PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : خلأ واژگانی در ترجمه: موانع و راهكارها (بخش اول)



O M I D
05-01-2012, 08:09 PM
خلأ واژگانی در ترجمه: موانع و راهكارها (بخش اول)



حسین حیدری تبریزی
عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی – واحد خوراسگان اصفهان

ترجمه را به تعبیری، فرآیند « انتقال و ارائه پیام از زبان مبدأ در قالب زبان مقصد » ( یارمحمدی، ۱۳۷۲؛ ص139 ) تعریف کرده اند.


. اگرچه به ظاهر چنین تعریفی ساده می نماید، اما در عمل می بینیم که مترجمان با مشکلات عدیده ای در زمینه چگونگی انتقال پیام و به خصوص پیدا کردن قالبی مناسب و طبیعی در زبان مقصد برای انتقال مفاهیم زبان مبدأ روبرو می شوند چرا که از طرفی ساختارهای واژگانی و شیوه های توزیع مؤلفه های معنایی و به طبع آن قالبریزی مفاهیم از زبانی به زبان دیگر متفاوت است و از طرف دیگر مفاهیم فرهنگی _ اجتماعی آمیخته با زبان مبدأ با چنین مفاهیمی از زبان مقصد یکسان نیستند. بدین ترتیب از آنجائی که واژگان دو زبان با هم همخوانی و رابطه یک به یک ندارند مترجم به سادگی موفق به پیدا کردن معادلهای لغوی1 _ که « هدف مطلوب و غایی است » (لارسن، ۱۹۸۴ ؛ ص ۱۵۳) _ نمی شود. مثلا در ترجمه انگلیسی drizzle، مترجم ناگزیر از استفاده از ترکیب هایی مثل « نم نم باران »، « باران ریز »، « باران نرمه » می باشد و حتی در جایگزینی لغاتی نظیر bread و یا bath با معادل های لغوی فارسی رایج این کلمات یعنی نان و حمام نیز مترجم در انتقال کامل این مفاهیم موفق نمی باشد زیرا مفهومی که از لفظ bread در ذهن انگلیسی زبانان نقش می بندد ( خمیر پخته گرد به شکل باگت) با برداشت فارسی زبانان از لفظ نان (خمیر نازکِ پخته شده در تنور؛ برکت سفره) متفاوت است و همین طور هم مفهوم حمام انگلیسی با مفهوم حمام فارسی یکسان نیست. در این موارد تفاوتهای فرهنگی دو زبان مبدأ و مقصد یافتن معادل های لغوی را مشکل ساخته است. اما با این همه مشکلات مترجمان در یافتن معاد لهای واژگانی به اینجا ختم نمی شود.

O M I D
05-01-2012, 08:10 PM
خلأ واژگانی2

مشکلات مترجم در تلاش برای یافتن معادل های لغوی وقتی به اوج خود می رسد که مترجم بخواهد مفهومی را از زبان مبدأ منتقل نماید که واژگان زبان مقصد فاقد لفظی واحد برای بیان آن باشد و یا به طور کلی اصلا از قبل قالبی برای این چنین مفهومی ساخته نشده باشد. چنین پدیدهای را اصطلاحا « خلأ واژگانی » نامیده اند که بر دو نوع است: خلأ واژگانی نسبی3 و خلأ واژگانی مطلق4.


۱. خلأ واژگانی نسبی

اگر مترجم بخواهد واژه ای را ترجمه کند که این واژه در زبان مبدا حاوی مؤلفه های معنایی بیشتری نسبت به واژه موجود در زبان مقصد باشد خلأ واژگانی، نسبی خواهد بود. به عبارت دیگر، هرگاه مفاهیمی مشترک را در هر دو زبان مبدأ و مقصد بیابیم که برش معانی این مفاهیم در زبان مقصد به دقت و ظرافت زبان مبدأ نباشد, در ترجمه این مفاهیم نمی توانیم معادل های لغوی کاملا دقیقی بیابیم که دربرگیرنده تمامی مؤلفه های معنایی موجود در واژه های زبان مبدأ باشند. مثلا در ترجمه واژه انگلیسی ox انتخاب کلمه فارسی « گاو » به تنهایی مشکل معادل یابی را حل نمی کند چون در کلمه ox مؤلفه معنایی [+ مذکر] نیز گنجانده شده که در بین مؤلفه های معنایی کلمه گاو دیده نمی شود. در ترجمه چنین مفاهیمی می توان از دو شیوه معادل یابی توصیفی5 و معادل یابی فرهنگی6 استفاده کرد.

معادل یابی توصیفی

ساده ترین و مؤثرترین شیوه مقابله با این پدیده یعنی خلأ واژگانی نسبی معادل یابی توصیفی است یعنی انتخاب لفظی عام تر در زبان مقصد و تحدید آن با افزودن مؤلفه های معنایی متمایز کننده ای که در واژه زبان مبدأ گنجانده شده اما در لفظ عام انتخابی زبان مقصد وجود ندارد: به اختصار، یعنی استفاده از لفظ عام به همراه عبارتی وصفی. مثلا دو واژه گوشت در زبان فارسی و meat در زبان انگلیسی هر دو به یک مفهوم کلی اشاره دارند اما در زبان انگلیسی برای هر نوع گوشت بخصوص واژه ای جداگانه ساخته شده و استفاده می گردد. حال آنکه در زبان فارسی تنها لفظ عام گوشت، برای تمام این موارد به کار می رود. پس در ترجمه لغات زیر می باید از معادل های توصیفی سود جست:

lamb گوشت بره
mutton گوشت گوسفند
venison گوشت گوزن
beef گوشت گاو
veal گوشت گوساله
pork گوشت خوک

تا اینجا مترجم توانسته با افزودن نام حیوان به لفظ عام گوشت مفاهیم فوق را معادل یابی لغوی نماید، اما در مورد کلمات زیر صِرف افزودن نام حیوان مورد نظر کفایت نمی کند و مترجم باید دیگر مؤلفه های معنایی حاضر را به صورت عبارت وصفی به این مجموعه بیفزاید:

ham گوشت ران خوک
bacon گوشت دودی یا نمک سود خوک

مؤلفه های الصاقی به لفظ عام در این شیوه می توانند بیانگر خصوصیات ظاهری، مواد سازنده، ساختار، مکان و مورد استفاده و یا استفاده کنندگان، نحوه عمل و یا کاربرد شیء مورد بحث باشند. مثلا درترجمه igloo به « کلبه برفی اسکیمویی » مترجم با افزودن دو صفت مربوطه به ساختار ظاهری (موارد سازنده) و استفاده کنندگان این شیء آن را از کلبه چوبی ساکنان شمال ایران و یا کلبه سنگی ساکنین کوهستانی متمایز می سازد. ترجمه فعل poach به « بدون پوست (پوست کنده) آب پز کردن » و فعل fetch به « رفتن و آوردن » نیز حاصل چنین شیوه ای است.

O M I D
05-01-2012, 08:11 PM
معادل یابی فرهنگی

چنانچه شیوه فوق مؤثر واقع نشود مترجم می تواند با فدا کردن بخشی از خصوصیات به ویژه بار معنایی ضمنی و تلویحی واژه زبان مبدأ آن را با واژه ای مشابه در فرهنگ زبان مقصد جانشین سازد. مثلا در ترجمه مفاهیم موجود در دین مسیح (ع) برای کلمات انگلیسی fast، altar و pulpit به ترتیب از الفاظ اسلامی_ایرانی محراب ،روزه و منبر استفاده کند و یا goulash را (نوعی) خورشت سبزی ترجمه نماید که مشخصا در این نوع ترجمه بخشی از پیام از دست می رود. با این وجود چنین معادل هایی نیز می توانند در جای خود معادل هایی پویا برای انتقال پیام باشند.


۲. خلأ واژگانی مطلق

در انتقال مفاهیمی از زبان مبدأ که در زبان مقصد به طور کلی جدید و ناشناخته محسوب می شوند مترجم با خلائی صددرصد در مجموعه واژگان زبان مقصد برای بیان این مفاهیم مواجه می شود، زیرا به علت تازگی این مفاهیم زبان مقصد از قبل هیچ نوع قالبی را برای بیان و نامیدن آنها در نظر نگرفته است و در نتیجه یافتن معادل های لغوی برای مفاهیم مذکور اگر غیرممکن نباشد به سادگی نیز امکان پذیر نمی گردد. برخورد فرهنگ ها در نتیجه تماس هر چه بیشتر علل مختلف از یک طرف و گسترش دانش و پیشرفت علوم از طرف دیگر باعث شده است تا مترجمانی که سعی در انتقال دانش روز و فرهنگ ملل مختلف دارند هر روز با مفاهیمی روبرو شوند که در زبان مقصد تازگی دارند. در اینجا دیگر مترجمان الفاظی عام در اختیار ندارند که بتوانند با تحدید و یا احیانا بسط آنها به کمک عبارات الصاقی_وصفی در زبان مقصد معادل های لغوی مناسب بیابند. مثلا در سال های گذشته مفاهیم و الفاظی نظیر تلویزیون، کامپیوتر، ماهواره و هیپی به وجود آمدند و امروز نیز صحبت از فاکس، موبایل،لایه اوزون، اینترنِت و رَپ است.
در برخورد با چنین واژه هایی از زبان مبدا اولین و مهمترین وظیفه مترجم همانا رمزگشایی7 مفهوم دقیق آن کلمات و فهرست کردن مؤلفه های معنایی نهفته در آنهاست. بدین ترتیب مترجم ابتدا باید تلاش خود را به درک کامل و صحیح کلمات و مفاهیم جدید معطوف سازد و آنگاه کوشش نماید معادل هایی پویا برای آنها در زبان مقصد با استفاده از یکی از شیوه ها و راهکارهای زیر بیابد.

پدیده های قرضی8

رایجترین شیوه مقابله با مشکلات ناشی از خلأ واژگانی مطلق در ترجمه استفاده از پدیده های قرضی است. به تعریف باطنی (۱۳۶۹)،«کلیه تغییراتی را که در زبان x بر اساس واژگان [و قواعد ساختاری] زبان های y و z و غیره ... صورت می گیرد پدیده های قرضی می نامیم» (صص 79-78). به عبارت دیگر وقتی زبان مقصد برای نامیدن مفاهیم تازه واژه ای ندارد مترجم می تواند (البته با رعایت اصول و ضوابطی خاص) با قرض گرفتن عین واژه و یا الگوی ساختاری آن و یا ترکیبی از این دو زبان مبدأ در زبان مقصد معادل هایی پویا بسازد. پدیده های قرضی خود انواعی دارد که در زیر تشریح می شوند.

واژه قرضی9

به ظاهر، ساده ترین شیوه برای نامیدن مفاهیم تازه قرض گرفتن و به کار بردن عین همان واژه ها و عبارات زبان مبدا در زبان مقصد است یعنی مترجم به محض برخورد با چنین واژه هایی شروع به نوشتن آنها به زبان مقصد به شیوه آوانویسی و یا حرف نویسی بنماید. مثلا واژه computer را در زبان فارسی « کامپیوتر » بنویسد. اما باید به این نکته توجه کرد که از آنجائی که رابطه بین صورت و معنای واژه ها در زبان از نوع قراردادی است پس واژه وام گرفته شده هر چند با حروف زبان مقصد (در اینجا فارسی) هم نوشته شده، با حروف زبان مقصد (مثلا فارسی زبانان) واژه ای گنگ، بی معنی و به اصطلاح « توخالی » خواهد بود. تنها با گذشت زمان، تکرار و تمرین است که مفهوم این چنین واژه ای قرضی در زبان مقصد روشن می گردد. از این شیوه معمولا در برگردان اسامی خاص، افراد، مکانها و ... استفاده می شود. ضمن آنکه برای آسانتر کردن درک این واژه ها استفاده از کلمات «شاخص گروه » (گروه نما)10 قبل از واژه های موردنظر معمو لا سودمند واقع می شود:

General motors شرکت جنرال موتورز
TOEFL آزمون تافل
Reuter خبرگزاری رویتر

در مواردی نیز مترجم وقتی برای اولین بار از واژه ای قرضی در متنی استفاده می کند باید برای روشن شدن مفهوم این واژه توضیحی کوتاه و تعریف گونه در پانوشت صفحه و یا در داخل دو پرانتز بعد از آن واژه قرضی فراهم آورد و از آن به بعد در ادامه متن تنها به ذکر خود واژه قرضی اکتفا کند. مثلا:

Coyote کایوت (نوعی گرگ صحرایی بومی آمریکای شمالی)
Pudding پودینگ (نوعی دسر شیرین)
Lemming لمینگ (نوعی موش قطبی)

روند دیگری که در زبان _ و به خصوص در زبان انگلیسی _ به ظهور کلمات و مفاهیم جدید می انجامد استفاده از انواع اختصارات است. از بین انواع اختصارات سرنام ها (سرواژه ها)11 معمولا به صورت واژه قرضی وارد زبان مقصد می شوند:

MENA مِنا (کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا)
UNSCOM آنسکام (کمیسیون ویژه سازمان ملل متحد)
GATT گات (پیمان عمومی تعرفه و تجارت)

ضمنا در اینجا نیز عبارات توضیحی داخل پرانتزها در اولین برخورد با این سرنام ها در متن آورده می شوند.گاهی هم بهتر است مترجم به جای آنکه واژه ای را مستقیما از زبان مبدائی ناآشنا قرض بگیرد ابتدا آن را با واژه ای معادل در زبان خارجی آشنا تری تعویض کند و سپس آن واژه میانجی را در زبان مقصد استفاده نماید. این شیوه را اصطلاحا « تبادل قرضی »12 می گویند. مثلا در ترجمه از زبان ژاپنی به فارسی لازم است به جای وام گرفتن عین واژه ژاپنی معادل های آن را از زبان عربی، انگلیسی و یا فرانسه که فارسی زبانان با آنها آشناترند قرض گرفت. به عبارت دیگر به جای ذکر لفظ روسی عنصر شماره هشت جدول مندلیف از لفظ انگلیسی « اکسیژن » استفاده شود و مترجم bacon را ژامبون ترجمه کند که در اصل لفظی فرانسوی است. به طور کلی تبادل قرضی مانع از تنوع و چندگانگی واژه های قرضی برای تنها یک مفهوم در زبان مقصد می شود و به همین دلیل آشنایی با آن برای مترجمان مهم است.
در مواردی نیز مترجم می تواند با اعمال قوانین دستوری و آوای زبان مقصد بر واژه های قرضی جا افتاده در آن زبان ترکیب هایی بسازد که نیمی از مواد سازنده آن قرضی و نیمی دیگر بومی باشد. این شیوه موسوم به « آمیزش قرضی »13 بیشتر در مورد واژه های قرضی به کار گرفته می شود که از نظر گویشوران زبان مقصد رنگ و بوی خارجی خود را از دست داده اند. نمونه های بارز این نوع ترجمه برگردان کلمات atomic و bombardment به ترتیب به اتمی و بمباران (بم + باران) هستند (باطنی، ۱۳۶۹ ؛ صص 89-85). در سال های اخیر نیز ظهور لفظ « پارک سوار » و ترجمه bandage به « باندپیچی » و استفاده از لفظ پستچی در زبان فارسی حاصل چنین شیوه ای است.