PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : آلفرد نوبل



itinbox
05-26-2009, 12:22 AM
آلفرد نوبل
آلفرد در 21 اکتبر سال 1833 در کشور سوئد به دنیا آمد. او توانست در سن پطرزبورگ تحصیل کند. وی بسیار با استعداد بود.پدرش امانوئل نوبل از جمله مخترعانی بود که توانست یک مین زیردریایی بسازد. به همین دلیل به درخواست دولت روسیه که مین ها را خریداری کرده بود، به سن پطرزبورگ نقل مکان کرد. آلفرد نوبل در سال 1850 به آمریکا رفت و در آنجا نزد اریکسن مشغول به تحصیل شد. وی در مدت اقامتش در آمریکا دائم به این مسئله فکر می کرد که آیا می شود با اختراع یک ماده منفجر کننده می توان از زحمت و رنج هزاران کارگر کاست یا نه. این موضوع همیشه فکر او را به خود مشغول می کرد. این شیمیدان بزرگ و ارزشمند سوئدی که در نهایت در سال 1866 توانست دینامیت را کشف کند، نتواست به مردم بگوید که نباید از این ماده برای کشتن و مقاصد جنگی استفاده کرد. با این اختراع آقای نوبل در زمان بسیار کمی و اندکی، میله های دینامیت جای ترکیبات بسیار خطرناک نیتروگلسیرین را گرفت. او اختراع خود را به ثبت رسانید و البته با فروش آنها نوانست ثروت بزرگ و هنگفتی بدست بیاورد.دینامیت سیما و چهره غرب را دگرگون کرد. از این ماده منفجره هم در موارد صلح جویانه و هم در ضمینه ویران و تخریب تمدن بشری می شد استفاده نمود. به خاطر کاربرد ناصحیح و غلط این ماده توسط بعضی کشورها او در بین مردم به عنوان یک مخترع بدشگون و بدخیم شناخته می شد. آنها می گفتند که او معلومات و دانش خود را درجهت کشف وسایل ویرانگر و نابودکننده مورد استفاده قرار داده است. شناخته شدن این وسیله (دینامیت) و کاربرد نادرست آن در جنگ ها و ویرانگریها و کشتن انسانها توسط بعضی کشورها نوبل بشیمان شد و برای آنکه بتواند آن را جبران کند، به هنگام مرگ وصیت نمود که تمامی ثروت و دارایی خود را که شامل 31 میلیون کرون سوئدی می شد، به عنوان جایزه سالیانه به بهترین و برگزیده ترین شاعر ، نویسنده و به تمامی کسانی که در یکی از رشته های شیمی، فیزیک، زیست شناسی، پزشکی و یا در ضمینه صلح جهانی خدمتی کرده باشند و یا کشفی ارائه داده باشند، به ط.ور مساوی تقسیم گردد. این جایزه شامل دیپلم اقتخار و مدال طلا و چکی است که مبلغ آن ،بستگی به سود بنیاد نوبل در آن سال دارد. در سال 1968 بانک دولتی سوئد جایزه نوبل در رشته اقتصاد را نیز به آن اضافه نمود. از آن سال به بعد همه ساله این کار انجام می شود و در سال های اخیر اعتبار بیشتری پیدا کرده است و برگزیدگان بیشتر به جنبه علمی و تخصصی آن افتخار می کنند. آلفرد نوبل در سال 1896 در سان یو ایتالیا چشم از جهان فروبست.
این مطلب آخرین بار توسط z2003 در یکشنبه 2 دی 1386 - 18:58 ، و در مجموع 2 بار ویرایش شده است.
بلز باسکال در سال 1623 در شهر پاریس فرانسه به دنیا آمد. تنها سه سال داشت که مادرش آنتوانت بگون درگذشت. بنابراین پدرش که اتین پاسکال نام داشت، در مورد تعلیم و تربیت وی بیش از پیش حساس بود. بلز از همان کودکی علاقه بسیار خود را به ریاضیات نشان داد، هر چند که پدرش سعی می کرد او را به جای خواندن کتابهای علمی،به مطالعه کتابهای ادبی تشویق کند. هر چند که پدر می کوشید هیچگاه در دستش کتاب ریاضیات قرار نگیرد و او را تا زمانی که به زبانهای لاتین و یونانی مسلّط نشده، از خواندن ریاضیات منع کرده بود. او در سن 12 سالگی پنهانی شروع به خواندن کتاب اصول اقلیدس کرد. در همان زمان قضیه هایی را نیز مطرح می کند. پدرش وقتی این قضایا را پیدا نمود و به عظمت فکری او پی برد، از تصمیم سابقش منصرف شد و او را آزاد می گذادرد که به تحصیل ریاضیات بپردازد. این نابغه کوچک در 16 سالگی کتابی پیرامون مقاطع مخروطی نوشت، زمانیکه کتاب این نابغه به دست دکارت رسید، قبول نمی کرد که پسری 16 ساله آن را نوشته باشد.اما پس از مطمئن شدن،نبوغ و استعداد وی را تسحین کرد.شگفت آورترین اختراع زمان خود یعنی ماشین حساب را اختراع نمود و موجب حیرت همگان گشت و سبب شهرت وی نیز گشت. پاسکال در زمینه فیزیک کشفیات و تحقیقات فراوانی دارد. از جماله آنها می توان به«اصل پاسکال» درباره انتقال فشار در سیالات اشاره نمود. اصل پاسکال در مورد انتقال فشار مایعات چنین می گوید:«فشاری که بر ک قسمت از مایع محصور وارد می شد، بدون کاهش و بر همه نقاط آن وارد می شود». کاربرد اصل پاسکال در ترمز اتومبیل و بالابر هیدرولیکی است. یکی از مزایای بالابر هیدرولیکی این است که می توان در آن نیروی کوچکی را به نیروی بزرگی تیدیل نمود. پاسکال از بی خوابی مزمن در رنج بود. وی پس از مدتی به آیین یانسن گروید و خانه خود را ترک کرد. اثر معرو خود یعنی نامه ولایتی را ددفاع از دین یانسن نوشت. کتاب دیگر او که پس از مرگش منتشر شد،کتاب اندیشه ها است که درباره مذهب مسیح نوشته است. پاسکال شخصی حساس بود و قلبش از عشق و امید خالی نبود. معدودی از اشعار وی باقی مانده است و این اشعار را زمانی سرود که از یماری بسیار شدیدی رنج می برد. با این حال نیز کار خود را رها نکرد. وی در اوج شکوفایی نبوغ و زمانی که می توانست تجربه های خود را بر همگان انتقال دهد، در حالی که تنها 39 سال داشت و در اوج در سال 1662 در پاریس درگذشت.
249 سال پيش روز 27 ژانويه بود که نابغه بي همتاي موسيقي، ولفگانگ آمادئوس موتزارت در سالتزبورگ بدنيا آمد. نابغه اي که در مدت 35 سال زندگي با تصنيف بيش از 600 قطعه پايه هاي موسيقي کلاسيک را آنچنان استوار بنا نهاد که پس از او ديگران با آرامش خاطر با تکيه بر ستونهاي استوار آن به خلق آثار هنري پرداختند. به بهانه سالروز تولد اين موسيقيدان بزرگ اطريشي مطلبي تهيه کرده ايم که مي خوانيد.
موتسارت استعداد ذاتي خود را در كودكي بروز داد.وقتي كه 5 ساله بود آهنگ مي‌ساخت وزماني كه تنها 6 سالش بود به عنوان تك‌نواز دوم با واريا نزد امپراتور اطريش مي‌نواخت.
لئوپولد فكر كرد كه مناسب است استعداد خداداد فرزندش را به نمايش بگذارد پس در اواسط 1763 خانواده‌اش را در يك سفر به لندن و پاريس برد و در جاهاي متعددي برنامه اجرا كرد.موتسارت شنوندگانش را با مهارت‌هاي نوازندگي خود شگفت‌‌زده مي‌كرد.او براي خانواده‌ي سلطنتي انگليس و فرانسه نوازندگي كرد-اولين سمفوني‌ها و قطعاتش را هم در آن‌جا نوشت- خانواده‌اش كمي بعد از 1766 به خانه برگشتند،يعني 6ماه قبل از آن‌كه دوباره به وين بروند-آنها اميدوار بودند موتسارت اپرايي را كه نوشته در آنجا اجرا كند اما بدليل بعضي دسيسه‌ها اين امر صورت نگرفت.
او و خانواده‌اش سال 1769 را در سالزبورگ گذراندند.در73-1770سه بار به ايتاليا سفر كردند كه در آن هنگام موتسارت 2 اپرا و يك سونات براي اجرا در ميلان نوشت.ضمناً در اين هنگام او با سبك ايتاليائي موسيقي آشنا شد، در تابستان 1773 دفعات بيشتري به وين رفت و بيشتر براي آنكه شايد منصبي به دست آورد.در آنجا موتسارت يك رشته كوآرتت و در بازگشت يك هم تعدادي سمفوني نوشت.اين سمفوني‌ها شامل2تا از اولين سمفوني‌هايش شماره25درG مينور و29درA قسمتي از ابتداي اپرايش بنام La Finta giardiniera بود كه در اوايل 1775 نوشت.در دوره سالهاي 1777 تا 1774 در سالزبورگ زندگي كرد، در جايي كه به عنوان رهبر اركستر در گروه پرنس آرك بي‌شاپ Archbishop مشغول به كار بود.در اين سالها كارهايش شامل: مس‌ها، سنفوني‌ها، تمامي كنسرت‌هاي ويولون‌وي، 6 سونات در پيانو، تعداد زيادي سرناد و اولين كنسرت بزرگ پيانوي خود را به نام 271K در 1777.
موتسارت ديد فرصت‌هاي فرزندش به عنوان آهنگسازي با استعداد بسيار زياد دارد در سالزبورگ از بين مي‌رود.نتيجه گرفت كه براي وولفگانگ در جاي ديگري شغلي بيابد، او با مادرش به مونيخ و مانهايم رفت اما هيچ شغلي بدست نياورد.(گفته مي‌شود بيشتر از 6 ماه در مانهايم ماند و آهنگ‌هايي براي فلوت و پيانو نوشت و ضمناً در همين موقع عاشق آلوئيزا وبر شد)
پدرش او را به پاريس فرستاد، در آنجا مقداري موفقيت بدست آورد، خصوصاً با سمفوني پاريس شماره 31 كه مخصوصاً براي ذائقه محلي آنجا ساخته شده بود، اما آينده كار در پاريس مناسب نبود و لئوپولد به او گفت كه بازگردد چرا كه در شهر خودش شغل بهتري برايش پيدا كرده بود-او با تأخير و به تنهايي به خانه بازگشت مادرش در پاريس مرده بود-.
سالهاي 80-1779 در سالزبورگ سپري شد در كليساي جامع شهر در گروه موسيقي مي‌نواخت و آهنگهاي مهمي مي‌ساخت، سنفوني‌ها، كنسرتها، سرنادها، موسيقي‌هاي دراماتيك.اما اپرا همچنان در مركز آمالش باقي ماند و فرصتي پيش آمد تا براي شهر مونيخ اپرايي بسازد.او به مونيخ رفت تا در اواخر 1780 اپرا را بنويسد.در اين زمان مكاتباتش با لئوپولد حاوي اطلاعات بسيار گرانبهايي از رويكرد او به درام موسيقيايي است.كارش به نام(Idomeneo )يك موفقيت بود.در آن موتسارت به شكل‌هاي خارق‌العاده‌اي احساسات قهرمانانه، با يك غناي بسيار هنري را شرح مي‌دهد.
پس از آن موتسارت از مونيخ به وين دعوت شد، جائي ‌كه گروه سالزبورگ در خدمت امپراتور جديدي بود
او از سال 1787 يك فراماسون بود ولي آموزشهاي ماسون‌ها هيچ‌گونه اثري بر تفكراتش نگذاشت و موتسارت تا آخرين سالهاي عمرش در سبك خود باقي ماند
موفقيت‌هاي وي سبب شد كه او خود را در انبوهي از نوكران و آشپزان ببيند.زمانيكه كارفرمايش پرنس اجازه ساختن آهنگ درباره‌ي موضوعاتي كه مورد علاقه‌اش بود را به وي نداد رنجش او از پرنس آغاز شد تا جائيكه از كارش اخراج گرديد.موتسارت درخواست شغلي در گروه امپريال وين كرد ولي بيشتر دلش مي‌خواست كارهاي آزادانه‌تري انجام دهد.
در سالهاي بعد زندگيش را به وسيله تدريس موسيقي، چاپ آثارش يا نواختن براي عموم و يا در خانه‌هاي مشتري‌هاي دائمي خود اداره مي‌كرد.
در سال 1787 شغل كوچكي به عنوان رهبر گروه موسيقي بدست آورد كه از آن حقوق كافي عايدش مي‌شود ولي از نوشتن آهنگ‌هاي رقص براي گروههاي باله چيزي بدستش نمي‌آمد.براساس عرف موزيسين‌هاي دوره خودش، درآمد خوبي داشت، از كالسكه‌ي شخصي استفاده مي‌كرد و نوكر خصوصي داشت، بدليل ولخرجي‌هاي زياد وي از نظر مالي به مشكلات متعددي دچار شد.
در سال 1782 با كنستانس وبر خواهر كوچكتر آلوئيزا ازدواج كرد.
در اولين سالهاي زندگي خود در وين موتسارت به وسيله‌ي نوشتن سوناتهايي براي پيانو و تعدادي سونات براي ويلون و نواختن پيانو براي خود اعتباري كسب كرد.
در سال 1782 اپرايي بنام Die EntFuhvung aus dem Sevial اجرا كرد.يك آواز آلماني كه به علت طولاني بودن موسيقي آن ،از حد معمول خارج شده بود امپراطور هانس ژوزف دوم مشهورترين تماشاگرش بود كه گفت :�موتسارت عزيزم نتهاي زيادي داشت�. كار موفقيت‌آميز بود ولي به ازاي آن چيزي به وي پرداخت نشد.در اين سالها او 6 رشته كوآرتت نوشت كه او را استاد اين فن كرد.هايدن مي‌گويد آنها برجسته هستند نه فقط بدليل تنوع بيان آنها بلكه بدليل پيچيدگي متن‌هايشان.
هايدن به پدر موتسارت گفت كه موتسارت بزرگترين آهنگسازي است كه من ديده يا شنيده‌ام، او با ذوق است و از آن بالاتر بزرگترين دانشمند آهنگسازي است.
در سال 1782 موتسارت كنسرت پيانوي نوشت كه در آن هم تكنواز و هم آهنگساز بود.قبل از پايان سال 1786 و از اوايل سال 1784 در نهايت پركاري بود و حدود 15 آهنگ ديگر نوشت.آن آهنگ‌ها از بزرگترين ساخته‌هاي وي در سبك استادانه‌اش براي تركيب پيانو و اركستر بود.اين آهنگ‌ها معجوني بود از درخشندگي آهنگسازي و رشد سنفونيك.
از سال 1789 اولين اپراي كمدي خود از سه‌گانه‌ي اپراهاي كمدي خود را به نام Lenozze di Figavo در اين اپرا و در Don Giovanni (ارائه شده در 1787 در پراگ)موتسارت تعاملي از مسائل اجتماعي و هويت جنسي را در قالب شخصيتهاي انساني خلق كرد كه مجدداً در ساير كمدي‌هاي هنري سكسي خود به نام Cosi Fan Tutte بكار برده است.او باقيمانده‌ي عمرش را در وين گذراند.موتسارت مسافرت‌هاي زيادي در اين مدت انجام داده بود، سالزبورگ 1783 براي ملاقات همسر و خانواده‌اش، 3 بار به پراگ برا ي كنسرت‌هاي اپرا، به برلين سال 1789 جائي كه اميدوار بود منصبي بدست آورد، به فرانكفورت 1790 براي نوازندگي در جشن تاجگذاري.
آخرين سفر او به پراگ براي مقدمه‌ي La Clemenza ditito در سال 1791 بود.اين يك اپراي سنگين سنتي براي جشن تاجگذاري بود ولي موتسارت در آن از لطافت و شوخ‌طبعي خاصي از شخصيت‌هاي اجتماعي اپرا استفاده كرده است.
كارهاي سازي او در اين سالها شامل سوناتهاي پيانو، سه رشته كوآرتت كه برايK-516 در G مينور) و يكي از اشرافي‌ترين قطعاتش K-515 درC و آخرين سنفوني چهارگانه‌اش بنام(D38)كه در سال 1786 در پراگ نوشته شد.ساير آثار وي در سال 1788 عبارتند از: قطعه‌ي شماره‌ي 39 در E-Flate، اثر تراژيك او بنام شماره‌ي 40 درG مينور، و بزرگترين قطعه‌اش براي لژ ماسونيك‌ها(او از سال 1787 يك فراماسون بود ولي آموزشهاي ماسون‌ها هيچ‌گونه اثري بر تفكراتش نگذاشت و موتسارت تا آخرين سالهاي عمرش در سبك خود باقي ماند) پادشاه پروس نوشته است، تعدادي كوئينتت كه شامل يكي از عميق‌ترين آثار او است.
موتسارت بعلت يك بيماري همراه با تب، مرد و اين بيماري مسلماً مصموميت نبوده است.
موتسارت ركوئيم خود را كه عظيم‌ترين كار وي در موسيقي كليسائي است را به دليل بيماريش نيمه‌تمام رها كرد.ركوئيم درC مينور مس سال 1783موتسارت در حومه‌ي شهر وين با حداقل تشريفات و در يك گور گمنام بخاك سپرده شد.
كوپرنيك
نيكولاس كوپرنيك در 19 سال 1473 در شهر تورن واقع در لهستان متولد شد و چون پدرش را از دست داده بود تربيت و پرورش او به دست عمويش انجام گرفت، عمويش كه يكي از كشيشان بزرگ بود او را براي تحصيل به دانشگاه كراكووي فرستاد كوپرنيك در 23 سالگي براي تحصيل در رشته طب به دانشگاه پادو وارد شد و ضمناٌ در دانشگاه بولوني تحصيل نجوم مي كرد طولي نكشيد كه در اثر بروز استعداد خويش يك كرسي تدريس رياضيات را به دست آورد.
كوپرنيك در سن 25 سالگي به شهر رم آمد او در دانشگاه رم استاد اخترشناسي شد و به شاگرادنش علوم آسمان شناسي نقل شده از دورانهاي پيشين را كه اختر شناس يوناني بطلميوس حدود 1370 سال قبل از زمان او بنيان نهاده بود تدريس مي كرد در تصوير يطلميوس از نظام عالم زمين مركز عالم است و سيارات هر يك در دايره اي كه شعاع آن فاصله سياره تا زمين است به گرد زمين مي چرخند. اين نظريه پاكيزه و مرتب بود و مي شد از آن براي محاسبات مداري سياره ها نيز استفاده كرد اما هر چه كه بود نظريه اي غلط بود و بايد 1700 سال مي گذشت و مشاهدات نجومي با دقت كافي امكان پذير و انجام مي شد تا زمينه به زير سؤال رفتن آن فراهم مي گرديد آغازگر انقلاب علمي كه سرانجام علم يونان را از تخت به زير كشيد نيكولاس كوپرنيك بود كه با كار خود انسان انديشگر را در مسير خلاقيت بهتري قرار داد. بر اساس نظريه بطلميوس عالم از شرق به غرب به دور زمين مي گردد ولي كوپرنيك خود از آنچه كه درس مي داد ناراضي بود بسياري از چيزهايي كه او مشاهده كرده بود با اين فرضيه قابل توجيه و بيان نبود و خود فرضيه نيز داراي تضادها و تناقضهايي بود مثلاٌ چرا ستارگاه در مقايسه با ماه سريعتر حركت مي كردند تا در مقايسه با خورشيد؟ به همين جهت تصميم گرفت كرسي استادي خود در دانشگاه را ترك كند تا بتواند عميق تر و اصولي تر به پژوهش در دانش اختر شناسي بپردازد.
او در سال 1501 پس از چند سال تحقيق در ايتاليا به وطن خود بازگشت و در آنجا به عنوان متولي كليساي جامع شهر فرائن بورگ در پروسيا و دبير و مشاور عمويش در منطقه ارم لند به كار پرداخت او به عنوان كشيش كليساي شهر مراسم مذهبي را رهبري مي كرد و به عنوان پزشك به معالجه بيماران مي پرداخت به عنوان مخترع يك سيستم جديد سدبندي و ذخيره آب با يك آسياي آبران اختراع كرد كه بوسيله آن آب آشاميدني از يك رودخانه كه در فاصله 3 كيلومتري قرار داشت به داخل شهر هدايت مي شد و بالاخره به عنوان رياضيدان و حسابدار يك روش پولي سكه اي جديد براي پروسياي غربي و پادشاهي لهستان بنا نهاد. از آنجايي كه نخستين تلسكوپ سالها پس از مرگ او اختراع شد مجبور بود براي پژوهش در زمينه حركات اجرام آسماني تنها به چشمان خود متكي باشد او براي اينكار دستور داد در اتاق مطالعه اش در برج كليسا شكافهايي در سقف ايجاد كنند او مي توانست شبها مشاهده كند كه ستارگان چگونه بر فراز اين شكافها عبور مي كنند وي در سال 1507 دريافت كه اگر به جاي زمين خورشيد مركز عالم فرض شود جداول نجومي موقعيت مكاني سيارات با دقت بس بهتري قابل محاسبه است. ترتيب جديدي كه كوپرنيك براي موقعيت سيارات بر پايه افزايش فاصله آنها تا خورشيد در نظر گرفت - يعني ترتيب:عطارد، زهره، زمين، ماه، مريخ، مشتري و زحل جاي ترتيب قبلي در نظريه زمين مركزي را گرفت بنابر اصل پيشنهادي كوپرنيك چنانچه مدار گردش زمين به دور خورشيد از مدارات مشتري و زحل تنگ تر باشد زمين متناوباٌ‌ از آنها پيش افتاده، سبب مي شود آن دو در آسمان شب در حال چرزخش در جهت معكوس به نظر آيند ديگر اينكه پديده تقديم اعتدالين را اينك مي شد با فرض تكان خوردن زمين(لرزش خفيف شبيه لرزش ژله) حين چرخش به دور محور خود توضيح داد.
اعتدالين به هنگام عبور خورشيد از صفحه مدار بر استواري زمين رخ مي دهند و برابري طول شب و روز در سراسر كره زمين را سبب مي شوند اعتدال بهاري حوالي اول فروردين ماه و اعتدال پاييزي در حوالي آخر شهريور رخ مي دهد مشكل در آن زمان اين بود كه اعتدالين هر سال اندكي زودتر رخ مي دادند و نظريه قديمي بطلميوس قادر به توضيح آن رويداد نبود پيدايش فصول سال نيز اگر زمين در سال يكبار به دور خورشيد مي چرخيد و محور آن با راستاي قرار گرفتن خورشيد زاويه مي ساخت، بهتر قابل توضيح بود كوپرنيك تقريباٌ‌ چهل سال براي تكميل پژوهشهاي اختر شناسي خود وقت صرف كرد با پايان يافتن پژوهشها ثابت كرد كه تصوير جهاني بطلميوس اشتباه است خورشيد و ساير ستارگان فقط در ظاهر به دور زمين مي گردند كوپرنيك ثابت كرد كه در حقيقت اين خورشيد است كه در مركز جهان ما قرار دارد و زمين - مانند معدودي از اجرام آسماني بزرگ ديگر كه او مشاهده كرده بود - به دور خورشيد در گردش است او اين سياره ها را پلانت ناميد كه از واژه اي يوناني به معناي مهاجر گرفته شده است كه شامل سياراتي است كه پيش از اين ذكر شد. كوپرنيك در باره ماه فرضيه بطلميوس را تائيد مي كرد و به اين باور بود كه ماه واقعاٌ‌ به دور زمين مي چرخد در حاليكه زمين به دور خورشيد مي گردد و ماه به عنوان قمر زمين به همراه آن به دور خورشيد مي گردد كوپرنيك تا اواخر مر خود از چاپ كامل نظرات خارق العاده خويش خودداري كرد و تنها در سال 1543 بود كه گفتار در باره چرخش كرات سماوي او انتشار يافت.
افكار آماده در كتاب كوپرنيك بنيادي تر از آن بود كه بتوان آنها را جدي گرفت يك نسخه چاپ شده از آثارش درست قبل از مرگ در بستر بيماري به دست او رسيد چون او در اين آزمايش بيش از 70 سال سن داشت و مفلوج و تقريباٌ‌ نابينا بود بعيد به نظر مي رسيد كه موفق به ديدن اين اين اثر بزرگ چاپي شده باشد اثر ي كه او براي خلق و ايجاد آن تمام عمرش را صرف كرده بود. كوپرنيك در 24 مه سال 1543 هنگامي كه فقط چند روزي از انتشار كتابش مي گذشت وفات يافت. گوپرنيك بدون آنكه بداند چه خدمت ارزنده اي به جهان بشريت كرده دار فاني را وداع گفت. سرانجام پس از گذشت 150 سال از مرگش دانشمندان انديشه هاي او را پذيرفتند. كوپرنيك امروزه بيش از چهار سده پس از مرگش، يكي از بزرگترين ها در قلمرو دانش به شمار مي رود.
خانواده و تعلیمات
آندره ماری آمپر در بیست و دوم ژانویه 1775 در لیون فرانسه متولد شد. آمپر تنها پسر ژاک آمپر و ژان آنتوانت دسوتیته سارس بود که از بازماندگان خانواده‌های بازرگانان مرفه ابریشم در لیون بودند. یکی از دو خواهر او در جوانی فوت کرد و دیگری بعدها خانه‌دار خانه وی در پاریس شد. آمپر از کودکی به ریاضیات علاقه داشت و مقدمات حساب دیفرانسیل و انتگرال را نزد یکی از دوستان پدرش مطالعه نمود. آمپر بر اساس اصولی که در کتاب امیل روسو مطرح شده بود تربیت گردید، او در برابر کتابخانه در خور توجهی قرار گرفت، به وی اجازه داده شد که خود را مطابق آنچه ذوقش به او تلقین می‌کند پرورش دهد.
احتمالاٌ مهمترین تأثیر بر او از دائره المعارف (ژان لوروند دالامبرودنیس) بود، اما کاملاٌ مطابق آئین کاتولیک نیز تعلیم دید. در سال 1793 که آمپر 18 ساله بود، یعنی در حکومت وحشت و پر هرج و مرج‌ترین دوران انقلاب فرانسه ، پدرش ناعادلانه محکوم به اعدام با کیوتین شد و پس از مرگ پدرش در آن سال ناراحتی عجیبی او را احاطه نمود، بطوریکه مدت یکسال طول کشید تا به وضع عادی خود برگشت.
ازدواج
در همین هنگام که بیست و یکسال بیش نداشت، به عشق دختری بیست و سه ساله گرفتار گردید. در سال 1799 آمپر با کاترین آنتوانت کاروان ازدواج کرده و در 1800 پسر آنها ژان ژاک به دنیا آمد. اما پس از مدت کوتاهی ، مادر تندرستی خود را از دست داد و در 1803 فوت کرد. بر اثر این حوادث غم انگیز دوران جوانی ، آمپر همواره شخصیت افسرده از خود نشان می‌داد.
علایق و زمینه‌های فعالیت
آمپر هیچگونه آموزشی رسمی ندیده ، پدرش او را به زیاد خواندن تشویق می‌کرد و آمپر جوان همه مقالات دایره المعارف مشهور ژان لوروند دالامبرودنیس دید روی را بخاطر سپرد. پدر و مادر او کاتولیکهای معتتقدی بودند و آمپر همواره از تنش میان تمایلات روشنفکرانه و باورهای مذهبی رنج می‌برد. یکی از اولین رشته‌های مورد علاقه‌اش گروه بندی گیاهان بود و نیز استعداد زود رسی در ریاضیات از خود نشان داد. آمپر پس از کمی تدریس خصوصی و عمومی در بورگ و لیون ، در 1804 برای تدریس ریاضیات در مدرسه پلی تکنیک ، که موسسه معتبری در زمینه آموزش علوم در پاریس بود، انتخاب شد.
وی چندین یادداشت ریاضی درباره معادلات دیفرانسیل جزئی نوشت و در 1814 عنوان ریاضیدان به عضویت فرهنگستان علوم فرانسه برگزیده شد. در این دوره آمپر در کنار ریاضی به تکمیل و بسط در زمینه شیمی نیز پرداخت. وی مفهومی کاملا هندسی از ساختار مولکولی طرح کرد، طرحی در دسته بندی عناصر شیمیایی ارائه داد و آنچه را که بطور کلی فرضیه آووگادرو نامیده می‌شود، نیز بصورتی مستقل عرضه کرد. آمپر در پاریس با دیدن دختری به نام ژان پوتو تمام غم و اندوه خود را فراموش نمود ولی کار این ازدواج به جایی رسید که یک روز زنش او را از خانه بیرون کرد، در این موقع آمپر سمت استادی مدرسه پلی تکنیک را داشت.
دیدگاهها
بر طبق نظر آمپر دو سطح شناخت جهان خارجی وجود دارد، نمودها که مستقیماٌ‌ از راه جوابی به ما عرضه می‌شوند و بودها که علل عینی نمودها به شمار می‌روند. ما می‌توانیم روابط میان نمودها و بودها را نیز بشناسیم و این روابط درست به اندازه بودها واقعیت دارند. شور فکری مداوم زندگی آمپر از سال 1801 تا زمان مرگش دستگاه فلسفی بود، اما این سالها به پژوهشهای علمی فوق العاده مبتکرانه نیز اختصاص داشتند.
آمپر و علم فیزیک
آمپر از 1801 تا حدود 1815 خود را عمدتاٌ وقف ریاضیات کرد به تدریج که دلبستگیش به ریاضیات کاهش یافت شیفته شیمی گردید و از 1821 تا 1828 دانش برق پویایی (الکترودینامیک) را پایه گذاری کرد و توسعه داد و همین کار عملی است که او را شهره ساخته و در ردیف اول فیزیکدانان جایگاه والایی به او بخشیده است. بزرگترین مقاله ریاضی آمپر با عنوان یادداشت درباره محاسبه انتگرال معادلات دیفرانسیل جزئی به بحث پیرامون مسائل گوناگون انتگرال گیری معادله‌های دیفرانسیل جزئی مربوط می‌شود. در سال 1815 آمپر نامه خود به برتوله را منتشر ساخت با عنوان نامه آقای آمپر به آقای کنت برتوله درباره تعیین نسبتهای ترکیب اجسام بر حسب تعداد و حالت مولکولهایی که اجزای تشکیل دهنده آن اجسام از آنها ترکیب شده‌اند.
از نظریه جاذبه عمومی که بطور عادی مایه پیوستگی اجسام دانسته می‌شود و از این واقیعت که نور به آسانی از اجسام شفاف می‌گذرد، آمپر نتیجه گرفت که نیروهای جاذبه و دافعه که با هر مولکولی ملازمند، مولکولهای دیگر اجسام را در فواصلی از یکدیگر نگاه می‌دارند که به گفته آمپر مقایسه با ابعاد این مولکولها بی‌نهایت بزرگند، در سال 1821 آمپر هم به عنوان ریاضیدان و هم تا اندازه‌ای به عنوان شیمیدانی نو آور شهرتی بدست آورده بود.
آمپر تا 1840 که 45 ساله شده بود، توجه زیادی به فیزیک نداشت. در آن سالها هانس کریستیان اورستد کشف کرد که جریان الکتریسیته می‌تواند جهت قرار گرفتن آهنربای آویخته را تغییر دهد. آمپر بی درنگ کار اورستد را دنبال کرد و به این نتیجه رسید که دو جریان الکتریکی خطی ، بسته به جهتهایشان نسبت به هم ، یکدیگر را جذب یا دفع می‌کنند. وی سپس نظر داد که همه پدپده‌های مغناطیسی در نتیجه نیروهای مشابهی که بین مدارهای ظریف مولکولی درون آهنربا وجود دارند ناشی می‌شوند. او موفق شد که برای این نیروهای وارد بر اجزای بینهایت کوچک مدار ، فرمولی ریاضی کشف کند و این فرمول را برای ترتیبهای آزمایشی بسیار متنوعی از مدارها و آهنرباها بکار ببرد.
بدین سان ، شاخه جدیدی از فیزیک که او آنرا "الکترودینامیک" نامید بوجود آمد. وی در سال 1822 به کشف القایش الکترومغناطیسی بسیار نزدیک شده ، ولی افتخار کشف آن در سال 1831 نصیب مایکل فاراده شد. مهمترین خدمات و خلاقیت آمپر در مرحله گذار از نظریه‌های الکترو استاتیک و مغناطیس اوایل سده نوزدهم به نظریه میدان الکترودینامیکی که صورت گرفت. نبوغ او در زمینه‌های نظری و تجربی سبب شد که جیمز کلرک ماکسول ، فیزیکدان معروف انگلسیی از او به عنوان نیوتن الکترویسته نام ببرد. در 1881 بکای جریان الکتریکی به نام او ، آمپر نامیدند. آمپر علاوه بر سهمی که در پیشرفت ریاضیات ، شیمی و فیزیک داشت، به فلسفه و بویژه روش شناسی علمی و طرحهای دسته بندی علاقمند بود.
رابرت هوك
کودکی هوک
"رابرت هوک" در خانواده ای روحانی در دهکده فرش واتر در ساحل جنوبی انگلستان و در سال 1635 چشم به جهان گشود. کودکی ضعیف و نحیف بود که دچار سوء تغذیه نیز بود و شب ، هنگام خواب دچار کابوسهای وحشتناکی می‌شد. علاوه بر این گرفتار سردرد مزمن و زشتی قیافه بود.
کار و تحصیل علم
چون پدرش درگذشت راه لندن را در پیش گرفت و در آغاز نزد نقاشی به شاگردی پرداخت. اما بوی رنگها بر سردردش می‌افزود، لذا آنجا را ترک کرد و وارد مدرسه وست مینستر گشت. در آنجا نشان داد که بچه خارق‌العاده ای است و در سال 1653 در سن 18 سالگی وارد دانشگاه آکسفورد شد. در آن هنگام به حکاکی روی چوب و خواندن آواز اشتغال می‌ورزید و از این راه پولی بدست می‌آورد.

چندی نگذشت که استعداد او در مکانیک برای جامعه علمی آنجا که "تامس ویلیس" و "رابرت بویل" از جمله اعضای آن بودند، آشکار شد. هوک مدتی دستیار هر یک از آن دو نفر بود. هنگامی که قانون بویل طرح‌ریزی می‌شد، هوک دستیار وی بود. مشارکت هوک در آن قانون روشن نیست.
پس از بازگشت سلطنت چارلز دوم محفل علمی غیر رسمی آکسفورد ، هسته انجمن سلطنتی جدید را تشکیل داد و در سال 1662، هوک متصدی آزمایشهای آن گردید. طی 15 سال بعد سیل مداومی از عقاید و آزمایشهای درخشان را جاری ساخت. در سال 1662 در کالج گرشم مستقر شد و تا آخر عمر در مشاغل مختلف در آنجا گذرانید.
نظریه‌های مهم هوک در مورد زیست شناسی
هوک در سال 1665 میکرو گرافیا را که یکی از شاهکارهای علمی قرن 17 بود، منتشر کرد. آن اثر علاوه بر بسیاری نکات دیگر شامل نخستین توصیفها و نقشه‌های واحدهایی بود که یاخته (سلول) نامیده می‌شدند ( اصطلاحی که او به کار برده بود ).
نظریه‌های مهم هوک در فیزیک
وی در پیدایش نگرشی انقلابی نیز سهیم بود که شیوه برخورد با حرکت دورانی بطور اعم و پویایی شناسی کیهانی بطور اخص را از نو تدوین و تنظیم کرد. هوک در مکاتبه مشهوری با "آیزاک نیوتن" این عقیده را بیان کرد که نیروی ثقل متناسب با مجذور فاصله کاهش می‌یابد ( نظریه ای که نیوتن را به راه درک رابطه عکس مجذور کشانید و وی را در مسیر کشف جاذبه عمومی قرار داد.

وی در کتاب 1679 که مجموعه ای از شش اثر کوتاه بود، قانون هوک را شرح داد که عبارت بود از قانون کشسانی با این بیان که تنش با کرنش متناسب است.
نظریه‌های مهم هوک در زمین شناسی
هوک ، زمین شناس ارزنده ای بود. نظریه‌هایش درباره منشاء سنگواره‌ها ، طلیعه ای از نظریات قرن 19 در این مورد بود. وی را نخستین طرفدار نظریه سانحه گرایی به شمار آورده‌اند. وی همچنین متخصص ورزیده معماری بود. پس از آتش سوزی بزرگ شهر لندن ، نقشه شهر را طرح کرد که بعداٌ‌ از روی آن شهر نیویورک را بنا کردند. او در این کار مامور شد که به عنوان زمین‌سنج با "کریستوفر رن" در تنظیم نقشه بازسازی لندن همکاری کند.
کارهای شگرف هوک در ساخت ابزارها
او به کارهای شگرف دیگری نیز دست زد و شاید مهمترین خدمت هوک به علم در رشته ساخت و کاربرد ابزارها باشد. او به هر ابزار مهمی که در قرن 17 ساخته شده بود، چیزی افزود. تلمبه بادی را در شکل ماندگارش اختراع کرد. ساعت سازی و میکروسکوپ سازی را جلو برد. تار چلیپایی را برای تلسکوپ ، دریچه دیافراگم و نیز پیچ تنظیمی را که از روی آن ، قرائت وضع مستقر بصورت مستقیم ممکن می‌شد، اختراع نمود.
همچنین پاندول ساعت ، دستگاه سنجش انکسار نور در مایعات ، بارومتر (هواسنج و غلظت سنج الکلی) و رطوبت سنج را نیر اختراع کرد.
وی بنیاد گذار هواشناسی علمی نامیده شده است. هوا سنجی را که او اختراع کرد، دارای سوزن متحرکی بود که فشار هوا را روی آن ثبت می‌کرد. دمای انجماد آب را نقطه صفر بر روی دماسنج پیشنهاد نمود و دستگاهی برای تنظیم دماسنجها طرح ریزی کرد. ساعت هوا سنجی او ، فشار هوا ، میزان بارندگی ، رطوبت و سرعت باد را روی طبلکی چرخان ثبت می‌کرد.
کارهای مهم هوک در شیمی
هوک تفاوت فلزات و نمکها را نشان داد. کتابی در باب خاصیت موئین بویژه صعود مایعات در لوله‌ها نوشت. این دانشمند دریافت که حرکت اجسام ریز و کوچک در روی سطح مایعات و بالا رفتن نفت از فتیله و حرکت شیره خام و پرورده گیاهان بر اثر خاصیت لوله‌های موئین می‌باشد.
مرگ هوک
"رابرت هوک" در سال 1702 در سن 67 سالگی در لندن در گذشت. دو سال پس از مرگ این دانشمند ، مجموعه رسالاتش انتشار یافت.
نیلز هنریک دیوید بوهر ( نيلز بور)
تولد بوهر
"نیلز هنریک دیوید بوهر" در سال 1885 و در کپنهاک و دانمارک به دنیا آمد. پدر او ، "کریستیان بوهر" استاد فیزیولوژی دانشگاه کپنهاک و مادرش "الن آلدر بوهر" دختر یک خانواده یهودی دانمارکی سرشناس در مراکز بانکی و پارلمانی بود. خانواده بوهر کلیسارو نبودند. ولی زن خانواده بر خلاف یهودی بودنش توافق کرده بود که بچه‌ها مسیحی بار آورده شوند.
ورود به دانشگاه
بوهر در سال 1903 در رشته فیزیک دانشگاه کپنهاک نام‌نویسی کرد.
فعالیتهای علمی بوهر در دانشگاه
در دانشگاه ، نیلز با انجام آزمایشهایی درباره نیروی کشش سطحی آب و اندازه گیری آن نیرو خود را ممتاز کرد و توانست به پاس انجام آن کار ، مدال طلای آکادمی علوم و ادبیات دانمارک را به دست آورد. وی در سال 1911 با نوشتن تزی درباره نظریه الکتروی فلزات ( که تاکید آن بر نارسایی‌های فیزیک کلاسیک در توضیح رفتار ماده در سطح اتمی بود )، درجه دکترای خود را دریافت کرد.
آشنایی با رادرفورد
نوشتن آن تز ، آغاز تمرکز اندیشه وی بر روی موضوع تحقیق بقیه دوره زندگی خود بود. بوهر در انگلستان ، پس از همکاری مختصری با "ج.ج تامسون" در کمبریج ، رهسپار آزمایشگاه "رادرفورد" در منچستر شد. داشتن رابطه با رادرفورد ، سرمشق حیات علمی بعدی او شد. آن دو از همان نخستین ملاقات با یکدیگر دوست شدند و تا پایان عمر ، دوستانی نزدیک باقی ماندند.
در واقع رادرفورد بود که بوهر را به بالاترین تراز پژوهش در زمینه فیزیک آورد.
استفاده از الگوی هسته‌ای اتم
بوهر که در درک اهمیت نظری شگرف و ارزش انکشافی الگوی هسته‌ای اتم که در سال 1910 توسط رادرفورد وضع شده بود، ذهنی تند و تیز داشت، از آن استفاده کرد تا نکات زیر را روشن سازد:
خواص شیمیایی یک اتم از جمله جای آْن در جدول تناوبی ، بستگی به آرایش الکترونهای آن دارد.
خواص رادیو اکتیو (پرتوزا) با هسته مرتبط است.
ایزوتوپها متناظرند با اتم‌هایی که دارای الکترونهای یکسان اما هسته‌های جرمی متفاوتند.
فروپاشی پرتوزا ، بار هسته و در نتیجه تعداد الکترونها و هویت شیمیایی اتم را تغییر می‌دهد.
کشف رابطه میان عدد اتمی و تعداد الکترونها
بوهر سپس به نحوه تعیین ماهیت دقیق رابطه میان عدد اتمی یک عنصر که فشرده و خلاصه ای از رفتار شیمیایی آن به شمار می‌رود و تعداد الکترونهای موجود در اتم پی برد.
بازگشت به دانمارک
بوهر در سال 1912 به دانمارک بازگشت و به سمت دانشیاری فیزیک دانشگاه کپنهاک منصوب شد.
ازدواج
او پس از شکل گیری حرفه آینده اش در کپنهاک با "مارگارت نورلند" ازدواج کرد. ازدواج آن دو ، پیوندی محکم و پر از خوشبختی از آب درآمد و برای بوهر ، منبع مادام‌العمر وفاق و قوت شد. زن و شوهر ، شش فرزند پسر پیدا کردند که چهار تن از آنها به سن بلوغ و بالاتر از آن رسیدند.
مدل اتمی بوهر
بوهر در پی استقرار در کپنهاک به اندیشه درباره جنبه های نظری مدل اتم هسته‌دار رادرفورد ادامه داد. این مدل ، مانند منظومه شمسی بسیار کوچک با هسته ‌ای در میان به مثابه خورشید و الکترونهایی در حال گردش به گرد آن به مثابه سیارات بود. فیزیکدانان ، آن را در کل پذیرفته بودند. اما در آن اشکال بزرگی هم که امروزه آن را یک ناهنجاری می‌خوانند، می‌دیدند.
به موجب نظریه الکترومغناطیس ، ذره باردار و چرخانی مانند الکترون ، باید در هر دوره گردش مقداری انرژی به صورت تابش پخش و در نتیجه بخشی از انرژی خود را از دست بدهد. طبق تئوری ، در چنین حالتی دایره مسیر باید مارپیچ وار تنگ و تنگتر شده ، الکترون سرانجام به درون هسته سقوط می‌کند. اما این وضع پیش نمی‌آید و الکترونها به داخل هسته فرو نمی ریزند و اتم به مدت نامحدود پایدار باقی می‌ماند. ناهنجاری بدین سان ، در مغایرت رفتار الکترون با پیش‌بینی نظریه الکترومغناطیس بود.
بوهر برای یافتن توضیح مسئله ، شیوه تازه ای بکار برد و گفت: تئوری بی‌تئوری. الکترون تا زمانی که به چرخش ادامه می‌دهد، هیچ تابشی از خود به بیرون نمی‌فرستد. او این را در حالی می گفت که نظریه و شواهد آزمایشگاهی ، هر دو نشان می دادند که وقتی هیدروژن حرارت ببیند، از خود نور تابش می‌کند و عقیده این بود که آن نور ، از الکترون اتم هم تابش می‌شود. بوهر در سال 1913 ، با آن روش به تجسم ساختاری برای اتم دست یافت.
چگونگی رفتار الکترون از دیدگاه بوهر
بوهر در توضیح چگونگی رفتار الکترون ، از وجود رابطه جدیدی بین ماده و نور سخن به میان آورد و گفت که الکترون در رفتن از مداری به مدار دیگر انرژی ، بصورت بسته یا پیمانه‌هایی از انرژی تشعشعی جذب یا تابش می‌کند ( چیزی که امروزه فوتون یا کوانتوم نور نامیده می‌شود ). هر چه طول موج نور تابیده کمتر باشد، انرژی فوتون آن بیشتر است.
هیدروژن ، سه خط طیفی روشن به رنگهای قرمز ، سبز متمایل به آبی و آبی دارد. بوهر تشریح کرد که خطوط رنگی واضح طیف ، همان تابشهای اتم هیدروژن هستند. نور قرمز هنگامی تابش می‌شود که الکترون از مدار سوم به مدار دوم بجهد و نور سبز متمایل به آبی مربوط به جهش الکترون از مدار چهارم به دوم است. در آغاز ، بسیاری از فیزیکدانان مسن‌تر ، از جمله ج.ج. تامسون در باره درستی نظریه بوهر تردید کردند. اما رادرفورد ، از حامیان آن شد، بطوریکه نظریه جدید سرانجام پذیرفته شد.
سایر فعالیتهای علمی بوهر
بوهر در سال 1913 ، سه مقاله در باره ساختار اتم منتشر کرد که یکی از آنها مقاله درباره ساختمان اتم و مولکول بود. او سالهای 1914 تا 1916 را در منچستر گذارنید و یکبار دیگر در آنجا تحت حمایت رادرفورد بکار پرداخت. پس از آن در سال 1916 ، تصدی کرسی استادی فیزیک دانشگاه کپنهاک به او پیشنهاد شد. وی به قصد قبول آن به دانمارک بازگشت و تا پایان عمر ، مدیر آن مؤسسه باقی ماند.
آلساندور جوزپه آنتونیو آنستازیو ولتا
ولتا در سال 1745 در کومو که در نزیکی میلان ایتالیا بود بدنیا آمد دایی ولتا مسئولیت تربیت وی را که در کالج یسوعی محلی آغاز شده بود، به عهده گرفت سپس دایی دیگرش که از فرقه دومینیکی و در معتقدات یسوعی با او سهیم بود آن را به پایان رسانید ولتا تحصیلاتش را در مدرسه مذهبی بنتسی ادامه داد و در آنجا بود که کتاب لوکرتیوس سخت بر او اثر گذارد داییهای او می خواستند که او پیشه وکالت را که از سوی خانواده مادرش شغل آبرومندی شناخته شده بود برگزیند ولتا ترجیح داد که از آنچه او نبوغ خود می نامید پیروی کند و این نبوغ او را در 18 سالگی به مطالعه در باره برق کشانید ولتا در 29 سالگی معلم مدرسه شبانه روزی کوم گردید در همین موقع اسبابهای مختلف الکتریکی از قبیل الکتروفور، آب سنج، الکتروسکوپ و غیره را ساخت و شهرت بسیاری کسب نمود و در سال 1779 با سمت استادی در دانشگاه پاوی مشغول به کار شد. ولتا در اختراع الکتروفور(دستگاه برق ساز) خود یعنی شگفت انگیزترین ابزار برقی پس از بطری لید این بینش را که صمغ(رزین) برق خود را بیش از شیشه حفظ می کند با این واقعیت تلفیق کرد که یک ورقه فلزی و عایق بارداری که خوب تنظیم شده باشند می توانند جرقه های فراوان تولید کنند بی آنکه برق را ضعیف سازند در سال 1772 ولتا صورت مفصل و دشواری از الکتریسیته را منتشر کرد که بیش از پیش مؤید این نظر عجیبش بود که برقهای ناهمنام در پیوند یک عایق باردار و یک هادی که موقتاٌ‌ به زمین وصل شده است فقط به این منظور یکدیگر را خنثی می کنند که در تجزیه های بعدی با تقویت مجدد پدید آیند
گازسنج ولتا یکی از مهمترین کشفهای سده 18 را محقق ساخت و آن عبارت بود از کشف ترکیب آب که لاووازیه در یمان چیزهای دیگر با جرقه زدن اکسیژن و ئیدروژن روی جیوه بدان پی برد مطالعات بعدی ولتا در مورد هوا مربوط می شد به عمل و تاثیر گرما در گازها و بخارها تصور کلی او از گرما دنباله نظریه های کرافردوکرون در باره سیالات است با یک استثنای خاص گو آنکه منابع او پدیده گرمای نهان را به ترکیبی شیمیایی نسبت می دادند که موجب تغییر حالت بود او گرما را عمده ساخت وگرمای نهان را نتیجه جهش بعدی در ظرفیت گرمای ویژه دانست ولتا در اندازه گیری انبساط هوا به عنوان تابعی از گرما یا شاید تابعی از دمایی که در دماسنج جیوه ای نشان داده می شود موفقتر بود ولی مجلاتی که مخصوص انتشار این نتایج بودند در خارج ایتالیا کمتر خوانده می شدند در هر حال حق قضیه ثابت بودن ضریب انبساط هوا بنا بر رای یکپارچه کنگره بین المللی فیزیکدانان در کومو که به پاس صدمین سال درکذشت او تشکیل شده بود بار دیگر به ولتا برگردانده شد
در سال 1780 موضوع بحث مجامع علمی الکتریسیته بود والش ثابت کرده بود که تکان حاصل از تماس یا ماهی تورپیل از نوع تکانهای الکتریکی است. در سال 1773 ماهی مزبور را تشریح کرد و عنصر مولد الکتریسیته را پیدا نمود هنتر در همان عنصر مشابهی در بدن یکی از انواع ماهی ها پیدا کرد به این ترتیب فکر اینکه حیوانات دیگر هم باید دارای این عضو باشند قوت گرفت لویی گالوانی استاد تشریح دانشگاه بولونی در سال 1780 این آزمایش را روی قورباغه انجام داد به طوری که قورباغه را به برق گیر آویزان نمود و ملاحظه می شود گالوانی برای اطمینان کامل در هوای خوب قورباغه را به بلکن فلزی منزل خودش آویزان کرد ولی نتایج قبلی را مشاهده ننمود یک شب که حوصله اش از نگرفتن نتیجه به سر آمده بود با عصبانیت قورباغه را از محلی که آویزان کرده بود جدا کرد و در این موقع به موجب تصادف در اثر تماس گاز انبری که به وسیله آن قورباغه را گرفته بود با بالکن تکانی در قورباغه مشاهده می نماید و فکر می کند که واقعاٌ الکتریسیته حیوانی را کشف کرده است. ولی صدای مخالفی از ولتا بلند شد که الکتریسیته ای در این عمل به وجود آمده فقط در اثر تماس گازاتبر و بالکن آهنی است ولتا در واقع تجربیات گالوانی را تکرار نمود و در صدد بر آمد که ثابت کند قورباغه دخالتی در ایجاد الکتریسیته نداشته است آنگاه سکه ای از نقره و قطعه ای روی به کار برد و آنها را به وسیله پارچه ابریشمی اسیددار از هم جدا نمود و بدینوسیله پیل الکتریکی تشکیل شد این پیل فقط جرقه تولید نمی کرد بلکه جریانی متصل که در حال عبور بود ایجاد می نمود دانشمند بزرگ روز 20 مارس 1800 ضمن نامه ای اکتشاف خودرا به جامعه پادشاهی اطلاع می دهد و از همین زمان شهرت فراوانی در سراسر اروپا کسب می نماید کشف او تاثیر عمیقی در مجامع علمی به وجود آورد و ناپلئون او را به پاریس دعوت می کند و از او می خواهد که تجربه اش را در مقابل آکادمی تکرار کند و بعد از اثبات آن‌، او را به سمت کنت و سناتور کشور ایتالیا انتخاب می کند ولتا بعد از سه سال از شغل خود کناره می گیرد و به کوم می رودو او در سال 1827 در 82 سالگی زندگی را وداع می گوید.

بلز باسكال
بلز باسکال در سال 1623 در شهر پاریس فرانسه به دنیا آمد. تنها سه سال داشت که مادرش آنتوانت بگون درگذشت. بنابراین پدرش که اتین پاسکال نام داشت، در مورد تعلیم و تربیت وی بیش از پیش حساس بود. بلز از همان کودکی علاقه بسیار خود را به ریاضیات نشان داد، هر چند که پدرش سعی می کرد او را به جای خواندن کتابهای علمی،به مطالعه کتابهای ادبی تشویق کند. هر چند که پدر می کوشید هیچگاه در دستش کتاب ریاضیات قرار نگیرد و او را تا زمانی که به زبانهای لاتین و یونانی مسلّط نشده، از خواندن ریاضیات منع کرده بود. او در سن 12 سالگی پنهانی شروع به خواندن کتاب اصول اقلیدس کرد. در همان زمان قضیه هایی را نیز مطرح می کند. پدرش وقتی این قضایا را پیدا نمود و به عظمت فکری او پی برد، از تصمیم سابقش منصرف شد و او را آزاد می گذادرد که به تحصیل ریاضیات بپردازد. این نابغه کوچک در 16 سالگی کتابی پیرامون مقاطع مخروطی نوشت، زمانیکه کتاب این نابغه به دست دکارت رسید، قبول نمی کرد که پسری 16 ساله آن را نوشته باشد.اما پس از مطمئن شدن،نبوغ و استعداد وی را تسحین کرد.شگفت آورترین اختراع زمان خود یعنی ماشین حساب را اختراع نمود و موجب حیرت همگان گشت و سبب شهرت وی نیز گشت. پاسکال در زمینه فیزیک کشفیات و تحقیقات فراوانی دارد. از جماله آنها می توان به«اصل پاسکال» درباره انتقال فشار در سیالات اشاره نمود. اصل پاسکال در مورد انتقال فشار مایعات چنین می گوید:«فشاری که بر ک قسمت از مایع محصور وارد می شد، بدون کاهش و بر همه نقاط آن وارد می شود». کاربرد اصل پاسکال در ترمز اتومبیل و بالابر هیدرولیکی است. یکی از مزایای بالابر هیدرولیکی این است که می توان در آن نیروی کوچکی را به نیروی بزرگی تیدیل نمود. پاسکال از بی خوابی مزمن در رنج بود. وی پس از مدتی به آیین یانسن گروید و خانه خود را ترک کرد. اثر معرو خود یعنی نامه ولایتی را ددفاع از دین یانسن نوشت. کتاب دیگر او که پس از مرگش منتشر شد،کتاب اندیشه ها است که درباره مذهب مسیح نوشته است. پاسکال شخصی حساس بود و قلبش از عشق و امید خالی نبود. معدودی از اشعار وی باقی مانده است و این اشعار را زمانی سرود که از یماری بسیار شدیدی رنج می برد. با این حال نیز کار خود را رها نکرد. وی در اوج شکوفایی نبوغ و زمانی که می توانست تجربه های خود را بر همگان انتقال دهد، در حالی که تنها 39 سال داشت و در اوج در سال 1662 در پاریس درگذشت.
ژاندارك
ژاندارك دخترى روستايى ناجى فرانسه در روئن نرماندى تحت سلطه انگلستان به جرم ارتداد سوزانده شد.ژاندارك دختر رعيتى در «دمرى مى» در مرز دوك نشين «بارو لوران» بود كه در سال ۱۴۱۲ متولد شد. در سال ۱۴۱۵ با تجاوز پادشاه جوان انگلستان هنرى پنجم به فرانسه و پيروزى هاى پى در پى بر نيرو هاى چارلز ششم جنگ هاى صدساله بين انگلستان و فرانسه وارد مرحله اى بحرانى شد. با مرگ هنرى پنجم در ماه اوت ۱۴۲۲ انگليسى ها و هم پيمانان فرانسوى يعنى «بورگوندى ها» كنترل اكثر مناطق شمال فرانسه و از جمله پاريس را به دست گرفتند. چارلز ششم يك ماه بعد در اوج بى كفايتى درگذشت و پسرش كه از سال ۱۴۱۸ وليعهد بود آماده تاجگذارى شد. با اين حال «رايمز» شهر تاريخى تاجگذارى فرانسه كه تحت سلطه آنگلو _ بورگوندى ها و دافين (وارث مسلم سلطنت فرانسه)- بود، بى تاج و تخت باقى ماند. در عين حال هنرى ششم نوزاد پسر هنرى پنجم و كاترين دختر چارلز ششم پادشاه فرانسه اعلام شد.روستاى ژاندارك در مرز بين فرانسه «دافين» و آنگلو _ بورگوندى ها قرار داشت. ژاندارك در قلب چنين محيط بى ثباتى صداى سه مسيحى مقدس با نام هاى ميشل مقدس، كاترين مقدس و مارگارت مقدس را شنيد. وقتى به ۱۶ سالگى رسيد، اين صدا ها او را به كمك اهالى دافين به منظور تسخير «رايمز» و تصاحب تاج و تخت فرانسه ترغيب مى كرد. در مه ۱۴۲۸ ژاندارك به واكولرز قلعه نظامى «دافين» سفر كرد و فرمانده دژ را از مشاهداتش آگاه كرد. او كه حرف هاى دختر جوان روستايى را باور نمى كرد، او را روانه خانه كرد. ژاندارك در ژانويه ۱۴۲۹ بازگشت و فرمانده دژ كه تحت تاثير پارسايى و عزم او قرار گرفته بود با عبور او از «شينون» به سمت دافين موافقت كرد.
ژاندارك ملبس به لباس مردانه به همراه شش سرباز در فوريه ۱۴۲۹ به قلعه دافين (وليعهد فرانسه) در شينون رسيد و اجازه ملاقات گرفت. چارلز خود را در ميان درباريان پنهان كرد اما ژاندارك بلافاصله او را يافت و از ماموريت الهى خود آگاهش كرد. تا چند هفته چارلز ژاندارك را در اختيار روحانيون در «پويتيرز» قرار داده بود تا به سئوال هاى گوناگون پاسخ دهد. روحانيون به خوبى وليعهد نااميد را نصيحت كردند كه از اين دختر ناشناس كاريزماتيك (با جاذبه روحانى) حداكثر استفاده را ببرد. چارلز او را به ارتشى كوچك مجهز نمود و در ۲۷ آوريل ۱۴۲۹ به سوى «اورلانز» كه از اكتبر ۱۴۲۸ در محاصره انگلستان بود فرستاد. در ۲۹ آوريل در حالى كه ارتش فرانسه به سپاه انگلستان در جبهه غربى اورلانز يورش برده بود و دشمن اغفال شده بود، ژاندارك از دروازه شرقى بدون هيچ مقاومتى وارد شد و با آوردن مهمات زياد و نيرو هاى امدادى روح مقاومت را در فرانسويان دميد. او شخصاً چندين نبرد را هدايت كرد و در ۷ مه تيرى به او اصابت كرد. او به سرعت پس از بستن زخم به صحنه نبرد بازگشت و آن روز فرانسوى ها پيروز شدند. در ۸ مه انگليسى ها از «اورلانز» عقب نشينى كردند. طى پنج هفته بعد ژاندارك و فرماندهان فرانسوى پيروزى هاى درخشانى را براى فرانسه عليه انگلستان به ارمغان آوردند. در ۱۶ جولاى ارتش سلطنتى به منطقه رايمز رسيد كه دروازه هايش به روى ژاندارك و وليعهد فرانسه باز بود. روز بعد چارلز هفتم به عنوان پادشاه فرانسه تاجگذارى كرد. ژاندارك كه پرچم به دست با تصوير محاكمه مسيح در نزديكى پادشاه ايستاده بود، بلافاصله پس از مراسم مقابل او زانو زد و با شادى براى نخستين بار او را پادشاه خطاب كرد. در ۸ سپتامبر پادشاه و ژاندارك به پاريس حمله كردند. طى نبرد ژاندارك پرچم اش را بر فراز سنگر ها مى برد و اهالى پاريس را به تسليم شهر به پادشاه فرانسه فرا مى خواند. او به رغم زخمى بودن به تقويت روحى و تجديد قواى سلطنتى ادامه مى داد تا اينكه چارلز فرمان خاتمه محاصره ناموفق را صادر كرد. در آن سال او با رهبرى عمليات هاى جنگى كوچك متعددى موفق به تسخير شهر سنت پيرلوموتير شد. در ماه دسامبر چارلز از ژاندارك، والدين و برادرانش تجليل كرد.در مه ۱۴۳۰ بورگوندى ها «كامپين» را محاصره كردند و ژاندارك در پوشش تاريكى شب براى كمك در دفاع از شهر وارد آن شد. در ۲۳ مه ژاندارك در حالى كه رهبر حمله اى عليه بورگوندى ها بود دستگير شد. بورگوندى ها او را به انگلستان فروختند و او در مارس ۱۴۳۱ در روئن به اتهام ارتداد مقابل اولياى امور كليسا محاكمه شد. مهم ترين اتهام او از نظر دادگاه ردصلاحيت كليسا به دليل الهام مستقيم از جانب خداوند بود. پس از عدم پذيرش تسليم در برابر كليسا حكمش در ۲۴ مه قرائت شد.او به مسئولين حكومتى ارجاع و به مرگ محكوم شد. ژاندارك از وحشت اعلام رسمى حكم موافقت كرد تا به خطاى خود اعتراف كند و در عوض به حبس ابد محكوم شد.به او دستور داده شد لباس زنانه بپوشد و او اطاعت كرد. اما چند روز بعد كه قضات به سلول او رفتند او را مجدداً در لباس مردانه يافتند. او در پاسخ گفت كه كاترين مقدس و مارگارت مقدس او را به دليل تسليم در برابر كليسا سرزنش كرده اند.ژاندارك را دوباره مرتد دانستند و در ۲۹ مه به مقامات حكومتى سپردند.او در ۳۰ مه در سن ۱۹ سالگى بر تيرك چوبى در «وكس مارشى» در «روئن» سوزانده شد. ژاندارك قبل از مشتعل شدن توده هيزم از يك كشيش خواست كه صليبى را بالا نگه دارد تا در ديد او باشد و دعا را آنقدر بلند بخواند كه حتى از پس شعله هاى آتش نيز شنيده شود.ژاندارك از نقطه نظر نظامى در تغيير جنگ هاى صدساله به سود فرانسه كمك شايانى كرد.در سال ۱۴۵۳ چارلز هفتم تمام فرانسه را جز «كالايس» كه در سال ۱۵۵۸ از آن ترك دعوى شد، بازپس گرفت. در سال ۱۹۲۰ كليساى كاتوليك رم ژاندارك را يكى از بزرگ ترين قهرمانان تاريخ فرانسه و يك مسيحى مقدس تشخيص داد.
زندگي و اثار سالوادور دالي
[align=justify]سالوادور دالي يا Salvador Felipe Jacinto Dali در 11 ماه مه سال 1904 ميلادي در شهر كوچكي به نام Figueras در شمال اسپانيا متولد شد.
نام مادر او Felipa Domenech و نام پدر او كه در اين شهر محضردار بود Salvador Dali بود.
ميگويند كه پدر سالوادور مردي بسيار مستبد بوده و حتي او را مسبب مرگ برادر بزرگتر سالوادور كه او هم سالوادور ناميده ميشد ميدانند. اين برادر سالوادور در سال 1901 و در دو سالگي در گذشت. بعد از مرگ او مادر و پدر سالودر لباسهاي اين برادر بزرگتر را به تن سالوادور كرده و اسباب بازيهاي او را نيز به سالوادور داده و با او انچنان رفتار ميكردند كه گوييا برادر بزرگتر ميباشد كه پس از مرگ زندگي مجدد يافته و به جهان باز گشته است.
سالوادور در زماني كه هنوز دانش اموز بود تحت تاثير بعضي نقاشيها و تابلوها كه ميديد قرار گرفت كه از ان ميان ميتوان از نقاشيهاي Angelus de Milletكه كپي انها را ديده بود نام برد
همچنين هر بار كه از پنجره مدرسه به مناظر خارج نگاه ميكرد درخت هاي سرو را ميديد كه در اغلب اثارش ديده ميشوند.
سالوادور توسط يكي از دوستان پدرش به نام Pepito Pixtot كه برادرش رامون
Ramon نقاش امپرسيونيست بود و در پاريس زندگي كرده و پيكاسو نيز او را ميشناخت تشويق ميشد.
اما توجه سالوادور از امپرسيونيسم به تحقيق در مورد رنگها كشيده شد.
در تابستان سال 1918 و در سن 14 سالگي سالوادور دالي اولين تابلوهايش را در نمايشگاه هنرمندان محلي در تياتر شهر فيگراس به نمايش گذاشت.
در سال 1922 به دانشكده هنرهاي زيباي مادريد راه يافت.
در سال 1925 در ابتدا تحت تاثير futurisme و سپس cubisme قرار گرفت.
اما در همين سال به دليل نداشتن ديسيپلين به مدت يكسال از تحصيل محروم شد و در همين زمان بود كه تحت تاثير فوتوريستهاي ايتاليايي منجمله
Eugène Carrière قرار گرفت. در همين زمان بود كه به كشيدن نقاشيهاي كوبيسم خود در اطاقش پرداخت.
سالوادور دال به دنبال سبكي ميگشت تا بهتر بتواند انچه را كه در اعماق روحش حس ميكرد نشان دهد.
در نوامبر 1925 اولين نمايشگاه شخصي سالوادر دالي در گالري دالامو در بارسلون برگزار شد.
در اوريل 1926 در پاريس پيكاسو را كه بسيار تحت تاثير تابلوهاي سالوادور دال قرار گرفته بود ملاقات كرد
و در همين سال بود كه درست يك هفته قبل از امتحانات پايان تحصيل كه منجر به گرفتن مدرك تحصيلي او از دانشكده هنرهاي زيبا ميشد دانشكده را ترك كرد.در سال 1927 به خدمت سربازي رفت.
در سال 1931 براي بار دوم در شهر پاريس تابلوهاي خود را به نمايش گذاشت.
ابتداي موفقيت او در سال 1932 در امريكا و بعد از نمايش تابلوهايش در هارتفورد و نيويورك بود. در دسامبرهمين سال اولين كتاب خود را نام الاغ فاسد كه در ان به شرح پايه و اساس روش انتقادي ماليخوليايي خود پرداخته بود منتشر كرد.
در سال 1938 فرويد را ملاقات كرد و نقاشيهاهي هم از فرويد كرده است. او ميگفت مدل من يعني فرويد كله اش مثل حلزون ميماند.
و به فرويد ميگويد : فرق من و يك ديوانه در اينست كه من ديوانه نيستم.
بعدها سالوادور دالي ا ز پاريس به ايلات متحده امريكا رفته و به خلق اولين جواهراتش پرداخت كه از ميان انها ميتوان از قوي لدا و يا قلب شاهانه نام برد.
در سال 1972 به هولوگرام علاقه مند شد و در همين سال تمامي اثار خود و انچه كه از اثار ساير نقاشان داشت را به دولت اسپانيا هديه كرد.
در سال 1974 بعد از ده سال تلاش وفق به ايجاد موزه خود به Teatro Museo Dali نام شد.
سالوادور دالي در 23 ژانويه سال 1989 در Torre Galatea با سكته قلبي در گذشت و همانطور كه تقاضا كرده بود در نزديكي تياتر موزه دالي به خاك سپرده شد.

آلبرت انیشتین
مقدمه
آلبرت انیشتین در چهاردهم مارس 1879 در شهر اولم که شهر متوسطی از ناحیه و ورتمبرگ آلمان بود متولد شد. اما شهر مزبور در زندگی او اهمیتی نداشته است، زیرا یک سال بعد از تولد او خانواده وی از اولم عازم مونیخ گردید. پدر آلبرت ، هرمان انیشتین کارخانه‌ کوچکی برای تولید محصولات الکترو شیمیایی داشت و با کمک برادرش که مدیر فنی کارخانه بود از آن بهره‌برداری می‌کرد. گر چه در کار معاملات بصیرت کامل نداشت. پدر آلبرت از لحاظ عقاید سیاسی نیز مانند بسیاری از مردم آلمان گر چه با حکومت پروسیها مخالفت داشت، اما امپراتوری جدید آلمان را ستایش می‌کرد و صدر اعظم آن «بیسمارک» و ژنرال «مولتکه» و امپراتور پیر یعنی «ویلهم اول» را گرامی می‌داشت.
مادر انیشتین که قبل از ازدواج پائولین کوخ نام داشت بیش از پدر زندگی را جدی می‌گرفت و زنی بود از اهل هنر و صاحب احساساتی که خاص هنرمندان است و بزرگترین عامل خوشی او در زندگی و وسیله تسلای وی از علم روزگار موسیقی بود. آلبرت کوچولو به هیچ مفهوم کودک اعجوبه‌ای نبود و حتی مدت زیادی طول کشید تا سخن گفتن آموخت، بطوری که پدر و مادرش وحشت زده شدند که مبادا فرزندشان ناقص و غیر عادی باشد. اما بالاخره شروع به حرف زدن کرد، ولی غالباً ساکت و خاموش بود و هرگز بازیهای عادی را که مابین کودکان انجام می‌گرفت و موجب سرگرمی کودک و محبّت فی مابین می‌شود را دوست نداشت.
آلبرت مرتباً و هر سال از پس سال دیگر طبق تعالیم کاتولیک تحصیل کرد و از آن لذّت فراوان می‌برد وحتّی در مواردی از دروس که به شرعیات و قوانین مذهبی کاتولیک بستگی داشت چنان قوی شد که می‌توانست در هر مورد که همشاگردانش قادر نبودند به سؤالهای معلّم جواب دهند او به آنها کمک می‌کرد.
انیشتین جوان در ده سالگی مدرسه ابتدائی را ترک کرد و در شهر مونیخ به مدرسه متوسطه «لوئیت پول» وارد شد. در مدرسه متوسطه اگر مرتکب خطایی می‌شدند، راه و رسم تنبیه ایشان آن بود که می‌بایست بعد از اتمام درس ، تحت نظر یکی از معلّمان ، در کلاس توقیف شوند و با درنظر گرفتن وضع نابهنجار و نفرت انگیز کلاسهای درس ، این اضافه ماندن شکنجه‌ای واقعی محسوب می‌شد.
ذوق هنری
ذوق هنری انیشتین چنان بود که او وقتی پنج ساله بود، روزی پدرش قطب نمایی جیبی را به وی نشان داد، خاصّیت اسرار آمیز عقربه مغناطیسی در کوک تأثیر عمیقی گذاشت. با وجود آنکه هیچ عامل مرئی در حرکت عقربه تأثیری نداشت، کودک چنین نتیجه گرفت در فضای خالی باید عاملی وجود داشته باشد که اجسام را جذب کند. وقتی که انیشتین پانزده ساله بود حادثه‌ای اتفاق افتاد که جریان زندگی او را به راه جدیدی منحرف ساخت.
هرمان پدر او در کار تجارت خویش با مشکلاتی مواجه شد و در پی آن صلاح را در آن دیدند که کارخانه خود را در مونیخ بفروشد و جای دیگری را برای کسب و کار خود ترتیب دهند. از آنجا که وی خوش بین و علاقمند به کسب لذّتهایی بود، تصمیم گرفت که به کشوری مهاجرت کند که زندگی در آن با سعادت بیشتری همراه باشد و به این منظور ایتالیا را انتخاب کرد و در شهر میلان مؤسسه مشابهی را ایجاد کرد. هنگامیکه وارد شهر میلان شدند آلبرت به پدر خود گفت که قصد دارد تابعیت کشور آلمان را ترک گوید. آقای هرمان به وی تذکر داد که این کار زشت و نابهنجار است.
دوران دانشجویی
در این دوران مشهورترین مؤسسه فنی در اروپا مرکزی به استثنای آلمان ، مدرسه دارالفنون سوئیس در شهر زوریخ بوده است. آلبرت در امتحان داوطلبان شرکت کرد، ولی بخاطر اینکه در علوم طبیعی اطلاّعات وسیعی نداشت درامتحان پذیرفته نشد. با این حال مدیر دارالفنون زوریخ تحت تأثیر اطلاّعات وسیع او در ریاضیات واقع شد و از او درخواست کرد که دیپلم متوسطه‌ای را که برای ورود به دارالفنون لازم است در یک مدرسه سوئیسی بدست آورد و او را به مدرسه ممتاز شهر کوچک «آرائو»که با روش جدیدی اداره می‌شد معرفی کرد.
بعد از یک سال اقامت در مدرسه مذبور دیپلم لازم را بدست آورد و در نتیجه بدون امتحان در دارالفنون زوریخ پذیرفته شد. با اینکه درسهای فیزیک دارالفنون آمیخته با هیچگونه عمق فکری نبود، باز هم حضور در آنها آلبرت را تحریک کرد که کتب جستجو کنندگان بزرگ این را مورد مطالعه قرار دهد. او ، آثار استادان کلاسیک فیزیک نظری از قبیل: بولتزمان ، ماکسول و هرتز را با حرص عجیبی مطالعه کرد. شب و روز اوقات او با مطالعه این کتابها می‌گذشت و ضمن مطالعه آنها با هنر استادانه‌ای آشنا شد که چگونه بنیان ریاضی مستحکمی ساخت. او درست در خاتمه قرن 19 تحصیلات خود راپایان داد و به مسأله مهم تهیه شغل مواجه شد.
از آنجا که نتوانست مقام تدریسی در مدرسه پلی تکنیک بدست آورد، تنها یک راه باقی ماند و آن این بود که چنین شغل و مقامی در مدرسه متوسطه‌ای جستجو کند. اکنون سال 1910 شروع شده و آلبرت بیست و یک سال داشت و تابعیت سوئیس را بدست آورده بود. او در هنگام داوطلب شغل معلّمی خصوصی گردید و پذیرفته شد. انیشتین از کار خود راضی و حتّی خوشبخت بود که می‌تواند به پرورش جوانان بپردازد، امّا بزودی متوجّه شد معلمّان دیگر نیکی را که او می‌کارد ضایع و فاسد می‌کنند و این شغل را ترک کرد.
بعد از این دوران تاریک ، ناگهان نوری درخشید و بعد از مدّتی در دفتر ثبت اختراعات مشغول به کار شد و به شهر «برن» انتقال یافت. کمی بعد از انتقال به شهر برن انیشتین با میلواماریچ همشاگردی قدیم خود در مدرسه پلی تکنیک ازدواج کرد و حاصل آن دو پسر پی در پی بود که اسم پسر بزرگتر را آلبرت گذاشتند. کار انیشتین در دفتر اختراعات خالی از لطف نبود و حتّی بسیار جالب می‌نمود وظیفه وی آن بود که اختراعات را که به دفتر مذبور می‌آوردند، مورد آزمایش اوّلیه قرار می‌داد.
شاید تمرین در همین کار موجب شده بود که وی با قدرت خارق العاده و بی‌مانند بتواند همواره نتایج اصلی و اساسی هر فرض و نظریه جدیدی را با سرعت درک و استخراج کند. چون انیشتین بخصوص به قوانین کلی فیزیک علاقه داشت و به حقیقت در صدد بود که با کمک محدودی میدان وسیع تجارت را به وجهی منطقی استنتاج کند.
کسب کرسی استادی دانشگاه
در اواخر سال 1910 کرسی فیزیک نظری در دانشگاه آلمانی پراگ خالی شد. انتصاب استادان این قبیل دانشگاهها طبق پیشنهاد دانشکده بوسیله امپراتور اتریش انجام می‌گرفت که معمولاً حقّ انتخاب خویش را به وزیر فرهنگ وا می‌گذاشت. تصمیم قطعی برای انتخاب داوطلب ، قبل از همه ، بر عهده فیزیکدانی به نام «آنتون لامپا» بود و او برای انتخاب استاد دو نفر را مدّ نظر داشت که یکی از آنها «کوستاو یائومان» و دیگری «انیشتین» بود. «یائومان» آن را نپذیرفت و پس از کش و قوسهای فراوان انیشتین این مقام را پذیرفت.
وی صاحب دو ویژگی بود که موجب گردید وی استاد زبردستی گردد. اوّلین آنها این بود که علاقه فراوان داشت تا برای عدّه بیشتری از همنوعان خود و بخصوص کسانی که در حول و حوش او می‌زیسته‌اند مفید باشد. ویژگی دوّم او ذوق هنریش بود که انیشتین را وا می داشت که نه فقط افکار عمومی خود را به نحوی روشن و منطقی مرتّب سازد، بلکه روش تنظیم آنها به نحوی باشد که چه خود او و چه استفاده کنند از نظر جهان شناسی نیز لذّت می‌برند.
هدف انیشتین این بود که فضای مطلق را از فیزیک براندازد، نظریه نسبیت سال 1905 که در آن انیشتین فقط به حرکت مستقیم الخط متشابه پرداخته بود، انیشتین با کمک اصل تعادل پدیده‌های جدیدی را در مبحث نور پیش بینی کند که قابل مشاهده بوده‌اند و می‌توانست صحت نظریه جدید او را از لحاظ تجربی تأیید کرد.
عزیمت از پراگ
در مدّتی که انیشتین در پراگ تدریس می‌کرد، نه فقط نظریه جدید خود را درباره غیر وی بنا نهاد بلکه با شدّت بیشتری نظریه خود را درباره کوانتوم نو را که در شهر برن شروع کرده بود، توسعه داد. با همه این تفاصیل انیشتین به دانشگاه پراگ اطّلاع داد که در خاتمه دوره تابستانی سال 1912 خدمت این دانشگاه را ترک کرد. عزیمت ناگهانی انیشتین از شهر پراگ موجب سر و صدای بسیار در این شهر شد، در سر مقاله بزرگترین روزنامه آلمانی شهر پراگ نوشته شد: «که نبوغ و شهرت فوق العاده انیشیتن باعث شد که همکارانش او را مورد شکنجه و آزار قرار دهند و به ناچار شهر پراگ را ترک کرد.»
انیشتین عازم شهر زوریخ گردید و در پایان سال 1912 با سمت استادی مدرسه پلی تکنیک زوریخ مشغول به کار شد. شهرت انیشتین به تدریج تا آنجا رسیده بود که بسیاری از مؤسسات و سازمانهای علمی جهان علاقه داشتند که وی به عنوان عضو وابسته با مؤسسه ایشان در ارتباط باشد. سالها بود که مقامات رسمی آلمان کوشش می‌کردند که شهر برلین نه فقط مرکز قدرت سیاسی و اقتصادی باشد، بلکه در عین حال کانون فعالیت هنری و علمی نیز محسوب گردد، به همین جهت از انیشتین دعوت به عمل آوردند. مدّت کمی بعد از ورود انیشتین به برلین ، انیشتین از زوجه خویش هیلوا که از جنبه‌های مختلف با او عدم توافق داشت جدا گردید و زندگی را با تجرد می‌گذارند.
هنگامی که به عضویت آکادمی پادشاهی انتخاب شد، سی و چهار سال سن داشت و نسبت به همکاران خود که از او مسن‌تر بودند بیش از حد جوان می‌نمود. در این حال همه انیشتین را در وهله اوّل مردی مؤدب و دوست داشتنی به نظر می‌آوردند. فعالیت اصلی انیشتین در برلین این بود که با همکاران خویش و یا دانشجویان رشته فیزیک درباره کارهای علمی مصاحبه و مذاکره کند و آنها را در تهیه برنامه جستجوی علمی راهنمایی کند.
انیشتین و جنگ جهانی اول
هنوز یکسال از اقامت انیشتین در برلین نگذشته بود که ماه اوت 1914 جنگ جهانی شروع شد. در مدّت جنگ جهانی اول ، روزنامه‌های برلین همه روزه از وقایع جنگ و شروع فتوحات ارتش آلمان بود. در عین حال انیشتین در منزل خود با دختر عمه خویش الزا آشنایی پیدا کرد. الزا زنی مهربان و خونگرم بود و همچنین او از شوهر مرحوم سابق خود دو دختر داشت، با اینحال انیشتین با او ازدواج کرد. جنگ بین المللی و شرایط معرفت النفسی که در نتیجه آن بر دنیای علم تحصیل گردید مانع از آن نشد که انیشتین با حرارت فوق العاده به توسعه و تکمیل نظریه ثقل خویش بپردازد.
وی با پیمودن راه تفکّری که در پراگ و زوریخ پیش گرفته بود توانست در سال 1916 نظریه‌ای برای ثقل و جاذبه عمومی بنا نهد که مستقل از نظریه‌های گذشته و از نظر منطقی دارای وحدت کامل بود. اهمیت نظریه جدید به زودی مورد تأیید و توجه دانشمندانی واقع گردید که دارای قدرت خلاق علمی بودند. تأیید تجربی نظریه انیشتین توجّه عموم مردم را به شدّت جلب کرده بود از این پس دیگر انیشتین مردی نبود که فقط مورد توجّه دانشمندان باشد و بس. بزودی وی نیز همچون زمامداران مشهور ممالک ، بازیگران بزرگ سینما و تئاتر شهرت عام بدست آورد.
مسافرتهای انیشتین
تبلیغات مخالف و حملاتی که علیه انیشتین می‌شد موجب گردید که در تمام ممالک جهان و در همه طبقات اجتماعی توجّه عموم مردم بسوی نظریه‌های او جلب شود. مفاهیمی که برای توده‌های مردم هیچگونه اهمیتی نداشته است و عامه ایشان تقریبا چیزی از آن درک نمی‌کردند، موضوع مباحث سیاسی گردید. انیشتین در این زمان سفرهای خود را آغاز کرد، ابتدا به هلند ، بعد به کشورهای چک و اسلواکی ، اسپانیا ، فرانسه ، روسیه ، اتریش ، انگلیس ، آمریکا و بسیاری کشورهای دیگر. امّا نکته قابل توجّه این است که وقتی انیشتین و همسر او به بندرگاه نیویورک شدند با استقبال شدید و تظاهرات پر شوری مواجه شدند که به احتمال قوی نظیر آن هرگز هنگام ورود یکی از دانشمندان رخ نداده بود.
انیشتین به آسیا و به کشورهای چین ، ژاپن و فلسطین سفر کرده است و این خاتمه سفرهای او بود. درسال 1924 بعد از مسافرتهای متعدد به اکناف جهان انیشتین بار دیگر در برلین مستقر گردید. حملات همچنان بر او ادامه داشت و نظریات او را به عنوان بیان افکار قوم یهود و به سود فاشیسم می‌دانستند، به این دلیل انیشتین به شهر پرنیستون در آمریکا می‌رود. بعد از چندی همسرش الزا در سال 1936 از دنیا می‌رود و خواهر انیشتین که در فلورانس بود به شهر پرنیستون نزد برادرش آمد.
در همین دوران انیشتین تابیعت کشور آمریکا را می‌پذیرد. انیشتین در سال 1945 طبق قانون بازنشستگی مقام استادی مؤسسه مطالعات عالی پرنیستون را ترک کرد. ولی این تغییر سمت رسمی ، تغییری در روش زندگی و کار او بوجود نیاورد. وی کماکان در پرنیستون بسر می‌برد و در مؤسسه مذبور تجسّسات خود را ادامه دهد.
آخرین سالهای زندگی انیشتین
این دوران تجسس در نیمه انزوای شهر پرنیستون با اضطراب و اغتشاش آمیخته ‌شده بود. هنوز ده سال دیگر از زندگی انیشتین باقی مانده بود، لیکن این دوره ده ساله درست مصادف با هنگامی بود که عصر بمب اتمی شروع می‌گردید و بشریّت تمرین و آموزش خویش را در این زمینه آغاز می‌کرد. بنابراین مسأله واقعی که برای او مطرح شد موضوع چگونگی پیدایش بمب اتمی نبود، با وجود اینکه منظور ما در اینجا دادن چشم اندازی مختصر از روابط انیشتین با حوادث بزرگ سیاسی آخرین سالهای زندگی او می‌باشد، باز هم اگر از دو موضوع اساسی یاد نکنیم همین چشم انداز هم ناقص خواهد بود. یکی از آنها نامه مشهور است که وی می‌بایست برای همکاری خود در شوروی سابق بفرستد و دوم شرح وقایعی است که در اوضاع و احوال فیزیکدانان آمریکایی ، خاصه دانشمندان اتمی ، در داخل مملکت خودشان تغییر بسیار ایجاد کرد.
اکنون می‌توانیم بصورت شایسته‌تری همه آنچه را که گهگاه موجب تیره شدن پایان زندگی وی می‌شد مشاهده کنیم و سرانجام روز هجدهم آوریل 1955 بزرگترین دانشمند و متفکر قرن بیستم ، پیغمبر صلح و حامی و مدافع محنت دیدگان جهان ، مردی که احتمالأ همراه با ناپلئون و بتهوون مشهورتر از همه‌ مردان جهان بوده است، در شهر پرنیستون واقع در ممالک متحده آمریکای شمالی از زندگی و تفکر و مبارزه دست کشید و از دار دنیا رفت و در گذشت.
توماس اديسون
توماس اديسون در سال 1847 در ميلان ، Ohio متولد شد . تام در كودگي نتوانست مانند ديگر بچه ها در مدرسه موفق باشد . مادرش تصميم گرفت او را در خانه تحت تعليم قرار دهد، تعداد زيادي كتاب به او داد تا مطالعه كند . تام پسري كنجكاو بود . هميشه علاقه داشت كه بفهمد كه چيزهاي اطرافش چگونه عمل مي كنند .
دوست داشت كه بتواند كاري كند كه آنها بهتر عمل كنند . مادرش به وي اجازه داد تا لابراتواري در خانه برايش درست شود تا او بتواند آزمايشات خود را انجام دهد. در هنگام جواني تام آزمايشگاهي از خودش درست كرد جايي كه مي توانست ايده ها و نظرياتش را آزمايش كند . بسياري از چيزها را در اين آزمايشگاه اختراع داد . مي توانيد حدس بزنيد كه اختراع مورد علاقه اش چه بود؟
گرامافون يا دستگاه ضبط صوت اگر در آن زمان موسيقي گوش دهيد، يا بايد خودتان آنرا مي نواختيد و يا به كنسرتها مي رفتيد . معروفترين اختراع اديسون چراغ حبابي بود . در آن زمان، مردم از چراغ هاي نفتي وگازي براي روشن كردن خانه هايشان استفاده مي كردند.
اديسون مي دانست كه استفاده از الكتريسيته بسيار ساده تر و ارزانتر خواهد بود . مشكل اينجا بود كه كسي نمي دانست چگونه بايد اين كار را انجام دهد .
اديسون مدت زيادي بر روي ايده اش كار كرد . بسيازي چيزها را استفاده كرد كه هيچ كدام عمل نمي كردند . اما او هيچ گاه مايوس نشد و كارش را قطع نكرد ، او ادامه داد تا روزي كه توانست آنچه را مي خواست بدست آورد . امروز ، شما به سادگي مي توانيد با فشار دادن كليدي هز زمان نور وروشنايي را داشته باشيد . همچنين اديسون اولين نيروگاه برق را ايجاد كرد كه به 85 مشتري برق مي فروخت و توانايي روشن كردن 5000 لامپ را دارا بود . او در سال 1882 در نيويورك اين كار را انجام داد . اديسون همچنين دوربين متحرك را اختراع كرد . هنگامي كه شما به تماشا فيلم و يا تلويزيون مي رويد ، مي توانيد از ايده و كارهاي سختي كه انجام داده است تشكر كنيد . بسياري از ماشين هاي الكتريكي كه امروزه در خانه ها يا مدارس ديده مي شوند از ايده ها و نظريات اديسون نشات گرفته اند .
اختراع كردن بهترين چيزي بودن كه اديسون به آن علاقه داشت . او ابتدا مي انديشيد كه اشياء پيرامونش چگونه كار مي كنند، پس فكر مي كرد كه چگونه مي تواند كاري كند كه آنها بهتر عمل كنند . كه به آن الهام مي گويند . اما قسمت متشكل كار اينجا بود كه اديسون بايد ايده هايش را در عمل پياده مي كرد طوري كه آنها كار مي كنند . او انواع چيزها را استفاده مي كرد تا در نهايت دقيقا" آن چه را كه مي خواست مي توانست پيدا كند . خود او آنرا سخت كاركردن و نا اميد نشدن مي دانست او مي گفت اختراع " يك درصد الهام گرفتن و 99 درصد پشتكار و جديت است . "

زندگينامه گاليلئو گاليلئي معروف به گاليله
تولد : 1564 فلورانس ايتاليا
فوت 8 ژانويه 1642 فلورانس
گاليله فيزيكدان و منجم بزرگ را پدر علوم تجربي مي نامند. او با استفاده از ابزار كار و نيز روش مناسب توانست بعضي از قانون هاي طبيعت را با استفاده از آزمايش به دست آورد و باطل بودن نظريات ارسطو را در مورد سقوط اجسام به كمك آزمايش مشخص كند.
گاليله در 19 سالگي به دانشگاه (( پيز)) راه يافت و علوم پزشكي را تحصيل كرد اما پس از مدتي به رياضيات و فيزيك روي آورد. توجه به پديده هاي طبيعت و يافتن ارتباطي ميان پديده ها از مشخصات ذهني او بود. گفته مي شود روزي كه به كليسا رفته بود متوجه نوسانات منظم چراغهاي كليسا شد. از اين مشاهده اتفاقي به سوي آزمايش علمي درباره آونگ كشانده شد و قانون همزماني نوسانات كم دامنه آونگ را به دست آورد.
گاليله در زمان استادي دانشگاه پيز ( 1592-1589) درباره سقوط اجسام مطالعه كرد و با آزمايش بر سطح شيبدار كه خود مبتكر آن بود نتيجه گرفت كه اگر فقط نيروي وزن بر اجسام مختلف اثر كند شتاب سقوط براي همه آنها يكسان است و به عبارت ديگر :

در جايي كه هوا نيست همه اجسام با شتاب يكسان سقوط مي كنند
او علاوه بر سقوط آزاد حركت پرتابه ها را نيز مورد بررسي قرار داد و نتيجه گرفت كه مسير پرتابه ها سهمي است. در سال 1592 به تدريس در دانشگاه پادوا پرداخت و مدت 18 سال در اين سمت ماند. در 1609 يك دوربين نجومي ساخت ( دوربين گاليله از يك عدسي محدب شيئي و يك عدسي مقعر چشمي تشكيل شده است) و با آن در هفتم ژانويه 1610 قمرهاي سياره مشتري را كشف كرد. كشف قمرهاي مشتري و مشاهده حركت آنها و اظها ر نظر درباره درستي نظر كپرنيك مربوط به حركت زمين و سيارات به دور خورشيد دشمني كليسا را به دنيال داشت.
گاليله براي اثبات درستي نظريات و مشاهدات خود به سال 1611 به رم رفت تا اعضاي كليسا با حركت سيارات از داخل دوربين دست از دشمني بردارند اما اين عاشقان افكار خويش خود را مجاز به مشاهده آسمان با دوربين ندانستند و سرانجام به سال 1633 گاليله را به پاي ميز محاكمه كشاندند.
آخرين فعاليت علمي گاليله تاليف كتابي به نام گفتگو درباره دو علم جديد بود كه فعاليتهاي علمي خود را در رشاه فيزيك در آن نوشته است .