به خواستگاری اش رفتم.به عقد هم در آمدیم و بعد از یک سال و سه ماه ازدواج کردیم.
*چه طور شد به کرج آمدی؟
8 ماه داماد سرخانه بودم ، در خانه مادر زنم زندگی می کردیم ، چون خواهر و برادر های او اذیتم می کردند، به کرج آمدیم، یک خانه اجاره کردیم.من هم مسافر کشی می کردم.
*بیش تر به چه فیلم هایی علاقه داری؟
فیلم های رزمی ، فیلم های رینگ خونین، هدف سخت فرانکی و الکس را خیلی دوست دارم .
*اهل ورزش هم بودی؟
چند ماهی کونگ فو کار کرده ام.
*تصورت از شیطان چیست ؟
شیطان یکسره در ذهنم بود و وقتی می خواستم کسی را بکشم خودم را مثل شیطان می دیدم.
*اگر دستگیر نمی شدی ، قتل ها را ادامه می دادی؟
نه،از کارهایم پشیمان شده بودم . به همین خاطر هم رفتیم رامسر که همانجا پلیس ها دستگیرم کردند.
*اعضای خانواده ات سراغت آمده اند ؟
نه ، هیچ کس کاری به کارم ندارد.همه از من متنفر شده اند.(باگریه)
*دلت برای چه کسی تنگ شده؟
همسرم ، خیلی دوست دارم یک بار هم که شده تلفنی با اوصحبت کنم.
اگر در پایان صحبتی داری بگو.
سالها پیش وقتی قاتلی را می دیدم که با او مصاحبه می کنند پیش خودم می گفتم این آدم چه قدر کثیف است که این کار ها را کرده.از آنها بدم می آمد و الان خودم جایشان نشسته ام.می دانم که عاقبتی جز اعدام ندارم. دچار وسوسه شیطان شدم و کارم به اینجا کشید.
رها شدن جنازه های هشت زن جوان که همزمان با غروب آفتاب ، ربوده و کشته شدند وحشت به جان مردم کرج انداخته و پلیس جنایى استان تهران را با معماى پیچیده جنایت های سریالى رو به رو کرده بود.
کارآگاهان به خوبی می دانستند با یک جنایتکار حرفه ای رو به رو هستند که ردی از خود برجا نمی گذارد.
بررسی صحنه های جرم با توجه به رد لاستیکها نشان می داد شکارچی شب ، قربانیان را سوار پیکان می کند، پس از اجرای نقشه شومش،جنازه ها را داخل ملحفه گلدارمی پیچد و در خیابان رها می سازد.
در آن میان ، پلیس بیش از 10 هزار راننده خودرو مسافربر را تحت کنترل نامحسوس قرار داد اما 27 خرداد 87 بار دیگر خبر رسید زن جوانی به دام شکارچی شب افتاده و جنازه اش در کمالشهر کرج رها شده است.
در فهرست متهمان و مظنونان ، مسافربری به نام «امید» که پیکان قهوه ای داشت و شش فقره پیشینه کیفری از جمله ، چهاربار دزدی، یک فقره کیف قاپی و یک فقره آدم ربایی در پرونده اش ثبت شده بود بیش از بقیه ، شک کارآگاهان را برانگیخت.
جنایتکار ، هشتمین قربانی را برای رد گم کردن به طرز متفاوتی کشت و جنازه اش را در خیابان «منبع آب» مهرشهر رها کرد.در همین حال ، متهم اصلی با پیکان قهوه ای اش در رامسر ردیابی شد.او که خونسرد به نظر می رسید در بازجویی مقدماتی ، منکر اطلاع از قتل زنجیره ای هشت زن در کرج بود اما وقتی فهرست تماس تلفنی با ششمین قربانی را دید چاره ای جز بازگویی حقیقت نیافت.
«امید» مدعی بود چون یک زن به او نارو زد و تاوان سنگینی داد به فکر انتقام جویی افتاد.
جانی 23 ساله با طعمه هایش طرح دوستی می ریخت و در حالی که پس از هشتمین جناین سریالی به همراه همسر 16 ساله اش به رامسر گریخته بود تا در یک ویلا ، سرایداری کند نقره داغ شد.

وی در نخستین شاخه از بازجویی ها به کشتن هشت زن جوان در کرج اعتراف کرد و مشخص شد همسرش از جنایتها باخبر بوده است.این اما پایان ماجرا نبود و شکارچی شب در ادامه تجسسها از کشتن چهار زن دیگر در شمال کشور پرده برداشت.
در همین رابطه فرمانده پلیس استان تهران اعلام کرد : تا کنون 10 جنایت «امید» به اثبات رسیده است اما هنوز جنازه های دو قربانی کشف نشده است.

سرتیپ «علیرضا اکبرشاهی» گفت:تلاش کارآگاهان برای تکمیل پازل این پرونده با جدیت ادامه دارد.