PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ورزش و جامعه: موانع گسترش ورزش در جامعه ما



alamatesoall
05-11-2012, 08:05 PM
بخشی از این بحث مربوط می شود به ویژگی های وضعیت مدرن به طور کلی و به جامعه ایران محدود نیست. در واقع، جامعه وقتی در مسیر مدرن شدن حرکت می کند یکی از پیامدهایش شقه شقه شدن کلیت وجود انسان است. در واقع انسان پیشامدرن چنین نبوده که بخشی از زندگی اش کار باشد و بخشی دیگر اوقات فراغت، بلکه این دو برای او در هم تنیده بوده اند. انسان مدرن است که زمانی را برای کار صرف می کند و بعد برای اوقات فراغت اش به دامن طبیعت می رود یا ورزش می کند. این وجوه توام با یکدیگر برای انسان پیشامدرن در حین زندگی رخ می داد. در وضعیت مدرن اوقات کار، به عنوان اوقات تحمل رنج و سختی، از اوقات فراغت، به عنوان زمان آسودگی و آرامش متمایز شد. جالب این است که در این وضعیت معمولا اوقات فراغت به این سبب اهمیت می یابد که ما را آماده کند برای اوقات کار. توصیه هایی که به کارمندان پشت میز نشین می شود که هر از گاهی از پشت میز بلند شوند، راه بروند و حرکات ساده ورزشی کنند در همین جهت است.


قاعدتاً در چنین وضعیتی است که مدیریت زمان اهمیت می یابد؛ این که چگونه هر فرد به نحوی برای زمان اش برنامه ریزی کند که هم به کارش برسد و هم به اوقات فراغت و از جمله ورزش. اما مدیریت زمان فقط مهارتی فردی نیست، بلکه به ساختار کلی برنامه ریزی و مدیریتی یک جامعه وابسته است. این که شما برای ورزش کردن ناچار باشید مسافتی طولانی طی کنید و مسئله ترافیک و ... همه دست به دست هم می دهند که شما را در مدیریت زمان تان ناکام سازند. همچنین از همین منظر است که می توان پیوند ورزش و اوقات فراغت را با ساختار اقتصادی جامعه برقرار کرد. فردی که کار و درآمدش کفاف معیشت اش را نمی دهد چگونه می تواند برای اوقات فراغت و ورزش زمان بگذارد و البته هزینه کند.

باید اضافه کرد که در وضعیت مدرن، با شقه شقه شدن کلیت وجود انسان که به آن اشاره شد، بسیاری امور اصالت خود را از دست می دهند. انسان مدرن کار نمی کند که کار کرده باشد و کار را بخشی جدایی ناپذیر از زندگی اش بداند بلکه کار می کند برای دستمزد. همین طور است ورزش. ورزش نه برای ورزش که برای آماده شدن برای کار و نیز برای سلامتی. همین نکته است که آن را پزشکینه شدن ورزش می خوانند. در این حالت در بسیاری موارد ورزش خود به وظیفه ای طاقت فرسا بدل می شود که افراد برای حفظ سلامتی شان ناچارند به آن تن دهند. چنین ذهنیتی برای بسیاری از زنان و عموماً افرادی که به ورزش های بدن سازی و نظایر آن سوق می یابند از جمله با هدف لاغر شدن وجود دارد. چنین است که ورزش کردن لذت و اولویت خود را در سایه سلامتی از دست می دهد و در این صورت حفظ انرژی ذهنی برای تدام ورزش دشوار می شود. در این صورت است که افراد در بسیاری موارد ورزش را کنار می گذارند و به مصرف داروهای لاغری و بدن سازی و نظایر این ها سوق می یابند تا سریع تر و بی زحمت تر به هدف شان که لاغر شدن و تناسب اندام و در نتیجه احتمالا سلامتی بیش تر باشد دست یابند. این امر اگر در کنار دشواری دسترسی به فضاهای ورزشی و هزینه های زیادی در نظر گرفته شود که ورزش کردن بر خانواده ها تحمیل می کنند ترجیح افراد جامعه به این که برای سلامتی و تناسب اندام از مسیرهای پزشکی و شبه پزشکی وارد شوند تا ورزش روشن می شود.


نکته دیگر مربوط به کارکرد ورزش در وضعیت مدرن است. به روایتی می توان ورزش و رقابت های ورزشی را بدیلی فرهنگی برای منازعات خشونت آمیز در وضعیت پیشامدرن به شمار آورد. از این منظر ورزش، که به هر رو وجهی رقابتی در تمام شکل های آن وجود دارد (چه در قالب مسابقات ورزشی و چه در قالب رقابت در نمایش بدن های ورزیده) در شرایطی بسط می یابد که خشونت و خشونت ورزی و در کل قدرت نمایی در اشکال پیشامدرن آن به مسیرهای دموکراتیک سوق یابد. در این وضعیت است که می توان از رقابت عادلانه و قانونمند شدن رقابت سخن گفت که در میادین ورزشی قابل تحقق است. عدم تثبیت هنجارهای دموکراتیک در نظام اجتماعی- فرهنگی جامعه این قدرت نمایی را به جای آن که در مسیرهایی چون ورزش هدایت کند در سطح جامعه پراکنده می کند. در این شرایط کنترل قدرت نمایی و میزان خشونت آن و قاعده مند کردن آن نیز دشوارتر خواهد بود، ضمن آن که چنین کنترلی شکلی قهری و با نیروی پلیس صورت خواهد گرفت که خود به مشروعیت بخشی به خشونت و انتشار بیش تر آن منجر خواهد شد.


همه این ها مصداق هایی هستند حاکی از آن که در وضعیت مدرن جوامعی که در مدیریت کلان موفق تر عمل کنند امکان برخورداری افراد جامعه را از اوقات فراغتی غنی تر فراهم می آورند. این ها همه می گویند که در جامعه ای که نظام آموزش و پرورش آن که معلم ورزش را از مدارس دریغ می کند، نظام برنامه ریزی که مدیریت ورزش را دولتی و بنابراین ناکارآمد نگه می دارد و بنابراین هر وقت کیسه اش خالی شود از اولین حوزه هایی که به فکر حذف و کاهش آن می افتد ورزش است نمی تواند به گسترش ورزش کمک کند. بی تردید گسترش ورزش در سایه گسترش شرایط و امکان ورزش کردن میسر است. البته که اقداماتی نظیر تعبیه وسایل ورزشی در پارک ها نقش مثبتی در این امر داشته و تداوم این سیاست گذاری امیدبخش است، اما اگر در کنار آن به فکر ایجاد فضاهایی امن تر و سالم تر برای ورزش زنان و کودکان و سالمندان نباشیم بهره گیری از این وسایل ورزشی هم به استفاده گذرای افرادی اندک محدود خواهد ماند. با این وصف، گسترش ورزش با راه حل های روان شناختی و فردمحور میسر نخواهد بود. از این منظر به جای تمرکز بر ترغیب افراد به ورزش کردن باید آنان را به لحاظ اجتماعی فعال کرد. تقویت خواست مردم برای گسترش شرایط و امکان ورزش کردن چیزی است که هم رسانه ها و هم جامعه شناسان باید به آن بپردازند. باید از نظام برنامه ریزی جامعه خواست که در این جهت گام بردارد.